كتاب «تاریخ صدر اسلام (عصر نبوت)»

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
كتاب «تاریخ صدر اسلام (عصر نبوت)»

كتاب «تاریخ صدر اسلام (عصر نبوت)» یكى از كتاب‏هایى كه در سال‏هاى اخیر درباره‏ى تاریخ اسلام به زیور طبع آراسته شده، اثر ارزشمند دكتر غلامحسین زرگرى نژاد است كه به همت انتشارات سمت در سال 1378 در 687 صفحه منتشر شده است. تاكنون نقدهاى متعددى درباره آن به چاپ رسیده كه بیشتر ناظر به نقد شكلى و جزئى‏نگرانه بوده است.
سعى نگارنده در این یادداشت بر این است تا روش و ویژگى‏هاى تاریخ نگارى مؤلف در این اثر را از نزدیك مورد توجه قرار دهد. با توجه به اینكه در این نوشته، هدف، تبیین ویژگیها و مؤلفه‏هاى تاریخ نگارى یك مورخ است؛ بنابراین در ابتدا تعریفى از مفهوم تاریخ‏نگارى ارائه شده، سپس پرسش‏هایى كه براى فهم ویژگیها و مؤلفه‏هاى تاریخ‏نگارى یك مورخ لازم است فهرست گردیده و در ادامه محتواى كتاب مزبور با توجه به بعضى معیارهاى پیش گفته مورد سنجش قرار گرفته است.
واژه‏هاى كلیدى: تاریخ اسلام، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، تاریخ‏نگارى، تاریخ نقلى، تاریخ تحلیلى.
تاریخ‏نگارى به عنوان یك معرفت درجه‏ى اول در ذیل علم تاریخ، ناظر به تعریف و تبیین یك موضوع دو وجهى است كه یك وجه آن «مورخ» و وجه دیگر آن «اثر تاریخى مكتوب» به عنوان محصول فكر تاریخى مورخ است. بر این اساس، مى‏توان تاریخ‏نگارى را تلاشى براى فهم انديشه‏هاى تاريخى مورخ كه در اثر تاريخى او به شكل مذكور و غير مذكور تبلور يافته، دانست. مراد از «شكل مذكور» فهم چیستى رویكرد مورخ به ثبت تاریخ از حیث شكلى و قالبى است. این بخش در اثر مورخ به شكل ملموس و محسوس وجود دارد و به راحتى مى‏توان به آن دست یافت. اما چون رویكرد اندیشه‏اى و تفسیرى مورخ غالباً به صورت غیر محسوس در لایه‏هاى زیرین اثر مستور است، بنابراین با عبارت «غیر مذكور» از آن یاد شده است.
اما براى فهم تاریخ‏نگارى يك مورخ يا جريان تاریخ‏نگارى، باید پاسخ‏هاى قابل قبولى براى پرسش‏هاى زیر پیدا كرد:
1. تعریف مورخ از تاریخ چیست؟
2. رابطه‏ى تاریخ و فرا تاریخ نزد مورخ چیست؟
3. واحد تاریخ نزد مورخ كدام است؟ فرهنگ، سیاست، و...؟
4. آیا مورخ، امور منفرد، جزئى و پراكنده را به عنوان حيطه‏ى قلمرو تاریخ‏نگارى خود انتخاب كرده است يا امور عام را؟
5. آیا مورخ ميان پديده‏ها و حوادث تاريخى يك رابطه‏ى علمى و قانونمند مى‏بيند يا آنها را فاقد نظم و كاملاً تصادفى ارزيابى مى‏كند؟
6. رابطه‏ى شخصیت و تاریخ در نزد مورخ چیست؟
7. آیا مورخ در مركز تاريخ، انسان را مى‏بیند یا خدا را؟
8. مبناى تحول در نزد او چیست؟ آیا او قائل به اندیشه‏ى مشیت الهى در تاریخ است یا خیر؟
9. پایگاه اجتماعى و گرایش‏هاى مذهبى و سیاسى مورخ چقدر در این امر تأثیر دارد؟
10. از نظر مورخ چه رابطه‏اى بین علم تاریخ با علوم هم‏پیوند دیگر وجود دارد؟
در این نوشتار سعى شده است در حد امكان پاسخى براى این پرسشها با استناد به متن كتاب «تاریخ صدر اسلام» ارائه شود. البته ناگفته نماند كه فهم جامع ويژگيهاى تاریخ‏نگارى مؤلف محترم با مطالعه‏ى تمام آثار تاريخى چاپ شده‏ى ايشان حاصل مى‏شود و بدون تردید اين نوشته كه تنها به يكى از آثار ايشان توجه نموده است، نمى‏تواند خصايص علمى وى را در عرصه‏ى تاریخ‏نگارى بطور كامل تبيين نمايد.
نویسنده‏ى محترم در پیشگفتارى كه نوشته‏اند، این اثر را «نتیجه‏ى بیش از دو دهه مطالعه‏ى جدى و گسترده در تاریخ صدر اسلام» دانسته و تألیف آن را «با اندیشه‏ى ارائه‏ى یك بررسى تفصیلى از سیره‏ى نبوى و حوادث عصر نبوت» در سال 1368 پایه‏ریزى كرده‏اند كه در نهایت، آن طرح تفصیلى «فعلاً به یك بررسى فشرده محدود گشته و تبدیل به كتاب حاضر گردیده است».2
از قرار معلوم، مؤلف «فصلى در نقد و بررسى منابع تحقیق و شیوه‏ى بررسى‏هاى علمى»3 تهیه كرده بودند كه در آن «با توضیح روش پژوهش در این كتاب، روش و بینش ابن اسحاق در سیره‏نویسى»4 نقد شده بود. این فصل به دلیل نامشخصى حذف شده است. به گفته‏ى مؤلف «آن منبع [سیره‏ى ابن اسحاق] و منابع دست اول دیگر، بیشتر شرح غزوات و سرایاست و از آن منابع نمى‏توان به شناخت ساخت و بافت زندگى فردى و اجتماعى مسلمانان در عصر مكى و خاصه در عصر مدنى كه عصر تأسیس حكومت و دولت مدینه است، نایل شد».5 مى‏توان گفت كه حذف مبحث مهمى مانند «نقد تاریخ‏نگارى ابن اسحاق» به هر دليلى كه باشد، نارواست. چرا كه به نظر مى‏رسد یكى از دغدغه‏هاى اصلى مؤلف در این كتاب، تغلّب بر سبك و روش ابن اسحاق در سیره‏نویسى است و در یك تلاش موفق سعى نموده است با ابطال روش ابن اسحاق، طرحى نو در اندازد و به گونه‏اى دیگر و از منظرى متفاوت، منظره‏ى تاریخ اسلام را ببيند. بدون تردید اگر خواننده‏ى كتاب، در ورود به بحث تاریخ اسلام، آن فصل مربوط به روش مؤلف را مطالعه مى‏نمود، آمادگى بیشترى براى همراهى و همدلى با نویسنده پیدا مى‏كرد.
بارى این كتاب، با نثرى سیّال و دلنشین و با اتخاذ شیوه‏ى «بررسى كلیات»6 به سراغ موضوع رفته و در قالب یك روش و شیوه‏ى منسجم و منظم به تبیین و تحلیل حوادث و سوانح پرداخته است. نگارنده نیز در حد توان و فهم خود و با كمال تواضع سعى مى‏كند، روش و ويژگيهاى حاكم بر تاریخ‏نگارى ايشان را تبيين نمايد:
1. محقق تاریخ در هر پژوهشى همواره با دو عزیمت رو به رو است؛ از عزیمت نخست با عنوان فاكتولوژى(1) یاد مى‏شود كه رسیدن به كنه امر واقع است و در پژوهش‏هاى تاریخى با تبدیل داده(2) به امر واقع(3) صورت مى‏گیرد. توضیح اینكه تمام گزارش‏هاى تاریخى كه از طریق منابع در اختیار ما قرار مى‏گیرند، در ابتداى امر چیزى بیش از یك یا تعدادى data نیستند. داده خبرى است كه صحت و سقم آن براى پژوهشگر تاریخ روشن نیست، اما آن خبر در منابع تاریخى ثبت شده است و به عنوان یك داده در اختیار ما قرار دارد. پس اولین قدم در هر پژوهش تاریخى تبدیل dataها به fact است. در عزیمت دوم كه محقق تاریخ بعد از factology با آن روبه‏رو است، تجزیه و تحلیل (analyis) آن فاكت‏ها است كه بایستى بر اساس یك چهارچوب نظرى مشخص و با بهره‏گیرى از یك نظریه، به آن رسید.
آنچه از مطالعه‏ى كتاب مورد نظر برمى‏آید، این است كه نویسنده به هر دو عزیمت توجه جدى داشته؛ اما بدون تردید باید گفت كه در فاكتولوژى، بیش از آنالیز موفق بوده است. این بدان معنا نیست كه نویسنده در تحلیل ضعیف بوده، بلكه بدین معناست كه در فاكتولوژى، خود را بسیار توان‏مند و مسلط نشان داده است؛ و به همین دلیل است كه در این اثر، برخى از حوادث و وقايع تاریخ اسلام كه جزء بديهيات به شمار مى‏رود، زیر سؤال رفته و باورهاى غالب درباره‏ى آنها ابطال شده است.
تحلیل با تكیه بر عقل تاریخى، به تكرار، درباره‏ى حوادث مختلف، در این كتاب رخ نموده است. بالطبع، اثرى كه با نقد روش سیره‏نویسى ابن اسحاق شروع شده باشد و به دنبال «گشودن راهى به سوى یك بررسى متفاوت از تاریخ عصر نبوت (با تحلیل وقایع به جاى گزارش آنها)»7 باشد، ناگزیر از توجه به تحلیل براى «عدول از چهارچوب قالب سیره‏نویسان اولیه» است. اما توجه مؤلف به تحلیل، از جنس توجه اسلاف او در سنت تاریخ‏نویسى اسلامى است. همان گونه كه یعقوبى و مسعودى به تحلیل در تاریخ توجه نموده‏اند؛ یعنى تحلیلى كه داراى خصلت «جزیره‏اى» و «گسست‏وار» بوده و ناظر به «اجزاء» تاریخ است، نه خود تاریخ. به عبارت دیگر، مؤلف در ارائه‏ى تحلیلى از تحولات موفق بوده، اما یك نگرش تحلیلى كلى‏نگرانه بر تمام كتاب حاكم نیست. به همین دلیل، مى‏توان اين كتاب را يك اثر مبتنى بر تاریخ نقلى منقح دانست تا يك اثر تحليلى به معناى علمى آن.
با این حال یكى از تأكیدات مؤلف، براى رسيدن به يك فهم عميق و دقيق از تحولات تاریخ اسلام استفاده از عقل تاريخى و عدم توقف در تاریخ نقلى است:
متأسفانه منابع سیره و تاریخ در تبیین این امر [علل تبدیل روش مداراى اولیه‏ى قریش با دعوت پیامبر به روش تند و سبعانه] صراحت ندارد و حدّ نهایى اطلاعاتى كه به دست مى‏دهد این است كه چون قریش با دعوت علنى پیامبر مواجه شدند به اتخاذ مواضع تند و خشن پرداختند. این منابع به پاسخ این پرسش نمى‏پردازد كه قریش با چه درك متفاوتى از آیین پیامبر، خصوصاً «توحید» به یكباره درك ساده‏انگارانه‏ى پیشین مبنى بر بى‏ضرر بودن تعالیم محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را وا نهادند و به روش مقابله‏ى جدى بعدى روى آوردند؟ بى‏گمان، اگر معرفت تاریخى را در هر زمینه‏اى، به اسناد صریح متكى سازیم و یگانه راه دستیابى به حقایق گذشته را همان اسناد قلمداد كنیم، باید در همین نقطه پرسش متوقف شویم و از هر كاوش و تفحص فزون‏ترى در گذریم، اما در صورتى كه علاوه بر اسناد، یك راه دیگرى براى حصول به معارف تاریخى را تحلیل و تدقیق داده‏هاى غیرمستقیم بدانیم و در جهت افزایش معرفت نسبت به مسائل مبهم، تعقل تاریخى را در مسیر دانش‏افزایى به كار گیریم، آنگاه نه تنها در مبدأ بسیارى از پرسش‏هاى به ظاهر بى‏پاسخ، به دلیل فقدان اسناد صریح متوقف نخواهیم شد، بلكه خواهیم توانست در پرتو تحلیل محتواى بسیارى از اخبار و اسنادى كه رابطه‏ى مستقیم با موضوع ندارد و نیز در پرتو اسناد غیر مستقیم و اطلاعات مندمج در آنها، راههاى جدیدى براى وصول به پاسخ‏هاى مطرح پیدا كنیم.8
فقره‏ى بالا طولانى بود، اما نقل آن براى فهم اندیشه‏ى مؤلف درباره‏ى جایگاه عقل تاریخى و چگونگى به كارگیرى آن ضرورى مى‏نمود.
2. ویژگى دوم این كتاب، پاى‏بندى نویسنده به لوازم و ملزومات «تحلیل تاریخى» است. به این معنى كه همواره كوشیده است مرز بین علم تاریخ و علم كلام را در حوزه‏ى روش حفظ كند. به نظر مى‏رسد یك تعریف مشخص و روشنى از رابطه‏ى تاریخ با فرا تاریخ در نزد مؤلف وجود دارد؛ چرا كه به این مسأله، هم در متن كتاب اعتراف نموده و هم در تحلیل‏هاى ارائه شده پاى‏بند مانده است. او معتقد است، تاریخ اسلام در ابتدا «تاريخ» است و بعد «اسلام». بنابراین وارد شدن در این حوزه یعنى قدم گذاشتن در قلمرو یك علم با شأنى مستقل. برخى از نویسندگان، تاریخ اسلام را اول «اسلام» و بعد «تاريخ» مى‏گيرند و با اين پيش فرض غلط جرأت قلم‏زنى در عرصه‏ى تاريخ، بى هیچ تخصصّى، پیدا مى‏كنند چرا كه آن را نه یك علم با روش مشخص بلكه برابر و همسنگ با قصّه و داستان مى‏گیرند و با آسان گرفتن مسأله كار خود را تسهیل مى‏كنند.
در حالى كه از نظر نویسنده‏ى كتاب، تاریخ به عنوان یك علم داراى شأن مستقل و روش مشخصى است. بر این اساس، مؤلف سعى نموده است تمام رخدادهاى تاریخ اسلام را تنها با كمك «روش تاريخى» تعليل و تحليل نمايد:
تحلیل شخصیت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و دست یافتن به زوایاى روحى وى كه در متن پلیدیها و جهالتها و رذایل جامعه‏ى جاهلى حجاز، به صورت نفسى مطمئنه و شایسته‏ى دیدار خدا و بعثت الهى در آمد، كارى دشوار و حتى با اطلاعات اندك عملاً محال است. تحلیل بى دغدغه این است كه مانند بسیارى از ارادتمندان او، تمام ضرورت نفسانى و الهى محمد و راز و رمز تعالى و عصمت او را با دخالت مستقیم خداوند تفسیر كنیم. این تفسیر، تفسیرى است گویا، اما آیا روا هم است؟ اگر آن را روا بدانیم شاید بوى نوعى جبر بدهد و دیگر براى اراده‏اى كه در متن رذالتها، خود را تا «قاب قوسین او ادنى» بالا مى‏كشد و مبعوث خداى جهان مى‏گردد جایى باقى نماند. در حالى كه اعجاز شخصیّت یتیم عبداللّه‏ در این است كه در متن جامعه‏اى كه از آسمان و زمین‏اش فتنه و فرومایگى مى‏بارید و همه‏ى فطرت‏هاى سالم را به كژى، عدم تعادل و نابهنجارى مى‏كشاند، او معجزه‏آسا توانست خود را از قعر همه‏ى روابط انحراف‏زا و ویرانگر شخصیت بیرون كشیده به عالى‏ترین درجات انسانى و الهى صعود كند.9
شاید به واسطه‏ى اتخاذ همین رویكرد تاریخى است كه حوادث فرا تاریخى‏اى مانند معراج پیامبر در این كتاب مسكوت مانده، روشى كه مسعودى هم در پیش گرفته است. او نیز توضیح واقعه‏اى مانند معراج را فراتر از توانایى‏هاى مورخین دانسته و با اذعان به این ناتوانى از كنار آن گذشته است.
بر این اساس، مؤلف سعى نموده است حتى براى روحیات و خصایص اخلاقى محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله هم علل و عوامل طبیعى پیدا كند و پیامبر را همانند یك انسان كه موضوع تاریخ است، ببیند و هیچ تفاوتى بین او و دیگر انسان‏ها جز نزول وحى براى او قائل نشود. بر این مبنا مى‏نویسد:
محمد در خانه‏ى ابوطالب كرامت و فضیلتى را كه بسیارى از اعراب گم كرده بودند، باز شناخت، اما چه كسى مى‏تواند انكار كند كه اگر وى در نوجوانى به جاى شبانى با قافله‏هاى تجارى مكه نیز همراه مى‏شد و یا به جمع سوداگران حجاز مى‏پیوست، باز هم مى‏توانست نهال فضایل باطنى را آنگونه كه در تنهایى شبانى پرورش داد، اعتلا بخشد. آدمى تا حدى تحت تأثیر محیط و شرایط پرورشى و تربیتى خودش است. در كودكى، پدر و مادر، سنتها، ارزشها و داوریها، خوب و بدها و همه‏ى شایسته‏ها و ناشایسته‏ها را بر آئینه وجود كودك نقش مى‏كنند. در نوجوانى نیز تعاملات گوناگون اجتماعى، یافته‏هاى دوره‏ى كودكى را تعمیق مى‏بخشد، تصحیح مى‏كند و با آموخته‏هاى تازه‏اى در مى‏آمیزد. على‏القاعده، اگر محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با فرهنگ اشرافیت مكه، در جامعه‏ى سوداگران و یا شیوخ قبایل یا شاعران، دلالان و نظایر آنان مربوط مى‏شد از آنها اثر مى‏پذیرفت، اما او به شبانى پرداخت... .10
با همه‏ى این اوصاف و علیرغم همه‏ى تلاشى كه مؤلف در حفظ رویكرد علمى به سوژه از خود نشان مى‏دهد، در مواقع و مواردى به شدت تحت تأثیر موضوع قرار گرفته و مریدوارانه درباره آن به قلم فرسایى مى‏پردازد، البته این، مسأله‏اى نیست كه حتى خود مؤلف بتواند آن را انكار كند:
در سراسر این نوشته سعى شده است تا به رغم عشق و احترام نویسنده به مقام والاى نبوى، روش بررسى علمى تحت‏الشعاع آن ارادات قرار نگیرد، ولى اذعان مى‏كنم كه در لابه‏لاى برخى از صفحات به جاى یك مورخ بى‏طرف، یك ارادتمند مؤمن نیز بوده‏ام، اما سعى وافرى داشته‏ام تا این جایگاه اعتقادى موجب مصادره به مطلوب نگردد.11
بى‏گمان، اگر این كتاب نه در دهه شصت، بلكه مثلاً در دهه‏ى اخیر نوشته مى‏شد، رویكرد مریدوارانه‏ى مؤلف نسبت به موضوع، در مواردى كه كاملاً عریان و رها شده مى‏نماید، رنگ و لعاب علمى به خود مى‏گرفت و از شدت صراحت آن كاسته مى‏شد. البته، جاى ایراد نیست، چرا كه به گفته‏ى خود مؤلف، این كتاب محصول تأملات فكرى زرگرى نژاد جوان و عقیده‏گراست. فراموش نكنیم، او این كتاب را به یكى از شهدا «كه در آغاز شباب از جبهه‏هاى موسیان به معراج عشق و شهادت رفت و جسم خویش را در گلستان شهداى بجنورد به جاى گذاشت»12 تقدیم نموده است.
3. یكى دیگر از ویژگیهاى برجسته‏ى كتاب مورد نظر، رعایت اصل «عدم احراز واقعیت به اتكاى مرجعیت» است، خطایى كه بسیارى از تاریخ‏نگاران دچار آن مى‏شوند. غالب پژوهشگران را تصور بر این است كه به وسیله‏ى استناد دادن به منابع و مآخذ پیشین، از هر گزارشى مى‏توانند دفاع كنند. به عبارت دیگر، استدلال آنها براى اثبات صحّت و سقم گزارش‏ها، ارجاع آن گزارش به منابع مورخان متقدم مانند طبرى، یعقوبى، مسعودى و... است. این روش، مسبوق به یك تصوّر است و آن اینكه هر گزارش مستندى برابر با حقیقت تاریخى است. در حالى كه در اثر مورد بحث روش بكار رفته بر عكس این است. به نظر مى‏رسد، تصور ایشان بر این است كه هر استنادى، نه تنها ما را به حقیقت نزدیك نمى‏كند، بلكه به اندازه‏ى یك واسطه از آن دور مى‏نماید.
با این پیش‏فرض، مؤلف سعى نموده است به تمام گزارشهاى موجود در منابع، به دیده‏ى انتقادى بنگرد و در قدم اوّل تمام آنها را نادرست انگارد، مگر آنكه خلاف آن ثابت شود. اتخاذ همین رویكرد انتقادى، باعث شده است كه نویسنده محترم، بسيارى از بديهيّات و مسلمات تاریخ اسلام را مورد ترديد قرار داده و نظريات و باورهاى رايج درباره‏ى آنها را نقد و ابطال نمايد كه در زير به چند نمونه اشاره مى‏شود:
الف) ص 188؛ با طرح یازده دلیل عقلى و نقلى، داستان سفر اوّل پیامبر به شام و قصه‏ى ملاقات با بحیرى مردود دانسته شده است.
ب) ص 224 و 225؛ نقد روایات مجعول درباره‏ى دلدارى دادن ورقة بن نوفل به پیامبر، بعد از نازل شدن جبرئیل و اعلان رسالت پیامبر.
پ) ص 262 و 263؛ در پرتو تحلیل عقلانى و به یارى مطالعه‏ى تطبیقى، با ارائه‏ى سیزده دلیل عقلى و نقلى، گزارش ابن اسحاق و دیگر سیره نویسان درباره‏ى مأموریت نضربن حارث و عقبة بن ابى معیط براى اعزام به مدینه و گفت‏وگو با علماى یهود، رد شده است.
ت) ص 273؛ مؤلف با ارائه‏ى هفت دلیل عقلى و نقلى درباره‏ى هجرت اول مسلمانان به حبشه، به نتایج متفاوت زیر رسیده است:
1. مطالعه‏ى دقیق حبشه به منظور انتخاب آنجا به عنوان پایگاهى جهت تمركز و استقرار جمعى از مسلمین انجام گرفته است.
2. به منظور بررسى تمام جنبه‏هاى سیاسى، نظامى و فرهنگى، مسیر مكه ـ حبشه، صورت پذیرفت تا با مجموعه‏ى این بررسیها، امكان عمل به تكالیف اسلامى و استمرار تبلیغ، در شرایط بن‏بست كامل دعوت در مكه، فراهم گردد. به همین سبب بود كه مهاجرین تنها دو ماه در حبشه ماندند و بازگشتند.
همین روش در بررسى مهاجرت دوم نیز صورت گرفته است.13
ث) ص 280ـ282؛ نفى فرضیه‏ى اخراج بنى‏هاشم از مكه در قضیه‏ى شعب ابى‏طالب و اثبات فرضیه‏ى اقدام پیامبر بر حضور یكپارچه‏ى بنى‏هاشم در شعب با وقوف كامل بر نتایج و كاركردهاى مثبت آن.
ج) ص 284ـ286؛ با طرح هفت دلیل عقلى و نقلى داستان مشهور جویده شدن پیمان‏نامه‏ى محاصره‏ى اقتصادى بنى‏هاشم در شعب ابى‏طالب به وسیله‏ى موریانه، رد شده است.
ح) ص 295ـ296؛ مؤلف با طرح هشت پرسش، صحّت گزارش ابن اسحاق درباره‏ى علل و چگونگى سفر پیامبر به طائف را مورد تردید قرار داده است.
4. بسیارى از تاریخ‏نگاران، در گزارش‏ها و احیاناً تحلیل‏هاى تاریخى، دچار خطایى مى‏شوند كه اصطلاحاً از آن به «مغالطه‏ى كنه و وجه» یاد مى‏شود. به این معنا كه تمام علل و عوامل تأثیرگذار در یك رخداد تاریخى را مورد توجه قرار نداده و با رویكرد «تك سببى» به موضوع، یك عامل را برجسته نموده و به وجود و حضور دیگر عوامل احتمالى، بى‏اعتنایى نشان مى‏دهند.
یكى از محاسن كار مؤلف در این كتاب، عدم مغالطه كنه و وجه است. این مسأله به خوبى در مثال‏هایى كه براى بند 3، آورده شده است، دیده مى‏شود. بدین شكل كه مؤلف در اثبات یا ردّ گزارشها از دلایل مختلف سخن به میان آورده و همچنین از رویكرد تك سببى به وقایع پرهیز نموده و سعى كرده است تا تمام عوامل تأثیرگذار درباره‏ى آن رخداد را كشف و تبیین نماید.
5. یكى دیگر از ویژگیهاى كتاب حاضر، تأثیرپذیرى شدید مؤلف از قرآن به عنوان یك «متن تاریخى» است. آنگونه كه خود مؤلف در جاهایى از كتاب یاد آور شده، اصرار زيادى بر تطبيق رخدادهاى تاریخ اسلام و حتى تاريخ جزيرة‏العرب قبل از بعثت، با محتواى آیات قرآنى داشته است.14
... تلاش و قصد اولیه آن بود كه همه جا گزارشهاى موجود در منابع اصلى را با آیات قرآنى مقایسه كنیم، اما متأسفانه... آن قصد در همه جا تحقق نیافت.15
مى‏توان گفت كه در شیوه‏ى توجه به تاریخ نیز مؤلف، بيش از آنكه متأثر از سنت تاریخ‏نگارى مسلمانان در تمدن اسلامى باشد، از سبك تاریخى قرآن تأثیر پذیرفته است. توضیح آنكه رویكرد قرآن به تاریخ، عقلانى و همراه با تفكّر است و به همین علّت بعد از هر گزارش تاریخى با عباراتى مانند «افلایعقلون»، «افلایتفكرون»، روبه‏رو مى‏شویم. به عبارت دیگر، ما در قرآن با حداقل توجه به توصیف روبه‏رو هستیم و بلافاصله به نتیجه‏گیرى و تحلیل و تفكّر درباره‏ى رخدادها مى‏رسیم كه با تأكید همراه است. براى نمونه مى‏توان به داستان اصحاب كهف در قرآن اشاره نمود كه خداوند بدون این‏كه تعداد اصحاب كهف را روشن نماید، عبور مى‏كند و خواننده را به نتیجه‏گیرى و تأمل وا مى‏دارد. به نظر مى‏رسد رویكرد اندیشه‏اى و عقلانى مؤلف بى‏تأثیر از سبك تاریخى قرآن نباشد.
6. آنچه از مطالعه‏ى كتاب برمى‏آید، این است كه واحد تاریخ در نزد مؤلف تنها «سیاست» نیست. بلكه تحوّلات اقتصادى و اجتماعى نیز مورد توجه او بوده است. اگر چه منابع از این لحاظ اطلاعات زیادى را در اختیار قرار نمى‏دهند و اتفاقاً یكى از دلخوریهاى مؤلف از ابن اسحاق به همین نگاه مثله‏اى او به تاریخ كه تنها تحوّلات سیاسى را در آن دیده است، برمى‏گردد؛ با این حال، سعى نموده است تا حد ممكن، تحولات اقتصادى و اجتماعى دوره‏ى پیامبر را مورد عنایت قرار دهد. بر همین اساس، در تحلیل ساختار اقتصادى جامعه‏ى مدینه، اقشار و گروههاى اجتماعى‏اى مانند: ثروتمندان و توانگران مسلمان، اصناف و فروشندگان، زمینداران و كشاورزان، فقرا و مساكین و یتیمان و بردگان16 مورد توجه و بررسى قرار گرفته‏اند.
7. استفاده از علوم هم‏پیوند با علم تاریخ در تحلیل سوانح تاریخى، به ویژه بعد از جنگ جهانى دوم، قوت زیادى گرفت. از طرفى، علم روان‏شناسى به واسطه‏ى ظهور شخصیت‏هاى بزرگ و تأثیرگذارى مانند هیتلر و موسولینى در اروپا بطور ویژه مورد توجه تاریخ‏نگاران قرار گرفت. در فرانسه، مكتب روان‏شناسى تاریخى‏اى به وجود آمد كه بعدها به وسیله‏ى كسانى مانند ژ. میرسون و ژ.پ. ورنال رهبرى مى‏شد كه البته تا حد زیادى تحت تأثیر ماركسیسم قرار داشت. در این میان محققان تاریخى برجسته‏اى نیز مانند ر. ماندرو در فرانسه ظهور كردند كه با رویكرد روان‏شناسى اجتماعى، تاریخ فرانسه در قرن شانزدهم و آغاز قرن هفدهم را مورد بررسى قرار داده و روحیات روانى مردم فرانسه را در آن دوره با وضعیت روانى آنها در قرن بیستم مقایسه نموده و به نتایج قابل توجهى دست یافتند.
بعدها در اروپا و آمریكا، آثار تاریخى زیادى با رویكرد روان‏شناختى، درباره‏ى شخصیت‏هاى بزرگ تاریخ مانند ناپلئون، هیتلر، روبسپیر، دانتون و... نوشته شد كه البته نتایج درخشانى را هم به همراه داشت و زوایاى پنهانى را كه به وسیله‏ى مورخان روشن نشده بود، آشكار ساخت.
در كشور ما، هنوز توجه و استفاده از علوم هم‏پیوند، در تحلیلهاى تاریخى چندان جا نیفتاده است، اما مى‏توان گفت كه در حال آغازیدن است. بدون تردید، استفاده از روان‏شناسى، مى‏تواند كمك زیادى براى ارائه‏ى تحلیل‏هاى درست و دقیق از شخصیت‏هایى مانند نادر، آغامحمدخان قاجار، فتحعلى شاه و حتى كسانى مانند آصف الحكماء و یا پزشك احمدى و... بنماید.
نویسنده‏ى محترم از آن دسته مورخانى است كه به علم روان‏شناسى به عنوان یك علم كمكى براى شناخت تاریخ توجه زیادى از خود نشان داده‏اند. مؤلف در كتاب «تاریخ صدر اسلام» نیز این گرایش خود را به گونه‏اى نشان داده و با استفاده از اطلاعات روان‏شناختى، تفسیر پاتولوژیك از شخصیت پیامبر را كه به وسیله‏ى «گلدزیهر» در كتاب «درسهایى درباره‏ى اسلام» مطرح شده، نقد و رد نموده است.17
به نظر مى‏رسد، برخى از مباحث و موضوعات مطرح شده در كتاب حاضر قبل از اینكه به نتیجه و جمع‏بندى نهایى برسد، نیمه تمام رها شده است كه در پایان این نوشتار به آنها اشاره مى‏شود:
1. ص 145؛ مؤلف در بحث حنفاء و ارائه‏ى تعریفى از آنها، آورده است:
بهترین تعریف از حنفاء این است كه آنان كسانى بودند كه اعتقاد داشتند بت‏پرستى، دینى شایسته‏ى پیروى نیست، ولى چون آیینى معقول و شایسته‏ى پیروى نیز نمى‏یافتند، لاجرم از بت‏پرستى به بقایاى موجود آیین ابراهیمى گرویدند و بر خود نام حنفاء گذاشتند.
بعد در ادامه آمده است:
پس از ظهور اسلام، همان افراد معدودى نیز كه خود را حنیف مى‏شمردند و بعثت پیامبر را درك كردند، به اسلام ایمان نیاودند.18
با آن تعریفى كه از حنفاء ارائه شده، قاعدتاً باید نخستین گروندگان به اسلام حنفاء مى‏بودند؛ در حالى كه به اذعان مؤلف هیچ اقبالى از سوى آنها به دعوت پیامبر نشان داده نشده است. پس مشكل كجاست؟ یا آن تعریف از حنفاء صحیح نیست یا این عدم استقبال. تصور نگارنده بر این است كه مؤلف محترم تعریف نهایى خود را از حنفاء و وجود تاریخى آنها ارائه نكرده و به همین علت صدر و ذیل كلام‏شان دچار تناقض شده است.
2. ص 180؛ نویسنده‏ى محترم در این صفحه ماجراى شق صدر را بى‏اساس و افسانه‏آمیز دانسته؛ اما ادله‏ى خود را در این‏باره نیاورده است.
3. ص 521؛ در این صفحه عنوان شده است: «در باب محتواى برخى از پاسخ‏هاى ثبت شده به حضرت رسول [از سوى پادشاهان بزرگ آن روزگار] جاى نقادى جدى وجود دارد كه براى رعایت اختصار از آن در مى‏گذریم.» چرا از موضوع به این مهمى به بهانه‏ى «رعایت اختصار» عبور شده است؟
در پايان مطالعه اثر حاضر را براى پژوهشگران تاریخ اسلام توصيه مى‏كنيم.
پى‏نوشت‏ها:
1. دانشجوى دكترى تاریخ اسلام دانشگاه تهران.
2. پیشگفتار كتاب، ص 2.
3. همان.
4. همان.
5. همان.
6. مؤلف، امور منفرد، جزئى و پراكنده را به عنوان حيطه‏ى قلمرو تاریخ‏نگارى خود انتخاب نكرده است.
7. پیشگفتار كتاب، ص 3.
8. متن كتاب، ص 244.
9. متن كتاب، ص 182.
10. متن كتاب، ص 183.
11. پیشگفتار كتاب، ص 3.
12. متن كتاب، ص [یازده].
13. متن كتاب، ص 273، 278.
14. براى نمونه ر.ك: صفحات 40 تا 41، كه جنگ احد با تأكید بر آیات قرآنى گزارش و تحلیل شده است.
15. متن كتاب، ص 3.
16. متن كتاب، ص
17. متن كتاب، ص 211.
18. متن كتاب، ص 145، 205.

حسن حضرتی
مجله تاریخ اسلام، شماره 18

این کتابو میشه برای دانلود بذارین؟

حتما کتاب خوبیه

موضوع قفل شده است