عقل چیست ؟ اقسام آن کدامست ؟ عاقل کیست ؟ ( مباحث عقل شناسی )

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عقل چیست ؟ اقسام آن کدامست ؟ عاقل کیست ؟ ( مباحث عقل شناسی )

عقل چیست ؟
عقل که در لسان قرآن کریم به لبّ و مغز تعبیر می شود (1) ، قوّه ایست حسابگر و اندیشه گر که خداوند به انسان موهبت فرموده تا به کمک آن نیک و بد را بشناسد و حق و باطل را تمیز دهد و مسیر خویش را به مقصد کمال و سعادت برگزیند . تکامل معنوی انسان در پرتوی تعقل میسر است و آن که عقل ندارد فاقد کمال انسانیست . و وجه تمایز انسان با حیوان قوه تعقل و اندیشه اوست .
یا به تعریفی دیگر : عقل قطبیست که مدار تکلیف بر آنست ، و حاکم و فارق بین حق و باطل است و ثواب و عقاب بر وجود آن مترتب می باشد و جلب منافع و دفع ضررها منوط به وجود او خواهد بود .
عقل از دیدگاه فلاسفه ، جوهریست قدیم و تعلق به ماده ندارد نه ذاتاَ و نه فعلاَ .
شناخت عقلی چیست ؟
شناختی است از طریق تفکر و اندیشه و از این رو با ادراکات حسّی تفاوت ماهوی دارد .
نیروی عقل و خرد هر چند یک حقیقت است امّا به لحاظ قلمروی تعقل و اندیشه عناوین مختلفی بدان می توان داد .

اقسام عقل :
1 - عقل رشد نایافته ( ناقص ) :
مانند عقول عموم مردم که به دانه نخلی می مانند که اگر شرائط رشد برای آنها فراهم باشد و تحت نظر باغبانی الهی قرار بگیرند ، مسیر رشد و تعالی را طی و به نهالی سرسبز و بلند قامت و تنومند تبدیل گردیده و به ثمر خواهند نشست .

2 – عقل رشد یافته ( کامل ) :
مانند عقول انسان های کامل : عقول انبیای الهی و اوصیای آنان و در رأس همه چهارده وجود مقدس و معصوم سلام الله علیهم ، از این قبیل است تا اینان برای سایر انسانها حجت و هادی گردیده و باغبان عقل آنها شوند و بدینوسیله عقولشان را رشد داده آنان را به حقایق عالم وجود و خدای متعال آشنا نمایند ، تا با این شناخت و معرفت ، در مسیر تکامل و سعادت قدم بردارند . برای روشن شدن این مسئله به مطلب زیر توجه کنیم :

خداوند آن هنگام که بندگانش را خلق فرمود ، آنها را عالم خلق نکرد ، بلکه جاهل خلق فرمود ، خدای متعال همراه این جهل ، دو چیز دیگر نیز خلق فرمودند :
الف – طبیعت انسان با هزار و یک نیاز و غریزه .
ب – عقل یا همان قوّه تفکر و اندیشه که بالقوّه و ناقص است ، که در لسان حدیث آن را به نام حجت باطنی می شناسیم .
بنا بر حکمت و مصلحت خداوندی قدرت و توان طبیعت آدمی بر قدرت و توان عقل او چیره و غالب است . خداوند متعال از روی قاعده لطف و رحمت خویش ، عقول کامله و نفوس زکیه که در لسان حدیث حجت های ظاهری نامیده می شوند را برای تعالی و تقویت این عقول ناقصه بر انگیخته است ، تا بدینوسیله عقل آدمی را رشد و نموّ داده ، بال عقل او را با بال طبیعت او متعادل نمایند که همانند یک پرنده با استفاده از دو بال او را به سوی سعادت ابدی خود پرواز دهند . انزال کتب و ارسال رسل الهی همه در راستای پرورش عقول ناقصه بشریست . قرآن کریم و مبینین این کتاب نورانی یعنی حضرات انبیا و معصومین سلام الله علیهم از جانب خدای متعال این وظیفه را به عهده دارند.
چنانکه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه ی اول نهج البلاغه هدف از بعثت انبیا را اینگونه می فرماید :
« و واتر الیهم انبیائه لیستأدوهم میثاق فطرته و یذکّروهم منسی نعمته و یحتجوا علیهم بالتبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول .
خداوند متعال [پیامبرانش را پی درپی به سوی مردم می فرستاد تا عهد و پیمان خداوند را که فطری آنان بود، بطلبند و به نعمت فراموش شده ( توحیدفطری ) یادآوریشان کنند و از راه تبلیغ با ایشان گفت و گو نمایند و عقول پنهان شده آنان را بیرون آورده بکاراندازند » .

1 - « انّ فی خلق السماوات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولی الالباب .
( آل عمران آیه 19 )
حقّا كه در آفرينش آسمان‏ها و اين زمين و آمد و رفت شب و روز نشانه‏ هايى است (از قدرت و علم و حكمت خدا) براى صاحبان عقل و خرد ناب .

و من الله التوفیق
این مبحث همچنان ادامه دارد...

حکما عقل را بر دو قسم منقسم نموده اند :

عقل نظری :
چنان که گفته اند « المراد من العقل النظری ادراک ما ینبغی أن یعلم أی ادراک الامور الّتی لها واقع » .
عقل نظری عبارت است از زیر بنای علوم طبیعی و ریاضی و فلسفه ی الهی . عقل نظری عهده دار استدلال و برهان منطقی می باشد . وظیفه او فقط قضاوت است درباره ی واقعیتها ، یعنی با آن عقل درباره ی موجودات و موضوعات خارجی باید تحقیق کرد ، مانند اینکه خفاش چه نوع حیوانی است و در میان موجودات زنده چه نقشی دارد و در پیشرفت علم و تکنولوژی و بهداشت و ...چه فایده ای می تواند داشته باشد ؟ و یا آیا فلان امر از امور حقیقیه است یا اعتباریه .

عقل عملی :
« والمراد من العقل العملی ادراک ما ینبغی أن یعمل ، أی حکمه بأنّ هذا الفعل ینبغی فعله أو لا ینبغی فعله » .
امّا مبنای عقل عملی مبنای علوم زندگی ، و زیربنای اصول اخلاقی است .
علم اخلاق از عقل عملی سرچشمه می گیرد ، لکن قضاوت و رسیدگی به امور و واقعیتها در آن گنجانده نشده ، و از عهده ی آن خارج است، زیرا عقل عملی آن است که مفهوم خوبی و بدی و حسن و قبح را روشن ساخته ، و انسان را به کار وامیدارد . در حقیقت قاضی باب اخلاق و قضایای اعتباری ، عقل عملی است .از این رو ، آنچه که در روایات و آثار دینی وارد شده که تقوا عقل را روشن می کند و دریچه ی حکمت را به روی انسان می گشاید ، همه مربوط به عقل عملی است ، یعنی در اثر تقوا ، انسان درد خود و دوای خود را بهتر تشخیص داده ، و راهی را که باید در زندگی پیش گیرد ، نیکوتر می شناسد .1

پی نوشت:
اقتباس از کتاب جلوه های تقوا از دیدگاه آیات و روایات - ابوعلی خداکرمی

این مبحث ادامه دارد ....
و من الله التوفیق

با سلام وتشکر

مبحث مفیدی است اما یک سوال :

- آیا عقل اکتسابی است یا ارثی ؟
چون از بعضی روایات استفاده میشود که عقل موهبت خدای سبحان است مثل :


ولا مصيبة كعدم العقل. ولا عدم عقل كقلة اليقين

ثلاث خصال من رزقها كان كاملا: العقل. والجمال. والفصاحة.

ثلاثة أشياء لا ترى كاملة في واحد قط: الايمان. والعقل. والاجتهاد.


يا هشام ما قسم بين العباد أفضل من العقل. نوم العاقل أفضل من سهر الجاهل وما بعث الله نبيا إلا عاقلا حتى يكون عقله أفضل من جميع جهد المجتهدين. وما أدى العبد فريضة من فرائض الله حتى عقل عنه
قال عليه السلام: عرفان المرء نفسه أن يعرفها بأربع طبائع وأربع دعائم وأربعة أركان فطبايعه: الدم والمرة والريح والبلغم (2) ودعائمه: العقل ومن العقل الفهم والحفظ. وأركانه النور والنار والروح والماء. وصورته طينته. فأبصر بالنور وأكل وشرب بالنار وجامع وتحرك بالروح. ووجد طعم الذوق والطعام بالماء فهذا تأسيس صورته.
فإذا كان تأييد عقله من النور كان عالما حافظا ذكيا فطنا فهما وعرف فيما هو ومن أين يأتيه ولاي شئ هو ههنا وإلى ما هو صائر، باخلاص الوحدانية والاقرار بالطاعة وقد تجري فيه النفس وهي حارة وتجري فيه وهي باردة


فما كان من نفس المؤمن فهو نور مؤيد بالعقل. وما كان من نفس الكافر فهو نار مؤيد بالنكراء

لا يصلح من لا يعقل . ولا يعقل من لا يعلم. وسوف ينجب من يفهم

وكثرة النظر في الحكمة تلقح العقل.


يا هشام نصب الخلق لطاعة الله . ولا نجاة إلا بالطاعة. والطاعة بالعلم. والعلم بالتعلم. والتعلم بالعقل يعتقد . ولا علم إلا من عالم رباني. ومعرفة العالم بالعقل.
يا هشام قليل العمل من العاقل مقبول مضاعف. وكثير العمل من أهل الهوى والجهل مردود.


يا هشام من أراد الغنى بلا مال وراحة القلب من الحسد والسلامة في الدين فليتضرع إلى الله في مسألته بأن يكمل عقله، فمن عقل قنع بما يكفيه ومن قنع بما يكفيه استغنى ومن لم يقنع بما يكفيه لم يدرك الغنى أبدا.
إنه لم يخف الله من لم يعقل عن الله ومن لم يعقل عن الله لم يعقد قلبه على معرفة ثابتة يبصرها ويجد حقيقتها في قلبه


فقال عليه السلام: العقل يعرف به الصادق على الله فيصدقه والكاذب على الله فيكذبه.
احاديث ازجلد دوم کتاب تحف العقول عن آل الرسول .

سبحان مقسم العقول .



معناى اصلى عقل، منع كردن، بستن و نگهداشتن است؛(1) «عقال» شتر را به اين جهت عقال گفته‏اند كه با بستن پاى شتر، مانع حركت آن مى‏شوند يعنى كار آن طنابِ مخصوصِ «پابند» يا «زانوبند»، جلوگيرى از جابه‏جايى شتر، در دشت و صحرا است تا صاحب آن بتواند وقتى به آن نياز دارد، از دسترسش دور نشده باشد و با «عقال»، آن حيوان را مهار كند و در سيطره و تحت سلطه‏ى خود نگه دارد.
از اين معناى اصلى عقل و كاربرد «پابندِ شتر» در مى‏يابيم كه عقل وسيله و ابزارى در وجود انسان است تا مانع از انجام كارهاى نادرست و بر خلاف سرشت و فطرت انسان گردد.
غير از معناى اصلى، معانى ديگرى كه براى عقل مطرح شده، جدا از معناى اصلى آن نيست و عبارتند از:
ـ درك كامل چيزى.
ـ حقيقتى كه خوب و بد، راست و دروغ، حق و باطل را با آن تشخيص مى‏دهند.
«ابن فارس در كتاب خود آورده‏است:
اين ماده داراى يك معناى اصلى است كه بيشتر دلالت بر بستگى و گرفتگى در چيزى مى‏كند و از آن است عقل كه از گفتن و انجام دادن هر قول و فعل زشت و ناپسند جلوگيرى مى‏كند» فرهنگ لغات قرآن، دكتر محمد قريب، ذيل واژه‏ى عقل. اساس البلاغه عقل را معرفت، بستن و قراردادن چيزى گرفته است ،ذيل واژه‏ى عقل.
در قرآن 49 بار از ماده‏ى عقل استفاده شده كه همه آنها حالت فعلى دارند، 48 بار آن فعل مضارع و يكبار فعل ماضى آمده است. بسيارى از آيات براى وادار كردن و تحريض مخاطبان قرآن به انديشيدن براى درك و فهم بيشتر و بهتر، و پذيرش سخن حق از غير آن است. و بايد گفت هر كجا قرآن مى‏فرمايد: «اَفَلايَعْقِلون»؛ آيا عقلشان را به كار نمى‏بندند يا تعقُّل نمى‏كنند؟ يا مى‏فرمايد: «اَفَلاتَعقلون»؛ آيا تعقل نمى‏كنيد، با آياتى كه از ماده‏ى فكر استفاده كرده، هم مفهوم و هم معنا مى‏باشند و همان درخواست را مطرح مى‏كنند: «اَفَلاتَتَفَكَّرون»؛ آيا فكر نمى‏كنيد.
اضافه بر اين، هر كجا از ماده‏ى «فقه» نيز استفاده شده، همين خواهش مطرح است كه فهم چيزى را طلب مى‏كند.
اكنون به آياتى كه گوياى مطلب فوق است، توجه فرمائيد.
* «كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّه‏ُ لَكُمُ الآياتِ لَعَلَّكُم تَتَفَكَّرون»:
اين چنين خداوند براى شما آيات را روشن مى‏سازد، شايد انديشه كنيد. (آيه‏ى 219 بقره)
* «كذلك يُبيِّنُ اللّه‏ُ لَكُم الآياتِ لَعَلَّكُم تَعقِلون»:
اين چنين خداوند براى شما آيات را روشن مى‏كند شايد كه بينديشيد. (آيه‏ى 61 نور)
* «اُنظُر كَيفَ نُصَرِّفُ الآياتِ لَعَلَّهُم يَفْقَهُونَ»:
ببين چگونه آيات گوناگون را (براى آنها) بازگو مى‏كنيم، شايد بفهمند. (آيه‏ى 65 انعام)
ملاحظه مى‏شود در هر سه واژه، معناى مشتركى در نظر گرفته شده كه
از «عقل»، «فكر» و «فقه» برداشت مى‏شود و آن درك كردن، تشخيص دادن و شناخت سره از ناسره مى‏باشد. لذا عقل در قرآن به معناى وسيله‏اى براى درست انديشيدن و به شناخت حق از باطل رسيدن است. به عبارت ديگر عقل، قوّه‏ى سنجش، و كارش راهگشايى براى انسان است تا راه را از چاه تشخيص دهد.
با توجه به مجموعه‏ى آيات قرآن درباره‏ى «تعقُّل»، «تفكُّر»، «تدبّر» و «تَفَقُّه» كه انسان را به اين سمت و سو مى‏كشاند، از او مى‏خواهد زندگى را بر اساس عقل و انديشه بنا نهد تا بتواند خود را از ورطه‏ى هلاكت در دنيا و آخرت، برهاند.
عقل در حديث

كاربرد اين واژه در حديث زياد است كه ما به اندازه نياز به آن مى‏پردازيم تا بيشتر معناى عقل برايمان روشن شود.
الف: «مهاركردن» و «بازدارندگى»؛«عِقال»
در روايتى از پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آمده كه اين معنا بكار رفته است: اِنَّ العقلَ عِقالٌ مِنَ الجَهلِ وَ النَّفسُ مِثلُ اَخبَثِ الدَّوّابِ، فَاِنْ لَم تُعقَل حارَت:(1) عقل، بازدارندگى از جهل و نادانى است و نفس انسان مثل خبيث‏ترين جنبندگان است كه اگر مهار نشود، بى‏راهه مى‏رود. منظور اين است كه: نمى‏گذارد جهل در وجود انسان پيشروى كند. يا در حديثى
1 ـ ميزان الحكمه حرف ع، ق، ل / ج 6، ص 406 / محمدى رى شهرى. در تحف‏العقولِ با ترجمه ، اين حديث به تفصيل آمده‏است،ص16

ديگر، همين مضمون، اين طور آمده‏است:
العاقل مَن عَقَلَ لِسانَه(1): عاقل كسى است كه زبانش را مهار كند. (امام على عليه‏السلام )
ب: حكمت
حكمت عبارت است از نيرويى قوى كه انسان را با دليل و برهان به نتيجه‏اى پايدار مى‏رساند. امام موسى بن جعفر عليهماالسلام در وصاياى خود به هشام بن حكم فرمود... و قال: «لَقَد آتَينا لقمانَ الحِكمَةَ» قال: الفَهمُ وَ العَقل(2): آنجا كه خداوند مى‏فرمايد به لقمان حكمت داديم يعنى فهم و عقل عطا كرديم.
ج: دليل و حجّت
در احاديثى از عقل به دليل يا حجت ياد مى‏كند كه دليل، راهنماگر انسان، براى كم كردنِ ناآگاهى‏ها و افزايش آگاهى هاست: (العقل دليل المؤمن(3) امام صادق عليه‏السلام ).
در حديث مفصلى از امام موسى بن جعفر عليهماالسلام به هشام آمده كه: خداوند دو حجت بر مردم دارد: حجت ظاهرى و حجت باطن و درونى، حجت آشكار، پيامبران و امامان و حجت درونى عقل‏است.(4)
د: دين يا نتيجه‏ى عقل
1 ـ همان ص 415.
2 ـ همان ص 406.
3 ـ همان ص 404.
4 ـ الاصول الاصلية والقواعد الشرعيه، عبدالله شُبَّر ص 210 كه از كافى آورده است.

انواع عقل

با توجّه به اينكه عقل وسيله‏ى شناخت صحيح است، هر چه كه به معرفت انسان در زمينه‏ى رشد علمى كمك كند و آن را ارتقا دهد، عقل ناميده مى‏شود.
بسيارى از علوم كه در دسترس بشر امروز است، از طريق تجربه، آزمايش و شناخت استقرايى بدست آمده و هرچه در اين باره پيشرفت مى‏كند، نقصها، كمبودها و عيوب آنها بر طرف مى‏كند و با شناخت بهتر، قوانين استنباط شده از مسير فرضيّه و آزمايش را دگرگون كرده و منسوخ شده‏ها را كنار گذاشته و ناسخ‏ها را جايگزين نموده‏است.
امام على عليه‏السلام در تقسيم عقل به اين نوع آن توجه داشته‏است:
العقلُ عقلان: عقلُ الطبعِ و عقلُ التَّجرِبةِ و كِلاهُما يَؤَدّى المَنفَعَةَ(2): عقل دو گونه است عقلى كه در سرشت و فطرت انسان است و عقلى كه از
1 ـ به كتاب اصول الفقه / محمد رضا المظفر(ره) مقصد الثانى، ص 205، الملازمات العقليه مراجعه شود.
2 ـ خردگرايى در قرآن و حديث، ص 44.

راه تجربه كسب مى‏شود و هر دو سود آور و منفعت‏زا مى‏باشند.
در گفتار ديگرى به عقل و تجربه و نقش آن مى‏پردازد كه در حقيقت به همين دو نوع اشاره فرموده‏است:
... الشَّقيُّ حُرِمَ نَفعَ ما اُوتيَ مِنَ العقل و التَّجربة:... تيره روز كسى است كه از عقل و تجربه‏اى كه نصيب او شده محروم مانَد.(1)
عقل تجربى را نمى‏توان مصون از اشتباه دانست و عملكرد علم تجربى طى قرون متمادى اين مطلب را به روشنى براى انسان عصر انفجارِ ارتباطات ثابت كرده‏است و ابطال پذيرى قوانين علمى امرى قابل قبول براى تمام دانشمندان در هر رشته‏ى تجربى مى‏باشد و بارها قوانين بدست آمده از آزمايش‏ها را در گذشته و حال زير سؤال برده و رد كرده و به جاى آن، روش جديد و قانون نو وضع نموده‏اند؛ به عنوان مثال بسيارى از داروهايى كه انسان در چند سال قبل استفاده مى‏كرد، امروز مُضرّ تشخيص داده شده‏اند. با توجه به نكته‏ى فوق، پس هر عقلى را نمى‏توان پذيرفت و بايد در استفاده از واژه‏ى عقل تمام جوانب، حدّ و حدود آن را مشخص نمود و نهايت دقت را داشت كه احتمال خطا در آينده نيز امر بعيدى به نظر نمى‏رسد بلكه بايد با ضِرس قاطع گفت، كوس رسوايى قوانين بشرى با گذشت زمان زده خواهد شد مگر قوانينى كه بر اساس فطرت و رسول باطنى باشد.نامه 78 نهج البلاغه

عاقل كيست؟

عاقل اين‏گونه است:

* روى مرز خود حركت مى‏كند
* عادلانه رفتار مى‏كند

* قول و فعلش يكى‏است

انسان عاقل سخنى را برزبان جارى نمى‏سازد كه خود به آن عمل
* از تجربه‏ها پند مى‏گيرد

* ديگران را حقير نمى‏شمرد

* گفتارى اندك، جالب و مستدل دارد

* اعتماد به افكار خود ندارد

.
* هر چيزى را در جاى خودش قرار مى‏دهد

از اميرالمؤمنين عليه‏السلام خواسته شد تا عاقل را توصيف نمايد، فرمود: هركس هر چيز را در جاى خود قرار دهد عاقل است. اين فرمايش گوياى نكات بسيار ظريفى است، حدِّاقل آن، اين است كه انسان براى انجام هر امرى ملاحظه و دقت نمايد؛ ابتدا جايگاه آن كجاست، سپس اقدام نمايد. هُوَ الَّذي يَضَعُ الشَّيءَ مَواضِعَه(1).از همه مهم‏تر اين‏كه بداند جايگاه اصلى آدمى جهان پس از مرگ است و دنياى زود گذر پلى براى عبور است؛بايد خود را طورى آماده كند كه بتواند در موضع آخرت قرارگيرد.
* با هواى نفس مخالفت مى‏كند
امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: العاقل مَن غَلَبَ هَواهُ و لَم يَبِعْ آخِرَتَهُ بِدُنياه:(2)عاقل بر هواى نفس خود پيروز مى‏شود و آخرتش را به دنيايش نمى‏فروشد. غلبه بر اميال نفسانى، نشانه‏ى بارز هر انسان
1 ـ نهج‏البلاغه صبحى صالح، ص510، حكمت235.
2 ـ ميزان الحكمه، ج6،ص420.غررالحكم، ص86.

* اطاعت از خدا مى‏كند

عقل چون از نور و روح آفريده شده، هم‏گرايى با قوانين و دستورات خداوند متعال دارد لذا دين‏دارى نشانه‏ى عقل و خرد انسان است و امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: انسانِ مؤمنِ به خدا، تا عقل نداشته باشد، ايمان ندارد: ما آمَنَ المُؤمِنُ حَتّى عَقَلَ(3). در اين روايت، آداب ظاهرى دين و
1 ـ تحف‏العقول با ترجمه، ص9.
2 ـ بقره/ 67.
3 ـ ميزان‏الحكمه، ج6، ص406.

انجام امور مذهبى، شرط ايمان محسوب نشده بلكه عقل و آگاهى را پايه و اساس آن دانسته‏است.
در قرآن، غير از خدا را عبادت و اطاعت‏كردن، كارِ جاهلان محسوب شده و مى‏فرمايد:«قُل اَفَغَيرَاللّهِ تَأمُرونّي اَعبُدُ اَيُّهَاالجاهِلون»:(1) اى ناآگاهان! بگو آيا به من دستور مى‏دهيد غير از خدا را عبادت كنم!
و آن‏جا كه قوم موسى از او تقاشاى خداى ديگرى مى‏كردند، آنان را ناآگاه معرّفى مى‏كند:«قالوا يا موسَى اجعَل لَنا اِلها كَما لَهُم الِهَةٌ قالَ اِنَّكُم قَومٌ تَجهَلون»:(2) به موسى گفتند: «براى ما خدايى قرار بده، هم‏چنان‏كه براى آنان خدايانى است» موسى گفت: «همانا شما گروهى ناآگاه هستيد.» امام على عليه‏السلام نيز فرمانبردارى از خداوند متعال را با عقل انسان رابطه‏ى مستقيمى وجود دارد يعنى هر چه انسان دانايى و آگاهى‏اش بيشتر، اطاعتش از فرامين خداوند بيشتر است و هر چه از آگاهىِ كمترى برخوردار باشد، به همان اندازه عمل به دستورات خداوند، از طرف او كمتر است: على قَدرِ العقلِ تَكونُ الطّاعَة.(3)

* غضب را مهار مى‏كند

امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
العاقلُ مَن يَملِكُ نَفسَه اذا غَضِبَ و اذا رَغِبَ و اذا رَهِب عاقل كسى است كه وقتى خشم نمود، خود را نگه‏دارد و هنگامى كه رغبت و
1 ـ غررالحكم، ص89.
* قدرت انتخاب «بد» از «بدتر» را دارد

لَيسَ العاقلُ مَن يَعرِفُ الخَيرَ مِنَ الشَّرِّ و لكِنَّ العاقلَ مَن يَعرِفُ خَيرَ الشَّرَّين(1): خردمند كسى نيست كه خير را از شرّ تشخيص دهد بلكه عاقل آن است كه بين دو بد، بهترينشان را انتخاب كند.
* زمان شناس و آينده‏نگر است

امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد: عَلَى‏العاقلِ‏اَن يَكونَ عارِفا بِزَمانِه...(2): بر عاقل است كه نسبت به دوران خود عارف باشد. وقتى انسان زمان‏شناس باشد، آينده برايش روشن است، نقاط كور را مى‏شناسد و مى‏داند در پيش رويش چه قرار دارد.امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ناظِرُ قَلبِ اللَّبيبِ بِهِ يُبصِرُ أَمَدَهُ و يَعرِفُ غَورَهُ و نَجدَهُ: عاقل با چشم دل سرانجام كار را مى‏نگرد و پست و بلندى آن را تشخيص مى‏دهد.(3)
در حيث ديگرى مى‏فرمايد: اِنَّ العاقلَ مَن نَظَرَ في يَومِهِ لِغَدِهِ و سَعى في فَكاكِ نَفسهِ و عَمِلَ لِما لابُدَّ لَه و لا مَحيصَ لَهُ عَنه: به‏راستى خردمند كسى است كه امروز به فكر فردايش باشد و در آزاد كردن خود (از آنچه او را به دنيا وابسته مى‏كند) تلاش كند و براى آن‏چه راه گريزى از آن
1 ـ ميزان الحكمه، ج6، ص420.
2 ـ همان، ص421.
3 ـ نهج‏البلاغه، ترجمه‏ى مرحوم محمد دشتى، خ154، ص285.

* عجب و خودپسندى ندارد

اِعجابُ المَرءِ بِنَفسهِ دليلٌ على ضَعفِ عَقلِه(2): خود را پسنديدن دليلى بر ضعف عقل است. امام على عليه‏السلام در نامه‏ى خود به مالك‏اشتر مى‏فرمايد: از خودپسندى بپرهيز و به آن‏چه كه موجب خودبزرگ‏بينى‏ات مى‏شود، اعتماد نكن و مبادا ستايش ديگران را در باره‏ى خود بپسندى زيرا اين خود، از موثَّق‏ترين فرصت‏هاى شيطان در نفس انسان است كه به‏وسيله، آن نيكوكارى محسنان را محو مى‏سازد: ايّاكَ وَ الاِعجابَ بِنَفسِكَ و الثِّقَةَ بِما يُعجِبُكَ مِنها و حُبِّ الاِطراءِ فَاِنَّ ذلِكَ مِن اَوثَقِ فُرَصِ الشَّيطانِ في نَفسِهِ لِيَمحَقَ ما يَكونُ مِن اِحسانِ المُحسِنين(3).
1 ـ غررالحكم، ص238.
2 ـ خردگرايى در قرآن و حديث، ص 222.
3 ـ نهج‏البلاغه‏ى صبحى‏صالح، ص443، با استفاده از ترجمه‏ى عهدنامه‏ى مالك‏اشتر، در تحف‏العقول، ص142. در غررالحكم نيز تا فُرَصِ‏الشَّيطان آمده‏است، (ص150).

* خودسرنيست، مشورت مى‏كند

انسان خردمند از تك روى و خود رأى بودن، دورى مى‏گزيند و بر نظرِ خود پا فشارى نمى‏ورزد؛ بر عكس دنبالِ نظرخواهى از ديگران و مشاوره مى‏باشد تا علم و آگاهى خويش را به رشد و تعالى برساند.
1 ـ همان، ص188.
2 ـ همان، ص147.
3 ـ غررالحكم، ص150.

* لجاحت نمى‏كند

امام‏على عليه‏السلام مى‏فرمايد: ايّاكُم و المِراءَ و الخُصومَةَ فَاِنَّهُما يُمرِضانِ القُلوبَ على الاِخوانِ و يَنبُتُ عَلَيهِمَا النِّفاقُ(1): از جدل و دشمنى بپرهيزيد زيرا اين دو، دل‏ها را بر ضد برادران، مريض و بدبين مى‏كند و درخت نفاق و اختلاف بر آن‏ها مى‏رويد.

اين مسأله آن‏قدر مهمّ است كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «جبرئيل هميشه مرا از كينه‏توزى و عداوت با ديگران برحذر مى‏داشت ...»
1 ـ اصول كافى، ج2، ص317، حديث 2510. در اين باره به بحث مراء و جدال به كتب حديث و اخلاق مراجعه نماييد.
2 ـ همان.

* به عيوب خود مى‏پردازد

اين عمل مورد پسند امام على عليه‏السلام است: اَعقَلُ النّاسِ مَن كانَ بِعَيبِه بَصيرا و عَن عَيبِ غَيرِه ضَريرا(2): داناترين انسان كسى است كه به عيب خود آگاه، و از عيب ديگران چون شخص كورى بى‏اطلاع باشد.
* خوش‏رفتارى و مدارا مى‏كند

يكى از نشانه هاى عقل رفق و مدارا، همّت و تلاش براى ايجاد محبّت و دوستى است. رفق، به همان حالتى گفته مى‏شود كه انسان براى رفيق شدن با مردم در پيش مى‏گيرد. معاشرت جالب با ديگران، با خرد و عقل آدمى رابطه‏ى مستقيم دارد. هرچه خردِ بشر بيشتر، ارتباط او افزون‏تر. امام حسن عليه‏السلام مى‏فرمايد: رأسُ العقلِ مُعاشَرَةُ النّاسِ بِالجَميل(3): اوج عقل انسان، با مردم خوشرفتارى كردن است. وقتى با
.
2 ـ همان، ص200.
3 ـ ميزان‏الحكمه، ج6، ص343.

خیر البریه;23624 نوشت:
آیا عقل اکتسابی است یا ارثی ؟

سلام
عقل اکتسابی نیست اما می توان با ابزار عقلانیت که همان علم و دانش است اثرش را قویتر نمود
موفق باشید

این همه توضیح دادید در صورتی که جوابش دو کلمه است
عقل یعنی چهارچوب فکری

با سلام

[=Times New Roman][133] وَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ مَا بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ إِلَّا قِلَّةُ الْعَقْلِ قِيلَ وَ كَيْفَ ذَلِكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ إِنَّ الْعَبْدَ لَيَعْمَلُ الْعَمَلَ الَّذِي هُوَ لِلَّهِ رِضًا فَيُرِيدُ بِهِ غَيْرَ اللَّهِ فَلَوْ أَنَّهُ أَخْلَصَ لِلَّهِ لَجَاءَهُ الَّذِي يُرِيدُ فِي أَسْرَعَ مِنْ ذَلِكَ.صحیح


[=Times New Roman]

[=Times New Roman]

[=Times New Roman]یعنی بین حق و باطل فاصله ای بجز کمی عقل نیست !عرض شد: چگونه، اى فرزند رسول خدا؟ فرمودند: انسان كارى را كه موجب رضاى خداست براى غير خدا انجام مى دهد، در صورتى كه اگر آن را خالص براى رضاى خدا انجام مى داد، زودتر به هدف خود مى رسيد تا براى غير خدا.

[=Times New Roman]

[=Times New Roman]وامیر سخنان از کلام امیر سخن :

[=Times New Roman]

[=Times New Roman]

16ـ رَأْسُ العَقْلِ مُجاهَدَةُ الهَوى /5263.


[=Traditional Arabic]17ـ رَدْعُ الهَوى شيمَةُ العُقَلاءِ /5402.

[=Traditional Arabic]18ـ سَبَبُ فَسادِ العَقْلِ اَلهَوى /5515.


[=Traditional Arabic]ع وَ قَدْ ذُكِرَ عِنْدَهُ اخْتِلافُ النَّاسِ، فَقَالَ:

إِنَّما فَرَّقَ بَيْنَهُمْ مَبادِئُ طِينِهِمْ، وَ ذلِكَ اءَنَّهُمْ كانُوا فِلْقَةً مِنْ سَبَخِ اءَرْضٍ وَ عَذْبِها، وَ حَزْنِ تُرْبَةٍ وَ سَهْلِها، فَهُمْ عَلَى حَسَبِ قُرْبِ اءَرْضِهِمْ يَتَقارَبُونَ، وَ عَلَى قَدْرِ اخْتِلافِها يَتَفاوَتُونَ: فَتامُّ الرُّواءِ ناقِصُ الْعَقْلِ، وَ مادُّ الْقامَةِ قَصِيرُ الْهِمَّةِ، وَ زاكِي الْعَمَلِ قَبِيحُ الْمَنْظَرِ، وَ قَرِيبُ الْقَعْرِ بَعِيدُ السَّبْرِ، وَ مَعْرُوفُ الضَّرِيبَةِ مُنْكَرُ الْجَلِيبَةِ، وَ تائِهُ الْقَلْبِ مُتَفَرِّقُ اللُّبِّ، وَ طَلِيقُ اللِّسانِ حَدِيدُ الْجَنانِ.

[=Traditional Arabic]ترجمه :

[=Traditional Arabic]خطبه اى از حضرت (ع ). ذعلب يمانى از احمد بن قتيبه از عبد الله بن يزيد از مالك بن دحيه روايت مى كند كه گفت ما نزد اميرالمؤ منين (ع ) بوديم . در آنجا از اختلاف مردم سخن رفت و آن حضرت فرمود:

[=Traditional Arabic]

سرشت و طينت مردم است كه آنها را از هم جدا مى كند. زيرا از قطعه زمينى به وجود آمده اند كه شور يا شيرين يا سخت يا نرم بوده است . پس ‍ بر حسب نزديك بودن زمينشان به يكديگر نزديك اند و بر حسب اختلاف زمينهاشان از يكديگر متفاوت . نيكو منظرى است كم خرد، بلندبالايى است ، كوتاه همت ، نيكوكردارى است زشت روى ، كوتاه قامتى است دورانديش ، نيكو سرشتى است كه خود را به راه بد افكنده . سرگشته دل است و پراكنده ذهن ، گشاده زبان است و بينا درون .




وَ قَالَ (ع) :إِذا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْكَلامُ.

[=Traditional Arabic]ترجمه :

و فرمود (ع ): چون عقل به كمال باشد، سخن اندك گردد.




20ـ اَلْحِلْمُ تَمامُ الْعَقْلِ /1055.

21ـ اَلْحِلْمُ (الحِكْمَةُ ) نُورٌ، جَوْهَرُهُ (جَوْهَرتُهُ ) العَقْلُ /1185.





1ـ اَلاِحْتِمالُ بُرْهانُ الْعَقْلِ، وَ عُنْوانُ الفَضْلِ /1602.

[=Traditional Arabic]2ـ اَلاِحْتِمالُ زَيْنُ الرِّفاقِ /752.

[=Traditional Arabic]3ـ اَلاِحْتِمالُ زَيْنُ السِّياسَةِ /772.

[=Traditional Arabic]4ـ اَلاِحْتِمالُ يُجِلُّ القَدْرَ /833.

[=Traditional Arabic]5ـ الاِحْتِمالُ خُلْقٌ سَجِيحٌ / 932.

[=Traditional Arabic]6ـ اِحْتِمالُ الدَّنِيَّةِ ( اَلأذِيَّةِ) مِنْ كَرَمِ السَّجِيَّةِ /1353.

[=Traditional Arabic]7ـ بِتَحَمُّلِ المُؤَنِ تَكْثُرُ المَحامِدُ /4237.

8ـ بِكَثْرَةِ الاِحْتِمالِ يَكْثُرُ الْفَضْلُ ( العَقْلُ) /4292.

[=Traditional Arabic]9ـ بِالاِحْتِمالِ وَ الْحِلْمِ يَكُونُ لَكَ النّاسُ أنْصاراً وَ أعْواناً /4310.

[=Traditional Arabic]10ـ بِكَثْرَةِ الاِحْتِمالِ يُعْرَفُ الْحَليمُ /4329.

[=Traditional Arabic]11ـ تَحَمَّلْ يَجِلَّ قَدْرُكَ /4571.

[=Traditional Arabic]12ـ عَلَيْكَ بِالاِحْتِمالِ فَإنَّهُ سَتْرُ الْعُيُوبِ /6102.

[=Traditional Arabic]13ـ مَنْ كَثُرَ حَمْلُهُ نَبُلَ /7863.

[=Traditional Arabic]14ـ مَنْ لَمْ يَحْتَمِلْ مَؤُنَةَ النّاسِ فَقَدْ أهَّلَ قُدْرَتَهُ لاِنْتِقالِها /8982.

15ـ مِنَ الْكَرَمِ اِحْتِمالُ جِناياتِ الإخْوانِ /9278.





حُبُّ الدُّنْيا يُفْسِدُ العَقْلَ ، وَ يُهِمُّ القَلْبَ ، عَنْ سَماعِ الحِكْمَةِ ، وَيُوجِبُ أليمَ العِقابِ/4878.


قَرينُ الشَّهْوَةِ مَريضُ النَّفْسِ مَعْلُولُ(مَغْلُولُ) العَقْلِ /6790.


16ـ اَلصَّمْتُ آيَةُ النُّبْلِ وَ ثَمَرَةُ العَقْلِ /1344.



العقل

1ـ اَلعَقْلُ شَرَفٌ كَريمٌ لايَبْلى /1590.

2ـ اَلعَقْلُ غَريزَةٌ ، تَزِيدُ بِالعِلْمِ وَ التَّجارِبِ /1717.

3ـ اَلعَقْلُ ، وَ العِلْمُ ، مَقْرُونانِ في قَرَن ، لايَفْتَرِقانِ ، وَ لايَتَبايَنانِ /1783.

4ـ اَلعَقْلُ أغْنَى الغِنى ، وَ غايَةُ الشَّرَفِ فِي الآخِرَةِ والدُّنيا /1822.

[=Traditional Arabic]---

[=Traditional Arabic]( 403 )

5ـ اَلعَقْلُ أجْمَلُ زِينَة ، وَ العِلْمُ أشْرَفُ مَزِيَّة /1940.

6ـ اَلعَقْلُ أصْلُ العِلْمِ ، وَ داعِيَةُ الفَهْمِ /1959.

7ـ اَلعَقْلُ مَنْفَعَةٌ ، وَ العِلْمُ مَرْفَعةٌ ، وَ الصَّبْرُ مَدْفَعَةٌ /2041.

8ـ اَلعَقْلُ خَلِيلُ المُؤْمِنِ ، وَ العِلْمُ وَزيرُهُ ، وَ الصَّبْرُ أمِيرُ جُنُودِهِ ، وَ العَمَلُ قَيِّمُهُ /2092.

9ـ اَلعَقْلُ صاحِبُ جَيْشِ الرَّحْمنِ ، وَ الهَوى قائِدُ جَيْشِ الشَّيْطانِ ، وَالنَّفْسُ مُتَجاذِبَةٌ بَيْنَهُما ، فَأيُّهُما غَلَبَ كانَتْ في حَيِّزِهِ /2099.

10ـ اَلعَقْلُ وَ الشَّهْوَةُ ضِدّانِ ، وَ مُؤَيِّدُ العَقْلِ العِلْمُ ، وَ مُزَيِّنُ الشَّهْوَةِ الهَوى ، وَ النَّفْسُ مُتَنازِعَةٌ بَيْنَهُما ، فَأيُّهُما قَهَرَ كانَتْ في جانِبِهِ /2100.

11ـ اَلعَقْلُ أنَّكَ تَقْتَصِدُ فَلاتُسْرِفْ ، وَتَعِدُ فَلا تُخْلِفُ ، وَ إذا غَضِبْتَ حَلُمْتَ /2130.

12ـ اَلعَقلُ أنْ تَقُولَ ما تَعْرِفُ ، وَ تَعْمَلَ بِما تَنْطِقُ بِهِ /2141.

13ـ اَلعَقْلُ يَهْدي وَ يُنْجي ، وَ الجَهْلُ يُغْوي وَ يُرْدي /2151.

14ـ اَلعَقْلُ صَديقٌ مَحْمُودٌ /2218.

15ـ اِسْتَرْشِدِ العَقْلَ ، وَ خالِفِ الهَوى تُنْجِحْ/ 2310.

[=Traditional Arabic]16ـ إعْقَلْ عَقْلَكَ ، وَ امْلِكْ أمْرَكَ ، وَ جاهِدْ نَفْسَكَ ، وَ اعْمَلْ للآخِرَةِ جَهْدَكَ /2406.

[=Traditional Arabic]17ـ أيْنَ العُقُولُ المُسْتَصْبِحَةُ (المُسْتَصْحَبَةُ) لِمَصابِيحِ الهُدى؟!/2824.

18ـ أفْضَلُ العَقْلِ الرَّشادُ /2864.

19ـ أفْضَلُ النِّعَمِ العَقْلُ /2881.

20ـ أوَّلُ العَقْلِ التَّوَدُّدُ /2923.

21ـ أفْضَلُ العَقْلِ اَلأدَبُ /2947.

22ـ أفْضَلُ العَقْلِ مُجانَبَةُ اللَّهْوِ /3001.

[=Traditional Arabic]---

[=Traditional Arabic]( 404 )

23ـ أفْضَلُ العَقْلِ مَعْرِفَةُ الإنْسانِ نَفْسَهُ ، فَمَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ عَقَلَ ، وَ مَنْ جَهِلَها ضَلَّ/3220.

24ـ أفْضَلُ العَقْلِ اَلاِعْتِبارُ ، وَ أفْضَلُ الحَزْمِ الاِسْتِظْهارُ ، وَ أكْبَرُ الحُمْقِ الاِغْتِرارُ /3273.

[=Traditional Arabic]25ـ أفْضَلُ حَظِّ الرَّجُلِ عَقْلُهُ ، إنْ ذَلَّ أعَزَّهُ ، وَ إنْ سَقَطَ رَفَعَهُ ، وَ إنْ ضَلَّ أرْشَدَهُ ، وَإنْ تَكَلَّمَ سَدَّدَهُ /3354.

26ـ إنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ يُحِبُّ العَقْلَ القَويمَ ، وَ العَمَلَ المُسْتَقيمَ / 3410.

[=Traditional Arabic]27ـ إنَّ مَنْ رَزَقَهُ اللّهُ عَقْلاً قَويماً ، وَ عَمَلاً مُسْتَقيماً ، فَقَدْ ظاهَرَ لَدَيْهِ النِّعْمَةَ ، وَ أعْظَمَ عَلَيْهِ المِنَّةَ /3545.

28ـ اَلعَقْلُ زَيْنٌ ، الحُمْقُ شَيْنٌ /14.

29ـ اَلعَقْلُ قُرْبَةٌ ، الحُمْقُ غُرْبَةٌ /111.

30ـ اَلعَقْلُ شِفاءٌ ، اَلحُمْقُ شَقاءٌ/206.

[=Traditional Arabic]31ـ العُقُولُ مَواهِبُ ، الآدابُ مَكاسِبُ /227.

32ـ اَلعَقْلُ فَضيلَةُ الإنْسانِ /252.

33ـ اَلعَقْلُ رَسُولُ الحَقِّ/272.

34ـ اَلعَقْلُ صَديقٌ مَقْطُوعٌ /324.

35ـ اَلعَقْلُ مُصْلِحُ كُلِّ أمْر /404.

36ـ اَلعَقْلُ لايَنْخَدِعُ /427.

37ـ العَقْلُ داعِى الفَهْمِ /473.

38ـ العَقْلُ أقْوى أساس /475.

39ـ اَلعَقْلُ أفْضَلُ مَرْجُوّ/479.

40ـ اَلعَقْلُ يُحْسِنُ الرَّوِيَّةَ /495.

41ـ اَلعَقْلُ يَنْبُوعُ الخَيْرِ /657.

[=Traditional Arabic]---

[=Traditional Arabic]بقيه در انتهای لينک :

[=Traditional Arabic]https://sites.google.com/site/hojjah/zan.zip[=Times New Roman]

حامد;111528 نوشت:
سلام
عقل اکتسابی نیست اما می توان با ابزار عقلانیت که همان علم و دانش است اثرش را قویتر نمود
موفق باشید

به نام خدا

با سلام و عرض ادب
سوالم اينه كه بعد از اينكه اثرش قوي تر شد آيا فرزند عقل بهتري به ارث ميبره ؟

خیر البریه;111661 نوشت:
با سلام

ترجمه :

خطبه اى از حضرت (ع ). ذعلب يمانى از احمد بن قتيبه از عبد الله بن يزيد از مالك بن دحيه روايت مى كند كه گفت ما نزد اميرالمؤ منين (ع ) بوديم . در آنجا از اختلاف مردم سخن رفت و آن حضرت فرمود:

سرشت و طينت مردم است كه آنها را از هم جدا مى كند. زيرا از قطعه زمينى به وجود آمده اند كه شور يا شيرين يا سخت يا نرم بوده است . پس ‍ بر حسب نزديك بودن زمينشان به يكديگر نزديك اند و بر حسب اختلاف زمينهاشان از يكديگر متفاوت . نيكو منظرى است كم خرد، بلندبالايى است ، كوتاه همت ، نيكوكردارى است زشت روى ، كوتاه قامتى است دورانديش ، نيكو سرشتى است كه خود را به راه بد افكنده . سرگشته دل است و پراكنده ذهن ، گشاده زبان است و بينا درون .


خيلي حديث زيبايي بود ممنونم

خیر البریه;111661 نوشت:

3ـ اَلاِحْتِمالُ زَيْنُ السِّياسَةِ /772.


اين جمله يعني چي ؟ اسم يك كتاب و صفحه 772 ؟

اللهم صل علي محمد و آل محمد

vahid_barvarz;207372 نوشت:
خيلي حديث زيبايي بود ممنونم


با سلام

البته حضور بزرگوارتان عرض کنم این قبیل اخبار جنبه غالب دارد ونسبی هستند نه مطلق یعنی مثلا میفرمایند زنان یا مردان چنین وچنان هستند یعنی نرمال و اغلب جامعه ، بزبان آمار .


اما حدیث از غرر الحکم ؛ امام على عليه السلام : تحمّل كردن ومدارا ، زيور سياست است .

vahid_barvarz;207372 نوشت:
به نام خدا

حامد نوشت:
سلام
عقل اکتسابی نیست اما می توان با ابزار عقلانیت که همان علم و دانش است اثرش را قویتر نمود
موفق باشید

با سلام و عرض ادب
سوالم اينه كه بعد از اينكه اثرش قوي تر شد آيا فرزند عقل بهتري به ارث ميبره ؟

به نام خدا
سلام
بنظرتون از كجا ميتونم به جوابم برسم ؟ شايد سوالم پزشكي هست ؟ شايد هم سوال بي معني باشه !

اللهم صل علي محمد و آل محمد

vahid_barvarz;208902 نوشت:
سوالم اينه كه بعد از اينكه اثرش قوي تر شد آيا فرزند عقل بهتري به ارث ميبره ؟

با سلام

از أيات واخبار چنین برداشت میشود که عقل از چهل کامل میشود وچون در اخبار آمده که حالات والدین هنگام انعقاد نطفه بر جنین اثر میگذارد مثلا : مرد شب مسافرت كه غالبا با اضطراب همراه است یا همچنین هنگام برگشت از سفر که احتمال ضعف مى رود و .... بنابراین جواب مثبت است وتجربه هم موید آنست مثلا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ثمره بعد از 40 سالگی پیامبر (ص) است.

موضوع قفل شده است