فطرت خداجوئی

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فطرت خداجوئی



غریقی است در نقطه ای از اقیانوس که صدها فرسنگ تا ساحل فاصله دارد، غرق شده است راه نجات بر وی از هر سو بسته است ولی به یقین می داند که موجودی هست که از حال وی آگاه است و می تواند وی را نجات دهد. از این رو در امید را به روی خود بسته نمی بیند. مظلومی است ناتوان، در چنگال ظالمی بسیار توانا اسیر، نه کسی از اسارت او آگاه است و نه قدرتمندی می تواند نجاتش دهد چون ظالم از همه گردن کلفت تر می باشد ولی مظلوم در قلب خود یقین دارد که قدرتی فوق العاده از حال وی آگاه می باشد و می تواند شر ظالم را از سر او کوتاه گرداند لذا همیشه امیدوار به نجات خود می باشد. تشنه کامی است در وسط بیابانهای سوزان به روی زمین افتاده جائی که نه آبی یافت می شود نه گیاهی، نه حیوانی نه انسانی ولی از حیات ناامید نمی باشد چون یقین دارد که موجودی دانا و توانا از حال وی آگاه می باشد و می تواند سیرابش سازد. بیماری است که پزشکانش جواب گفته اند. بیماری بر وی صددرصد، چیره شده، داروئی برای درمانش یافت نمی شود ولی بیمار یقین دارد که موجودی از حال وی آگاه است و می تواند شفایش دهد. شهریاری است در حال جنگ و سپاهش در حال نابودی است چون نیروی دشمن از هر جهت بر نیروی او برتری دارد اگر از وی وضع را بپرسید می گوید ما شکست خورده ایم مگر آنکه معجزه ای بشود. پس وی یقین دارد که قدرتی هست که بشر، وقتی که دستش از همه جا کوتاه شد، تنها او را می بیند و بس و وی را قادر بر نجات خود می بیند و بس، او کیست؟

آیا واقعاً چنین موجودی وجود دارد، آری، به یقین وجود دارد. چون فطرت خطا نمی کند و وجدان سالم اشتباه ندارد. بشر هنگام توانائی از این موجود توانا غافل می باشد ولی هنگام بیچارگی صددرصد به چنین موجودی ایمان دارد. شما می توانید هر نامی به این موجود بسیار دانای از همه چیز آگاه و بسیار توانای بر هر کار، بدهید. ما این ذات مقدس را خدا می نامیم.

گمنام;80 نوشت:
گمنام;80 نوشت:
غریقی است در نقطه ای از اقیانوس که صدها فرسنگ تا ساحل فاصله دارد، غرق شده است راه نجات بر وی از هر سو بسته است ولی به یقین می داند که موجودی هست که از حال وی آگاه است و می تواند وی را نجات دهد. از این رو در امید را به روی خود بسته نمی بیند. مظلومی است ناتوان، در چنگال ظالمی بسیار توانا اسیر، نه کسی از اسارت او آگاه است و نه قدرتمندی می تواند نجاتش دهد چون ظالم از همه گردن کلفت تر می باشد ولی مظلوم در قلب خود یقین دارد که قدرتی فوق العاده از حال وی آگاه می باشد و می تواند شر ظالم را از سر او کوتاه گرداند لذا همیشه امیدوار به نجات خود می باشد. تشنه کامی است در وسط بیابانهای سوزان به روی زمین افتاده جائی که نه آبی یافت می شود نه گیاهی، نه حیوانی نه انسانی ولی از حیات ناامید نمی باشد چون یقین دارد که موجودی دانا و توانا از حال وی آگاه می باشد و می تواند سیرابش سازد. بیماری است که پزشکانش جواب گفته اند. بیماری بر وی صددرصد، چیره شده، داروئی برای درمانش یافت نمی شود ولی بیمار یقین دارد که موجودی از حال وی آگاه است و می تواند شفایش دهد.


با سلام و تشکر:Gol:

ابتدا ً در بیان مفهوم فطرت، باید گفت: مفهوم فطرت اين است كه انسان، حقائقى را بدون هيچگونه نياز به استدلال (نه استدلال پيچيده و نه استدلال روشن) درمى ‏يابد، به وضوح به آن مى‏ رسد و آن را پذيرا مى‏ شود، مثلًا هنگامى كه يك شاخه گل جالب و خوشبو را مى‏ بيند اعتراف به «زيبائى» آن مى ‏كند، و در اين ادراك هيچ نيازى به استدلال نمى‏ بيند.

می گويد: پيدا است كه زيبا است، نيازى به دليل ندارد.

درك فطرى درباره خداشناسى نيز از همين قبيل است، انسان هنگامى كه به اعماق جانش نگاه مى‏ كند، نور حق را مى ‏بيند، ندائى با گوش دل مى‏ شنود، ندائى كه او را به سوى مبدء علم و قدرت بى‏نظير در جهان هستى دعوت مى‏ كند، مبدئى كه كمال مطلق و مطلق كمال است، و در اين درك وجدانى درست همانند زيبائى گل خود را نيازمند به دليلى نمى‏ بيند.

بی شک، در طول تاریخ و در گوشه گوشۀ این عالم، شواهد زنده بسیاری در فطرى بودن ايمان به حق و وجود خدای هستی بخش وجود دارد.‏

ممكن است گفته شود: اينها همه ادعا است، و راهى براى اثبات چنين فطرتى در مورد خداشناسى وجود ندارد.

در پاسخ این گروه گفتنی است: شواهد فراوانى داريم كه مى‏ تواند فطرى بودن توحيد را در شكل بسيار روشنى عرضه كند، به گونه‏اى كه زبان منكران را ببندد، اين شواهد را در شش قسمت مى‏توان عرضه نمود:

1- واقعيت‏هاى تاريخى‏
2- شواهد باستان شناسى
3- مطالعات روانى و اكتشافات روانكاوان‏
4- ناكامى تبليغات ضد مذهبى
5- تجربيات شخصى در شدائد زندگى
6- گواهى دانشمندان بر فطرت مذهبى

انشاء الله در این مجال (این پست)، تنها به یک مورد آن اشاره و بسنده می کنیم و بحول و قوۀ الهی شواهد دیگر آن را در پست های آتی ادامه خواهیم داد.

شاهد اول) واقعيت‏هاى تاريخى

این مطلب که از قديمی‏ ترين مورخان جهان مورد بررسى قرار گرفته، نشان مى‏ دهد كه دينى در ميان هيچ قومى وجود نداشته است، بلكه هر كدام به نوعى نسبت به يك مبدأ علم و قدرت در عالم هستى معتقد و مؤمن بوده‏ اند و او را پرستش مى‏ كردند، و اگر قبول كنيم استثناهاى نادرى در اين زمينه وجود داشته، اين امر به اين اصل كلّى كه جوامع بشرى در طول تاريخ همواره در مسير پرستش حق بوده‏ اند زيانى وارد نمى‏ كند (هر اصل كلّى استثناهاى نادرى دارد).(1)

«ويل دورانت» مورخ معروف غربى در «تاريخ تمدن» خود بعد از ذكر مواردى از بى ‏دينى به اين حقيقت اعتراف كرده، مى‏ گويد: «با وجود اين مطالبى كه ذكر كرديم لادينى جزء حالات نادر است و اين اعتقاد كهن كه دين نمودى است كه عموم افراد بشر را شامل مى‏ شود با حقيقت توافق دارد. اين قضيه در نظر شخص فيلسوف يكى از قضاياى اساسى تاريخ و روانشناسى به شمار مى‏آيد، او به نكته قانع نمى‏ شود كه همه اديان از مطالب لغو و باطل آكنده است، بلكه به اين مسأله توجه دارد كه دين از قديم الايام با تاريخ همراه بوده است» (2)

در تعبير ديگرى در همين زمينه مى ‏افزايد: «منبع اين تقوائى كه به هيچ وجه از دل انسان زدوده نمى‏ شود در كجا قرار دارد؟»(3)

و نيز نامبرده در كتاب «درسهاى تاريخ» با تعبيرى كه معلوم است از روى خشم و ناراحتى است، مى‏ گويد: «دين صد جان دارد، هر چه آن را بكشى دوباره زنده مى‏ شود!» (4)

اگر اعتقاد به خدا و مذهب جنبه عادت يا تقليد يا تلقين و تبليغ ديگران داشت، ممكن نبود اين چنين عمومى و همگانى و در طول تاريخ بشر استمرار داشته باشد، اين بهترين دليل فطرى بودن آن است‏.

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی__________________________________________
(1) ر.ک: یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، مکارم شیرازی، ناصر، صص 52 و 53، با کمی تغییر.
(2) « تاريخ تمدن ويل دورانت» جلد 1 صفحه 87 و 89.
(3) همان منبع.
(4) « فطرت» شهيد مطهرى صفحه 153.

بسم الله الرحمن الرحیم
اینکه گفته میشود فطرت خداجویی در همه انسانها وجود دارد و انسان در نهاد و سرشت خود با خدا آشناست و شناخت دارد به او و احساس خضوع و کرنش در برابرش را دارد با وجود این همه ملحد در جهان ناسازگار است.

باید گفت در این زمینه به عوامل بی توجهی به فطرت پرداخته میشود. باغور در آیات به راحتی این نکته روشن میشود که عواملی چند در این زمینه دخیل هستند:

1- نسیان ،
" ولا تکونوا کالذین نسو الله فانساهم انفسهم" حشر،19.
مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردن پس خدا خود آنها را فراموششان ساخت.
از آیه فوق میشود فهمید کافران پیشینه معرفت نسبت به خدا را دارند ولی چون در حال کفر خدا را فراموش کردند ، این نسیان بستر انکار خدا را برایش فراهم نموده است.

2- توجه به علل و اسباب مادی؛
فاذا رکبوا فی الفلک دعو الله مخلصین له الدین فلمّا نجّیاهم الی البر اذا هم یشرکون؛عنکبوت،69.
پس هر گاه در کشتی سوار شدند خدا را با اخلاص بخوانند و چون به سوی خشکی برهاندشان، آنگاه شرک می ورزند.
قطع امید از عوامل و اسباب مادی موجب توجه به سبب ساز میشود و باعث بیداری معرفت فطری نهفته در عمق جان میگردد . بنابر این توجه به آنچه آدمی را احاطه کرده است موجب غفلت از معرفت فطر ی میگردد.

3-رفاه و آسایش؛
قل ارایتکم ان اتاکم عذاب الله او اتتکم الساعة اغیر الله تدعون ان کنتم صادقین؛انعام،40.بگو به نظر شما ار عذاب خدا برای شما فرا رسد و یا رستاخیز شما را دریابد ،اگرراستگویید کسی غیر از خدا را میخوانید؟
آیه فوق نشانگر اینستکه فطرت انسان در تنگناها و شداید همچون قیامت و زمان مرگ بیدار و آشکار میشودولی رفاه و آسایش و فرو غلتیدن در نعمتها و لذایذ مادی از عواملی است که زمینه بی توجهی به معرفت فطری را فراهم میسازد.

4-دوستی با شیطان؛
ولاضلّنهّم و لامنّبینّهم و لامرنّهم فلیبتّکن اذان الانعام و لامرنّهم فلیغیّرنّ خلق الله و من یتّخذ الشیطان ولیّا من دون الله فقد خسر خسرانا مبینا؛ نسا،119.
شیطان گفت آنان را سخت گمراه و دچار آرزوهای دراز خواهم کرد و وادارشان میکنم تا گوش های دام ها را شکاف دهند و وادارشان میکنم تا آفریده خدا را دگرگون کنند و هر کس به جای خدا ،شیطان را دوست خویش گیرد قطعا زیانکار گشته است.
تغییر در آفریده خدا خروج از حکم فطرت است 1. و این در سایه دوستی با شطیان است . تسلیم در برابر هواهای نفسانی و و دوستی با شیطان موجب تغییر خداشناسی فطری خواهد شد که انکار خداوند را در پی دارد.

1- محمد حسین طباطبایی،المیزان،5،ص85.

با سلام وکسب اجازه
علائم اينكه انسان فهميده در او فطرت و ترس از خدا وجود دارد این است که:
انسان حقائقي را بدون هيچگونه نياز به استدلال در مي يابد و به وضوح به آن مي رسد و آن را پذيرا مي شود مثلاً هنگامي كه يك شاخه گل جالب و خوشبو را مي بيند اعتراف به زيبائي آن مي كند و در اين ادراك هيچ نيازي به استدلال نمي بيند . مي گويد : پيداست كه زيبا است ، نيازي به دليل ندارد .درك فطري درباره خدا نيز از همين قبيل است ، انسان هنگامي كه به اعماق جانش نگاه مي كند ، نور حق را مي بيند . ندائي با گوش دل مي شنود . ندائي كه او را به سوي مبدء علم و قدرت بي نظير درجهان هستي دعوت مي كند . مبدئي كه كمال مطلق و مطلق كمال است ، و در اين درك وجداني ، درست همانند زيبائي گل خود را نياز مند به دليلي نمي بيند وواقعيتهاي تاريخي به اينكه تمام اقوام هر كدام به نوعي به يك مبدا علم و قدرت د رعالم هستي معتقد بودند و او را پرستش مي كردند گواه اين مطلب است و واقعيتهاي روانشناسي هم كه انسانها را داراي حس مذهبي و خداشناسي مي دانند .
و ديگر اينكه مردم در زندگي خود و در بروز مشكلات طاقت فرسا و هجوم طوفان هاي سخت زندگي و در آنجا كه درهاي اسباب ظاهري به روي انسان بسته مي شود اميدي از اعماق جانش جوشيدن مي گيرد و متوجه مبدئي مي شود كه قادر بر حل همه مشكلات است دل به او مي بندد و از او استمداد مي طلبد . پس انسان در زواياي قلب و اعماق دل و روان خود به مبدئي قادر و متعالي معتقد است .

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

یکی از ارکان درس معارف وبخصوص مبحث خلقت و نوع آفرینش انسان در مورد فطرت انسانی است .

بحث در مورد فطرت انسانی معمولا" پیرامون فطرت خداجویی دور میزند . در حالی که یکی از کاربردهای فطرت انسانی فطرت خداجویی است.

در مورد فطرت توضیحی را که معمولا" در کلاس دارم این است که فطرت را با برنامه های ویندوز کامپیوتر مقایسه میکنم که سیستم عاملی است تا بتواند زبان نیازهای مشترک میان مادیات ومعنویات انسان را ترجمه کند.

این سیستم در همه ی مخلوقات خداوند وجود دارد اما نوع آن و شیوه ی ارتباطات آنها با هم متفاوت است .و......

..................................................................... حق یارتان :roz: ..............................................................................

گمنام;80 نوشت:
غریقی است در نقطه ای از اقیانوس که صدها فرسنگ تا ساحل فاصله دارد، غرق شده است راه نجات بر وی از هر سو بسته است ولی به یقین می داند که موجودی هست که از حال وی آگاه است و می تواند وی را نجات دهد. از این رو در امید را به روی خود بسته نمی بیند. مظلومی است ناتوان، در چنگال ظالمی بسیار توانا اسیر، نه کسی از اسارت او آگاه است و نه قدرتمندی می تواند نجاتش دهد چون ظالم از همه گردن کلفت تر می باشد ولی مظلوم در قلب خود یقین دارد که قدرتی فوق العاده از حال وی آگاه می باشد و می تواند شر ظالم را از سر او کوتاه گرداند لذا همیشه امیدوار به نجات خود می باشد. تشنه کامی است در وسط بیابانهای سوزان به روی زمین افتاده جائی که نه آبی یافت می شود نه گیاهی، نه حیوانی نه انسانی ولی از حیات ناامید نمی باشد چون یقین دارد که موجودی دانا و توانا از حال وی آگاه می باشد و می تواند سیرابش سازد. بیماری است که پزشکانش جواب گفته اند. بیماری بر وی صددرصد، چیره شده، داروئی برای درمانش یافت نمی شود ولی بیمار یقین دارد که موجودی از حال وی آگاه است و می تواند شفایش دهد.

با سلام مجدد:Gol:

در ادامه مبحث فطرت خداجو و خداشناس انسانی، دو مورد دیگر از شواهد "فطرى بودن توحيد" را تقدیم می کنیم:

شاهد دوم) شواهد باستان شناسى
آثار و علائمى كه از دوران‏هاى قبل از تاريخ (يعنى قبل از اختراع خط و نوشته شدن شرح حال انسانها) باقيمانده نيز نشان‏ مى‏ دهد كه اقوام قبل از تاريخ براى خود مذهبى داشته‏ اند، و به «خدا» و حتى «معاد» و زندگى بعد از مرگ معتقد بوده‏ اند، به دليل اينكه بسيارى از اشيائى كه مورد علاقه آنها بوده است با آنها به خاك سپرده مى‏ شده، تا در زندگى بعد از مرگ مورد استفاده آنها قرار گيرد! موميائى كردن جسد مردگان براى جلوگيرى از پوسيدگى آنها و ساختن مقابرى چون «اهرام مصر» كه مى‏ تواند على رغم گذشت زمان تا مدت زيادى دوام داشته باشد، همه شاهد ايمان گذشتگان به مسائل مبدأ و معاد است.

درست است كه اين كارها نشان مى ‏دهد ايمان مذهبى آنها با خرافات زيادى آلوده بوده، ولى دليل بر اين است كه اصل مسأله، يعنى وجود ايمان مذهبى در دورانهاى قبل از تاريخ قابل انكار نيست.
شاهد سوم) مطالعات روانى و اكتشافات روانكاوان‏
درباره ابعاد روح انسان، و تمايلات اصيل او، نيز دليل روشنى بر فطرى بودن اعتقادات مذهبى است.
چهار احساس معروف (يا چهار تمايل عالى) و اصيل كه جمعى از روانكاوان و روانشناسان اخير به عنوان ابعاد چهارگانه روح آدمى معرفى كرده ‏اند (1- حسّ دانائى 2- حس زيبائى 3- حس نيكى 4- حسن مذهبى) گواه زنده اين معنى است. (1)

بعد چهارم روح انسانى كه گاه از آن تعبير به گرايش به كمال مطلق يا «بعد قدسى ويزدانى» مى ‏كنند همان است كه انسان را به سوى مذهب دعوت مى‏ كند، وبى ‏آنكه نيازى به دليل خاصى داشته باشد به وجود آن مبدأ بزرگ مؤمن مى‏ شود. ممكن است اين ايمان مذهبى با انواع خرافات آلوده شود و سر از بت پرستى و آفتاب و ماه پرستى درآورد، ولى بحث ما در ريشه اصلى آن است‏.(2)

موفق باشید ...:Gol:

ادامه دارد ...:Gol:

پاورقی______________________________________________
(1)- به مقاله« كوونتايم» ترجمه( مهندس بيانى) در كتاب« حس مذهبى يا بعد چهارم روح انسانى» مراجعه شود.
(2)- ر.ک: یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، مکارم شیرازی، ناصر، صص 53 و 54، با کمی تغییر.

موضوع قفل شده است