دوستم از خودکشی به عنوان انتخاب نام می بره!

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دوستم از خودکشی به عنوان انتخاب نام می بره!

سلام
من و دوستم از دبیرستان با هم بودیم.با اینکه دوستم تو دوران تحصیل همیشه معدل اول بود و از من هم درساش بهتر بود(کمترین معدلش 19)اما تو کنکور موفق نشد(منظورم رشته پزشکی هست وگرنه بقیه رو رسوند) در کمال تعجب.البته باید بگم شب امتحانی بود هوش فوق العاده ای داره تو چند ساعت کل یه کتابو میخوند.موند سال دوم اما چون از جو مدرسه و... خارج شده بود بازم رتبه ای نیاورد.اما خب به نظرم بیشتر بازیگوشی خودش بود چون تو نت بود بیشتر و تو این مدت با همکاری فروم ها 3تا کتاب 700 صفحه ای ترجمه کرده.الان سال سومش هست و کمتر از دو هفته تا کنکور مونده.
من خب چون به خاطر دانشگاه و... رابطه مون کم شده بود دیر به دیر همو میبینیم.2روز پیش که بهش زنگ زدم چیزی گفت که واقعا تن منو لرزوند.گفت که اگه نیاره(که احتمالش 50 درصده چون امسال خوب نخونده و خیلی زیاد هم با خانوادش سر اینکه با این همه پول کلاس و... قبول نشدی و خنگی و... دعوا داره) خودش رو میکشه.اینو خیلی عادی گفت نه احساساتی یا ... که مث خیلیا دم کنکور میگن.جوری ازش حرف میزد به عنوان یک انتخاب.میگفت جواب خدارو راحت تره تا جواب خانواده.اینکه کم اوردم و دیگه تحملشونو ندارم.ایرانم جوریه که نمیشه از خونه بزارم برم برای خودم زندگی کنم.
پس بهتره بمیرم.
اون دختر معتقدیه والا اول دبیرستان اردو رفتیم صبح ها دعای عهد میخوند.البته الان دو سالی هست دیگه نماز و... اینا نمیخونه اما خب این حرف واقعا با توجه به شناخت 4ساله حتی فکر نمیکردم روزی از دهنش در بیاد.متاسفانه یا خوشبختانه تو این 4سال ثابت شده برام هر تصمیمی بگیره حتی به ضررش هم باشه تا اخرش میره
من موندم چیکار کنم
هرچی بهش میگم با خانواده و... حرف بزن فایده نداره.میگه تو خودت سال اول رشته خوب قبول شدی چی میدونی چی کشیدم.
حتی میگم گناهه و عذابه و اینکه خدا هرگناهی رو اخر میبخشه جز خودکشی(نمیدونم این راسته یا نه فقط گفتم شاید بترسه پشیمون شه)گفت میدونم با گل و شیرینی نمیان استقبال اما مرگ رو ترجیح میدم تا تحقیر هر روزه
میگم این دو هفته بخون باهوشی شاید قبول شدی میگه نه
نمیدونم با کدوم مساور احمقی حرف زده که کلا نا امیدش کرده
من تا نهایتا تا 3 هفته اینجام بعدش میرم حتی نمیدونم وقت میشه باهاش تلفنی در ارتباط باشم یا نه؟
اون دوست خوبیه و واقعا نمیخوام این شرایط براش پیش بیاد هنوز 20 سالشه تازه اول جوونیشه
من کلی براش از مصاحبه یا سوالات افرادی که تازه 30 -27 و...سالشونه گفتم که تازه میخوان شروع کنن حتی پروفسور سمیعی که 28 تازه رفتن دبیرستان و... الان جز بهترین جراح های مغز و اعصاب دنیا هستن(علاقه اش به رشته مغز و اعصابه)اما میگه اونا خانواده منو نداشتن
من چیکار کنم؟
اگه خانوادش توهین و تحقیر نکنند میدونم کنار میاد اما مسئله خانوادشه
به مشاوره برند؟
من هیچ مشاور خانواه ای نمیشناسم کسی سراغ دارید که بتونه همچین پدر و مادری رو سر راه بیاره؟
ضمنا این دوستم یه خواهر داشته حدودای سن 18 فوت کرده.من حس میکنم دلیل بیشتر سخت گیری این باشه
میگم اینکه پدر و مادرشو تهدید کنه خودشو میکشه یا اینکه قصدشو بهشون بگه(با توجه به فوت خواهرش)میشه دست از این رفتارشون بردارن؟
من تا اونجا که پدر و مادرشو دیدم ای تا حدی نسبتا زیادی دهن بین هستن
یعنی احتمال اینکه تحت تاثیر مشاور قرار بگیرن خیلیییییی زیاده
الانم تا اونجا که میدونم فعلا به خاطر حرفا و کنایه های خاله اش که پسرش دوم دبیرستانه انقد اذیتش میکنند.
من شاید هرکی دیگه بود انقد اعصابم خورد نمیشد.اما اون تنها کسیه که تو دوران دبیرستان و حالا میتونم بهش بگم رفیق ودوست.
باورم نمیشه دوستم با اون دعا عهدی که تا سوم دبیرستان ترک نشد و هر پنج شنبه مزار شهدای گمنامش تو برف و سرما هم میرفت و گریه ها و عزاداری واقعیش تو محرم انقد راحت از خودکشی بگه.کسی که من خیلی باورهای دینی مو مدیون اونم.
چیزی که ترسمو بیشتر کرده تا از حرفی و کاری مطمئن نباشه حرفشو نمیزنه اینکه علنا میگه...
خواهش میکنم کمک کنید
من چکار کنم؟
پ.ن:با پدر و مادر من رابطه چندان خوب و صمیمی ندارن که تاثیر گذار باشه و به احتمال زیاد اصلا حرفاشونو گوش نمیدن.

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد امیدوار

آیرینا;529916 نوشت:
سلام
من و دوستم از دبیرستان با هم بودیم.با اینکه دوستم تو دوران تحصیل همیشه معدل اول بود و از من هم درساش بهتر بود(کمترین معدلش 19)اما تو کنکور موفق نشد(منظورم رشته پزشکی هست وگرنه بقیه رو رسوند) در کمال تعجب.البته باید بگم شب امتحانی بود هوش فوق العاده ای داره تو چند ساعت کل یه کتابو میخوند.موند سال دوم اما چون از جو مدرسه و... خارج شده بود بازم رتبه ای نیاورد.اما خب به نظرم بیشتر بازیگوشی خودش بود چون تو نت بود بیشتر و تو این مدت با همکاری فروم ها 3تا کتاب 700 صفحه ای ترجمه کرده.الان سال سومش هست و کمتر از دو هفته تا کنکور مونده.
من خب چون به خاطر دانشگاه و... رابطه مون کم شده بود دیر به دیر همو میبینیم.2روز پیش که بهش زنگ زدم چیزی گفت که واقعا تن منو لرزوند.گفت که اگه نیاره(که احتمالش 50 درصده چون امسال خوب نخونده و خیلی زیاد هم با خانوادش سر اینکه با این همه پول کلاس و... قبول نشدی و خنگی و... دعوا داره) خودش رو میکشه.اینو خیلی عادی گفت نه احساساتی یا ... که مث خیلیا دم کنکور میگن.جوری ازش حرف میزد به عنوان یک انتخاب.میگفت جواب خدارو راحت تره تا جواب خانواده.اینکه کم اوردم و دیگه تحملشونو ندارم.ایرانم جوریه که نمیشه از خونه بزارم برم برای خودم زندگی کنم.
پس بهتره بمیرم.
اون دختر معتقدیه والا اول دبیرستان اردو رفتیم صبح ها دعای عهد میخوند.البته الان دو سالی هست دیگه نماز و... اینا نمیخونه اما خب این حرف واقعا با توجه به شناخت 4ساله حتی فکر نمیکردم روزی از دهنش در بیاد.متاسفانه یا خوشبختانه تو این 4سال ثابت شده برام هر تصمیمی بگیره حتی به ضررش هم باشه تا اخرش میره
من موندم چیکار کنم
هرچی بهش میگم با خانواده و... حرف بزن فایده نداره.میگه تو خودت سال اول رشته خوب قبول شدی چی میدونی چی کشیدم.
حتی میگم گناهه و عذابه و اینکه خدا هرگناهی رو اخر میبخشه جز خودکشی(نمیدونم این راسته یا نه فقط گفتم شاید بترسه پشیمون شه)گفت میدونم با گل و شیرینی نمیان استقبال اما مرگ رو ترجیح میدم تا تحقیر هر روزه
میگم این دو هفته بخون باهوشی شاید قبول شدی میگه نه
نمیدونم با کدوم مساور احمقی حرف زده که کلا نا امیدش کرده
من تا نهایتا تا 3 هفته اینجام بعدش میرم حتی نمیدونم وقت میشه باهاش تلفنی در ارتباط باشم یا نه؟
اون دوست خوبیه و واقعا نمیخوام این شرایط براش پیش بیاد هنوز 20 سالشه تازه اول جوونیشه
من کلی براش از مصاحبه یا سوالات افرادی که تازه 30 -27 و...سالشونه گفتم که تازه میخوان شروع کنن حتی پروفسور سمیعی که 28 تازه رفتن دبیرستان و... الان جز بهترین جراح های مغز و اعصاب دنیا هستن(علاقه اش به رشته مغز و اعصابه)اما میگه اونا خانواده منو نداشتن
من چیکار کنم؟
اگه خانوادش توهین و تحقیر نکنند میدونم کنار میاد اما مسئله خانوادشه
به مشاوره برند؟
من هیچ مشاور خانواه ای نمیشناسم کسی سراغ دارید که بتونه همچین پدر و مادری رو سر راه بیاره؟
ضمنا این دوستم یه خواهر داشته حدودای سن 18 فوت کرده.من حس میکنم دلیل بیشتر سخت گیری این باشه
میگم اینکه پدر و مادرشو تهدید کنه خودشو میکشه یا اینکه قصدشو بهشون بگه(با توجه به فوت خواهرش)میشه دست از این رفتارشون بردارن؟
من تا اونجا که پدر و مادرشو دیدم ای تا حدی نسبتا زیادی دهن بین هستن
یعنی احتمال اینکه تحت تاثیر مشاور قرار بگیرن خیلیییییی زیاده
الانم تا اونجا که میدونم فعلا به خاطر حرفا و کنایه های خاله اش که پسرش دوم دبیرستانه انقد اذیتش میکنند.
من شاید هرکی دیگه بود انقد اعصابم خورد نمیشد.اما اون تنها کسیه که تو دوران دبیرستان و حالا میتونم بهش بگم رفیق ودوست.
باورم نمیشه دوستم با اون دعا عهدی که تا سوم دبیرستان ترک نشد و هر پنج شنبه مزار شهدای گمنامش تو برف و سرما هم میرفت و گریه ها و عزاداری واقعیش تو محرم انقد راحت از خودکشی بگه.کسی که من خیلی باورهای دینی مو مدیون اونم.
چیزی که ترسمو بیشتر کرده تا از حرفی و کاری مطمئن نباشه حرفشو نمیزنه اینکه علنا میگه...
خواهش میکنم کمک کنید
من چکار کنم؟
پ.ن:با پدر و مادر من رابطه چندان خوب و صمیمی ندارن که تاثیر گذار باشه و به احتمال زیاد اصلا حرفاشونو گوش نمیدن.

بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت محضر جنابعالی
ضمن تاسف از وضعیت پیش آمده، به مطالب زیر توجه بفرمایید؛
_ معمولا افرادی که در بعد خاصی دارای سابقه درخشان و موفقیت آمیزی بوده اند، توقع خود و دیگران را از خویش بالا می برند و همین امر سبب می شود که از ناکامیهای مربوطه را فاجعه تلقی کنند!
_ متاسفانه عملکرد خانواده در قبال ایشان به شدت آسیب زا است، اما نباید از یاد برد که دوست محترم شما، خود نیز فردی نا منعطف و کمال گرا است، و همین امر سبب زودرنجی، ناشکیبایی و احساس ناکامی ایشان شده است.
_ تجربه ناکامی فراگیر است اما افراد کمال گرا یا افسرده بیش از آنکه از ناحیه ناکامی آسیب ببینند، از احساس ناکامی آسیب می بینند، لذا ضرورت دارد کاذب و غیر واقعی بودن این احساس به ایشان گوشزد شود
_ از ایشان بخواهید که از طریق یک واسطه ( مثلا خود شما)، عمق جریحه دار شدن احساسات خود را،با خانواده درمیان بگذارند، در عین حال وی را به حفظ آرامش و خونسردی دعوت کرده و یادآور شوید حتی در صورت سرزنش مجدد خانواده، این وضعیت همیشگی نیست و به زمان معینی محدود خواهد بود.
_ با توجه به شرایط نگران کننده موجود، مراجعه به روان شناس ضرورت دارد. ضمن اینکه لازم است خانواده ایشان نیز با یک مشاور خانواده و یا روانشناس گفتگو کنند. طبیعتا اگر خانواده ایشان اگر از آسیب زا بودن رویه خود آگاه شوند، نسبت به ادامه آن تجدید نظر خواهند کرد.

از خداوند متعال موفقیت شما را در این عرصه مسئلت می کنم

سلام
مرسی از پاسخ گویی
فقط چون شرایط دوستم بحرانی بود من خودم یه راه بهش پیشنهاد دادم(البته چون مورد مخالفت همه قرار میگیره راه حل بماند خوب من نمیدونستم چی بگم)
الان تقریبا خوبه.هرچند هنوز فشار مادر و پدر روشه
اگه شماره مشاور دارید ممنون میشم که بدید.
چجوری بهش بگم احساسش کاذب هست؟به پدر و مادرش چی بگم؟چجوری که تاثیر گذارباشه؟
من بگم خوبه یا کس دیگه ای؟اخه پدر و مادرش با دوستی ما موافق نیستن چندان البته هیچ برخوردی با من نداشتن رفتارشون خیلی هم خوبه اما خب یه خورده رفتار منو نمیپسندن قدیمی فکر میکنند.

آیرینا;533329 نوشت:
سلام
مرسی از پاسخ گویی
فقط چون شرایط دوستم بحرانی بود من خودم یه راه بهش پیشنهاد دادم(البته چون مورد مخالفت همه قرار میگیره راه حل بماند خوب من نمیدونستم چی بگم)
الان تقریبا خوبه.هرچند هنوز فشار مادر و پدر روشه
اگه شماره مشاور دارید ممنون میشم که بدید.
چجوری بهش بگم احساسش کاذب هست؟به پدر و مادرش چی بگم؟چجوری که تاثیر گذارباشه؟
من بگم خوبه یا کس دیگه ای؟اخه پدر و مادرش با دوستی ما موافق نیستن چندان البته هیچ برخوردی با من نداشتن رفتارشون خیلی هم خوبه اما خب یه خورده رفتار منو نمیپسندن قدیمی فکر میکنند.

بسمه تعالی
با سلام و عرض تحیت

_ اثبات کاذب بودن برخی احساسات می تواند از طریق مواجه نمودن شخص با برخی تعارضات شناختی شکل بگیرد، که البته امری تخصصی است و نیازمند مداخله روان شناس است.

_ در صورتی که والدین ایشان ذهنیت خوبی نسبت به شما ندارند، بهتر است فردی که از محبوبیت لازم نزد آنها برخوردار است عهده دار این موضوع شود.

_ در صورتی که ایشان قصد مشاوره تلفنی دارند، می تواند با سامانه 09640 بخش مشاوره به صورت زنده مشاوره داشته باشند، اما اگز قصد مشاوره حضوری دارند ( که البته این گزینه پیشنهاد می شود) و ساکن تهران هستند، می توانند با اساتیدی چون
دکتر سیدجلال یونسی 44015879
دکتر علی اصغر احمدی
دکتر گلزاری
دکتر فتحی آشتیانی33514704
مشورت کنند
در پناه خدای متعال موفق باشید

سلام آریانا جان ...

دو تا مطلب به ذهنم اومد گفتم که برات بگم ...

1- من یه پسر عمه دارم که الان 32 سالش هست ... دندانپزشکی رو دانشگاه آزاد خوند ... بعدش رفتش که مطب بزنه .... پسر عمم پسر زیبایی نبود و ارتباطات اجتماعی خوبی هم نداشت ... ایشون چند سالی رو مطب میزنن در نهایت چون نمیتونن مشتری جمع کنن و مطبشون همیشه خالی میموند تصمیم میگیرن که برن فوق تخصص در زمینه جراحی فک و صورت بگیرن .... این پسر عمم الان ازدواج نکرده .... تقریبا تمام موهاش ریخته .... هفته ای یک بار میره یه بیمارستان 2 ساعت جراحی میکنه و بقیش رو تو خونه به مامانش کمک میکنه .... افسردگی شدیدی داره ... و چون تخصصش پزشکی هست ... نمیتونه سطح خودش رو پائین بیاره و کاری دیگه رو شروع کنه .

2- یه دوست داشتم که پزشکی رو هدف گرفته بود ... سال اول اصلا هیچ جایی قبول نمیشه .... سال دوم بهداشت قبول میشه ... در حالی که خیلی دوست داشت پزشکی بخونه ... هیچی ... با هزار بهونه میره بهداشت میخونه ... و بعدش هم برای فوق اقدام میکنه .... اینقدر این دختر شیفته پزشکی بود که نگو و نپرس ... تا اینکه همین عشقش به دکتری مغزش رو زایل میکنه و با یه دکتر 55 ساله ازدواج میکنه .... اون زمان خودش 25 سالش بود ....

من سالهاست که دارم این ور و اونور کار میکنم ... آدمهای زیادی رو دیدم .... یه قالب ساز رو میشناسم که تراشکاری میکنه و برجی بالای 10 تومن در آمد داره .... فوق لیسانس های برنامه نویس رو هم میبینم با حقوق برجی 800 تومن دارن کار میکنن ... میتونم بگم موفقیت آینده انسانها هیچ ربطی به رشته تحصیلیشون نداره ... موفقیت انسانها تو زندگی بیشتر به عقلانیت و مدیریتشون برمیگرده ...

با تمام وجودم دارم این حرف رو میزنم ... من رشتم سخت افزار کامپیوتر بود ... و فوق لیسانسش رو هم گرفتم ... ولی الان به نظره من بهترین رشته مدیریت هست ... با اینکه خیلی ها مدیریت صنعتی و مدیریت بازرگانی رو رشته هایی بی ارزش میدونن .... من اگر میتونستم و قدرتش رو داشتم ... برمیگشتم به زمان کنکورم ... رشته ای رو انتخاب میکردم که کمی پایین تر از هوشمندی من بود ...

الان من تو رشته خودم با غولهای برنامه نویسی طرف هستم ... و اونها میتونن خیلی سریع رشد و پیشترفت کنن ... در حالیکه من به زور میتونم به گرد پاشون برسم .... در حالیکه اگر من رشته ای آسون تر میرفتم شاید غول اون رشته میشدم و میتونستم برای خودم کسی بشم ....و

میتونم بالاترین اطمینان رو بهت بدم که رشته تحصیلی تنهای میتونه فرصت ساز باشه ... نه اینکه خوده موفقیت باشه .... و انسانهایی که رویه زندگیشون مدیریت دارن خیلی بهتر و زیباتر میتونن از فرصت هاشون استفاده کنند .... در مورده دوستتون ... اگر دوستتون انسان باهوشی باشه باید بتونین باهاش حرف بزنین ... ابعاد حقیق زندگی هنوز برای ایشون باز نشده .... ایشون فکر میکنند کسی موفق تر هست که درس خون تر باشه .... اشتباه محض محض محض محض ...

کسی موفق تر هست که مدیر تر باشه ... کسی موفق تر هست که عقلش بهتر کار کنه ....

سابقا تو یه شرکت بسیار موفق الکترونیکی کار میکردم ... مدیر کنترل پروژه ما یه مردی بود که رشتش هنر بود ... ایشون مدیر گروه الکترونیک ... مدیر گروه برنامه نویسی و مدیر گروه روابط عمومی و ... بود .... علت : چون واقعا هنرمند بود ... تئوری شرکت این بود ... مدیر باید هنرمند باشه ... دستگاهها مون باید هنرمندانه طراحی شده باشه ... باید دستگاهها زیبا و خوشگل و کاربر پسند باشه ... باید نرم افزار هنرمندانه باشه ....

و چیزی دیگر ...

کسایی که توان خوندن پزشکی رو ندارن ... و میرن پزشکی قبول میشن ... چون تمام پتانسیل ذهنیشون رو میخوان بدن به حفظ کردنی ها ... و رشتشون تمام تمرکزشون رو میگیره .... جایی برای عقلانی شدن مغزشون بوجود نمیاد ... چنین آدمهایی نمیتونن بین هوشمندی هاشون مدیریت کنند و تصمیمی درست بگیرن ... چنین انسانهایی ارزشمند ترین زمانشون رو خرج حفظیات کردند .... در حالیکه در این زمانها باید به پراسس های زندگی نگاه میکردند و میتونستند از فعل و انفعالات زندگی درس بگیرن ...

به نظر من بهترین حالت برای ایشون این هست که اگر واقعا توان خوندن این رشته رو ندارن ... اصلا توش قبول نشن ...

با سلام.امیدوارم حرف بنده برای شما مفید باشد . خودکشی راحت شدن از مشکلات و عذاب دنیا نیست بلکه وارد شدن به عذاب سخت آخرت هست. با جهبه مستندات گفتار ارواح به نزدیکان خود که نمونه ای از آن را براتون شرح میدم : "مادری دختر عزیزش رو از دست میدهد و او خیلی به دختر خود وابسته بود و برای اینکه به دختر خود نزدیک شود خود را می کشد . او نه تنها به دختر خود نزدیک نمیشود بلکه دورتر هم میشود این یعنی سالیان سال هم در آن جهان نمیتواند دختر خود را ببینید" نمونه های بسیار زیادی هست که ارواح (کسانی که خودکشی کردند) سالیان دراز در عذابند و از کار خود پشیمانند. اگر به این اصل توجه داشته باشید که ما در این دنیا جاودانه نیستیم و فقط مهمان هستیم و زندگی اصلی و همیشگی ما در جهان دیگری است دیگر خود کشی معنایی ندارد... قبول نشدن در کنکور مسئله نیست که پای خودکشی را وسط بیاریم مشکل این است دوست شما اعتماد به نفس یا اصطاحا "روحیه" ندارد بهترین کار ابتدا دعا برای آن شخص و اینکه شما به صورت حضوری این مسائل را برایش بازگو کنید و سعی کنید روحیه اش را به او برگردانید و حتما با خانواده اش صحبت کنید و آن ها را از همه چیز با خبر کنید. موفق باشید