جمع بندی چطور از خدا بترسم!؟!؟

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چطور از خدا بترسم!؟!؟

با عرض سلام و خسته نباشید ...
نمیدونستم این سئوال رو تو کدوم قسمت کانون بزارم و گفتم قسمت مسائل متفرقه بهتره ...
شاید متنم یکم طولانی بشه ولی بنظرم بهتره که گذشته رو هم بگم
من یک دختر 14 سالم تا قبل 12 سالگی همه چی خییییییییییییییییلی عادی بود
شاید یکی از بدترین مشکلاتم قهر کردن با دوستانم بوده باشه
ولی متاسفانه یا خوشبختانه چند ماه قبل 13 سالگیم یه اتفاق فوق العاده بد افتاد در این حد بگم که داشتم با دست خودم زندگیم رو نابود میکردم
ولی نجات پیدا کردم(تا اونجایی که میدونم)
من تو وبلاگم با اسم آفتاب آبنباتی این قسمت از زندگیم و نجاتم رو اینطور نوشتم:


نورش خیلی قشنگه اما چرا طنابی که گرفته انقدر خشنه ،انگار با هر

لحظه نزدیک شدن به نور ، خاطرات اون گرداب و اشتباهی که کرده بود

داشت دستاش رو تکه تکه میکرد،مهمتر از همه قلبش رو میسوزوند...

بعد از اون اتفاق زندگیم از این رو به این رو شد

من عهدی بستم

و به پای اون عهد مشکلات سرازیر شدن به سمتم

مث همیشه برای حل اکثریت مشکلاتم "هیچ" دقت کنید "هیچ" راهی جز التماس به خدا نداشتم

مشکلاتی که احتمالا برای دختری تو این سن تحملش خیلی سخت باشه...

کم کم متوجه شدم هیچی جز خدا ندارم حتی"حتی خانواده ام

همپای مشکلات و دعا هام معجزه" های زیادی برام رخداد

یادگرفتم چجوری از خدا درخواست کنم

یک دوره از زندگیم تو این یکسال و نیم ، شاید تا همین چند ماه پیش تو این فکر بودم که دین من گفته درباره دینم

تحقیق کنم(طبق حرف اطرافیان و تحقیق خودم)پی این شدم که از توحید و غیره شروع به تحقیق کنم

یکم فکر کردم

و بعدا متوجه شدم، به هیچ عنوان نمی تونم باور کنم خدایی وجود نداره

من با " خدا " صحبت کردم و جواب گرفتم...

چندی بعدتر هم که علنا (علاوه بر تمام این یکسال و نیم) خدا رو یجور دیگه حس کردم

الان دارم سعی میکنم بتونم خودم رو به مومن واقعی نزدیک کنم

و خدا رو شکر ، مشکلات هم چند وقتی میشه خبری ازم نگرفتم...

یکی دوهفته ای میشه که تو این فکر که از خدا نمی ترسم

بر عکس اینکه میگن باید از خدا ترسید

خب از جهنم میترسم و اگه روزی خدایی نکرده قرار باشه برم جهنم مطمئنا حقم بوده...

وقتی کار بدی میکنم عصبی و ناراحت میشم که دستور خدا رو رعایت نکردم ...معمولا هم صدقه کنار میزارم چون

شنیدم که با اینکار خشم خدا کمتر میشه

ولی اینم باعث نمیشه از خدا بترسم

من نظرم رو تو وبلاگم اینطور گفتم:


خدایا میگن باید فقط از خدا ترسید...نمیدونم خوبه یا بده...!!؟

اما خدایا من نمی تونم از تو بترسم ؟!؟می تونم؟!؟!

آره خدا، نگران عصبانیتت هستم

میخوام ازم راضی باشی

آره خدا از جهنم میترسم ، نمیخوام عذاب بکشم...

اما خدایا نمیدونم چرا اونطور که بایدازت نمی ترسم آخه با خودم فکر میکنم خدا که

انقدر مهربونه

هر کاری کنه از روی عدالت و مهربونیش و... است...

چرا باید ازش بترسم

اگه برم جهنم،تقصیر خودمه...

گاهی اگه تو دنیا عذاب میکشم ، تقصیر خودمه...

یجورایی باید از خودم بترسم...

*******************
و سئوال من:
نمیدونم چطور باید از خدا بترسم!؟!و چرا باید از خدا بترسم!؟!
ممنون میشم پیگیری کنید...

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد حنیف

سلام و احترام خدمت شما خواهر گرامی

خیلی خوشحالم و تبریک عرض میکنم که در این سن به جائی رسیده اید که خیلی ها آرزوش رو دارند. امیدوارم خداوند این حال خوش رو برای شما دائمی قرار دهد.

مقوله ترس از خدا، در بین ما مقداری بد جا افتاده. فکر میکنیم ترس از خدا مثل ترس دنیائی ست که به خاطر در امان نبودن از یک موجود خشن و بی رحم اتفاق می افتد.

در حالیکه ترس از خدا دارای معانی دیگری ست که عرض میکنم:
یک معنای ترس از خدا، ترس از خشم خداوند و عذاب در دنیا و آخرت است که خود شما اشاره کرده اید:

ماه گردویی;728400 نوشت:
آره خدا، نگران عصبانیتت هستم
میخوام ازم راضی باشی
آره خدا از جهنم میترسم ، نمیخوام عذاب بکشم...

این نگران بودن از عصبانیت خداوند و چیزی که باعث میشود نافرمانی خدا را نکنید و ترس از جهنم و عذاب، همان ترس از خدا و قابل ستایش است.

گاهی هم انسان از این ترس دارد که نکند در جهت فرمانبری تمام توانش را به کار نبرده و ای بسا این اطاعت دست و پاشکسته مقبول درگاه حق نیفتد و پاداشی بر آن مترتب نشود یا درجه ای را که انتظار دارد برای او نسازد.

چنین ترسی دلهره از رد و عدم پذیرش طاعت بوده و موجب میشود انسان در اعمالش دقت بیشتری کرده و نیّتش را هر چه بیشتر خالص کند.

اگر چنین ترسی در دل نباشد و انسان به قبولی اعمالش مطمئن باشد، در جهت بهبود آنها تلاش نکرده و دچار خطا یا عجب میشود.

معنای دیگر ترس از خدا، لرزش دل در برابر هیبت و عظمت خداوند است که این نوع ترس در آیات قرآن "خشیت" نامیده شده.
خشیت حالت خضوع و خشوع و تسلیم در برابر حق است و هرچه درجه علم و معرفت انسان نسبت به عظمت و برزگی وجلال خداوند بیشتر شود، خود را حقیرتر و ناچیزتر دیده و به درجه خشوعش اضافه میشود.

خداوند در قرآن میفرمایند: «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» 1
ازميان بندگان خدا، تنها عالمان هستند كه از خدا مى‏ترسند.

و نیز میفرماید: «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ» 2
خدا از آنان خشنود است و آنان نيز از خدا خشنود و راضى هستند. اين مقام، از آن كسى است كه از پروردگارش مى‏ترسد.

در جاى ديگر مى‏فرمايد: «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‏» 3
آن كس كه از مقام پروردگارش ترسيده و نفس را از هوا باز داشته، بهشت جايگاه اوست.

كسى كه به اين مرتبه از خوف، برسد خداوند ابهت او را در دل همه جهانيان قرار مى‏دهد.

امام صادق عليه‏السلام در اين باره مى فرمايد «مَنْ خافَ اللَّهَ اخافَ اللَّهُ مِنْهُ كُلَّ شَىْ‏ءٍ وَمَنْ لَمْ يَخَفِ اللَّهَ اخافَهُ اللَّهُ مِنْ كُلِّ شَىْ‏ءٍ» 4
كسى‏كه از خدا بترسد خداوند همه چيز را از او مى‏ترساند و كسى كه از خدا نترسد، خداوند او را از هر چيزى میترساند.

1- سوره مبارکه فاطر آیه 28
2- سوره مبارکه بینه آیه 8
3- سوره مبارکه نازعات آیات 40 و 41
4-اصول کافی ج 3، ص 110

راه درست، اعتدال در خوف و رجاء است.

رجاء درست انسان را وادار به پشیمانی از گناهان گذشته و توبه میکند و مقدار بیش از حد آن انسان را دچار آمال و آرزوهای بی جا کرده و از طاعت بازمیدارد.

خوف هم به همین صورت است. خوف به میزان لازم انسان را از نافرمانی باز داشته و خوف بیش از حد انسان را دچار ناامیدی و یأس از درگاه خداوند میکند.

امام صادق عليه‏ السلام از پدر بزرگوارش نقل مى‏كند:
هیچ بنده مومنی نیست مگر اینکه در قلب او دو نور است. نور خوف و نور امید. که اگر این دو نور با هم سنجیده شود، هیچ کدام بر دیگری زیادتی نکند. 1

علامه طباطبائی رحمه الله علیه میفرمایند:
هر كسى نميتواند اين دو شرط را در خود حفظ كند، چون باقى نگهداشتن ايمان بسيار سخت است، و بقاى آن از جهت گناهان، و مخصوصا گناهان كبيره، و باز مخصوصا تكرار و ادامه گناهان، در خطرى عظيم است، آرى ايمان آدمى دائما در لبه پرتگاه قرار دارد، چون منافيات آن دائما آن را تهديد بنابودى مى‏كند.
و چون چنين است، پس يك فرد مسلمان دائما ترس اين را دارد، كه مبادا گرانمايه‏ ترين سرمايه نجات خود را از دست بدهد، و اين اميد هم دارد، كه بتواند با توبه و جبران مافات آن را حفظ كند، پس چنين كسى دائما در ميان خوف و رجاء قرار دارد، و خداى خود را، هم از ترس مى‏پرستد، و هم با اميد، و در نتيجه در زندگيش هم در حالت اعتدال، ميان نوميدى، كه منشا خموديها است، و ميان اطمينان به شفاعت، كه كوتاهيها و كسالتها است، زندگى مى‏كند، نه بكلى نوميد است، و نه بكلى مطمئن، نه گرفتار آثار سوء آن نوميدى است، و نه گرفتار آثار سوء اين اطمينان. 2

1- اصول کافی. ج3. ص114
2-
ترجمه تفسير الميزان. ج‏1. ص281

در پناه حق باشید.:Gol:

حنیف;728841 نوشت:
معنای دیگر ترس از خدا، لرزش دل در برابر هیبت و عظمت خداوند است که این نوع ترس در آیات قرآن "خشیت" نامیده شده.
خشیت حالت خضوع و خشوع و تسلیم در برابر حق است و هرچه درجه علم و معرفت انسان نسبت به عظمت و برزگی وجلال خداوند بیشتر شود، خود را حقیرتر و ناچیزتر دیده و به درجه خشوعش اضافه میشود.

خداوند در قرآن میفرمایند: «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» 1
ازميان بندگان خدا، تنها عالمان هستند كه از خدا مى‏ترسند.


ممنون و چند تا سئوال برام پیش اومده تو همین موارد:
مشکل منم دقیقا همین نوع ترسه که من فکر نمی کنم داشته باشم
بنظرم اگه فردی همچین ترس از خدا داشته باشه پس مواقع صحبت با خدا تا تمام احترامی که می تونه داشته باشه با خدا صحبت میکنه؟!؟درسته!؟؟!
پس اینم درسته که اگهمن به درجه علما نرسم این ترس تو من بوجود نمیاد!؟!
و در صورت نبود این نوع ترس آیا ، ممکنه خللی در ایمان و اعتدال در خوف و رجاء بوجود بیاد!؟؟!

ماه گردویی;728889 نوشت:
ممنون و چند تا سئوال برام پیش اومده تو همین موارد:
مشکل منم دقیقا همین نوع ترسه که من فکر نمی کنم داشته باشم
بنظرم اگه فردی همچین ترس از خدا داشته باشه پس مواقع صحبت با خدا تا تمام احترامی که می تونه داشته باشه با خدا صحبت میکنه؟!؟درسته!؟؟!
پس اینم درسته که اگهمن به درجه علما نرسم این ترس تو من بوجود نمیاد!؟!
و در صورت نبود این نوع ترس آیا ، ممکنه خللی در ایمان و اعتدال در خوف و رجاء بوجود بیاد!؟؟!

سلام مجدد.

اینکه انسان به راحتی با خداوند صحبت کند نه تنها بد نیست که سفارش هم شده.
منتها انسان هر اندازه که مقامش بالاتر برود، در واقع حقارت خودش را میبیند و حقارتی که بر سر دوراهی سعادت ابدی یا شقاوت ابدی است .

یعنی میبیند که من هیچی نیستم و در حقیقت اون کسی که دستگیر هست خداست.
خودش را هیچ میبیند و خدا را همه چیز.

از طرف دیگر میداند که اگر اعمالش درست و خداوند از او راضی شد، به سعادت ابدی میرسد و اگر خدای نخواسته برعکس شد شقاوت ابدی.

بنابراین انسان بر سر دوراهی معامله ای است که پایان ناپذیر است. و این یک خشیت و ترسی در دل انسان ایجاد میکند که موجب دقت بیشتر در اعمال و رفتار خواهد شد.

و خشیت همان احساس حضور خداوند است.

امام حسین علیه در مناجات شعبانیه میفرمایند:

وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَكَ وَ لَاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلَالِكَ فَنَاجَيْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَكَ جَهْراً

خدایا مرا از کسانى قرار ده که آوازشان دادى، پس پاسخت دادند، به آنها توجه فرمودى، پس در برابر بزرگى‏ ات مدهوش شدند، و با آنان راز پنهان گفتى و آنان آشکارا براى تو کار کردند.

یعنی من را از اونهائی قرار بده که عمل کردنم برای رسیدن نیست، بلکه چون رسیدم عمل میکنم.
تو از درون با او مناجات میکنی عاشقت میشود، بعد بلند میشه نماز و دعا و دست تضرع دراز میکند.
خشیت درک حضوری است که موجب میشود انسان به عمل بایستد.

در پناه حق باشید.:Gol:

اها...
بهتر شد...
خییییییییییییییلی ممنون

جمع بندی:

سوال: چطور از خدا بترسم!؟!؟

پاسخ: مقوله ترس از خدا، مثل ترس دنیائی نیست که به خاطر در امان نبودن از یک موجود خشن و بی رحم اتفاق می افتد.
یکی از معنای ترس از خدا، ترس از خشم خداوند و عذاب در دنیا و آخرت است.
گاهی هم انسان از این ترس دارد که نکند در جهت فرمانبری تمام توانش را به کار نبرده باشد. چنین ترسی دلهره از رد و عدم پذیرش طاعت بوده و موجب میشود انسان در اعمالش دقت بیشتری کرده و نیّتش را هر چه بیشتر خالص کند و اگر چنین ترسی در دل نباشد و انسان به قبولی اعمالش مطمئن باشد، در جهت بهبود آنها تلاش نکرده و دچار خطا یا عجب میشود.
معنای دیگر ترس از خدا، لرزش دل در برابر هیبت و عظمت خداوند است که این نوع ترس در آیات قرآن "خشیت" نامیده شده و حالت خضوع و خشوع و تسلیم در برابر حق است و هرچه درجه علم و معرفت انسان نسبت به عظمت و برزگی وجلال خداوند بیشتر شود، خود را حقیرتر و ناچیزتر دیده و به درجه خشوعش اضافه میشود.
خداوند در قرآن میفرمایند:
«إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» 1
ازميان بندگان خدا، تنها عالمان هستند كه از خدا مى‏ترسند.

و نیز میفرماید: «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ» 2
خدا از آنان خشنود است و آنان نيز از خدا خشنود و راضى هستند. اين مقام، از آن كسى است كه از پروردگارش مى‏ترسد.

در جاى ديگر مى‏فرمايد: «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‏» 3
آن كس كه از مقام پروردگارش ترسيده و نفس را از هوا باز داشته، بهشت جايگاه اوست.

كسى كه به اين مرتبه از خوف، برسد خداوند ابهت او را در دل همه جهانيان قرار مى‏دهد.

امام صادق عليه‏السلام در اين باره مى فرمايد «مَنْ خافَ اللَّهَ اخافَ اللَّهُ مِنْهُ كُلَّ شَىْ‏ءٍ وَمَنْ لَمْ يَخَفِ اللَّهَ اخافَهُ اللَّهُ مِنْ كُلِّ شَىْ‏ءٍ» 4
كسى‏كه از خدا بترسد خداوند همه چيز را از او مى‏ترساند و كسى كه از خدا نترسد، خداوند او را از هر چيزى میترساند.
راه درست، اعتدال در خوف و رجاء است.
رجاء درست انسان را وادار به پشیمانی از گناهان گذشته و توبه میکند و مقدار بیش از حد آن انسان را دچار آمال و آرزوهای بی جا کرده و از طاعت بازمیدارد.
خوف هم به همین صورت است. خوف به میزان لازم انسان را از نافرمانی باز داشته و خوف بیش از حد انسان را دچار ناامیدی و یأس از درگاه خداوند میکند.

امام صادق عليه‏ السلام از پدر بزرگوارش نقل مى‏كند:
هیچ بنده مومنی نیست مگر اینکه در قلب او دو نور است. نور خوف و نور امید. که اگر این دو نور با هم سنجیده شود، هیچ کدام بر دیگری زیادتی نکند. 5

علامه طباطبائی رحمه الله علیه میفرمایند:
هر كسى نميتواند اين دو شرط را در خود حفظ كند، چون باقى نگهداشتن ايمان بسيار سخت است، و بقاى آن از جهت گناهان، و مخصوصا گناهان كبيره، و باز مخصوصا تكرار و ادامه گناهان، در خطرى عظيم است، آرى ايمان آدمى دائما در لبه پرتگاه قرار دارد، چون منافيات آن دائما آن را تهديد بنابودى مى‏كند.
و چون چنين است، پس يك فرد مسلمان دائما ترس اين را دارد، كه مبادا گرانمايه‏ ترين سرمايه نجات خود را از دست بدهد، و اين اميد هم دارد، كه بتواند با توبه و جبران مافات آن را حفظ كند، پس چنين كسى دائما در ميان خوف و رجاء قرار دارد، و خداى خود را، هم از ترس مى‏پرستد، و هم با اميد، و در نتيجه در زندگيش هم در حالت اعتدال، ميان نوميدى، كه منشا خموديها است، و ميان اطمينان به شفاعت، كه كوتاهيها و كسالتها است، زندگى مى‏كند، نه بكلى نوميد است، و نه بكلى مطمئن، نه گرفتار آثار سوء آن نوميدى است، و نه گرفتار آثار سوء اين اطمينان. 6
اینکه انسان به راحتی با خداوند صحبت کند نه تنها بد نیست که سفارش هم شده.
منتها انسان هر اندازه که مقامش بالاتر برود، در واقع حقارت خودش را میبیند و حقارتی که بر سر دوراهی سعادت ابدی یا شقاوت ابدی است .

یعنی میبیند که من هیچی نیستم و در حقیقت اون کسی که دستگیر هست خداست.
خودش را هیچ میبیند و خدا را همه چیز.

از طرف دیگر میداند که اگر اعمالش درست و خداوند از او راضی شد، به سعادت ابدی میرسد و اگر خدای نخواسته برعکس شد شقاوت ابدی.

بنابراین انسان بر سر دوراهی معامله ای است که پایان ناپذیر است. و این یک خشیت و ترسی در دل انسان ایجاد میکند که موجب دقت بیشتر در اعمال و رفتار خواهد شد.

و خشیت همان احساس حضور خداوند است.

امام حسین علیه در مناجات شعبانیه میفرمایند:

وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَكَ وَ لَاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلَالِكَ فَنَاجَيْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَكَ جَهْراً

خدایا مرا از کسانى قرار ده که آوازشان دادى، پس پاسخت دادند، به آنها توجه فرمودى، پس در برابر بزرگى‏ ات مدهوش شدند، و با آنان راز پنهان گفتى و آنان آشکارا براى تو کار کردند.

یعنی من را از اونهائی قرار بده که عمل کردنم برای رسیدن نیست، بلکه چون رسیدم عمل میکنم.
تو از درون با او مناجات میکنی عاشقت میشود، بعد بلند میشه نماز و دعا و دست تضرع دراز میکند.
خشیت درک حضوری است که موجب میشود انسان به عمل بایستد.

در پناه حق باشید.

1- سوره مبارکه فاطر آیه 28
2- سوره مبارکه بینه آیه 8
3- سوره مبارکه نازعات آیات 40 و 41
4-اصول کافی ج 3، ص 110
5- اصول کافی. ج3. ص114
6- ترجمه تفسير الميزان. ج‏1. ص281

موضوع قفل شده است