ازلي و ابدي بودن پديده‌ها؟

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ازلي و ابدي بودن پديده‌ها؟

پنج گروه از مخالفين اسلام كه هر گروه پنج نفر و جمعاً 25 نفر بودند، باهم تفاهم كردند و هم رأي شدند كه به حضور پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ شرفياب شده و به بحث و مناظره بپردازند.
اين گروه‌ها عبارت بودند از: يهودي، مسيحي، مادّي، مانُوي و بت‌پرست.

اين‌ها در مدينه به حضور پيامبر آمدند،
دور پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را گرفتند، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ با كمال خوش‌روئي، به آن‌ها اجازه داد كه بحث را شروع كنند.

گروه مادّيون (منكر خدا) گفتند:
«ما معتقديم كه پديده‌هاي جهان، آغاز و پاياني ندارد، و جهان قديم و هميشگي است، براي بحث در اين باره به اين‌جا آمده‌ايم، اگر با ما موافق هستي، معلوم است كه تقدّم و برتري با ما است وگرنه، با شما مخالف خواهيم شد.»

پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ به آن‌ها رو كرد و فرمود: شما معتقديد كه: پديده‌ها بي آغازند و هميشه تا ابد وجود داشته و دارند؟

گروه منكر خدا: آري اين عقيدة ما است، زيرا ما حدوث و آغازي براي پديده‌هاي نديده‌ايم، و هم‌چنين فناء و پاياني براي آن‌ها مشاهده نكرده‌ايم، حكم مي‌كنيم كه پديده‌هاي جهان هميشه بوده‌اند و خواهند بود.

پيامبر: من از آن طرف از شما سؤال مي‌كنم، آيا شما هميشگي و قديم بودن و ابديّت موجودات را ديده‌ايد؟

اگر مي‌گوييد ديده‌ايم، بايد شما با همين عقل و فكر و نيروي بدني هميشه در ازل و ابد بوده باشيد، تا بتوانيد ازليّت و ابديّت همة موجودات را ببينيد، و چنين ادّعائي برخلاف حسّ و واقعيّت عيني است و همة عقلاي عالم شما را در اين ادّعا تكذيب مي‌كنند.

گروه منكر خدا: ما چنين ادعائي نداريم، كه قديم بودن و بقاء موجودات را ديده باشيم.

پيامبر: بنابراين شما يك‌طرفه قضاوت نكنيد، زيرا شما با اقرار خودتان نه موجودات را ديده‌ايد و نه قديم بودن آن‌ها را و هم‌چنين نه نابودي آن‌ها را ديده‌ايد و نه بقاء آن‌ها را، پس چگونه مي‌توانيد، به يك طرف مطلب حكم كنيد و بگوئيد چون حدوث و فناء موجودات را نديده‌ايم، پس آن‌ها قديم و ابدي هستند؟

(سپس پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ سؤالي از آن‌ها كرد كه در ضمن محكوم كردن عقيدة آن‌ها، ثابت كند كه موجوادت، حادث هستند) فرمود:
آيا شما شب و روز را مي‌بينيد كه يكي پشت سر ديگري همواره آمد و شد مي‌كنند؟

گروه منكر خدا: آري.
پيامبر: آيا شب و روز را چنين مي‌بينيد كه هميشه از پيش بوده‌اند و در آينده خواهند بود.
گروه منكر خدا: آري.
پيامبر: آيا به نظر شما امكان دارد كه شب و روز در يك جا جمع شوند؟ و ترتيبشان بهم بخورد؟
گروه منكر خدا: نه
پيامبر: پس در اين صورت از همديگر جدا هستند، وقتي كه مدّت يكي تمام شد، نوبت به ديگري مي‌رسد.
گروه منكر خدا: آري همين‌طور است.

[=Century Gothic]پيامبر: شما با اين اقرار خودتان، به حدوث آن‌چه از شب و روز مقدّم مي‌شود بي‌آن‌كه آن‌را مشاهده كنيد، حكم كرديد، پس منكر قدرت خدا نشويد[1]

سپس پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ چنين ادامه داد:
«آيا شب و روز به عقيدة شما آغازي دارد يا آغازي ندارد و ازلي است؟
اگر بگوئيد آغازي دارد منظور ما كه همان حدوث است ثابت مي‌شود و اگر بگوئيد آغازي ندارد لازمة اين سخن اين است چيزي كه پايان دارد، آغاز نداشته باشد.

(وقتي كه شب و روز از جهت پايان محدود باشد، عقل مي‌گويد از جهت آغاز نيز محدود خواهد بود، دليل محدوديت پايان شب و روز اين است كه از هم جدا مي‌شوند و سپري مي‌گردند و سپس يكي پس از ديگري از نو پديد مي‌آيند).

سپس فرمود:
شما مي‌گوييد: جهان، قديم است آيا اين عقيده را به خوبي درك كرده‌ايد يا نه؟

گروه منكر خدا: آري مي‌دانيم كه چه مي‌گوئيم.

پيامبر: آيا مي‌بينيد كه موجودات جهان باهم پيوند دارند و در بقاء و وجود نياز به همديگر دارند، چنان‌كه در يك ساختمان مي‌بينيم، اجزاء آن ( از كاه و خاك و سنگ و آجر و آهك) با هم پيوند دارند و براي بقاء ساختمان به همديگر نياز دارند.

وقتي كه همة اجزاء جهان چنين بود، چگونه مي‌توانيم آن‌ها را قديم و ثابت بدانيم[2]

اگر براستي اين اجزائي كه به هم‌ديگر پيوند و نياز دارند، قديم باشند، اگر حادث مي‌شدند چطوري بودند.

گروه منكر خدا از پاسخ دادن درماندند،
و نتوانستند معني و آثار حدوث را بيان كنند زيرا هرچه مي‌خواستند در معني حدوث بگويند قهراً به همان موجوداتي كه به عقيده آن‌ها قديم بود، تطبيق مي‌كرد،
از اين رو، سخت سرافكنده شدند و گفتند به ما فرصت بده تا در اين باره بينديشيم.[3]و[4]

[1] ـ به عبارت روشن‌تر: با توجّه به جدائي شب و روز، پس از گذشته هر كدام، آن‌چه در زمان بعد، پيش مي‌آيد و سبقت مي‌گيرد، حادث است.
[2] ـ يعني نياز آن‌ها به هم‌ديگر دليل حدوث است.
[3]ـ نخست بر اين اساس كه «نيافتن، دليل نبودن نيست» عدم مشاهدة حدوث، دليل بر ازليت نيست چنان‌كه عدم مشاهد‌ة فناء، دليل ابديّت نمي‌باشد.
2ـ ممكن است ما از راه حدوث فعلي، استدلال به حدوث غايب از سنخ حدوث فعلي كنيم، مانند حدوث فعلي شب و روز كه حكايت از حدوث آن در گذشته و آينده نيز مي‌كند.
3ـ حكم به محدود بودن حدوث ـ هر چند كه افراد آن بسيار باشد.
4ـ نياز همة اجزاء موجودات جهان به همديگر و پيوند آن‌ها، دليل حدوث آن‌ها است، زيرا محال است كه شيء قديم، به چيزي نياز داشته باشد.
[4] ـ احتجاج طبرسي، ص 27و ص 38 ـ 34، نشر اسوه.

موضوع قفل شده است