روایتی از برخورد احمد متوسلیان با زن و بچه تفنگ‌چی کومله

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
روایتی از برخورد احمد متوسلیان با زن و بچه تفنگ‌چی کومله

روایتی خواندنی سردار شهید سیدمحمدرضا دستواره درباره گوشه‌ای از مهربانی حاج‌احمد را از زبان شهید دستواره می‌خوانیم.

***

احمد تازه حقوقش را گرفته بود، از در سپاه بیرون آمد که دید یک زن بچه بغل، کنار پیاده‌رو نشسته و گریه می‌کند، احمد رفت جلو.

ـ خواهر من! شما چرا ناراحتی؟ چی شده؟ چه کسی شما را ناراحت کرده؟

ـ شوهرم، من و این بچه صغیر را توی این شهر گذاشته و رفته تفنگ‌چی کومله شده، به خدا خیلی وقت است یک شکم سیر غذا از گلوی من و این بچه پایین نرفته.

احمد تا این حرف را شنید، بغضش گرفت و بلافاصله دست توی جیب اورکتش کرد و تمام مبلغی را که چند دقیقه پیش بابت حقوقش گرفته بود، دو دستی طرف آن زن گرفت.

ـ خواهر به خدا من شرمنده‌ام، نمی‌دانستم شما چنین مشکلی دارید، این پول ناقابل را بگیرید، هدیه مختصری است، فعلاً امور خودتان را با آن بگذرانید، نشانی‌تان را هم بدهید به برادر دستواره، او مسئول تأمین ارزاق شهر است، بعد از این موارد خوراکی شما را خودش می‌آورد دم در خانه‌تان به شما تحویل می‌دهد.

آن زن خشکش زده بود؛ احمد با التماس پول را به او داد، نشانی‏اش را هم نوشت و داد به من…

به خدا قسم کم نبودند خانواده‏هایی در مریوان که احمد خرج آنها را می‏داد؛ می‏دید حقوق خودش کفاف این کار را نمی‏دهد، می‏رفت از پدرش دستی می‏گرفت و می‏آورد خرج محرومین مریوان می‏کرد. همین طورها بود که همین خانواده‏هایی که او خرج‏شان را می‏داد، شوهرهای‏شان را سَرِ غیرت می‏آوردند که شما خجالت نمی‏کشید؟ اسم خودتان را می‏گذارید کُرد؟ دارید با مردی می‏جنگید که خرج خورد و خوراک زن و بچه‏های شما را می‏دهد. به همین خاطر می‏دیدیم که راه به راه، ضدانقلاب فریب‏خورده، گروه گروه می‏آمدند و خودشان را به سپاه تسلیم می‏کردند.