◆₪۩ خورشید در قفس ۩₪◆ ویژه نامه شهادت امام موسی کاظم علیه السلام

تب‌های اولیه

25 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
◆₪۩ خورشید در قفس ۩₪◆ ویژه نامه شهادت امام موسی کاظم علیه السلام

class: grid width: 500 align: center

اَلسلامُ عَلیکَ یا اَبَاالحَسَنِ یا موُسَی بنَ جَعفَرٍ اَیُّهَا الکاظِمُ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ
[TD="align: right"]موضوعات و پرسمان :[/TD]
[TD="align: right"] زندگی‌نامه امام موسی كاظم علیه السلام [/TD]
[TD="align: right"] نحوه شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
[/TD]
[TD="align: right"] چهل حديث امام موسی الکاظم علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] مناظره امام کاظم علیه السلام و هارون[/TD]
[TD="align: right"] مناظره امام موسی کاظم علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] حکایت (امام موسی کاظم علیه السلام)[/TD]
[TD="align: right"] داستانی از علم الهی امام موسی کاظم علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] معجزات امام كاظم علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] سوالی که هارون از امام کاظم علیه السلام پرسید[/TD]
[TD="align: right"] اصحاب ممتاز امام كاظم علیه السلام را معرفی بفرمائید؟[/TD]
[TD="align: right"] تازیانه زدن به امام کاظم [/TD]
[TD="align: right"] امام کاظم (علیه السلام)‌ چند همسر داشتند؟[/TD]
[TD="align: right"] امام کاظم (علیه السلام) در نگاه اهل سنت [/TD]
[TD="align: right"] فرزندان امام کاظم (علیه السلام)[/TD]
[TD="align: right"] صلابت و مدارا در سیره امام کاظم (علیه السلام)[/TD]
[TD="align: right"] 30 حدیث از امام موسی کاظم (علیه السلام)[/TD]
[TD="align: right"] 40 داستان و 40 حدیث امام موسی کاظم(علیه السلام) - ویژه اسک دینی ها[/TD]
[TD="align: right"] کدامیک از امامان زندانی شدند؟1[/TD]
[TD="align: right"]فرهنگی : [/TD]
[TD="align: right"] ๑۩๑ ★ ♪♪ ★ دهمین شماره مجله صوتی اسک دین ★ ♪♪ ★ غـــزل اشکـــ ๑۩๑ [/TD]
[TD="align: right"] ๑۩๑ کلیپ صوتی به بهانه سالروز دستگیری امام کاظم علیه السلام ๑۩๑ [/TD]
[TD="align: right"] ๑۩๑ طرح های گرافیکی رنج زندان امام کاظم(ع) ๑۩๑ [/TD]
[TD="align: right"] گزیده اشعار در عزاي موسي بن جعفر باب الحوائج علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] می گویم یا بابَ الحوائج! (قطعات ادبی )[/TD]
[TD="align: right"] پیامک ویژه شهادت امام موسی کاظم علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] تصاویر ویژه شهادت امام موسی کاظم (ع)[/TD]
[TD="align: right"] مداحی ویژه شهادت امام موسی کاظم علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] سخنرانی کوتاه و شنیدنی از امام موسی کاظم علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] امام زمان (ع) را طرد کرده ایم - کلیپ صوتی روایت امام موسی کاظم (ع)[/TD]
[TD="align: right"] کلیپ تصویری مداحی به مناسبت شهادت امام موسی کاظم علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] فلش به مناسبت شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] به مناسبت وفات حضرت ابوطالب، عموی پیامبر اسلام(ص)[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1389[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1390[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1391[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1392[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1393[/TD]
[TD="align: right"]نرم افزار : [/TD]
[TD="align: right"] زيارت مجازي حرم مطهر امام موسي کاظم عليه السلام[/TD]
[TD="align: right"] كتاب موبايل چهل حديث امام کاظم علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] کتاب چهل داستان و چهل حدیث امام موسی کاظم علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] سرویس ارسال کارت پستال صوتی ویژه امام کاظم علیه السلام[/TD]


دانلود صوت

[b]content[/b]




می خواستند داغ تو را شعله ور کنند
وقتی که سوختی همه را با خبر کنند
می خواستند دفن شوی زیر خاکها
تا زنده زنده از سر خاکت گذر کنند
می خواستند شام غریبان بپا کنند
تا بچه های فاطمه را در به در کنند
از ناسزا بگو که چه آورده بر سرت
می خواستند باز تو را خونجگر کنند
زنجیر دست شما بسته باشد و
مثل مدینه فاطمه ات را سپر کنند
قوم یهود را به مصافت کشیده اند
تا تازیانه ها به مراتب اثر کنند
حالا بیا بگو که ملائک یکی یکی
فکری برای این تن بی پال و پر کنند
این اشک ها مسافر یک جسم بی سرند
وقتش رسیده است به آنجا سفر کنند

الإرشاد : روايت شده است كه حضرت كاظم عليه السلام زياد دعا مى خواند ،و عرضه مى داشت : بار خدايا ! راحتى در هنگام مردن ، و عفو و بخشش در هنگام حسابرسى را از تو مسئلت مى كنم . و اين جمله را تكرار مى كرد . يكى از دعاهاى آن حضرت اين بود : گناه بنده تو بزرگ است و عفو و گذشت از جانب تو نيكوست . آن حضرت از خشيت خدا چندان مى گريست كه محاسن او از اشك تر مى شد . هيچ كس به اندازه ايشان به خانواده و خويشاوندانش رسيدگى نمى كرد . شب هنگام به فقراى مدينه سركشى مى كرد و زنبيلى پر از درهم و دينار و آرد و خرما با خود مى برد و بر درِ خانه هاى آنان مى گذاشت و آنها نمى فهميدند كه اين پول و اجناس از طرف چه كسى آمده است .
الإرشاد : ۲ / ۲۳۱ ؛ میزان الحکمة جلد 1 صفحه 349

:Sham::Sham::Sham:
سالروز شهادت باب الحوائج امام موسی کاظم:doa(6): تسلیت باد

[=lucida console]شهادت امام موسی کاظم (ع) به تمام مسلمین تسلیت باد

امام کاظم علیه السّلام فرمودند:
در دین خدا دانا شوید؛ چرا که دین شناسی و فقه، کلید بصیرت و کمال عبادت است.

[=times new roman]از جهان رفته با قلب خسته
نزد زهرای پهلو شکسته
راحت از جور و زنجیر کین شد
خاک غم بر سر مسلمین شد

خدایا! به حق امام موسی بن جعفر (ع)
فرج مهدی منتظَر را برسان



[h=1]هم‌قسم سجده‌های طولانی[/h]


[/HR] ابوالحسن موسی علیه السلام عابدترین و فقیه ترین و باسخاوت ترین و باكرامت ترین اهل زمانه بود، و روایت شده است كه نافله های شب را به نماز صبح متصل می نمود سپس آن قدر تعقیب می خواند كه خورشید طلوع می نمود [و آن وقت] برای خدا به سجده می افتاد و سر از سجده بر نمی داشت تا نزدیك زمان نماز ظهر و بسیار دعا می كرد.

[/HR] عبد ولی به حقیقت معنی كلمه، صالح؛ اما صلاح و سداد از رویش شرمنده، كاظم و ساجد و طاهر، طُهر و فقیه و زاهد و عالم، معروف به «باب الحوائج إلی الله» (1)، موسوم به «امین الله و نوره»، موصوف به «حجة الله و ولیه»، مشهور به «باب الله و صفیه»، صاحب علم الیقین، معدن وحی مبین، پرچم تقوی و دین، خازن علوم انبیاء و مرسلین، امام هدایت، وصی رسالت، ولیّ مرشد، مالك تأویل و تنزیل، حامل تورات و انجیل، ناصح و عادل، صادق و عامل، صابر و مجاهد، قتیل و شهید، سید و رشید، هم‌قسم سجده های طولانی و گریه های فراوان(2)، مظهر جلال و جمال، اسم اعظم ذوالجلال، حضرت ذوالكمال، سابع الأوصیاء، تاسع الشرفاء، ابن الأئمة النجباء، موسی بن جعفر، علیه و علی آبائه الطاهرین من الصلوات و التحیات مالایُحصی.
خطیب بغدادی كه از بزرگان اهل سنت و تاریخ نگاران قدیم است، گوید:
«به موسی بن جعفر عبد صالح می گفتند به خاطر شدت عبادت و كوشش و اجتهاد ... و روایت شده كه آن حضرت در ابتدای شب داخل مسجد پیامبر صلی الله علیه وآله شد و به سجده رفت، شنیدند كه در سجده مكرر می فرمود: عظم الذنب من عبدك فلیحسن التجاوز من عندك (3) تا این كه صبح شد! » (4).
خداوند نیز در قرآن می فرماید: «بدی را با خوبی پاسخ ده چرا كه همان كسی كه دشمن توست ناگهان تبدیل به دوست صمیمی می شود و هیچ كس به چنین مقامی نمی رسد مگر كسانی كه صاحب صبر و صاحب بهره عظیم اند»

شیخ صدوق با چند واسطه از مأمون عباسی روایت نموده است كه: «روزی موسی بن جعفر علیهماالسلام را دیدم كه داخل مجلس هارون شد در حالی كه صورتش از شدت عبادت و بیداری شب، ورم كرده و زرد شده بود و عبادت آن قدر او را لاغر و رنجور نموده بود كه مانند مشكی پوسیده شده و سجده های بسیار، بینی و صورت او را مجروح نموده بود، هارون تا چشمش بر او افتاد از مركبی كه سوار بود خود را پایین انداخت و او را با قسم دادن بر مركب خود سوار نمود و ما همه با اجلال و تعظیم او را تماشا می نمودیم تا این كه هارون او را بر محل نشستن و استراحت خود نشاند و صورت و چشمانش را می بوسید!!!!»(5).
آری : « خوشتر آن باشد كه سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران »
و فضیلت آن است كه دشمنان به آن شهادت دهند!(6).
و به نقل از اعلام الوری می خوانیم:
«جناب ابوالحسن موسی علیه السلام عابدترین و فقیه ترین و باسخاوت ترین و باكرامت ترین اهل زمانه بود، و روایت شده است كه نافله های شب را به نماز صبح متصل می نمود سپس آن قدر تعقیب می خواند كه خورشید طلوع می نمود [و آن وقت ] برای خدا به سجده می افتاد و سر از سجده بر نمی داشت تا نزدیك زمان نماز ظهر و بسیار دعا می كرد و می فرمود: خدایا من از تو راحتی هنگام مرگ و عفو در هنگام حساب را می خواهم و آن را تكرار می نمود »!(7)

[h=2]اما چرا او را « كاظم الغیظ » نامیدن؟[/h] عده زیادی از راویان حدیث نقل نموده اند كه: «یكی از نوادگان عمر بن الخطاب، خلیفه دوم، كه در مدینه زندگی می كرد حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام را اذیت می نمود و هر وقت او را می دید ناسزا می گفت و به امیر المۆمنین علیهم السلام نیز فحاشی می نمود!
بعضی از اطرافیان موسی بن جعفر علیهماالسلام به او عرضه داشتند: به ما اجازه بده تا این فاجر را بكشیم!

حضرت آنان را به شدت نهی نمود و [در عوض] از احوالات آن شخص جویا شد! گفته شد كه در اطراف مدینه به كشاورزی مشغول است. حضرت حمار خود را سوار شد و به سوی او رفت، او را در مزرعه اش یافت و با حمارش داخل مزرعه وی شد! آن مرد كه این چنین دید، فریاد زد كه از روی زراعت ما عبور مكن!
اما حضرت از روی زراعت او عبور كرد تا به آن شخص رسید و پیاده شد و كنارش بر زمین نشست و با روی خوش و خنده با او برخورد نمود و از او سۆال فرمود: چقدر تا به حال برای زراعتت خرج نموده ای؟
گفت 100 دینار.
حضرت دوباره سۆال نمود: امیدواری كه چقدر سود ببری؟!
گفت: من كه غیب نمی دانم!
حضرت فرمود: گفتم كه چقدر را امید داری كه برداشت نمایی [نگفتم كه چقدر به تو خواهد رسید]؟!
گفت: 200 دینار.
در این هنگام حضرت كیسه ای را از بساط خود خارج نمود و به او داد كه در آن 300 دینار بود و فرمود: زراعتت هم، بر حال خود برایت باقی خواهد ماند و خداوند آن چه را كه امید داری به تو خواهد داد!!!
گفته اند كه آن شخص از جا برخواست و سر حضرت را بوسید و از حضرت درخواست نمود كه رفتارهای قبلی وی را ببخشد. حضرت تبسم نمود و از آن جا رفت!

روزی موسی بن جعفر علیهماالسلام را دیدم كه داخل مجلس هارون شد در حالی كه صورتش از شدت عبادت و بیداری شب، ورم كرده و زرد شده بود و عبادت آن قدر او را لاغر و رنجور نموده بود كه مانند مشكی پوسیده شده و سجده های بسیار، بینی و صورت او را مجروح نموده بود، هارون تا چشمش بر او افتاد از مركبی كه سوار بود خود را پایین انداخت و او را با قسم دادن بر مركب خود سوار نمود

وقتی كه شب شد و حضرت به مسجد تشریف بردند دیدند كه آن شخص كه از نوادگان عمر بود در آن جا نشسته است، آن شخص تا چشمش به حضرت افتاد، گفت «الله اعلم حیث یجعل رسالته»(8) یعنی خداوند بهتر می داند كه رسالت خود را در كجا قرار دهد.
وقتی آشنایان آن مرد این رفتار را از او دیدند به سمت او حمله ور شدند و داستان را از او جویا شدند و به او گفتند: تو قبلا حرف های دیگری می زدی؟؟!!
او به آن ها گفت: بالآخره شنیدید كه الآن به شما چه گفتم و با یكدیگر شروع به مخاصمه و بحث و جدال نمودند.
بعد از آن، آن شخص جزو دعوت كنندگان مردم به سمت موسی بن جعفر علیهماالسلام شد!
بعد از آن كه موسی بن جعفر علیهماالسلام به خانه خود برگشتند به آن كسانی كه از حضرت درخواست كشتن آن شخص را كرده بودند، فرمودند: كدام یك بهتر بود؟ آن چه شما اراده نمودید یا آن چه من اراده كردم؟! من امر او را به آن اندازه كه فهمیدید اصلاح نمودم و با این طریق شر او را دفع كردم.(9)
آری خداوند نیز در قرآن می فرماید:
«بدی را با خوبی پاسخ ده چرا كه همان كسی كه دشمن توست ناگهان تبدیل به دوست صمیمی می شود و هیچ كس به چنین مقامی نمی رسد مگر كسانی كه صاحب صبر و صاحب بهره عظیم اند» (10).

پی نوشت ها:
1-منتهی الآمال ، ج2 ، ص183 ، طبع قدیم .
2- تمامی القاب فوق بر گرفته از زیارتنامه حضرتش در كتاب مفاتیح الجنان می باشد .
3- این جمله از دعاهای مشهور حضرت است ؛ ترجمه : « خدایا گناه بنده ات بزرگ است پس گذشت از طرف تو نیز نیكو باشد ! »
4- اقتباس از منتهی الآمال ، ج2 ، ص184 ، طبع قدیم .
5- عیون اخبار الرضا ، ج2 ، ص84 .
6- اشاره به جمله معروف : « الفضل ما شهدت به الأعداء » .
7- بحار الأنوار ، ج48 ، ص101 .
8- انعام / 124 .
9- بحار الأنوار ، ج48 ، ص102 و103 .
10- فصلت / 34 و 35 .

[h=1]فرزندت را اینگونه تربیت کن[/h]


[/HR] در بین روایاتی که از امام موسی کاظم علیه السلام به ما رسیده است روایاتی به چشم می خورد که دارای رویکرد تربیتی هستند. بخشی از این روایات که درباره تربیت فرزند است دربردارنده نکات ظریف و در عین حال بسیار مهمی است که دانستن و عمل به آنها نقش تاثیرگذاری در تربیت دینی فرزندان ما دارد. آنچه در ادامه می آید نمونه هایی از این روایات است.
[/HR]
[h=2]چون به کودک وعده دادی به آن وفا کن[/h] وعده دادن به کودک برای تشویق باشد و یا هر منظور دیگر، گذشته از اینکه باید حساب شده باشد؛ پدر یا مادر (به ویژه پدر) باید خود را ملزم به وفای آن بداند و این گمان که فرزندش به زودی وعده داده شده را فراموش می کند او را از وفای به وعده داده شده باز ندارد.
امام کاظم علیه السلام می فرماید:
إِذَا وَعَدْتُمُ‏ الصِّبْیَانَ‏ فَفُوا لَهُمْ ؛ وقتی به کودکان وعده دادید آن را عملی سازید.
بعد در بیان دلیل آن می فرماید:
فَإِنَّهُمْ یَرَوْنَ أَنَّكُمُ الَّذِینَ تَرْزُقُونَهُمْ ؛ چرا که آنها شما را روزی دهنده خود می دانند.[1]
کودکان در سنی هستند که به طور معمول نمی توانند بفهمند که روزی‌ده خداوند متعال است و پدر ، مادر و یا هر کس دیگری غیر از خداوند متعال مجرای فیض او و یا وسیله ای برای این روزی رسانی اند. کودک با آن نگاه ظاهربین و سطحی نگری که دارد روزی رسان را کسی می داند که مستقیما نیازهای او را برطرف می کند.
امام کاظم علیه السلام در این روایت توصیه به وفای به عهد می کند؛ چرا که این کار سبب ایجاد این باور می شود که روزی رسان آنچه را وعده می کند به آن وفا می کند و اگر کسی وفا نکرد عقیده ای خلاف این باور برای فرزند او بوجود خواهد آمد. نتیجه اینکه وقتی این دو کودک بزرگ شوند و با خداوند عالم آشنا شوند کودک اول به وعده های خدا ایمان خواهد داشت و کودک دوم ممکن است به زبان بگوید که باور دارم؛ اما این باور قلبی او نخواهد بود؛ چرا که باور کرده روزی رسان، همیشه به وعده ای که می دهد وفا نمی کند.
شاید دلیل بی اعتمادی برخی جوانان در سن ازدواج ما به این آیه قرآن که می فرماید:
«مردان و زنان بدون همسر را همسر دهید و ... اگر فقیر باشند، خداوند آنها را از فضل خویش بى ‏نیاز خواهد کرد كه خدا بسیار عطا كننده و داناست.»[2] همین باشد.
در سیره تربیتى امام کاظم علیه السلام؛ تبعیض ممنوع و تفاوت مجاز شمرده شده است. تبعیض ‏میان فرزندان بذر کینه و اختلاف و بدبینى به والدین را در دل کودکان‏ مى‏ پراکند؛ ولی توجه به شایستگی افراد سبب ترغیب و تشویق دیگران به آن شایستگی می شود

[h=2]نام نیکو بر فرزند بِنِه[/h] نام افراد تنها برای مشخص شدن آنها در بین دیگران نیست. هر نامی معنایی دارد و بار فرهنگی ویژه ای را به دوش می کشد. برای همین است که افراد سعی می کنند که نامی را برای فرزندان خود برگزینند که هم از معنای آن لذت ببرند و هم نشانگر فرهنگی باشد که که به آن علاقه مند هستند.
چون، نوع اسمی که بر روی فرد گذاشته می شود در نوع تربیت و گرایش های بعدی او اثر گذار است؛ اهل بیت علیهم السلام همواره بر گذاشتن نام نیکو تاکید و توصیه داشته اند. امام کاظم علیه السلام در این باره می فرماید:
أَوَّلُ مَا یَبَرُّ الرَّجُلُ وَلَدَهُ‏ أَنْ یُسَمِّیَهُ بِاسْمٍ حَسَنٍ فَلْیُحْسِنْ أَحَدُكُمُ اسْمَ وَلَدِهِ ؛اولین کار خیری که پدر در حق فرزندش می کند این است که نام نیکو بر او نهد؛ پس هر یک از شما شیعیان باید نام فرزند خود را نیکو نهد.[3]
به نظر می رسد منظوراز نام نیکو، نامی است که از نظر معنا به کمالی از کمالات انسانی اشارت داشته باشد و از نظر فرهنگی هم یادآور فرهنگ والای الهی باشد از این روست که امام کاظم علیه السلام در نام گذاری افراد به اسامی مانند محمد، علی و فاطمه اشاره می کند و درباره اثری که چنین اسم هایی دارند می فرماید:
لَا یَدْخُلُ الْفَقْرُ بَیْتاً فِیهِ اسْمُ مُحَمَّدٍ أَوْ أَحْمَدَ أَوْ عَلِیٍّ أَوِ الْحَسَنِ أَوِ الْحُسَیْنِ أَوْ جَعْفَرٍ أَوْ طَالِبٍ أَوْ عَبْدِ اللَّهِ أَوْ فَاطِمَةَ مِنَ النِّسَاءِ ؛ در خانه ای که نام محمد، احمد، علی، حسن، حسین، جعفر، طالب یا عبدالله برای پسران و فاطمه برای دختران باشد؛ فقر داخل نمی شود.[4]
[h=2]
ابراز محبت به فرزند[/h] مهمترین عاملی که می تواند فرزند را برای آموزش و تربیتی صحیح، مطیع پدر و مادر کند وجود یک رابطه عمیق قلبی و عاطفی با اوست. برای ایجاد چنین رابطه ای لازم است تا والدین در موقعیت های مناسب رفتارهای عاطفی و محبت آمیزی را از خود بروز دهند و فرزند را اسیر کمند محبت خویش کنند.
این رفتاری است که می توان آن را در سیره عملی امام کاظم علیه السلام مشاهده کرد. مفضل بن عمر می گوید:
دَخَلْتُ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ علیه السلام وَ عَلِیٌّ علیه السلام ابْنُهُ فِی حَجْرِهِ‏ وَ هُوَ یُقَبِّلُهُ وَ ... یَضَعُهُ عَلَى عَاتِقِهِ‏ وَ یَضُمُّهُ إِلَیْه ...؛ می گوید: خدمت حضرت موسى بن جعفر علیهما السّلام رسیدم در حالی که علی (امام رضا علیه السلام) پسرش روى دامنش بود او را مى‏بوسید و ... روى شانه خود می گذاشت و در آغوش می گرفت‏.[5]

[h=2]تفاوت آرى، تبعیض هرگز[/h] تبعیض و تفاوت دو واژه نزدیک، ولى متفاوت‏ است. تبعیض بدین معناست که بی دلیل فرد یا افرادی را در میان افراد همسان برتر به شمار آوریم؛ ولى تفاوت عبارت است از برتر دانستن فرد یا افرادی به دلیل شایستگی ویژه ای که دارند. در سیره تربیتى امام کاظم علیه السلام؛ تبعیض ممنوع و تفاوت مجاز شمرده شده است. تبعیض ‏میان فرزندان بذر کینه و اختلاف و بدبینى به والدین را در دل کودکان‏ مى‏ پراکند؛ ولی توجه به شایستگی افراد سبب ترغیب و تشویق دیگران به آن شایستگی می شود.
رفاعه از امام علیه السلام پرسید: اى ‏فرزند رسول الله ، مردى چند پسر دارد؛ آیا برتر شمردن یکى بر دیگران، درست ‏است؟

امام کاظم علیه السلام در این روایت توصیه به وفای به عهد می کند؛ چرا که این کار سبب ایجاد این باور می شود که روزی رسان آنچه را وعده می کند به آن وفا می کند و اگر کسی وفا نکرد عقیده ای خلاف این باور برای فرزند او بوجود خواهد آمد

امام علیه السلام در پاسخ فرمودند: نَعَمْ لَا بَأْسَ بِهِ وَ قَدْ كَانَ أَبِی ع یُفَضِّلُنِی عَلَى عَبْدِ اللَّه‏‏ ؛ بله، مانعى ندارد؛ زیرا پدرم [حضرت صادق علیه السلام] مرا بر عبدالله، برادر بزرگترم‏ ترجیح مى‏داد.[6]
شیخ مفید (ره) مى ‏نویسد: «احمد بن‏ موسى شخصى بخشنده، بزرگوار و با ورع بود، امام کاظم علیه السلام او را دوست مى ‏داشت و بر دیگران مقدم مى ‏شمرد و مزرعه خود را كه معروف بود به یسیرة به او بخشید.»[7]
امام کاظم علیه السلام در مواردى حضرت رضا علیه السلام را بر دیگران ترجیح ‏مى ‏داد، او را الگوى دیگر فرزندان معرفى مى ‏کرد و وجه برترى ‏اش را هم آشکار مى ‏ساخت.
اسحاق بن ‏موسى مى ‏گوید: امام کاظم علیه السلام به فرزندانش مى ‏فرمود:
برادرتان على (امام رضا علیه السلام) دانشمند آل محمد است، درباره دینتان از او بپرسید و آنچه بیان مى ‏کند، به خاطر بسپارید. همانا ابو جعفر(امام باقر علیه السلام) به من فرمود:
دانشمند آل محمد در شمار فرزندان تو خواهد بود. کاش وى را درک مى ‏کردم. بى ‏تردید او همنام امیرمومنان [على] است.[8]
توجه: تفاوت نهادن میان فرزندان امرى بسیار ظریف و حساس است و نیاز به کمال دقت و ظرافت دارد؛ زیرا ممکن است فرزندان آن را تبعیض پندارند. پس والدین باید:
1. هنگام تفاوت نهادن میان فرزندان، به گونه‏اى رفتار کنند که کسى آن را تبعیض به شمار نیاورد.
2. دقت کنند که سبب برترى فرزندى که برتر مى‏ شمارند، کاملا آشکار باشد.
3 در صورت امکان، امتیاز فرزند برتر را با عباراتى ‏سازنده، بیان کنند.[9]

پی نوشت:
1. کافی 6/50
2. 32/ نور
3. کافی 6/18
4. کافی 6/19
5. عیون أخبار الرضا علیه السلام 1/32
6. من لا یحضره الفقیه 3/483
7. الارشاد 2/244
8. إعلام الورى بأعلام الهدى، ص328
9. مقاله رهنمودهای تربیتی امام کاظم علیه السلام ، علی همت بناری ، فرهنگ کوثر ، ش

[h=1]آنچه خوبان همه دارند، تو یکجا داری[/h]


[/HR] هفتمین امام شیعه امامیّه، حضرت موسی بن جعفر - علیهما السّلام - است كه مسلمانان، به ویژه شیعیان، او را به دلیل حلم و بردباری اش در برابر معاندان و فرو نشاندن غیظ و خشم خویش در مقابل دشمنان لقب «كاظم» داده اند.

[/HR] پیشوای دادگستر، زاده زهرای اطهر، امام موسی ابن جعفر (علیهما السلام)، سمبل شهامت بود، و اسوه عدالت، و الگوی بردباری و مقاومت. عمر شریف خود را به نشر دانش، و مبارزه با ستم، و خدمت به خلق، سپری فرمود؛ و در پرتو استقامت و پایداری در برابر نظام استبدادی بنی عباس، کاخ ظلم و بی عدالتی حاکمان جائر را به لرزه انداخت.
نام آن حضرت: موسی
کنیه ایشان: ابو الحسن
لقب های ایشان: کاظم، صالح، صابر، امین، و باب الحوائج.
نام پدر ایشان: امام جعفر صادق (علیه السلام)
نام مادر ایشان: حمیده
تاریخ تولّد: روز هفتم ماه صفر، سال 128 هجری.
تاریخ شهادت: روز 25 ماه رجب، سال 183 هجری.
مدّت امامت ایشان: 35 سال.

[h=2]خلفای معاصر امام[/h] از سال 148 كه امام صادق - علیه‏السلام - به شهادت رسید، دوران امامت حضرت كاظم- علیه‏السلام - آغاز گردید. آن حضرت در این دوران با خلفای یاد شده در زیر معاصر بود:
- منصور دوانیقی (136 – 158)
- محمد معروف به مهدی (158 – 169)
- هادی (169 – 170)
- هارون (170 – 193)

آن چه از سجایای امام (علیه السلام) بیش از همه نمود داشت، کرم و سخاوت او بود که ضرب المثل شده است. از جمله خصایص دیگر آن حضرت، زهد و عبادت ایشان است. امام کاظم (علیه السلام) سال های متمادی در زندان به سر برد و در تمام این مدت به عبادت خدا مشغول بود، به طوری که بسیاری از زندان بانان او تحت تأثیر جاذبه ی معنوی وی قرار می گرفتند

[h=2]مجموعه ای از خوبیها[/h] امام موسی کاظم (علیه السلام) در میان شخصیت های علوی موجود در آن زمان از نظر علم و تقوا و زهد و عبادت، سرآمد روزگار خویش به شمار می آمد. شیخ مفید در این باره می گوید:
ابوالحسن موسی (علیه السلام) پرستنده ترین، سخی ترین و باشخصیت ترین اهل زمان خود بود. (شیخ مفید، الارشاد، ص 277)
ابن ابی الحدید درباره ی آن حضرت چنین می نویسد:
فقاهت، دیانت، عبادت، بردباری و شکیبایی، همه در آن حضرت جمع بود. (شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 273)
یعقوبی، مورخ شهیر، در این باره می نویسد:
موسی بن جعفر (علیهما السلام) عابدترین مردم زمان خود بود. آن حضرت از صالحان، عابدان، سخاوت مندان و بردباران بود و شخصیتی بس بزرگ داشت. ( تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 414)
آن چه از سجایای امام (علیه السلام) بیش از همه نمود داشت، کرم و سخاوت او بود که ضرب المثل شده است. از جمله خصایص دیگر آن حضرت، زهد و عبادت ایشان است. امام کاظم (علیه السلام) سال های متمادی در زندان به سر برد و در تمام این مدت به عبادت خدا مشغول بود، به طوری که بسیاری از زندان بانان او تحت تأثیر جاذبه ی معنوی وی قرار می گرفتند.

پیشوای دادگستر، زاده زهرای اطهر، امام موسی ابن جعفر (علیهما السلام)، سمبل شهامت بود، و اسوه عدالت، و الگوی بردباری و مقاومت. عمر شریف خود را به نشر دانش، و مبارزه با ستم، و خدمت به خلق، سپری فرمود؛ و در پرتو استقامت و پایداری در برابر نظام استبدادی بنی عباس، کاخ ظلم و بی عدالتی حاکمان جائر را به لرزه انداخت

[h=2]كرامتی از مسیح آل رسول[/h] امام كاظم (علیه السلام) از منی (نزدیك مكه) عبور می كرد، دید بانویی گریه می كند و چند كودك در اطراف او نیز گریه می كنند. امام (علیه السلام) نزدیك آن بانو رفت و علت گریه را پرسید، او گفت: من چند كودك یتیم دارم، یك گاو داشتیم زندگی آنها را باشیر آن گاو تأمین می كردم اكنون آن گاو مرده است. امام كاظم (علیه السلام) فرمود: آیا می خواهی آن گاو را زنده كنم. آن بانو گفت: آری ای بنده خدا! امام كاظم (علیه السلام) به كنار رفت دو ركعت نماز خواند، سپس دست دعا بلند كرد، و پس از دعا، برخاست و كنار جسد گاو آمد، فریاد كشید با چوبی به آن زد (یا با پای خود به آن زد) بی درنگ گاو برخاست وقتی كه آن بانو گاو را زنده دید، صیحه زد، و فریاد كشید و سوگند به خدای كعبه این آقا عیسی بن مریم است. مردم اجتماع كردند وقتی كه شلوغ شد آن حضرت بی آنكه آنها متوجه شوند از میان آنها رفت.

[h=2]اوقات شبانه روز مومن[/h] و حدیثی مبارک از آن حضرت:
بكوشید كه اوقات شبانه روزى شما چهار قسمت باشد:
1 ـ قسمتى براى مناجات با خدا
2 ـ قسمتى براى تهیّه معاش
3 ـ قسمتى براى معاشرت با برادان و افراد مورد اعتماد كه عیبهاى شما را به شما مى‏فهمانند و در دل به شما اخلاص مى‏ورزند.
4 ـ و قسمتى را هم براى درك لذّت هاى حلال [و تفریحات سالم] و به وسیله انجام این قسمت است كه بر انجامِ وظایف آن سه قسمت دیگر توانا مى‏شوید.

[h=1][/h]


[/HR] وجود نازنین امام موسی کاظم علیه السلام مخزن اسرار و معارف الهى بود. ایشان همچون دیگر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام جامع كمالات و نیز معصوم از هر گونه خطا و اشتباه بود.
[/HR] [h=2]نیم نگاهی به حالات هفتمین پیشوا[/h] آن حضرت روز یك شنبه، هفتم ماه صفر، سال 128 هجرى قمرى (1) در روستائى به نام أبواء بین مكّه معظّمه و مدینه منوّره دیده به جهان گشود.
نام: موسى (2) صلوات اللّه و سلامه علیه.
كنیه: ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضى، ابوابراهیم، ابوعلىّ، ابواسماعیل، ابواسحاق و... .
لقب: عبد صالح، كاظم، باب الحوائج، صابر، رجل، امین، عالم، زاهر، صالح، شیخ، وفىّ، نفس زكیّه، زین المجتهدین و... .
نقش انگشتر: حضرت داراى دو انگشتر بود، كه نقش هر كدام به ترتیب عبارتند از: (حَسْبِیَ اللّهُ)، (المُلْكُ لِلّهِ وَحَدَهُ).
پدر: امام جعفر، صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم.
مادر: حمیده مصفّاة اندلسى، دختر صاعد بربرى.
مدّت امامت: حضرت روز دوشنبه، 25 شوّال، سال 148 هجرى قمرى، پس از شهادت پدر بزرگوارش، در بیست سالگى منصب امامت و زعامت جامعه اسلامى را به عهده گرفت و تا سال 183 هجرى، امامت آن حضرت به طول انجامید.
مدّت عمر: آن حضرت مدّت بیست سال و بنابر نَقلى 19 سال، هم زمان با پدر بزرگوارش و مدّت 35 سال پس از آن ادامه حیات داد كه جمعا 55 سال طبق مشهور، عمرى با بركت و پر از مشقّت را سپرى نمود، گرچه بعضى عمر آن حضرت را تا 58 سال نیز گفته اند.
تعداد فرزندان: مرحوم سیّد محسن امین رحمة اللّه علیه تعداد 18 پسر و 19 دختر از فرزندان امام موسى كاظم علیه السلام را نام برده است؛ ولى بعضى دیگر گفته اند: آن حضرت داراى 37 دختر و 23 پسر بوده است. (3)

[h=2]سه درس آموزنده از حضرت[/h] در خلوت خلاف نکن
شخصى به نام مرازم گوید: روزى جهت زیارت و ملاقات امام موسى كاظم علیه السلام به سوى مدینه طیّبه حركت كردم و در مسافرخانه اى منزل گرفتم، در این میان چشمم به زنى افتاد كه مرا جلب توجّه نمود، خواستم با او رابطه برقرار كنم؛ ولى او نپذیرفت كه با من ازدواج نماید. سپس به دنبال كار خویش رفتم؛ و چون شب فرا رسید به مسافرخانه بازگشتم و دقّ الباب كردم، پس از لحظه اى همان زن درب را گشود و من سریع دست بر او نهادم؛ ولى او با سرعت از من دور شد. فرداى آن شب، چون بر مولایم امام كاظم علیه السلام وارد شدم، حضرت فرمود: اى مرازم! كسى كه در خلوت خلافى مرتكب شود و تقواى الهى نداشته باشد، شیعه و دوست ما نیست.(4)
مکر دشمن به خودش برمی گردد
روزى هارون الرّشید طبقى از سرگین الاغ تهیّه كرد و سرپوشى بر آن نهاد؛ و آن را توسّط یكى از افراد مورد اطمینان خود براى حضرت ابوالحسن، امام موسى كاظم علیهما السلام فرستاد با این گمان كه حضرت را مورد تحقیر و توهین قرار دهد.
هنگامى كه آن شخص طبق را نزد حضرت آورد و سرپوش را برداشت، دید خرماهاى تازه و گوارائى در آن قرار دارد.
پس، حضرت تعدادى از آن رطب ها را تناول نمود و سپس چند دانه به كسى كه طبق را آورده بود، داد و او نیز آن ها را خورد، بعد از آن باقى مانده آن ها را براى هارون فرستاد. وقتى مامور، طبق را نزد هارون آورد و جریان را تعریف كرد، هارون یكى از آن خرماها را برداشت و چون در دهان خود نهاد، تبدیل به سرگین الاغ گشت.(5)
چه سنگ ریزه در کف و چه جواهر در دست
یونس بن عبدالرّحمان - كه یكى از یاران صدیق و از وكلاى امام صادق و امام كاظم و امام رضا علیهم السلام بود - روزى به مجلس پُر فیض حضرت ابوالحسن، امام موسى بن جعفر علیهما السلام وارد شد. امام علیه السلام پس از مذاكراتى، ضمن موعظه هائى گوناگون به او فرمود: اى یونس! با مردم مدارا كن؛ و با هركس به اندازه معرفت و شعورش صحبت كن.
یونس اظهار داشت: اى مولایم! مردم مرا به عنوان بى دین و زندیق خطاب مى كنند. امام علیه السلام فرمود: گفتار مردم نباید در روحیّه و افكار تو تاءثیر بگذارد، چنانچه در دستان تو جواهرات باشد و مردم بگویند كه سنگ ریزه است؛ و یا آن كه در دست هایت سنگ ریزه باشد و بگویند كه جواهرات در دست دارد، این گفتار هیچ گونه سود و یا زیانى براى تو نخواهد داشت .(6)

[h=2]درب حاجات نیازمندان[/h] آن حضرت تا مرحله اى محبوب خداوند متعال و مقرّب درگاهش قرار گرفت كه لقب باب الحوائج إلى اللّه را در بین ائمّه اطهار علیهم السلام به خود اختصاص داد.
رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله ضمن بشارت بر ولادت حیات بخش ‍ او؛ و این كه او هفتمین خلیفه و حجّت بر حقّ خداوند مى باشد، فرمود: خداوند متعال نطفه او را مبارك براى امّت و تزكیه شده قرار داد؛ و او وسیله رحمت و بركت براى شیعیان و دوستان خود مى باشد، خداوند او را در عرش ‍ برین، موسى نام نهاد. و هركس به او متوسّل شود و او را وسیله درگاه الهى قرار دهد حوائج و خواسته هایش برآورده خواهد شد؛ و روز قیامت از شفاعت حضرتش ‍ برخوردار و در جوار او محشور مى گردد.
آمده است که برای در خواست حوائج خود به وساطت ایشان دو ركعت نماز می خوانیم، در هر ركعت پس از قرائت سوره حمد، دوازده مرتبه سوره توحید خوانده مى شود.(7) و پس از پایان سلام نماز، تسبیحات حضرت فاطمه زهراء علیهاالسلام گفته مى شود؛ و سپس حوائج و خواسته هاى مشروعه خویش را از درگاه خداوند متعال تقاضا نموده، كه ان شاء اللّه بر آورده خواهد شد.

مولا جان، بابَ الحوائج! دردمندانیم، جویای درمان؛ اینک این تو و کَرَمت!

پی نوشت ها:
1- مطابق با بیستم آبان 124 شمسى.
2- نام مبارك حضرت با عنوان امام (موسى كاظم) علیه السلام طبق حروف ابجد كبیر 1077 مى باشد.
3- تاریخ ولادت و دیگر حالات حضرت برگرفته شده است از: اصول كافى ج 1، تهذیب الاحكام ج 6، تاریخ اهل البیت علیه السلام ، مجموعه نفیسه، مستدرك الوسائل ، تذكرة الخواص، اعیان الشیعه ج 2، ینابیع المودّه، الفصول المهمّه، كشف الغم ج 2، عیون المعجزات، اعلام الورى، بحارالانوار: ج، دلائل الامامة، جمال الاسبوع، دعوات راوندى و...
4- بصائرالدّرجات: ج 5، ب 11، ص 67، بحار: ج 48، ص 45، ح 26.
5- إثبات الهداة: ج 3، ص 205، ح 104.
6- بحارالا نوار: ج 2، ص 66، ح 6.
7- مشابه پی نوشت شماره سوم.

[h=1]کریم‌ترین حکیم[/h]


[/HR] بسیاری از دانشمندان، مورّخان، و اندیشمندان معروف از مذاهب گوناگون، در بیان مکارم اخلاق، کرامات کم نظیر، و دانش و پارسایی امام کاظم علیه السلام، قلم فرسایی کرده اند، که نمونه هایی از آن را در این مقاله از نظر گرامی شما می گذرانیم.
[/HR]
ابوعلی فضل ابن حسن طبرسی در کتاب معروف "اعلام الوری" چنین می نگارد:
در میان مردم مشهور گردیده است که ابوالحسن موسی علیه السلام، جلیل ترین فرزندان امام صادق علیه السلام، و والاترین آنها در دین، و فصیح ترین آنها در سخنوری، و عابدترین اهل زمان، و دانشمند ترین و فقیه ترین آنان بوده است.
ابن ابی الحدید معتزلی نیز، چنین می گوید: آن حضرت، جامع فقه، دین، عبادت، بردباری، و صبوری بود. (شرح نهج البلاغه، جلد 15)
ذهبی، از دانشمندان علم رجال اهل سنّت هم چنین می نگارد: موسی (کاظم) ، از کریم ترین حکیمان، و از پارسایان پرهیزکار بود. (میزان الاعتدال، نوشته ذهبی، جلد 4)
شیخ مفید نیز در شرح حال آن حضرت کاظم علیه السلام، چنین می نگارد: "همواره از خشیت الهی می گریست، تا آنکه محاسن او از اشک چشمانش تر می گشت. او بیش از همه مردم به خویشاوندان رسیدگی می نمود، و به هنگام شب، مستمندان شهر مدینه را مورد تفقّد قرار می داد، و زنبیلی از لوازم مورد نیاز فقرا مانند مواد غذایی را با خود حمل می کرد و در میان تهیدستان توزیع می فرمود، بدون اینکه آنان وی را بشناسند".
همچنین می گوید: ابوالحسن موسی (کاظم) علیه السلام، عابدترین اهل زمان خود و فقیه ترین آنها و سخاوتمند ترین آنان و بزرگوارترین ایشان بود. (کتاب الارشاد، نوشته شیخ مفید)
یعقوبی، تاریخ نگار معروف، چنین می نویسد: موسی ابن جعفر از جمله عابدترین مردم، قلمداد می گردید. (تاریخ یعقوبی، جلد 2)
ابن العماد حنبلی، درباره آن حضرت چنین می گوید: آن حضرت، نیکوکار، پارسا، سخاوتمند، بردبار و بزرگوار بود.
(شذرات الذهب، جلد 1)
به خاطر این صفات زیبا بود که امام صادق علیه السلام به امام موسی ابن جعفر علیهماالسلام فرمود:
ستایش خداوندی را که تو را جانشین نیاکان، و مایه شادکامی فرزندان، و پاداش خیر برای دوستان قرار داد. (بحار الأنوار، جلد 48)
تاریخ نگاران و نخبگان از مذاهب مختلف، به سیطره آن امام بزرگوار در زمینه علوم اسلامی اعتراف کرده اند. همانگونه که در بیان دیدگاه فرزانگان اشاره شد، طبرسی در زمینه دانش امام کاظم علیه السلام ، ایشان را با عنوان "دانشمند ترین مردم زمان و فقیه ترین آنان" یاد نموده است. همچنین، ابن ابی الحدید، آن حضرت را جامع میان فقه و دین، قلمداد کرده است. ذهبی نیز، ایشان را به عنوان حکیمی بزرگوار، ملقّب نموده است

[h=2]دانش گسترده امام[/h] به منظور تبیین بُعد علمی آن حضرت، به دو نکته، اشاره می کنیم:
الف - تاریخ نگاران و نخبگان از مذاهب مختلف، به سیطره آن امام بزرگوار در زمینه علوم اسلامی اعتراف کرده اند. همانگونه که در بیان دیدگاه فرزانگان اشاره شد، طبرسی در زمینه دانش امام کاظم علیه السلام، ایشان را با عنوان "دانشمند ترین مردم زمان و فقیه ترین آنان" یاد نموده است. همچنین، ابن ابی الحدید، آن حضرت را جامع میان فقه و دین، قلمداد کرده است. ذهبی نیز، ایشان را به عنوان حکیمی بزرگوار، ملقّب نموده است.
از اینرو، امام جعفر صادق (علیه السلام) به یکی از اصحاب خود در خصوص امام کاظم علیه السلام، چنین می فرماید:
این فرزند من که تو او را مشاهده نمودی، اگر از آنچه در کلّ قرآن مجید وجود دارد سۆال کنی، همه را با علم و دانش، پاسخ خواهد داد. (بحار الأنوار، مجلسی، جلد 48)
این سخن، به خوبی بر تسلط امام کاظم (علیه السلام) بر دانش تفسیر قرآن، دلالت دارد.
ب -یکی از نشانه های دانش یک استاد، گستردگی دانش شاگردان و پرورش یافتگان مکتب علمی او می باشد. دانشمندان علم رجال مانند شیخ طوسی و نجاشی در کتب رجالی خود، بیش از سیصد نفر از مفاخر علمی جهان اسلام را نام برده اند که در مکتب پر فیض امام کاظم (علیه السلام)، کسب دانش نموده اند و به مدارج عالیه علمی نائل گردیده اند.

همواره از خشیت الهی می گریست، تا آنکه محاسن او از اشک چشمانش تر می گشت. او بیش از همه مردم به خویشاوندان رسیدگی می نمود، و به هنگام شب، مستمندان شهر مدینه را مورد تفقّد قرار می داد، و زنبیلی از لوازم مورد نیاز فقرا مانند مواد غذایی را با خود حمل می کرد و در میان تهیدستان توزیع می فرمود، بدون اینکه آنان وی را بشناسند

[h=2]امام و منطق پرندگان‏[/h] بدر، غلام امام رضا- علیه السّلام- مى‏گوید: اسحاق بن عمار خدمت حضرت امام موسى بن جعفر- علیه السّلام- رسید و نشست. در این هنگام مردى خراسانى اجازه خواست پس به کلامى تکلم کرد که مثل آن (هرگز) شنیده نشده بود، مثل کلام پرندگان بود.
اسحاق گفت: پس امام- علیه السّلام- همه را با زبان خودش پاسخ داد تا اینکه سۆالاتش تمام شد و از نزد ایشان رفت. عرض کردم: تا به حال این گونه سخن گفتن را از شما نشنیده بودم.
فرمود: این زبان عدّه‏اى از مردم چین است. و همه آنها به یک زبان حرف نمى‏زنند. آیا تعجب مى‏کنى از صحبت کردن من به زبان آنها؟
گفتم: آرى، جاى تعجب دارد.
فرمود: شگفت انگیزتر از آن را به تو خبر دهم و آن این است که امام، منطق پرندگان و نطق هر ذى روحى را مى‏داند و چیزى بر او مخفى نیست‏.
و حسن ختام این نوشتار، حدیثی از امام هفتم علیه السلام:
هر كه آبروى مردم را نریزد، خدا در روز قیامت از لغزشش مى‏گذرد، و هر كه خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند در روز قیامت خشمش را از او باز دارد.


[/HR] منابع:
جلوه‏هاى اعجاز معصومین علیهم السلام، غلام حسن محرمی،ج1
سایت شیعه ها
خبر گزاری ابنا
پایگاه اطلاع رسانی آیة الله حسینی نسب

[h=1]شگفتا از این روح عظیم![/h]


[/HR] همه ائمه اطهار علیهم السلام به استثنای وجود مقدس حضرت حجت(عج) که در قید حیات هستند؛ هیچ کدام از آنها با مرگ طبیعی از دنیا نرفته اند، و این از مفاخر بزرگ آنهاست. اگر ما به حضرت سیدالشهداء علیه السلام می گوییم شهید معنایش این نیست که ائمه دیگر ما شهید نشده اند.
[/HR] اینجا این سخن به میان می آید که سایر ائمه علیهم السلام چرا شهید شدند؟ آنها که تاریخ نشان نمی دهد که در مقابل دستگاه های جور زمان خودشان قیام کرده و شمشیر کشیده باشند. ظاهرشان نشان می دهد که روششان با امام حسین علیهم السلام متفاوت بوده است. چرا امام کاظم علیه السلام شهید بشوند؟
جواب این است که اشتباه است اگر خیال کنیم روش سایر ائمه علیهم السلام با روش امام حسین علیه السلام در این جهت اختلاف و تفاوت داشته است. تاریخ خلافش را نشان می دهد و قرائن و دلایل همه بر خلاف است. هیچ وقت مۆمن واقعی تا چه رسد به مقام مقدس امام امکان ندارد که با دستگاه ظلم زمان خودش سازش کند و واقعا بسازد؛ بلکه همیشه مبارزه می کند. تفاوت در شکل مبارزه است یک وقت مبارزه علنی است یک وقت مبارزه هست ولی نه بصورت شمشیر کشیدن. این است که مقتضیات زمان در شکل مبارزه می تواند تأثیر گذار باشد.(البته در اصل مبارزه تأثیر ندارد) سازش با ظلم هیچ زمانی و در هیچ مکانی و به هیچ شکل جایز نیست. تاریخ ائمه علیهم السلام عموما حکایت می کند که همیشه در حال مبارزه بوده اند. روی این حساب همه ائمه اطهار علیهم السلام این افتخار را دارند که در زمان خودشان با هیچ خلیفه جوری سازش نکردند. اگر مقاومت ائمه اطهار علیهم السلام در مقابل اینها نبود و اگر نبود که آنها فسقها و انحرافهای آنان را برملا می کردند و غاصب بودن آنها را به مردم گوشزد می نمودند، امروز ما هارون و مخصوصا مأمون را در ردیف قدیسین می شمردیم. اینکه موسی بن جعفر علیهما السلام شهید شده است از مسلمات تاریخ است و هیچ کس انکار نمی کند.

[h=2]احساس خطر از نفوذ یک شخصیت[/h] وجود امام بگونه ای بود که خلفا از طرف ایشان احساس خطر می کردند. برای اینکه به موقعیت اجتماعی امام کاظم علیه السلام حسادت می ورزیدند و احساس خطر می کردند با اینکه امام هیچ در مقام قیام نبود واقعا کوچکترین اقدامی نکرده بود برای آنکه انقلابی بپا کند (انقلاب ظاهری) اما آنها تشخیص می دادند که اینها انقلاب معنوی و انقلاب عقیدتی بپا کرده اند.

هیچ وقت مۆمن واقعی تا چه رسد به مقام مقدس امام امکان ندارد که با دستگاه ظلم زمان خودش سازش کند و واقعا بسازد؛ بلکه همیشه مبارزه می کند. تفاوت در شکل مبارزه است یک وقت مبارزه علنی است یک وقت مبارزه هست ولی نه بصورت شمشیر کشیدن. این است که مقتضیات زمان در شکل مبارزه می تواند تأثیر گذار باشد

هارون وقتی تصمیم می گیرد که ولایتعهدی را برای پسرش تثبیت کند علما و برجستگان شهر را دعوت می کند که همه امسال بیایند مکه آنجا یک کنگره عظیم تشکیل می دهد تا از همه بیعت بگیرد فکر می کند مانع این کار کیست؟ آن کسی که اگر باشد و چشم ها به او بیفتد این فکر برای افراد پیدا می شود که آن که لیاقت برای خلافت دارد او کیست؟ موسی بن جعفر علیهماالسلام.
وقتی که می آید مدینه دستور می دهد امام را بگیرند... چرا هارون این کار را می کند؟ چون می خواهد برای ولیعهد بیعت بگیرد. موسی بن جعفر علیهماالسلام که قیامی نکرده است، اما اصلا وضع او وضع دیگری است وضع او حکایت می کند که هارون و فرزندانش غاصب خلافتند. هارون صله می داد پول های گزاف می فرستاد به خانه این و آن از پنج هزار دینار زر سرخ چهار هزار دینار و غیره. مأمون می گوید: ما گفتیم لابد پولی که برای این مردی که اینقدر برایش احترام قائل است می فرستد خیلی زیاد خواهد بود. کمترین پول را برای او فرستاد؛ دویست دینار. باز من رفتم سۆال کردم. هارون گفت: مگر نمی دانی اینها رقیب ما هستند. سیاست ایجاب می کند که اینها همیشه تنگدست باشند و پول نداشته باشند زیرا اگر زمانی امکانات اقتصادی شان زیاد شود یک وقت ممکن است که صد هزار شمشیر علیه پدر تو قیام کند.

از اینجا می توان فهمید که نفوذ معنوی ائمه ی شیعه چقدر بوده است. آنها نه شمشیر داشتند و نه تبلیغات، ولی دل ها را داشتند. در میان نزدیکترین افراد دستگاه هارون شیعیان وجود داشتند...هارون از چه می ترسید؟ از جاذبه حقیقت. تبلیغ که همه اش زبان نیست، تبلیغ زبان اثرش بسیار کم است؛ تبلیغ، تبلیغ عمل است. آن کسی که با موسی بن جعفر علیهماالسلام یا با آباء کرامش و یا با اولاد طاهرینش روبرو می شد و مدتی با آنها بود اصلا حقیقت را در وجود آنها می دید و می دید که واقعا خدا را می شناسد واقعا هر چه می کنند برای خدا و حقیقت است.

[h=2]تبلیغ و افشاگری خردمندانه[/h] حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام قضایا را می گفتند منتها تقیه می کردند یعنی طوری عمل می کردند که تا حد امکان مدرک به دست طرف نیفتد. روزی هارون برای یک سفری که می خواست به مکه برود لوازم حمل و نقل صفوان جمال را خواست. قراردادی با او بست برای کرایه لوازم. ولی صفوان شیعه و از اصحاب امام کاظم علیه‌السلام است. روزی آمد خدمت امام و اظهار کرد و یا قبلا به امام عرض کرده بود که من چنین کاری کرده ام.

اگر مقاومت ائمه اطهار علیهم السلام در مقابل اینها نبود و اگر نبود که آنها فسق ها و انحراف های آنان را برملا می کردند و غاصب بودن آنها را به مردم گوشزد می نمودند، امروز ما هارون و مخصوصا مأمون را در ردیف قدیسین می شمردیم

حضرت فرمود: چرا شترهایت را به این مرد ظالم ستمگر کرایه دادی؟ گفت: من که به او کرایه دادم برای سفر معصیت نبود. فرمود: پول هایت را گرفته ای با نه؟ یا لااقل پس‌کرایه هایت مانده یا نه؟ بله مانده، فرمود: به دل خودت یک مراجعه ای بکن الان که شترهایت را به او کرایه داده ای آیا ته دلت علاقه مند است که لااقل هارون این قدر در دنیا زنده بماند که برگردد و پس‌کرایه تو را بدهد؟ گفت: بله. فرمود: تو همین مقدار راضی به بقای ظالم هستی و همین گناه است. صفوان بیرون آمد یک وقت خبردار شدند که صفوان تمام این کاروان را یکجا فروخته است. خبر به هارون دادند گفت: حاضرش کنید. گفت: قضیه از چه قرار است؟ گفت: من دیگر پیر شده ام دیگر این کار از من ساخته نیست. هارون گفت: راستش را بگو چرا فروختی؟ من می دانم موسی بن جعفر علیهماالسلام خبردار شده که تو شترها را به من کرایه داده ای و به تو گفته این کار خلاف شرع است.

[h=2]مقاومتی مثال‌زدنی[/h] در آخرین روزهایی که امام کاظم علیه‌السلام در زندان بود و تقریبا یک هفته بیشتر به شهادت امام باقی نمانده بود؛ هارون یحیی برمکی را نزد امام فرستاد و با یک زبان بسیار نرم به او گفت: از طرفی من به پسر عمویم سلام برسانید و به او بگویید بر ما ثابت شده که شما گناهی نداشته اید ولی من قسم خوردم و نمی توانم آنرا بشکنم قسم خوردم که تا تو اعتراف نکنی و از من تقاضای عفو ننمایی تو را آزاد نکنم هیچ کس هم لازم نیست بفهمد همین قدر در حضور همین یحیی اعتراف کن... حال روح مقاوم را ببینید چرا اینها شهید می شدند؟ در راه ایمان و عقیده شان شهید می شدند. جوابی که به یحیی داد این بود که فرمود: «به هارون بگو از عمر من دیگر چیزی باقی نمانده است همین» که بعد از یک هفته آقا را مسموم کردند.




[/HR] منبع: مرتضی مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار علیهم‌السلام، ص 147 تا ص 164 .

[h=1]عبــــــای فتاده به خــــاک
[/h]

کسی کــــه بوسه زند عـــرش، آستانش را
قضــــــا به گوشه زندان نهــــد مکــــانش را
کسی که روح الامین است طایــــر حرمش
هجـــــوم حادثــــه بر هــــــم زد آشیانش را
به حبس و بند و شهادت اگر چه راضی شد
به جــــــان خریـــــد بلاهای شیعیــــانش را
قسم به سجده طولانی ‌اش ز شب تا صبح
بسود حلقـــــه زنجیـــــر استخـــــوانش را
چو از مدینـــــه پیغمبـــــرش جـــــدا کردند
به هـــــم زدند دریغــــــا که خانمـــانش را
ز حیله بازی هــــــارون دون نجـــاتش داد
بریده بود ز بیـــــداد خـــــود امــــــانش را
به جز عبــــــای فتاده به خــــاک در زندان
نبینی آن که بجـــــویی اگر نشـــــانش را


[/HR] سید رضا مۆید

[h=1]معجزه‌ی موسی[/h]

موسی شدی كه معجزه ای دست و پا كنی
راهی برای رد شدن قوم، وا كنی
زنجیر های زیر گلویت مزاحم اند
فرصت نمی دهند خودت را دعا كنی
در یك بدن بجای همه درد می كشی
می خواستی تمام خودت را فدا كنی
وقت اذان مغرب این تازیانه هاست
وقتش رسیده است كه افطار وا كنی
مثل علی عروج نمازت امان نداد
فكری به حال فاصله ی ساق پا كنی
عیسی مسیح من به صلیبت كشیده ‌اند
اینگونه بهتر است خدا را صدا كنی
حالا میان قحطی تابوت های شهر
باید به تخته های دری اكتفا كنی


[/HR] علی اكبر لطیفیان

[h=1]شریک غم مادر[/h]

رنج زندان بلا گر چه غمی سنگین است یاری شیعه ی من درد مرا تسکین است
من به زنجیر شدم تا بشر آزاد شود هر که آزاد نشد زندگی اش ننگین است
کنج زندان بلا دامن سینای من است صد چو موساست بر درگه ما مسکین است
بت نمرود زمان را شکستیم با صبر بین ما بت شکنان بت شکنی آئین است
تلخ کامی من و زهر جفا مشکل نیست مشکل این است که یهودی هدفش توهین است
هیچ غم نیست که بر بی کسی ام می خندند غصه دارم که عدو بد دهن و بی دین است
ما بلا را اگر این گونه خریدیم به جان به هدایت شدن شیعه بلا شیرین است
نیتم بود شریک غم مادر بشوم تازه دانستم عجب دست ستم سنگین است
این همه زجر برای تو کشیدم مادر لگدش داد نشان دنده شکستن این است
ناسزا گفت بسی گر چه نباید می گفت این ره و رسم همان رسم و ره دیرین است
از سحر تا دم افطار مرا رنجاندند سفره ی روزه و افطار عجب رنگین است
استخوانم که شکستند قیامم تا شد بس قدم خم شده گویی که سرم پایین است
جای هر گونه شکنجه به تنم یافت شود صورت فاطمی ام تابلوی تزیین است
مشت دندان شکنش از لج یا زهرا بود هر که یا فاطمه گوید دهنش خونین است
سینه ام تنگ شد و شکوه به مادر بردم چون ار این ناحیه هر خواسته ام تأمین است
کار از کار گذشته به خدا تشنه لبم جگرم مثل لبم پر ترک و پر چین است


[/HR] محمود ژولیده

[h=1]امروز باب حاجت خلقم به کاظمین
[/h]

من کیستم ولی خداوند اکبرم آیینه تمام نمای پیمبرم
آرام جان فاطمه و نجل حیدرم باب‌الحوائج همه موسی‌ بن ‌جعفرم
مولای کائنات و امام سما و ارض بر جن و انس هادی و مولا و رهبرم
امروز باب حاجت خلقم به کاظمین فردا پناه خلق به صحرای محشرم
هر سال و ماه و هفته و هر روز و شب رسد هر دم به جن و انس و ملک فیض دیگرم
دریای نور شش دُرِ ناب محمّدی بر شش سپهر نور فروزنده اخترم
قرآن روی دست ششم حجت خدا بر روی سینه هم چو رضا هست کوثرم
هنگام کظم غیظ به خُلق محمدی ریزد فرو به خنده ز لب دُر و گوهرم
من نخل باغ وحیم و سنگم اگر زنند ریزد هماره میوه توحید از برم
گنجینه علوم خدا سینه من است تا حشر بر کتاب خداوند داورم
تنها خداست مادح ما خاندان و بس من از ثنای خلق دو عالم فراترم
من مشعل هدایتم و با فروغ خود در تیرگی به قلب شما نور گسترم
تنها نه باب حاجت خلقم در این جهان در روز حشر هم به شما یار و یاورم
من پیشتاز و رهبر آزاد مردی ‌ام زنجیر گشته اسلحه و حبس سنگرم
در مکتب منور و مشعل فروز وحی در پیکر ولایت روح مطهرم
در حلقه‌های سلسله بین سیاه چال نام خدا به لب شده ذکر مکرّرم
سجاده: خاک و آبِ وضو: اشکِ نیمه ‌شب این سجده‌ های دائم و این دیده ترم
مانند یک جنین که در آغوش مادر است شب تا به صبح بر سر زانو بوَد سرم
پایم میان سلسله چشمم بوَد به در گویی نشسته است رضا در برابرم
با هر نفس که می‌کشم انگار می‌‌کنم باشد درون حبس نفس‌های آخرم
وقتی که تازیانه زند خصم بر تنم گریم به یاد پیکر مجروح مادرم
زندان من چراغ ندارد خدا گواست چون شمع آب گشته در این حبس پیکرم
ممکن نبود و نیست در این تیرگی دمی بر زخم‌های سلسله خویش بنگرم
با تازیانه خصم مرا می‌زد و نگفت چیزی به جا نمانده ز اندام لاغرم
آزادی ‌ام چه فایده دارد از این قفس وقتی شکسته بال من و ریخته پرم
سوز درون «میثم» خونین جگر شود
هـر دم که بـاد می‌دهد از سینه آذرم


[/HR] غلامرضا سازگار

[h=1]شهید مصلوب[/h]

خورشید كبود و نیلی و مخمل كوب
دیدیم تو را چه دیر در سمت غروب
در مغرب شانه های تركان سیاه
بی غسل و كفن به روی یك تخته ی چوب
روح القدسی كه بر صلیبت زده اند
ای كشته ی زهر، ای شهید مصلوب
این تخته ی پاره چیست! تابوت كجاست؟
در شهر شما مگر شده قحطی چوب؟
بر پیكرتان چقدر گل می ریزند!!
با چشم به خون نشسته نوح و یعقوب
با ضربه ی تازیانه ها روی تنت
شرح غم جانگدازتان شد مكتوب
در سوره ی صبر عمرتان آمده است
یك آیه ی كوتاه ز رنج ایوب
زنجیر به زخم ساق ها چسبیده
زنگار به مغز استخوان كرده رسوب


[/HR] وحید قاسمی

[h=1]ستاره هفتم آسمان امامت، و موجود زنده ای به نام «حکمت»[/h]
هشام بن حکم از اصحاب دانا و باوفای ائمه علیهم السلام است. کتاب «تحف العقول»، حاوی گفتار مفصلی از امام کاظم علیه السلام است که برای هشام ایراد شده است. در اینجا می‌خواهیم به بازخوانی و تفکر درباره چند جمله از آن توصیه‌های گرانقدر که به حکمت مربوط می‌شود، بپردازیم.

[h=4]کلام محکم[/h] «حکمت» به معنی حرف درست و محکم است و با علم نیز ارتباط دارد. چه بسیار از حرف های زیبا و درستی که از بزرگان دین یا مشاهیر جهان می‌شنویم و به نظرمان زیبا و درس‌آموز می‌نماید و نام آن را حکمت می‌گذاریم. مناسب است از نقطه دید امام کاظم علیه السلام نیز به حکمت ها نگاه کنیم. ایشان به هشام فرمودند:

[h=4]ستاره ای که می تواند راهنما باشد[/h] «ای هشام، همه مردم به ستاره‌ها نگاه می‌کنند، اما فقط کسانی می‌توانند به کمک آنها راه خود را پیدا کنند که از نحوه حرکت و مسیر ستارگان مطلع باشند. شما نیز همین گونه‌ اید زیرا حکمت را می‌آموزید اما از میانتان فقط کسانی می‌توانند به کمک حکمت راه را بیابند که به آن عمل کنند.»(1)
این فرمایش، در عین کوتاهی بسیار پرمغز است، زیرا می‌فهماند که حکمت آموزی، در ظاهر یک کار عمومی است و همه مردم می‌توانند حکمت ها را بیاموزند اما دانستن حکمت ها کافی نیست و برای راهیابی به هدف حکمت ها، لازم است که به آن عمل کنیم.
حتی فردی مثل هشام بن حکم نیز محتاج چنین سفارشی است. گرچه او از اصحاب گرانقدر و تأیید شده اهل بیت علیهم السلام است، ‌با این حال امام کاظم علیه السلام به او هشدار دادند که دل به معلومات و حکمت هایی که در سر دارد نبندد و خود را بهره مند فایده حکمت هایی که می‌شناسد نداند، ‌مگر آنکه به آنها عمل کرده باشد. وقتی حال و روز هشام بن حکم چنین باشد، تکلیف ما کاملا روشن است.

در نگاه ائمه هدایت، حکمت یک موجود زنده است که از سنخ کتاب و مدرسه نیست، هرچند مقدمه آموختن آن، کتاب یا معلم باشد. تا به یک حکمت عمل نکرده باشیم، معنای آن را درک نمی‌کنیم و اگر مراقب روحیات و طرز فکر خودمان نباشیم هزار حرف حکیمانه هم که به مغز خود فرو کنیم، در جان ما هیچ رشدی نخواهد کرد

در حقیقت امام کاظم علیه السلام این ظرافت را نیز آموزش داده‌اند که "دانایی حکمت" از سنخ درس و مدرسه و معلم و شاگردی نیست. ما به کمک معلم و کتاب فقط می‌توانیم حکمت ها را ببینیم همان گونه که ستاره‌ها را می‌بینیم، اما اگر بخواهیم هدایت شویم و درست و غلط را بفهمیم، دانستن هزار حکمت نیز ما را سودی نمی‌بخشد. دانستن واقعی حکمت ها در پرتو عمل کردن به آنهاست که به دست می‌آید.
به عبارت دیگر می‌توان گفت که حکمت هایی را که می‌آموزیم هرچند که زیبا باشند و خیال کنیم که فهمیده‌ایم، مانند مواد خام هستند که باید آنها را آشپزی کنیم و این کار به کمک عمل کردن به آنها صورت می‌گیرد. وقتی به حکمت ها عمل می‌کنیم تازه می‌فهمیم که منظور از آنها چه بوده و عمق باطن آنها دستمان می‌آید.
[h=4]
هیچ بذری در صخره نمی‌روید[/h] «ای هشام، گیاه در زمین نرم می‌روید، نه در زمین سخت؛ حکمت نیز همین گونه است که در قلب انسان متواضع، آباد می‌شود، اما در قلب انسان متکبر جبار، آباد نمی‌شود زیرا خدای متعال تواضع را ابزار عقل قرار داده است و تکبر را جزو ابزارهای جهل.»(2)
این سخن امام کاظم علیه السلام ما را به ویژگی دیگر حکمت آشنا می‌کند که عبارت است از قوه رشدکنندگی آن. در چشم امام کاظم علیه السلام،‌ حرف حکیمانه می‌تواند در قلب یک فرد مثل یک گیاه رشد کند و این در صورتی است که آن فرد نسبت به حقیقت و خدا متواضع باشد، اما اگر متکبر باشد و در مقابل خدا و حقیقت برای خود شأنی قائل باشد و تکبر بورزد، حکمت ها در درون او رشد نمی‌کنند.
این فرمایش امام کاظم علیه السلام بار دیگر ما را تلنگر می‌زند که اگر انسان متکبری باشیم حتی در صورتی که انباری از سخنان زیبا و درس‌آموز از مشاهیر جهان و اولیای خدا را در مغز خود ذخیره کرده باشیم، این حکمت ها در وجودمان رشد نخواهد کرد و آن بهره حقیقی که از حکمت انتظار می‌رود، به آنها نمی‌رسد؛ انگار که دانه گیاهی را در صخره زار کاشته باشیم.
به عبارت دیگر در نگاه امام کاظم علیه السلام حکمت ها همانند دانه‌های گیاهان، به فضای مساعد برای رشد نیاز دارند؛ یعنی شنیدن و دانستن حکمت ها به تنهایی هیچ فایده‌ای نمی‌رساند. برای اینکه حکمت هایی که شنیده‌ایم در وجود ما به ثمر برسند باید درون خود را از تکبر پاک کنیم.

ما به کمک معلم و کتاب فقط می‌توانیم حکمت ها را ببینیم همان گونه که ستاره‌ها را می‌بینیم، اما اگر بخواهیم هدایت شویم و درست و غلط را بفهمیم، دانستن هزار حکمت نیز ما را سودی نمی‌بخشد. دانستن واقعی حکمت ها در پرتو عمل کردن به آنهاست که به دست می‌آید

«تواضع» یعنی آنجا که حقیقت برای ما روشن شده باشد، بتوانیم همانی که درست است را انجام دهیم و موانعی از سنخ "جایگاه من"، "اعتبار من"، "اهمیت من" مانع ما نشود. «تکبر» از گناهان بسیار بزرگی است که دوری از آن نیاز به مراقبت دائمی از خودمان دارد زیرا هر قدر در اعمال خود محاسبه کنیم، متوجه انواعی از تکبرها در درون خودمان می‌شویم که نیازمند معالجه هستند. یکی از فواید معالجه تکبر آن است که حکمت هایی که در درونمان به شکل رشدنیافته مانده است، شروع به رشد و نمو می‌کند.

[h=4]حکمت، همچون موجودی زنده[/h] از سخنان امام کاظم علیه السلام می‌آموزیم که نباید نام جمله‌های زیبا را "حکمت" بگذاریم. در نگاه ائمه هدایت، حکمت یک موجود زنده است که از سنخ کتاب و مدرسه نیست، هر چند مقدمه آموختن آن، کتاب یا معلم باشد. تا به یک حکمت عمل نکرده باشیم، معنای آن را درک نمی‌کنیم و اگر مراقب روحیات و طرز فکر خودمان نباشیم هزار حرف حکیمانه هم که به مغز خود فرو کنیم، در جان ما هیچ رشدی نخواهد کرد.

پی نوشت:
1- یَا هِشَامُ إِنَّ كُلَّ النَّاسِ یُبْصِرُ النُّجُومَ وَ لَكِنْ لَا یَهْتَدِی بِهَا إِلَّا مَنْ یَعْرِفُ مَجَارِیَهَا وَ مَنَازِلَهَا وَ كَذَلِكَ أَنْتُمْ تَدْرُسُونَ الْحِكْمَةَ وَ لَكِنْ لَا یَهْتَدِی بِهَا مِنْكُمْ إِلَّا مَنْ عَمِلَ بِهَا .
2- یَا هِشَامُ إِنَّ الزَّرْعَ یَنْبُتُ فِی السَّهْلِ وَ لَا یَنْبُتُ فِی الصَّفَا فَكَذَلِكَ الْحِكْمَةُ تَعْمُرُ فِی قَلْبِ الْمُتَوَاضِعِ وَ لَا تَعْمُرُ فِی قَلْبِ الْمُتَكَبِّرِ الْجَبَّارِ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ التَّوَاضُعَ آلَةَ الْعَقْلِ وَ جَعَلَ التَّكَبُّرَ مِنْ آلَةِ الْجَهْل‏.

[h=1]امام غریبی که بر دلها حکومت کرد[/h]
یكی از مصائب بزرگ اهل بیت علیهم اسلام همزمان بودن و معاصر بودن آنها با خلفای ظالم و فاسق بنی امیه و بنی عباس بود كه از رساندن هیچ بدی و آسیبی به آنها كوتاهی نمی كردند و علی الدوام برای آنها ایجاد مزاحمت می نمودند.


[/HR] دشمنی بنی امیه دیرینه بود و به صدر اسلام و به كینه های بدری و خیبری و حنینی باز می گشت، اما بنی عباس هم كه به ظاهر رابطه خویشاوندی با بنی هاشم داشتند و در واقع شعبه ای از بنی هاشم محسوب می شدند در دشمنی ورزیدن با ائمه علیهم السلام اگر از بنی امیه جلوتر نبودند، كه بودند، لكن چیزی در این دشمنی كم نداشتند، چرا كه بنی امیه سه امام از ائمه علیهم السلام را به شهادت رساندند اما بنی عباس هفت معصوم را به شهادت رساندند !! بنی امیه هیچ یك از معصومان را به حصر و زندان نبردند اما زندانی بودن امام موسی بن جعفر و حصر امام هادی و امام عسكری علیهم السلام در نزد تمام مسلمانان زبان زد می باشد.
اگر بنی امیه امام حسین علیه السلام را در كربلا به طرز فجیعی به شهادت رساندند بنی عباس نیز حسین شهید فخ را در سرزمین فخ كه سرزمینی بین مكه و مدینه بود به شهادت رساندند تا جایی كه از امام جواد علیه السلام نقل شده است كه فرموده اند: پس از فاجعه كربلا هیچ فاجعه ای برای ما بزرگتر از فاجعه فخ نبوده است (1)

[h=2]حاكم دلها[/h] یكی از دوران سخت بنی عباس، دوران حضرت امام كاظم علیه السلام بوده است كه معاصر هارون الرشید خلیفه خبیث عباسی بوده است، خلیفه ای كه دنبال نان و نام بود. هارون با آن همه قدرت و توسعه منطقه حكومت كه داشت احساس می كرد هنوز دلهای مردم با حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام است و از این امر بسیار ناراحت بود. روزی آن حضرت را در كنار كعبه دید و به او گفت: آیا تو همان كسی هستی كه پنهانی از مردم برای خلافت خود بیعت می گیری ؟!
امام در جواب فرمود:
من بر دل ها حكومت می كنم و تو بر تن ها و بدن ها !!

[h=2]سلام بر تو ای پدر[/h] هارون كه دنبال نام بود و سعی داشت كه خود را از خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی كند، روزی كه وارد شهر مدینه شده بود و به ظاهر برای زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله وارد حرم رسول خدا شده بود انبوهی از جمعیت قبائل قریش و غیرهم اطراف او را فرا گرفته بودند. هارون در این حال رو به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله نمود و گفت:

دشمنی بنی امیه دیرینه بود و به صدر اسلام و به كینه های بدری و خیبری و حنینی باز می گشت، اما بنی عباس هم كه به ظاهر رابطه خویشاوندی با بنی هاشم داشتند و در واقع شعبه ای از بنی هاشم محسوب می شدند در دشمنی ورزیدن با ائمه علیهم السلام اگر از بنی امیه جلوتر نبودند، كه بودند، لكن چیزی در این دشمنی كم نداشتند

سلام بر تو ای پیامبر خدا ! درود بر تو ای پسر عمو !
او می خواست در بین آن جمع عموزادگی خود را به رخ آنان بكشد در حالیكه بسیار نزدیك تر از او به پیامبر صلی الله علیه و آله در آن جمع حضور داشت!
حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام كه از هدف هارون آگاه بود به نزدیك قبر نبی مكرم اسلام صلی الله علیه و آله رفت و با صدای بلند به گونه ای كه هارون و دیگران بشنوند فرمود:
سلام بر تو ای پیامبر ! سلام بر تو ای پدر!
هارون دستپاچه شد و رنگش برافروخته و گفت : واقعا این افتخار است! (2)
[h=2]
بیزار از ظالم اما کنار او[/h] یكی از وقایع زندگی امام موسی بن جعفر علیهماالسلام كه حاكی از مبارزه پنهانی آن حضرت با طاغوت زمانش بود كه دانستن آن بسیار لازم و جالب می باشد داستان صفوان جمال است كه شخصی شتردار بوده كه از راه كرایه دادن شتر امرار معاش می نموده است. وی از شیعیان موسی بن جعفر علیهماالسلام بوده است. روزی به خدمت آن حضرت می رسد. امام در همان ابتداء به او می فرمایند:
ای صفوان ! همه چیز تو و همه كارهای تو زیبا و نیكو است جز یك كار.
صفوان با تعجب و نگرانی می پرسد: فدایتان شوم كدام كار؟!
حضرت می فرمایند:
این كه شترهایت را به این مرد (یعنی هارون الرشید) كرایه داده ای !!
صفوان می گوید:
من برای كار خلافی مثل شكار تفریحی و گناه و غیر آن به او كرایه ندادم بلكه فقط برای این كه به سفر حج برود كرایه داده ام، تازه قرار بر این شد كه خودم نیز همراه آنان نباشم [ چون به طور معمول كسی كه حیواناتش را كرایه می داد خود نیز به همراه مسافران به سفر می رفت] بلكه غلامانم را با او خواهم فرستاد!
حضرت فرمود:
آیا دوست نداری تا هارون زنده بماند و از سفر حج برگردد تا بتواند كرایه شترهایت را بدهد ؟!
او گفت: چرا دوست دارم.

لحظه لحظه زندگی اهل بیت علیهم السلام برای بشریت تا قیامت دارای درس و عبرت می باشد، چه در زندان باشند و چه در حصر و چه در رأس حكومت و چه در حال قیام و چه در حال قعود. در هر حال فعل آنها حجت و نشستن و برخاستن آنها الگو می باشد.

آن حضرت فرمود:
همین اندازه كه دوست داری یك ظالمی زنده بماند تو از آنان خواهی بود و هر كس كه از ظالمان باشد در آتش جهنم قرار خواهد گرفت !!
صفوان كه تحت تأثیر فرمایش حضرت واقع شد به سرعت رفت و تمامی شترهایش را فروخت ! خبر این كار وی به گوش هارون رسید و هارون او را فرا خواند و به او گفت: شنیده ام كه شترهایت را فروخته ای!!
او گفت: درست است.
هارون گفت: برای چه؟
صفوان گفت: چون دیگر پیر شده ام و غلامانم نیز به خاطر پیری و عدم رسیدگی من از زیر كارها در می روند!
هارون گفت: هرگز این چنین نیست. هیهات! هیهات! من می دانم كه چه كسی این كار را به تو یاد داده است، موسی بن جعفر به تو در این مورد اشاره نموده است !
صفوان می گوید: به او گفتم :مرا با موسی بن جعفر چه كار ؟!
هارون به او گفت: بس كن، اگر حسن صحبت دیرینه نبود تو را می كشتم !! (3)

[h=2]در همه حال امام عالَم[/h] لحظه لحظه زندگی اهل بیت علیهم السلام برای بشریت تا قیامت دارای درس و عبرت می باشد، چه در زندان باشند و چه در حصر و چه در رأس حكومت و چه در حال قیام و چه در حال قعود. در هر حال فعل آنها حجت و نشستن و برخاستن آنها الگو می باشد. تمام بشریت باید درس مبارزه با ظلم را از امام موسی بن جعفر علیهماالسلام بیاموزند كه اگر عده و عُده برای قیام نداشتند لااقل از مبارزه منفی زیركانه علیه طاغوت و ظلم دست نكشیدند!
[h=1][/h]

پی نوشت:
1) بحارالانوار ج 48 ص 165.
2) همان ج 25 ص 243.
3) وسائل الشیعه ج 12 ص132 .

[="Tahoma"]

ای بنای حرم عدل و امان را بانی

وی ز رخسار تو آفاقْ همه نورانی
که گمان داشت که با آن همه تشریف و جلال
یوسف فاطمه یک عمر شود زندانی؟

شهادت امام موسی کاظم(ع) تسلیت باد


[="Navy"]

rea1362;675730 نوشت:
شهید مصلوب

يعني چي شهيد مصلوب؟![/]

تسلیت شهادت امام موسی کاظم(ع)»

با نام و یاد خداوند متعال

باعرض سلام و ادب

یا
حضرت معصومه، ای یادگار زهرابزم عزا به پا کن امشب برای باباای شیعیان
بیارید عطر و گلاب و قرآنموسی بن جعفر آزاد، گردد ز کنج زندانشهادت غریبانه
ی امام کاظم-ع تسلیت باد

تاکه ما همسفر عشق به افلاک شویم / بارالها!مددی کن که همه پاک شویمدست
تقدیر چنان کن که پس از دادن جان / درجوارحرم عشق همه خاک شویمشهادت امام
موسی کاظم(ع) تسلیت پشت غزل شکست و قلم شد عصای اوهرجا که رفت، رفت قلم پا
به پای اوشاعر «سکوت ـ ضجّه» زد و خُرد شد، ولینشنیده مانْد مثل همیشه صدای
اوشهادت امام موسی کاظم تسلیت کسی که روح الامین است طایر حرمشهجوم حادثه
بر هم زد آشیانش رابه حبس و بند و شهادت اگر چه راضی شدبه جان خرید بلاهای
شیعیانش را . . .شهادت امام موسی کاظم(ع) تسلیت باد

کن
روان اشک غم ای شیعه به دامان امروزتسلیت ده به شهنشاه خراسان امروزکشته
شد موسی بن جعفر ز جفای هارونزیر زنجیر بلا، گوشه ی زندان امروز ای بنای
حرم عدل و امان را بانیوی ز رخسار تو آفاقْ همه نورانیکه گمان داشت که با
آن همه تشریف و جلالیوسف فاطمه یک عمر شود زندانی؟شهادت امام موسی کاظم(ع)
تسلیت باد
امام
کاظم-ع:هر که خشم خود را از مردم باز دارد،خداوند عذاب روز قیامت را از او
باز می دارد سخنی گهربار از هفتمین امام همام و نهمین معصوم مظلوم:کم گویى
، حکمت بزرگى است، بر شما باد به خموشىکه شیوه اى نیکو و سبک بار و سبب
تخفیف گناه است.شهادتش تسلیت و تعزیت امشب شب عزای امام عالمین استدل را
هوای قبر غریب کاظمین استباب الحوائج امشب حاجت روا گردیدهمهدی به یاد جدش،
صاحب عزا گردیدهآجرک الله یا بقیة الله از جهان رفته با قلب خسته / نزد
زهرای پهلو شکستهراحت از جور و زنجیر کین شد / خاک غم بر سر مسلمین شد


چهار
چوب نگاهت به چهار دیواری / اگر چه روز نداری، همیشه بیداریمکیده است توان
تو را لب زنجیر / برای دادن جان، جان من توان داری؟شهادت امام موسی
کاظم(ع) تسلیت باد

کی میام به کاظمین / تا کنم شیون و شین

بعد از اون یه سر برم / سر تربت حسین شهادت امام موسی کاظم(ع) تسلیت باد

منبع:http://www.beytoote.com/fun/sms/imam1-musa-kazim.html

التماس دعا
باتشکرفراوان

زندگی نامه امام هفتم ?

حضرت موسى بن جعفر(2) کنیه های آن حضرت ابوالحسن و ابوابراهیم و ابوعلی است. در روز یک شنبه هفتم صفر سال 128 هجری در ابواء (محلی بین مکه و مدینه) از مادری طاهره به نام حمیده بربریه، اندلسیه که به فرموده پدر بزرگوارش امام صادق (ع) زنی پاک و مصفّاه از هر پلیدی، و تا روزی که به من رسید، ملائکه وی را نگهبان بودند، متولد شد، در روز جمعه 25 رجب سال 181 یا 186 یا 188 در زندان هارون عباسی به شهادت رسید، و در مقابر قریش، غرب بغداد مدفون گشت.
القاب حضرت: کاظم و عبدصالح و امین است، بیش تر حضرت را کاظم (خشم فروبر) می خوانده اند، از این جهت بدین نام شهرت یافت که آن جناب در شرائطی زندگی می کرد که با دشمنان برخوردهائی تند داشته، در عین حال که از آن ها رنج ها کشید، هرگز چهره ای خشن به کس نشان نداد و پیوسته خشم خود را فرو می خورد. ابن اثیر گوید: وی از آن جهت به کاظم شهرت یافت که روش مستمر حضرت بر این بود که هر آن کس با وی بدی می کرد، در برابر نیکی و احسان می نمود. ولی یارانش به جهت تقیه گاه او را به عبد صالح و گاه عالم و گاه فقیه نام می بردند.
فضائل و مناقب حضرت را نمی توان به محدوده تحریر گنجانید. علم او از علم پیامبر سرچشمه گرفته، شخصیتش تمدید مقام نبوت و وحی است، جز نمونه هائی از علوم و دیگر فضایل آن جناب را که حسب مقتضای زمان و استعداد و شایستگی مردم آن عصر قابل بروز و ظهور بود، نمی توان به قلم آورد. به نمونه ای اشاره می شود:
علم حضرت را باید از اصحاب و شاگردان شایسته او مانند حماد بن عیسی، عبدالرحمن بجلّی، عبدالله بن جندب، عبدالله بن مغیره بجلّی، علی بن یقطین، مفضل بن عمر، هشام بن حکم و یونس بن عبدالرحمن پرسید که در فصول مختلف علوم از اصول و فروع دین و حکمت و کلام و جز آن، چه بهره های وافر و چه فیوضات سرشاری از محضر پرفیض آن بزرگوار کسب کرده، تا قیامت مسلمانان از آن ها بهره مند می باشند. دانشمندان عصرش هرگاه مطلبی از او نقل می کردند می گفتند: عالم چنین گفت که حضرت را مظهر علم می دانستند.
حلم و بردباری حضرت در حدّی بود که میان دوست و دشمن به لقب کاظم شهرت داشت. اما سخاوت و دهش حضرت آن قدر زبانزد مردم بود که همیان های موسی بن جعفر ضرب المثل بود، چه حضرت در اوقات خاصی همیان هائی محتوی صد تا پانصد دینار آماده می کرد و به اشخاص مستحق و خانواده های مستمند می رسانید. مردم می گفتند: به فلان کس همیان موسی بن جعفر رسیده و دیگر وی محتاج نیست.
ارباب تاریخ و سیره همچون خطیب بغدادی و شیخ مفید و دیگران در سخاوت حضرت داستان ها نقل کرده اند. در تواضع حضرت آمده که روزی بر مردی روستائی کریه المنظر عبور می کرد، حضرت بر او وارد شد و مدتی با وی به گفتگو نشست، سپس به وی فرمود: آماده ایم اگر کاری داری، انجام دهیم یا مشکلی داری حل کنیم. یکی گفت: این وظیفه امثال او است که خود را به خدمت شما عرضه کند و در فرمان شما باشد که وی به شما نیازمندتر است!
حضرت فرمود: وی بنده ای از بندگان خدا است. خداوند او را در کتاب خود با ما برادر خوانده، در ملک خدا با یکدیگر همسایه­ایم، دیگر آن که بهترین پدرها آدم، پدر هر دو ما و بهترین ادیان دین اسلام، دین هر دوی ما است. به علاوه بسا روزگار به روزی ما را محتاج او کند. آن روز ما خاضعانه نیاز خویش را به وی عرضه کنیم.
امام کاظم (ع) آن قدر از خوف خدا می­گریست که محاسن مبارکش به اشک­تر می­شد. چون به تلاوت قرآن می پرداخت، اندوهگین می گشت و می­گریست و شنوندگان را می­گریانید.
صاحب عمده الطالب گفته: هادی عباسی حضرت را دستگیر کرد و به زندان برد، امیرالمؤمنین (ع) را در خواب دید، چون بیدار شد، دستور داد: حضرت موسی بن جعفر را از زندان رها کردند، از حضرت عذرخواهی کرد و به مدینه بازگردانید.
زمخشری در کتاب ربیع الابرار آورده که هارون عباسی در یکی از ملاقات­ها به امام پیشنهاد نمود فدک را تحویل بگیرد. حضرت نپذیرفت، وقتی اصرار زیاد کرد، فرمود: می پذیرم به شرط آن که تمام آن ملک را با حدودی که تعیین می کنم، به من واگذاری. هارون گفت: حدود آن چیست؟ امام فرمود: یک حد آن به عدن است. حد دیگرش به سمرقند. حد سومش به افریقیه. حد چهارمش کناره دریا تا ارمینیه و خزر است. هارون از شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت: پس برای ما چه چیز باقی می ماند؟ امام فرمود: می دانستم اگر حدود فدک را تعیین کنم، آن را به ما مسترد نخواهی داشت (یعنی خلافت و اداره سراسر کشور اسلام حق من است). از آن روز هارون کمر به قتل موسی بن جعفر (ع) بست.
در سفر هارون به مدینه هنگام زیارت قبر رسول الله (ص) در حضور سران قریش و رؤسای قبایل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یابن عم. این جملات را از روی فخر و مباهات دیگران می گفت. امام که در آن جمع حضور داشت و فرمود: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا ابت (یعنی سلام بر تو ای پدر من). می­گویند: رنگ هارون دگرگون شد و خشم از چهره اش نمودار گردید.
در باره حبس امام موسی (ع) به دست هارون الرشید، شیخ مفید در ارشاد روایت می­کند که سبب گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد برمک بوده است. زیرا هارون فرزند خود امین را به یکی از مقربان خویش به نام جعفر بن محمد ابن اشعث که روزگاری والی خراسان بود، سپرده بود. یحیی بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد، جعفر بن محمد را مدیر تامّ الاختیار دستگاه خلافت سازد. یحیی و برمکیان از مقام خود به کنار روند. جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود. قائل به امامت امام موسی (ع). یحیی این معنی را به هارون اعلام می داشت. سرانجام یحیی پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه فرا خواند تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگوئی کند. می­گویند: امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه وی را به حضور خواند. از او خواست که از این سفر منصرف شود. اگر ناچار می خواهد برود، از او سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و به وسیله او پیش هارون بار یافت و گفت: از شرق و غرب ممالک اسلامی مال به او می­دهند تا آن جا که ملکی را توانست به سی هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در کنار قبر حضرت رسول (ص) گفت: یا رسول الله! از تو پوزش می طلبم که می خواهم موسی بن جعفر را به زندان افکنم، زیرا او می خواهد امت تو را بر هم زند و خون شان را بریزد. آن گاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند. او را پوشیده به بصره نزد والی آن عیسی بن جعفر بن منصور بردند. عیسی پس از مدتی نامه ای به هارون نوشت و گفت که موسی بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز کاری ندارد. یا کسی بفرست که او را تحویل بگیرد و یا من او را آزاد خواهم کرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد. پس از مدتی از او خواست که امام را آزاری برساند اما فضل نپذیرفت. هارون او را به فضل بن یحیی بن خالد برمکی سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت، فضل بر او تنگ نگرفت. هارون از شنیدن این خبر در خشم شد. آخر الامر یحیی امام را به سندی بن شاهک سپرد، پس از چندی هارون سندی را بخواند و به وی امر کرد حضرت را مسموم سازد، وی رطبی چند به زهر آلوده کرد و به ابن شاهک داد، سندی به نزد حضرت نهاد، امام به ضرورت چند دانه از آن تناول نمود، گفت: بیش تر میل کنید، فرمود: حاجت تو به این مقدار که خوردم روا گردید. دگر نیازی نیست.
آنگاه چند تن از قضات را حاضر کرد و حضرت را به حضور آن ها آورد و گفت: مردم می گویند: موسی بن جعفر در سختی و شدت به سر می برد، شما حال او را بنگرید و گواهی دهید که وی به سلامت زندگی می کند. حضرت فرمود: ای جمع حاضر، گواه باشید که سه روز است زهر به من خورانیده، به ظاهر سالم می نمایم، ولی زهر به اندرون من سرایت کرده، در آخر این روز رنگ چهره ام به سرخی می گراید و فردا زرد می شود. روز سوم به سفیدی مایل می شود. آنگاه به لقای پروردگار نائل می گردم. چون روز سوم شد، روح مقدسش به ملأ اعلی پیوست.
چون سندی بن شاهک جنازه آن امام مظلوم را برداشت که به مقابر قریش نقل نماید، کسی را واداشته بود که در
پیش جنازه ندا می­کرد:
این امام رافضیان است. بشناسید، پس آن جنازه شریف را آوردند در بازار گذاشتند. منادی ندا کرد که این موسی بن جعفر است که به مرگ خود از دنیا رفته، آگاه باشید، ببینید. مردم دورش جمع شدند و نظر افکندند. اثری از جراحت یا خفگی در حضرت ندیدند. دیدند در پای مبارکش اثر حنّا است، پس امر کردند علما و فقها را که شهادت خود را در این باب بنویسند، تمامی نوشتند مگر احمد بن حنبل که هر چه او را زجر کردند، چیزی ننوشت.
بازاری را که نعش شریف در آن گذاشته بودند، سوق الرّیاحین نامیدند. در آن موضع شریف بنائی ساختند و دری بر آن قرار دادند که مردم پا بر آن موضع ننهند بلکه بدان تبرک جویند و آن محل را زیارت کنند.
شیخ مفید فرمود: جنازه شریفش را بیرون آوردند و گذاشتند بر جسر بغداد. ندا کردند که این موسی بن جعفر است. وفات کرده، نگاه کنید. مردم می آمدند و نظر به صورت مبارکش می نمودند، می دیدند وفات کرده است.
ابن شهراشوب نوشته : سندی بن شاهک جنازه را بیرون آورد و گذاشت بر جسر بغداد. ندا کردند که این موسی بن جعفر است که رافضی ها گمان می کردند نمی میرد. پس نظر کنید. این را برای آن گفتند که برخی اعتقاد داشتند که حضرت امام قائم است و حبس او را غیبت او گمان کرده بودند. پس در این حال که سندی و مردمان روی جسر اجتماع کرده بودند، اسب سندی بن شاهک رم کرد و او را در آب افکند، پس سندی در آب غرق شد.
در روایت شیخ صدوق است که جنازه را آوردند به آن جا که مجلس شرطه بود. ندا کردند که ای مردم! هر که می خواهد ببیند موسی بن جعفر را، بیرون آید. پس در شهر غلغله افتاد، سلیمان بن ابی جعفر عموی هارون در کنار شطّ قصری داشت، چون صدای غوغای مردم را شنید و این ندا به گوشش رسید، از قصر بیرون آمد. غلامان خود را امر کرد که مأموران حکومتی را از اطراف جنازه دور کردند. خود عمامه از سر انداخت و گریبان چاک زد. پای برهنه در جنازه حضرت روانه شد. حکم کرد که در پیش جنازه حضرت ندا کنند: هر که خواهد نظر کند به طیب پسر طیب، بیاید نظر کند به سوی جنازه موسی بن جعفر.
پس جمیع مردم بغداد جمع شدند. صدای شیون و فغان از زمین به فلک نیلگون می رسید، چون نعش آن حضرت را به مقابر قریش آوردند، بر حسب ظاهر خود ایستاد، متوجّه غسل و حنوط و کفن حضرت شد. کفنی که برای خود ترتیب داده بود که به دو هزار و پانصد دینار تمام کرده بود و تمام قرآن را بر آن نوشته بود، بر آن جناب پوشانیدند، به اعزاز و اکرام تمام آن جناب را در مقابر قریش دفن نمودند، چون این خبر به هارون رسید، بر حسب ظاهر برای رفع تشنیع مردم نامه به او نوشت. او را تحسین کرد و نوشت که سندی بن شاهک ملعون آن اعمال را بی رضای من کرده، از تو خوشنود شدم که نگذاشتی به اتمام رساند.
فرزندان امام کاظم
فرزندان حضرت به نقل مرحوم شیخ مفید سی و هفت تن: هیجده پسر و نوزده دختر بوده اند به نام های: علی، ابراهیم، عباس، قاسم، اسماعیل، جعفر، هارون، حسن، احمد، محمد، حمزه، عبدالله، اسحق، عبیدالله، زید، حسین، فضل، سلیمان، فاطمه کبری، فاطمه صغری، رقیه، حکیمه، ام ابیها، رقیه صغری، کلثوم، ام جعفر، لبانه، زینب، خدیجه، علیه، آمنه، حسنه، بریهه، عایشه (یا عباسه)، ام سلمه، میمونه، ام کلثوم.
در میان فرزندان حضرت، از همه فاضل تر و دانشمندتر، حضرت علی بن موسی است که علاوه بر مقام عصمت و امامت، چنان دارای صفات انسانی بود که همگان از وی خشنود بودند و از این رو حضرتش را رضا لقب دادند.
پس از او احمد بن موسی، که شخصیتی بزرگوار، جلیل القدر و پرهیزکار بود. پدر بزرگوارش وی را به شدت دوست می داشت. خصوصیاتی برایش قائل بود. مزرعه معروف به «یسیره» را بدو بخشید. گویند: وی هزار بنده را آزاد ساخت.
ر. ک:ارشاد مفید:2ج، ص244 ؛معارف و معاریف، ج9، ص 668 -678.