رابطه عدالت خداوند با خلقت شیعیان از گل ائمه و محروم بودن بقیه انسانها از این موهبت چگونه است ؟

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
رابطه عدالت خداوند با خلقت شیعیان از گل ائمه و محروم بودن بقیه انسانها از این موهبت چگونه است ؟

سلام . مبحث سرشت شیعیان از گل ائمه رو خوندم ، خیلی جالب بود فقط هرچی فکر میکنم نمیتونم رابطه عدالت خدا رو با خلقت شیعیان از گل ائمه و بی بهره موندن بقیه انسانها از این موهبت را بفهمم ،
آخه قبل از خلقت انسان که کاری از او سرنزده که بخاطر آن ، لایق یا محروم از گل ائمه شود!!!! یادمه از یه سخنرانی هم شنیده بودم که ائمه فرمودن : کارهای خوب شیعیان ما بخاطر گل ماست که از آن سرشته شده اند و کارهای بدشان بخاطر ناخالصی ای است که هنگام خلقتشان با گل ما مخلوط شده و اعمال بد کافران بخاطر محرومیتشان از گل ماست و کارهای خوبی که گهگاه ازشان سرمیزند ناشی از مقدار اندک گل ماست که هنگام خلقتشان با گل ناپاک آنها مخلوط شده...... آیا این قضیه دست آویزی برای توجیه اعمال بد ، در روز قیامت برای انسانهای بدکار نمیشود ؟!
ممنون میشم بیشتر برام توضیح بدید تا بتونم درک درستتری از عدالت خداوند تو این قضیه داشته باشم

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد رئوف

پرسش:
مبحث سرشت شیعیان از گل ائمه را خواندم ، خیلی جالب بود فقط هر چه فکر می کنم نمی توانم رابطه عدالت خدا را با خلقت شیعیان از گل ائمه و بی بهره ماندن بقیه انسان ها از این موهبت را بفهمم ، لطفا بیشتر برایم توضیح بدهید تا بتوانم درک درست تری از عدالت خداوند در این رابطه داشته باشم.

پاسخ:
در ابتدا برای روشن شدن معنای «طينت» معنای لغوی و اصطلاحی آن را توضيح می دهيم:
طينت از ماده طين به معنای گل، مشتق شده است. طينت بر وزن فِعلَت می باشد، ماده فِعلت براي بيان حالت و نوع فعل و كار انجام شده می باشد مانند فطرت كه دلالت بر نوع خاصی از خلقت كه دارای ويژگی خاصی می كند دارد لذا طينت به معنای گل خاصی كه دارای ويژگی خاصی است می باشد.(1) از اين جهت كه ماده آفرينش انسان از گل می باشد چنانچه خدای متعال مي فرمايد: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ» و به يقين، انسان را از عصاره ای از گل آفريديم»(2)
در حقيقت، خميره، سرشت و طبع خلقت انسان اصطلاحا طينت گفته می شود. گل مبدا خلقت مادی انسانی است اما مبدأ زندگی معنوی و روحانی آدمی را روح او تشكيل می دهد.
خداوند مي فرمايد: «نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ»؛ از روح خويش در او دميد، و براي شما گوش و ديدگان و دل ها قرار داد؛ چه اندك سپاس می گزاريد.(3)
اما در مورد چگونگی خلقت طينت انسان با توجه به روايتی از امام صادق (عليه السّلام) در جلد دوم اصول كافي باب طينت مؤمن حديث پنجم يا رواياتی از ائمه اطهار (عليهم السّلام) در اين جهت رسيده كه اين دسته روايات معروف به روايات طينت می باشد و چنانچه از ظاهر برخی از اين روايات استفاده می شود هر كدام ما انسان ها با طينت ها و سرشت های مخصوصی خلق شده ايم و اين نوع خلقت نيز تغيير ناپذير می باشد و اين كه برخی از انسان ها بر طينت زشت و آلوده خلق و برخی با طينت پاك و مطهر خلق گشته اند و ... و نيز بحث مجبور بودن انسان ها به جهت خلقت آن ها بر طينت خاصی كه دارند.
مرحوم علامه طباطبايی در تفسير الميزان اين روايات را به چند گروه تقسيم می كند:
گروه اول: احاديثی است كه اجمالاً دلالت دارند كه خداوند متعال انسان ها را در موقع آفرينش، به دو گونه آفريده است: گروهی سعادتمند و گروهی اهل شقاوت. تفسير اين روايات روشن است. اين روايات دلالت دارند كه اجمالاً نوع انسان به قضای الهی بر دو گونه است: سعيد و شقی. اما اين كه چه كسانی سعيد و چه كسانی شقی اند، به اختيار خود آنان است. برخی به حسن اختيار خود، راه هدايت و سعادت را طی كرده، سعادتمند می شوند و برخی به سوء اختيار خود راه ضلالت و شقاوت را طی می كنند و شقی می شوند.
گروه دوم: رواياتی كه دلالت دارند بر اين كه برخی از انسان ها، از گل بهشت خلق شده و سرانجام به بهشت می روند و برخی از گل جهنم خلق شده و به آن جا باز می گردند.
گروه سوم: رواياتی كه خلقت انسان را به آب گوارا يا آب تلخ و شور منتسب می كنند.
گروه چهارم: رواياتی كه برگشت اختلاف در آفرينش انسان ها را به اختلاف در نور و ظلمت می دانند.
گروه پنجم: رواياتی كه می فرمايد: خداوند روز قيامت خوبی های بدان را از آن ها می گيرد و به خوبان می دهد و بدی های خوبان را از آنان می گيرد و به بدان می دهد، يعنی، شخص كافر، اگر خوبی هم داشته باشد، از او گرفته و به مؤمن داده مي شود.(4)
مرحوم علامه طباطبايی بعد از ذكر روايات در اين زمينه می فرمايد: «البته اين روايات و همچنين آيات در مقام اثبات سعادت و شقاوت ذاتی نيستند، و آن چه را براي انسان اثبات می كنند از قبيل ثبوت زوجيت برای چهار نيست، و اصلا سزاوار هم نيست كسي چنين توهمی بكند، برای اين كه اگر برگشت آن صرفا به تصوير عقلی بوده و با واقعيت خارجی منطبق نباشد اثر حقيقی نخواهد داشت، و اگر برگشت آن به اقتضای ذاتی و حقيقی انسان كه سعادت و شقاوتش بستگي به آن دارد بوده باشد، منافی با اطلاق ملك خدای سبحان بوده مستلزم تحديد سلطنت او است، كه خود قرآن و احاديث و همچنين عقل مخالف آن است. علاوه بر اين كه چنين چيزی مستلزم اختلال نظام عقل در جميع مبانی عقلا است، براي اين كه بنای جميع عقلا بر تأثير تعليم و تربيت است، و همه متفق اند بر اين كه كارهايی نيك و قابل ستايش و مدح است و كارهايی زشت و قابل مذمت است.
از اين هم كه بگذريم لازمه اين حرف اين است كه تشريع شرايع و فرستادن كتب آسمانی و نيز ارسال پيامبران همه لغو و بی فايده باشد، و ديگر اتمام حجت در ذاتيات به هر طور كه تصور شود معنا نخواهد داشت زيرا بنا بر اين فرض، انفكاك ذوات از ذاتيات خود محال است، اين ها همه لوازمي است كه قرآن كريم مخالف صريح آن است.
آری، قرآن كريم نظام عقل را مسلّم داشته و اين كه انسان اعمال خود را بر اختيار بنا نهاده پذيرفته است و در خلال آياتش می فرمايد: خداوند انسان را از گل آفريده سپس نسل او را در چكيده آب پستي قرار داد، آنگاه همان چكيده را به طور خوبی رويانيد و بزرگ كرد تا بالغ گرديد و از نعمت عقل برخوردار شد، به طوری كه كار نيك و بد را به اختيار خود انجام داده، خير و شر، نفع و ضرر، اطاعت و معصيت و ثواب و عقاب را با عقل خود تميز می دهد، و به خاطر همين تميز به افتخار مكلف شدن به تكاليف دينی مفتخر گرديد. و اگر او از عقل خود پيروي و اوامر پروردگارش را اطاعت و از نواهی اش دوری نمايد سعادتمند شده به بهترين وجه پاداش داده مي شود و اگر با عقل خود مخالفت نمايد و هواي نفس را متابعت و پروردگارش را نافرماني كند بدبخت شده ، وبال گناهان خود را می چشد، و سرای دنيا سرای امتحان و آزمون است، امروز عمل و فردا روز پاداش می باشد.
علاوه بر اين اگر سعادت و شقاوت ذاتی انسان ها باشد، توبه بی معنا می شود زيرا در اين صورت راه تغيير باز نيست. اما دعوت فراوان آيات و روايات به توبه، نشان می دهد كه سعادت و شقاوت ذاتی نيست و تغيير در انسان ها امكان پذير است و نيز اگر كسی بالذات سعيد يا شقی بود، اصل تعليم و تربيت و تأثير پذيری آن بی معنا خواهد بود و اين همه تأكيد و كوشش انسان ها در امر تعليم و تربيت بيهوده می باشد.
خداوند خلقت ما انسان ها را جملگي از فطرت های الهی و پاكی آفريد كه غير قابل تغيير است: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»؛ فطرتی كه خداوند، انسان ها را بر آن آفريده، دگرگونی در آفرينش الهي نيست.(5) اين كه می فرمايد: «دگرگونی در آفرينش الهی نيست يعنی، خداوند متعال هيچ كس را بدون فطرت نيافريده است. هم چنين خداوند مي فرمايد: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»؛ قسم به نفس آدمی و آن كه آن را منظم ساخته سپس فجور و تقوا را به او الهام كرده است.(6)
پس چنين نيست كه عده ای ذاتاً به بدی و گناه تمايل داشته باشند و با شقاوت خلق شوند و گروهی نيز ذاتاً به خوبی و تقوا تمايل داشته باشند و با سعادت آفريده شده باشند زيرا هر كس دارای فطرت و نفس ملهمه است كه كارهای خوب و بد را به او الهام كرده و او را به سمت خوبی ها و پاكی ها سوق می دهد.
با توجه به مطالب فوق منظور از اين روايات، اين نيست كه برخی ذاتاً اهل شقاوت و گروهی ذاتاً اهل سعادت اند و طينت علت تامه برای رفتار و اعمال انسانی است. لذا اگر روايات فوق را بررسی كنيم، متوجه خواهيم شد كه همگی به جنبه مادی آفرينش انسان يعنی آب و هوا، خاك، وراثت، محيط خانوادگی و اجتماعی توجه دارند. حتی رواياتی كه اشاره دارند كه برخی از انسان ها از طينت بهشتی يا عليين و برخی از طينت جهنم يا سجين آفريده شده اند، منظور بهشت و جهنمی نيست كه در قيامت ظهور می كند زيرا بهشت و جهنم آخرتی اصولاً از سنخ ماده و جهان مادی نيست بلكه احتمال دارد معنای اين دسته از روايات، اين باشد كه برخی از ماده پاك زمينی و عده ای از ماده ناپاك زمينی آفريده شده اند. گروهي نيز مركّب از طينت پاك و ناپاك اند. در واقع اين روايات در بيان اين است كه آب و هوا، خاك، وراثت و محيط خانوادگی و اجتماعی، زمينه ساز سعادت و شقاوت اند يعنی: آب و هوا و فضای خوب، محيط خانوادگی و اجتماعی خوب و تربيت خوب به منزله مواد اوليه خوب است و سعادت انسان با اين مواد اوليه ارتباط دارد.
همچنين محيط مناسب، آب و هوا و خاك نامناسب و... به منزله مواد اوليه ناپاك می باشد و شقاوت انسان با اين مواد اوليه ارتباط دارد.
به عبارت ديگر مواد اوليه زمينه است، نه علت تامه زيرا از هر دو طرف موارد متعدد نقض مشاهده می شود مثلاً در يك خانواده، دو برادر كه از جهت تمام مواد اوليه يكسان هستند. پس از آنچه كه از احاديث طينت، بيان شد در بيان شرايط و زمينه های سعادت و شقاوت بود و لاغير. اين اصل در علوم تربيتی به اثبات رسيده است كه خانواده، شرايط پيش از ولادت، محيط خانوادگی، تربيتی و اجتماعی و آب و هوا (مثل مناطق معتدل يا مناطق استوايی و قطبی)، در شكل گيری شخصيت افراد نقش اساسی دارند.
اما آيا اين شرايط، عنصر محوری در شكل گيري انسانيت انسان هستند؟ گفته شد كه انسان از دو جنبه مادی و معنوی تشكيل شده است. عنصر محوری و انسانيت او، به جنبه معنوی و روحانی او است كه تحت عنوان «فطرت و نفس» از آن ياد شده است.
بر طبق فطرت و عقل انسان می تواند هم راه خير را انتخاب كند و هم راه شر را علاوه بر اين روايات بسياری از اهل بيت وارد شده كه در آن ها «جبر»، نفی شده و شديداً با انديشه جبر مقابله شده است.
مرحوم علامه طباطبايي در تفسير الميزان مطالب بسيار دقيق ديگری نيز فرموده اند كه ما بيشتر سعی داشتيم آنچه را مربوط به سوال می شود در اين جا ذكر نماييم و براي توضيح و تفسير بيشتر روايات «طينت» به متن تفسير الميزان جلد 8 صفحه 125 مراجعه شود

_____________
(1) مراجعه بشود به مجمع البحرين، ج 3، ص 438.
(2) مؤمنون/ 12.
(3) سجده/ 9.
(4) براي مطالعه متن روايات و تقسيم بندي احاديث در قالبي كه ذكر شد مي توانيد به تفسير الميزان، ج8، ص119، مراجعه نماييد.
(5) روم/ 31.
(6) شمس/ 7 و 8 .

* این پاسخ از سایت اندیشه قم استفاده شده است.

موضوع قفل شده است