چند پرسش - آدم و حوا ؟ پیامبر و جبرئیل

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چند پرسش - آدم و حوا ؟ پیامبر و جبرئیل

همیشه چند پرسش ذهنم را مشغول میکرده ، خیلی خوشحال میشم مطلعین جواب کامل بدهند

در مورد حضرت ادم و حوا:
گفته شده که حضرت ادم و حوا نخستین انسانهایی بودند که خداوند از گل خلق کرد و روح خود را در انها دمید و بنا به دلایلی که دوستان در پستهای قبل اشاره کردند به زمین فرستاده شدند و در زمین صاحب دو فرزند به نام های هابیل و قابیل شدند که هر دو پسر بودند که یکی توسط برادرش کشته شده و اولین مقتول تاریخ نام گرفت
نسل بعدی انسان از کجا بوجود امد بعضی میگویند اینان خواهری داشته اند اگر ما فرض را هم بر این بگذاریم یعنی اولین پیغمبر ازدواج با محارم را ازاد کرده یا خداوند؟در ثانی همانطور که دوستان میدانند ازدواج با محارم همانطور که در تاریخ مشخص است باعث بوجود امدن نسل ضعیف و ناقص و نهایتا از بین رفتن نسل میگردد نه اینکه مدام تکامل یابد
بغییر از این اگر یک خواهر و برادر با هم ازدواج کنند از یک تیره نسل ادامه می یابد پس سیاه پوستان و زردپوستان و سرخ پوستان از کجا امده اند انسانهایی که در قاره های مختلف زندگی میکرده اند که بذلایل نداشتن وسایل مسافرت امکان مسافرت از یک قاره به قاره دیگر در ان زمان ممکن نبوده
و یک پرسش دیگر
در قران امده که جبرئیل بر پیامبر اسلام در غارحرا نازل شده و گفت بخوان به نام خدواندی که تو را افرید و پیامبر گفت خواندن نمیدانم چون پیامبر اسلام فدی امی و بی سواد بود که در این زمان به اذن خداوند پیامبر با سواد شده و توانست تکرار کند که این از معجزات اسلام و پیامبر است
ولی تکرار یک جمله انهم به زبان مادری شخص چه نیازی به داشتن سواد دارد جبرائیل که به پیامبر نگفت بنویس یا لوحی روبرویش قرار نداد و گفت این را بخوان همانطور که میدانیم عربی زبان بسیار فصیحی است و املا و تلفط خواندن و نوشتن کاملا در ان مشخص است

با تشکر

تناسل طبقة اوّل انسان، يعني آدم و همسرش از راه ازدواج بوده است كه نتيجه اش متولد شدن پسران و دختراني و به عبارت ديگر خواهران و برادراني گرديده است و در اين باره بحثي نيست، بحث در اين است كه طبقة دوم بشر يعني همين خواهران و برادران چگونه و با چه كساني ازدواج كرده اند؟ آيا ازدواج در بين خود آنان بوده و يا به طريقي ديگر صورت گرفته است؟ كه در اين رابطه با توجه به روايات و آراء دانشمندان سه نظريه مطرح مي باشد.

1. ازدواج و تناسل فرزندان آدم ـ عليه السّلام ـ به اين نحو بوده است كه خداوند براي هر يك از پسران و دختران، زوجي از فرشتگان و جنّيان آفريد و اولاد آنها با يكديگر به صورت پسر عمو و دختر عمو در آمدند و تكثير نسل صورت گرفت.

«زراره» به نقل از امام صادق ـ عليه السّلام ـ در ردّ نظر اهل سنّت پيرامون ازدواج برادران و خواهران با يكديگر مي گويد: واي بر اين گروه كه نظرات آنها نه موافق نظرات فقهاي حجاز است و نه مطابق آراء فقيهان عراق. خداوند دو هزار سال قبل از خلقت آدم امر فرمود تا بر لوح محفوظ نقش بندند كه ازدواج برادر و خواهر با يكديگر از محرمات است پس چگونه است اينگونه نظرات در حاليكه ما هيچ اثري از حليّت اين موضوع در كتب آسماني مثل تورات و زبور و فرقان(قرآن) نمي يابيم براستي كه اينگونه برداشتها چيزي نيست مگر تقويت نظرية مجوسيان.»
آنگاه حضرت پيرامون پيدايش نسل آدم و ذريّه او اينگونه فرمودند:«آدم ـ عليه السّلام ـ در هفتاد بار زايمان حوّا ـ عليه السّلام ـ صاحب يكصد و چهل دختر و پسر شد(حضرت حوّا در هر حمل صاحب دو قلو، يكي پسر و ديگري دختر، مي شدند) تا اينكه هابيل به دست برادرش كشته شد. در مرگ او آدم آنقدر بي تابي كرد كه تصميم گرفت پنجاه سال از نزديكي با حوّا دوري گزيند، بعد از اين مدت طولاني خداوند بر آنها عطيه اي بهشتي مرحمت فرمود، عصر روز پنج شنبه حوريه اي سيه چشم بنام« نزلة» از بهشت فرود آمد و به امر خداوند با «شيث» ازدواج نمود و فرداي آن روز به هنگام عصر ديگر كنيزكي بهشتي بنام «منزلة» به امر خداوند از بهشت پايين آمده و به ازدواج فرزند ديگر آدم يعني«يافث» در آمد. از همسر شيث پسري به دنيا آمد و نيز از همسر يافث دختري، و آن هنگام كه آند و به حد بلوغ رسيدند با يكديگر ازدواج نمودند سلف صالح و برگزيدگان از پيامبران يكي پس از ديگري پا به عرصة وجود نهادند.»(1)

در حديث ديگري علاّمه مجلسي به سند معتبر نقل مي كند كه امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرمودند:«از براي آدم چهار پسر متولد شد، پس خدا به ايشان چهار نفر از حور العين فرستاد، پس هر يك از ايشان را به يكي از پسرهاي خود داد، و چون فرزندان از ايشان به دنيا آمد خدا آن حوريان را به آسمان برد، و به اين چهار نفر، چهار نفر از جنّ تزويج كرد و نسل از ايشان به هم رسيد، پس هر حملي كه در مردم هست از آدم هست، و هر حُسن و جمالي كه هست از حور العين است، و هر بدصورتي و بدخلقي كه هست از جنّ است.(2)
در روايتي ديگر از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل شده است كه:«... هنگاميكه قابيل به سنّ بلوغ رسيد با دختركي از جنس جنّيان به نام«جهانه» ازدواج نمود، بعد از آن خداوند هابيل را به آدم بخشيد و او با حوريه اي بهشتي به نام«نزله» وصلت نمود»(3)

2. آنها (فرزندان آدم ـ عليه السّلام ـ ) با نسل هاي باقيمانده از نسل هاي پيشين ازدواج كردند. چرا كه آدم ـ عليه السّلام ـ نخستين انساني نبود كه بر اين پهنا گام نهاده، بلكه پيش از او انسانهايي در روي زمين زندگي مي كرده اند و منقرض شده اند چيزي كه هست بقايايي از آنها در روي زمين وجود داشت كه به تكثير نسل كمك مي كرد.(4)

در كتاب«توحيد» صدوق از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايتي آورده شده كه در ضمن آن به راوي فرموده:«شايد شما گمان كنيد كه خداي عزّوجلّ غير از شما هيچ بشر ديگري نيافريده، نه چنين نيست بلكه هزار هزار آدم آفريده كه شما از نسل آخرين آدم از آدم ها هستيد.»(5)
و از امام باقر ـ عليه السّلام ـ و امام سجاد ـ عليه السّلام ـ نيز حديثي به اين معنا نقل شده است.(6)

3. نظريه سوم ناظر به اينست كه: ازدواج آنها با خودشان انجام گرفته و مجوّز آن، ضرورت آغاز آفرينش و نبودن همسري ديگر بوده است.
از امام سجاد ـ عليه السّلام ـ (در گفتگويي كه با مردي قرشي داشته) نقل شده است كه«... هابيل با«لودا» خواهر هم قولوي قابيل ازدواج كرد و«قابيل» با«اقليما»، همزاد و هم قولوي هابيل.» مرد قرشي گفت اينكه عمل مجوسيان امروز است، حضرت فرمود:«مجوسيان اگر اين كار را مي كنند و ما آن را باطل مي دانيم براي اين است كه بعد از تحريم خدا آن را انجام مي دهند.»(7)
و به سند صحيح از امام رضا ـ عليه السّلام ـ در جواب اينكه:«نسل آدم چگونه به هم رسيد؟ نقل شده كه فرمود:«حوّا حامله شد به هابيل و خواهر او در يك شكم، و در شكم دوم به قابيل و خواهر او، پس هابيل را به خواهر قابيل و قابيل را به خواهر هابيل تزويج نمود، و بعد از آن نكاح خواهران حرام شد.»(8)

در جمع بندي اقوال بايد بگوييم كه علاّمه مجلسي قول اول را قوي تر دانسته ودرباره ي احاديثي كه مويد ديدگاه سوم است .گفته:«چون اين احاديث موافق اهل سنّت است، بر تقيّه حمل كرده اند.»(9)
همچنين سيد نعمت الله جزايري صاحب«قصص الانبياء» قول اول را پذيرفته و احاديث قول سوم را حمل بر تقيه مي كند.(10)

آقاي محمد محمدي اشتهاردي صاحب كتاب«قصّه هاي قرآن» قول دوم را بهترين قول دانسته است.(11)

علاّمه طباطبائي در«الميزان» در تفسير آية شريفة وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثِيراً وَ نِساءً(12) به شدّت طرفدار قول سوم است .و مي نويسد:«از ظاهر اطلاق آية شريفه بر مي آيد كه در انتشار نسل بشر غير از آدم و همسرش هيچ كس ديگري دخالت نداشته، نه هيچ زني از غير بشر دخالت داشته، و نه هيچ مردي، چون قرآن كريم در انتشار اين نسل تنها آدم و حوّا را مبدأ دانسته و اگر غير آدم و حوّا مردي يا زني از غير بشر دخالت مي داشت، مي فرمود:« و بثَّ منْهُما و مِنْ غيرهما» و يا عبارتي ديگر نظير اين را مي آورد تا بفهماند كه غير از آدم و حوّا موجودي ديگر نيز دخالت داشته.
و اما اينكه چنين ازدواجي در اسلام حرام است و بطوري كه حكايت شده در ساير شرايع نيز حرام و ممنوع بوده است ضرري به اين نظريه نمي زند براي اينكه تحريم حكمي است تشريعي، كه تابع مصالح و مفاسداست، نه حكمي تكويني(نظير مستي آوردن شراب) و غير قابل تغيير، و زمام تشريع هم به دست خداي سبحان است.»(13)

درنتيجه بايد گفت: كه اگر با هم ازدواج كرده باشند قبل از تحريم خداوند بوده است، چرا كه اگر منظور از محرم بودن اين باشدكه همه انسانها(زنان و مردان) نسبت به يكديگر حرام هستند از جهت نكاح و ازدواج، بايد گفت: اين سخن درست نيست چرا كه بعد از ازدواج قابيل و هابيل با خواهران هم قلوي يكديگر(كه ازدواجشان قبل از تحريم بود) فرزندان آنها با يكديگر محرم(به معناي حرمت نكاح با يكديگر) نيستند. بلكه رابطة پسر عمو و دختر عمويي دارند. و يا در نهايت رابطة پسر خاله و دختر خاله و يا پسر عمّه دختر عمّه، واضح است كه ازدواج اينها اشكالي نداردو از نوع ازدواج خواهر و برادر نيست.
و امّا اگر منظور از محرم بودن اين است كه پس الان بايد همه با هم خويشاوند باشند اين سخن درستي است چرا كه همة انسانها از يك پدر و مادرند و در حقيقت تمام فرزندان آدم خويشاوندان يكديگرند و اين پيوند و ارتباط ايجاب مي كند كه شما نسبت به همة انسانها از هر نژاد و هر قبيله اي همانند بستگان فاميلي خود محبت بورزيد.»(14)

پاورقی:
1. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403 هـ .ق، ج 11، ص 224 و 223، همچنين علامة مجلسي اين روايت را به سند معتبر نقل كرده در كتاب: حيوة القلوب(تاريخ پيامبران)، تحقيق سيد علي اماميان، انتشارات سرور، 1378 هـ .ق، ج 1، ص 194، همچنين: ابن بابويه(صدوق)، علل الشرايع، دارالحجّة للثقافه، 1416 هـ .ق، ج 1، باب علة كيفية بدء النسل، ص 32، 35، حديث 2.
2. عيّاشي، تفسير عياشي، تهران، مكتبة العلميه الاسلاميه، ج 1، ص 215.و مجلسي، حياة القلوب، پيشين، ج1، ص 194 و 195.
3. مجلسي، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفا، 1403، ج 11، ص 226، به نقل از كتاب«الشفاء و الجلاء».
4. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ بيست و هشتم، ج 3، ص 282، و سبحاني، جعفر، منشور جاويد، قم، موسسه امام صادق ـ عليه السّلام ـ ، ج 11، ص 111.
5. محمد بن علی بن باویه قمی ،شیخ صدوق، ابن بابويه، توحيد، تهران، مكتبة الصدوق، چاپ1378 هـ .ق، ص277، حديث 2.
6. حويزي، عبد علي بن جمعه، تفسير نور الثقلين، قم، مطبعة الغلميّه، چاپ دوم، ج1، ص59 و 16 و مجلسي، بحارالانوار، پيشين، ج 54، ص 336.
7. طبرسي، احتجاج، نجف، انتشارات نعمان، 1386، هـ .ق، ج 2، ص 44.
8. مجلسي، حياة القلوب، پيشين، ج1، ص 198.
9. مجلسي،علامه محمد باقر، حياة القلوب، پيشين، ج1، ص 198، و بحارالانوار، ج 11، ص 219.
10. جزايري، سيّد نعمت الله، قصص الانبياء، ترجمة يوسف عزيزي، تهران، انتشارات هاد، چاپ پنجم، 1379 هـ .ش، ص 114.
11. محمدي اشتهاردي، محمد، قصّه هاي قرآن، تهران، انتشارات نبوي، 1379، ص 24 و 25.
12. نساء:1.
13. طباطبائي، علامه سید محمد حسين، الميزان، ترجمة محمد باقر موسوي همداني، دفتر انتشارات اسلامي، ج 4، ص 229.
14. مكارم شيرازي، ناصر و جمعي از دانشمندان، تفسير نمونه ،قم :مدرسه امیرالمومنین ، پيشين، ج 3، ص 280.

zakaria1;187007 نوشت:
و یک پرسش دیگر در قران امده که جبرئیل بر پیامبر اسلام در غارحرا نازل شده و گفت بخوان به نام خدواندی که تو را افرید و پیامبر گفت خواندن نمیدانم چون پیامبر اسلام فدی امی و بی سواد بود که در این زمان به اذن خداوند پیامبر با سواد شده و توانست تکرار کند که این از معجزات اسلام و پیامبر است ولی تکرار یک جمله انهم به زبان مادری شخص چه نیازی به داشتن سواد دارد جبرائیل که به پیامبر نگفت بنویس یا لوحی روبرویش قرار نداد و گفت این را بخوان همانطور که میدانیم عربی زبان بسیار فصیحی است و املا و تلفط خواندن و نوشتن کاملا در ان مشخص است

با سلام
در برخی روایات سخن از خواندن از روی نوشته ای است.

فرمود:
«من خفته بودم كه جبرئيل پاره‏اى از ديبا كه كتابى در آن بود به من آورد.
پس گفت: بخوان! گفتم: خواندن نتوانم . پس مرا فشارى داد كه پنداشتم آن مرگ است. آن گاه رهايم ساخت و گفت: بخوان! گفتم: خواندن نتوانم. پس مرا فشارى داد كه پنداشتم آن مرگ است و رهايم كرد. پس گفت بخوان! گفتم:
خواندن نتوانم. باز مرا فشارى داد كه پنداشتم آن مرگ است و آن گاه رهايم ساخت . پس گفت: بخوان! گفتم: چه بخوانم؟ اين سخن نگفتم جز اينكه مبادا آنچه به من گذشت باز گردد. پس از آن گفت:
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ. اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ، الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ (96: 1- 5):بخوان به نام پروردگارت كه آفريد- بيافريد مردم را از خون بسته- بخوان و خداوند تو آن بزرگوار- كه آموخت به قلم- آموخت به انسان آنچه نمى‏دانست».

فرمود: «پس بخواندم و پايان يافت و از نزد من برفت و بيدار گشتم از خوابم و چنان مى‏نمود كه كتابى در دلم نوشته شده است».

اين بود نخستين ظهور پديده قرآنى كه بعد، طى بيست و سه سال ادامه يافت.(تاريخ قرآن(راميار)، متن، ص: 54 )

[=&quot]سلام دوست عزیز.من میخواهم چیزی را بر تو اثبات کنم که بیشتر این سوالات را غربی ها برایمان به وجود می آوردن تا ما را نسبت به دینمان گمراه کننند.طوری خودشان را به تو خوب جلوه می دهند که زیباهییشان را میبینی,همانطور که شیطان ابلیس,لعنت خدا بر او باد.گفته:من زمین را برای انسان زیبا جلوه میدهم تا باعث گمراهی آنها شود[/].
[=&quot]غربی ها نتوانستند در قران تغییری ایجاد کنن همانطور که تورات و انجیل را دست کاری کرده اند[/].
[=&quot]من به سوالت جواب میدهم ولی میدانم که اصل زندگی انسان بر روی این کره خاکی را نمیدانی,بدان خدا ما را در بهشت آفرید[/]
[=&quot]بعد از گمراهی شیطان ما وارد زمین شدیم.همانطور که خدا در قران آورده که ازدواج بین خواهر و برادر حرام است برای زمان پیامبر نبوده که در قران آمده بلکه برای زمان آدم و هوا بوده.چون میدانید کلام خدا تغییر نمیپذیرد و تغییر نمیکند[/].
[=&quot]من که نمیدانم ولی شاید برای بچه های ادم وهوا خداوند کسایی رامانند جنس انسان افریده که توانایی ازدواج را پیدا کرده اند[/].
[=&quot]این که میگی ازدواج برادر باخواهر باعث ازبین رفتن بچه ها میشود باید بدانید 13خوانواده ,دو طبقه ی زیر پادشاهی شیطان هستند که ازدواج آنهابرادر با خواهر یا مادر باپسرو... است که در حدود نیم قرن این اززدواج صورت گرفته.پس آنها بدانید خود گناه کارند ولی طوری زیبا جلوه داده اند که به کار نجس خودشان فکر نمیکردی[/].
[=&quot]بدانید ازدواج آنها سر هوس نیست بلکه آنها به اندازه ی سلولهای بدن ما ثروت دارند,چون نمیخواهند این ثروت از بین نرود و وارث کمتری پیش اید ازدواج برادر و خواهر دارند[/].

[=&quot]به کسی که هیچ سوادی ندارد و تا به حال اسم مدرسه به گوشش نخورده درباره ی حقوق یا همانی که جبرئیل به پیامبر گفته را به فرد بیسواد بگو,مشاهده میکنی که حرفهایی را زده ای برایش جدید و غیر قابل فهم و [/][=&quot]زود فراموش میکند[/].[=&quot]ولی شما پیامبر را ببینید ان چیزی را که خدا گفته نه کم نه زیاد به مردم ترویج داده.باسوادشدن فقط نوشتن نیست[/].
[=&quot]امیدوارم متوجه گفته هایم شده باشید[/].
[=&quot]باشد که یکی از یاران امام مهدی باشیم.و در خدمتش باشیم[/]

دوستان اگه لطف کنن این چند شبهه رو هم پاسخ بدن ، متشکر میشم.

ایا خدا میدونسته که شیطان قراره ادم رو گول بزنه؟
اگر میدونسته چرا گذاشته این کار رو بکنه؟
اصلا اگر شیطان موجود بدی هست چرا خدا اون رو از بین نبرد؟
خدا به شیطان گفت به ادم سجده کنه پس شیطان چجوری تونست از خدا سرپیچی کنه و تو روی خدا وایسته و بگه نه؟

zakaria1;188098 نوشت:
ایا خدا میدونسته که شیطان قراره ادم رو گول بزنه؟

با سلام
بله می دانست
zakaria1;188098 نوشت:
اگر میدونسته چرا گذاشته این کار رو بکنه؟ اصلا اگر شیطان موجود بدی هست چرا خدا اون رو از بین نبرد؟ خدا به شیطان گفت به ادم سجده کنه پس شیطان چجوری تونست از خدا سرپیچی کنه و تو روی خدا وایسته و بگه نه؟

ابليس از جنس ملائكه نبوده بلكه از جن بوده و چون جن بوده مانند ساير جنیان صاحب اختيار بوده و عصيان امر الهي را نموده است. (و كان من الجنّ ففسق عن امر ربّه)

در پاسخ به این موضوع که چرا خداوند شيطان را آفريد تا مردم را به گمراهي بكشاند ؟ توجه شما را به چند نكته جلب مي‌كنم:

1. ابتدا بايد دانست كه خداوند كه شيطان را خلق كرد ازهمان اول به اين صورت نبود، كه كارش فقط به گمراهي كشاندن انسان‌ها باشد بلكه او از جنيان عابد بوده است به‌طوري‌كه از روايات برمي‌آيد او حدود شش هزار سال عبادت خدا را مي‌كرده. اما بعدها به هر دليل و بهانه‌اي با اختيار و ارادة خود تمرد و نافرماني كرد و مورد غضب الهي واقع شد. گرچه خداوند به اين مسألة نافرماني شيطان از قبل علم داشت ولي علم خدا به نافرماني شيطان مانع فعل اختياري شيطان نمي‌شود .

2. وجود شيطان با اين‌كه كارش جز گمراهي و ضلالت انسان‌ها چيز ديگري نيست, لكن اين خود از الطاف و نعمت‌هاي الهي است چون بدين وسيله انسان‌هاي خوب از بد جدا و شناسايي مي‌شوند و اگر اين ميزان و معيار وجود نداشت چگونه مي‌توانستيم بين انسان‌هاي خوب و با ايمان و صالح را كه با همة اين سختي‌ها و مشكلات راه سعادت و خير را پيمودند و از گناهان و بدي‌ها دوري گزيدند, از انسان‌هاي بي‌ايمان و گمراه فرق بگذاريم؟ چرا كه در غير اين صورت همة مردم يكسان و برابر بودند و در آن صورت ديگر ارسال پيامبران و انزال كتب آسماني و وحي الهي براي هدايت انسان‌ها، بي‌مورد و بيهوده و لغو بود و اساساً هدف از آفرينش انسان‌ها لغو و عبث بود و ديگر انسان كامل و سعادتمند و باايمان معنا نداشت كه در نهايت بهشت و نعمت‌هاي بهشتي نصيبش شود. به هر حال با وجود اين ابليس و شيطان‌ها و وسوسه‌ها است كه انسان در امتحان‌هاي سخت آب‌ديده شده و قابليت سعادت و تكامل را پيدا مي‌كند.

انسان بين خير و شر، سعادت و شقاوت واقع شده است.(1) اگر اين اجزاء متضاد در جهان عمل و در عالم فكر و احساس و درك متصور نباشد، هيچ وقت شقاوت و سعادت مفهوم و معنا و مصداق واقعي و حقيقي خود را نخواهند يافت و در نتيجه مشخص نمي‌شود چه كساني سعادتمند و به كمال رسيده‌اند و چه كساني نرسيده‌اند، انسان اگر بخواهد به معناي واقعي و كامل, وجود داشته باشد, بايد در حول و حوش او عوامل شقاوت و سعادت پراكنده باشند تا بدين وسيله با اختيار(2) و انتخاب، راه سعادت، سعادتمندي خود را پيدا و در نظام احسن، وجود كامل خود را بروز و ظهور دهد و همين طور با اختيار خود راه شقاوت و بدي را بپيمايد.

پس در عالم تشريع (قانونگذاري) براي رسيدگي به مقامات عاليه و داشتن ارواح طيبه، وجود ملائكه و خلقت اين طايفه از مخلوقات الهيّه بي‌ضرر و مناسب است، همين طور خلقت شيطان و ابليس (كه عاملي مؤثر در داشتن پليدي و داشتن صفات خبيثه در انسان‌هاست) بر تناسبي بسيار لازم و ضروري در عالم و نظام آفرينش گواهي مي‌دهد. زيرا بنا به قاعدة «تعرف الاشياء بأضدادها» «يعني اشياء با اضدادشان شناخته مي‌شوند» تا علم به بدي و پليدي در جهان نباشد و زشتي‌ها در اوصاف انسان ظهوري نداشته باشد تحقق اوصاف حسنه جايگاه خود را نخواهد يافت و انسان ارزش و قدر زيبايي‌هاي روحي و معنوي را ندانسته و به آن دسترسي پيدا نخواهدكرد.

بنابراين در خلقت شيطان و ابليس، شرايط و مقدمات سير الي‌اللّه و صعود و كمال و مقام و منزلت بهشتي، موجود است. البته معلوم است كه شيطان در باطن وسوسه انسان مي‌كند و از راه قوة خيال در او تصرف مي‌نمايد و يك مناظره‌اي زيبا و دلفريب را جلوه مي‌دهد(3) و يك سلسلة ‌تخيلات را به ياد انسان مي‌آورد تا آن كه انسان از محبت لقاي خدا، منصرف شود و از درجات و مقامات عاليه و رضوان خدا غفلت ورزد، و ايمان بي‌پايه جدا شود و انسان پاك را از افراد آلوده جدا كند(4) و ايمان ثابت از ايمان بي‌پايه جدا شود و انسان پاك و طيّب به سوي پروردگار بالا رود.(5) شيطان‌هايي را كه خدا آفريده، محك‌هايي هستند براي تمييز آلوده از پاك, بنابراين عبث خلق نشده‌اند و پروردگار روي مصلحت آنها را آفريده است.

پاورقی:
1. ر.ك: انسان كامل، استاد مرتضي مطهري.
2. «كل نفس بما كسبت رهينه»، هر نفسي در گرو چيزي است كه آن را كسب كرده است. (مدثر: 38) ـ «انّا هديناه سبيل اما شاكرا و اما كفورا»، (سوره انسان: 3)
3. فروغ كافي، كتاب الجفائز باب تلقين الميّت، طبع سنگي، حيدري، ج 3، ص123.
4. حشر: 16.
5. المؤمن العبين الرّاسخ لاتحرّكه العواصف، تفسير عياشي، ج 2، ص 225، (طبع انتشارات قم).

با تشکر از کارشناس گرامی ، نظرتون در مورد این تفسیر که گفته اون بهشت ، بهشت خلد بوده چی هست ؟

نقل قول:
تفسير اثنى عشرى، ج 4، ص 28

[سوره‌ الأعراف‌ (7): ‌آيه‌ 19]

وَ يا آدَم‌ُ اسكُن‌ أَنت‌َ وَ زَوجُك‌َ الجَنَّةَ فَكُلا مِن‌ حَيث‌ُ شِئتُما وَ لا تَقرَبا هذِه‌ِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِن‌َ الظّالِمِين‌َ (19)

‌پس‌ ‌از‌ طرد ابليس‌ خطاب‌ ‌به‌ آدم‌ و حوا فرمود:

وَ يا آدَم‌ُ اسكُن‌ أَنت‌َ وَ زَوجُك‌َ الجَنَّةَ: و گفتيم‌ ‌ما اي‌ آدم‌ مسكن‌ نما تو و زوجه‌ات‌ حوا ‌در‌ بهشت‌. نزد بعضي‌ خلد بوده‌، زيرا معرف‌ ‌به‌ «الف‌» و «ل‌» عهد جز ‌آن‌ بهشت‌ معهود نيست‌. و جمعي‌ گفته‌اند: بهشت‌ خلد نبوده‌، چه‌ مقتضاي‌ ‌آن‌ دوام‌ ‌باشد‌. ديگران‌ جواب‌ داده‌ ‌که‌ ‌از‌ بهشت‌ خلد آنكس‌ بيرون‌ نيايد ‌که‌ ‌بر‌ سبيل‌ ثواب‌ و جزا داخل‌ شود. اما آنكه‌ ‌بر‌ سبيل‌ مصلحت‌ مدتي‌ ‌در‌ آنجا و مكلف‌ ‌هم‌ ‌باشد‌، منافات‌ ندارد خروجش‌. و نيز ‌در‌ ليلة الاسري‌ حضرت‌ ختمي‌ مرتبت‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ داخل‌ و خارج‌، و جبرئيل‌ نيز مكرر ‌در‌ ‌آن‌ داخل‌ ‌شده‌. علامه مجلسي‌ رحمه‌ اللّه‌ فرمايد: بهشت‌ دنيا بوده‌ ‌که‌ ارواح‌ مؤمنين‌ ‌در‌ عالم‌ برزخ‌ ‌در‌ آنجا متنعمند.

تبصره‌: محدث‌ كليني‌ و ‌إبن‌ بابويه‌ و ‌علي‌ ‌بن‌ ابراهيم‌ قمي‌ رضوان‌ اللّه‌ ‌عليهم‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ نموده‌ ‌که‌: بهشت‌ آدم‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌از‌ بوستانهاي‌ دنيا بوده‌ ‌که‌ آفتاب‌ و ماه‌ ‌در‌ ‌آن‌ طلوع‌ مي‌كند. و ‌اگر‌ بهشت‌ خلد ‌بود‌ ‌هر‌ آينه‌ خارج‌ نمي‌شد ‌از‌ ‌آن‌.

فَكُلا مِن‌ حَيث‌ُ شِئتُما: ‌پس‌ بخوريد اي‌ آدم‌ و حوا ‌از‌ ‌هر‌ چيز و ‌هر‌ جا و ‌هر‌ وقت‌ ‌به‌ ‌هر‌ نحو ‌که‌ خواهيد. اجازه‌ و رخصت‌ و اباحه عام‌ ‌است‌ ‌به‌ ‌شما‌ ‌در‌ تصرف‌ و انتفاع‌، چه‌ ‌اينکه‌ مقام‌ و همه اشياء ‌آن‌ ‌از‌ ‌کل‌ و جزء، خاصه‌ و ‌براي‌ انتفاع‌ ‌شما‌ آفريده‌ ‌شده‌ و جميع‌ اقسام‌ نعم‌ ‌از‌ مأكولات‌ و مشروبات‌ و ملبوسات‌ آنچه‌ مشتهيات‌ نفسيه‌ و تلذ ذات‌ عينيه‌ ‌که‌ نه‌ چشمي‌ ديده‌ و نه‌ گوشي‌ شنيده‌ و نه‌ خطور ‌در‌ قلب‌ بشري‌ نموده‌، موجود ‌است‌ ‌در‌ ‌آن‌. وَ لا تَقرَبا هذِه‌ِ الشَّجَرَةَ: و نزديك‌ مشويد اي‌ آدم‌ و حوا ‌اينکه‌ درخت‌ ‌را‌، وداعي‌ و دامنگير تناول‌ ‌آن‌ نگرديد.

‌اينکه‌ نهي‌ تنزيهي‌ ‌است‌ نه‌ تحريمي‌، چه‌ ‌در‌ بهشت‌ شيئي‌ حرام‌ و نجس‌ نيست‌ ‌تا‌ نهي‌ تحريمي‌ عرضي‌ ‌به‌ ‌آن‌ تعلق‌ يابد. و نهي‌ تنزيهي‌ آنست‌ ‌که‌ مرتكب‌ ‌آن‌ ناقص‌ ‌از‌ ثواب‌ و نفع‌ مي‌شود.

سيّد مرتضي‌ علم‌ الهدي‌ رحمه‌ اللّه‌ فرمايد: شيوع‌ استعمال‌ نهي‌ ‌در‌ تنزيه‌ مانع‌ ‌است‌ ‌از‌ حمل‌ ‌بر‌ معني‌ حقيقي‌ بدون‌ قرينه‌. بنابراين‌ مخالفت‌ ‌اينکه‌ نهي‌ ترك‌ اولي‌ ‌باشد‌ نه‌ معصيت‌، زيرا مخالفت‌ نهي‌ تحريمي‌، منافي‌ عصمت‌ ‌است‌.

فَتَكُونا مِن‌َ الظّالِمِين‌َ: ‌پس‌ ‌اگر‌ خورديد ‌آن‌ منهي‌ ‌را‌، ‌از‌ ستم‌ كنندگان‌ باشيد ‌به‌ نقصان‌ ثواب‌ ‌يعني‌ ‌به‌ خوردن‌ ‌آن‌، ثواب‌ و عطائي‌ ‌که‌ ‌به‌ نخوردن‌ مقرر ‌است‌ ‌از‌ ‌شما‌ نقص‌ و كم‌ گردد. و ظلم‌ ‌به‌ نسبت‌ ‌به‌ انبياء معصومين‌ نقصان‌ حصول‌ ثواب‌ كلي‌ ‌باشد‌. و ‌در‌ لغت‌ و قرآن‌، ظلم‌ ‌به‌ معني‌ نقصان‌ آمده‌ چنانچه‌ آيه: وَ لَم‌ تَظلِم‌ مِنه‌ُ شَيئاً ‌به‌ ‌لم‌ تنقص‌ شيئا تفسير ‌شده‌.

تنبيه‌: مفسرين‌ ‌را‌ ‌در‌ شجره منهيه‌ اقوالي‌ ‌است‌: 1‌-‌ گندم‌. 2‌-‌ انگور. 3‌-‌

كافور. 4‌-‌ عناب‌. 5‌-‌ زنجبيل‌. 6‌-‌ شجره‌ علم‌.

تفسير برهان‌‌-‌ ‌از‌ حضرت‌ رضا ‌عليه‌ السّلام‌ سؤال‌ شد ‌آن‌ شجره‌ چيست‌، مردم‌ اختلاف‌ كرده‌اند ‌در‌ گندم‌ و انگور و غيره‌. حضرت‌ فرمود: تمام‌ حق‌ ‌است‌، زيرا درخت‌ بهشت‌ انواع‌ ميوه‌ها ‌را‌ دارا ‌است‌.«1»

-----------------------------------

(1) تفسير برهان‌، جلد اوّل‌، صفحه 83، حديث‌ 13.

و امام‌ حسن‌ عسكري‌ ‌عليه‌ السّلام‌ فرمود: ‌اينکه‌ شجره علم‌ ‌محمّد‌ و آل‌ ‌محمّد‌ ‌عليهم‌ ‌السلام‌ ‌است‌. بدرستي‌ ‌که‌ منحصر ساخت‌ ‌ايشان‌ ‌را‌ ‌به‌ ‌آن‌ علم‌ ‌از‌ ساير مخلوقات‌، ‌پس‌ فرمود: نزديك‌ مشويد اي‌ آدم‌ و حوا ‌اينکه‌ شجره علم‌ ‌را‌، بدرستي‌ ‌که‌ ‌آن‌ خاصه ‌محمّد‌ و آل‌ ‌محمّد‌ ‌عليهم‌ ‌السلام‌ ‌است‌ و تناول‌ نكند ‌از‌ ‌آن‌ شجره‌ ‌به‌ امر ‌خدا‌ مگر ‌ايشان‌. و ‌از‌ ‌آن‌ شجره‌ ‌بود‌ آنچه‌ تناول‌ نمودند حضرت‌ پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و حضرت‌ ‌علي‌ و فاطمه‌ و حسنين‌ ‌عليهم‌ ‌السلام‌ ‌بعد‌ ‌از‌ اطعام‌ ‌ايشان‌ مسكين‌ و يتيم‌ و اسير ‌را‌ ‌تا‌ آنكه‌ ‌بعد‌، احساس‌ ننمودند گرسنگي‌، و نه‌ تشنگي‌، و نه‌ زحمت‌ و مشقت‌ ‌را‌ و ‌آن‌ شجري‌ ‌است‌ ‌که‌ مميز ‌شده‌ ‌ما ‌بين‌ اشجار جنّت‌.«1»
(1) همان‌ كتاب‌، صفحه 79، حديث‌ اوّل‌.
------------------------------------------------------------------------------------------------------
[سوره‌ الأعراف‌ (7): ‌آيه‌ 22]

فَدَلاّهُما بِغُرُورٍ فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَت‌ لَهُما سَوآتُهُما وَ طَفِقا يَخصِفان‌ِ عَلَيهِما مِن‌ وَرَق‌ِ الجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَم‌ أَنهَكُما عَن‌ تِلكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُل‌ لَكُما إِن‌َّ الشَّيطان‌َ لَكُما عَدُوٌّ مُبِين‌ٌ (22)

فَدَلّاهُما بِغُرُورٍ: مفسرين‌ ‌را‌ ‌در‌ تفسير ‌آن‌ وجوهي‌ ‌است‌: 1‌-‌ ‌پس‌ تنزيل‌ و فرود آورد شيطان‌ ‌ايشان‌ ‌را‌ ‌به‌ خوردن‌ درخت‌ ‌به‌ فريب‌ و وسوسه‌ ‌خود‌. 2‌-‌ ‌در‌ مكروه‌ و صعوبت‌ و شدت‌ و كربت‌ انداخت‌ آدم‌ و ‌خود‌ ‌را‌ ‌به‌ سوگند ‌بر‌ صدق‌ قول‌ ‌خود‌. 3‌-‌ فرود آورد ‌ايشان‌ ‌را‌ ‌از‌ منزلت‌ عاليه جنت‌ سماويه‌ بسوي‌ درجه سفليه ارضيه‌ ‌به‌ مكر و خدعه ‌خود‌. 4‌-‌ ابليس‌ تخذيل‌ ‌آنها‌ نمود ‌به‌ فريب‌ ‌خود‌ ‌تا‌ ‌از‌ علو مرتبت‌ راحت‌، ‌به‌ عالم‌ محنت‌ سفليه‌ آورد. 5‌-‌ بينداخت‌ ‌ايشان‌ ‌را‌ ‌از‌ مقام‌ قرب‌ الهي‌ ‌به‌ درجه متنازل‌ بعيد ‌به‌ تلبيس‌ ‌خود‌. 6‌-‌ جرئت‌ داد و آماده‌ ساخت‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌بر‌ جرئت‌ فعل‌ منهي‌ ‌به‌ فريب‌ و خدعه ‌خود‌. 7‌-‌ فرود انداخت‌ ‌آنها‌ ‌را‌ انداختني‌ ‌از‌ عالم‌ علويه نوريه قدسيه سماويه‌، ‌به‌ عالم‌ سفليه ظلمانيه كدره‌ ‌به‌ فريب‌ ‌خود‌.

فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ: ‌پس‌ چون‌ چشيدند آدم‌ و حوا شجره‌ ‌را‌ قليلي‌ ‌که‌ دريابند مزه ‌آن‌ ‌را‌ ‌با‌ خوف‌ و ترس‌. بَدَت‌ لَهُما سَوآتُهُما: ‌به‌ فوريت‌ لباس‌ ابدان‌ يك‌ دفعه‌ ‌از‌ ‌آنها‌ معدوم‌ و مفقود ‌شده‌، ظاهر گرديد مر آدم‌ و حوا ‌را‌ عورتين‌ ‌آنها‌. ‌پس‌ منتشر الحواس‌ و بي‌ نهايت‌ پريشان‌ خاطر ‌شده‌ ‌به‌ درون‌ درختهاي‌ جنت‌ ‌از‌ حيا و خجالت‌ مخفي‌، ‌هر‌ چند ناظري‌ ‌در‌ آنجا نبود. ‌در‌ تفسير لوامع‌ التنزيل‌‌-‌ مروي‌ ‌است‌ ‌که‌: ‌در‌ ‌اينکه‌ حالت‌ نداي‌ الهي‌ رسيد: آيا ‌از‌ ‌من‌ فرار مي‌كني‌، ‌به‌ كجا مي‌روي‌. عرض‌ كرد ‌به‌ حالت‌ سر بزيري‌: نه‌، ‌از‌ شرمندگي‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ ميان‌ اشجار كثير الاغصان‌ مستور مي‌سازم‌.

تبصره‌: ‌در‌ تفسير لوامع‌‌-‌ اقوالي‌ ‌در‌ لباس‌ ‌آنها‌ ذكر ‌شده‌: 1‌-‌ لباس‌ ‌آنها‌ نوري‌ ‌بود‌. 2‌-‌ استبرق‌ بهشتي‌. 3‌-‌ لباس‌ زرباف‌ ‌بود‌. 4‌-‌ لباس‌ ريش‌ و پر ‌بود‌ مانند پرهاي‌ نازك‌ طيور كوچك‌ سفيد و براق‌ و لمعان‌. 5‌-‌ لباس‌ ظفري‌ ‌بود‌ نهايت‌ سفيد و صفا و ‌به‌ غايت‌ لطيف‌ و نرم‌ و نازك‌. ‌در‌ مدارك‌ التنزيل‌ و غيره‌‌-‌ نقل‌ ‌است‌ ‌که‌ لباس‌ ‌آنها‌ ‌از‌ جنس‌ ناخن‌ مانند ناخنهاي‌ دست‌ آدم‌، سفيد و شفاف‌ غايت‌ لطافت‌ و نرمي‌. ‌بعد‌ ‌از‌ وقوع‌ خطيئه‌، همه ‌آن‌ پريد، جلدي‌ بجاي‌ ‌آن‌ ظاهر، و نشان‌ ‌آن‌ لباس‌ ‌در‌ سر انگشتان‌ باقي‌ ماند ‌براي‌ يادآوري‌ نعم‌ و منعم‌ و تجديد ندم‌.

وَ طَفِقا يَخصِفان‌ِ عَلَيهِما مِن‌ وَرَق‌ِ الجَنَّةِ: و شروع‌ كردند آدم‌ و حوا ‌که‌ مي‌چسبانيدند برگي‌ ‌به‌ روي‌ برگي‌ و مي‌نهادند ‌بر‌ عورات‌ ‌خود‌ ‌از‌ برگهاي‌ اشجار جنت‌. ‌در‌ منهج‌: اشهر آنست‌ ‌که‌ برگ‌ انجير درهم‌ مي‌بستند ‌تا‌ مثل‌ ازاري‌ ‌شده‌ عورات‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌به‌ ‌آن‌ مخفي‌ نموده‌ و فرار مي‌كردند. و حق‌ ‌تعالي‌ ‌به‌ لفظ «خصف‌» فرمود ‌براي‌ آنكه‌ مانند نعل‌ ‌به‌ ‌هم‌ مي‌دوختند.

تبصره‌: ‌اينکه‌ تغيير حالت‌ ‌بر‌ وجه‌ مصلحت‌ ‌بود‌ نه‌ ‌بر‌ طريق‌ عقوبت‌، چنانچه‌ تمريض‌ و تعليل‌ معصومين‌ و اطفال‌ صغار ‌در‌ دار دنيا، ‌از‌ باب‌ عقوبت‌ و تعذيب‌ نمي‌باشد. محققين‌ مانند سيد مرتضي‌ و طبرسي‌ و ‌أبو‌ الفتوح‌ رازي‌ رحمة اللّه‌ ‌عليهم‌ فرموده‌اند ‌که‌: ‌اينکه‌ رفع‌ لباس‌ ‌از‌ ابدان‌، و اخراج‌ ‌از‌ بهشت‌، و آمدن‌ ‌به‌ زمين‌، ‌از‌ باب‌ مصلحت‌ ‌بود‌ نه‌ ‌از‌ جهت‌ عقوبت‌ و نه‌ ‌به‌ سبب‌ سزا زيرا ‌هر‌ فاعل‌ معصيتي‌ فاسق‌، و ‌هر‌ فاسق‌ ملعون‌ ‌است‌ (لعنة اللّه‌ ‌علي‌ القوم‌ الفاسقين‌). ‌پس‌ فاسق‌ و فاجر ‌که‌ ملعون‌ هستند قابليت‌ رسالت‌ ندارند، و ابدا فاسق‌ و فاجر و ملعون‌ نبي‌ نخواهد شد.

وَ ناداهُما رَبُّهُما: و ندا فرمود آدم‌ و حوا ‌را‌ ‌در‌ آنحال‌ تحير پروردگارشان‌ اي‌ آدم‌ و حوا أَ لَم‌ أَنهَكُما عَن‌ تِلكُمَا الشَّجَرَةِ: آيا نهي‌ نكردم‌ ‌هر‌ دو ‌شما‌ ‌را‌ ‌از‌ نزديك‌ شدن‌ ثمره شجره منهيه‌. وَ أَقُل‌ لَكُما إِن‌َّ الشَّيطان‌َ لَكُما عَدُوٌّ مُبِين‌ٌ:

و آيا نگفتم‌ ‌شما‌ ‌را‌ شفاها ‌که‌ بتحقيق‌ شيطان‌ متمرد، دشمن‌ ‌شما‌ ‌است‌ علاني‌ و آشكارا ‌به‌ عدوات‌ شديده‌.... .

zakaria1;188109 نوشت:
با تشکر از کارشناس گرامی ، نظرتون در مورد این تفسیر که گفته اون بهشت ، بهشت خلد بوده چی هست ؟

با سلام
در خود این تفسیر تصریح شده که روایاتی از اهل بیت وجود دارد بر اینکه بهشت خلد نبوده است.اگر چه قول شاذی نیز مخالف آن است .مفسر خواسته اقوال دیگر نیز ذکر کند

به هر حال با دلایلی که در تاپیک دیگر ارائه شده،بهشت خلد نبوده است

جنب رسا جواب مناسب این فرد چیه ؟

نقل قول:
در کل این داستان ادم و ابلیس و کلا احادیثی که در این تاپیک گذاشته شده رو میشه با انسان دومی در این مثال مقایسه کرد.
کل این دنیا بر پایه ی قوانین فیزیک میچرخه و اگر چیز غیر طبیعی وجود داره پس باید بتونه قوانین فیزیک موجود رو بشکنه که مطمعننا تا الان تمام انسان ها و دانشمندان در مورد بحث میکردن و ما هم خبر دار میشدیم.

و این یکی :

نقل قول:
بنظر من اگه انسان بتونه برای لحظه ای از این پیله ای که مذهب دورش تنیده , بیاد بیرون و از اون زاویه و بدون هیچ تعصبی به قضیه نگاه کنه , اونوقت متوجه میشه گرفتار چه افسانه بی ارزشی بوده !
جالب اینجاست که اگه امروز به یه بچه 8 ساله بگی مثلا داستان سیندرلا واقعیت داشته بچه مسخرت میکنه ولی این دوستان مذهبی توقع دارن همه مردم داستاناشونو باور کنن!

zakaria1;188126 نوشت:
جنب رسا جواب مناسب این فرد چیه ؟

و این یکی :


با سلام
این موضوع از مواردی است که تنها راه اطلاع از آن،اتصال به وحی است. و الا با عدم پذیرش وحی و دین چگونه می توان در این رابطه سخن گفت.

بنام خدا
فرزندان حضرت آدم نمي توانستند با فرشتگان ازدواج كنند زيرا فرشتگان داراي ژن و كروموزوم كه براي ادامه نسل انسان ها لازم است ، ندارند.
فرشتگان نيازي به خواب و غذا و دستگاه اداري و تناسل ندارند ، در حالي كه اين ها لازمه زندگي براي انسان است.
ازدواج خانواذگي در صورتي بد است كه در ميان يكي از افراد خانواده عيب و نقص ژنتيكي وجود داشته باشد و چون فرزندان آدم نخستين انسان ها بوده اند ، عيب و نقص (بيماري) ژنتيكي در ميان ايشان نبوده است.

zakaria1;188126 نوشت:
جنب رسا جواب مناسب این فرد چیه ؟

و این یکی :

بهش بگید این داستان ها برای شما که بیشتر از خوردن و خوابیدن معتقد نیستید، افسانه است!
اما ما که زندگی خود را به خوردن و خوابیدن محدود نکردیم و روح و استعدادهایمان به اندازه ابدیت است، این داستان ها مشی زندگی به ما نشان می دهد.

درباره قوانین فیزیک هم باید بنده خدا کمی تحقیق کنه! قانون استثناء پذیره؟ چقدر؟ نیوتن رفت! انیشتین هم بیش از فرضیه نسبیت نداره و هیچ کدوم از این ها نتونستند قانون جامعی برای توجیه همین پدیده های مادی باشن! چه برسه به اظهار نظر درباره غیر مادیات!

سلام علیکم
درباره آن قول که میگوید پسران آدم(ع) با حورالعین و بعد جنیان ازدواج کرده اند،یعنی دختران ازدواج نکرده اند؟مگر اینکه بگوییم آدم و حوا دختر نداشته اند و اینکه آدم ابوالبشر است طبق این قول که میگویند اصل انسان از پدر است با این مسئله تعارضی نخواهد داشت.اما در این رایات گفته شده پسر و دختر داشتند.
در مورد اینکه چگونه از اینها نژادهای مختاف بوجود آمده اند مسئله واضح است.آب و هوا و شرایط اقلیمی به مرور روی ژن اثر میگذارد و سیاهپوستان ساکن اروپا ممکن است به مرور زمان سفید شوند(سالیان سال طول بکشد)و مردم آفریقای جنوبی سیاه شوند.مثلا اگر زنی در دوران حاملگی از خانه بیرون نرود معمولا بچه اش کمی بلوند میشود.شاید این بلوند بودن روی نسل بعدش(یعنی ژنش)اثر نگذارد،اما اگر اینکار به مرور در نسلها ادامه یابد و بچه هم تا وقتی بزرگ شود و بچه دار شود از خانه بیرون نیاید(آفتاب را نبیند) این در ژنتیک آن نسل اثر میگذارد.یا اینکه اگر شما زیاد جلو آفتاب بروید پوستتان کدر میشود،و اگر یک نسل اینکار را بکنند نژادشان سیاه میشود.
در مورد ازدواج خواهر و برادر خب آنموقع مجبور بودند و حضرت آد هم خودشان پیامبر بودند.مثلا میبینیم نص صریح قرآن است که جمع دو خواهر حرام است.اما اگر اشتباه نکنم(اگر اشتباه میگویم بگویید)حضرت یعقوب(ع) با دو خواهر ازدواج کردند!چون آن زمان حرام نبوده!
دو سوال دیگر:۱.آدم و حوا با چه زبانی با هم سخن میگفتند و آن اسمایی که خدا به آدم یاد داد به چه زبانی بود؟
۲.در منتهی الامال آمده که حضرت ختمی مرتبت(ص) در سال (حدود)۶۰۰۰ (یا ۷۰۰۰ یا ۸۰۰۰ یادم نیست،اما عدد دقیق نوشته شده بود) بعد از خلقت آدم متولد شدند.این قول درست است؟آخر آدم فقط ۱۰۰۰ سال دنبال حوا میگشت(اگر درست باشد) و حضرت نوح ۹۵۰ مردم را هدایت میکرد!همچنین شواهدی از وجود انسان روی زمین از خیلی قبل از آن وجود دارد.اگر این قول درست باشد آنها انسانهای قبل از آدم بوده اند؟آیا پنج تن آل عبا(ع) که دنیا برای آنها خلق شده برای هدایت آنها هم آمده اند و دوباره همین مکافاتها را برایشان کشیده اند؟آیا آن انسانها هم با ما محشور خواهند شد؟
والسلام علی من اتبع الهدی

موضوع قفل شده است