بين وحي و الهام چه فرق است؟

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بين وحي و الهام چه فرق است؟

بين وحي و الهام چه فرق است؟

naveed hussain;208725 نوشت:
بين وحي و الهام چه فرق است؟

با سلام بر شما کاربر گرامی جناب وحید حسنی:Gol:
بسمه تعالی
در این مقاله اول به تبیین تعریف وحی می پردازیم و در ادامه نیز به تعریف الهام خواهیم پرداخت

خصوصيات وحى چيست ؟؟؟

فرق بين علوم انبياء كه از طريق وحى عالم ميگردند و علوم حكماء بسيار است و ببعض آنها در اينجا اشاره ميكنيم.

اول- انبياء که علمشان از طریق افاضه وحی می باشد در تحصيل علوم محتاج بتعلم نيستند علوم آنها موهبتى و از طرف پروردگار بتوسط فرشته وحى بر آنان القاء ميگردد و علوم آنها از آن غريزه خدا داده‏اى است كه در جبله و فطرت آنها نهاده شده نظير غريزه‏اى كه در طفل شير خوار مأخوذ است كه بودن فكر و رويه موقع گرسنگى گريه ميكند و پستان مادر را گرفته ميمكد و ميخورد انبياء نیز آگاهانه علم بعلم و عمل خود دارند و بعلم وجدانى ميدانند كه علوم از طرف پروردگار بر آنان ريزش ميكند.

دوم- علوم انبياء از روى فكر و رويه و براهين منطقى از ترتيب دادن مقدمات قياس از صغرى و كبرى بطور مضبوط كه منتج نتيجه صحيح گردد تحصيل نشده بلكه بدون ترتيب دادن مقدمات علوم صحيح واقعى بقلبشان ريزش ميكند بخلاف علوم حكماء و اهل نظر كه هر گاه خواستند امر مجهولى را معلوم كنند بايستى از كليات علوم ضروريه بديهيه قضايايى روى قانون منطقى ترتيب دهند و مجهول را از معلوم استخراج نمايند و اين طريق را برهان نامند.

_____________________________________________
1- مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 368 و 369

ادامه .....

ادامه از قبل
سوم- فرق است بين علومى كه از قبيل براهين عقلى حاصل ميگردد و بين علوم انبياء كه از طريق وحى پديد ميگردد كه در علوم نظرى منطقى اشتباهات بسيار است چنانچه اهلش ميدانند كه كمتر اتفاق می افتد كه تمام فلاسفه و حكماء در يك مطلب نظرى اتفاق رأى داشته باشند و نيز اهل صنايع اول اختراع ناقص مينمايند بعد می ‏فهمند اشتباه نموده‏اند اهل قلم مطالبى می ‏نويسند بعد برخورد باشتباهات نموده اصلاح ميكنند

لكن علومى كه از قبيل وحى بانبياء القاء ميگردد تماما بيك ميزان روى يك اصل تحقق گرفته چنانچه می ‏بينم تمام انبياء در علم توحيد و معاد و باقى معارف متفق الكلمة ميباشند هيچ پيمبرى در چيزى تكذيب پيمبر ديگرى را ننموده زيرا كه تمام آن بزرگواران از سر چشمه علم حق تعالى علم بر آنها ريزش نموده و علوم نظرى آنها مانند علوم بديهى و اوليات علوم عقلاء و خردمندان عالم بشمار می ‏آيد همين طورى كه در اوليات علوم بديهيه هيچ اشتباهى و اختلافى نيست در علوم انبياء نيز هيچ اشتباهى و خلافى تصور ندارد همه در تمام اخبارات خود متفق الكلمة ميباشند.

چهارم- علومى كه از طريق وحى بانبياء افاضه می گردد (وحی) فراموش شدنى نخواهد بود مثل نقش در انگشتر ثابت و مستقر ميماند لكن علومى كه از طريق برهان براى اهلش پديد ميگردد خلل پذير است و شايد سرش اين باشد كه علوم استدلالى چون از طريق برهان (انّى) است كه از اثر پى بمؤثر بردن است و چون آثار هر شيئى در معرض فناء و زوال است اين است كه دانشى كه از قبيل آثار پديدار ميگردد در معرض فناء و زوال خواهد بود.

پاى استدلاليان چوبين بود پاى چوبين سخت بى تمكين بود


_________________________________________

مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 369
ادامه ....

ادامه از پست قبل

پنجم- علومى كه از طريق براهين نظريه پديد ميگردد علم حصولى كسبى و انفعالى و صورت معلوم است نزد عالم لكن علوم الهامى علم حضورى و فعلى و حضور وجود معلوم است نزد عالم و علوم وجدانى است و تفاوت بين اين دو نوع علم مانند تفاوت بين جوهر و عرض است علم حضورى كه ظفر يافتن بنحوه وجود معلوم است مثل جوهر ماند كه موجود بنفسه و ثابت و پايدار است لكن علم كسبى انفعالى مانند عرض در معرض فناء و زوال خواهد بود و لايق بقاء و ثبات نخواهد بود و سرّش اين است كه نشئه مادى و موجودات جسمانى على الدّوام در تغيّر و تحول است زيرا كه در عالم كون و فساد واقع گرديده و چون علوم انبياء از عالم ما فوق الطبيعه تنزل نموده اين است كه تغيير و تبديل پذير نميباشد و غير اينها تفاوت بين وحى و علوم كسبى بسيار است.

و نيز صاحب وحى از راه باطن بحقايق و واقعيات ظفر مى‏يابد نه از طريق مشاعر حسى كه فقط بعوارض از رنگ و شكل و باقى عوارض تعلق ميگيرد و اضافه بر اينكه چنين دانشى بكنه و حقيقت اشياء نميرسد و نيز اشتباه و خطاء در آن بسيار است در ذهن باقى نميماند زيرا كه آن امر عرضى و از كيفيات نفسانى بشمار ميرود لكن آنچه را كه نبى از طريق وحى آموخت در نفس او تمركز دارد و هيچ وقت فراموش نخواهد نمود زيرا كه در اينجا اتحاد عاقل و معقول تحقق دارد.
________________________________________
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج‏13، ص: 370 و 372

و السلام علی من اتبع الهدی

رحیق مختوم;208755 نوشت:

علوم انبياء از روى فكر و رويه و براهين منطقى از ترتيب دادن مقدمات قياس از صغرى و كبرى بطور مضبوط كه منتج نتيجه صحيح گردد تحصيل نشده بلكه بدون ترتيب دادن مقدمات علوم صحيح واقعى بقلبشان ريزش ميكند بخلاف علوم حكماء و اهل نظر كه هر گاه خواستند امر مجهولى را معلوم كنند بايستى از كليات علوم ضروريه بديهيه قضايايى روى قانون منطقى ترتيب دهند و مجهول را از معلوم استخراج نمايند و اين طريق را برهان نامند.


با سلام:Gol:
کار حکما و اهل نظر تفکر است، آیا این سخن شما بدان معناست که پیامبران بدون تفکر میفهمیدند؟! در واقع چگونه میشود بدون مقدمات فکری و ذهنی به فهمی نائل شد؟

با سلام

الهام یکی از اقسام وحی محسوب می شود.

اصل وحى چنان كه راغب در مفردات مى‏گويد اشاره سريع است خواه با كلام رمزى باشد، و يا صداى خالى از تركيب كلامى، و يا اشاره با اعضا (با چشم و دست و سر) و يا با نوشتن.

از اين تعبيرات به خوبى استفاده مى‏شود كه در وحى اشاره از يك سو و سرعت از سوى ديگر نهفته شده، و به همين دليل براى ارتباط مرموز و سريع انبياء با عالم غيب، و ذات پاك پروردگار، اين كلمه استخدام شده است.
در قرآن مجيد و لسان اخبار" وحى" به معانى مختلفى به كار رفته است، گاه در مورد انبيا، گاه در انسانهاى ديگر، گاه در مورد ارتباطهاى رمزى ميان انسانها، و گاه ارتباط مرموز شياطين و گاه در مورد حيوانها.

جامعترين سخن در اين زمينه سخنى است كه از على ع در پاسخ شخصى كه از مساله وحى سؤال نمود نقل شده، امام آن را به هفت قسم تقسيم فرمود:

1- وحى رسالت و نبوت مانند إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى‏ نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِيسى‏ وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً:
" ما به تو وحى فرستاديم همانگونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى فرستاديم، و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (طوائف بنى اسرائيل) و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان وحى نموديم، و به داود زبور داديم" .

2- وحى به معنى الهام مانند وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ:" پروردگارت به زنبور عسل الهام فرستاد" .

3- وحى به معنى اشاره مانند: فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا:" زكريا از محراب عبادتش به سوى مردم بيرون آمد و با اشاره به آنها گفت صبح و شام خدا را تسبيح گوئيد" .

4- وحى به معنى تقدير مانند: وَ أَوْحى‏ فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها" خداوند در هر آسمانى تقدير و تدبير لازم را فرمود".

5- وحى به معنى امر مانند: وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَ بِرَسُولِي:" به خاطر بياور هنگامى را كه به حواريين امر كردم كه به من و فرستاده من ايمان بياوريد" .

6- وحى به معنى دروغپردازى مانند: وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً:" اينچنين در برابر هر پيامبرى دشمنى از شياطين انس و جن قرار داديم كه سخنان فريبنده و دروغ را به طور سرى به يكديگر مى‏گفتند" .

7- وحى به معنى خبر مانند: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ" و آنها را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى‏كردند و انجام كارهاى نيك را به آنها خبر داديم".

می توان گفت:
الف- وحی، اعم از الهام می باشد؛ زیرا الهام از جانب خدا بدون واسطة فرشته است، ولی وحی گاهی به واسطه فرشته و گاهی بدون آن است.

ب- وحی، مقید به تبلیغ و رسانیدن است، در حالی كه الهام چنین نیست.

ج- در تفسیر نمونه ذیل آیه 8 سوره شمس آمده است:«ماده" الهام" در اصل به معنى بلعيدن يا نوشيدن چيزى است، و سپس به معنى القاء مطلبى از سوى پروردگار در روح و جان آدمى آمده است، گويى روح انسان آن مطلب را با تمام وجودش مى‏نوشد و مى‏بلعد، و گاه به معنى وحى نيز آمده، ولى بعضى از مفسرين معتقدند كه تفاوت" الهام" با" وحى" در اين است كه شخصى كه به او الهام مى‏شود نمى‏فهمد مطلب را از كجا به دست آورده، در حالى كه هنگام وحى مى‏داند از كجا و به چه وسيله به او رسيده است».(تفسير نمونه، ج‏27، ص: 46)

ضرب المثل;208828 نوشت:
با سلام:gol:
کار حکما و اهل نظر تفکر است، آیا این سخن شما بدان معناست که پیامبران بدون تفکر میفهمیدند؟! در واقع چگونه میشود بدون مقدمات فکری و ذهنی به فهمی نائل شد؟

با سلام

اگر از اول مباحث دقت فرموده باشید گفتیم که علومی که از طریق وحی به پیامبران اعطا گردید علومی است که بدون تامل و تفکر به آنان داده شد نه اینکه آنها تفکر نکنند بلکه اگر قائل بشویم وحی الهی هم در تحت تفکرات انبیاء در قلبشان وارد شده باشد این شبهه ایجاد میشود که شاید این مطالب از ذهن و درک خود شخص نبی بوده باشد در حالیکه گفتیم وحی بدون کوچکترین امتزاجی با قول بشر در قلوب منور انبیاء داخل گردیده است

رحیق مختوم;208876 نوشت:
با سلام
اگر از اول مباحث دقت فرموده باشید گفتیم که علومی که از طریق وحی به پیامبران اعطا گردید علومی است که بدون تامل و تفکر به آنان داده شد نه اینکه آنها تفکر نکنند بلکه اگر قائل بشویم وحی الهی هم در تحت تفکرات انبیاء در قلبشان وارد شده باشد این شبهه ایجاد میشود که شاید این مطالب از ذهن و درک خود شخص نبی بوده باشد در حالیکه گفتیم وحی بدون کوچکترین امتزاجی با قول بشر در قلوب منور انبیاء داخل گردیده است

با سلام و تشکر از جناب رحیق مختوم:Gol:
بنده پستهای شما را بادقت خواندم و چون مغزی در آنها یافتم با هدف فهم بهتر موضوع وارد بحث شدم. اینکه میفرمایید
«علومی که از طریق وحی به پیامبران اعطا گردید علومی است که بدون تامل و تفکر به آنان داده شد» یکی از انواع وحیی است که به پیامبر نازل میشده، که این همان علمی غیبی است که به پیامبر داده میشده است مثل خبر شکست رومیان. اما آیا تمام وحیی که به پیامبر نازل گشته است به همین صورت بوده است؟

ما میدانیم که پیامبر اسلام مدتی برای تغییر قبله مسلمانان به درگاه خداوند دعا میکرد تا اینکه 'آیه قبله' بر او نازل شد: «قَدْ نَرَی تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاء فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوِهَکُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ»؛ 'ما (به هر سو) گردانیدن رویت در آسمان را نیک می‏بینیم پس (باش تا) تو را به قبله‏ای که بدان خشنود شوی برگردانیم پس روی خود را به سوی مسجدالحرام کن و هر جا بودید روی خود را به سوی آن بگردانید در حقیقت اهل کتاب نیک می‏دانند که این (تغییر قبله) از جانب پروردگارشان (بجا و) درست است و خدا از آنچه می‏کنند غافل نیست'. در این مورد مشاهده میکنیم که ذهن پیامبر مدتی درگیر با مسئله تغییر قبله بوده است که پس از مدتی این امر به اراده الهی میسر میگردد.

شاید بتوان پذیرفت که اولین آیاتی که بر پیامبر نازل گشت و آیاتی که حاوی اخبار غیب به او بوده است بدون مقدمه و تفکر قبلی بوده باشد، اما بجز اینها در موارد دیگر پیامبر با قرار گرفتن در شرایطی و پیش آمدن پیش آمدی وحیی متناسب را دریافت مینمود، یعنی او در آن زمان از لحاظ فکری آمادگی پذیرش وحی الهی را داشته است. شاید بهترین ادعایی که در این زمینه بتوان کرد «مقارنت ذهنیات پیامبر با دریافتهای عالم غیب» باشد.

بسم الله الرحمن الرحیم

ضرب المثل;209416 نوشت:
شاید بتوان پذیرفت که اولین آیاتی که بر پیامبر نازل گشت و آیاتی که حاوی اخبار غیب به او بوده است بدون مقدمه و تفکر قبلی بوده باشد، اما بجز اینها در موارد دیگر پیامبر با قرار گرفتن در شرایطی و پیش آمدن پیش آمدی وحیی متناسب را دریافت مینمود، یعنی او در آن زمان از لحاظ فکری آمادگی پذیرش وحی الهی را داشته است. شاید بهترین ادعایی که در این زمینه بتوان کرد «مقارنت ذهنیات پیامبر با دریافتهای عالم غیب» باشد.

با وجود غیر اکتسابی بودن استعداد دریافت وحی و اصل مقام نبوت، برخی مقدمات آن اکتسابی بوده و لازم است آن استعداد به نحو احسن مورد استفاده قرار گیرد.
برای دریافت حقایق وحی و تلاوت آن بر مردم، طهارت، نورانیت، توانایی، لیاقت و برتری عقل لازم است. چنان که امام حسن عسکری علیه السلام درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده اند:
ان الله وجد قلب محمد افضل القلوب و اوعاها فاختاره لنبوته1؛ خدا قلب حضرت محمد صلی الله علیه و آله را بهترین و پذیراترین قلب ها یافت و او را به نبوت خود برگزید.
اما باید توجه داشت همانگونه که یکی از دوستان اشاره کردند،وحی همچنانکه برخی از مستشرقان عقیده دارند، حاصل نبوغ انسانی نبوده و منشا آن عقل و تفکر و احساس انسان نمی باشد؛ بلکه وحی تفهیم ویژه یک سلسله حقایق و معارف از جانب خدا به پیامبر از راهی غیر از طرق عادی معرفت برای ابلاغ به مردم و راهنمایی آنهاست.2

1. بحار الانوار، ج18، ص205، ح 2
2. وحی شناسی، مصطفی کریمی
موفق باشید

با سلام و ادب خدمت کارشناس محترم سعید:Gol:

از عبارت «قرآن کلام پیامبر است» دو برداشت از سوی دو طیف کاملاً متضاد وجود دارد. این را اگر بی دینان بگویند منظورشان این است که این کلام پیامبر است چون آنها خدا را قبول ندارند و معتقدند او وحی نمی فرستد. در نتیجه قرآن ساخته ذهن خلاق پیامبر است. اما گروهی این عبارت را از یک برداشت عرفانی از وحی میگویند. به این معنا که خداوند که از پیامبر جدا نبوده که بخواهد از طریق پیکی پیامی به او بفرستد (این در واقع نقدی است بر برداشت عامیانه از وحی) بلکه پیامبر به چنان مقام عرفانی والایی رسید که واجد دریافت وحی الهی شد.

اما انتقاد وارد بر این دیدگاه این است که هرچند که ظرفیت بالایی برای دریافت وحی لازم است اما با تلاش در راه خداوند نمیتوان پیامبر شد و پیامبر شدن عنایتی از عالم بالا میخواهد. باید گفت پیامبران جبراً و نه اختیاراً و اکتساباً به مقام پیامبری و دریافت وحی الهی میرسند. شاید این حالت را بتوان به خوابهای صادقه تشبیه کرد خوابهایی که انسان های پاک میبینند اما نه اینکه هروقت و در هر موضوعی که بخواهند بلکه این دریافتی است که از عالم دیگر و جبراً به آنها نازل میشود. این بحث پردامنه ای است که درسال های اخیر هم زیاد به آن پرداخته شده اما به نظر من هر چه در این مورد بگوییم در نهایت چیزی بیش از حدس و گمان نخواهد بود.

در کاربرد قرآنی، وحی دست کم چهار معنا دارد:
1) گاهی وحی به معنای اشاره پنهانی است: «زکریا به مردم وحی کرد...»(مریم:13). زکریا که روزه سکوت داشت با اشاره به مردم چیزی را فهماند. این نوع فهماندن را قرآن، با تعبیر وحی بیان می نماید.
2) زمانی مراد از وحی، الهام است. «به مادر موسی وحی کردیم»(قصص:7)؛ «شیاطین به دوستان خود وحی می کنند...»(انعام:112). این که گاهی- به تعبیر عامیانه- به دل انسان چیزی می افتد، همان الهام شدن است. وسوسه های شیطان نیز از سنخ الهام است. شعر نیز از همین نوع است.
3) برخی مواقع، مراد از وحی، هدایت غریزی است. موجوادت بطور غریزی برخی امور را می دانند و کسی به آنها تعلیم نداده است؛ مثل زنبوری که ساختن کندو و عسل را بطور غریزی بلد است. قرآن دادن این آگاهی غریزی به موجودات را، وحی می نامد: «پروردگارت به زنبور عسل وحی کرد که...»(نحل:68).
4) در اکثر مواقع، مراد از وحی، "وحی رِسالی یا تشریعی" است. این وحی، چون شاخصه اصلی رسالت و پیامبری است "رسالی" و چون بیان کننده تشریعات و قوانین الاهی است "تشریعی" نامیده می شود.

بسم الله الحمن الرحیم

ضرب المثل;263092 نوشت:
اما گروهی این عبارت را از یک برداشت عرفانی از وحی میگویند. به این معنا که خداوند که از پیامبر جدا نبوده که بخواهد از طریق پیکی پیامی به او بفرستد (این در واقع نقدی است بر برداشت عامیانه از وحی) بلکه پیامبر به چنان مقام عرفانی والایی رسید که واجد دریافت وحی الهی شد.

با سلام و تشکر
اقسام وحی در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بنابر آیات و روایات گوناگون بوده است که یکی از آنها وحی بواسطه حضرت جبرییل بوده است. لذا انحصار وحی در آنچه به عنوان تلقی عرفانی از وحی آمد علاوه بر اشکال وارده بر خلاف آیات و روایات است.
موفق باشید

وحي آيات قرآن بر پيامبر(ص) به دو گونه بوده است‌: 1. مستقيم 2. غير مستقيم و به واسطة فرشته وحي‌.
در وحي مستقيم حالت‌هايي چون احساس سنگيني‌، داغ شدن بدن و عرق ريختن‌، حالتي شبيه به بي هوشي‌، تغيير رنگ چهره و... بر پيامبر عارض مي‌شد. در روايتي مي‌خوانيم‌: حارث بن هشام از پيامبر سؤال کرد: وحي چگونه بر شما نازل مي‌شود؟ پيامبر فرمود: گاهي آن را به صورت زنگ مي‌شنوم و آن شديدترين نوع آن بر من است که گويي بندهاي من از يکديگر مي‌گسلد و در اين هنگام مطالب وحي شده را حفظ مي‌کنم‌
صداي زنگ در اين روايت کنايه از صداي پياپي‌، است‌. اين صداي پياپي‌، وحي مستقيم بوده که پيامبر با تمام وجود به آن گوش فرا مي‌داده است‌; چرا که پياپي بودن صدا تأثيري نافذ دارد و تا اعماق قلب انسان نفوذ مي‌کند و از اين جهت است که پيامبر مي‌فرمايد: گمان مي‌کردم که جان من گرفته مي‌شود


حالت‌هاي ياد شده در وحي مستقيم به جهت اوج ارتباط وحي با الهامات غيبي پروردگار و سنگيني وحي است که بر جسم آن حضرت تأثير مي‌گذارده است‌ و منظور از آية "إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْکَ قَوْلاً ثَقِيلاً ;(مزمل‌،5) در حقيقت‌، ما به تو گفتاري گران‌بار القا مي‌کنيم‌." نيز همين نوع وحي بوده است‌.
در وحي غير مستقيم‌، جبرئيل‌، واسطة در آوردن وحي بوده است که گاهي به صورت بشر مجسّم مي‌شد و به حضور پيامبر مي‌رسيد; در روايتي از امام صادق‌آمده است‌: جبرئيل هنگامي که به حضور پيامبر مي‌رسيد، مانند بندگان مي‌نشست و بدون اجازه وارد نمي‌شد.


بنابراين‌، وحي غير مستقيم‌، سنگيني و دشواري وحي مستقيم را نداشته است‌.
تذکر اين نکته لازم است که پيامبر با تمام روح و روان خويش وحي را دريافت مي‌نموده است و چشم و گوش ظاهر بين در اين امر دخالتي نداشته است‌، اگر جز اين بود، مردم ديگر نيز مي‌توانستند همة آن‌چه را پيامبر مي‌بيند و مي‌شنود، ببينند و بشنوند.آدرس در مباحث قبلي سايت http://www.askdin.com/thread376.html

موضوع قفل شده است