ماجرای هجوم به خانه حضرت زهرا عليها السلام

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ماجرای هجوم به خانه حضرت زهرا عليها السلام

[="Black"]ماجرای هجوم به خانه حضرت زهرا عليها السلام

بعد از رحلت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و ‌آله ـ عده‎اي انصار در سقيفه بني ساعده جمع شدند تا سعد بن عباده را بر خود امير كنند. وقتي كه اين خبر به گوش ابوبكر رسيد او به شدت ناراحت شد و با عمر به سرعت به سوي سقيفه حركت كردند.[1] اين در حالي بود كه جنازه پيامبر ـ صلّي الله عليه و ‌آله ـ، در اطاق روي زمين بود و علي ـ عليه السّلام ـ مشغول تغسيل پيامبر ـ صلّي الله عليه و ‌آله ـ بود.[2] در همان روز رحلت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و ‌آله ـ، با ابوبكر بيعت نمودند و سپس بر جنازه پيامبر كه توسط اهل بيت غسل و كفن شده بود نماز گزارده و به خاك سپردند.[3][/]

[="Black"]به ابوبكر خبر رسيد، گروهي از بيعت تخلف كرده و در خانه، علي بن ابيطالب ـ عليه السّلام ـ جمع شده‎اند، وي، عمر بن خطاب را فرستاد كه آنها را بياورد. عمر به در خانه علي ـ عليه السّلام ـ، آمده و آنها را صدا زد، پس خارج نشدند در اين هنگام عمر دستور داد هيزم بياورند و خطاب به اهل خانه گفت: قسم به آن كس كه جان عمر در دست اوست! بايد خارج شويد وگرنه خانه را با اهلش به آتش مي‎كشم.[4][/]

[="Black"]در اين هنگام عده‎‌اي به خانه علي ـ عليه السّلام ـ حمله ور شده و به آنجا هجوم آوردند و درب خانه‎اش را به آتش كشيدند و او ـ علي ـ عليه السّلام ـ ـ را به زور از خانه خارج كردند، آنها سيده زنان ـ فاطمه ـ عليها السّلام ـ ـ را پشت درب فشار سختي دادند به حدي كه محسن ـ فرزندش ـ را سقط كرد[5] و سيلي به صورت آن مظلومه زدند.[6]
آري هجوم آنها به خانة زهرا اينگونه بود كه منجر به شهادت حضرت زهرا گرديد.
[/]

[="Black"]-------------------------------------
[1] . ابن قتيبه، الامامة و السياسة، بيروت، مؤسسة الوفاء، الطبعة الثالثه، 1401 هـ، ج 1، ص 5.
[2] . ابن هشام، سيرة النبي، ترجمه: رسولي محلاتي، كتابفروشي اسلاميه، بي تا، ج 2، ص 430؛ و بلاذري، انساب الاشراف، تحقيق محمد حميد الله، دار المعارف، مصر، 1959 م، ج 1، ص 582.
[3] . مسعودي، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، انتشارات علمي و فرهنگي، ج 1، ص 657؛ و ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دار الفكر، 1398 هـ، ج 2، ص 220.
[4] . ابن قتيبه، پيشين، ص 12؛ و بلاذري، پيشين، ج 1، ص 586؛ طبري، تاريخ الامم، تحقيق: ابوالفضل ابراهيم، مصر، دار المعارف، ج 2، ص 443. و اندلسي، عقد الفريد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1404 هـ، ج 5، ص 13 و 14. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، دار الجبل، 1407 هـ ، ج 2، ص 45.
[5] . مسعودي، اثبات الوصيه، قم، منشورات رضي، بي تا، ص 142 و 143؛ علامه مجلسي، بحار الانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، الطبعة الثانيه، 1402، ج 28، ص 308.
[6] . علامه مجلسي، پيشين، ج 53، ص 19.
[/]

برادر قضیه هجوم را منصفان اهل سنت قبول دارند و قابل انكار نيست اصل بحث شهادت است به نظر من که از منابع اهل سنت باید اثبات شود که تنها یک روایت بیشتر نیست در منابع اهل سنت ان هم منبع جوینی که اشکالات بر روایت زیاد است بحث ما سر شهادت است ان ها می گویند افسانه ما میگیم شهادت

تنها سندی که امده است درکتب اهل سنت که حضرت زهرا س به شهادت رسیده است سند جوینی ج2ص34و35 است که بنده در کتب ها گشتم و به اشکالات رجالی می پردازیم البته دوستان بحث خشکی است ولی لازم است
روایان به این شکل است :
عن علي بن أحمد بن موسى الدقاق ، عن محمد بن أبي عبد الله الكوفي ، عن موسى بن عمران النخعي ، عن النوفلي ، عن الحسن بن علي بن أبي حمزة ، عن أبيه ، عن سعيد بن جبير ، عن ابن عباس
که اشکالاتی که در مورد روایان هست می پردازیم
اشکاات:

نقل قول:
الحسين بن يزيد النوفلي‏ : وی در کتب رجالی هیچگونه تعدیلی ندارد ، بلکه برعکس جرحی هم بر وی وارد شده است ، و آن اینکه اهل قم ( که در نزد حدیث شیعه از جایگاه بالایی برخوردار هستند ) وی را متهم به غلو کرده اند ( رجال نجاشی : 38 ) . هرچند نجاشی می گوید که از وی روایتی در خصوص غلو نرسیده است ، اما باید در پاسخ گفت که عقیده به غلو بدون ذکر روایتی در باب غلو هم می تواند مشهور شود ، به هر حال چون وی تعدیل ندارد و جرحی نیز بر وی وارد شده است ، وی در زمره ضعفا قرار می گیرد ، چنانچه
علامه حلی نیز در روایات وی توقف کرده
و به آنها اعتنا نمی کند ( الخلاصه : 217 )
از علمای اهل سنت نیز
خطیب بغدادی در تاریخ بغداد 3 / 303 وی را مجهول
می داند.
الحسن بن علي بن أبي حمزة البطائني‏ : وی هیچگونه تعدیلی در کتب رجالی نداشته و برعکس تا آنجا که امکان دارد علمای رجالی شیعه وی را تضعیف کرده اند . کشی در رجال خود وی را شدیدا تضعیف کرده و او را
کذاب ، غالی و ملعون
دانسته است ( رجال کشی : 443 و 552 ) . نجاشی وی را
واقفی مذهب دانسته و تضعیف
کرده است ( رجال نجاشی : 37 ) ، ابن داوود وی را
متروک
دانسته است ( رجال ابن داوود : 441 ) و ابن غضائری هم وی را
ذاتا ضعیف
دانسته است ( رجال ابن غضائری 1 / 51 ). در نهایت هم
علامه حلی
در الخلاصه صفحه 213 وی را
ضعیف
دانسته است .
در میان اهل سنت هم اب
ن حجر عسقلانی در لسان المیزان 2 / 234 وی را تضعیف کر
ده است .
علي بن أبي حمزة البطائني‏ : او نیز هیچگونه تعدیلی در کتب رجالی شیعه نداشته و برعکس علمای زیادی وی را تضعیف کرده اند . در مورد مذهبش اختلاف نظراتی وجود دارد.
شیخ طوسی ، کشی ، ابن غضائری و علامه حلی وی را واقفی مذهب
دانسته اند ، اما در مقابل نجاشی وی را صحیح المذهبی می داند که بعدا به واقفه متمایل شده است . در مجموع باید گفت که اقوال در مورد واقفی بودن وی محکمتر است و قول نجاشی مورد اعتنا نمی باشد . اما در خصوص تضعیفات وی باید گفت که کشی در چند جای کتاب خود وی را ضعیف دانسته و در نهایت هم وی را
کذاب و ملعونمی داند ( رجال کشی : 404 ) و نیز ابن غضائری با شدت فراوان وی را تضعیف کرده ( رجال ابن غضائری 1 / 83 ) و علامه حلی نیز در الخلاصه صفحه 232 در مورد او لفظ
ضعیف جدا ( بسیار ضعیف است ! )به کار برده است .



حسین بن یزید النوفلی
وقال الشيخ (235): " الحسين بن يزيد النوفلي: له كتاب، أخبرنا به عدة من أصحابنا عن أبي المفضل، عن ابن بطة، عن أحمد بن أبي عبد الله، عنه ".
وعده في رجاله من أصحاب الرضا عليه السلام (25) قائلا: " الحسين بن يزيد النخعي، يلقب بالنوفلي، وكذلك ذكره البرقي ".
روى عن إسماعيل بن أبي زياد السكوني، وروى عنه إبراهيم بن هاشم
ووقع بعنوان الحسين بن يزيد النوفلي في إسناد جملة من الروايات تبلغ تسعة عشر موردا.
معجم رجال خوئی ج7ص122-123
وفي الفهرست (ص 59): الحسين بن يزيد النوفلي له كتاب أخبرنا به عدة من أصحابنا عن أبي المفضل عن ابن بطة عن أحمد بن أبي عبد الله.
تهذیب المقال ابطحی ج2ص24
وهذا النوفلي هو الحسين بن يزيد النوفلي، كما هو صريح كلماتهم المذكورة بعضها، وقد وثقه العلامة الخوئي لوقوعه في طريق ابن قولويه القمي، لكنا لا نحتاج إلى توثيقه، لكونه من شيوخ إجازة كتاب الغير كما أوضحناه في كتابنا الأعلام الهادية في اعتبار الكتب الأربعة
مستدركات علم رجال الحديث - الشيخ علي النمازي الشاهرودي - ج ١ - الصفحة ٦١٣.
ثقه دانسته شده است از شیوخ است
روای بعدی علی بن احمد بطائنی و پدرش :
در مورد کسانی که مذاهب منحرف داشتند مثل واقفه بعضی از بزرگان نظرشون این است که ضعیف اند ولی ما گفتیم بارها و بارها در رابطه با همین راوی این ها دو تا دوره زندگی داشتند :دوره استقامت و دوره انحراف اگر روایتی در دوره استقامت نقل کند ما می پذیریم بعد از انحراف نقل کند ما نمی پذیریم نظر ایت الله العظمی شبیری زنجانی که ایت الله العظمی سبحانی می گوید مرد بی نظیر تاریخ شیعه است در علم رجال اقای علی بن احمد بن بطاینی در زمان امام کاظم وکیل امام کاظم بوده مورد وثوق بوده و مورد اعتماد بوده است بعد از ان که امام کاظم شهید شدند اموالیرا می خواستند به چنگ بیاورد به همین دلیل مذهب واقفه را تاسیس کرد وقتی مذهب واقفه را تاسیس کرد دیگر هیچ شیعی حاضر نبود حرف های او را گوش کند و برود پای درسش مثل مسعود رجبی و ماروایاتی که در مورد ایشون داریم مشخص است که در دروه استقامت ایشون هست نظر ایت الله العظمی شبیری زنجانی وایت الله قزوینی است.
شبیری زنجانی، سید محمد جواد، نعمانی و مصادر غیبت، فصلنامه تخصصی انتظار موعود، ش 8، ص 357، بنیاد فرهنگی مهدی موعود (ع)، قم، بهمن، 1381 ش.
منبع اسلام کوئئست

الا يلزم القول بعدم قبول الروايات التي رواها المنحرف
في حال الاستقامة، لكون الانحراف - كاشفا عن خبث السريرة، القول بقبول الروايات التي رواها المستبصر قبل رجوعه إلى الحق إذا الاستبصار كان كاشفا عن حسن سريرته في حال انحرافه عن الحق، فتأمل.
دراسات في علم الدرايةص 89 نویسنده علی اکبر غفاری فی ترجمه بطائنی
وقال في أصحاب مولانا الكاظم عليه السلام: (علي بن أبي حمزة البطائني، الأنصاري، قائد أبي بصير، واقفي، له كتاب
رجال الطوسي: ٣٥٣ رقم ١٠.
این مطلب نشان می دهد که از اصحاب امام کاظم علیه السلام بوده است
[الكلام في ابن أبي حمزة البطائني] ومن الأشخاص المنقول في حقهم الإجماع في كلام الشيخ، علي بن أبي حمزة البطائني (1). وحاله معروف، وإن قال العلامة في المنتهى في منزوحات البئر عند الكلام فيما يوجب نزح أربعين: "
وعلي بن أبي حمزة لا يعول على روايته غير أن الأصحاب قبلوها " (2).
لكن يمكن أن [يكون] المقصود بالرواية هو خصوص الرواية المتقدمة
، لا مطلق الرواية؛ بل ذلك هو الظاهر، وعلى حسب حال الرواية حال مرجع الضمير المؤنث المنصوب في " قبلوها
١. عدة الأصول ١: ١٥٠.
٢.
منتهى المطلب ١: ٨٦.
روایات متقدمش علی بن ابی حمزه پذیرفته است
الرسائل الرجالية - أبي المعالي محمد بن محمد ابراهيم الكلباسي - ج ٢ - الصفحة ١٠٥
مطلق روایاتش باطل نست
قال المجلسي في وجيزته، فإنه بعدما ضعف البطائني صريحا نسب إلى
القيل كونه ثقة معللا له بأمور ثلاثة فقال وأبن أبي حمزة البطائني ضعيف وقيل ثقة لأن الشيخ قال في العدة عملت الطائفة بأخباره
الأصول الأربعمائة - الشيخ أسعد كاشف الغطاء - الصفحة ٣١
می گوید عده ای گفته اند این شخص ثقه بوده است
ولی همانطور گفتم روایاتش در دوره استقامت است
وقد روي السبب الذي دعا قوما إلى القول بالوقف
فروى الثقات ان أول من أظهر هذا الاعتقاد علي بن أبي حمزة..
طمعوا في الدنيا ومالوا إلى حطامها واستمالوا قوما فبذلوا لهم شيئا مما اختانوه من الأموال]
غيبة الشيخ ص ٤٢.
قبل از وافقه بودن ثقه بوده است سخنش
------------------------
نتیجه گیری:پس راویان هیچ اشکالی ندارند و روایت می شود صحیح و اگر نشود می شود مختلف فیه که می شه حسن که حسن کالصحیح فی الاحتجاج

منبع خیمه گاه ابوالفضل

اقا اصلا فرض که شهادت توسط جناب شیخین اتفاق نیفتاده است و فقط هجوم است این که بدتر می شود!!دوستان فرض است دقت کنید بعد دوستی نگوید که شهادت را انکار کردید
ما در كتاب‌هايشان داريم كه يكي از مشركين يكي از دختران پيغمبر را بر فرض اگر بگيريم كه دخترش باشد، زينب دختر رسول خدا را تهديد كرد، فقط و فقط تهديد كرد و او را ترساند، طبق اين حرفي كه آقاي سمعاني در الانساب، ج 4، ص 573 نقل مي‌كند كه آقاي عقبة بن نافع فقط شترش را رم داد و او را ترساند و او بچه‌اش را سقط كرد، پيغمبر بزرگوار اسلام دستور داد كه او را هر جا كه ديديد بكشيد. حكمش كشتن است. هر كسي او را ديد در هر جايي او را ديد او را بايد بكشد و حتي در برخي از روايات دارد كه اگر او در پرده كعبه هم آويزان بود او را بكشيد.
متن روايت:
عقبة بن نافع بن عبد القيس بن لقيط بن عامر بن أمية بن الظرب بن الحارث بن فهر بن مالك القيرواني يقال له صحبة ولم يصح شهد فتح مصر واختط بها وتولى الإمرة على المغرب لمعاوية بن أبي سفيان وليزيد بن معاوية وهو الذي بنى القيروان وأنزلها المسلمين روي أن أباه كان مع هبار بن الأسود حين نخس بزينب بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم حين هاجرت وروي أن أباه هو الذي قال فيه النبي صلى الله عليه وسلم إن لقيتم نافعا وهبارا فاجعلوهما بين حزمتي حطب فأحرقوهما بالنار ثم قال إن لقيتموهما فاقتلوهما فإنه لا يعذب بعذاب الله.
الأنساب ج 4، ص 573
منبع سایت ولایت
-----------------------------------
حالا هر حکمی صادر می کنید بکنید چه شکلیه چه طوری حکم صادرمی کنید ؟طبق سخنان پیامبر یا اجتهادات شخصی عده ای ؟؟!!!!!

[="Black"]الا طلیعه ی کوثر سفر بس است بیا / غروب غربت مادر سفر بس است بیا /
بیا که چشم به راهت نشسته خاک بقیع / به جان فاطمه دیگر سفر بس است بیا /
[/]

موضوع قفل شده است