خیابان 24 آذر

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
خیابان 24 آذر

[h=1][/h]


[/HR]
اینجا‌ خیابان 24 آذر کرمان است و متاسفانه تنی چند از جوانانی که عابر پیاده این خیابان هستند در پاسخ به این سوال که دلیل نامگذاری این خیابان چیست‌، اظهار بی‌اطلاعی می‌کنند‌، از این رو‌ لازم است به پاسداشت و گرامیداشت این روز هر سال نوشته شود و گفته شود تا ملکه اذهان شود و 24 آذرماه به عنوان یک روز ملی مذهبی هرگز از خاطر نرود.


[/HR] [h=2]
رنگ خون[/h] «حسن توکلی» سال 1342 در خانواده ای روحانی و اصیل از قم به دنیا آمد . پدرش مرحوم حجه الاسلام والمسلمین توکلی که منتظراین مولود بود نامش راحسن گذاشت گویا می دانست که خلقیات و روحیات و رفتار اوهم مثل نامش حسن خواهد شد.
حسن درسال 1357 بعد از طی دوره راهنمایی وارد حوزه علمیه کرمان شد و به کسوت سربازان امام زمان (عج) در آمد و وضعیت جدید او با اوج گیری انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام خمینی(ره) همراه ومصادف شد بلوغ او باحرکات خروشان مردم مسلمان جهت گرفت و توان و قدرت خودرا برای بیداری مردم بکار گرفت او خودش را درهر کاری سهیم می دانست وبا حضورش می‎خواست نمادی از یک جوان مسلمان و متعهد و رفتار و منش او برای دیگران الگو باشد از این رو وقتی شنید که در دهه اول محرم قرار است نمایشنامه خون در مسجد جامع راور به صحنه آید پیش‎قدم شد و تا آخرین ساعات پروانه واردراجرای آن کوشید این نمایشنامه رنگ خون و لذت خون دادن در راه حق را به همه نشان داد و عینیت پیدا کرد.
دقایقی از پایان نمایشنامه نگذشته بود که شعار (مرگ بر شاه) مسجد جامع راور را فرا گرفت آن‎روز محرم 57 بود. شورانقلابی سرتاسرکشور را فرا گرفته بود و نظامیان درآماده باش به سر می‏بردند ناگهان صدای تیراندازی از بیرون مسجد شنیده شد خبر دادند که حسن مورد اصابت گلوله قرار گرفته است بدن نیمه جانش را به صحن مسجد جامع آوردند. پدر کنارش آمد خون از بدنش می رفت و سنگ فرش مسجد را سرخ کرده بود.
[h=2]کاری زینبی کنید[/h] ناگهان احساس کرد سرش روی دامن پدر است چشم‎ها را باز کرد با نگاهی پرمعنا و هدفدار پدر را مخاطب قرار داد و گفت: «اگر من رفتم کار زینبی کنید!»
پدر منظور او را فهمید که فقط پدر جوان ازدست داده نیست پدری است که رسالت پیام رسانی بر دوش دارد و باید خود را آماده کند. بدن تیر خورده حسن را درروز هشتم محرم به کرمان منتقل کردند. خبر آن در شهر کرمان پیچید.
بساط عزا داری و زیارت عاشورا حال و هوای دیگری گرفت و همه برای اودست به دعا برداشتند اما گویا عاشورای 57 کرمان باید به گونه دیگری برگزارشود همه با مراسم عزا داری به سوی مسجد صاحب الزمان حرکت کردند ، اذان صبح عاشورادر حالی که پدربربالین بدن فرزند بود روح از بدنش پروازکرد و به مادرش خبر دادند او خواب خودش را تعبیر یافته بود که فرزندش درباغی با امام حسین(ع) است و صحبت می کند در نزدیکترین زمان بدن راغسل دادند و در مسجد بدن پاک و مطهرش را به خاک سپردند.
برادر شهید نقل می کند که روز 24 آذر ماه با فرامرز از مسجد بر می گشتیم که در بین راه صحبت از انقلاب و اتفاقات جاری بود که شهید دادبین گفت : شاه یک دندان لق است که لازم است هر چه زودتر در آوره شود

[h=2]از شهادت حسن ...[/h] بعد از شهادت «حسن توکلی»، نخستین شهید طلبه استان کرمان در پاییز سال 57 مردم برای برگزاری آیین هفتمین روز درگذشت وی در محل مسجد امام خمینی‌(ره) کرمان تجمع کردند.
مردم انقلابی و مسلمان کرمان بعد از این تجمع، راهپیمایی علیه رژیم طاغوت را به سمت مسجد صاحب‌الزمان‌(عج) آغاز کردند که در چهارراه امام خمینی‌(ره) کرمان ماموران جلوی حرکت مردم را گرفتند و تعدادی از تظاهرکنندگان از جمله حسینی، نامجو، دادبین و مهدوی به شهادت رسیدند و جمع زیادی نیز مجروح شدند.
همه می‌دانستند که این گونه مراسم‌ زمینه‌ای برای تظاهرات‌ها و حرکت‌های بزرگتر است، رï®ٹیم که مثل همیشه خطر را احساس کرده بود، با گاز اشک آور به استقبال مردم رفت. درگیری بین مردم و نیروهای رï®ٹیم شروع شد، اصرار برای داخل کردن مردم به شبستان‌ها‌ی مسجد بی‌فایده بود. مردم دیگر فریب نمی‌خوردند، آنها یک بار این کار را انجام داده بودند و نتیجه‌اش را دیده بودند. هرکس با هر چه می‌توانست به نیروهای ساواک حمله می‌کرد. در این درگیری یکی از نیروهای ساواک با کلت به یکی از مردم که مشغول سنگ ï‌کرتاب کردن بود، حمله برد و او را زخمی کرد. مردم برای کمک به سمت او رفتند. « فرامرز دادبین» که از اعضای ثابت این گونه تظاهرات‌ها و مراسم ‌بود، فرد زخمی را سوار ماشین کرد تا به بیمارستان برساند. در همین حین تیری به سمت دادبین شلیک شد و قلب او را مورد هدف قرار داد. یکی از دوستان او که دیگر تحملش را از دست داده بود، فریاد اعتراض آمیزی سر داد، اما ï‌کاسخ او، گلوله‌ای بود که به سمتش شلیک شد که در آن حادثه علاوه بر مهندس فرامرز دادبین سه نفر دیگر به شهادت رسیدند.
24 آذر 57 روز به یاد ماندنی برای مردم مسلمان کرمان است‌، قرار شد تشییع جنازه شهدای 24 آذر کرمان در هر شرایطی انجام شود و رژیم احساس نکند که انقلابیون عقب نشینی کرده‌اند و همینطور هم شد و مراسم تشییع ï‌کیکراین شهیدان خود تظاهرات دیگری را رقم زد و شور دیگری در مردم آفرید.
بعدازظهر روز شنبه (25 آذر 57) اجساد مطهر شهدای 24 آذر (شهیددادبین، مهدوی و حسینی) از بیمارستان تحویل گرفته شد تا برای تشییع آماده شوند، همان شب جلسه ای با حضور حجت‌الاسلام حجتی کرمانی و حجت الاسلام ایرانمنش و چند نفر دیگر از برادران انقلابی تشکیل شد تا برنامه تشییع جنازه فردا تنظیم شود، از تصمیمات جلسه فوق این بود که محل اختفای جنازه‌های شهیدان ‌تغییر یابد، چرا که شاید ساواک بخواهد ‌برای جلوگیری از مراسم تشییع جنازه، اجساد شهیدان را برباید.
از این رو شب هنگام، پیکر شهدا را به مکانی دیگر انتقال داده شد و بعدها ثابت شد که واقعاً ماموران در آن شب در پی اقدام چنین کاری (ربودن اجساد شهدا) بودند‌.
[h=2]تشیع شهدا[/h] برنامه تشییع جنازه شهدا از ساعت 2 بامداد روز یکشنبه 26 آذرماه 57 شروع شد، ساواک دست به کار شد و تا قبل از روشن شدن هوا 4 تن از فرهنگیان(حجت‌الاسلام ایرانمنش، برادران مشارزاده و‌ عبدالحسین ساوه) از مبارزین فعال انقلاب در کرمان را دستگیر کردند‌، همچنین ماموران ساواک در منازل فرهنگیان فوق بدنبال جنازه‌های شهدا می‌گشتند، اما نکته جالب توجه اینکه هنگامی که ماموران در خانه حجت الاسلام ایرانمنش مشغول جستجو بودند، نامبرده به نماز ایستاد و در کمال آرامش نماز صبح را بجای آورد.
[h=2]
ایران هم صدا شد[/h] 24 آذر 1357‌( 15‌محرم 1399‌) تظاهرات در تمام شهرهای ایران ادامه یافت. کارکنان صنایع نفت ایران طی اعلامیه‌ای همبستگی خود را با اعتصابیون اعلام کردند و فرهنگیان کرمان به علت بازداشت و تبعید چهارتن از فرهنگیان مبارز به نام‌های مهندس علی مشارزاده‌، محمدرضا مشارزاده‌، حجه الاسلام علی ایرانمنش و عبدالحسین ساوه ‌در آموزش و پرورش کرمان تحصن اختیار کردند و‌ مدارس کرمان نیز تعطیل شد‌.
آیت‌الله صالحی کرمانی درمورد عزای عمومی 17 محرم ‌( 27 آذر‌) و وقایع 24 آذر کرمان اعلامیه‌ای صادر فرمود و‌27 آذر 1357‌( 17 محرم 1399‌)‌ به مناسبت اعلام عزای عمومی از سوی امام راحل، کشور تعطیل شد.
30 آذر 1357‌(20 محرم 1399‌)‌، جامعه روحانیت کرمان پشتیبانی خود را از فرهنگیان کرمان اعلام داشت و جامعه پزشکان نیز با صدور اعلامیه‌ای انزجار خود را از واقعه بیمارستان شاه رضای مشهد اعلام کردند و حمید نامجو یکی از فرهنگیان مبارز کرمان که مجروح شده بود، به شهادت رسید.
[h=2]دندان لق![/h] مهندس شهید فرامرز دادبین سال 1330 در کرمان به دنیا آمد. چهارمین فرزند و سومین پسر خانواده بود. هوش، درایت و مهربانی، او را در کودکی زبانزد فامیل کرد. از دوران نوجوانی به مکانیکی علاقه‌مند بود و ازاین طریق مخارج تحصیل ‌خود را تامین می‌کرد. پس از گرفتن دیپلم در زادگاه خود، وارد دانشکده‌ی علم وصنعت تهران شد و در رشته‌ی مکانیک به تحصیل پرداخت.
شهید دادبین فعالیت‌های سیاسی خود را بر ضد رï®ٹیم از همین زمان آغاز کرد. در دانشگاه به پخش اعلامیه‌ها و متن سخنرانی‌های امام(ره) پرداخت و در تحریک و آگاه سازی قشردانشجو علیه رï®ٹیم نقش قابل توجهی را ایفا کرد. از طرف دیگر با رساندن این اعلامیه‌ها و سخنرانی‌ها و اطلاعات مربوط به تظاهرات‌های مردمی تهران، در روشن سازی افکار مردم کرمان وهمچنین هدایت حرکت‌های مردمی در این استان نقش غیر‌قابل انکاری داشت.
مهندس شهید دادبین پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه‌، به فعالیت‌های سیاسی خود در کرمان ادامه داد و در تظاهرات‌ها شرکت فعالانه داشت. در سال 1357 و در اوج درگیری‌های مردمی با رï®ٹیم پهلوی‌، جلسه‌ی سخنرانی در مسجد جامع کرمان ترتیب داده شد.
شهید دادبین با شور انقلابی و تعهدی که نسبت به انقلاب و اسلام احساس می‌کرد‌، وارد صحنه‌ی سیاست شد. وی شیفته امام(ره) و ï‌کیرو راستین ایشان بود. به عبادت و ï‌کیروی از خط ولایت تاکید می‌ورزید و سعی در روشن سازی افکار جامعه داشت و با به راه انداختن مباحث مختلف سیاسی و مذهبی در مساجد سهم قابل توجهی در روشن کردن افکار مردم نسبت به اوضاع جامعه‌، امام(ره) و انقلاب ایفا کرد.
برادر شهید نقل می کند که روز 24 آذر ماه با فرامرز از مسجد بر می گشتیم که در بین راه صحبت از انقلاب و اتفاقات جاری بود که شهید دادبین گفت : شاه یک دندان لق است که لازم است هر چه زودتر در آوره شود .
حدود ساعت 10 صبح در محوطه مسجد امام (ره) در اجتماع عظیمی از مردم کرمان مهندس دادبین هم در بین مردم و با شور و جنب وجوش بیشتری حضور داشت، به من گفت امروز به مزدوران رژیم فرمان تیراندازی به مردم داده شده و من به امید خدا عصر هم در مراسم و تظاهرات شرکت می‌کنم اما احساس خطر می‌کنم و وصیت نامه نوشته‌ام، گفتم چه نوشته‌ای گفت پسرانم علی و ابوالفضل را قرآنی تربیت شوند‌.
این وصیت نامه در جیب لباس شهید دادبین بود و همراه با سایر مدارک موقع شهادت مفقود شده اما این مطلب مهم که «پسرانم‌(علی و ابوالفضل) قرآنی تربیت شوند»، به عنوان وصیت شهید ‌به بنیاد شهید تقدیم شد.
[h=2]
اربابزاده تا فیروز[/h] شهید حمید نامجو باغینی در 28 مرداد سال 1339 در روستای باغین از توابع کرمان دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در دبستان اربابزاده ، دوره راهنمایی را در مدرسه فروغ که هم اکنون بنام شهید نامگذاری شده و دبیرستان را در مدرسه شریعتی به پایان رساند.
سپس به دانشسرای مقدماتی رفت و بعد در مهر ماه 1357 به استخدام آموزش و پرورش درآمد. یک روز ساواکی ها از ورود او به مسجد جامع ممانعت کردند او را دستگیر و آخر شب اورا آزاد کردند، به خانه آمد در حالیکه تمام بدنش زیر ضربات عوامل ژریم، سیاه و کبود شده بود می گفت به خاطر خداست من دو رکعت نمازی که در زندان خواندم خیلی برایم لذت بخش بود .
در 24 آذر 1357 مردم جهت راهپیمایی به سمت مزار شهدا بخاطر گرامیداشت شهید حسن توکلی در مسجد امام گرد هم آمده بودند. چند لحظه بعد از حرکت مردم، ماموران رژیم به سوی مردم آتش گشودند و نزدیک به 20 نفر از جمله حمید نامجو مورد اصابت گلوله قرار گرفتند و 3 نفر از آنان در دم شهیدشدند. حمید را که به شدت مجروح شده بود به بیمارستان راضیه فیروز منقل شد به علت جراحات شدید پس از چند روز به خیل شهدای انقلاب پیوست. او را نیز پس از تشییع در مسجد صاحب الزمان در کنار دیگران یارانش به خاک سپردند.
[h=2]... تا شهادت غلامحسین[/h] شهید «سید حسین حسینی‌گوگی» در هفت خرداد سال 34 در شهر گلباف از توابع شهرستان کرمان به دنیا آمد و تا پایان مقطع ابتدایی تحصیلات خود را ادامه داد، وی که کارمند شرکت زغال‌سنگ بود در این مسجد به فیض شهادت نائل شد.
شهید «غلامحسین مهدوی» ششم اسفندماه 1309، در شهرستان کرمان چشم به جهان گشود پدرش «علی» زرگر بود و مادرش «فاطمه» نام داشت.
سواد خواندن و نوشتن نداشت، در سال 1331 ازدواج کرد و صاحب سه پسر و چهار دختر شد، شغلش خیاطی بود.
بیست و چهارم آذرماه 1357 در مسجد امام کرمان توسط عمال رژیم پهلوی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید.

برچسب: