جمع بندی نقد برخي از افكار دكتر فرهنگ هلاکويی (دین و علم، خوشبختی، ارزش های اخلاقی، چشم زخم، جن)

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نقد برخي از افكار دكتر فرهنگ هلاکويی (دین و علم، خوشبختی، ارزش های اخلاقی، چشم زخم، جن)

با نام و یاد دوست

سلام

چندين سال است كه از دكتر فرهنگ هلاگويي سخنراني ها و مشاوره هاي زيادي در زمينه تربيت فرزند و ازدواج و همسران و ...در فضاي مجازي و نرم افزارهايي منتشر شده است.
در سايت رازها و نيازها برنامه هاي راديويي ايشان وجود دارد. براي بنده قسمت هايي از سخنراني ها و سخنان ايشان سؤال بوده ممنون مي شوم بفرماييد آيا اين گفتاربا مفاهيم اسلام همخواني دارد اگر ندارد ابتدا شبهات را مطرح كنيد و بعد پاسخ دهيد

لطف کنید این سخنرانی ها از دکتر هلاکوئی را نقد و بررسي کنید:

اين سخنراني: دکتر هلاکویی , رازها و نیازها, عصر ۱۹ خرداد (فایل پیوست اول)

و این سخنرانی: دکتر هلاکوئی همراه با علیرضا میبدی ۱۳ خرداد (فایل پیوست دوم)

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید


منبع: سايت رازها و نيازها
http://www.razhavaniazha.com/tag/%D9...0%D9%87%D8%A8/


فایل: 

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]شبهه: اخلاق، ارزشهای اخلاقی، و رابطه اخلاق با دین

مجری : 40 درصد مردم آمریکا معتقدند که کشور آنها دچار فقر اخلاقی شده است.نظر شما در این مورد چیست؟
دکترهلاکوئی:
1. مردم تفاوت بین اخلاق و ارزش را نمی فهمند.
2. ما 4 اصل اخلاقی در طول تاریخ داشته ایم که عبارتند از: عدالت و انصاف، واقعیت و حقیقت، رهایی و آزادی، محبت و عشق. در سده اخیر یک اصل دیگر نیز به این فهرست اضافه شده است که عبارت است از حرمت و حیثیت انسانی.
3. این اصول مطلق هستند ولی همگان در راه کسب آن هستند.
4. ارزش، واقعیت مرحج است و ضعیف میشوند.
5. توده مردم، در مورد مباحث فلسفی نمیتوانند نظر بدهند.
6. توده مردم، ضعف اخلاق را به خاطر ضعف مذهبی میدانند، در حالیکه:
اولا: ادیان به دنبال اخلاق نبودند بلکه به دنبال ارزشهای خودشان بودند(مانند نابرابری بین زن و مرد، مومن و منکر، قبول بردگی و ..)
ثانیا: ادیان جایی برای اصول اخلاقی نگذاشتند.
ثالثا: بسیاری از ارزشهای دینی ضد اخلاقند.
7. توده مردم، تعاریف عجیب و غریبی از گذشته میکنند. درحالیکه تاریخ بشر ننگ است و شرم و هیچ جای دفاعی ندارد. نمیتوان جامعه امروز با طول عمر بیشتر و امکانات رفاهی بیشتر و و... را بدبخت تر از گذشتگان به شمار آورد.

[=microsoft sans serif]نقد و بررسی
سخنانی که مطرح شد در قالب چند بند قابل بررسی و نقد است.
بخش اول: اخلاق و ارزشهای اخلاقی.
بخش دوم: نسبیت ارزشهای اخلاقی.
بخش سوم: رابطه دین و اخلاق.
در ادامه به صورت مبسوط و در حد نیاز به بررسی هر کدام از محورهای یاد شده میپردازیم.

بخش اول: اخلاقی و ارزشهای اخلاقی.
در این زمینه، جناب اقای هلاکویی چند ادعا را مطرح کرده است.
1.مدعی است در طول تاریخ ما 4 اصل اخلاقی داشته ایم و اخیرا یک اصل دیگر نیز به آن اضافه شده است.
2. مدعی است که ارزشها غیر از اصول اخلاقی است.
3. مدعی است ارزشهای اخلاقی، واقعیات مرجح هستند.
4.مدعی است اصول اخلاقی ثابت ولی ارزشهای اخلاقی نه.

[=microsoft sans serif]در مورد نکته اول: مهم اصل این ادعا نیست بلکه پشتوانه و استدلالی است که پشتوانه این دیدگاه است. بر خلاف دیدگاهی که ایشان ارائه کرده است، در طول تاریخ 4 اصل و ارزش اخلاقی وجود داشته که تقریبا مورد اتفاق بوده است. این اصول که ادعا شده اولین بار از سوی سقراط مطرح عبارتند از: حکمت، عفت، شجاعت و عدالت.
این اصول و ارزشها مطلق بوده و ربطی به آئین یا دین خاصی ندارد.
بنابراین، اگر ایشان امور دیگری را به منزله اصول اخلاقی معرفی میکند، لازم است مستند یا استدلال این مطلب خویش را ارائه کند.

در مورد نکته دوم: اینکه اصول غیر از ارزشهاست، کلام ایشان دارای یک تناقض و ناسازگاری ظاهری است.
از یک طرف بین این دو تفکیک قائل میشود و معتقد است که ارزشها عوض شده اند نه اصول اخلاقی.
اما وقتی این اصول را میخواهد نام ببرد، میگوید این اصول و ارزشها 4 تا هستند، گویی اصول همان ارزشها هستند.
اگر اینها را یکی بدانیم، باید برای ارزش دانستن یک ارزش یا اصل اخلاقی، ملاک خویش را بیان کنیم.
فلاسفه برای اصل و ارزش اخلاقی دانستن، چند ملاک ارائه کرده اند که عبارتند از: مطلوبیت، کمال، محبوبیت، سودمندی، زیبایی و..(1)

در مورد نکته سوم: اینکه ارزشها واقعیات مرجح هستند از چند جهت ابهام دارد.
اولا: معلوم نیست ملاک و مستند ایشان برای این تعریف چیست؟
ثانیا:اینکه واقعیت است، در ظاهر نشان میدهد که ایشان از بین مکاتب اخلاقی، واقع گرا است. این بدان معناست که قاعدتا دستورات اخلاقی را واقعی میدانند و بنابراین، نباید آنها را نسبی و تابع اراده افراد(فرد یا اجتماع) بدانند.
ثالثا: واقعیت مرجح داشتن، دارای ابهام است. مرجح است یعنی انسان از بین چند واقعیت این واقعیت را انتخاب میکند یا اینکه اصلا واقعیت ندارد و تمام حقیقت آنرا انتخاب مردم و خواست آنها تشکیل میدهد.

در مورد نکته چهارم: اگر ارزشها، از سنخ واقعیات هستند نه اموری ذهنی، بنابراین نسبی بودن در خود آنها معنا ندارد. واقعیت که نسبی نیست، این درک ما از واقعیت است که نسبی است. بنابراین، کسی که معتقد به واقعی بودن ارزشهاست، در این مورد نسبی بودن این واقعیات، میتواند حداکثر مدعی شود که ادراک ما از این واقعیات نسبی است.

ــــــــــــــــ
1. [=microsoft sans serif]معلمی، فلسفه اخلاق، نشر جامعه المصطفی، ص23

[=microsoft sans serif]بخش دوم: نسبیت ارزشهای اخلاقی

در مورد نسبیت ارزشهای اخلاقی، سه رویکرد عمده وجود دارد: توصیفی، فرااخلاقی و هنجاری.
1.نسبیت گرایی توصیفی: بر اساس این رویکرد، توصیفی که افراد از اخلاق و ارزشهای اخلاقی دارند هم در "احکام اخلاقی افراد و جوامع مختلف " با هم تفاوت دارد و هم در احکام اصلی اخلاقی؛ به گونه ای که حتی با توضیح در مورد خصوصیات افعال مورد نظر نیز، اختلاف مورد نظر برطرف نمیشود.
مثلا قتل افراد سالخورده که در برخی جوامع بر اساس برخی توجیه ها، کاری اخلاقی و در برخی دیگر غیر اخلاقی است(حتی با وجود آن توجیهات)

2.نسبیت گرایی فرااخلاقی: بر اساس این رویکرد، در مورد احکام اخلاقی اصلی، شسیوه معقول و معتبر عینی برای توجیه یکی در مقابل دیگری وجود ندارد. به همین جهت کاملا ممکن است که دو حکم اصلی متعارض، به یک اندازه معتبر باشد.(2)
بنابراین، تنها یک ارزشیایی اخلاقی وجود ندارد پس یا همه نظامهای اخلاقی به یک اندازه صادقند، یا دست کم برخی از آنها صادقند.
این رویکرد، به دو دسته قراردادگرا و ذهنیت گرا تقسیم میشود.
بر اساس رویکرد قرار دادگرا، اصول اخلاقی به جامعه، فرهن، عادات و رسوم آن بستگی دارد.
رویکرد ذهنیت گرا نیز مدعی است که اعتبار اصول اخلاقی به انتخاب افراد، امیال و احساسات شخصی آنها مربوط میشود نه اجتماع.

3.نسبیت گرایی هنجاری: بر اساس این رویکرد، نباید به رعایت اصول ثابت اخلاقی پافشاری کرد و ارزشهای اخلاقی مورد پذیرش دیگران را بر اساس معیارهای خود مورد ارزیابی قرار داد. پیش فرض این رویکرد این است که
اولا: ارزشهای مورد پذیرش افراد و جوامع مختلف یکسان نیست و تفاوتهای بنیادی دارد.
ثانیا: ارزشهای اخلاقی، مبنایی واقعی ندارد.

از میان این سه رویکرد در نسبیت گرایی اخلاقی،
رویکرد اول مربوط به حوزه مردم شناسان و جامعه شناسان است.
رویکرد دوم در حوزه فلسفه اخلاق قرار دارد.
رویکرد سوم، نتیجه دو قسم قبلی است و مورد حمایت اغلب مردم شناسان غربی.

ــــــــــــــــ
2. [=microsoft sans serif]ولیلیام کی. فرانکنا، فلسفه اخلاقی، ترجمه هادی صادقی، ص228[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]آنچه در فلسفه اخلاق مورد نظر است، رویکرد دوم است که بررسی آن نشان میدهد دو دلیل اصلی برای اثبات آن از سوی مدافعانش ارائه شده است که عبارتند از:

استدلال اول: استدلال از طریق نسبیت گرایی توصیفی:
استدلال این افراد چنین است: چون برخی کارها در برخی جوامع خوب و پسندیده و در برخی دیگر ناپسند است، پس معلوم میشود که ارزشهای اخلاقی نسبی هستند.
اشکال این استدلال این است که:
اولا: مبنای این استدلال نادرست است؛ زیرا نسبیت گرایی توصیفی به این صورت که "حتی اگر به مردم احکام اصلی اخلاقی آموزش داده شود" باز هم مورد تعارض خواهد بود و برخی جوامع آنرا به عنوان یک کار اخلاقی نمیپذیرد.
اما این مبنا درست نیست و ادعای نادرست و گزافی است. چطور ممکن است بتوان پذیرفت مثلا آزار انسان بی گناه، حتی اگر همگان را نسبت به زشتی و نتایج این کار آگاه کنیم باز نسبت به آن و ناپسندی آن اختلاف نظر باشد.
نقد دیگری که بر این استدلال وارد میشود این است که استناد به نسبیت گرایی توصیفی به صورت افراطی و به شکل قضیه موجبه کلیه نیازمند اثبات اختلاف واقعی و اساسی در تمام ارزشهای مورد قبول افراد و اقوام است. حال آنکه استقرای تام احکام اخلاقی افراد و جوامع گوناگون در تمامی موضوعات اخلاقی امکان پذیر نیست.
همچنین وجود اختلاف حتی اگر در تمامی موضوعات اخلاقی وجود داشته باشد، دلیل بر نسبیت گرایی اخلاقی نیست و هیچ ملازمه ای بین این دو برقرار نیست. همانطور که وجود اختلاف نظر در علمی خاص مانند فیزیک، مستلزم قبول نسبیت در این علم نیست.

استدلال دوم: استدلال از طریق انشایی دانستن احکام اخلاقی.
بر اساس این استدلال، احکام اخلاقی از سنخ خبر از عالم واقع نیست، بلکه به منزله دستورات و فرامینی است به منظور به دست آوردن منفعتی فردی یا اجتماعی.
در حالیکه مفاهیم اخلاقی از سنخ معقولات ثانی فلسفی هستند بنابراین یکسره ذهنی نیستند بلکه گرچه دارای مابه ازای مستقل خارجی نیست اما منشأ انتزاعی خارجی دارد که این مفاهیم از وجود آن روابط انتزاع میشود.
همچنین، جملات و قضایای اخلاقی بیانگر روابط واقعی افعال و نتایج آنهاست و به همین جهت خبر دادن از آنها، یکسره جدای از حکایت گری از جهان واقع و انشایی نیست.(3)

ــــــــــــــــ
3. [=microsoft sans serif]فلسفه اخلاق، محمد تقی مصباح، قم، موسسه امام، تقریر احمد حسین شریفی، ص182-196[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]بخش سوم: رابطه دین و اخلاق
مطالبی که در این زمینه ارائه شد، نشان دهنده تباین بین دین و اخلاق، بلکه مضر بودن دین برای اخلاق است. برای فهم درست این دیدگاه و بررسی آن ابتدا به ارائه نظریات مرتبط میپردازیم و سپس به بررسی آن خواهیم پرداخت.
در مورد رابطه دین و اخلاقی سه رویکرد عمده وجود دارد:تباین، اتحاد و تعامل
بر اساس دیدگاه تباین، قلمرو دین و اخلاقی هیچ ارتباط منطقی با هم ندارد و اگر احیانا مسائل دینی با مسائل اخلاقی تلاقی و ارتباطی داشته باشند، صرفا رابطه عرضی و اتفاقی است نه منطقی.
بر اساس این رویکرد، دین امری اسست مربوط به رابطه انسان با خداا. اخلاق نیز بیانگر روابط آدمیان است.
حتی برخی نیز معتقدند که نه تنها دین و اخلاق رابطه ا ی با هم ندارند بلکه دین و باورهای دینی مانع اخلاق هستند و موجب زوال و نابودی تدریجی آن میشود.

این رویکرد نادرست است. زیرا:
اولا: اخلاق از چندین جهت، نیازمند دین است. تعیین ارزشهای اخلاقی جزیی، تعیین هدف ارزشهای اخلاقی و نیز ضمانت اجرایی ارزشهای اخلاقی همگی از جمله مهمترین وجوه نیاز دین به اخلاق است.(4)

ثانیا: نقدهایی که برخی از افراد در مورد برخی از احکام و دستورات شرعی وارد میکنند ناشی از دلایلی چون عدم توجه به فلسفه احکام، نگاه تک بعدی به انسان، ارزیابی احکام و دستورات شرعی بر اساس رویکردهای اخلاقی فاقد پشتوانه درست و عقلانی است.
مسائلی از قبیل برده داری در اسلام، تساوی حقوق زن و مرد، تساوی حقوق پیروان تمامی ادیان از جمله مواردی است که بارها و بارها به عنوان انتقادهایی بر نظام اخلاقی اسلام وارد شده و از سوی دیگر، مومنان نیز به این سوالات پاسخ داده‌اند.
ولی با ز هم بدون توجه به پاسخهای ارائه شده و مباحث مطرح شده، این مباحث تکرار میشود.

ــــــــــــــــــ
4.[=microsoft sans serif]فلسفه اخلاق، مصباح یزدی، ص212-230[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]بنابراین
این نظر که دین، به دنبال اخلاق نبوده است بلکه به دنبال ارزشهای مذهبی است، بر اساس نکاتی که در بخش قبل گفته شد، نادرست است.
اثری که ادیان خصوصا دین اسلام برای ترویج اخلاق فردی و اجتماعی و حتی برای زندگی دنیوی بشریت و مومنان و نحوه تعامل آنها با دیگر انسانها دارد امری نیست که قابل پوشاندن باشد.
در احادیث دینی، بخشی عمده ای از کتابهای حدیثی، مربوط به اخلاق و سفارشهایی است که دین مبین اسلام در این زمینه دارد. تنها کافی است با دید باز سراغ کتابهای اصلی حدیثی مسلمانان و خصوصا شیعیان برویم تا ببینیم دین اسلام تا چه به اخلاق اهمیت میدهد.
اینکه رسول گرامی اسلام، هدف خویش از بعثت را به سرانجام رساندن مکارم اخلاق معرفی میکند، نشان دهنده اوج اهتمام دین اسلام به اخلاق و مکارم اخلاقی است:
«انما بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق»(1)
این ادعا که این مسائل و گزاره ها، گزاره های اخلاقی نیست بلکه ارزشهای ادیان است، فرار از بحث و مغالطه ای بیشت نیست. اینکه دین اسلام به مسلمانان نسبت به رعایت حقوق همسایه چه مسلمان و چه غیر مسلمان تاکید دارد.
این ادعا که ادیان جایی برای اصول اخلاقی نگذاشته اند نیز ادعایی ناشی از بی انصافی و نگاه مادی گرایانه به اخلاق و تک بعدی نگریستن به انسان و اصول اخلاقی است.

ـــــــــــــــــ
1. نهج الفصاحه، حدیث 944، ص345 [=microsoft sans serif]

[="Tahoma"][="Indigo"]

طاهر;763208 نوشت:
چندين سال است كه از دكتر فرهنگ هلاگويي سخنراني ها و مشاوره هاي زيادي در زمينه تربيت فرزند و ازدواج و همسران و ...در فضاي مجازي و نرم افزارهايي منتشر شده است.

بله ایشون تو بعضی فایلهاشون حرفهایی میزنن که با فرهنگ ما جور در نمیاد[/]

باغ بهشت;766645 نوشت:
بله ایشون تو بعضی فایلهاشون حرفهایی میزنن که با فرهنگ ما جور در نمیاد

سلام

دقیقا ... گرچه از حق نگذریم بعضی راهکارهاشون مفیده اما بعضی حرفهاشون تناقض داره با خودِ انسانیت ..

ایشون تو میزگردهاشون حتی داعش رو شیعه معرفی میکنه ... یعنی از محبوبیتی که پیدا کرده بین مردم داره برای تبلیغات منفی هم استفاده میکنه..در صورتیکه مسائل سیاسی در حوزه ی کاری ایشون نیست اما خب میگن دیگه! حالا البته عیبی نداره آدم اظهار نظر کنه ، خب ای بسا هستن کسانیکه نظرات دقیق و هوشمندانه ای میدن در صورتیکه حوزه ی تحصیلیشون چیز دیگریه .. اما ایشون داره از جایگاهش در بین مردم سوء استفاده میکنه ..

خیلی ها ایشون رو دوست دارن ... بنده زمانی که تو شبکه ی اندیشه فعالیت داشتن مرتب برنامه هاشون رو میدیدم ، انقدرها وارد مسائل دیگه نمیشدن .. اخیرا خیلی ضددین و سیاسی شدن ! کسانیکه از طرفداران قدیمی ایشون هستن اینو خیلی خوب متوجه میشن !

ایشون مرتب تو حرفهاشون تاکید دارن که دیگران به شما چه !! درصورتیکه اسلام تاکید داره به کمک کردن به اطرافیان و دست گیری و اخوت و تعاون .. حالا کدوم از اینا بصورت عقلانی و انسان دوستانه ، صحیح تر بنظر میاد ؟

[=microsoft sans serif]پرسش: چندين سال است كه از دكتر فرهنگ هلاگويي سخنراني ها و مشاوره هاي زيادي در زمينه تربيت فرزند و ازدواج و همسران و ...در فضاي مجازي و نرم افزارهايي منتشر شده است. در یکی از این مباحث، ایشان به رابطه ارزشهای اخلاقی،‌اخلاق و دین میپردازد. خلاصه مطالبی که مطرح شده بدین قرار است:
1. مردم تفاوت بین اخلاق و ارزش را نمی فهمند. به همین جهت 40 درصد مردم آمریکا معتقدند که کشور آنها دچار فقر اخلاقی شده است.
2. ما 4 اصل اخلاقی در طول تاریخ داشته ایم که عبارتند از: عدالت و انصاف، واقعیت و حقیقت، رهایی و آزادی، محبت و عشق. در سده اخیر یک اصل دیگر نیز به این فهرست اضافه شده است که عبارت است از حرمت و حیثیت انسانی.
3. این اصول مطلق هستند ولی همگان در راه کسب آن هستند.
4. ارزش، واقعیت مرحج است و ضعیف میشوند.
5. توده مردم، در مورد مباحث فلسفی نمیتوانند نظر بدهند.
6. توده مردم، ضعف اخلاق را به خاطر ضعف مذهبی میدانند، در حالیکه:
اولا: ادیان به دنبال اخلاق نبودند بلکه به دنبال ارزشهای خودشان بودند(مانند نابرابری بین زن و مرد، مومن و منکر، قبول بردگی و ..)
ثانیا: ادیان جایی برای اصول اخلاقی نگذاشتند.
ثالثا: بسیاری از ارزشهای دینی ضد اخلاقند.
7. توده مردم، تعاریف عجیب و غریبی از گذشته میکنند. درحالیکه تاریخ بشر ننگ است و شرم و هیچ جای دفاعی ندارد. نمیتوان جامعه امروز با طول عمر بیشتر و امکانات رفاهی بیشتر و و... را بدبخت تر از گذشتگان به شمار آورد.

پاسخ:
نقد و بررسی
سخنانی که مطرح شد در قالب چند بند قابل بررسی و نقد است.
بخش اول: اخلاق و ارزشهای اخلاقی.
بخش دوم: نسبیت ارزشهای اخلاقی.
بخش سوم: رابطه دین و اخلاق.
در ادامه به صورت مبسوط و در حد نیاز به بررسی هر کدام از محورهای یاد شده میپردازیم.

بخش اول: اخلاقی و ارزشهای اخلاقی.
در این زمینه، جناب اقای هلاکویی چند ادعا را مطرح کرده است.
1.مدعی است در طول تاریخ ما 4 اصل اخلاقی داشته ایم و اخیرا یک اصل دیگر نیز به آن اضافه شده است.
2. مدعی است که ارزشها غیر از اصول اخلاقی است.
3. مدعی است ارزشهای اخلاقی، واقعیات مرجح هستند.
[=microsoft sans serif]4.مدعی است اصول اخلاقی ثابت ولی ارزشهای اخلاقی نه.

[=microsoft sans serif]در مورد ادعای اول: مهم اصل این ادعا نیست بلکه پشتوانه و استدلالی است که پشتوانه این دیدگاه است. بر خلاف دیدگاهی که ایشان ارائه کرده است، در طول تاریخ 4 اصل و ارزش اخلاقی وجود داشته که تقریبا مورد اتفاق بوده است. این اصول که ادعا شده اولین بار از سوی سقراط مطرح عبارتند از: حکمت، عفت، شجاعت و عدالت. این اصول و ارزشها مطلق بوده و ربطی به آئین یا دین خاصی ندارد. بنابراین، اگر ایشان امور دیگری را به منزله اصول اخلاقی معرفی میکند، لازم است مستند یا استدلال این مطلب خویش را ارائه کند.

در مورد ادعای دوم: اینکه اصول غیر از ارزشهاست، کلام ایشان دارای یک تناقض و ناسازگاری ظاهری است.
از یک طرف بین این دو تفکیک قائل میشود و معتقد است که ارزشها عوض شده اند نه اصول اخلاقی. اما وقتی این اصول را میخواهد نام ببرد، میگوید این اصول و ارزشها 4 تا هستند، گویی اصول همان ارزشها هستند. اگر اینها را یکی بدانیم، باید برای ارزش دانستن یک ارزش یا اصل اخلاقی، ملاک خویش را بیان کنیم. فلاسفه برای اصل و ارزش اخلاقی دانستن، چند ملاک ارائه کرده اند که عبارتند از: مطلوبیت، کمال، محبوبیت، سودمندی، زیبایی و..(1)

در مورد ادعای سوم: اینکه ارزشها واقعیات مرجح هستند از چند جهت ابهام دارد.
اولا: معلوم نیست ملاک و مستند ایشان برای این تعریف چیست؟
ثانیا:اینکه واقعیت است، در ظاهر نشان میدهد که ایشان از بین مکاتب اخلاقی، واقع گرا است. این بدان معناست که قاعدتا دستورات اخلاقی را واقعی میدانند و بنابراین، نباید آنها را نسبی و تابع اراده افراد(فرد یا اجتماع) بدانند.
ثالثا: واقعیت مرجح داشتن، دارای ابهام است. مرجح است یعنی انسان از بین چند واقعیت این واقعیت را انتخاب میکند یا اینکه اصلا واقعیت ندارد و تمام حقیقت آنرا انتخاب مردم و خواست آنها تشکیل میدهد.

در مورد ادعای چهارم: اگر ارزشها، از سنخ واقعیات هستند نه اموری ذهنی، بنابراین نسبی بودن در خود آنها معنا ندارد. واقعیت که نسبی نیست، این درک ما از واقعیت است که نسبی است. بنابراین، کسی که معتقد به واقعی بودن ارزشهاست، در این مورد نسبی بودن این واقعیات، میتواند حداکثر مدعی شود که ادراک ما از این واقعیات نسبی است.

[=microsoft sans serif]بخش دوم: نسبیت ارزشهای اخلاقی
در مورد نسبیت ارزشهای اخلاقی، سه رویکرد عمده وجود دارد: توصیفی، فرااخلاقی و هنجاری.
1.نسبیت گرایی توصیفی: بر اساس این رویکرد، توصیفی که افراد از اخلاق و ارزشهای اخلاقی دارند هم در "احکام اخلاقی افراد و جوامع مختلف " با هم تفاوت دارد و هم در احکام اصلی اخلاقی؛ به گونه ای که حتی با توضیح در مورد خصوصیات افعال مورد نظر نیز، اختلاف مورد نظر برطرف نمیشود. مثلا قتل افراد سالخورده که در برخی جوامع بر اساس برخی توجیه ها، کاری اخلاقی و در برخی دیگر غیر اخلاقی است(حتی با وجود آن توجیهات)

2.نسبیت گرایی فرااخلاقی: بر اساس این رویکرد، در مورد احکام اخلاقی اصلی، شسیوه معقول و معتبر عینی برای توجیه یکی در مقابل دیگری وجود ندارد. به همین جهت کاملا ممکن است که دو حکم اصلی متعارض، به یک اندازه معتبر باشد.(2) بنابراین، تنها یک ارزشیایی اخلاقی وجود ندارد پس یا همه نظامهای اخلاقی به یک اندازه صادقند، یا دست کم برخی از آنها صادقند.این رویکرد، به دو دسته قراردادگرا و ذهنیت گرا تقسیم میشود.
بر اساس رویکرد قرار دادگرا، اصول اخلاقی به جامعه، فرهن، عادات و رسوم آن بستگی دارد.
رویکرد ذهنیت گرا نیز مدعی است که اعتبار اصول اخلاقی به انتخاب افراد، امیال و احساسات شخصی آنها مربوط میشود نه اجتماع.

3.نسبیت گرایی هنجاری: بر اساس این رویکرد، نباید به رعایت اصول ثابت اخلاقی پافشاری کرد و ارزشهای اخلاقی مورد پذیرش دیگران را بر اساس معیارهای خود مورد ارزیابی قرار داد. پیش فرض این رویکرد این است که:
اولا: ارزشهای مورد پذیرش افراد و جوامع مختلف یکسان نیست و تفاوتهای بنیادی دارد.
ثانیا: ارزشهای اخلاقی، مبنایی واقعی ندارد.

از میان این سه رویکرد در نسبیت گرایی اخلاقی،
رویکرد اول مربوط به حوزه مردم شناسان و جامعه شناسان است.
رویکرد دوم در حوزه فلسفه اخلاق قرار دارد.
رویکرد سوم، نتیجه دو قسم قبلی است و مورد حمایت اغلب مردم شناسان غربی.
[=microsoft sans serif]آنچه در فلسفه اخلاق مورد نظر است، رویکرد دوم است که بررسی آن نشان میدهد دو دلیل اصلی برای اثبات آن از سوی مدافعانش ارائه شده است که عبارتند از:

استدلال اول: استدلال از طریق نسبیت گرایی توصیفی:
استدلال این افراد چنین است: چون برخی کارها در برخی جوامع خوب و پسندیده و در برخی دیگر ناپسند است، پس معلوم میشود که ارزشهای اخلاقی نسبی هستند.
اشکال این استدلال این است که:
اولا: مبنای این استدلال نادرست است؛ زیرا نسبیت گرایی توصیفی به این صورت که "حتی اگر به مردم احکام اصلی اخلاقی آموزش داده شود" باز هم مورد تعارض خواهد بود و برخی جوامع آنرا به عنوان یک کار اخلاقی نمیپذیرد. اما این مبنا درست نیست و ادعای نادرست و گزافی است. چطور ممکن است بتوان پذیرفت مثلا آزار انسان بی گناه، حتی اگر همگان را نسبت به زشتی و نتایج این کار آگاه کنیم باز نسبت به آن و ناپسندی آن اختلاف نظر باشد.
نقد دیگری که بر این استدلال وارد میشود این است که استناد به نسبیت گرایی توصیفی به صورت افراطی و به شکل قضیه موجبه کلیه نیازمند اثبات اختلاف واقعی و اساسی در تمام ارزشهای مورد قبول افراد و اقوام است. حال آنکه استقرای تام احکام اخلاقی افراد و جوامع گوناگون در تمامی موضوعات اخلاقی امکان پذیر نیست.
همچنین وجود اختلاف حتی اگر در تمامی موضوعات اخلاقی وجود داشته باشد، دلیل بر نسبیت گرایی اخلاقی نیست و هیچ ملازمه ای بین این دو برقرار نیست. همانطور که وجود اختلاف نظر در علمی خاص مانند فیزیک، مستلزم قبول نسبیت در این علم نیست.

استدلال دوم: استدلال از طریق انشایی دانستن احکام اخلاقی.
بر اساس این استدلال، احکام اخلاقی از سنخ خبر از عالم واقع نیست، بلکه به منزله دستورات و فرامینی است به منظور به دست آوردن منفعتی فردی یا اجتماعی.
در حالیکه مفاهیم اخلاقی از سنخ معقولات ثانی فلسفی هستند بنابراین یکسره ذهنی نیستند بلکه گرچه دارای مابه ازای مستقل خارجی نیست اما منشأ انتزاعی خارجی دارد که این مفاهیم از وجود آن روابط انتزاع میشود. همچنین، جملات و قضایای اخلاقی بیانگر روابط واقعی افعال و نتایج آنهاست و به همین جهت خبر دادن از آنها، یکسره جدای از حکایت گری از جهان واقع و انشایی نیست.(3)

[=microsoft sans serif]بخش سوم: رابطه دین و اخلاق
مطالبی که در این زمینه ارائه شد، نشان دهنده تباین بین دین و اخلاق، بلکه مضر بودن دین برای اخلاق است. برای فهم درست این دیدگاه و بررسی آن ابتدا به ارائه نظریات مرتبط میپردازیم و سپس به بررسی آن خواهیم پرداخت.
در مورد رابطه دین و اخلاقی سه رویکرد عمده وجود دارد:تباین، اتحاد و تعامل
بر اساس دیدگاه تباین، قلمرو دین و اخلاقی هیچ ارتباط منطقی با هم ندارد و اگر احیانا مسائل دینی با مسائل اخلاقی تلاقی و ارتباطی داشته باشند، صرفا رابطه عرضی و اتفاقی است نه منطقی.
بر اساس این رویکرد، دین امری اسست مربوط به رابطه انسان با خداا. اخلاق نیز بیانگر روابط آدمیان است.
حتی برخی نیز معتقدند که نه تنها دین و اخلاق رابطه ا ی با هم ندارند بلکه دین و باورهای دینی مانع اخلاق هستند و موجب زوال و نابودی تدریجی آن میشود.

این رویکرد نادرست است. زیرا:
اولا: اخلاق از چندین جهت، نیازمند دین است. تعیین ارزشهای اخلاقی جزیی، تعیین هدف ارزشهای اخلاقی و نیز ضمانت اجرایی ارزشهای اخلاقی همگی از جمله مهمترین وجوه نیاز دین به اخلاق است.(4)

ثانیا: نقدهایی که برخی از افراد در مورد برخی از احکام و دستورات شرعی وارد میکنند ناشی از دلایلی چون عدم توجه به فلسفه احکام، نگاه تک بعدی به انسان، ارزیابی احکام و دستورات شرعی بر اساس رویکردهای اخلاقی فاقد پشتوانه درست و عقلانی است.
مسائلی از قبیل برده داری در اسلام، تساوی حقوق زن و مرد، تساوی حقوق پیروان تمامی ادیان از جمله مواردی است که بارها و بارها به عنوان انتقادهایی بر نظام اخلاقی اسلام وارد شده و از سوی دیگر، مومنان نیز به این سوالات پاسخ داده‌اند. ولی با ز هم بدون توجه به پاسخهای ارائه شده و مباحث مطرح شده، این مباحث تکرار میشود.

[=microsoft sans serif]بنابراین:
این نظر که دین، به دنبال اخلاق نبوده است بلکه به دنبال ارزشهای مذهبی است، بر اساس نکاتی که در بخش قبل گفته شد، نادرست است. اثری که ادیان خصوصا دین اسلام برای ترویج اخلاق فردی و اجتماعی و حتی برای زندگی دنیوی بشریت و مومنان و نحوه تعامل آنها با دیگر انسانها دارد امری نیست که قابل پوشاندن باشد.
در احادیث دینی، بخشی عمده ای از کتابهای حدیثی، مربوط به اخلاق و سفارشهایی است که دین مبین اسلام در این زمینه دارد. تنها کافی است با دید باز سراغ کتابهای اصلی حدیثی مسلمانان و خصوصا شیعیان برویم تا ببینیم دین اسلام تا چه به اخلاق اهمیت میدهد.
اینکه رسول گرامی اسلام، هدف خویش از بعثت را به سرانجام رساندن مکارم اخلاق معرفی میکند، نشان دهنده اوج اهتمام دین اسلام به اخلاق و مکارم اخلاقی است:

«انما بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق»(5)

این ادعا که این مسائل و گزاره ها، گزاره های اخلاقی نیست بلکه ارزشهای ادیان است، فرار از بحث و مغالطه ای بیشت نیست. اینکه دین اسلام به مسلمانان نسبت به رعایت حقوق همسایه چه مسلمان و چه غیر مسلمان تاکید دارد. این ادعا که ادیان جایی برای اصول اخلاقی نگذاشته اند نیز ادعایی ناشی از بی انصافی و نگاه مادی گرایانه به اخلاق و تک بعدی نگریستن به انسان و اصول اخلاقی است.
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]ــــــــــ[=microsoft sans serif]ــــــ
1.
[=microsoft sans serif]معلمی، فلسفه اخلاق، نشر جامعه المصطفی، ص23[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]2. [=microsoft sans serif]ولیلیام کی. فرانکنا، فلسفه اخلاقی، ترجمه هادی صادقی، ص228
[=microsoft sans serif]3. [=microsoft sans serif]فلسفه اخلاق، محمد تقی مصباح، قم، موسسه امام، تقریر احمد حسین شریفی، ص182-196
[=microsoft sans serif]4.[=microsoft sans serif]فلسفه اخلاق، مصباح یزدی، ص212-230
[=microsoft sans serif]5. نهج الفصاحه، حدیث 944، ص345

موضوع قفل شده است