امام زين العابدين (ع)

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
امام زين العابدين (ع)

با سلام

امام سجاد (ع)، حضرت امام سجّاد علي بن الحسين (ع) چهارمين امام شيعيان است، پدر بزرگوار آن حضرت، امام حسين (ع) و مادرش شهربانو[1] است و از مشهورترين القاب آن حضرت به زين العابدين و سجّاد مي‌توان اشاره كرد. آن حضرت در سال سي و هشت هجري قمري در شهر مدينه ديده به جهان گشود[2] و دوران كودكي خود را در شهر مدينة النبي سپري نمود. در سن دو سالگي جد بزرگوارش اميرالمؤمنين (ع) را از دست داد و پس از آن به مدّت ده سال شاهد امامت عموي بزرگوارش حضرت امام حسن مجتبي (ع) بود و پس از آن در سال 50 هجري قمري دوران امامت پدر بزرگوارش امام حسين (ع) را درك نمود كه تا سال 61 هجري در كنار ايشان بود و بعد از محرم آن سال و جريان كربلا به همراه اسراي كاروان به كوفه و شام رفته و سپس به مدينه بازگشتند. تا آنكه در سال 94 يا 95 هجري در اين شهر به شهادت رسيده و در قبرستان معروف بقيع در كنار عموي گرامي‌اش امام حسن (ع) به خاك سپرده شد. خلفاي معاصر حضرت 1- يزيد بن معاويه (61 – 64 هـق) 2- معاوية بن يزيد (چند ماه از سال 64 هـق) 3- مروان بن حكم (نه ماه از سال 65 هـق) 4- عبدالملك بن مروان (65 – 86 هـق) 5- وليد بن عبدالملك (86 – 96 هـق) البته لازم به تذكر است كه هم زمان با يزيد و خلفاي پس از وي "عبدالله بن زبير" براي خود در مكه و مدتي در عراق حكومت مي‌كرد تا اينكه در سال 73 توسّط نيروهاي عبدالملك به قتل رسيد.[3] بيماري امام سجاد (ع) برخي از افراد ناآگاه امام را به عنوان فردي بيمار مي‌دانند؛ لیكن بايد دانست كه حضرت امام زين العابدين (ع) به غير از ايام عاشوراي سال 61 هجري در حدود 35 سال بعد از آن از سلامت كامل جسمي برخوردار بوده‌اند و بي‌شك بيماري موقت آن حضرت، عنايت خداوندي بوده است تا بدان وسيله از جهاد معذور بمانند [4] و امر امامت را پس از شهادت پدر بزرگوارش بر عهده بگيرند. عصر اختناق حادثه عاشورا اگر چه ضربۀ سنگيني بود که بر پيكرۀ نهضت شيعه وارد شد و انعكاس اين خبر موجي از رعب و وحشت را در سرتاسر ممالك اسلامي به وجود آورد و اين رعب و اختناق با بروز فاجعه حرّه در مدينه و سركوب بي-رحمانه مردم مدينه توسط نيروهاي يزيد در سال 63 هـق شدّت يافت، لیكن اين روند باعث تزلزل در اجتماعات شيعيان نگرديد و شاهد اين مسأله قيامهائي است كه بعد از آن به انتقامجوئي از شهداي كربلا اتفاق افتاد، بلكه حادثه عاشورا در تحكيم هويت شيعه و عقائد آن نقش بسيار مهمي را بر عهده داشت. امام سجاد (ع) پس از واقعه عاشورا بسيار مي‌گريست و اين گر یه‌ها در راستاي زنده نگه داشتن قيام عاشورا و اهداف آن بود، به هر حال بعد از عاشورا، ياران حقيقي ايشان بسيار كم شدند تا جائي كه فرمود: «در كل مدينه و مكه بيست نفر نيستند كه ما را دوست بدارند»[5] مورخ معروف، مسعودي مي‌نويسد: «علي بن الحسين امامت را بصورت مخفي و با تقيه شديد و در زماني دشوار عهده‌دار گرديد»[6] در برخي روايات تعداد دوستداران واقعي و حقيقي اهل بيت در آن زمان سه نفر و در برخي پنج نفر ذكر شده است كه اين بيانات حاكي از جو شدید و اختناق حاكم در عصر امام زين العابدين(ع) است. پيام رسان كربلا يكي از نقاط روشن زندگاني حضرت، افشاگري ايشان در مورد ظلم و جنايات حكومت اموي و معرفي خاندان پيامبر به عنوان ائمه راستين و خلفاي بر حق بود. اولين كلمات امام (ع) بعد از عاشورا در بازار كوفه ايراد شد كه پس از معرفي خود به سرزنش مردم پرداخت. به دنبال اين كلمات صداي شيون مردم كوفه از هر سو به پا خواست و در خواست عفو و كمك كردن به اهل بيت نمودند كه امام در جواب آنان فرمود: «هيهات اي فريبكاران دغل باز! اي اسيران شهوت و آز! مي‌خواهيد با من هم كاري كنيد كه با پدرانم كرديد؟...»[7] و همچنان افشاگري امام در دارالاماره و با سخنراني در شهر كوفه و سپس در شام ادامه يافت و از همه معروفتر صحبت امام در جلوي يزيد و روي منبر كه به معرفي كامل اهل بيت (علیهم السلام) و هدف از قيام پدر بزرگوارش پرداخت و حكومت اموي را كاملاٌ رسوا نمود كه مشروح آن در بحار الأنوار نقل شده است.[8] حضرت به خاطر جو اختناق حاكم دست به مبارزات روشنگرانه‌اي زدند كه بيشتر در قالب تبيين معارف حقۀ اهل بيت (علیهم السلام) بود. از جمله بيانات ايشان كتاب گرانسنگ صحيفۀ‌سجاديه است كه مشتمل بر پنجاه و چهار دعا است. يكي ديگر از فعاليتهاي امام، مبارزات و برخوردهاي ايشان با علماي درباري بود. "زهري" كه يكي از علماي به نام زمان بود، مدتي از طرف بني اميه در منطقه‌اي حكمراني مي‌كرد، روزي او كسي را تنبيه كرد و در اثر آن تنبيه فرد كشته شد. "زُهري" ترك خانه و شهر كرد و در بيابانها زندگي مي‌كرد كه حضرت امام سجّاد (ع) در ديدار او فرمود: «نااميدي تو از گناهت بدتر است از خدا بترس و توجه و استغفار كن و خونبهاي مقتول را براي وارث او بفرست و بر ميان خانواده‌ات برگرد.»[9] با توجه به سوابق سياه "زهري" در دربار اموي، حضرت برايش نامه‌اي كوبنده نوشت و او را توبيخ نمود و در آخر نامه نيز او را به ضايع كردن دين متهم گردانيد.[10] اين گوشه‌اي بود از سيره حضرت و امّا عبادت او چنان معروف بود كه ملقب به "زين العابدين" شد كه اين مختصر از شرح آن عاجز است. انشاء‌الله خداوند همه ما را از رهروان حقيقي ايشان قرار دهد.

________________________________________
نویسنده : محمدهادي عالمي
[1] . محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 هـق، ج 1، ص 467. [2] . شيخ مفيد، محمد بن نعمان؛ الإرشاد، قم، مكتبه بصيرتي، بي‌تا، ص 253. [3] . پيشوائي، مهدي؛ سيره پيشوايان، قم، موسسه امام صادق (ع)،1381، ص 235. [4] . سبط ابن الجوزي، تذكرة الخواص، نجف، المطبعة الحيدرية، 1383 هـق، ص 324. [5] . مجلسي، محمد باقر؛ بحارالأنوار، تهران، المكتبة الاسلاميه، 1394 هـق، چاپ دوم، ج 46، ص 143. [6] .مسعودي، اثبات الوصيّه، نجف، المطيعة الحيدريه، چاپ چهارم، 1373 هـق، ص 167. [7] . سيد بن طاووس، اللّهوف، قم، منشورات الداوري، بي تا، ص 66. [8] . مجلسي، محمد باقر؛ بحارالأنوار، تهران، المكتبة الاسلاميه، 1394 هـق، چاپ دوم، ج 45، ص 137. [9] . ابن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، قم، انتشارات علامه، بي تا، ج 4، ص 59. [10] . حسن بن علي بن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، بی جا، موسسه نشر اسلامي، چاپ دوّم، 1404 هـق، صص 277 – 274.



نام : علی
كنیه: ابوالحسن و ابومحمد.
القاب: زین العابدین، سید الساجدین، سجّاد، زكىّ، امین و ذوالثفنات.

به خاطر عبادت زیاد و سجده‏هاى طولانىِ امام زین العابدین (ع)، پینه‏اى در پیشانى‏اش بسته بود. از این رو، به وى «ذوالثفنات» لقب دادند.

منصب: معصوم ششم و امام چهارم شیعیان.
تاریخ ولادت: نیمه جمادى الثانى سال 38.
در مورد تاریخ ولادت آن حضرت، اختلاف است. غیر از تاریخ مزبور، مورخان روز و ماه ولادت آن حضرت را، پنجم شعبان یا نیمه جمادى الاولى یا هفتم شعبان و یا نهم شعبان ذكر كرده‏اند. در مورد سال ولادت آن حضرت نیز برخى سال 37 و برخى سال 36 هجرى را ثبت كرده‏اند.
امام زین العابدین (ع) دو سال پیش از شهادت امیر المؤمنین، على بن ابى‏طالب(ع) چشم به جهان گشود.

محل تولد: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى كنونى). برخى مورّخان گفته‏اند كه محل تولد آن حضرت در كوفه بوده است؛ زیرا در آن هنگام، همه افراد خانواده امام على (ع) در كوفه به سر مى‏بردند.

نسب پدرى: امام حسین بن على بن ابى‏طالب (ع).
نام مادر: شهربانو، یا شاه زنان، دختر یزدگرد سوم، آخرین پادشاه از سلسله‏ ساسانیان در ایران كه در زمان خلافت امام على (ع) (و به قولى در عصر خلافت عمر یا عثمان) به اسارت مسلمانان در آمده و با اختیار خویش، همسرىِ امام‏حسین (ع) را پذیرفت. این بانوى بزرگ در ایام نوزادى امام زین العابدین(ع) درگذشت.
مدت امامت: از زمان شهادت پدر بزرگوارش امام حسین (ع)، در محرم سال 61 تا محرم سال 95 هجرى، به مدت 34 سال.

تاریخ و سبب شهادت: دوازدهم (یا هیجدهم یا بیست و پنجم) محرم سال 95 (یا 94) هجرى، در سن 55 سالگى، به خاطر زهرى كه ولید بن عبدالملك به آن حضرت خورانید.

محل دفن: قبرستان بقیع، در مدینه مشرفه، در جوار قبر عمویش، امام حسن مجتبى (ع).

هم اكنون قبور مشرفه چهار امام معصوم(ع)، امام حسن مجتبى(ع)، امام زین‏العابدین(ع)، امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) در كنار هم مى‏باشد.

آخرین لحظات حیات امام سجاد علیه السلام از زبان روایات

1-ابو حمزه ثمالی از حضرت امام باقر علیه السلام نقل می‌کند که فرمود:
چون هنگام وفات حضرت علی بن الحسین علیه السلام فرا رسید، من را به سینه خود چسبانید و فرمود:
پسرم، تو را به چیزی وصیت می کنم که پدرم به هنگام وفاتش به من وصیت کرد. او فرمود از ظلم به کسی که بر علیه تو ناصری جز خداوند ندارد بپرهیز و هرگز خود را بر آن آلوده مساز.

2- از حضرت ابی الحسن علیه السلام نقل شده است که امام سجاد علیه السلام در هنگام وفات بیهوش شد. سپس چشمان خود را گشود و سوره واقعه و فتح را قرائت کرد و بعد گفت:
حمد خداوندی را که وعده خود به ما را راست گردانید و همه‌ی بهشت را به ما بخشید و ما در هر جای بهشت که بخواهیم برای خود منزل اختیار می‌کنیم.
سپس آیه 74 سوره زمر را تلاوت کرد: "پس چه خوب است اجر عاملین"
و از دنیا رفت.

3- و در روایت دیگری آمده است:
امام پیش از وفات لحظه ای به هوش آمد و پارچه ای را که رویش بود کنار زد و فرمود:
قبر مرا حفر کنید تا به زمین سفت برسید.بعد پارچه را روی صورتش کشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد.


بحارالانوار، ‌ج 46، ص 152، حدیث 16 (به نقل از اصول کافی ) و ص 147 حدیث

داستانهايي از کودکي امام سجاد (عليه السلام)






کودکي در سفر

عبدالله مبارک در يکي از سالهايي که به سفر حج مي رفت ، در ميان راه ، کودک هفت يا هشت ساله اي را بدون توشه و مرکب ديد . بر او سلام کرد و گفت : «با چه کسي بيابانها را پيموده اي ؟» . گفت : «با خداي متعال ». سخن کودک که نشانه ي نيکي مقام او بود ، در نظر عبدالله جالب بود . سپس درباره ي زاد و توشه اش پرسيد. کودک پاسخ داد : «توشه ام تقوا و مرکبم ، پاهايم و مقصدم پيشگاه مولاست » . تعجب عبدالله بيشتر شد و بزرگي مقام و عظمت معنوي او بر وي آشکار گشت و بر آن شد که از نسب وي سئوال کند ، لذا از آن کودک پرسيد : «از چه طايفه اي ؟» گفت : «از خاندان مطلب». از او خواست توضيح بيشتري بدهد. گفت : «هاشمي هستم » از او خواست تا بيشتر خود را معرفي کند. گفت : «از خاندان علي (ع) و فاطمه (س) هستم».
عبدالله که علاوه بر آگاهي يافتن به نسب آن کودک ، شاهد ادب و فن بيان آن کودک نيز بود ، از اين رو در موردي شعري از او خواست . فورا شعري سرود : «ما آب دهندگان بر سر حوض کوثريم و وارد شوندگان به آن را سيراب مي کنيم . هر کس رستگار شد ، به وسيله ما رستگار شد ، و هر کس توشه اي دوستي با ما باشد ، زياني نمي بيند . هر کس ما را مسرور کند ، از ما مسرور خواهد شد ، و کسي که با ما بدي کند ، براي او بدي است و هر کس حق ما را غصب کند ، وعده گاه او روز قيامت است ». عبدالله از او جدا شد و ديگر او را نديد تا در مکه ، او را با حالتي غير از وضع ميان راه مشاهده کرد . او را ديد که نشسته است و اطراف او عده اي جمع شده اند و از او سئوال مي کنند. وقتي تحقيق کرد ، فهميد او امام زين العابدين (ع) است .(1)

معرفي جانشينان

وقتي علي (ع) در مسجد کوفه ضربت خورد ، امام حسن را به امامت معرفي کرد ، فرزندانش را به گواهي گرفت و به امام حسين (ع) فرمود : «تو پس از برادرت ، به امامت قيام مي کني.» بعد هم دست امام سجاد را که سه ساله بود ، گرفت و گفت : «تو را نيز رسول خدا (ص) امر مي کند که براي بعد از خود ، فرزندت محمد باقر (ع) را به امامت برگزيني . سلام من و رسول خدا (ص) را به او برسان .» (2)

شوخي

صحابي بزرگ پيامبر (ص) جابر بن عبدالله انصاري مي گويد : در خدمت رسول خدا (ص) نشسته بودم ، در حالي که امام حسين (ع) نيز در دامن آن حضرت بود و با او شوخي مي کرد . فرمود : «اي جابر ، از اين پسرم فرزندي به نام علي به دنيا مي آيد. وقتي که روز قيامت شود ، منادي ندا مي دهد : «سرور عابدان از جا برخيزد. پسر او از جا بر مي خيزد. بعد از او نيز پسري به نام محمد (ص) متولد مي شود که تو اي جابر ، اگر او را درک کردي ، سلام مرا به او برسان .» (3)

جانشين

زهري مي گويد در خدمت حضرت حسين (ع) بودم. ناگهان امام سجاد (ع) که خردسال بود ، وارد شد. امام حسين (ع) او را به سينه چسبانيد و پيشاني اش را بوسيد. من رو به امام حسين (ع) کرده عرض کردم : «يابن رسول الله ! پناه بر خدا ، اگر دستمان به تو نرسيد ، به چه کسي مراجعه مي کنيم ؟». امام حسين (ع) فرمود : «به اين پسرم مراجعه کنيد ، که او امام و پدر ديگر امامان است ». (4)

کناسه کوفه

ابوحمزه ثمالي مي گويد : سالي يک بار در موسم حج ، خدمت امام سجاد (ع) مي رسيدم . سالي خدمت آن حضرت رسيدم ، در حالي که کودکي را بر روي زانويش نشانده بود . وقتي من وارد شدم ، کودک از جا برخاست و مي خواست از در خانه بيرون برود ، که پايش به در خورد و بر زمين افتاد و خون از صورت مبارکش جاري شد. امام سجاد (ع) با عجله جلو رفت و خون از سر و صورت او پاک کرد و فرمود : «تو را به خدا مي سپارم و پناه به خدا ، از آن که تو را در کناسه به دار آويزند.»
ابوحمزه مي گويد : عرض کردم : «کدام کناسه؟». فرمود : «کناسه کوفه . اگر تو پس از من زنده بماني ، خواهي ديد که اين پسرم در ناحيه ي کوفه کشته اند و بعد از دفن قبر او را شکافته ، بدنش را در کناسه کوفه به دار مي آويزند و بعد او را مي سوزانند ». گفت : «فدايت شوم ، نام اين پسر بچه چيست ؟ امام (ع) فرمود : «نام او زيد است ».

شکافنده علوم

جابر به در خانه امام زين العابدين (ع) آمد و در آنجا امام باقر (ع) را در ميان جمعي از نوجوانان بني هاشم ديد.
با خود گفت راه رفتن او ، مانند رسول خدا (ص) است و از نامش پرسيد . گفت : «من محمد بن علي بن الحسين هستم». جابرگريست و گفت : «به خدا قسم ، تو شکافنده ي علوم هستي . پدر و مادرم فدايت ، نزديک بيا» . جلو آمد . جابر پيراهن او را باز کرد و سينه اش را بوسيد و گونه اش را بر آن نهاد و گفت : «از طرف جدت رسول خدا (ص) به تو سلام مي گويم . او به من امر کرده که با تو چنين کنم . جدت به من فرموده اميد است زنده بماني ، تا وقتي که فرزندي از فرزندانم را ملاقات کني که نامش ، نام من است ، دانشها را مي شکافد ، شکافتني ، و تو باقي مي ماني تا وقتي که بينا شوي و سپس بينايي ات بازخواهد گشت ». (5)
سپس جابر به امام باقر (ع) عرض کرد : «از پدرت براي من اجازه ي ورود بگير». امام باقر (ع) وارد شد و به پدر خود خبر داد که پيرمردي بر در خانه ايستاده و با من چنين و چنان کرد . امام سجاد (ع) فرمود : «او جابر انصاري است ». سپس فرمود : «آيا از ميان بچه ها ، فقط با تو چنين کرد ؟» . فرمود : «بله » فرمود : «او قصد بدي ندارد ، اما آنچنان تو را معرفي کرده ، دشمنان را آماده ي قتل تو ساخته است ». سپس جابر به حضور امام سجاد (ع) رسيد . (6)


پي نوشت :

1. زندگاني امام زين العابدين ، عبدالرزاق مقرم ، ترجمه ي حبيب روحاني ، ص 357 (به نقل از : من لا يحضره الفقيه ، ص 148) .
2. بحار الانوار ، ج 46، ص 91 .
3. همان ، ص63 (به نقل از : بصائر الدرجات ، ص108).
4. در حاشيه کتاب مقرم که جابر دو مرتبه نابينا شد ، اول قبل از واقعه کربلا ، لذا با امام حسين در کربلا حاضر نشد . بعد خدا منت نهاد و شفايش داد ، و ديگري در سال 77 هجري که 94 ساله بود و در مدينه ، در حال نابينايي از دنيا بشاره المصطفي ، ص80 ).
5. تحليلي از زندگاني امام سجاد ، (به نقل از: وسيله الآمال في مناقب الآمال ، ص7).
6. همان ، ص 173 (به نقل از : وسيله الآمال في مناقب الآمال ، ص 7.)

منبع: حکايات کودکي معصومين عليهم السلام /س

گذری بر زندگانی امام سجاد (علیه السلام)(1)

ولادت

چهارمین اختر آسمان ولایت، در نیمه ی جمادی الآخر، سال 38 هجری در مدینه دیده به جهان گشود. (1) نام آن بزرگوار «علی»، کنیه اش «ابوالحسن» (2) و مشهوترین لقبهایش «زین العابدین» و «سجاد» است. پدر بزرگوارش امام حسین (ع) و مادرش «شهربانو» (3) دختر «یزدگرد» پادشاه ایران بود. (4)

مکارم اخلاقی امام (ع)

امام چهارم (ع) در همه ی فضائل و کمالات، سرآمد مردم زمان خود بود. اینک گوشه ای از فضائل و مکارم اخلاقی آن حضرت:

عبادت

فزونی عبادت و نیایش امام چهارم (ع) در پیشگاه خدا به حدی بود که آن حضرت به سرور و زینت بخش عبادت کنندگان (سید العابدین، زین العابدین) و بسیار سجده کننده (سجاد) ملقب گشت.
امام سجاد (ع) هنگامی که وضو می گرفت رنگ از چهره مبارکش می پرید. از علت آن سؤال شد. فرمود:
آیا می دانید می خواهم در برابر چه کسی بایستم؟ (5)
امام (ع) به هنگام نماز چنان غرق در معبود می گشت که هیچ چیز او را از یاد حق باز نمی-داشت. روزی – در حالی که به نماز ایستاد بود – در خانه ی آن حضرت آتش سوزی رخ داد. مردم فریاد زدند و آن بزرگوار را از آتش بر حذر داشتند. امام (ع) بدون آنکه متوجه سر و صدای آنان شود به نماز خود ادامه داد. و پس از نماز پرسیدند: چه موجب شد که به شعله های آتش اعتنا نکردید؟ فرمود: «آتشی سوزنده تر». (6)

عفو و گذشت

پیشوای چهارم در عفو و گذشت چنان بود که پاسخ هر بدی را به نیکی می داد و در این باره می فرمود:
جرعه ای ننوشیدم که نزد من محبوبتر از جرعه ی خشمی باشد که در مقام تلافی برنیایم. (7)
روزی مردی هاشمی به امام (ع) جسارت کرد. امام (ع) سخنی نگفت. پس از بازگشت آن مرد، امام (ع) به حاضران فرمود:
آنچه این مرد گفت، شنیدید. دوست دارم همراه من بیایید تا نزد او برویم و پاسخ مرا نیز بشنوید. امام (ع) به راه افتاد و این آیه را تلاوت می کرد:
«و الکاظمین الغیظ، و العافین عن الناس، و الله یحب المحسنین» (8)
(پرهیز کاران کسانی هستند که...) خشم خویش فرو می خورند و از خطاهای مردم در می-گذرند و خدا نیکوکاران را دوست می دارد.
امام (ع) به در منزل آن مرد رسید. وی – که تصور می کرد امام (ع) برای تلافی آمده است – در حالی که خود را آماده پاسخ کرده بود، بیرون آمد. امام (ع) به او فرمود:
ای برادر! تو اندکی پیش نزد من آمدی و سخنهایی گفتی. آنچه گفتی اگر در من هست، خداوند مرا بیامرزد، و اگر نیست خدا تورا بیامرزد.
آن مرد با دیدن چنین واکنشی از امام (ع)، بر پیشانی آن حضرت بوسه زد و گفت:
آنچه گفتم در تو نبود و خود بدان سزاوارترم. (9)

وجود و بخشش

امام سجاد (ع) زندگی تعداد زیادی (10) از خانواده های مستمند را تأمین می کرد و هر شب با انبانی انباشته از نان و خرما و ... به طور ناشناس به خانه ی آنان می رفت. تا وقتی که آن حضرت رحلت کرد، کسی نفهمید که زندگانی آنان را چه کسی تأمین می کند. پس از شهادت آن حضرت دریافتند که آن فرد ناشناس، «علی بن الحیسن (ع)» بوده است. (11)
امام (ع) هیچ غذایی را نمی خورد مگر آنکه همانند آن را صدقه می داد و می فرمود:
«لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون» (12)
هرگز به خیر و نیکی نخواهید رسید مگر آنکه از آنچه دوست می دارید انفاق کنید. (13)

آزاد کردن بردگان

امام چهارم (ع) برده های زیادی را می خرید و آنان را بر آیین اسلام تربیت می کرد. سپس در راه خدا آزاد می ساخت و برای رفع نیازمندی آنان، زندگیشان را در سطح سایر مردم تأمین می فرمود. (14)

گذری بر زندگانی امام سجاد (علیه السلام)(2)



شجاعت

شاید برخی بر این باور باشند که امام سجاد (ع) از شجاعت و قوت روح، برخوردار نبوده است؛ در حالی که این پنداری بیش نیست. امام چهارم (ع) همچون سایر امامان علیهم-السلام، شجاع و ظلم ستیز بود.
گفتگوی آن حضرت با «عبید الله»، «یزید»، و «عبدالملک» نمونه های بارزی از قدرت روحی و شجاعت آن بزرگوار در برابر دستگاه ظلم و ستمگران معاصر خویش است.
در برابر «عبیدالله»:
... آیا مرا به مرگ تهدید می کنی؟ مگر نمی دانی که کشته شدن (در راه خدا) عادت ما، و شهادت کرامت ماست؟». (15)
در برابر «یزید»:

... ای پسر معاویه و هند و صخر! تو می دانی که جدم «علی بن ابیطالب» در روز «بدر»، «احد» و «احزاب» پرچمدار پیامبر (ص) بود؛ ولی پدر و جد تو پرچمدار کافران بودند. (16)
«عبدالملک» به طواف کعبه مشغول بود. امام سجاد (ع) نیز جلوتر از او – بدون آنکه به وی اعتنا کند – طواف می کرد.
«عبدالملک» از روی غرور پرسید: «این کیست که بدون توجه به ما، جلوتر از ما طواف می-کند؟» گفته شد: «علی بن الحسین (ع)». پس از طواف امام (ع) را احضار کرد و و گفت: «من که کشنده ی پدر شما نیستم، پس چرا نزد من نمی آیید؟» امام (ع) فرمود:
قاتل پدرم هر چند به زندگی دنیوی او خاتمه داد ولی آخرت خویش را با با این جنایت تباه ساخت. اگر تو هم دوست داری مانند او باشی، باش!.
«عبدالملک» گفت: «هرگز، ولیکن نزد ما بیا تا از دنیای ما بهره مند شوی». امام (ع) نشست و عبای خود را بر زمین گسترد و عرض کرد: «پروردگارا! بر این مرد، حرمت و منزلت دوستانت را نزد خودت بنمایان!» در این هنگام عبای آن حضرت انباشته از در شد؛ به گونه-ای که درخشندگی آنها چشهما را خیره می ساخت.
امام (ع) رو به «عبدالملک» کرد و فرمود:
کسی که دارای چنین منزلتی نزد پرودگارش می باشد، چه نیازی به دنیای تو دارد؟.
سپس عرض کرد: «خداوندا! اینها را باز پس گیر که من بدانها نیاز ندارم» .(17)

امامت

پیشوای چهارم (ع) همراه همسر و فرزند خردسالش «محمد باقر (ع)» در کربلا حضور داشت؛ ولی به خاطر شدت بیماری نتوانست در نبرد شرکت کند. وی، پس از شهادت پدر بزرگوارش در سن 23 سالگی (18) عهده دار «امامت» شد.
مزدوران «یزید» پس از شهادت امام حسین (ع) چندین بار تصمیم به قتل آن حضرت گرفتند؛ (19) اما خداوند حجت خویش را گزند آنان حفظ کرد.

پي نوشت :

1. اعلام الوری، ص 251 و مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 175. تاریخهای دیگری مانند 15 جمادی اولی، سال 36 هـ، پنجم و نهم شهبان سال 38 هم ذکر شده است. (ر.ک. عوالم، علی بن الحسین (ع)، ج 18، ص 12-14).
2. «ابو محمد»، «ابوالقاسم» و «ابوبکر» هم گفته شده است (ر.ک. مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 175).
3. اسامی دیگری مانند «شاه زنان»، «سلافه»، «غزاله»، «خوله» و ... نیز ضبط شده است (عوالم، ج 18، ص 6-12).
4. ر.ک. الارشاد، ص 253 و اعلام الوری، ص 251.
5. الارشاد، ص 256.
6. صفوة الصفوه، ابن جوزی، ص 52. به نقل از زندگانی امام زین العابدین، وجدانی، ص 53.
7. اصول کافی، ج 2، باب «کظم الغیظ» ص 89، حدیث 1، نشر مطبعة الاسلامیه، تهران، 1388 هـ.
8. آل عمران، آیه ی 134.
9. الارشاد، ص 257.
10.در روایتی از امام باقر (ع) تعداد خانواده های تحت تکفل آن حضرت صد خانوار ذکر شده است. (مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 154).
11. الارشاد، مفید، ص 285.
12. آل عمران، آیه ی 92.
13. بحارالانوار، ج 46، ص 106.
14. اعیان الشیعه، ج 1، ص 621.
15. ابا لقتل تهددنی؟ أما علمت ان القتل لنا عادة و کرامتنا الشهادة (اعیان الشیعه، ج 1، ص 633).
16. همان مدرک.
17. بحارالانوار، ج 46، ص 120-121 و عوالم العلوم، علی بن الحسین (ع)، ج 18، ص 175.
18. ر.ک. مقتل الحیسن، مقرم، ص 394.
19. ر.ک. الارشاد. ص 242 و انساب الاشراف، ج 3، ص 208.

منبع:کتاب تاریخ اسلام در عصر امامت امام سجاد علیه سلام و امام باقر علیه سلام /س

موضوع قفل شده است