آیا باید از امثال "ادیسون" متشکر باشیم

تب‌های اولیه

26 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا باید از امثال "ادیسون" متشکر باشیم

سلام :Gol:
از همین ابتدا بگم که بحث ، بحث پاداش اخروی و امثال آن نیست
یک نفر به ما خدمتی کرده ، اسمش ادیسونه یا گراهام بله یا ابن سیناست .
آیا لازمه در درون خود از اونا متشکر باشیم که به ما خدمت کردند ؟

نظر شما چیست ؟
موفق باشید

حتما باید متشکر باشیم به چند دلیل
1-ارامش دنیوی
2-شناسایی بعدی دیگر از نعمات الهی
3-خداوند استعدادهای خواص را به بندگان برگزیده اش عطا می کند که لیاقتش را دارند.چنین دانشمندی که در تاریخ بی نظیر است جای خود دارد.

اگر نتیجه تشکر این باشد که زندگی دانشمندان و مخترعان را الگوی زندگی خود قرار دهیم بله باید این کار را بکنیم. ولی اگر تشکر فقط قدردانی باشد که آن ها مرده اند و دیگر زنده نیستند و تشکر ما فرقی به حال آن ها نمی کند.
البته نباید فراموش کرد که ما هر چه راحتی داریم از این دانشمندان و مخترعان است. (البته جناب حامد گفته می شود که ادیسون به خدا اعتقاد نداشته است!)

حامد;134983 نوشت:
ظر شما چیست ؟

سلام
ما باید ببینیم مبنای تشکر چیست ؟ یعنی ما بر چه اساسی باید از دیگری تشکر کنیم ؟
نظر شما در مورد این اصل که :
هرکس به هر نحوی به ما یک خوبی کرد باید از او ممنون و متشکر باشیم و مهم نیست او چه انگیزه ای داشته است اصلا می خواسته به ما خدمتی کند یا خیر .
این اصل قابل قبول است ؟
ظاهرا این اصل مشکلی دارد .
ما نمی توانیم بپذیریم خوبی کاری است که صرفا به نفع ماست بلکه انگیزه فرد هم مهم است . مثلا اگر کسی که ما را نمی شناسد و ما را مد نظر نداشته کاری انجام دهد که نفعش به نحوی به ما هم برسد ما مدیون او هستیم ؟
نظر دوستان چیست ؟
موفق باشید

باید ممنون باشیم علم از عبادت بهتر است اما چه خوب و عالیست که با عبادت همراه باشد و مقام و شأن و کرامت انسان در درگاه الهی بالا برود. به دست آوردن علم زیاد کاری بس دشوار است پس آنها به خاطر بشریت از تفریحات خود گذشتند و قعطاً جایی در بهشت خدا دارند .

حامد;135193 نوشت:
ما نمی توانیم بپذیریم خوبی کاری است که صرفا به نفع ماست بلکه انگیزه فرد هم مهم است . مثلا اگر کسی که ما را نمی شناسد و ما را مد نظر نداشته کاری انجام دهد که نفعش به نحوی به ما هم برسد ما مدیون او هستیم ؟

سلام
آره داشتم می گفتم که نمی شود صرف نفع به خود را مبنای تشکر قرار داد . با یک مثال مطلب را توضیح می دهیم :
فرض کنید یک نفر که با شما خصومت دارد یک سنگی بسوی شما پرتاب می کند ولی از سر اتفاق می خورد به ماری که می خواست شما را بگزد
آیا باید از او تشکر کنید ؟
این بحث و بررسی برای آنستکه معیارهای صحیح لزوم تشکر را بدست آوریم
موفق باشید

سلام
پس اگر موافق باشید بگوییم :
برای اینکه بخاطر کاری متشکر کسی باشیم باید هم او رساندن نفعی را به ما اراده کرده باشد و هم آن کار واقعا به نفع ما باشد
نظر شما چیست ؟
موفق باشید

عرض سلام و ادب

حامد;135669 نوشت:
برای اینکه بخاطر کاری متشکر کسی باشیم باید هم او رساندن نفعی را به ما اراده کرده باشد و هم آن کار واقعا به نفع ما باشد

جناب حامد حال که به اندازه کافي تبيين کرديد که درچه صورتي بايد از کسي متشکر باشيم. کاش نظرخودتان را هم راجع به جنابان اديسون و گراهام بل و ديگر ... بزرگان ميفرموديد که ازيشان متشکر هستيد يا خير
البته به نظر ميرسد در وجهي خاص مشخصه غيرمسلمان بودن اين افراد هم مطرح هست. در آن صورت آيا نظر شما فرق ميکند. يعني در برابر يک خدمات مساوي فرقي ميکند فردي چه باورهاي اعتقادي دارد؟

البته حقير که خود را و جامعه انساني را مديون ايشان ميدانم . البته صحيح تر است که عرض کنم از نظر من مراتب تقدير و سپاس فقط و فقط از آن کساني است که منشا خدمات به جامعه بشري هستند و در ساختمان بشريت دستي داشته اند .

manmehdiam;135739 نوشت:
جناب حامد حال که به اندازه کافي تبيين کرديد که درچه صورتي بايد از کسي متشکر باشيم. کاش نظرخودتان را هم راجع به جنابان اديسون و گراهام بل و ديگر ... بزرگان ميفرموديد که ازيشان متشکر هستيد يا خير البته به نظر ميرسد در وجهي خاص مشخصه غيرمسلمان بودن اين افراد هم مطرح هست. در آن صورت آيا نظر شما فرق ميکند. يعني در برابر يک خدمات مساوي فرقي ميکند فردي چه باورهاي اعتقادي دارد؟

سلام
همانطور که ملاحظه می فرمایید ما در این بررسی مختصر نامی از دین افراد نبرده ایم .
بنده فکر می کنم اگر با حسن ظن به خدمات علمی و عملی دانشمندان نگاه کنیم و آن را با نیت خدمت به انسانها بدانیم و نه صرفا به نیت پول و قدرت و شهرت ، مطمئنا باید از ایشان متشکر بود و این موضوع هیچ ربطی به مسلمان یا غیر مسلمان بودن هم ندارد .
موفق باشید

عرض سلام و ادب

حامد;135807 نوشت:
همانطور که ملاحظه می فرمایید ما در این بررسی مختصر نامی از دین افراد نبرده ایم .


دوست عزيز، منظور من اين است که از اين ديدگاه هم به مساله نگاه کنيم.
البته در اين مساله اي که دوست عزيز عنوان کردند ، در مرتبه اي بالاتر نظام ارزشگذاري ما نسبت به اتفاقات ، وقايع و اعمال انسانها مطرح است و صرفاً مساله متشکر بودن مطرح نيست. به ديگر سخن هرچند ما معمولا از کسي متشکر هستيم که معتقديم عملي که انجام داده است ، ارزشمند است. ولي چه بسا يک انساني که قصد دزدي از يک خانه راداشته باشد از کسي که مثلا قفل در را برايش باز کند متشکر باشد! يا انسان معتاد از کسي که مواد مخدر برايش تهيه کرده ، متشکر باشد . بنابراين متشکر بودن چندان نشانگر ارزش دهي صحيح اعمال انسانها نيست.

حامد;135807 نوشت:
بنده فکر می کنم اگر با حسن ظن به خدمات علمی و عملی دانشمندان نگاه کنیم و آن را با نیت خدمت به انسانها بدانیم و نه صرفا به نیت پول و قدرت و شهرت ، مطمئنا باید از ایشان متشکر بود و این موضوع هیچ ربطی به مسلمان یا غیر مسلمان بودن هم ندارد .


چيزي که قابل تامل است ، مشروط بودن و مشروط کردن سيستم ارزش دهي است که در فرمايش شما منعکس است:
اگر با حسن ظن به ....
اگر با نيت خدمت به انسانها بدانيم ...
اگر نيت پول و قدرت و .....
اگر.....

يکي از ايرادات مهمي که منتقدان ديني به جهانبيني مذهبي خصوصا نظام ارزش گذاري که در قرآن منعکس است ، وارد ميکنند مشروط بودن خير وشر در بسياري از موارد است. به عنوان مثال گفته ميشود حق مالکيت انسانها محترم است (نبايد مشروط به اعتقاد آنها به اسلام باشد) يا کشتن انسانها مذموم است و ... مساله اي که وجود دارد مشروط کردن ، در کنار مواردي همچون تفسير و .... جهت ارزش گذاري را به شدت متزلزل خواهد کرد و يک نظام قاطع را بدست نميدهد.

در مورد اين مساله نيز مشروط کردن (متشکر بودن ما از دانشمندان علمي) آن هم در حالي که خدمات اين افراد در قالب پيشرفت علوم قابل انکار نيست،​ جاي تامل دارد.

نقل يک نکته اخلاقي که از بزرگان منقول است، ​خالي از لطف نيست. نقل به مضمون فرموده اند: حرفها و نظراتي که انسانهاي ديگر در مورد شما و به شما ميزنند همگي را به عنوان يک هديه از سوي آنها به شما در نظر داشته باشيد. حتي اگر کسي ناسزا به شما گفت. از اين جهت که بايد شما را به فکر وادارد که چرا چنين حرفي به شما زده ،​ هديه اي به شما محسوب ميشود.

متشکرم.

manmehdiam;136561 نوشت:
چيزي که قابل تامل است ، مشروط بودن و مشروط کردن سيستم ارزش دهي است که در فرمايش شما منعکس است: اگر با حسن ظن به .... اگر با نيت خدمت به انسانها بدانيم ... اگر نيت پول و قدرت و ..... اگر..... يکي از ايرادات مهمي که منتقدان ديني به جهانبيني مذهبي خصوصا نظام ارزش گذاري که در قرآن منعکس است ، وارد ميکنند مشروط بودن خير وشر در بسياري از موارد است. به عنوان مثال گفته ميشود حق مالکيت انسانها محترم است (نبايد مشروط به اعتقاد آنها به اسلام باشد) يا کشتن انسانها مذموم است و ... مساله اي که وجود دارد مشروط کردن ، در کنار مواردي همچون تفسير و .... جهت ارزش گذاري را به شدت متزلزل خواهد کرد و يک نظام قاطع را بدست نميدهد. در مورد اين مساله نيز مشروط کردن (متشکر بودن ما از دانشمندان علمي) آن هم در حالي که خدمات اين افراد در قالب پيشرفت علوم قابل انکار نيست،​ جاي تامل دارد. نقل يک نکته اخلاقي که از بزرگان منقول است، ​خالي از لطف نيست. نقل به مضمون فرموده اند: حرفها و نظراتي که انسانهاي ديگر در مورد شما و به شما ميزنند همگي را به عنوان يک هديه از سوي آنها به شما در نظر داشته باشيد. حتي اگر کسي ناسزا به شما گفت. از اين جهت که بايد شما را به فکر وادارد که چرا چنين حرفي به شما زده ،​ هديه اي به شما محسوب ميشود.

سلام
در هر نظام فکری تعیین معیار در ارزشگذاری ها وجود دارد . مشکل منتقدان به دین تعیین معیار و شرط نیست چرا که این یک امر بدیهی است بلکه مشکل آنها خود معیارهای دینی است . در حالیکه در حوزه دین همه چیز بر مبنای ارتباط خاصش با خدا سنجیده می شود منتقدین به دین که اغلب به حقیقتی بنام خدا باور ندارند این معیار را بر نمی تابند . ما در همین مورد هم می توانیم ثابت کنیم که اگر در این مورد بخصوص ( خدمات دانشمندان ) تشکری بر ما لازم است بر مبنای معیارهای دین است .
موفق باشید

سلام.
میدونم که این حرف برای اکثر مردم ما عجیبه اما من از امثال ادیسون ها به هیچ عنوان متشکر نیستم. نه فقط به خاطر اینکه نیتشون الهی نبوده، بلکه روششون هم در برخورد با هستی اشتباه و غلط بوده. الان قریب به اتفاق همه مردم و حتی بچه مذهبی های ما دستاوردهای امثال ادیسون رو مایه آرامش و راحتی بشریت میدونن و فکر میکنن که این ها به توسعه علم و آگاهی کمک کردن. به همین دلیل هم ازشون متشکرن حتی اگه لائیک باشن. من یک روزی دیدم که یه دانشجو به یکی دیگه میگفت که ادیسون حتی اگه بی دین هم بوده باشه اما جاش تو بهشته با این همه خدمتی که به بشریت کرده! به هر حال این همه دعای خیر پشت سرشه ... اما اگه مردم ما نگاهشون به تعریف علم، اصولی و قاعده مند میشد و دستاوردهای تمدن مدرن رو آنطور که هست میشناختن و از انحراف بشر از مسیر علوم نافع بعد از رنسانس مطلع بودند آنوقت می فهمیدن که آن چیزی که علم میدونن و مایه آرامش، به جنگ با قانونمندی های طبیعتی برخاسته که حاصل علم و حکمت خدای حکیم است و تمام این قانونمندی هارو داره به هم میزنه. به نظر من مثال آن مار و آن سنگ رو اینطور باید گفت:

1- در مواجهه با جریان سکولاریسم: سنگ رو برای زدن به پیشانی هدف گرفتن و همونجا هم زدن!
2- در مواجهه با فعل دانشمندانی که از غایت و نتیجه سکولاریسم چندان مطلع نیستند: سیمرغ رو مار دیدن و خواستن بزننش اما زدن به پیشونی طرف!

آذرخش;136603 نوشت:
اما اگه مردم ما نگاهشون به تعریف علم، اصولی و قاعده مند میشد و دستاوردهای تمدن مدرن رو آنطور که هست میشناختن و از انحراف بشر از مسیر علوم نافع بعد از رنسانس مطلع بودند آنوقت می فهمیدن که آن چیزی که علم میدونن و مایه آرامش، به جنگ با قانونمندی های طبیعتی برخاسته که حاصل علم و حکمت خدای حکیم است و تمام این قانونمندی هارو داره به هم میزنه. به نظر من مثال آن مار و آن سنگ رو اینطور باید گفت: 1- در مواجهه با جریان سکولاریسم: سنگ رو برای زدن به پیشانی هدف گرفتن و همونجا هم زدن! 2- در مواجهه با فعل دانشمندانی که از غایت و نتیجه سکولاریسم چندان مطلع نیستند: سیمرغ رو مار دیدن و خواستن بزننش اما زدن به پیشونی طرف!

سلام
فکر می کنم شما بطور واضحی بین علم و نحوه استفاده از آن خلط فرموده اید . هیچ شکی نیست که علم مورد تاکید و توصیه دین است . آنچه که ممکن است بطور تبعی یک علم را بد جلوه دهد اغراض و نتایج استفاده از آن است . آیا شما از اغراض ادیسون در اختراع برق اطلاع دارید و آیا می توانید هزاران هزار نتیجه مثبت آن را انکار کنید ؟ همین الان با استفاده از چه نیرویی دارید در اینترنت مطلب می نویسید ووو
موفق باشید

سلام. ببینید، اولین مطلبی که در برخورد با مساله علم شاهد هستیم، عدم نگاه جهتدارانه به خود علم است. مثلا در نوع نگاه شما که اتفاقاً رایج ترین نوع نگاه در میان جامعۀ آخرالزمانی ماست ( که خود این موضوع قابل بحث است) جهت دار بودن، صرفا در عرصۀ « نیات» مورد بررسی قرار میگیرد اما در مورد جهت دار بودن علم، بطور پیش فرض اینطور فرض میشود که خود علم یک مقولۀ خنثی است که بستگی به نیت افراد میتواند مثبت یا منفی عمل کند و مثال معروفی هم که میزنن مثال شریف چاقو است! که هم میشه باهاش آدم کشت و هم حیوان وحشی و هم مثلا خیار پوس کند! در واقع اینجا حرف در ظاهر، حرف درستی هم هست چون علم همین خاصیت رو داره اما مشکل از اینجا ناشی میشه که در طی قرون اخیر، تمدن غرب با نفوذی که در فکر ها و اندیشه ها پیدا کرد، مفهوم علم رو به نفع خودش مصادره کرد اما ظاهر علم رو باقی گذاشت. یعنی الان مسلمونا میگن اسلام گفته برید دنبال علم اما تعریف علم رو غرب ارائه میده. مسلمونا میدونن که علم برکات داره اما همین برکات رو هم تمدن مدرن بر حول اصول خودش چید و برای ما تعریف کرد. مثلا ببینید در انتقادی که شما به بنده داشتید برق رو دارای هراران هزار نتیجۀ مثبت دونستید. و البته بر اساس همین باور هم به حرف بنده نقد زدید. حالا اگر از شما بپرسن چندتا نتیجه مثبتش رو بگید اینطور جواب میدید که یکیش همین اینترنتی که شما توش داری مطلب مینویسی. یکی دیگش اینه که شب های تاریک مارو روشن کرده. یکی دیگش اینه کلی وسیله رو میشه باهاش کار انداخت و .... درسته دیگه؟!

خب حالا حرف حساب ما چیه؟ ما به این نوع نگاه میگیم « نگاه درون سیستمی». یعنی اگه شما به یک سیستم از درون نگاه کنی، بدون اینکه نسبت اون سیستم رو با خارج بسنجی، اهداف و غایات همون سیستم رو اصل قرار میدی و حالا نگاه میکنی تا ببینی که چقدر از این اهداف تامین شده. در صورتی که اصلا اون چیزی که مورد نقد بود کلیت سیستم بود در نسبت هایی که با خارج خودش و حقیقت عالم پیدا میکنه نه با نسبت هایی که درون خودش تعریف کرده و حالا ما هم پذیرفتیم. تمدن مدرن میاد به شما یه چیزی رو تحمیل میکنه و بعد خودش هم یک راهی پیش روی شما میگذاره. مثلا زندگی رو جوری تعریف میکنه که نیاز به برق داشته باشید و وقتی شما فکر کنید میبینید که اگه این برق نبود چقدر مشکل ایجاد میشد. دلیل این نتیجه گیری این هست که شما وسایلی که با برق کار میکنن رو به عنوان یک امر حتمی و لازم پذیرفته اید. شما مثلا به یک مسلمان در 400 سال پیش میگفتید که فکرشو بکن اگه برق نبود چی میشد! معلومه که نه! چون نوع زندگی به گونه ای چیده شده بود که اصلا با یرق کاری نداشتن. بحث ما در نقد علم جدید این هست که اگر مسلمانان با توجه به مبانی اسلامی در امر توسعه و تولید علم پیش میرفتند اصلا جامعه بر اساس دیگری مهندسی میشد نه بر اساس آنچه امروز هست. بنابراین صحبت کردن از مزایای مثبت غرب فقط و فقط در یک جامعه مدرن واقعیت پیدا میکنه اون هم نه به دلیل مثبت بودنش بلکه به دلیل رفع نیازهایی که در بستر همین تمدن شکل گرفته. وگرنه در نوع مهندسی اسلامی برای تامین ارتباطات و نور و ... بر اساس نوع جهانبینی متفاوت به روش های متفاوتی دست پیدا میکنن. و در ضمن، نوع نیازهایی که در یک تمدن اسلامی تولید میشه متفاوت از نسیاری از نیاز هایی است که در تمدن غرب ایجاد میشه. مثلا همین نیاز به برقراری ارتباط از زریق اینترنت و موبایل.

اینکه میبینید بنده از این وسایل استفاده میکنم به خاطر مثبت بودن کارآیی آن ها به معنای واقع آن نیست، بلکه بر اساس اضطراری است که تمدن مدرن به ما تحمیل کرده. وقتی نوع ارتباط در تمدن مدرن طوری تعریف شد که اگر از این وسایل استفاده نکنی از ارتباط حداقلی هم محروم میشی پس چاره ای نمیمونه که تا اطلاع ثانوی از همین وسایل استفاده کنیم تا با افرادی که همین شیوه رو برای ارتباط انتخاب کردند بتونیم ارتباط برقرار کنیم. اما زمانی که سیستم ارتباطات بر اساس نگرش اسلامی مدون شد و در جامعه پیاده شد آنوقت دیگر نیازی به این وسایل نخواهد بود.

عرض سلام و ادب

آذرخش;136603 نوشت:
میدونم که این حرف برای اکثر مردم ما عجیبه اما من از امثال ادیسون ها به هیچ عنوان متشکر نیستم.


دوست عزيز اکثر مردم ما عادت کرده اند به اين شگفتي ها، باور کنيد!

آذرخش;136685 نوشت:
اولین مطلبی که در برخورد با مساله علم شاهد هستیم، عدم نگاه جهتدارانه به خود علم است. مثلا در نوع نگاه شما که اتفاقاً رایج ترین نوع نگاه در میان جامعۀ آخرالزمانی ماست ( که خود این موضوع قابل بحث است)

اي دل غافل! پس اين يک نگاه اشتباه در جامعه آخر​الزماني ماست! ...
البته اين آخر الزماني بودن در نظريه تحليلي اين دوست بزرگوار اندکي کار را دشوار ميکند! زمان در انتهاي خويش است و بشريت عمر خود را به بطالت و ضلالت گذرانيده!

البته که تمام اميدمان به تنها راه نجات بشريت است که ايشان فرموده اند:

آذرخش;136685 نوشت:
پس چاره ای نمیمونه که تا اطلاع ثانوی از همین وسایل استفاده کنیم تا با افرادی که همین شیوه رو برای ارتباط انتخاب کردند بتونیم ارتباط برقرار کنیم. اما زمانی که سیستم ارتباطات بر اساس نگرش اسلامی مدون شد و در جامعه پیاده شد آنوقت دیگر نیازی به این وسایل نخواهد بود.


تا اطلاع ثانوي؟!!
فقط بزرگوار اندکي وقت تنگ است!
برنامه اين هست که سيستم ارتباطات بر اساس نگرش اسلامي مدون بشود
بعد در جامعه که پياده شد... مشکل بشريت اساسي حلي ميشود!

دوست بزرگوار ، راستش را بخواهيد من فقط نگران زمان هستم! آخه

در اين مختصر مدت 1400 سال که ما فقط منتظر بوديم انديشمندان علمي غربي در علوم و تکنولوژي دروغين پيشرفت کنند ...
فقط ...بزرگوار در اين آخر​الزمان هم که ما هنوز کمافي​السابق... براي غرب و تکنولوژي مدرن امروز و دانشمندانش و .... تره خورد نميکنيم و همچنان همه تلاشمان انکار همه علوم مترقيه اين مظالم است ... در اين آخرالزمان ، نميدانم آيا زمان براي کار مفيد ديگري هم باقي مانده است؟!

هنوز خيلي از کارهايمان مانده !
ولي تا اطلاع ثانويه بايد منتظر بمانيم که بعداً سيستم ارتباطات بر اساس نگرش اسلامي مدون شود ...

حداقل بفرماييد بدانيم ،

فرصت متشکر بودن از اين دانشمندان اسلامي يعني دانشمندان واقعي و خوب را خواهيم داشت؟!!!
ناگهان رسيده ايم به آخرالزمان و وقت هم تنگ است!!
واي! بدتر از همه اينکه تاکنون ما فقط متشکر نبودن را ياد گرفته ايم!( که واقعا هم خوب ياد گرفته ايم! و چقدر در اين زمينه پيشرفت کرده ايم! نمونه اش همين نظريه شما ! که ثابت ميکند به چه دليل ما نبايد متشکر باشيم!)

بزرگوار به نظر من چون لازم است تا «تشکر کردن» و متشکر بودن را به خودمان ياد بدهيم! اين را در اولويت قرار دهيم! آخه ، اگر در اندک زمان روز حسابي فرا برسد ، آن وقت ما که وقتي براي علوم حقيقي و راستين و شکافتن سقف فلک و انداختن طرحي نو نداشته ايم!.....در آن صورت ما زماني براي پي ريزي علوم حقيقي که نداشتيم ، دست کم «تشکر کردن» و «متشکر بودن» را فرا گرفته باشيم !
چون ....
باور کنيد من نگران آن هستم که دليلي براي اثبات اينکه ما هم «انسان» بوديم! پيدا نشود.

متشکرم

بببببببب

آذرخش;136685 نوشت:
سلام. ببینید، اولین مطلبی که در برخورد با مساله علم شاهد هستیم، عدم نگاه جهتدارانه به خود علم است. مثلا در نوع نگاه شما که اتفاقاً رایج ترین نوع نگاه در میان جامعۀ آخرالزمانی ماست ( که خود این موضوع قابل بحث است) جهت دار بودن، صرفا در عرصۀ « نیات» مورد بررسی قرار میگیرد اما در مورد جهت دار بودن علم، بطور پیش فرض اینطور فرض میشود که خود علم یک مقولۀ خنثی است که بستگی به نیت افراد میتواند مثبت یا منفی عمل کند و مثال معروفی هم که میزنن مثال شریف چاقو است! که هم میشه باهاش آدم کشت و هم حیوان وحشی و هم مثلا خیار پوس کند! در واقع اینجا حرف در ظاهر، حرف درستی هم هست چون علم همین خاصیت رو داره اما مشکل از اینجا ناشی میشه که در طی قرون اخیر، تمدن غرب با نفوذی که در فکر ها و اندیشه ها پیدا کرد، مفهوم علم رو به نفع خودش مصادره کرد اما ظاهر علم رو باقی گذاشت. یعنی الان مسلمونا میگن اسلام گفته برید دنبال علم اما تعریف علم رو غرب ارائه میده. مسلمونا میدونن که علم برکات داره اما همین برکات رو هم تمدن مدرن بر حول اصول خودش چید و برای ما تعریف کرد. مثلا ببینید در انتقادی که شما به بنده داشتید برق رو دارای هراران هزار نتیجۀ مثبت دونستید. و البته بر اساس همین باور هم به حرف بنده نقد زدید. حالا اگر از شما بپرسن چندتا نتیجه مثبتش رو بگید اینطور جواب میدید که یکیش همین اینترنتی که شما توش داری مطلب مینویسی. یکی دیگش اینه که شب های تاریک مارو روشن کرده. یکی دیگش اینه کلی وسیله رو میشه باهاش کار انداخت و .... درسته دیگه؟! خب حالا حرف حساب ما چیه؟ ما به این نوع نگاه میگیم « نگاه درون سیستمی». یعنی اگه شما به یک سیستم از درون نگاه کنی، بدون اینکه نسبت اون سیستم رو با خارج بسنجی، اهداف و غایات همون سیستم رو اصل قرار میدی و حالا نگاه میکنی تا ببینی که چقدر از این اهداف تامین شده. در صورتی که اصلا اون چیزی که مورد نقد بود کلیت سیستم بود در نسبت هایی که با خارج خودش و حقیقت عالم پیدا میکنه نه با نسبت هایی که درون خودش تعریف کرده و حالا ما هم پذیرفتیم. تمدن مدرن میاد به شما یه چیزی رو تحمیل میکنه و بعد خودش هم یک راهی پیش روی شما میگذاره. مثلا زندگی رو جوری تعریف میکنه که نیاز به برق داشته باشید و وقتی شما فکر کنید میبینید که اگه این برق نبود چقدر مشکل ایجاد میشد. دلیل این نتیجه گیری این هست که شما وسایلی که با برق کار میکنن رو به عنوان یک امر حتمی و لازم پذیرفته اید. شما مثلا به یک مسلمان در 400 سال پیش میگفتید که فکرشو بکن اگه برق نبود چی میشد! معلومه که نه! چون نوع زندگی به گونه ای چیده شده بود که اصلا با یرق کاری نداشتن. بحث ما در نقد علم جدید این هست که اگر مسلمانان با توجه به مبانی اسلامی در امر توسعه و تولید علم پیش میرفتند اصلا جامعه بر اساس دیگری مهندسی میشد نه بر اساس آنچه امروز هست. بنابراین صحبت کردن از مزایای مثبت غرب فقط و فقط در یک جامعه مدرن واقعیت پیدا میکنه اون هم نه به دلیل مثبت بودنش بلکه به دلیل رفع نیازهایی که در بستر همین تمدن شکل گرفته. وگرنه در نوع مهندسی اسلامی برای تامین ارتباطات و نور و ... بر اساس نوع جهانبینی متفاوت به روش های متفاوتی دست پیدا میکنن. و در ضمن، نوع نیازهایی که در یک تمدن اسلامی تولید میشه متفاوت از نسیاری از نیاز هایی است که در تمدن غرب ایجاد میشه. مثلا همین نیاز به برقراری ارتباط از زریق اینترنت و موبایل. اینکه میبینید بنده از این وسایل استفاده میکنم به خاطر مثبت بودن کارآیی آن ها به معنای واقع آن نیست، بلکه بر اساس اضطراری است که تمدن مدرن به ما تحمیل کرده. وقتی نوع ارتباط در تمدن مدرن طوری تعریف شد که اگر از این وسایل استفاده نکنی از ارتباط حداقلی هم محروم میشی پس چاره ای نمیمونه که تا اطلاع ثانوی از همین وسایل استفاده کنیم تا با افرادی که همین شیوه رو برای ارتباط انتخاب کردند بتونیم ارتباط برقرار کنیم. اما زمانی که سیستم ارتباطات بر اساس نگرش اسلامی مدون شد و در جامعه پیاده شد آنوقت دیگر نیازی به این وسایل نخواهد بود.

سلام
در نگاه حق اصیل اهل معرفت ، علم عطای عالم قدس است همانطور که آب و خاک و نور عطای آن حضرت است . اینکه یک سیستم فکری همه عطایای الهی را در خدمت خود بگیرد بعید نیست اما این باعث نمی شود که ما اصل عطایا را بد بدانیم . خیلی دقت و تامل بفرمایید
دیگر اینکه بسیاری از کارکردهای برق کارکرد مثبتی است که شما به هر زمان و هر فرهنگی عرضه اش کنید می پسندد مثلا نقش برق و الکترونیک در درمان بیماریها . آیا مطلوبیت این مورد اختصاص به این زمان یا 400 سال پیش دارد ؟
موفق باشید

سلام به همگی دوستان

آن چیزی که عطای عالم قدس است علم است، نه آن چیزی که منبع و منشاء آن، حذف عالم قدس و تکفیر تقدس است! این که ادعای ما نیست، بلکه ادعای تمامی علما و دانشمندان عالَم است که این به اصطلاح علوم (علوم مدرن)، علوم سکولار هستند! حالا بگردید ربط آن را با عالم قدس پیدا کنید. اصل ماجرا هم همین است که این بدلیجات رو به عنوان علم به خورد ما دادن و گرنه اگر علم بودن که دیگه مشکلی نبود. هر قرائتی در عالم باید متصل به اسم رب باشه، که در این صورت قرائت الهی است:اقراء باسم ربک الذی خلق. اما اگر این اتصال گسست و حذف گردید تبدیل به قرائت شیطانی میشه. و این قرائت های شیطانی از عالم وقتی باور شدند، حاصل آن، استغنای بشر از اتصال به اسم رب و فراموشی فقر همه جانبۀ او به درگاه غنی مطلق است که هم باعث طغیان انسان میشه(ان الانسان لیطغی ان رءاه استعنی) و هم دستاوردهای او را به طغیان و سرکشی در برابر قواعد حکیمانه هستی میکشونه. وقتی حضرت نوح علیه السلام خواست کشتی بسازه (که از مصادیق تکنولوژی است) خداوند به او فرمود: و اصنع الفلک بوحینا و اعیننا. و دقیقا در دنیای مدرن همین دو عامل در ساخت تکنولوژِی مورد بی اعتنایی واقع میشه. «وحی» و «نظارت» خداوند هیچ محلی از اعراب در ساخت ابزار مختلف نداره. در هر قرائتی و هر تولیدی باید مستند به قوانین و چارچوب هایی عمل کنیم که بر محوریت وحی سامان گرفته اند تا نظارت آن به آن خداوند در آن برای ما مسجل باشه و همچون علم فقه، هر تصمیم گیری ما بر اساس اصول حجیت آور انجام بشه.

در مورد برق و درمان بیماری ها باز هم عرض میکنم که این نوع نگاه شما حاصل از باور این مطلب است که آنچه در طب مدرن اتفاق می افتد «درمان» است! و این باور هم ناشی از عدم اطلاع از مفهوم درمان و همچنین عدم آگاهی از آن عوارضی است که همین به اصطلاح روش های درمانی مدرن باعث آن هستند. خیلی توجه کنید که اگر درمان به معنای واقع آن انجام شده باشه، به هر انسانی در هر عصری بگویید طالب آن است. اما موضوع بحث ما همین هست که وقتی درمان رو بر اساس یک تعریف غلط از انسان مدون کردند، دیگر چنین ادعایی، مستند به حق یا باطل بودن همان تعریف میگردد. یک مثال میزنم:

یک روحانی دچار سردرد شدیدی شده و از درس و بحث کلا ساقط شده. برای رفع این حالت به پزشک مراجعه میکنه و اون پزشک هم یک یا چند قلم داروی شیمیایی به ایشون تجویز میکنه و وقتی این روحانی به آن تجویز عمل میکنه سردردش ساکن میشه و به روال عادی زندگیش بر میگرده و کلی هم دعاگوی جناب پزشک و علم طب میشه. همین روحانی در مسیر حوزه به بنده برخورد میکنه و میشنوه که من معتقدم طب کلاسیک اصلا قادر به درمان بیماری ها نیست!! از دو منظر به رد این عقیده میپردازه: یکی اینکه چون شناخت پزشک رو از بدن انسان، علم میدونه، و علم رو هم عطیۀ الهی میدونه این حرف رو وارد نمیدونه و از طرف دیگه یک مدرک کاملا معتبر داره که باعث اثبات نظر خودش و غلط بودن نظر من میشه و اون اینه که سردردش رو همین طب کلاسیک « درمان» کرده. توجه کنید که این دقیقا همون بلای همه گیر جامعه ما هست. حالا واقعا چه اتفاقی افتاده؟ بگذارید از سیستم طب سنتی جانب داری نکنم و فقط به بررسی اثر نگاه های مختلف طبی بر روی این موضوع بپردازم. جدای از اینکه کدام درست تر است.

حالا فرض کنید یک طبیب سنتی قرار باشه این اتفاق رو تحلیل کنه. ببینیم که چطور میشه: یک روحانی به علت تجمع سودا در سرش دچار سردرد سوداوی شده. از آنجایی که درمان در طب سنتی، به ضد است باید با داروها و روش های ضد سودا اقدام به تخلیۀ سودا کنیم. اما جناب پزشک چون بر اساس تعریفی متفاوت از سلامتی و درمان، اقدام به تجویز دارو کرده اصلا چنین نگاهی رو در نظر نگرفته و اتفاقا دارویی سودا زا به بیمار داده که باعث گسترش سودا در بدن و بیمارتر شدن آن روحانی میشه. اما از طرفی باعث از بین رفتن احساس درد اون روحانی هم میشه. از نظر طب سنتی، وجود «درد» نشانه و علامتی است که بدن به شخص میده تا از وجود بیماری در بدن مطلع بشه و از بین رفتن درد باید مشروط به از بین رفتن علت بیماری باشه. پس اگر دردر را بگیریم بدون اینکه درمان کنیم به مریض خیانت کرده ایم. اینجا طب کلاسیک درد را ساکن کرده و در مقابل بیماری را هم گسترش داده و به بیمار گفته برو که درمان شدی! و چون آن روحانی از این علم بی بهره بوده با از بین رفتن درد که عارضۀ آن بیماری بوده خیال کرده که خود بیماری هم درمان شده و به همین علت هم معتقد است که به هر حال طب کلاسیک هم قادر به درمان بیماری هاست و من دارم اشتباه میکنم.

پس اگر علم انسان بر پایه و اساس دیگری بنا نهاده بشه، نوع قضاوت او در مورد مسائل هم تغییر میکنه. پس در 400 سال پیش این نوع درمان بیماری ها مطلوب نبوده، بدون هیچ شک و شبهه ای. پس فقط میمونه که کدام نوع نگاه بر مسیر حق قدم بر می دارد. کافیست نگاه کنیم که کدام علم حاصل قرائت الهی و کدام حاصل قرائت منقطع از آموزه های اسمانی است.

آذرخش;136970 نوشت:
آن چیزی که عطای عالم قدس است علم است، نه آن چیزی که منبع و منشاء آن، حذف عالم قدس و تکفیر تقدس است! این که ادعای ما نیست، بلکه ادعای تمامی علما و دانشمندان عالَم است که این به اصطلاح علوم (علوم مدرن)، علوم سکولار هستند! حالا بگردید ربط آن را با عالم قدس پیدا کنید. اصل ماجرا هم همین است که این بدلیجات رو به عنوان علم به خورد ما دادن و گرنه اگر علم بودن که دیگه مشکلی نبود. هر قرائتی در عالم باید متصل به اسم رب باشه، که در این صورت قرائت الهی است:اقراء باسم ربک الذی خلق. اما اگر این اتصال گسست و حذف گردید تبدیل به قرائت شیطانی میشه. و این قرائت های شیطانی از عالم وقتی باور شدند، حاصل آن، استغنای بشر از اتصال به اسم رب و فراموشی فقر همه جانبۀ او به درگاه غنی مطلق است که هم باعث طغیان انسان میشه(ان الانسان لیطغی ان رءاه استعنی) و هم دستاوردهای او را به طغیان و سرکشی در برابر قواعد حکیمانه هستی میکشونه. وقتی حضرت نوح علیه السلام خواست کشتی بسازه (که از مصادیق تکنولوژی است) خداوند به او فرمود: و اصنع الفلک بوحینا و اعیننا. و دقیقا در دنیای مدرن همین دو عامل در ساخت تکنولوژِی مورد بی اعتنایی واقع میشه. «وحی» و «نظارت» خداوند هیچ محلی از اعراب در ساخت ابزار مختلف نداره. در هر قرائتی و هر تولیدی باید مستند به قوانین و چارچوب هایی عمل کنیم که بر محوریت وحی سامان گرفته اند تا نظارت آن به آن خداوند در آن برای ما مسجل باشه و همچون علم فقه، هر تصمیم گیری ما بر اساس اصول حجیت آور انجام بشه.

سلام
علم بما هو علم که کاشف حقیقتی از حقایق هستی باشد عطای عالم قدس است چه اینکه علم تماما ملک طلق حضرت حق است و خود فرمود : ولا یحیطون بشی من علمه الا بما شاء .
آنچه که در دنیای سکولار بر سر این این علوم می آید آنستکه در یک نگاه جامع حقیقت گرا قرارنمی گیرد بلکه حقیقت علمی را منقطع از حقایق دیگر می شود و تفسیر می کند . این در حقیقت گل آلود شدن گوهری است که جایگاهش صندوقچه حقیقت است . در روایت داریم که "حکمت را بگیرید ولو از منافق چه اینکه جایگاه اصلی حکمت قلب مومن است" این روایت نشان می دهد که علم و حکمت ممکن است در نزد منافق ( که از کافر هم بدتر است ) حاصل شود اما جای شایسته حکمت وجود آلوده او نیست بلکه وجود پاک مومن است .
البته قابل ذکر است که هرآنچه در دنیای سکولار به عنوان علم عرضه می شود الزاما علم نیست بخصوص در عرصه علوم انسانی اما در غیر آن و با صرف نظر از مبانی جهان بینی شان بعید به نظر می رسد که علم بما هو علم وجود نداشته باشد .

آذرخش;136971 نوشت:
در مورد برق و درمان بیماری ها باز هم عرض میکنم که این نوع نگاه شما حاصل از باور این مطلب است که آنچه در طب مدرن اتفاق می افتد «درمان» است! و این باور هم ناشی از عدم اطلاع از مفهوم درمان و همچنین عدم آگاهی از آن عوارضی است که همین به اصطلاح روش های درمانی مدرن باعث آن هستند. خیلی توجه کنید که اگر درمان به معنای واقع آن انجام شده باشه، به هر انسانی در هر عصری بگویید طالب آن است. اما موضوع بحث ما همین هست که وقتی درمان رو بر اساس یک تعریف غلط از انسان مدون کردند، دیگر چنین ادعایی، مستند به حق یا باطل بودن همان تعریف میگردد. یک مثال میزنم: یک روحانی دچار سردرد شدیدی شده و از درس و بحث کلا ساقط شده. برای رفع این حالت به پزشک مراجعه میکنه و اون پزشک هم یک یا چند قلم داروی شیمیایی به ایشون تجویز میکنه و وقتی این روحانی به آن تجویز عمل میکنه سردردش ساکن میشه و به روال عادی زندگیش بر میگرده و کلی هم دعاگوی جناب پزشک و علم طب میشه. همین روحانی در مسیر حوزه به بنده برخورد میکنه و میشنوه که من معتقدم طب کلاسیک اصلا قادر به درمان بیماری ها نیست!! از دو منظر به رد این عقیده میپردازه: یکی اینکه چون شناخت پزشک رو از بدن انسان، علم میدونه، و علم رو هم عطیۀ الهی میدونه این حرف رو وارد نمیدونه و از طرف دیگه یک مدرک کاملا معتبر داره که باعث اثبات نظر خودش و غلط بودن نظر من میشه و اون اینه که سردردش رو همین طب کلاسیک « درمان» کرده. توجه کنید که این دقیقا همون بلای همه گیر جامعه ما هست. حالا واقعا چه اتفاقی افتاده؟ بگذارید از سیستم طب سنتی جانب داری نکنم و فقط به بررسی اثر نگاه های مختلف طبی بر روی این موضوع بپردازم. جدای از اینکه کدام درست تر است. حالا فرض کنید یک طبیب سنتی قرار باشه این اتفاق رو تحلیل کنه. ببینیم که چطور میشه: یک روحانی به علت تجمع سودا در سرش دچار سردرد سوداوی شده. از آنجایی که درمان در طب سنتی، به ضد است باید با داروها و روش های ضد سودا اقدام به تخلیۀ سودا کنیم. اما جناب پزشک چون بر اساس تعریفی متفاوت از سلامتی و درمان، اقدام به تجویز دارو کرده اصلا چنین نگاهی رو در نظر نگرفته و اتفاقا دارویی سودا زا به بیمار داده که باعث گسترش سودا در بدن و بیمارتر شدن آن روحانی میشه. اما از طرفی باعث از بین رفتن احساس درد اون روحانی هم میشه. از نظر طب سنتی، وجود «درد» نشانه و علامتی است که بدن به شخص میده تا از وجود بیماری در بدن مطلع بشه و از بین رفتن درد باید مشروط به از بین رفتن علت بیماری باشه. پس اگر دردر را بگیریم بدون اینکه درمان کنیم به مریض خیانت کرده ایم. اینجا طب کلاسیک درد را ساکن کرده و در مقابل بیماری را هم گسترش داده و به بیمار گفته برو که درمان شدی! و چون آن روحانی از این علم بی بهره بوده با از بین رفتن درد که عارضۀ آن بیماری بوده خیال کرده که خود بیماری هم درمان شده و به همین علت هم معتقد است که به هر حال طب کلاسیک هم قادر به درمان بیماری هاست و من دارم اشتباه میکنم.

این نگاه به علوم غربی یک نگاه واقع گرایانه به نظر نمی رسد . اگر شما به طب قدیم هم برگردید می بینید که بخش عمده ای از این طب محصول ملتهایی ( هند و یونان و چین ) است که باور توحیدی نداشته اند پس آیا آنها را هم بخاطر نگاه غیر توحیدی رد می کنید ؟
آیا واقعا باور دارید که علوم تجربی روز اصلا علم نبوده و هیچ نفعی ندارند ؟ آیا از انسانهای محدود انتظار علومی را دارید که در حد و اندازه علوم وحیانی بی عیب و نقص باشند ؟ این انتظار صحیح است ؟ آیا ورود به علوم با نگاه توحیدی ضامن عدم خطا و اشتباه است ؟ اگر اینگونه بود که در همین علوم انسانی که در قالب افکار دینی ظهور کرده اینهمه اشتباه و اختلاف وجود نداشت و ما اینهمه مذهب و مکتب در ادیان شاهد نبودیم .
موفق باشید

با سلام و احترام
از نـظر جهان بينى اسلام مطالعه نفس عمل به تنهايى كافى نيست بلكه عمل به ضميمه محرك و انگيزه آن ارزش دارد بنابراين بايد پرونده اين افراد را هم از نظر عمل و هم از نظر انگيزه و محرك مـورد بـررسـى قـرار دارد 1 - گاهى هدف اصلى از اختراع صرفا يك عمل تخريبى است ( همانند كـشـف انـرژى اتمى كه نخستين بار به منظور ساختن بمبهاى اتمى صورت گرفت ) 2 - گاهى مـخـتـرع يـا مـكـتـشـف , هدفش بهره گيرى مادى و ياشهرت است ; روشن است اين دو گروه هيچگونه طلبى نه از خدا دارند و نه از همنوعان خويش 3 - گروهى هستند كه مسلما انگيزه هاى انـسانى دارند و يا اگر معتقد به خداباشند انگيزه هاى الهى , بدون شك اين گروه پاداش مناسبى از خداوند دريافت مى كنندو دليلى نداريم كه جمله ان اللّه لا يضيع اجر المحسنين خداوند اجر نيكوكاران را ضايع نمى كند شامل اين گونه اشخاص نشود .

سلام
اجر نیکوکاران ضایع نمی شود، ولی خداوند در قرآن رسیدن به نیکوکاری را بعد از تقوا معرفی کرده اند. یعنی کسانی نیکوکار می شوند که تقوا داشته باشند.
پس یه لائیک یا مشرک مسلما نیکوکار نمی شه، مگر اینکه به خاطر اعمال خوبش هدایت بشه و این نیکوکاری بعد از هدایتش باشه. خداوند بعد از اسلام هیچ دینی رو از هیچ کس نمی پذیره. کسی که از نظر خداوند دین نداره، حتی اگر خدمت بی شمار هم کرده باشه به مردم، یا هدایت می شه یا اعمالش برای آخرت ضایع می شه.
اما در مورد امثال ادیسون: خداوند عادله. اجر هیچ کس رو، چه مسلمون چه کافر ضایع نمی کنه، اما مسئله اینجاست که پاداش رو چه جوری بهش می ده. اجر کفار و منافقین توی همین دنیا بهشون داده می شه. با زیبایی، ثروت، شهرت یا چیزای دیگه. تا اون دنیا دیگه طلبکار خداوند نباشند و خداوند اون ها را مستقیما به جهنم ببره. برعکس، جواب کارهای اشتباه مومنین توی همین دنیا با فشار و سختی بهشون داده می شه تا اون دنیا مستقیم به بهشت برن.

اما بعضی ها هم هستند که کارای خوب می کنند اما بر دین یا مذهب غلطی هستند. اگر لایق باشن خداوند اونها رو به دین درست یا مذهب صحیح هدایت می کنه. اگر گناه نباشه آخرش هدایته. مثل زهیر که عثمانی بود اما در کربلا به شهادت رسید و از اولیا شد. چون توی خلوت خودش گناه نمی کرد و به اونچه بهش رسیده بود عمل می کرد.
ادیسون که برای رضای خدا کار نکرده بود. "ان الاعمال بالنیات"

mahdiye;137380 نوشت:
اما در مورد امثال ادیسون: خداوند عادله. اجر هیچ کس رو، چه مسلمون چه کافر ضایع نمی کنه، اما مسئله اینجاست که پاداش رو چه جوری بهش می ده. اجر کفار و منافقین توی همین دنیا بهشون داده می شه. با زیبایی، ثروت، شهرت یا چیزای دیگه. تا اون دنیا دیگه طلبکار خداوند نباشند و خداوند اون ها را مستقیما به جهنم ببره. برعکس، جواب کارهای اشتباه مومنین توی همین دنیا با فشار و سختی بهشون داده می شه تا اون دنیا مستقیم به بهشت برن. اما بعضی ها هم هستند که کارای خوب می کنند اما بر دین یا مذهب غلطی هستند. اگر لایق باشن خداوند اونها رو به دین درست یا مذهب صحیح هدایت می کنه. اگر گناه نباشه آخرش هدایته. مثل زهیر که عثمانی بود اما در کربلا به شهادت رسید و از اولیا شد. چون توی خلوت خودش گناه نمی کرد و به اونچه بهش رسیده بود عمل می کرد. ادیسون که برای رضای خدا کار نکرده بود. "ان الاعمال بالنیات"

سلام
چرا وقتی نام یک غیر مسلمان را می شنویم بلافاصله فکر می کنیم او خدانشناس بدی است ؟ ما چطور می توانیم مدعی اطلاع از نیت ادیسون باشیم ؟ وقتی کسی کار عام المنفعه ای انجام می دهد اصل بر نیت بد است یا خوب ؟
موفق باشید

سلام علیکم

جناب مهندس a ، ممنون از تذکری که دادید

حامد;137250 نوشت:
علم بما هو علم که کاشف حقیقتی از حقایق هستی باشد عطای عالم قدس است چه اینکه علم تماما ملک طلق حضرت حق است و خود فرمود : ولا یحیطون بشی من علمه الا بما شاء . آنچه که در دنیای سکولار بر سر این این علوم می آید آنستکه در یک نگاه جامع حقیقت گرا قرارنمی گیرد بلکه حقیقت علمی را منقطع از حقایق دیگر می شود و تفسیر می کند . این در حقیقت گل آلود شدن گوهری است که جایگاهش صندوقچه حقیقت است .

البته توضیح دادم که علم بما هو علم کاشف حقیقت است، و ما مشکلی با این موضوع نداریم. اما فعلا باید معلوم بشه که آیا نگاه منقطع از وحی و نگاه پوزتیویستی به عالم میتونه تولید علم بما هو علم کنه یا نه. توجه کنید که ما میگیم این نگاه میتونه تولیدات داشته باشه ، همانطور که الان تولیداتش تمام عالم رو گرفته! ولی آیا اینکه این تولیدات، تولیدات علمی هستند (علمی که نافع حقیقی انسان باشه و مد نظر دین باشه) باید بررسی بشه.

حامد;137250 نوشت:
در روایت داریم که "حکمت را بگیرید ولو از منافق چه اینکه جایگاه اصلی حکمت قلب مومن است" این روایت نشان می دهد که علم و حکمت ممکن است در نزد منافق ( که از کافر هم بدتر است ) حاصل شود اما جای شایسته حکمت وجود آلوده او نیست بلکه وجود پاک مومن است .

اگر شما در مورد این حدیث که: «حکمت را بگیرید ولو از منافق» دقت کنید میبینید که اولا صحبت از حکمت است نه علم و این دو مثل هم نیستند. در ثانی اگر هم حکمت را با علم مترادف بگیریم، در ظاهر این حدیث، بر خلاف گفتۀ شما که فرمودید: «این روایت نشان می دهد که علم و حکمت ممکن است در نزد منافق ( که از کافر هم بدتر است ) حاصل شود»نمیگوید که علم یا حکمت در نزد منافق «حاصل میشود» بلکه تنها میتوان گفت که در نزد او «موجود میباشد». یعنی قلب منافق، محل صدور علم نیست اما میتواند حامل آن باشد. برای درک بهتر این موضوع در ادامه بحث، به استدلالی جامع از امام صادق علیه السلام اشاره میکنم و هم مثالی بر همان اساس خواهم زد.

حامد;137250 نوشت:
البته قابل ذکر است که هرآنچه در دنیای سکولار به عنوان علم عرضه می شود الزاما علم نیست بخصوص در عرصه علوم انسانی اما در غیر آن و با صرف نظر از مبانی جهان بینی شان بعید به نظر می رسد که علم بما هو علم وجود نداشته باشد .

توجه داشته باشید که شما اینجا از «حاصل شدن علم» سخنی نگفته اید (حال به عمد یا غیر عمد) بلکه از «وجود داشتن» گفته اید و این کاملا درست است!
علم، در دنیای سکولار وجود دارد اما اولا در بسیاری موارد مال خود آن ها نیست، و در ثانی اگر هم گزاره های علمی در آن سیستم حاصل شده باشد قابل اعتنا نیست. یعنی چیزی نیست که بتوانیم روی آن حساب باز کنیم. شما نمیبینید کسی در روز روشن به آسمان نگاه کند و بگوید ستاره هایی هم دارند نورافشانی میکنند. چون خورشید آنقدر درخشان است که همه آن ها محو شده اند. در این مورد هم اگر بخواهیم این امر ناچیز را مورد تایید قرار دهیم، به اشتباه، باعث اعتبار بخشی به امر ناچیز در حضور امری فراگیر شده ایم. (مثل اینکه بگوییم یزید (علیه اللعنه) خوبی هایی هم دارد! چرا اینقدر از او بد میگویید)

حامد;137250 نوشت:
این نگاه به علوم غربی یک نگاه واقع گرایانه به نظر نمی رسد . اگر شما به طب قدیم هم برگردید می بینید که بخش عمده ای از این طب محصول ملتهایی ( هند و یونان و چین ) است که باور توحیدی نداشته اند پس آیا آنها را هم بخاطر نگاه غیر توحیدی رد می کنید ؟

این که فرمودید: «اگر شما به طب قدیم هم برگردید می بینید که بخش عمده ای از این طب محصول ملتهایی ( هند و یونان و چین ) است که باور توحیدی نداشته اند» ، باید عرض کنم که به این صورتی که میفرمائید نیست. در واقع، یکی از مواردی که در جامعۀ فرهیختگان ما کاملا جا افتاده است همین موردی هست که شما ذکر کردید و این در حالی است که این دیدگاهی که امروزه، باور یقینی حاکم بر حوزه و دانشگاه ماست، همان دیدگاهی است که امام صادق علیه السلام، 1300 سال پیش بر دیوار کوبید و بطلان آن را اثبات کرد. و این یکی از مواردی هست که من به شدت بابت آن متاسفم و البته متعجب!

ماجرا از این قرار است که روزی امام صادق علیه السلام با یک طبیب که خدا را انکار میکرد به مناظره پرداخت. طبیب مدعی بود که علم طب قدیم، علمی است که بشر با «تجربه و مقایسه» به آن دست یافته است (همان دیدگاه حاکم امروزی!). امام صادق علیه السلام با استدلالات کاملا عقلی، به آن طبیب اثبات میکنند که امکان ندارد بشر بتواند با تجربه و مقایسه به علم طب دست پیدا کند! و علم طب قدیم، علمی وحیانی است که توسط خداوند (و به واسطه رسولانش) به بشر نازل شده است ... برای دسترسی به متن این مناظره میتونید به آدرس زیر مراجعه نمایید:

http://shiateb.blogfa.com/post-17.aspx

به نظر من این مناظره جایگاه بسیار ممتازی در بین احادیث مشابه داره، چون امام در مواجهه با یک کافر به هیچ وجه استدلالات دینی مطرح نکرده اند و کاملا بی طرفانه بحث کرده اند. از این رو افرادی که در صحت احادیث شک دارند و در سند آن تردید می کنند در این حدیث، ابتدا با استدلال بی عیب و نقص امام صادق مواجه هستند که در صورت مخالفت با آن چاره ای جز پاسخگویی به آن نخواهند داشت.

بر اساس این حدیث به ذکر مثالی میپردازم که در مفاهمۀ دو بحثی که ناچارا با آن درگیریم کمک کند:

مردی که در زمان یکی از پیامبران و در منطقۀ او زندگی میکند به بیماری سختی دچار میشود. این پیامبر با نسخه ای او را درمان میکند. پس از مدتی، آن مرد به علتی مجبور به مسافرت به منطقه ای بسیار دور میشود. در منطقۀ جدید سکونت خود، به فردی برخورد میکند که شبیه همان بیماری که خودش به آن مبتلا بود را گرفته است و طبیبان از درمان او عاجز شده اند. آن مرد، همان نسخه ای را که آن پیامبر تجویز کرده است به او میدهد و آن مرد شفا میابد. طبیب حاضر، آن نسخه را از مرد میگیرد .... سال ها بعد کتب تاریخی اینطور نوشتند: درمان این بیماری برای اولین بار توسط یک طبیب یونانی کشف شد! ... و مسلمانان وقتی به کتب تاریخی مراجعه کردند متوجه شدند که بسیاری از داروها و روش های درمانی توسط چینی ها و یونانی ها و ... و به واسطه تجربه به دست آمده است، پس باور کردند!!

اما امام صادق قاعده ای را به ما یاد دادند که بر اساس آن باطل بودن این ادعا مشخص میشود و معلوم میشود که این سبک تاریخ نگاری و این نوع نگاه به تولید علم، اشتباه است. حالا به این دو حدیث توجه کنید:

اطلبوا العلم ولو بالصین : علم را بجویید حتی اگر در صین (چین) باشد.
خذ الحکمة و لو من منافق: حکمت را بگیرید اگر چه از منافق.

برای توضیح، به داستان ذکر شده بر میگیردیم: پس از مدتی آن پیامبر خدا فوت میکند. فرد دیگری که به همان بیماری مبتلا شده به دنبال آن نسخه ای هست که پیامبر به آن مرد داده بود اما کسی آن را نمی داند. حالا باید چکار کند؟! .... حالا اطلبوا العلم ولو بالصین! .. علم آن پیامبر، امروز در سینۀ طبیب یونانی است. اما آن طبیب آن را تولید نکرده بلکه حامل آن است. حال اگر منافق یا کافر هم باشد، خذ الحِکمة و لو من منافق ...

حامد;137250 نوشت:
آیا واقعا باور دارید که علوم تجربی روز اصلا علم نبوده و هیچ نفعی ندارند ؟

بله بنده معتقدم که آن چیزی که امروزه علم مینامند، آن علم مورد نظر اسلام نیست. اما نفعی که از آن صادر میشود به دو گونه است. یک قسمت مربوط به رفع نیازهایی است که خود تمدن مدرن تحمیل کرده. و یک قسمت مربوط به اضطرار ما در استفاده از برخی ابزار و وسایل است (مثلا وسایل جنگی). که هیچ کدام باعث اثبات مطلوب بودن شرایط فعلی نمی شود.

حامد;137250 نوشت:
آیا از انسانهای محدود انتظار علومی را دارید که در حد و اندازه علوم وحیانی بی عیب و نقص باشند ؟ این انتظار صحیح است ؟

اگر این انسان ها به محدودیت خود معترف باشند، آنوقت دیگر ادعای تولید علم با استفاده از عقل ابزاری را نخواهند داشت! چون علم، مقوله ایست که باید با تمام عوالم وجود و ظاهر و باطن عالم هماهنگ باشد و از یک انسان محدود چنین امری بر نمی آید. اما انسان محدود، امروزه مدعی است که مستقل از وحی میتواند علم تولید کند! در صورتی که اعتراف به محدودیت انسان باید منجر به احساس فقر او در برابر غنی مطلق شود و به او روی آورد. این روشی که انسان محدودِ امروز، در مستقل خواندن خویش در پیش گرفته، کجایش با عقل میخواند؟ انسان اگر واقعا خود را محدود بداند باید بفهمد که جهت تولید علم باید خود را به نامحدود متصل کند و این فقط و فقط در گرو قبول نگاه دینی است و دین هم نزد خدا فقط اسلام است.

حامد;137250 نوشت:
آیا ورود به علوم با نگاه توحیدی ضامن عدم خطا و اشتباه است ؟ اگر اینگونه بود که در همین علوم انسانی که در قالب افکار دینی ظهور کرده اینهمه اشتباه و اختلاف وجود نداشت و ما اینهمه مذهب و مکتب در ادیان شاهد نبودیم .

در این مورد توجه کنید که خطا و اشتباه پذیرفتنی است اما « انحراف» نه!
خطا و اشتباه مثل نقطه هستند که یک محدودۀ کوچک را بیشتر اشغال نمیکنند. اما انحراف، یک خط و یک جریان است که بی نهایت نقطه را در بر میگیرد. یک فقیه ممکن است در استنباط حکمی اشتباه کند اما نزد خدا مأجور است چون اشتباه غیر عمد انجام داده و تمام سعیش یافتن حکم خدا بوده. اما شخصی که از همان ابتدا اصل را مثلا بر «حقوق بشر» بگذارد و بخواهد تفقه در دین کند، این دیگر «اشتباه» نیست بلکه یک «انحراف» است که در تمام فقاهتش چنبره میزند و در تمام حکم ها جریان میابد.

آذرخش;137501 نوشت:
البته توضیح دادم که علم بما هو علم کاشف حقیقت است، و ما مشکلی با این موضوع نداریم. اما فعلا باید معلوم بشه که آیا نگاه منقطع از وحی و نگاه پوزتیویستی به عالم میتونه تولید علم بما هو علم کنه یا نه. توجه کنید که ما میگیم این نگاه میتونه تولیدات داشته باشه ، همانطور که الان تولیداتش تمام عالم رو گرفته! ولی آیا اینکه این تولیدات، تولیدات علمی هستند (علمی که نافع حقیقی انسان باشه و مد نظر دین باشه) باید بررسی بشه.

سلام
در اولین فرصت پاسخ می دهیم
موفق باشید
موضوع قفل شده است