شوش دانیال نبی ع

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شوش دانیال نبی ع

از تمام کسانی که می خواهند در رابطه با این نبی بدانند ابتدا جهت ابراز اهمیت این موضوع مورد بحث ابراز دانستن خود را از طریق تاپیک های خود اظهار دارند
با تشکر

حضرت دانيال نبي (ع) کيست؟
حضرت دانيال (ع) در بيت المقدس متولد شد و در سن 12 سالگي بود که سپاه بخت النصر، پادشاه بابل به سرزمين بيت المقدس حمله و آن سرزمين را فتح کرد به رسم آن زمان تعداد زيادي از مردم آن سرزمين از جمله حضرت دانيال را به همراه خود به اسارت برد.

پادشاه در ابتدا دستور داد تا تعدادي از افرادي را که به اسارت برده اند انتخاب کرده و به آنها تعليم داده شود تا در آينده از آنها در دربار استفاده کنند و يکي از کسانيکه انتخاب شد حضرت دانيال (ع) بود.
در اين مدت، روزي پادشاه بابل خوابي ديد و تمام خوابگزاران از تعبير آن خواب عاجز ماندند و پادشاه دستور داد تا همه آنها را بکشند.

خبر به گوش حضرت دانيال (ع) رسيد او به مامورين سلطنتي گفت که مي تواند خواب را تعبير کند. حضرت دانيال را پيش پادشاه بردند و پادشاه به او گفت که تو هم بايد خواب را تعريف کني هم اينکه آن را تعبير کني و دانيال پذيرفت و او خواب را براي پادشاه تعبير کرد و به همين سبب مورد احترام واقع شد.


زمان گذشت تا اينکه کوروش، پادشاه ايران به بابل حمله کرد و توانست بابل را فتح و يهوديان را از اسارت حکومت بابل آزاد کند و دانيال (ع) را به همراه خود به ايران آورد و در دربار پادشاهي ايران نيز مورد تکريم قرار گرفت در اين مدت حضرت دانيال مي توانست به طور مستقيم و بدون اجازه و وقت قبلي با پادشاه ديدار کند و مي توان گفت که به عنوان دومين فرد مملکتي محسوب مي شد.
بعد از مرگ کوروش يک دوره کوتاه در زمان بردياي دروغين به وجود مي آيد که در تاريخ چيزي از دانيال (ع) نيامده است اما بعد از روي کار آمدن داريوش دوباره حضرت دانيال (ع) باز به همان مقام و مرتبه رفيع دست پيدا مي کند تا اينکه احتمالا در سن 83 يا 85 سالگي دار فاني را وداع مي کند و به رسم بزرگان آن زمان جسد آن حضرت را به صورت موميايي شده در همين منطقه که هم اکنون آستان آن بزرگوار است نگهداري مي شده و بالاي سر آن جعبه اي قرار داشته که هر کس احتياج به پول پيدا مي کرد از آن جعبه به قرض مي برده و بعد از اينکه مشکلاتش برطرف مي شده دوباره قرض را پس مي داد.
در سال 16هجري قمري بعد از پايان آخرين جنگ بين سپاه اسلام و ايرانيان (جنگ شوشتر يا جنگ هرمزان) فرمانده سپاه اسلام در هنگام بازگشت، جسد موميايي شده اي را مي بيند و از مردم در خصوص آن سئوال مي کند. مردم که از مقام و مرتبه حضرت آگاهي نداشته اند، مي گويند چيزي نيست که به درد شما بخورد هر وقت ما احتياج به باران داشته باشيم اين جسد را از آلونک بيرون مي آوريم و به حکم خداوند باران مي بارد و هر وقت آن را داخل مي گذاريم بارش باران تمام مي شود.
فرمانده سپاه اسلام به خليفه وقت نامه مي نويسد که جسدي موميايي شده در شيشه اي بلورين در منطقه شوش پيدا شده است. خليفه از شناسايي آن عاجز مي ماند به نزد حضرت علي (ع) مي روند و جريان را سئوال مي کنند. حضرت علي (ع) مي فرمايد که اين جسد برادرم حضرت دانيال است و دستور مي دهد آن جسد را به روش مسلمين غسل دهند و سپس کفن کنند و رو به قبله دفن نمايند (احتمالا بعد از پيامبر اسلام تنها پيامبري است که رو به کعبه دفن شده زيرا تمام پيامبر قبل از او رو به قدس دفن هستند) و همچنين دستور داد آب رودخانه را از روي قبر عبور دهند تا نگهباني باشد براي قبر، تا دست کسي به آن نرسد.
همچنين حضرت علي (ع)حديثي مي فرمايد: «من زار اخي دانيال کمن زارني؛ يعني هر کس برادرم دانيال را زيارت کند مرا زيارت کرده است». همچنين حضرت محمد (ص) مي فرمايد: «من لم يقدر علي زيارتي فليزر قبر اخي دانيال؛ يعني هر کس قادر به زيارت من نيست زيارت کند قبر براردم دانيال را» (درک: سفسنه البحار جلد 3 صفحه 351) در جاي ديگر باز پيامبر مي فرمايد: «من دل الي دانيال فبشروه بالجنه؛ يعني هر کس مردم را دلالت بدهد به زيارت دانيال به بشارت بهشت را مي دهم» (مدرک: تاريخ انبيا - جلد دوم )
در برخي کتابهاي شيعيان آمده است که در زمان ظهور حضرت مهدي (عج) چهار پيغمبر در رکاب آن حضرت شمشير خواهند زد و رجعت خواهند کرد که يکي از آن پيامبران حضرت دانيال نبي (ع) است که فرماندهي سپاه امام مهدي (عج) را که به سوي شرق حرکت مي کند به عهده خواهد داشت و پيروزيهاي بزرگي نصيب خود خواهد کرد.

اگر در ایام تعطیلات نوروزی به خوزستان آمدید به شوش و حرم مطهر دانیال نبی نیز بیایید و زیارتی از این پیامبر گرامی داشته باشید.
التماس دعا
شوش در مسیر جاده اندیمشک-اهواز و در 45 کیلومتری اندیمشک و 30 کیلومتری دزفول و 100 کیلومتری اهواز می باشد
خوش آمدید

وبلاگ زندگینامه دانیال نبی:

http://ketabkhanehdanyal.blogfa.com/post-52.aspx

دانیال در چاه شیران
داریوش صدوبیست حاکم برتمام مملکت گماشت تا ان را اداره کنند،وسه وزیر نیز منصوب نمود تا برکارحاکمان نظارت کرده ،از منافع پادشاه محافظت نمایند.طولی نکشید که دانیال بدلیل دانایی خاصی که داشت نشان دادکه از سایر وزیران وحاکمان با کفایت تر است .پس پادشاه تصمیم گرفت اداره امور مملکت را به دست او بسپارد .این امر باعث شد که سایر وزیران وحاکمان به دانیال حسادت کنند ،ایشان سعی کردند در کار او ایراد و اشتباهی پیدا کنند ولی موفق نشدند ،زیرا دانیال در اداره امورمملکت درستکار بودو هیچ خطایی و اشتباهی از او سر نمی زد .سرانجام به یکدیگر گفتند :ما هرگز نمی توانیم ایرادی برای متهم ساختن او پیدا کنیم .فقط بوسیله مذهبش می توانیم او را به دام بیاندازیم . آنها نزد پادشاه رفتند و گفتند : داریش پادشاه تا ابد زنده بماند ! ما وزیران ، امیران ،حاکمان ، والیان و مشاوران پیشنهاد می کنیم قانونی وضع کنید و دستور اکید بدهید که مدت سی روز هر کس درخواستی دارد تنها از پادشاه بطلبد و اگر کسی آن را از خدا یا انسان دیگری بطلبد در چاه شیران انداخته شود . ای پادشاه درخواست می کنیم این فرمان را امضا کنید تا همچون قانون لازم الاجرا و تغییرناپذیر شود . پس داریوش پادشاه این فرمان را نوشت و امضا کرد .
وقتی دانیال از صدور فرمان پادشاه آگاهی یافت رهسپار خانه اش شد . هنگامی که به خانه رسید به بالاخانه اش رفت و پنجره ها را که رو به اورشلیم بود ، باز کرد و زانو زده دعا نمود . او مطابق معمول روزی سه بار نزد خدای خود دعا می کرد (نماز می گذارد)و او را پرستش می نمود .
وقتی دشمنان دانیال او را در حال دعا و درخواست حاجت از خدا دیدند ، همه با هم نزد پادشاه رفتند و گفتند : ای پادشاه آیا فرمانی امضا نفرمودید که تا سی روز کسی نباید درخواست خود را از خدایی یا انسانی ، غیر از پادشاه ، بطلبد و اگر کسی از این فرمان سرپیچی کند ، در چاه شیران انداخته شود؟ پادشاه جواب داد : بلی ، این فرمان همچون قانون لازم الاجرا و تغییر ناپذیر است .
آنگاه به پادشاه گفتند این دانیال که یکی از اسیران یهودی است روزی سه مرتبه دعا می کند و به پادشاه و فرمانی که صادر شده اعتنا نمی نماید . وقتی پادشاه این را شنید از اینکه چنین فرمانی صادر کرده ، سخت ناراحت شد و تصمیم گرفت دانیال را نجات دهد . پس تا غروب در این فکر بود که راهی برای نجات دانیال بیابد. آن اشخاص به هنگام غروب دوباره نزد پادشاه بازگشتند و گفتند : ای پادشاه ، همانطور که می دانید ، طبق قانون مادها و پارس ها ، فرمان پادشاه غیر قابل تغییر است .
پس سرانجام پادشاه دستور داد دانیال را بگیرند و در چاه شیران بیاندازند . او به دانیال گفت : خدای تو که همیشه او را عبادت می کنی تو را برهاند . سپس او رابه چاه شیران انداختند ، سنگی نیز آوردند و بر دهانه چاه گذاشتند . پادشاه با انگشتر خود و انگشترهای امیران خویش آن را مهر کرد تا کسی نتواند دانیال را نجات دهد . سپس به کاخ سلطنتی بازگشت و بدون اینکه لب به غذا بزند یا در بزم شرکت کند تا صبح بیدار ماند . روز بعد صبح خیلی زود بر خواست و با عجله بر سر چاه رفت و با صدایی اندوهگین گفت : ای دانیال ، خدمتگزار خدای زنده ، آیا خدایت که همیشه او را عبادت می کردی توانست تو را از چنگال شیران نجات دهد ؟
آنگاه صدای دانیال به گوش پادشاه رسید : پادشاه تا ابد زنده بماند! آری ، خدای من فرشته خود را فرستاد و دهان شیران را بست تا به من آسیبی نرسانند ، چون من در حضور خدا بی تقصیرم و نسبت به تو نیز خطایی نکرده ام . پادشاه بی نهایت شاد شد و دستور داد دانیال را از چاه بیرون آورند . وقتی دانیال را از چاه بیرون آوردند هیچ آسیبی ندیده بود ، زیرا به خدای خود توکل کرده بود .
آنگاه به دستور پادشاه افرادی را که دانیال را متهم کرده بودند آوردند و ایشان را با زنان و فرزندانشان به چاه شیران انداختند . آنان هنوز به ته چاه نرسیده بودند که شیران پاره پاره شان کردند . سپس داریوش پادشاه این پیام را به تمام قومهای دنیا که از نژادها و زبانهای گوناگون بودند نوشت : با درود فراوان ! بدین وسیله فرمان می دهم که هرکس در هر قسمت از قلمرو پادشاهی من که باشد ، باید از خدای دانیال بترسد و به او احترام بگذارد ؛ زیرا او خدای زنده و جاودان است و سلطنتش بی زوال و بی پایان می باشد. اوست که نجات می بخشد و می رهاند . او معجزات و کارهای شگفت انگیز در آسمان و زمین انجام می دهد .اوست که دانیال را از چنگال شیران نجات داد . به این ترتیب دانیال در دوران سلطنت کورش وداریوش پارسی ، موفق و کامیاب بود .

[="SeaGreen"]سلام.ممنون از مطلب.خدا قسمت کنه ما هم یه روز بتونیم مزار دانیال نبی رو زیارت کنیم.انشاالله.:Gol:[/]

شهر شوش به غیر از دانیال پیامبر مکان های دیدنی دیگری هم دارد
مثل چغازنبیل و حرم دعبل خزایی و سید عباس و فتح المبین شما برای اطلاعات از این شهر می توانید از گوگل شوش را سرچ کنید.

« نرگس »;198998 نوشت:
سلام.ممنون از مطلب.خدا قسمت کنه ما هم یه روز بتونیم مزار دانیال نبی رو زیارت کنیم.انشاالله.:gol:

ثواب زیارت این پیامبر به اندازه ثواب زیارت پیامبر اسلم حضرت محمد نباشد کمتر هم نیست
چون حضرت علی گفته هر که برادرم دانیال را زیارت کند مرا زیارت کرده
در ضمن یکی از افرادی که به همراه حضرت صاحب الزمان عج می باشد حضرت دانیال نبی می باشد

با سلام وتبریک سال نو
در ایام تعطیلات عید شما با بازدید منطق عملیاتی غرب و جنوب غرب خوزستان از جمله فتح المبین شوش و حرم دانیال نبی دیدن نمایید.
با این زیارت از کتابخانه دانیال نبی جهت اطلاعات بیشتر در رابطه با این پیامبر سوالات خود را درباره این پیامبر دیدن نمایید و اگر اطلاعی هم در رابطه با دانیال نبی دارید لطفا پست بزنید.
ما منتظر حضور شما در شهرمان شوش هستیم
خوش آمدید

منبع:
http://ketabkhanehdanyal.blogfa.com/post-52.aspx
زمان آخر
آن فرستاده آسمانی که لباس کتان برتن داشت ،در ادامه سخنانش گفت :در آن زمان فرشته اعظم ،میکائیل به حمایت از خداپرستان وعدالت خواهان برخواهد خواست .سپس پیش خواهد آمد که در تاریخ بشر بی سابقه بوده است ،اما هر که از قوم تو نامش در کتاب خدا نوشته شده باشد رستگار خواهد شد.
تمام مردگان زنده خواهند شد بعضی برای زندگی جاودانی و برخی برای شرمساری و خواری جاودانی .
حکیمان همچون آفتاب خواهند درخشید و کسانی که بسیاری را به راه راست هدایت کرده اند ،همچون ستارگان تا ابد خواهند درخشید .
سپس به من گفت :اما تو دانیال این پیشگویی را مثل یک راز نگهدار ،آن را مهر کن تا وقتی که زمان آخر فرا رسد . بسیاری به سرعت حرکت خواهند کرد و علم خواهد افزود.
آنگاه من دانیال نگاه کردم و دو نفر دیگر را نیز دیدم که یکی در اینسوی رودخانه و دیگری در آنسوی آن ایستاده بودند.یکی از آن فرستاده آسمانی که لباس کتان بر تن داشت و در این هنگام بالای روخانه ایستاده بود پرسید :چقدر طول خواهد کشید تا این وقایع عجیب به پایان برسد؟
او در جواب دو دست خود را بسوی آسمان بلند کرد و به خدایی که تا ابد باقی است قسم خورد و گفت :این وضع تا سه سال ونیم طول خواهد.وقتی ظلم وستمی که برقوم خدا می شود پایان یابد ،این وقایع نیز به پایان خواهد رسید .
آنچه را که او گفت شنیدم ،ولی آن را درک نکردم .پس گفتم :ای سرورم ،آخر این وقایع چه خواهد شد.
او جواب داد:ای دانیال ،تو را خود را ادامه بده ،زیرا آنچه گفته ام مهر خواهد شد و مخفی خواهد ماند تا زمان
آخر فرا رسد.عده زیادی پاک وطاهر خواهند شد ،ولی بدکاران به کارهای بدشان ادامه خواهند داد .از بدکاران هیچ کدام نخواهند فهمید،اما حکیمان همه چیز را درک خواهند کرد .
از وقتی که تقدیم قربانی های روزانه منع شود و ان بت در خانه خدا برپا گردد ،یک دوره هزارودویست ونود روزه سپری خواهد شد .خوشا بحال آنکه صبر می کند تا به پایان دوره هزارو سیصدو پنج روزه برسد.
اما ای دانیال تو راه خود را ادامه بده تا پایان زندگیت فرا رسد و بیارامی .اما بدان که در زمان آخر زنده خواهی شد تا پاداش خود را بگیری . (در زمان ظهور حضرت مهدی (عج )چهر پیغمبر در رکاب آن حضرت شمشیر خواهند زد ورجعت خواهند کرد یکی از آن پیامبران حضرت دانیال نبی (ع)می باشد که فرماندهی سپاه آقا مهدی صاحب الزمان را که بسوی شرق حرکت می کند به عهده خواهد داشت وپیروزی های بزرگی نصیب خود خواهد کرد.

منبع:
http://ketabkhanehdanyal.blogfa.com/post-52.aspx
پادشاهی مصر وسوریه
[=Courier New]سپس آن فرستاده اسمانی گفت :من همان کسی هستم که فرستاده شدم تا داریوش مادی را در سال اول سلطنتش تقویت وحمایت کنم .اما حال می خواهم به تو نشان دهم چه وقایعی در آینده رخ خواهد داد:در مملکت پارس سه پادشاه دیگر به سلطنت خواهند رسید .پس از آن ،پادشاه چهارم روی کار خواهد آمد که از همه ثروتمند تر خواهد بود و بوسیله ثروتش ،قدرت کسب کرده است همه را برضد یونان تحریک خواهد کرد.
[=Courier New]سپس پادشاه نیرومندی(منظوراز پادشاه نیرومند اسکندر مقدونی است که قلمرو سلطنتش بین چهار سردارش تقسیم شد) روی کار خواهد آمد قلمرو سلطنت او وسیع خواهد بود .او هر چه بخواهد انجام خواهد داد.اما در اوج قدرت سلطنتش از هم خواهد پاشید و به چهار سلطنت ضعیف تر تقسیم خواهد شد.فرزندی از او به پادشاهی نخواهد رسید،زیرا سلطنت او از ریشه کنده شده به دیگران خواهد شد.
[=Courier New]پادشاه مصر(منظور از پادشاه مصر بطلمیوس یکی از چهار سردار اسکندر است که بر مصر حکومت می کرد ) قدرت کسب خواهد کرد ولی یکی از سردارانش بضد او شورش نموده ،سلطنت را از دست وی خواهد گرفت و با قدرت بیشتری سلطنت خواهد کرد.
[=Courier New]چند سال پس از آن بین پادشاه مصر و پادشاه سوریه(منظور از پادشاه سوریه آنتیوخوس دوم است که بطلمیوس دوم پادشاه مصر دخترش را به عقد او در آورد و به این وسیله قرار داد صلح بین دو مملکت بسته شد) پیمان صلح بسته خواهد شد و برای تحکیم این پیمان دختر پادشاه مصر به عقد پادشاه سوریه در خواهد آمد.ولی این پیمان بزودی گسسته خواهد شد و آن دختر با پدر و افرادی که همراهش بودند کشته خواهند شد.سپس یکی از بستگان آن دختر به سلطنت مصر خواهد رسید و بضد پادشاه سوریه لشکر کشی خواهد نمود و وارد قلعه او خواهد شد او را شکست خواهد داد.او بتها و ظروف گرانبهای طلا و نقره سوریه را با خود به مصر خواد برد.پس از آن چند سال صلح برقرار خواهد شد .سپس پادشاه سوریه به مصر حمله خواهد کرد ولی مجبور به عقب نشینی خواهد شد.
[=Courier New]پسران پادشاه سوریه لشکر بزرگی تشکیل خواهند داد و مثل سیل وارد مصر خواهند شد و تا قلعه پادشاه مصر پیشروی خواهند کرد.آنگاه پادشاه مصر با خشم فراوان به جنگ پادشاه سوریه خواهد رفت و لشکر عظیم او را شکست خواهد داد .پادشاه مصر از این پیروزی مغرور شده ،هزاران نفر از دشمنان خود را نابود خواهد کرد ،اما قدرت او دوام نخواهد یافت .
[=Courier New]چند سال بعد،پادشاه سوریه با لشکری عظیم و مجهزتر از قبل باز خواهد گشت .در آن زمان عده زیادی بر ضد مصر قیام خواهند کرد و حتی آشوبگرانی از قوم یهود به آنان خواهند پیوست تا پیشگویی ها را عملی سازد ،ولی شکست خواهند خورد .آنگاه پادشاه سوریه خواهند آمد و شهر حصاردار مصر را محاصره خواهند کرد و ان را خواهند گرفت .لشکر مصر یارای مقاومت نخواهد داشت و حتی سربازان قوی آنها کاری از پیش نخواهند برد .پادشاه سوریه طبق خواست خود عمل خواهد نمود و کسی یارای مقاومت در برابر او را نخواهد داشت . او وارد سرزمین زیبای بیت المقدس خواهد شد و ان را ویران خواهد نمود .او برای فتح تمام مصر نقشه خواهد کشید و برای این منظور با پادشاه مصر پیمان خواهد بست و یکی از دخترانش را به عقد او در خواهد آورد ،ولی نقشه اش عملی نخواهد شد آنگاه متوجه حکومت ساحلی خواهد گردید و بسیاری از آنها را فتح خواهد کرد.ولی سرداری او را شکست خواهد داد و او با خفت و خواری عقب نشینی خواهد کرد .پادشاه سوریه در راه بازگشت به وطن خود از پا در خواهد آمد و اثری از او باقی نخواهد ماند.
[=Courier New]پادشاه دیگری پس از او روی کار خواهد آمد که برای حفظ شکوه سلطنتش ماموری خواهد فرستاد تا از مردم باج و خراج بگیرد.اما طولی نخواهد کشید که آن پادشاه کشته خواهد شد،ولی نه در جنگ وآشوب .

منبع:
http://ketabkhanehdanyal.blogfa.com/post-52.aspx
رویای دانیال در کنار رود دجله
در سال سوم سلطنت کورش ،پادشاه پارس ،دانیال که به او بلطشصر هم می گفتند،رویای دیگری دید و تعبیر آن به او آشکار شد .این رویا در باره یک جنگ بزرگ بود که در آینده به وقوع می پیوست .
من ،دانیال وقتی این رویاء را دیدم سه هفته تمام ماتم گرفتم .در این مدت نه خوراک کافی خوردم ،نه لب به گوشت و نوشیدنی زدم ،ونه ظاهرم را آراستم .
روز بیست وچهارم اولین ماه سال در کنار رود بزرگ دجله ایستاده بودم .وقتی به بالا نگاه کردم ناگهان مردی را دیدم که لباس کتان پوشیده و کمربندی از طلا ی خالص به کمر بسته بود .بدن او مانند گوهر می درخشید ،صورتش برق می زد و چشمانش مثل شعله های آتش بود.بازوها و پاهایش مانند مفرغ صیقلی شده و صدایش شبیه غوغای گروه های بی شمار مردم بود.
از آن عده ای که در آنجا ایستاده بودیم ،تنها من آن را رویاء را دیدم .آنچنان ترسی همراهان مرا فرا گرفت که گریختند و خود را پنهان کردند. من تنها ماندم و به آن رویای حیرت انگیز چشم دوختم .رنگم پریده بود و رمق و توانی در من نمانده بود.وقتی ان مرد با من سخن گفت من روی خاک افتادم واز حال رفتم .اما دستی مرا لمس نمود و مرا بر دستها و زانوهای لرزانم بلند کرد.
او به من گفت :ای دانیال نترس جون از همان روز اول که او در حضور خدای خود روزه گرفتی و از او خواستی تا به تو فهم بدهد ،درخواست تو شنیده شد و خدا همان روز مرا نزد تو فرستاد. میکائیل که یکی از فرشتگان اعظم است ،به یاری من آمد و من توانستم به اینجا بیایم تا به تو بگویم که در آینده برای قومت چه روی خواهد داد،زیرا این رویا مربوط به آینده است .
تمام این مدت سرم را به زیر انداخته بودم و نمی توانستم کلمه ای حرف بزنم .آنگاه آن فرستاده که شبیه انسان بود لبهایم را لمس کرد تا توانستم باز سخن بگویم .من به او گفتم :ای سرورم این رویا بقدری مرا به وحشت انداخته که دیگر قوتی در من نمانده است .پس چگونه می توانم با شما حرف بزنم ؟توانم رفته است و بسختی نفس می کشم .
او باز مرا لمس کرد و من قوت گرفتم . او گفت :ای مرد محبوب خدا نترس سلامتی برتو باد دلیر و قوی باش .
وقتی این راگفت من قوت گرفتم .سپس گفتم ای سرورم حال سخن بگویید زیرا به من قوت دادید.
او گفت می دانی چرا نزد تو آمده ام ؟آمده ام تا بگویم در کتاب حق چه نوشته شده است .

سلام
لطفا منبع مطالب آمده را هم مشخص کنید !!
این رویه کار در انجمن تاریخ است و ذکر منبع مطلب الزامیست !!البته نه وبلاگ

[=Courier New]داستانی با اقتباس از زندگی دنیال نبی ( شدرک قدیس) نوشته شده
با نام: "اسفار کاتبان"
نوشته: " ابوتراب خسروی"

[=Courier New]منبع:
http://ketabkhanehdanyal.blogfa.com/cat-1.aspx
[=Courier New]خواب دوم دانیال :قوچ وبز
[=Courier New]در سال سوم سلطنت بلشصر،خوابی دیگر دیدم .
[=Courier New]در خواب دیدم که در شهر سلطنتی شوش واقع در استان عیلام(شوش هم اکنون در استان خوزستان در مسیر جاده ترانزیت اهواز به تهران در یکصدوده کیلومتری اهواز قرار گرفته است ) ،در کنار رودخانه اولای(احتمالاَرودخانه کرخه یا شاوور باشد) ایستاده بودم .وقتی به اطراف نگاه می کردم ،یک قوچ دیدم که دو شاخ بلند داشت (منظور حکومت کورش می باشد) و کنار رودخانه ایستاده بود.سپس دیدم یکی از این شاخها رشد کرد و از شاخ دیگر بلندتر شد.این قوچ بسوی مغرب ،شمال و جنوب شاخ می زدو هیچ جانداری نمی توانست با او مقابله کند یا از چنگالش جان سالم بدر برد.او هر طور می خواست عمل می کرد و بزرگ می شد.
[=Courier New]در حالی که در باره آنچه دیده بودم فکر می کردم ،ناگهان یک بز نر از غرب ظاهر شد. (منظور اسکندر مقدونی می باشد)اوآنقدر سریع می دوید که موقع دویدن پاهایش به زمین نمی رسید.این بز نر که یک شاخ بلند در وسط چشمانش داشت با تمام قدرت بطرف آن قوچ دو شاخ دوید.سپس با غضب برقوچ حمله برد و دو شاخش را بشکست و او را که یارای برابری نداشت به زمین کوبید و پایمال کرد،و کسی نبود او را از دستش نجات دهد.
[=Courier New]بز نر بسیار بزرگ شد،ولی در حالی که در اوج قدرت بود ناگهان شاخش شکست و بجای آن چهار شاخ بلند(منظور جانشینان اسکندر می باشد) در چهار جهت مختلف در آمد.از یکی از این شاخها (شاید منظور آنتیوخوس اپیفاس است که قوم خدا را مورد آزار واذیت قرار داد) ،شاخ کوچکی در آمد و طولی نکشید که رو به جنوب ومشرق و بطرف سرزمین زیبای فلسطین (سرزمینهای اشغالی )رشد کرد و آنقدر قوی شد که بر ضد قوای آسمانی برخاست و بعضی از ستارگان (منظور از قوای آسمانی و ستارگان ،قوم خدا و رهبران قوم می باشد)را به زمین ریخت و پایمال کرد.او حتی برضد فرمانده قوای آسمانی قیام کرده ،مانع تقدیم قربانی های روزانه به او شد و خانه مقدس او را ویران ساخت .بخاطر گناه قوم به او اجازه داده شد قوی شود و مانع تقدیم قربانی های روزانه گردد.آن شاخ هر چه خواست انجام داد و حقیقت و عدالت را پایمال کرد.
[=Courier New]سپس شنیدم که دو فرشته مقدس با هم گفتگو می کردند.یکی از آنها از دیگری پرسید:تا چه مدت قربانی های روزانه تقدیم نخواهد شد ؟تا به کی شرارت باعث نابودی خواهد شد؟تا به کی قوای آسمانی و خانه خدا پایمال خواهدشد؟
[=Courier New]شنیدم که فرشته دیگر جواب داد:هزاروصدوپنجاه روز طول خواهد کشید و در این مدت قربانی روزانه صبح وعصر تقدیم نخواهد شد.سپس خانه خدا دو باره احیاء خواهد گردید.
[=Courier New]
[=Courier New]تفسیر خواب دانیال
[=Courier New]وقتی سعی می کردم معنی این خواب را بفهمم ،ناگهان وجودی شبیه انسان برابر من ایستاد ، صدایی از آنسوی رودخانه اولای شنیدم که گفت :ای جبرئیل معنی این خواب را باز بگو.
[=Courier New]پس جبرئیل بطرف من آمد و من وحشت کردم و رو به زمین افتادم .اوبه من گفت :ای انسان خاکی بدان که آنچه دیدی مربوط به زمان آخر است .
[=Courier New]در حالی که او سخن می گفت من بیهوش بر زمین افتادم .ولی او مرا گرفت وبلند کرد و گفت :آمده ام تا بگویم در روزهای سخت آینده چه پیش خواهد امد وآنچه دیدی مربوط به زمان تعیین شده آخر است .
[=Courier New]آن قوچ دو شاخ را دیدی ،پادشاه ماد و پارس است .آن بز نر پادشاهی یونان است و شاخ بلندی که در وسط دو چشمش بود،اولین پادشاه آن مملکت می باشد. آن شاخی که دیدی شکست و چهار شاخ دیگر بجایش در آمد ،به این مفهوم است که امپراطوری یونان چهار قسمت خواهد شد و هر قسمت پادشاهی خواهد داشت ، ولی هیچکدام به اندازه پادشاه اول بزرگ نخواهد بود.(می دانیم که اسکندر مقدونی فرزندی نداشت که بجای او بعد از مرگش حکومت را بدست بگیرد لذا بعد از مرگ اسکندر بین چهار تن از فرماندهانش بر سر جانشینی او اختلاف افتاد و تصمیم بر این شد که حکومت را به چهار قسمت تقسیم کنند و سلوکوس یکی از آن فرماندهان بود که حکومت سلوکی را در ایران بوجود آورد )
[=Courier New]در پایان سلطنت آنها ،وقتی شرارت آنها از حد بگذرد ،پادشاه دیگری به قدرت خواهد رسید که بسیار ظالم و مکار بود .او قدرت زیادی کسب خواهد کرد ،ولی نه به توانایی خودش .او عامل تباهی و خرابی خواهد بود وهر طور بخواهد عمل خواهد نمود و دست به کشتار قدرتمندان و قوم مقدس خدا خواهد زد.با مهارت ،نقشه های حیله گرانه خود را عملی خواهد کرد و با یک حمله غافلگیرکننده عده زیادی را از بین خواهد برد .آنقدر مغرور خواهد شد که برضد (سرور سروران )خوا هد برخاست ،ولی سرانجام نابود خواهد گردید اما نه با قدرت بشری .
[=Courier New]خوابی را نیز که در باره قربانی های روزانه صبح و عصر دیدی به وقوع خواهد پیوست .ولی تو این خواب را مخفی نگهدار ،زیرا در آینده بسیار دور واقع خواهد شد.
[=Courier New]آنگاه من چند روزی ضعیف و بیمار شدم .سپس برخاستم و طبق معمول به کارهایی که پادشاه به من سپرده بود،مشغول شدم .ولی رویایی که دیده بودم فکر مرا مشغول کرده بود،زیرادرک آن مشکل بود.

رضا;202753 نوشت:
سلام
لطفا منبع مطالب آمده را هم مشخص کنید !!
این رویه کار در انجمن تاریخ است و ذکر منبع مطلب الزامیست !!البته نه وبلاگ

داستانی با اقتباس از زندگی دنیال نبی ( شدرک قدیس) نوشته شده
با نام: "اسفار کاتبان"
نوشته: " ابوتراب خسروی"


ضریح مطهر دانیال

omid_rch;202773 نوشت:
[=courier new]داستانی با اقتباس از زندگی دنیال نبی ( شدرک قدیس) نوشته شده
با نام: "اسفار کاتبان"
نوشته: " ابوتراب خسروی"

با سلام
این کتاب گویا رمان است تا یک کتاب تاریخی !!

اسفار کاتبان عنوان رمانی است از ابوتراب خسروی که در سال ۱۳۷۹ خورشیدی منتشر شد.
ناشران کتاب نشر قصه و نشر آگه بودند. این کتاب در سال ۱۳۸۰ از طرف پکا به عنوان بهترین رمان سال ۷۹ برگزیده شد و جایزه مهرگان به آن تعلق گرفت.

در مورد این کتاب نقدهای زیادی وجود دارد !!
در ضمن منظور از منبع اسناد و منابعی است که نویسنده برای این گفتارها به ان استناد کرده !!

باعرض سلام وخسته نباشید خدمت شما عزیزان و سروران انشاالله نماز روزه هاتون مورد قبول حق واقع شده باشه ما رو هم دعا کنید.

شهرستان شوش یکی از شهرستان های استان خوزستان می باشد که هنگامی که از سمت اندیمشک به سمت اهواز حرکت می کنید در 45 کیلومتری اندیمشک و 100 کیلومتری اهواز قرار دارد. و هنگامی که از مسیر به سمت اهواز در حرکت هستید گویا این شهر را نخواهید دید به همین خاطر بنده عکسی را قرار
خواهم داد که موقعیت این شهر را نشان می دهد.

موضوع قفل شده است