مقصود از الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ چیست ؟

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مقصود از الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ چیست ؟

[="microsoft sans serif"] بنام خدا

درود بر راستجویان

براستی منظور از [="blue"][="red"]الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ[/] [/]
در آیه ی

[="blue"]وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيا الَّتِي أَرَينَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ [="black"]وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ[/] وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيانًا كَبِيرًا[/](الإسراء/60)

چیست ؟

کسی هست خردمندانه و منطقی پاسخ بگوید
[/]

[=century gothic]با سلام
[=century gothic]
مراد از (
رؤ يا) و (شجره ملعونه ) در آيه : (و ما جعلنا الرؤ يا التى اريناك...)
[=century gothic] فقرات اين آيه كه چهار فقره است معانى روشنى دارد، و ليكن از نظر ارتباط و وجه اتصالى كه با هم دارند خالى از اجمال نيست و سبب اصلى اين اجمال دو فقره دومى و سومى است ،
زيرا خداى سبحان بيان نكرده كه آن رويا كه به پيغمبر خود ارائه داده چه بوده ، و در ساير آيات قرآنش هم چيزى كه آن را تفسير كند نيامده .
و روياهائى كه در آيه :
[=century gothic]([=century gothic]اذ يريكهم اللّه فى منامك قليلا و لو اريكهم كثيرا لفشلتم [=century gothic])[=century gothic] و آيه [=century gothic]([=century gothic]لقد صدق اللّه رسوله الرّويا بالحقّ لتد خلنّ المسجد الحرام [=century gothic])[=century gothic] آمده هيچيك با روياى در آيه مورد بحث تطبيق نمى كند چون آيه مورد بحث در مكه نازل شده و مربوط به قبل از هجرت است ، و آن دو آيه مربوط به حوادث بعد از هجرت هستند.

و همچنين شجره ملعونه هم معلوم نيست كه چيست كه خدا آن را فتنه مردم قرار داده ، و در قرآن كريم شجره اى به چشم نمى خورد كه خداوند اسمش را برده سپس آن را لعنت كرده باشد.
آرى ، از شجره اى اسم برده به نام شجره زقوم و آن را به وصف فتنه توصيف مى كند، و مى فرمايد: [=century gothic]([=century gothic]ام شجرة الزّقوم انا جعلناها فتنة للظالمين [=century gothic])[=century gothic] ولى ديگر آن را نه در اينجا و نه در جاى ديگر لعنت نكرده ، و اگر صرف اينكه در جهنم سبز مى شود و مايه عذاب ستمگران است باعث لعن آن باشد، بايد خود جهنم و عذابهاى آن همه لعن شوند، و نيز بايد ملائكه عذاب كه در حقشان فرموده : [=century gothic]([=century gothic]و ما جعلنا اصحاب النّار الا ملائكة و ما جعلنا عدّتهم الا فتنة للّذين كفروا[=century gothic])[=century gothic] ملعون باشند،
با اينكه خداى تعالى ايشان را ستوده و ثنا گفته ، آن هم ثنائى كه فرموده :
[=century gothic]([=century gothic]عليها ملائكة غلاظ شداد لا يعصون اللّه ما امرهم و يفعلون ما يومرون [=century gothic])[=century gothic].
و نيز يكى از وسائل عذاب و شكنجه مردم كافر، دست مؤ منين است كه فرموده :
[=century gothic]([=century gothic]قاتلوهم يعذّبهم اللّه بايديكم [=century gothic])[=century gothic] معلوم است كه دست مؤ منين ملعون نيست .

[=century gothic] از همه اينها معلوم مى شود كه مراد آيه ، روشن كردن و بيان دو فقره خود يعنى [=century gothic]([=century gothic]داستان رويا[=century gothic])[=century gothic] و [=century gothic]([=century gothic]داستان شجره ملعونه [=century gothic])[=century gothic] در قرآن كه مايه فتنه مردم شده نيست ،
بلكه مقصود اشاره اجمالى است به آن دو تا، خواننده به كمك سياق تفصيل آنها را پيدا كند.
آرى چه بسا بتوان از سياق آيات پاره اى از جزئيات اين دو داستان را استفاده كرد، آيات قبلى در اين مقام بود كه بفرمايد: بشريت آخرش مانند اول و صدرش در بى اعتنائى به آيات خدا و تكذيب آن الگو ى آيندگان مى باشد، و مجتمعات بشرى به تدريج و نسلى بعد از نسل ديگر و قريه اى بعد از قريه اى ديگر عذاب خداى را مى چشند كه يا آن عذاب هلاكت است و يا عذابى كمتر از آن .
و آيات بعدى كه از آيه
[=century gothic]([=century gothic]و اذ قلنا للملائكة اسجدو الادم [=century gothic])[=century gothic] شروع مى شود و داستان ابليس و تسلط عجيب او را بر اغواى بنى آدم بيان مى كند و نيز همان سياق آيات قبل را دنبال مى كند.
و از اين وحدت سياق بر مى آيد كه داستان رويا و شجره ملعونه دو امر مهمى است كه يا به زودى در بشريت پيدا مى شود و يا آنكه در ايام نزول آيات پيدا شده و مردم را دچار فتنه نموده و فساد را در آنان شايع ساخته ، و طغيان و استكبار را در آنان پرورش داده .:Sham:
و ذيل آيه كه مى فرمايد:
[=century gothic]([=century gothic]و نخوّفهم فما يزيدهم الا طغيانا كبيرا[=century gothic])[=century gothic] به همين معنا اشاره نموده و آن را تاءييد مى كند و بلكه صدر و ابتداى آيه هم كه مى فرمايد [=century gothic]([=century gothic]و اذ قلنا لك ان ربّك احاط بالنّاس [=century gothic])[=century gothic] همين اشاره و تاييد را دارد.
با در نظر گرفتن آنچه گفته شد اين را نيز در نظر بگيريم كه خداى تعالى شجره نامبرده را به وصف ملعونه در قرآن توصيف كرده است ،
و از اين به خوبى برمى آيد كه قرآن كريم مشتمل بر لعن آن هست ، و لعن آن شجره هم الان در ميان لعنت هاى قرآن موجود است ، چون جمله
[=century gothic]([=century gothic]و الشّجرة الملعونة فى القرآن [=century gothic])[=century gothic] همين است .
[=century gothic]معناى اصطلاحى (شجره ) و تطبيق آن با فرقه خاصى در صدر اسلام
[=century gothic] حال ببينيم در قرآن چه چيرهائى لعن شده ، در قرآن ابليس و يهود و مشركين و منافقين و مردمى ديگر به عناوينى ديگر لعنت شده اند مثل كسانى كه با حالت كفر بميرند، و يا آيات خدا را كتمان كنند، و يا خدا و رسول را آزار نمايند و امثال اين عناوين .
و در آيه مورد بحث
[=century gothic]([=century gothic]شجره [=century gothic])[=century gothic] به اين لعنت ها وصف شده ، و شجره همانطور كه به درختهاى ساقه دار اطلاق مى شود همچنين به ريشه هائى كه از آنها شاخه هاى فرعى جوانه مى زند اطلاق مى گردد مانند ريشه هاى مذهبى و اعتقادى .
در لسان العرب مى گويد: وقتى مى گويند فلانى از شجره مباركه اى است معنايش اين است كه ريشه دودمان مباركى دارد، از گفتار لسان العرب هم كه بگذريم در لسان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) هم بسيار ديده مى شود كه
[=century gothic]([=century gothic]من و على از يك شجره ايم [=century gothic])[=century gothic] و نيز از همين باب است كه در حديث عباس فرمود عموى آدمى صنو پدر او است ، (و صنو يكى از دو شاخه خرما را مى گويند كه از يك ريشه روئيده باشند).

[=century gothic]و اگر در اين مساءله كمال دقت را به كار ببريم ، اين معنا برايمان روشن خواهد شد كه شجره ملعونه يكى از همان اقوام ملعونه در كلام خدا هستند كه صفات شجره را دارند، يعنى از يك ريشه منشعب شده و نشو و نما نموده و شاخه هائى شده اند، و مانند درخت ، بقائى يافته و ميوه اى داده اند، دودمانى هستند كه امت اسلام به وسيله آن آزمايش شده و مى شوند.
و چنين صفاتى جز بر يكى از سه دسته از آنها كه شمرديم تطبيق نمى كند، يا مشركين ، و يا منافقين و يا اهل كتاب
[=century gothic]و بقاء و نشو و نمايشان يا از راه تناسل و زاد و ولد است ، و هر خانواده از ايشان كه در ميان مردمى زندگى كنند دين و دنياى آن مردم را فاسد نموده و دچار فتنه شان مى سازند، يا از اين راه در ميان مسلمين دوام يافته و در همه اعصار آثار شوم خود را مى بخشند، و يا از راه پيدا شدن عقيده ها و مذاهب فاسد كه آنها دور آن را گرفته و ترويجش مى كنند، و همچنان نسلى بعد نسل آن را پايدار نگه مى دارند، و در آن لانه فساد، به اسلام ضربه وارد مى آورند.
وقتى بنا شد شجره ملعونه بطور مسلم يكى از اين سه فرقه باشد حال بايد ببينيم از اوضاع و احوال زمان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و زمان نزول آيه چه مى فهميم ؟.
بطور مسلم در آن زمان از مشركين و اهل كتاب يعنى يهود و نصارى قومى كه چنين فاتى داشته باشند ظهور نكرد (نه قبل از هجرت و نه بعد از آن )
زيرا تاريخ نشان مى دهد كه خداوند مسلمانان را از شرّ اين دو طائفه ايمن كرده و ايشان را استقلال داده بود و با امثال آيه (اليوم يئس ‍ الّذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون )، استقلالشان را اعلام فرموده بود كه ما در تفسير آن ب حث مفصلى گذرانديم .
وقتى اوضاع و احوال صدر اسلام با مصداق بودن مشركين و اهل كتاب سازگار نشد، قهرا باقى مى ماند فرقه سوم ، يعنى منافقين كه در ظاهر مسلمان بودند، و تظاهر به اسلام مى كردند، و در ميان مسلمانان يا از راه فاميلى و يا از راه پيروزى عقيده و مسلك بقا و دوام يافته و در اعصار بعدى هم فتنه مسلمانان شدند .
[=century gothic]

[=century gothic]شجره ملعونه اى كه در رؤ يا بر پيامبر (ص ) نشان داده شده است فتنه اسلام است
آرى جاى هيچ ترديدى نيست كه سياق آيه اشاره به ارتباطى دارد كه در ميان دو فقره (ما جعلنا الرّويا الّتى اريناك الا فتنة للناس ) و فقره (و الشجرة الملعونة فى القرآن ) برقرار است ، مخصوصا با دقت در اينكه قبل از اين فقره جمله (و اذ قلنا لك ان ربّك احاط بالناس ) قرار گرفته و آنگاه دنباله هر سه فقره جمله (و نخوفهم فما يزيدهم الا طغيانا كبيرا) آمده است .
زيرا ارتباط اين چند فقره با يكديگر اين معنا را به خوبى مى رساند كه آيه شريفه در صدد بيان و اشاره به يك امرى است كه خداى سبحان به آن احاطه دارد، خطرى است كه موعظه و تخويف از آن را نكاسته بلكه بيشترش مى كند.:Sham:
با در نظر گرفتن اين جهات معلوم مى شود كه قضيه از اين قرار بوده كه خداى سبحان شجره ملعونه را در عالم خواب به رسول گرامى خود نشان داده ، آنگاه در قرآن بيان كرده كه آن شجره اى كه در رؤ يا نشانت داديم ، و پاره اى از رفتارشان را در اسلام برايت ارائه داديم فتنه اسلام است .
پس مراد از (احاطه ) در جمله (و اذ قلنا لك انّ ربّك احاط بالنّاس ) به مقتضاى سياق احاطه علمى است ، و ظرف (اذ) متعلق به محذوف است ، و تقدير كلام چنين است (بياد آور آن زمانى را كه به تو چنين و چنان گفتيم )، و خلاصه آنچه را كه در اين آيات برايت گفتيم فراموش مكن كه شيوه مردم است مرار بر فساد و فسق و فجور است و در اعراض از ياد خدا و بى اعتنائى او از اسلاف خود پيروى مى كنند، و گفتيم كه پروردگار تو احاطه علمى به سراپاى بشريت دارد، و مى داند كه اين شيوه همانطور كه در گذشته در بشر جريان داشت در آينده نيز جريان خواهد يافت .

پس حاصل معناى (و ما جعلنا الرّويا الّتى اريناك الا فتنة للنّاس و الشّجرة الملعونه فى القرآن ) اين شد كه ما شجره ملعونه در قرآن را (كه تو با معرفى ما آن را شناختى و در رويا پاره اى از فسادهايش را ديدى ) قرار نداديم مگر فتنه براى مردم و بوته امتحانى كه يك يك مردم در آن آزمايش گردند، و ما به همه آنان احاطه داريم .:Sham:

و دو ضمير جمعى كه در جمله (نخوفهم فما يزيدهم الا طغيانا كبيرا) است ظاهرا به ناس بر مى گردد، و مراد از تخويف (ترساندن ) مردم يا تخويف با موعظه بيان است و يا تخويف به آيات آسمانى و زمينى است كه ايشان را مى ترساند ولى از بين نمى برد.:Sham:
و معنايش اين است كه ما مردم را مى ترسانيم ، ولى هشدار و ترساندن ما جز به طغيان ايشان نمى افزايد، آن هم نه هر طغيانى ، بلكه طغيانى بزرگ ، يعنى مردم از هشدار ما نمى ترسند، تا بدينوسيله از كرده هاى زشت خود دست بردارند، بلكه تخويف ما را با طغيانى كبير پاسخ مى گويند، و خلاصه مردم در طغيان خود تا آنجا كه مى توانند پيش مى روند، و دشمنى و عناد با حق را از حد مى گذرانند.:Sham:
اين را هم بگوئيم كه به اعتراف بسيارى از مفسرين سياق آيات سياق تسليت است ، مى خواهد رسول گرامى خود را تسليت بگويد اين فتنه هاكه در رؤ يا به تو نموديم چيز تازه اى نيست بلكه سنت خداى تعالى همواره بدين منوال بر امتحان بندگانش جريان داشته است .
بيان اينكه آيه شريفه ناظر به (بنى اميه ) است
تمامى آنچه را كه گفتيم روايات عامه واتفاق احاديث خاصه تاءييد مى كند، زيرا در آنها آمده كه مراد از (رؤ يا) در اين آيه ، خوابى است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در باره بنى اميه ديد و شجره ملعونه شجره اين دودمان است ، و به زودى روايات مزبور در بحث روايتى آينده از نظر خواننده خواهد گذشت . ان شاء اللّه تعالى .

البته جمعى از مفسرين نيز به نقلى كه از ابن عباس شده ، استناد كرده و گفته اند كه مراد از رويائى كه خداى تعالى به پيغمبرش نشان داد معراج رسول است ، و مراد از شجره ملعونه در قرآن شجره زقوم است اين عده از مفسرين همچنين گفته اند كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) وقتى از معراج برگشت صبح آنشب به مشركين خبر داد كه ديشب به معراج رفتم ، مشركين تكذيب كرده و مسخره اش نمودند، و همچنين وقتى مشركين آياتى را كه در آن اسم زقوم برده شده بود شنيدند مسخره كردند خداوند اين آيه را فرستاد كه آن خوابى كه ما به تو نموديم همان معراج و شجره هم همان ز قوم است ، و ما آن دو را جز مايه امتحان مردم قرار نداديم .
.
تفسير الميزان جلد 13

[=Century Gothic]پاسخ به مفسرينى كه رؤ يا را معراج و شجره معلونه را (شجره زقوم ) دانسته اند

[=Century Gothic] آن وقت وقتى به مفسرين مذكور اشكال شد كه آخر بنا به تصريح همه اهل لغت [=Century Gothic]([=Century Gothic]رؤ يا[=Century Gothic])[=Century Gothic] به معناى صحنه هائى است كه آدمى در خواب مى بيند و اين چه ربطى به معراج (كه در بيدارى اتفاق افتاده ) دارد؟ چنين عذر مى آورند كه كلمه مذكور مانند رويت مصدر است و معناى ديدن را مى دهد و اختصاص به خواب ندارد،
و يا مى گويند: رؤ يا هر چيزى است كه انسان آن را در شب ببيند چه در بيدارى و چه در خواب و يا مى گويند معراج را از اين نظر رويا خوانده كه در نظر مشركين چيزى شبيه به روياى خواب مى آمده ،
و يا مى گويند: اين به زعم مشركين رويا خوانده شده همچنانكه قرآن سنگهائى را كه مشركين خدا مى خواندند، خدا خوانده .
و لذا مى بينيم كه بعضى از مشركين به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) گفته اند: نكند اين عالم را در خواب ديده اى ، و چون چنين بوده خدا هم آن را رويا خوانده ، و يا مى گويند از اين نظر رويا خوانده شده كه از جهت اشتمالش بر عجائب يا از جهت سرعت وقوع و يا به شب واقع شدنش شبيه به رويا بوده است .
آنگاه عده اى ديگر به اين حرفها پاسخ داده اند كه در روايت عايشه و معاويه آمده كه معراج در خواب بوده .
و نيز وقتى اشكال شده كه معنا ندارد درخت زقوم را شجره ملعونه بنامند، مگر درخت چه كرده كه ملعون شود؟
در جواب گفته اند: مراد از لعن درخت لعن خورندگان آن است كه بطور مجاز اسناد، و به منظور مبالغه در لعن به خود درخت گفته شده ،
و يا گفته اند: لغت به معناى دورى است و شجره ملعونه در دورترين فاصله از رحمت خدا قرار دارد، چون در قعر جهنم واقع شده .
و يا گفته اند:
[=Century Gothic]([=Century Gothic]از اين جهت ملعون شده كه طلعش شبيه به سر شيطان ها است ، و چون شيطانها ملعونند آن نيز ملعون شده [=Century Gothic])[=Century Gothic]، و يا گفته اند: عرب هر غذاى ناپسند و سمى و مضر را ملعون مى خواند و شجره مزبور هم از اين جهت ملعون خوانده شده [=Century Gothic])[=Century Gothic].
حال بد نيست جوابى به اين حرفها بدهيم و بگذريم ::Sham:
اما اينكه در باره
[=Century Gothic]([=Century Gothic]رؤ يا[=Century Gothic])[=Century Gothic] گفته اند همچون (رويت ) مصدر است يا به معناى [=Century Gothic]([=Century Gothic]ديدن در شب [=Century Gothic])[=Century Gothic] است ، جوابش اين است كه چنين معنائى در لغت ثابت نشده و در سخنان نظم و نثر ادباى عرب شاهدى بر آن ديده نشده است و جز ادعاى محض دليل ديگرى ندارد.
و اما اينكه گفته اند:
[=Century Gothic]([=Century Gothic]معراج را رؤ يا ناميدن از باب تسليم به اعتقاد خصم است كه مى پنداشته اگر معراجى بوده در خواب بوده است ، همچنانكه خداى تعالى سنگ و چوبهاى مشركين را خداى ايشان ناميده ، و اين معنايش امضاى خدائى آنها نيست [=Century Gothic])[=Century Gothic]، در جواب مى گوئيم بر ما واجب است كه كلام خداى را از چنين توجيهاتى منزه بدانيم ، اگر قرآن كريم چنين كارى كرده بود قرينه اى مى آورد كه بفهماند چه عنايتى در كار بوده ، و قضيه خدايان مشركين را هم قبول نداريم ،
زيرا هيچ جاى قرآن معبودهاى مشركين را خدا نخوانده ، و حتى شركاء هم نناميده ، و اگر اسمى از آنها برده به تعبير
[=Century Gothic]([=Century Gothic]خدايان ايشان [=Century Gothic])[=Century Gothic] و يا [=Century Gothic]([=Century Gothic]شركاء ايشان [=Century Gothic])[=Century Gothic] آورده نه آلهه و شركاء، تا كاملا بفهماند كه قرآن و اهل قرآن خدايان ايشان را قبول ندارند،
نظير اين جواب را بر آن استدلالشان هم كه گفته اند: از باب تسميه
[=Century Gothic]([=Century Gothic]معراج [=Century Gothic])[=Century Gothic] به [=Century Gothic]([=Century Gothic]رؤ يا[=Century Gothic])[=Century Gothic] است نيز مى توان آورد، چرا كه بطور كلى مجاز قرينه مى خواهد، و بدون قرينه نمى شود كلامى را حمل بر معناى مجازيش كرد، و اگر قرينه اى در كار بود قائلين به معراج روحى ، به كلمه رويا در اين آيه - بنابراين كه ناظر به داستان معراج باشد - استدلال نمى كردند، بلكه به همان قرينه تمسك مى جستند.

و اما اينكه در جواب گفتند [=Century Gothic]([=Century Gothic]اصلا معراج در خواب اتفاق افتاده [=Century Gothic])[=Century Gothic]، بطلانش در اول سوره در تفسير آيه اسراء گذشت [=Century Gothic])[=Century Gothic].
و بقيه پاسخ ‌هائى كه داده اند نيز هيچيك استدلالى نيست ، مثلا يكى اين بود كه مقصود از شجره ملعونه شجره اى است كه خورندگانش ملعونند،
و منظور از اين تعبير، مبالغه در لعنت ايشان است ، و اين حرف هر چند در محاورات عامه نمونه اش ديده مى شود كه وقتى مى خواهند كسى را نا سزا بگويند زن او را به بدى ياد مى كنند، دختر او را مى گويند، پدر و مادر و قوم و قبيله اش را دشنام مى دهند تا در دشنام خود او مبالغه كرده باشند، گاهى هم از اين باب آن آسمانى كه بر او سايه افكنده ،
و آن سرزمينى كه او را در خود جاى داده و آن خانه اى كه او را در خود گنجانيده ، و آن مردمى كه با او معاشرت مى كنند همه را به باد فحش مى گيرند، آرى چنين چيزى در محاورات مردم بى سر و بى پا هست ولى مگر هر چه در محاورات ديده شد بايد در قرآن كريم هم راه داده و آيات آن را بر طبق آن محاورات ، معنا كرد؟
در حالى كه ادب قرآن چنين اجازه اى را به ما نمى دهد، كه به او نسبت لعنت به درختى دهيم كه مردم بد از ميوه اش خورده اند.

و نيز اينكه گفتند: [=Century Gothic]([=Century Gothic]اصلا لعنت به معناى مطلق راندن و دور كردن است [=Century Gothic])[=Century Gothic]، در جواب مى گوئيم كه چنين چيزى در لغت ثابت نشده ، آنچه كه در قرآن آمده و قرائن بر آن دلالت كرده اند اين است كه لعنت به معناى دورى از رحمت و كرامت الهى است ،
و اينكه گفته شد آيه مورد بحث ، نظير آيه
[=Century Gothic]([=Century Gothic]شجرة تنبت فى اصل الجحيم [=Century Gothic])[=Century Gothic] است و اصل جحيم چون دورترين نقاط ازرحمت است ، پس ‍ شجره ملعونه هم همان شجره است ، در پاسخش مى گوئيم : اگر مقصود از رحمت ، بهشت است ، ادعاى شما دليلى ندارد، چون كسى نمى داند كه اصل جحيم با بهشت چه فاصله اى دارد، و اگر مقصود از رحمت معناى مقابل عذابست لازمه اش اين است كه ملعونه بودن شجره به معناى دور بودن از رحمت و كرامت باشد، و مقتضاى اين حرف اين است كه خود جهنم و عذابهائى كه در آن آماده شده و ملائكه آتش و خزنه دوزخ ، همه مغضوب خدا و دور از رحمت او باشند و حال آنكه هيچيك از آنها ملعون نيستند، بلكه لعنت و غضب و دورى ، از آن كسانى از جن و انس است كه در آن عذابها معذب مى باشند.
و اما اينكه گفتند
[=Century Gothic]([=Century Gothic]از اين جهت آن را ملعون خوانده اند كه طلع آن شبيه به كله شيطان ها است ، و چون شيطانها ملعونند آن درخت را نيز ملعون خوانده [=Century Gothic])[=Century Gothic]، جوابش اين است كه اين يك مجاز در اسناد نمونه و نو ظهورى است كه كمتركسى به قرينه آن پى مى برد، بنابراين همه ايرادها كه به وجه اول كرديم به اين نيز وارد است .
و اينكه گفتند:
[=Century Gothic]([=Century Gothic]عرب هر غذاى ناپسند و مضرى را ملعون مى نامند نيز صحيح نيست ، زيرا بايد اول چنين استعمالى را ثابت كنيم آنگاه چنين نسبت غير ثابتى را به جاى اينكه به ميوه درخت بدهيم ، بدون قرينه به درخت نسبت دهيم ، و به هر حال اينكه اين معنا يكى از معانى لعن بوده باشد ثابت نيست ، بلكه ظاهرا اگر درختى را به صفت ملعونيت توصيف كنند همان معناى معروف لعن از آن فهميده مى شود، و عموم مردم هم چيزى را كه نمى پسندند و طعام و شرابى كه دوست نمى دارند ملعون مى نامند.
و اما اينكه مطلب را به ابن عباس نسبت داده اند، به فرض كه وى چنين حرفى زده باشد تازه ثابت نمى شود، چون حجت نيست ، آن هم با معارضه اى كه با حديث آينده عايشه دارد، و همچنين احاديثى ديگر كه تفسير رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را متضمن است كه ديگر حرفى بالاى حرفش نيست ، و روايات ديگر نمى تواند با آن معارضه كند.

تفسير الميزان جلد 13

وجه ديگرى كه (رؤ يا) را به جنگ بدر مربوط دانسته است و رد آن

در كشاف در ذيل آيه (و اذ قلنا لك انّ ربّك احاط بالنّاس ) گفته است معنايش اين است كه به ياد آور روزى را كه به تو وحى نموديم كه پروردگار تو احاطه به مردم قريش دارد، و تو را به واقعه بدر و پيروزى در آن واقعه و شكستن دشمن نويد داديم و آن نؤ يد را در جمله (سيهزم الجمع و يولّون الدّبر) و جمله (قل للّذين كفروا ستغلبون و تحشرون ) و جملاتى ديگر محقق ساخته و آنگاه بر حسب عادتى كه در خبر دادن دارد فرموده است خداوند به مردم احاطه دارد.
و در بحبوحه اى كه دو دشمن به جان هم افتاده بودند و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) با ابى بكر در عريش قرار داشت و دعا مى كرد كه : اللّهمّ انّى اسئلك عهدك و وعدك - خدايا از همان عهد و وعده اى كه دادى درخواست مى كنم
)، آنگاه از عريش ‍ بيرون آمد در حالى كه زرهى به تن داشت ، مردم را عليه دشمن تحريك نموده و مى فرمود: (سيهزم الجمع و يولّون الدّبر) به زودى جمعشان پراكنده گشته و پا به فرار مى گذارند.
و شايد خداى تعالى در عالم رويا قتلگاه ايشان را هم به آن جناب نشان داده باشد، چون وقتى به چاه بدر رسيد اشاره به زمين كرد و فرمود: مثل اينكه قتلگاه دشمن را مى بينم ، آنگاه فرمود: اينجا قتلگاه فلانى و اينجا از آن فلانى است ، همين گفته ها به عنوان وحيى كه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) شده به گوش قريش رسيد و فهميدند كه در خواب قتلگاه چه كسانى به وى نمودار شده در مقابل مسخره اش كردند و قاه قاه خنديدند، و در استهزاء آن جناب شتابزدگى هم داشتند.
و وقت ى شنيدند كه مى خواند:
(ان شجرة الزّقوم طعام الاثيم ) آن را نيز به باد مسخره گرفته و گفتند: محمد از يك طرف مى گويد جهنم سنگ را هم مى سوزاند از طرفى ديگر مى گويد از ميان آن درخت سبز مى شود! زمخشرى در معناى آيه چنين ادامه مى دهد كه اين آيات به منظور تخويف و ترساندن بندگان نازل شده و مشركين در روز بدر به عذاب دنيا كه عبارت از كشته شدن باشد مبتلا شدند، اين بود تفسيرى كه زمخشرى براى آيه كرده ، آنگاه وقتى به مساءله رؤ يا مى رسد گفته هاى قبلى خود را فراموش نموده و آن را با مساءله معراج تطبيق مى كند.
از اينجا معلوم مى شود كه وى تفسير رويا را به معراج نپسنديده و خواسته است بگويد كه در روايت چنين آمده ، آنگاه از آن صرفنظر كرده و خودش به روياى واقعه بدر قبل از وقوع آن تفسير نموده .
زمخشرى هر چند به اين وسيله از تفسير رويا به معراج فرار كرده ، و ليكن در محذور ديگرى افتاده كه كمتر از محذور آن تفسير نيست ،
اگر شديدتر از آن نباشد و آن اين است كه رؤ يا را به اين احتمال تفسير كرد كه ممكن است رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين خوابى ديده باشد، و هيچ فكر نكرده كه مگر ممكن است قرآن كريم را به احتمال تفسير نمود؟
چطور چنين جراتى به خود داده كه قرآن را به توهمى تفسير كند كه هيچ شاهد و دليلى بر آن نباشد، نه در خود آيات و نه در خارج ؟.

بعضى ديگر گفته اند: مراد از (رؤ يا) خوابى است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) ديد كه در آينده وارد مكه و مسجد الحرام خواهد شد، و همان رويائى است كه خداى سبحان در آيه (لقد صدق اللّه رسوله الرويا...) به آن اشاره مى كند.
اشكال اين حرف اين است كه روياى در آيه مورد بحث رويائى است كه قبل از هجرت واقع شده و رويائى كه ايشان مى گويند بعد از هجرت و قبل از صلح حديبيه اتفاق افتاده ، و ما ان شاء الله به زودى در باره آن رويا بحث خواهيم نمود.
بعضى ديگر به ابى مسلم مفسر نسبت داده اند كه گفته مراد از
(شجره ملعونه ) در قرآن يهود است .
و در اينكه آيا مى توان آيه را به اين وجه تفسير نمود يا نه بحثش گذشت .

تفسير الميزان جلد 13

[=Arial Narrow]با سلام بنده هم این سوال را می پرسم که درآیه ذکر شده [=Arial Narrow][1][=Arial Narrow]مقصود از شجره ملعونه يا درخت نفرين شده چيست؟ آيا مقصود از آن درختى است كه از رحمت الهى دور شده يا اين عبارت كنايى حكايت از واقعيت ديگرى دارد; البته در آيه ديگرى از قرآن مجيد از درخت زقوم به فتنه توصيف شده است; (أم شجرة الزقوم انّا جعلناها فتنةً للظالمين).[=Arial Narrow][2][=Arial Narrow] (يا درخت زقوم در حقيقت ما آن را براى ستمگران «مايه آزمايش و» عذابى گردانيديم) اما تنها آيه اى كه در آن شجره ملعونه به كار رفته همين آيه است كه در آن قصه رؤيا و شجره ملعونه به صورت مجمل بيان شده است.

[=Arial Narrow]در مواردى كه پيش تر ياد شد شيطان، كافران و... مورد لعن واقع شده اند. همچنين شجره به چيزى گفته مى شود كه داراى ساق، ريشه و برگ باشد، از اين رو هرگاه گفته شود فلانى از شجره مباركى است يعنى از اصل و ريشه مباركى است، چنان كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: «أنا و على من شجرة واحدة»[=Arial Narrow][3][=Arial Narrow]، من و على از يك درخت هستيم. كسى كه در اين آيه و آيات ديگر تأمل كند به خوبى در مى يابد كه مقصود از شجره ملعونه گروهى هستند كه در قرآن مورد لعن قرار گرفته اند. اين درخت، رشد و نمو پيدا كرده و داراى شاخه هايى شده است اما اصل و ريشه همه آنها يكى است. اين گروه موجب فتنه امت اسلامى مى شوند. و دين و دنياى مردم را به فساد مى كشانند. اين ويژگى تنها بر سه طايفه قابل تطبيق است; اهل كتاب، مشركان و منافقان.

[=Arial Narrow]مشركان و اهل كتاب در زمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، چه پيش از هجرت و چه پس از آن چنين ويژگى اى نداشتند چنان كه آيه (اليوم يئس الذين كفروا من دينكم...)[=Arial Narrow][4][=Arial Narrow] (امروز كسانى كه كافر شده اند از «كارشكنى در»دين شما نوميد گرديده اند)ثابت مى كند كه مسلمانان از شر آنان در امان بوده اند، اما منافقان همواره به اسلام تظاهر نموده و در بين مسلمانان از راه نسل و يا عقيده نفوذ كردند. اين آيه در مقام بيان تسلى و اطمينان دادن به پيامبر است كه آنچه در خواب ديده، سنّت الهى است كه براى امتحان بندگانش مى باشد.

[=Arial Narrow]برخى از مفسران با استناد به روايت ابن عباس «رؤيا» را «اسرا» و «شجره ملعونه» را «شجره زقوم» دانسته اند. يعنى پس از مراجعت از معراج و انتشار آن، گروهى از مشركان آن را دروغ دانسته و به استهزا و مسخره گرفتند، چنان كه مشركان پس از بيان شجره زقوم، آن را تكذيب كردند. از اين رو چون معراج در بيدارى بوده است اين مفسران چاره اى نديدند جز آن كه رؤيا را به رؤيت و ديدن معنا نمايند تا اختصاص به خواب نداشته باشد و گاهى مى گويند رؤيا چيزى است كه انسان در شب ببيند خواه در خواب باشد يا بيدارى، برخى گفته اند كه معراج در خواب بوده است.

[=Arial Narrow]مرحوم علامه طباطبايى مى نويسد: اين مطالب هيچ كدام مستند صحيح ندارد.[=Arial Narrow][5][=Arial Narrow]روايات شيعه و اهل سنّت مدعاى علامه طباطبايى را ثابت مى كند.

[=Arial Narrow]سيوطى، از سهل بن سعد روايت مى كند: «قال رأى رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) بنى فلان ينزون على منبره نزو القردة فساءه ذلك فما استجمع ضاحكاً حتى مات فأنزل الله، و ما جعلنا الرؤيا التى أريناك فتنة للناس»[=Arial Narrow][6][=Arial Narrow]; رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)در خواب ديد كه فرزندان فلانى مانند ميمون از منبر بالا رفته و پايين مى آيند از اين جهت ناراحت بود، به گونه اى كه پس از آن خنده بر لب مباركشان نيامد تا از دنيا رحلت فرمود و خداوند آيه (و ما جعلنا الرؤيا)[=Arial Narrow][7][=Arial Narrow] را نازل فرمود.

[=Arial Narrow]همچنين از عبدالله بن عمر روايت مى كند: «ان النبى قال رأيت ولدا لحكم بن أبى العاص على المنابر كأنهم القردة و انزل الله فى ذلك، (و ما جعلنا الرؤيا)»; پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: پسران حكم بن ابوالعاص را ديدم كه به مانند ميمون از منبرها بالا رفته اند، خداوند اين آيه را نازل فرمود.[=Arial Narrow][8][=Arial Narrow] در روايت آمده است كه پيامبر فرمود: «ويلٌ لأمتى مما فى صلب هذا» (واى بر امتم از آنچه درصلب اين مرد «حكم بن ابوالعاص» است)[=Arial Narrow][9]

[=Arial Narrow]پاورقی:

[=Arial Narrow]1[=Arial Narrow]. اسراء/ 60.

[=Arial Narrow]2. صافات/ 62 و 63.

3.[=Arial Narrow] كنزالعمال،ج11،ص608،ش32943

4.[=Arial Narrow] مائدة/3

5.[=Arial Narrow] الميزان، ج 15، ص 148.

6. [=Arial Narrow]مجمع الزوائد،هيثمى،ج5،ص243

7.[=Arial Narrow] اسراء/60

8[=Arial Narrow]. همان.

9[=Arial Narrow]. مستدرك حاكم، ج 4، ص 481 و أسد الغابة، ج 2، ص 34.

موضوع قفل شده است