قاتلین سید الشهداء (علیه السلام)...؟!
تبهای اولیه
سلام عليكم
اهل سنت بر اين باورند كه خود شيعيان قاتلان سيد الشهداء عليه السلام هستند گذشته از موقف کوفیان و رنگ عوض کردن در مواضع مختلف و رفتار متناقضشون , و این که کوفه مهد تشیع بود و ...
ایا این صحت داره ؟دور بنی امیة در اينجا چی میشه ؟و شمر ملعون ...
با سلام
در پاسخ به اين گروه از افراد اينگونه ميگوييم:
الف: عدم مشروعيت خلافت يزيد به شهادت جمع كثيري از صحابه
زماني كه امام حسين عليه السلام كه برترين و بزرگترين صحابه رسول خدا صلى الله
عليه و آله و ديگر صحابه حاضر در عهد يزيد كه أهل حل و عقد امت بودند أمارت يزيد را بالاتفاق ردّ نموده و او را شخصي فاسق، فاجر شرابخوار و... دانستند، از اينرو ديگر جايي براي توجيه حاكميت و خلافت نامشروع يزيد باقي نميماند تا امام حسين عليه السّلام به عنوان شورشگر و خروج كننده بر عليه او خوانده شود.
با اين تفصيل اصل مشروعيت خلافت يزيد زير سؤال رفته و بطلان گفتار افرادي كه امام حسين عليه السلام را خروج كننده بر عليه يزيد دانستهاند آشكار ميشود.
ب ـ صدور فرمان از سوي يزيد براي كشتن امام حسين عليه السلام
در تبيين قاتل بودن يزيد نسبت به امام حسين عليه السّلام لازم نيست كه او خود به صورت مستقيم و مباشر قاتل آن حضرت بوده باشد؛ بلكه زماني كه تمام حكام و فرماندهان زير دست او در انجام دستورات و فرامين حكومتي تابع محض او به حساب آيند و شكست و پيروزي آنها به يزيد نسبت داده شود ديگر هيچ جايي براي توجيه بيگناهي يزيد در اين اقدام وجود ندارد. به تعبير ديگر: يزيد بن معاوية قاتل امام حسين عليه السلام است اما با شمشير ابن زياد، و شمر و عمر بن سعد.
در اين زمينه ميتوان به اين دسته از روايات تاريخ اشاره نمود:
ذهبي مينويسد:
خرج الحسين إلى الكوفة، فكتب يزيد إلى واليه بالعراق عبيد الله بن زياد: إن حسينا صائر إلى الكوفة، وقد ابتلي به زمانك من بين الأزمان، وبلدك من بين البلدان، وأنت من بين العمال، وعندها تعتق أو تعود عبدا. فقتله ابن زياد وبعث برأسه إليه.
حسين به سوي كوفه، عزيمت نمود.
از اين رو يزيد به والي و حاكم عراق عبيد الله بن زياد نوشت: حسين به سوي كوفه عازم است، و او از ميان شهرها سرزمين تو را انتخاب كرده كه همزمان با ايام و دوران حكومت توست، او تو از ميان عمال و گارگزاران براي اين كار برگزيده شدهاي پس لازم يا خود را آزاد سازي يا به بردگي و غلامي درآيي و از اينرو بود كه ابن زياد حسين را كشت و سر او را براي يزيد فرستاد.
و نيز سيوطي مينويسد:
فكتب يزيد إلى واليه بالعراق، عبيد الله بن زياد بقتاله.
يزيد به عبيد الله بن زياد والي و فرماندار خود در عراق، دستور قتال و جنگيدن با حسين را صادر كرد.
تاريخ الخلفاء، ص 193، چاپ دار الفكر سال 1394 هـ. بيروت.
ابن زياد به مسافر بن شريح يشكري ميگويد:
أما قتلي الحسين، فإنه أشار علي يزيد بقتله أو قتلي، فاخترت قتله.
اين كه من حسين را به قتل رساندم به اين خاطر بود كه به مرا بين كشته شدن خودم و كشتن حسين مخير نموده بود و من بين اين دو كشتن حسين را انتخاب كردم.
الكامل في التاريخ، ج 3، ص 324.
ابن زياد در نامهاي به امام حسين عليه السلام مينويسد:
قد بلغني نزولك كربلاء، وقد كتب إلي أمير المؤمنين يزيد: أن لا أتوسد الوثير، ولا أشبع من الخمير، أو ألحقك باللطيف الخبير، أو تنزل على حكمي، وحكم يزيد، والسلام.
به من خبر رسيده است كه تو در سرزمين كربلاء فرود آمدهاي، و يزيد به من نوشته است: كه بر بستر نرم نيارامم و از شكم سير نكنم تا اين كه يا تو را به ديار ديگر نزد خداي لطيف خبير فرستم ويا اين كه تحت فرمان خود و حكومت يزيد درآورم، والسلام.
بحار الأنوار، علامه مجلسي، ج 44، ص 383 ـ مقتل العوالم، ص 243 ـ الفتوح، ابن أعثم، ج 3 و ج 5، ص 85
يعقوبي ميگويد: يزيد در نامهاي به ابن زياد نوشت:
قد بلغني: أن أهل الكوفة قد كتبوا إلى الحسين في القدوم عليهم، وأنه قد خرج من مكة متوجهاً نحوهم، وقد بلي به بلدك من بين البلدان، وأيامك من بين الأيام، فإن قتلته، وإلا رجعت إلى نسبك وأبيك عبيد، فاحذر أن يفوت.
به من خبر رسيده است كه اهل كوفه به حسين نامه نوشتهاند تا به سوي آنها حركت كند، و او از مكه به سوي آنها راه افتاده است، و او از ميان شهرها سرزمين تو را انتخاب كرده كه همزمان با ايام و دوران حكومت توست، اگر او را به قتل رساندي كه هيچ و الا بايد همچون پدرت به بردگي و غلامي درآيي پس بترس از آن كه فرصت از دست برود.
تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 242، چاپ صادر. كتاب الفتوح.
در جاي ديگر اينگونه آمده است:
إن يزيد قد أنفذ عمرو بن سعيد بن العاص في عسكر على الحاج، وولاه أمر الموسم، وأوصاه بالفتك بالإمام الحسين عليه السلام، أينما وجد.
يزيد، عمرو بن سعيد بن عاص را بر لشكري از حاجيان گمارد تا بر مراسم حج سرپرستي كند، و به توصيه نمود تا هر كجا [امام] حسين [عليه السلام] را يافت او مورد هجوم قرار دهد.
المنتخب، طريحي، ج 3، ص 304، الليلة العاشرة.
در بعضي ديگر از تواريخ آمده كه يزيد به وليد بن عتبة نوشت:
خذ الحسين وعبد الله بن عمر، وعبد الرحمان بن أبي بكر، وعبد الله بن الزبير بالبيعة أخذاً شديداً، ومن أبى فاضرب عنقه، وابعث إلي برأسه.
حسين و عبد الله بن عمر و عبد الرحمان بن أبو بكر و عبد الله بن زبير را براي بيعت گرفتن از آنها به سختي با ايشان برخورد كن، و اگر هر كس از اين امر سرباز زد گردنش را بزن و سر او را برايم بفرست.
مقتل الحسين خوارزمي، ج 1، ص 178 و 180 ـ مناقب آل أبي طالب، ج 4، ص 88 چاپ مكتبة مصطفوي ـ قم ـ إيران ـ الفتوح، ابن أعثم، ج 5، ص 10.
و بر اساس گزارش يعقوبي:
إذا أتاك كتابي، فاحضر الحسين بن علي، وعبد الله بن الزبير، فخذهما بالبيعة، فإن امتنعا فاضرب أعناقهما، وابعث إليّ برأسيهما، وخذ الناس بالبيعة، فمن امتنع فانفذ فيه الحكم وفي الحسين بن علي وعبد الله بن الزبير والسلام.
به محض رسيدن نامه من حسين بن علي و عبد الله بن زبير را احضار كن، و از آنها بيعت بگير، و اگر از اين كار امتناع ورزيدند آنها را گردن بزن، و سرهايشان را براي من بفرست، و از تمام مردم بيعت بگير و اگر شخصي از اين كار امتناع ورزيد حكم را درباره او و حسين بن علي و عبد الله بن زبير اجرا كن. والسلام.
تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 241
[=Century Gothic]يزيد به عامل خود در مدينه نوشت:
[=Century Gothic]وعجل علي بجوابه، وبين لي في كتابك كل من في طاعتي، أو خرج عنها، وليكن مع الجواب رأس الحسين بن علي.
[=Century Gothic]در جواب نامه عجله كن، و در آن براي من بيان كن چه كساني تحت فرمان و چه كساني خارج از فرامين من هستند، و به همراه جواب نامه من سر حسين بن علي با نيز بفرست.
[=Century Gothic]ألامالي، شيخ صدوق، ص 134 و 135 چاپ سال 1389 نجف أشرف عراق ـ بحار الانوار، ج 44، ص 312.
[=Century Gothic]درعبارتي ديگر آمده كهوليد بن عتبه به يزيد اطلاع داد كه بين او و امام حسين عليه السلام و ابن زبير چه گذشته از اين رو يزيد غضبناك شد و به او نوشت:
[=Century Gothic]إذا ورد عليك كتابي هذا، فخذ بالبيعة ثانياً على أهل المدينة بتوكيد منك عليهم، وذر عبد الله بن الزبير، فإنه لن يفوتنا، ولن ينجو منا أبداً ما دام حياً، وليكن مع جوابك إلي، رأس الحسين بن علي، فإن فعلت ذلك فقد جعلت لك أعنة الخيل، ولك عندي الجائزة والحظ الأوفر الخ.
[=Century Gothic]زماني كه نامه من به دست تو رسيد بار ديگر از مردم مدينه بيعت بگير و اين را به عنوان تأكيد بر بيعت قبل قرار بده، و عبد الله بن زبير را رها كن، كه فرصت براي بيعت گرفتن از او زياد است، و او مادامي كه زنده است نميتواند از چنگ ما فرار كتد، و لازم است كه همراه با جواب نامه من سر بريده حسين بن علي را نيز بفرستي، كه اگر اين گونه كردي فرماندهي سپاهيان از توست و جايزه و هديهاي ارزشمند نيز نزد من داري.
[=Century Gothic]الفتوح، ابن أعثم، ج 3، جزء 5، ص 18.
[=Century Gothic]ابن عساكر ميگويد:
[=Century Gothic]بلغ يزيد خروجه، فكتب إلى عبيد الله بن زياد، وهو عامله على العراق، يأمره بمحاربته، وحمله إليه إن ظفر به.
[=Century Gothic]به يزيد خبر رسيد كه [امام] حسين [عليه السلام] خارج شده است، از اين رو او به عبيد الله بن زياد كه عامل و كارگزار او در عراق بود نامه نوشت، و او را امر نمود تا با حسين به محاربه بپردازد، و اگر بر او پيروز شد او را به سوي او بفرستد.
[=Century Gothic]تاريخ دمشق، ج 14، ص 213 ـ و در حاشيه بغية الطالب، ج 6، رقم 2614.تاريخ دمشق، ج 14، ص 213 ـ و در حاشيه بغية الطالب، ج 6، رقم 2614.
[=Century Gothic]و دهها و صدها متن و سند ديگر كه بعضي از آنها در اين قسمت و نيز ابتداي تحقيق ذكر شد؛ كه هر كدام به خودي خود ميتواند بهترين شاهد و تأييد براي اثبات قاتل بودن يزيد باشد.
[=Century Gothic]حال ما سؤال ميكنيم امر به محاربه و قتال و جنگيدن و كشتن و سر از تن جدا كردن امام حسين عليه السّلام آيا از كسي غير از يزيد صادر شده است؟!:Sokhan:
[=Century Gothic]و از طرفي ديگر، اگر بر فرض، اين ادعا كه يزيد امر به كشتن امام حسين عليه السّلام نكرده صحيح ميبود، لازم بود همانگونه كه در متون بالا امر نمودن به قتل آن حضرت را ذكر كردهاند خلاف آن را نيز ذكر ميكردند و يا بعد از اين اتفاق ـ على الأقل ـ توبيخ و عقاب و تنبيه نمودن عوامل و كارگزاران در اين واقعه همچون: ابن زياد و عمر بن سعد و شمر بن ذي الجوشن و غيره ـ لعنهم الله ـ را كه مشاركت در اين امر داشتند را صادر مينمود.
[=Century Gothic]و اگر يزيد قاتل نبود و يا از اين عمل رضايت نداشت لااقل لازم بود از عمل سفيانيه أهل دمشق كه از اسراي كاروان كربلاء با دف و ساز و طنبور و خوشحالي و پايكوبي استقبال كردند جلوگيري به عمل آورده و آنها را از اين كار منع نمايد!
[=Century Gothic]شيعه كيست؟:Sham::Sham:
[=Century Gothic]قائل شدن به اين مطلب كه شيعيان، امام حسين عليه السلام را به شهادت رساندهاند داراي تناقض و تضادي آشكار است.:Sokhan:
چرا كه شيعه به يار و انصار و پيرو و نيز دوستدار يك شخص گويند، اما اين كه به قاتل و دشمني كه در صف و سپاه مقابل قرار گيرد نيز شيعه بگويند، كلامي واضح البطلان است.
حال با اين توصيف چگونه ميتوان ميان محبت و ياري و پيروي، و جنگ و دشمني جمع كرد؟!
و اگر بنا باشد افراد در سپاه عمر سعد و عبيد الله بن زياد را شيعه بناميم پس ياران آن حضرت كه تا آخرين لحظه در كنار آن حضرت ايستادگي و جانفشاني كردند و در اين راه به شهادت رسيدند را چه بناميم؟!! :Sokhan:
[=Century Gothic] و اگر بر فرض هم تسليم شده و اين ادعا را بپذيريم كه قاتلين امام حسين عليه السلام از شيعيان بودهاند،
بايد گفت: اينان شيعياني بودهاند كه از شيعه بودن خود برگشته و به دشمنان آن حضرت پيوستهاند و در اين حال ديگر به چنين شخصي شيعه نميگويند، بلكه تعبير دشمن در حق او شايستهتر است.
[=Century Gothic]در اين زمينه کلام سيد محسن امين در کتاب اعيان الشيعه جالب به نظر ميرسد:
[=Century Gothic]حاش لله أن يکون الذين قتلوه هم شيعته، بل الذين قتلوه بعضهم أهل طمع لا يرجع إلى دين، وبعضهم أجلاف أشرار، وبعضهم اتبعوا روءساءهم الذين قادهم حب الدنيا إلى قتاله، ولم يکن فيهم من شيعته ومحبيه أحد، أما شيعته المخلصون فکانوا له أنصاراً، وما برحوا حتى قتلوا دونه، ونصروه بکل ما في جهدهم، إلى آخر ساعة من حياتهم، وکثير منهم لم يتمکن من نصرته، أو لم يکن عالماً بأن الأمر سينتهي إلى ما انتهى إليه، وبعضهم خاطر بنفسه، وخرق الحصار الذي ضربه ابن زياد على الکوفة، وجاء لنصرته حتى قتل معه، أما ان أحداً من شيعته ومحبيه قاتله فذلک لم يکن، وهل يعتقد أحد إن شيعته الخلص کانت لهم کثرة مفرطة؟ کلا، فما زال أتباع الحق في کل زمان أقل قليل، ويعلم ذلک بالعيان، وبقوله تعالى: «وقليل من عبادي الشکور».
[=Century Gothic]منزه است خداوند از اين که قاتلين امام حسين عليه السلام از شيعيان باشند؛ بلکه کساني که ايشان را کشتند از اهل طمع بودند که دين نداشتند و بعضي از اشرار نااهل بودند و بعضي از ايشان به دنبال رؤساي خود رفتند؛ رؤسايي که حب دنيا ايشان را به جنگ حسين بن علي عليهما السلام کشانده بود؛ و در بين ايشان کسي از شيعيان و دوست داران حضرت نبود؛
اما شيعيان حضرت و مخلصين براي حضرت همگي ياران او شدند و در اين که در راه او کشته شوند درنگ ننمودند؛ و او را تا آخرين لحظات زندگاني با تمام نيرو ياري کردند؛
و بسياري از ايشان نيز نتوانستد حضرت را ياري بنمايند يا نميدانستند که کار حضرت به اينجا منتهي خواهد شد؛ بعضي نيز در اين هنگام جان خود را به خطر انداخته و حصاري را که ابن زياد دور کوفه کشيده بود شکستند و براي ياري حضرت آمدند تا اين که در کربلا شهيد شدند؛
اما اين که ادعا شود يکي از شيعيان در جنگ با حضرت حضور داشته است اين صحت ندارد؛ و آيا کسي ميتواند اعتقاد داشته باشد که يکي از شيعيان و دوست داران حضرت که چنين علاقهاي به حضرت داشته به جنگ ايشان برود؟
هرگز؛ هميشه چنين بوده است که طرفداران حق در هر زماني اندک بودهاند و اين هميشه ديده شده است و خداوند فرمودهاند: «و عده کمي از بندگان من شکرگذار هستند.»
[=comic sans ms][=Century Gothic]أعيان الشيعة، ج 1، ص 585.
[=Century Gothic]هويت كوفيان در زمان امام حسين عليه السلام:
[=Century Gothic]درست است كه آن دسته از مردماني كه براي كشتن امام حسين عليه السلام به كربلا آمده بودند از أهالي كوفه بودند، اما در آن زمان ديگر در كوفه شيعهاي كه در تشيع خود شهرتي داشته باشد وجود نداشت.:Sham:
چون زماني كه معاويه به حكومت رسيد زياد بن أبيه را بر كوفه حاكم نمود و او نيز هر شيعهاي را كه ميشناخت مورد تعقيب قرار داد و آنها را مورد كشت و كشتار و هدم و غارت قرار ميداد و يا دستگير كرده و به حبس و زندان ميفرستاد تا اين كه در شهر كوفه، ديگر شخصي كه به شيعه بودن شهرت داشته باشد وجود نداشت. :Sham:
[=Century Gothic]پس درحقيقت طبق آنچه كه در مصادر تاريخي آمده شيعيان در کوفه تنها عده کمي از جمعيت 15000 نفري کوفه را تشکيل ميدادند؛ که بسياري از ايشان در زمان معاويه تبعيد شده و يا به زندان افتاده و عده بسياري نيز به شهادت رسيده بودند. بسياري از ايشان نيز به خاطر مشکلات فراوان به شهرهاي ديگر همچون: موصل، خراسان و قم پناهنده ميشدند؛ عده زيادي از ايشان نيز مانند: بني غاضره ميخواستند به ياري امام بشتابند که سربازان عبيد الله بن زياد مانع شدند.
[=Century Gothic]ابن أبي الحديد معتزلي در اين باره ميگويد:
[=Century Gothic]كتب معاوية نسخة واحدة إلى عُمَّاله بعد عام المجُاعة: (أن برئت الذمّة ممن روى شيئاً من فضل أبي تراب وأهل بيته). فقامت الخطباء في كل كُورة وعلى كل منبر يلعنون عليًّا ويبرأون منه، ويقعون فيه وفي أهل بيته، وكان أشد الناس بلاءاً حينئذ أهل الكوفة لكثرة ما بها من شيعة علي عليه السلام، فاستعمل عليهم زياد بن سُميّة، وضم إليه البصرة، فكان يتتبّع الشيعة وهو بهم عارف، لأنه كان منهم أيام علي عليه السلام، فقتلهم تحت كل حَجَر ومَدَر وأخافهم، وقطع الأيدي والأرجل، وسَمَل العيون وصلبهم على جذوع النخل، وطردهم وشرّدهم عن العراق، فلم يبق بها معروف منهم.
[=Century Gothic]معاويه بعد از سال خشکسالي، نامهاي به يکي از کارگزاران خويش نوشت مبني بر اين که هر کس چيزي از فضايل ابو تراب (امير المؤمنين عليه السّلام) و خاندان او نقل کرد، در مقابل او هيچ مسئوليتي بر عهده شما نيست.
(به اين معنا كه: هر اتفاقي براي اين شخص افتاد و شما هر بلايي به سر او آورديد جايز است) از اين رو سخنرانان در هر كوي و برزن و بر فراز هر منبري علي را لعن کرده و از او بيزاري ميجستند و به او و اهل بيت او دشنام ميدادند؛ و بيچارهترين مردم در آن زمان، مردم کوفه بودند؛
زيرا شيعه علي عليه السلام در آن شهر زياد بود؛ معاويه، زياد بن سميه را حاکم كوفه و همزمان شهر بصره را نيز تحت امر او ساخت. و او به دنبال شيعيان ميگشت ـ او شيعيان را ميشناخت،
زيرا در زمان خلافت علي عليه السلام از طرفداران او بود ـ پس ايشان را حتي زير هر سنگ و کلوخي هم كه بودند مييافت و به قتل ميرساند و يا تهديد به قتل ميكرد؛ و دست ها و پا ها را جدا کرده و چشم ها را کور ميكرد؛ و ايشان را بر تنههاي درخت خرما به دار ميکشيد؛ و يا از عراق بيرون ميکرد؛ تا جايي که کسي از شيعيان شناخته شده در عراق باقي نماند.
[=Century Gothic]شرح نهج البلاغة، ج11، ص 44 ـ النصايح الکافية، محمد بن عقيل، ص 72.
[=Century Gothic]طبراني در المعجم الكبير با سند خود از يونس بن عبيد از حسن نقل نموده است:
[=Century Gothic]كان زياد يتتبع شيعة علي رضي الله عنه فيقتلهم، فبلغ ذلك الحسن بن علي رضي الله عنه فقال: اللهم تفرَّد بموته، فإن القتل كفارة.
[=Century Gothic]زياد شيعيان [حضرت] علي [عليه السلام] را مورد تعقيب قرار ميداد و در صورت دست يافتن به آنها از دم تيغ ميگذراند، و چون اين خبر به حسن بن علي [عليهما السلام] رسيد فرمود: خدايا او را به مرگي منحصر به فرد مبتلا ساز، كه قتل و مرگ كفاره او ميباشد.
[=Century Gothic]المعجم الكبير، طبراني، ج 3، ص 68 ـ مجمع الزوائد، هيثمي، ج 6، ص 266.
[=Century Gothic]هيثمي بعد از نقل اين خبر ميگويد:
[=Century Gothic] رواه الطبراني ورجاله رجال الصحيح.
[=Century Gothic]اين روايت را طبراني نقل كرده و رجال آن صحيح است.
[=Century Gothic] همچنين ذهبي در سير أعلام النبلاء ميگويد:
[=Century Gothic] قال أبو الشعثاء: كان زياد أفتك من الحجاج لمن يخالف هواه.
[=Century Gothic]أبو الشعثاء گفته است: زياد نسبت به كساني كه با خواستههاي او مخالفت ميورزيدند از حجاج بن يوسف نيز خون ريزتر بودند.
[=Century Gothic]حسن بصري ميگويد:
[=Century Gothic] بلغ الحسن بن علي أن زياداً يتتبَّع شيعة علي بالبصرة فيقتلهم، فدعا عليه. وقيل: إنه جمع أهل الكوفة ليعرضهم على البراءة من أبي الحسن، فأصابه حينئذ طاعون في سنة ثلاث وخمسين.
[=Century Gothic]به [امام] حسن بن علي [عليهما السلام] خبر دادند كه زياد شيعيان علي [امير المؤمنين عليه السّلام] را در بصره مورد تعقيب قرار داده و ميكشد، حضرت او را نفرين نمود و گفته شده: او مردم كوفه را جمع كرد تا اعلام برائت و بيزاري از أبي الحسن [امير المؤمنين عليه السّلام] را به آنان عرضه نمايد، كه در همين وقت سال 53 هـ. او مبتلا به بيماري طاعون شد.
[=Century Gothic]سير أعلام النبلاء، ج 3، ص496.
[=Century Gothic] ابن أثير در الكامل ميگويد:
[=Century Gothic] وكان زياد أول من شدد أمر السلطان، وأكّد الملك لمعاوية، وجرَّد سيفه، وأخذ بالظنة، وعاقب على الشبهة، وخافه الناس خوفاً شديداً حتى أمن بعضهم بعضاً.
[=Century Gothic]زياد أولين كسي بود كه در سلطنت خود بيشترين سختگيريها را به عمل آورد، و برحكومت و فرمانروايي معاويه تأكيد ورزيد، و سيف خود را از نيام بركشيد، و به مجرد ظن و گمان به كسي او را دستگير مينمود، و بر اساس شبهه عقاب مينمود، و مردم از او خوف و ترس شديدي داشتند؛ مگر اين كه بعضي به بعضي ديگر امن بدهند.
[=Century Gothic] الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج 3، ص450.
[=Century Gothic]ابن حجر در لسان الميزان مينويسد:
[=Century Gothic] وكان زياد قوي المعرفة، جيد السياسة، وافر العقل، وكان من شيعة علي، وولاَّه إمرة القدس، فلما استلحقه معاوية صار أشد الناس على آل علي وشيعته، وهو الذي سعى في قتل حجر بن عدي ومن معه.
[=Century Gothic]زياد شخصي آگاه بود، و سياست را خوب ميدانست، و از عقلي وافر برخوردار بود، و از شيعيان علي بود كه او را به ولايت امارت قدس مينمود، اما زماني كه به معاويه پيوست شديدترين و سختگيرين ترين مردم بر عليه خاندان و شيعيان [حضرت] علي [عليه السلام] شد، و او همان كسي بود كه در قتل حجر بن عدي و همراهانش نقش به سزايي داشت.
[=Century Gothic]لسان الميزان، ابن حجر، ج 2، ص 495.
[=Century Gothic] از مجموع مباحث گذشته مشخص گرديد كه در زمان واقعه كربلاء ديگر شيعهي شناخته شدهاي در كوفه باقي نمانده بود كه بخواهد در جنگ با امام حسين عليه السلام شركت كرده باشد، پس چگونه ميتوان ادعا كه شيعيان كوفه قاتل امام حسين عليه السلام بودهاند؟:Sokhan:
[=Century Gothic] و هيچ ناظر منصفي نميتواند بگويد: اين شيعيان بودند كه براي امام حسين عليه السلام نامه نوشته و او را دعوت نمودند، چرا كه معروفترين نويسندگان نامه اشخاصي همچون: شبث بن ربعي و حجار بن أبجر و عمرو بن حجاج و غيره بودند كه هيچ كس نگفته اينها شيعه بودند.:Sham:
[=Century Gothic]تغيير هويت كوفيان از زمان خلفاي سه گانه:
[=Century Gothic]بسياري از روايات و کلمات تاريخي را مي بينيم که به خوبي دلالت ميکند که ايشان از طرفداران خلفاي قبل از امير مومنان علي عليه السلام بوده اند از آن جمله مي توان به ماجراي ذيل که آن را بسياري از مولفين کتب تاريخي روايت کرده اند اشاره کرد: که وقتي امير مومنان علي عليه السلام خلافت را در کوفه به دست گرفتند خواستند يکي از بدعت هاي عمر ـ نماز تراويح ـ را ريشه کن نمايند؛ لذا به امام حسن عليه السلام دستور دادند که به مسجد رفته و مانع مردم شوند اما تا حضرت با اين عمل مخالفت نمودند، مردم صدا به اعتراض بلند کرده که:«وا عمراه، وا عمراه» به دنبال آن حضرت امير عليه السلام فرمودند: «قل لهم صلوا» به آنان بگوييد به هرنحوي که مي خواهند نماز بخوانند.
[=Century Gothic]وقد روى : أن عمر خرج في شهر رمضان ليلا فرأى المصابيح في المسجد ، فقال : ما هذا ؟ فقيل له: إن الناس قد اجتمعوا لصلاة التطوع ، فقال : بدعة فنعمت البدعة ! فاعترف كما ترى بأنها بدعة، وقد شهد الرسول صلى الله عليه وآله أن كل بدعة ضلالة . وقد روى أن أمير المؤمنين عليه السلام لما اجتمعوا إليه بالكوفة فسألوه أن ينصب لهم إماما يصلى بهم نافلة شهر رمضان ، زجرهم وعرفهم أن ذلك خلاف السنة فتركوه واجتمعوا لأنفسهم وقدموا بعضهم فبعث إليهم ابنه الحسن عليه السلام فدخل عليهم المسجد ومعه الدرة فلما رأوه تبادروا الأبواب وصاحوا وا عمراه !
[=Century Gothic]روايت شده است که عمر در ماه رمضان شب هنگام بيرون آمد و در مسجد چراغ هايي را ديد ؛ سؤال كرد: اين چيست؟
به او گفتند: مردم براي نماز مستحبي جمع شدهاند (و نماز را به جماعت بخوانند)؛ عمر گفت: اين كار بدعت است، اما بدعت خوبي است. پس همانگونه كه مشخص است خود اعتراف كرد که اين کار بدعت است و رسول خدا شهادت دادهاند که هر بدعتي گمراهي است.
و از امير المؤمنين عليه السلام روايت شده است که وقتي در کوفه گرد ايشان جمع آمدند ، و از حضرت خواستند که براي ايشان امامي قرار دهد که با او نماز مستحب ماه رمضان را بخوانند ،
ايشان را از اين کار منع کرده و ايشان را آگاه نمود که اين کار بر خلاف سنت رسول خداست ؛ آنها امير مومنان عليه السلام را رها کرده و خودشان گرد هم جمع شدند و يکي را جلو انداختند ( تا امام جماعت شود ) ؛ پس حضرت امام حسن مجتبي را به نزد ايشان فرستادند ؛ حضرت وارد مسجد شدند در حاليکه شلاقي به همراه داشتند؛ وقتي مردم ايشان را ديدند فرار کرده و فرياد مي زدند اي واي سنت عمر از بين رفت!!!
[=Century Gothic]شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد از علماي اهل سنت، ج 12، ص 283 ـ وسائل الشيعة (الإسلامية) مرحوم حر عاملي از علماي شيعه، ج 5، ص 192، ح 2.
[=Century Gothic]اين ماجرا به حدي گسترده بود که حضرت در ضمن خطبهاي مفصل ميفرمايند: من از شورش عمومي و نيز از بر هم خوردن پايههاي حکومت اسلامي در کوفه ترسيدم!!! اين خود بيانگر آن است که بيشتر مردم کوفه از طرفداران خليفه دوم بودند و اين با شيعه بودن مردم كوفه آنهم سالها قبل از واقعه كربلاء منافات دارد.
[=Century Gothic]علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن حماد بن عيسى، عن إبراهيم بن عثمان، عن سليم بن قيس الهلالي قال: خطب أمير المؤمنين عليه السلام فحمد الله وأثنى عليه ثم صلى على النبي صلى الله عليه وآله، ثم قال... قد عملت الولاة قبلي أعمالا خالفوا فيها رسول الله صلى الله عليه وآله متعمدين لخلافه، ناقضين لعهده مغيرين لسنته ولو حملت الناس على ترکها وحولتها إلى مواضعها وإلى ما کانت في عهد رسول الله صلى الله عليه وآله لتفرق عني جندي حتى أبقى وحدي أو قليل من شيعتي الذين عرفوا فضلي وفرض إمامتي من کتاب الله عز وجل وسنة رسول الله صلى الله عليه وآله ... والله لقد أمرت الناس أن لا يجتمعوا في شهر رمضان إلا في فريضة وأعلمتهم أن اجتماعهم في النوافل بدعة فتنادى بعض أهل عسکري ممن يقاتل معي: يا أهل الاسلام غيرت سنة عمر ينهانا عن الصلاة في شهر رمضان تطوعا ولقد خفت أن يثوروا في ناحية جانب عسکري ما لقيت من هذه الأمة من الفرقة وطاعة أئمة الضلالة والدعاة إلى النار.
[=Century Gothic]اميرمومنان خطبه اي خوانده و در آن خدا را حمد و ثناء گفته و سپس بر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم درود فرستادند؛ سپس فرمودند:...
[=Century Gothic]خلفاي قبل از من کارهايي انجام دادند که در آن با رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مخالفت کردند و در آن بناي مخالفت با رسول خدا را از روي عمد داشتند. پيمان او را شکسته و سنت او را تغيير دادند؛ و اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمايم و آنها را به جايگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بود لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقي ميمانم و يا با عده کمي از شيعهام که برتري من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا - صلي الله عليه وآله وسلم ـ را ميدانند.
[=Century Gothic]...قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غير از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ايشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبي به جماعت بدعت است؛ پس عدهاي از لشکريان که همراه من جنگيده بودند ندا دادند: اي اهل اسلام سنت عمر تغيير کرد!!! ما را از نماز مستحبي در ماه رمضان باز ميدارند!!!
[=Century Gothic]و ترسيدم که بر من از سمت لشکرم شوريده همانگونه که از اين امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهي و دعوت کنندگان به سوي آتش ديدم.
[=Century Gothic]الکافي، شيخ کليني، ج 8، ص 58، ح 21
[=Century Gothic]همانطور که در اين روايت صحيح آمده است، حضرت حتي در زمان خويش شيعيان را اقليت کوفه مي دانند!!! :Sokhan:
[=Century Gothic]كوفه خالي از شيعيان:
[=Century Gothic]از معروفترين افرادي كه در تومار قاتلين امام حسين عليه السلام آمده اسامي اين افراد به چشم ميخورد:
[=Century Gothic]عمر بن سعد بن أبي وقاص و شمر بن ذي الجوشن و شبث بن ربعي و حجار بن أبجر و حرملة بن كاهل و سنان و...
[=Century Gothic]و در اين بين نميتوان حتي يك نفر معروف به شيعه أهل بيت عليهم السلام را يافت. و تمام افراد نام برده شده بالا نه به تشيع و نه به موالات و دوستي امير المؤمنين عليه السّلام شناخته شدهاند.
کوفه پايگاه حنفيان: [=Century Gothic]
[=Century Gothic]وقتي در کتب اسلامي و فقهي با اين عبارت مواجه ميشويم که «هذا راي کوفي» يعني: اين از نظرات اتباع ابو حنيفه است. اين نشان ميدهد که چند سال بعد از شهادت امام حسين عليه السلام کوفه مرکز احناف شده است و اين خود با شيعه بودن اکثر مردم اين شهر در گذشته آن منافات دارد.
قاتلان از شيعيان آل ابي سفيان! [=Century Gothic]
[=Century Gothic]بعد از فحص و تتبع فراوان در كلمات و فرمايشات امام حسين عليه السلام در كربلاء و خُطبه آن حضرت در باره آن قوم جنايتكار و احتجاجات آن حضرت بر عليه آنان هرگز با تعبيري برخورد نكرديم كه حضرت آنان را از شيعيان و يا موالين خود و يا پدر بزرگوارش امير المؤمنين عليه السّلام دانسته باشد و حال آنكه جا داشت اگر چنين ميبود آن حضرت به عنوان راهي كه ميتوانست احتمال تأثير در قلوب آنان را بيشتر سازد با اين تعبير آنان را خطاب فرمايد كه: شما كه از شيعيان و محبين و پيروان پدر و يا خود من هستيد پس چرا حال اينگونه به جنگ و نبرد با من برخواستهايد؟ همانگونه كه اين كلام در كلمات و تعابير غير آن حضرت هم ديده و يا شنيده نشده كه آن گروه را با اين تعبير توصيف نموده باشند. و اين خود دليل واضحي است بر اين مطلب كه اين قوم شيعه اهل بيت عليهم السلام نبودهاند.
[=Century Gothic]بلكه بالعكس در تعبيري كه آن حضرت در لحظات آخر خطاب به آن قوم جنايت پيشه فرمودند مطلب ديگري را ثابت ميكند.
[=Century Gothic]امام حسين عليه السلام در روز عاشوراء آنان را با تعبير شيعه آل أبي سفيان معرفي ميفرمايد:
[=Century Gothic]ويحكم يا شيعة آل أبي سفيان! إن لم يكن لكم دين، وكنتم لا تخافون المعاد، فكونوا أحراراً في دنياكم هذه، وارجعوا إلى أحسابكم إن كنتم عُرُباً كما تزعمون.
[=Century Gothic]واي بر شما اي پيروان أبو سفيان! اگر دين نداريد و از روز معاد نميهراسيد، لا اقل در دنيا آزاد مرد باشيد و آنگونه كه ميپنداريد به حسب و نسب خود كه عرب هستيد باز گرديد.
[=Century Gothic]مقتل الحسين، خوارزمي، ج 2، ص 38 ـ بحار الأنوار، ج 45، ص 51 ـ اللهوف في قتلى الطفوف، ص 45.
تعبيرات به كار رفته از سوي قاتلان: [=Century Gothic]
[=Century Gothic]از تعبيرات به كار رفته در روز عاشوراء خطاب به امام حسين عليه السلام به خوبي ميتوان پي برد كه آيا اين گروه، از چه قوم و قماشي بودند؟
از شيعيان آن حضرت يا از دشمن ترين دشمنان وي؟!!
[=Century Gothic]قاتلان آن حضرت در آن روز به حضرت خطاب ميكردند و ميگفتند:
[=Century Gothic] اين جنگ و قتال ما با تو از روي دشمني و عداوت با پدرت علي بن ابي طالب است.«إنما نقاتلك بغضاً لأبيك» يعني: ما از روي بغض و كينهاي كه با پدرت علي بن ابي طالب داريم با تو به جنگ و نبرد برخاستهايم:Sokhan:
.ينابيع المودة، قندوزي حنفي، ص 346.
[=Century Gothic]حال با اين تعبير آيا ميتوان گفت: كه قاتلان آن حضرت در روز عاشوراء از شيعيان امير المؤمنين و امام حسين عليهما السّلام بودهاند.:Sokhan:
[=Century Gothic]و يا بعضي ديگر را ميبينيم كه اين تعبير را خطاب به امام حسين عليه السلام دارند:
[=Century Gothic]يا حسين، يا كذّاب ابن الكذّاب.
[=Century Gothic]اي حسين اي دروغگوي فرزند دروغگو!
[=Century Gothic]الكامل، ابن أثير، ج 4، ص 67.
[=Century Gothic] و يا در جاي ديگر خطاب به امام حسين عليه السلام اين جمله را گفتند:
[=Century Gothic]يا حسين أبشر بالنار.
[=Century Gothic]اي حسين تو را بشارت باد به آتش دوزخ.
[=Century Gothic]الكامل، ابن أثير، ج 4، ص66 ـ البداية والنهاية، ج 8، ص 183.
[=Century Gothic]شخص ديگري خطاب به امام حسين عليه السلام و اصحابش اينگونه گفت:
[=Century Gothic]إنها لا تُقْبَل منكم.
[=Century Gothic] اين نمازي كه شماها ميخوانيد مورد قبول خداوند واقع نميشود.
[=Century Gothic]البداية والنهاية، ابن كثير، ج 8، ص 185.
[=Century Gothic]و بسياري از جملات و عبارات ديگر كه به خوبي از حقد و بغض و كينه با أمير المؤمنين و امام حسين عليهما السلام و أهل بيت عليهم السلام دارد.
[=Comic Sans MS]اعمال و جنايات، گوياي هويت قاتلان:
[=Comic Sans MS]اين قوم نه تنها از شيعيان و مواليان امام حسين عليه السلام نبودهاند، بلكه از دشمنترين دشمنان آن حضرت بودهاند، چرا كه آن حضرت و اهل بيت و حتي طفل شيرخواره آن حضرت را از جرعهاي آب محروم ساختند و با همين حال به شهادت رساندند و پيكرهاي مطهر شهدا را با سُمّ ستوران پايمال نموده و سر از بدنها جدا ساخته و زنها و فرزندان آن حضرت را به اسارت گرفتند و اموال آنان را به غارت بردند و دهها جنايت ديگر كه از دشمنترين دشمنان نيز انتظار ارتكاب آن نميرفت؛ چه رسد به اين كه اين اعمال از شيعيان سرزده باشد.:Sokhan:
[=Comic Sans MS]ابن أثير در تاريخ خود ميگويد:
[=Comic Sans MS] ثم نادى عمر بن سعد في أصحابه مَن ينتدب إلى الحسين فيُوطئه فرسه، فانتدب عشرة، منهم إسحاق بن حيوة الحضرمي، وهو الذي سلب قميص الحسين، فبرص بعدُ، فأتوا فداسوا الحسين بخيولهم حتى رضّوا ظهره وصدره.
[=Comic Sans MS]عمر بن سعد خطاب به لشكريانش فرياد زد: چه كسي حاضر است با اسب خود پيكر حسين را لگد مال كند. اينجا بود كه ده نفر از سپاه او كه از جمله آنها إسحاق بن حيوه حضرمي ـ كسي كه جامه و پيراهن آن حضرت را نيز به غارت برد و بعدها به بيماري برص و پيسي مبتلاء شد ـ آمده و پيكر حسين را با اسبهايشان آنقدر لگد كوب كردند كه سينه و پشت با هم يكي شد.
[=Comic Sans MS]الكامل، ابن أثير، ج 4، ص80.
[=Comic Sans MS]همو در جاي ديگر ميگويد:
[=Comic Sans MS]وسُلِب الحسين ما كان عليه، فأخذ سراويله بحر بن كعب، وأخذ قيس بن الأشعث قطيفته، وهي من خز، فكان يُسمَّى بعدُ (قيس قطيفة)، وأخذ نعليه الأسود الأودي، وأخذ سيفه رجل من دارم، ومال الناس على الورس والحلل فانتهبوها، ونهبوا ثقله وما على النساء، حتى إن كانت المرأة لتنزع الثوب من ظهرها فيؤخذ منها.
[=Comic Sans MS]تمام اموالي كه متعلق به [امام] حسين [عليه السلام] بود به غارت برده شد. شلوار آن حضرت را بحر بن كعب و روپوش ابريشمي آن حضرت را قيس بن أشعث، كه به همين علت از آن به بعد به «قيس قطيفه» اشتهار يافت و نعلين (كفشهاي) آن حضرت را أسود أودي به سرقت برد. و نيز شمشير آن حضرت را مردي از قبيله دارم برد أخذ، و عدهاي به جامه سرخ رنگ و بعضي اشياء قيمتي آن حضرت تمايل نموده و غارت كردند، و نيز هر آنچه متعلق به زنان بود را به يغما بردند تا جايي كه اگر زني ميخواست جامهاي را بر تن كند از پشت سر آن را ميربودند.:Sokhan:
[=Comic Sans MS]الكامل، ابن أثير، ج 4، ص 79.
[=Comic Sans MS]ابن كثير از أبو مخنف نقل ميكند:
[=Comic Sans MS] وأخذ سنان وغيره سلبه، وتقاسم الناس ما كان من أمواله وحواصله، وما في خبائه حتى ما على النساء من الثياب الطاهرة.
[=Comic Sans MS]سنان و بعضي ديگر ليف خرماي آن حضرت را غارت نمودند، و تمام أموال و ما حصل و هر آنچه كه در خيمه آن حضرت بود را بين خود تقسيم كردند و حتي لباسهاي زنان را به غارت بردند.
[=Comic Sans MS]وجاء عمر بن سعد فقال: ألا لا يدخلن على هذه النسوة أحد، ولا يقتل هذا الغلام أحد، ومن أخذ من متاعهم شيئاً فليردّه عليهم. قال: فوالله ما ردَّ أحد شيئاً.
[=Comic Sans MS]عمر بن سعد آمد و گفت: همه بدانند! كسي اجازه ندارد متعرض اين زنان شود و يا اين جوان را بكشد، و هر كس كالا و يا متاعي از اينان به غارت برده به آنان بازگرداند. راوي ميگويد: به خدا سوگند! هيچ كس چيزي از اشياء به غارت رفته را برنگرداند.
[=Comic Sans MS]البداية والنهاية، ابن كثير، ج 8، ص190.
[=Comic Sans MS]حال با اين اعمال و رفتاري كه از كسي جز انسان كينه توز و شقي و پست و دشمنترين دشمنان سر نميزند باز هم ميتوان گفت: قاتلين آن حضرت شيعيان او بودهاند؟!:Sokhan:
[=Century Gothic]اسامي افراد گوياي هويت قاتلان:
[=Century Gothic]اگر كسي دلايلي كه تا كنون گفته شد را در شيعه نبودن حاضران در كربلاء نپذيرد و اصرار به شيعه بودن آنان داشته باشد آيا در رابطه با آمرين و حكمفرماياني كه باعث و باني اين حادثه شدند چه ميخواهد بگويد؟!
آيا افرادي كه اسامي بعضي از آنها در ذيل ميآيد نيز از شيعيان و محبين امير المؤمنين عليه السّلام و امام حسين عليه السلام هستند؟!!:Sokhan:
افرادي همچون:
[=Century Gothic]يزيد بن معاوية ـ عبيد الله بن زياد ـ عمر بن سعد ـ شمر بن ذي الجوشن ـ قيس بن أشعث بن قيس ـ عمرو بن حجاج زبيدي ـ عبد الله بن زهير أزدي ـ عروة بن قيس أحمسي ـ شبث بن ربعي يربوعي ـ عبد الرحمن بن أبي سبرة جعفي ـ حصين بن نمير ـ حجار بن أبجر. :Narahat:
[=Century Gothic]و نيز عدهاي ديگر كه اسامي آنها در زير ميآيد و در جريان واقعه كربلاء و به شهادت رساندن آن حضرت و اصحابش مباشر و مستقيم وارد صحنه شده بودند.
افرادي همچون:
[=Century Gothic]سنان بن أنس نخعي ـ حرمله كاهلي ـ منقذ بن مره عبدي ـ أبو الحتوف جعفي ـ مالك بن نسر كندي ـ عبد الرحمن جعفي ـ قشعم بن نذير جعفي ـ بحر بن كعب بن تيم الله ـ زرعة بن شريك تميمي ـ صالح بن وهب مري ـ خولي بن يزيد أصبحي ـ حصين بن تميم و غيره...
[=Century Gothic]با مراجعه به حوادث كربلاء در روز عاشوراء صحت ادعاي ما ثابت ميشود.
گفتار يزيد در هويت قاتلان: [=Century Gothic]
[=Century Gothic]خود يزيد بن معاويه كه نوك پيكان اتهام را به سوي خود ميديد هرگز نگفت: اين شيعيانش بودند كه حسين را كشتند.:Sokhan:
در حالي كه اگر چنين دروغي در آن زمان كمترين خريداري ميداشت حتما در گفتن آن لحظهاي درنگ نميكرد. بلكه او مسئوليت شهادت امام حسين عليه السلام را به عهده عبيد الله بن زياد والي و فرماندار كوفه مياندازد؛ تا شايد به اين وسيله بتواند قدري از بار ننگ و گناه خويش بكاهد.
[=Century Gothic]ابن كثير و ذهبي و غير اين دو نوشتهاند:
[=Century Gothic]لما قتل عبيدُ الله الحسينَ وأهله بعث برؤوسهم إلى يزيد، فسُرَّ بقتلهم أولاً، ثم لم يلبث حتى ندم على قتلهم، فكان يقول: وما عليَّ لو احتملتُ الأذى، وأنزلتُ الحسين معي، وحكَّمته فيما يريد، وإن كان عليَّ في ذلك وهن، حفظاً لرسول الله صلى الله عليه وسلم ورعاية لحقه، لعن الله ابن مرجانة يعني عبيد الله فإنه أحرجه واضطره، وقد كان سأل أن يخلي سبيله أن يرجع من حيث أقبل، أو يأتيني فيضع يده في يدي، أو يلحق بثغر من الثغور، فأبى ذلك عليه وقتله، فأبغضني بقتله المسلمون، وزرع لي في قلوبهم العداوة.
[=Century Gothic]زماني كه عبيدُ الله بن زياد [امام] حسين [عليه السلام] و اصحاب او را به قتل رساند و سرهاي آنان را براي يزيد فرستاد، ابتدا يزيد از اين عمل شاد و خرسند شد، اما طولي نكشيد كه از كشته شدن آنها نادم شده و همواره ميگفت:
اگر من احتمال اذيت آنان را ميدادم اجازه اين كار را نميدادم، وحسين را همراه خود در اين مكان فرو ميآوردم و به خواست او فرمان ميدادم، و حتي اگر با اين كار به من توهين صورت ميگرفت من اين كار را براي حفظ حرمت رسول الله صلّي الله عليه و آله وسلّم و رعايت حق او انجام ميدادم، خدا لعنت كند ابن مرجانه يعني عبيد الله بن زياد را كه او حسين را به عسر و حرج و اضطرار كشانيد، و از او خواست تا از همانجا كه آمده بازگردد، يا به سوي من آيد و با من بيعت نمايد، يا به يكي از سرحدات و مرزها برود. اما حسين از اين كار امتناع ورزيد و در نتيجه ابن زياد او را به قتل رسانيد، و با اين كارش مرا مورد بغض و كينه مسلمانان قرار داد و در دلها تخم دشمني مرا پاشيد.
[=Century Gothic]سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 317 ـ البداية والنهاية، ج 8، ص 35 ـ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 87.
[=Century Gothic]اگر چه اين گفتار در ابتداي تحقيق مورد نقد قرار گرفت اما در اين قسمت فقط به اين نكته توجه داريم كه يزيد هم نگفت: شيعيان حسين را كشتند بلكه ابن زياد را در شهادت آن حضرت دخيل ميداند.
[=Comic Sans MS]صف بندي در كربلاء گوياي هويت قاتلان
[=Comic Sans MS] در دسته بنديهاي همان زمان نيز به صرف اينكه كسي در جبهه آن حضرت حضور مييافت از شيعيان او محسوب ميشد و به كسي كه در صف مقابل او بود هرگز چنين تعبيري اطلاق نميشد. به عنوان مثال زهير بن قين كه ابتدا عثماني مذهب بود و از آن حضرت گريزان بود اما وقتي كه در سپاه آن حضرت قرار گرفت او را به عنوان شيعه آن حضرت خطاب كردند.
[=Comic Sans MS] تاريخ طبري در مورد زهير مينويسد:
[=Comic Sans MS]فقال له زهير يا عزرة إن الله قد زکاها وهداها فاتق الله يا عزرة فإني لک من الناصحين أنشدک الله يا عزرة أن تکون ممن يعين الضلال على قتل النفوس الزکية قال يا زهير ما کنت عندنا من شيعة أهل هذا البيت إنما کنت عثمانيا.
[=Comic Sans MS]زهيربه عزره گفت: اي عزره خداوند او را پاک گردانيد و هدايت نمود؛ پس از خدا بترس که من از خير خواهان توام؛ تو را به خدا قسم ميدهم که مبادا از کساني باشي که گمراهان را در کشتن جآنهاي پاک ياري کني! وي پاسخ داد: اي زهير! ما تو را از شيعيان اين خاندان نميشناختيم (ولي امروز تو را در صف شيعيان او ميبينيم) در حالي كه تو عثماني مذهب بودي!!!
[=Comic Sans MS]تاريخ طبري، ج 4، ص 316.
[=Comic Sans MS]اينعبارت به خوبي نشان ميدهد كه به صرف حضور در يكي از دو جبهه اطلاق شيعه و يا دشمن آن حضرت صورت ميپذيرفت.
سعي و تلاش عده قليل شيعيان كوفه در ياري امام حسين عليه السلام [=Comic Sans MS]
[=Comic Sans MS]تمامي اين شواهد و مدارک جداي از قتل و کشتار هايي است که معاويه در مورد شيعيان امير مومنان و امام حسن عليهما السلام انجام داد و بسياري از ايشان را شهيد کرده و عده بسياري را تبعيد کرد و يا به زندان انداخت؛
با اين همه باز ميبينيم که طبق مدارک تاريخي همان عده اندک شيعه باقي مانده در کوفه نيز خواستند به ياري امام حسين عليه السلام بيايند اما با نيروهاي ابن زياد مواجه شده و دستگير شدند، و تنها عدهاي انگشت شمار مانند زهير و حبيب بن مظاهر توانستند از اين حصار عبور کنند و در بين آن ها هم عدهاي بعد از شهادت حضرت به کربلا رسيدند.
[=Comic Sans MS]لذا با اين حساب ديگر شيعه اي در کوفه باقي نميماند که بخواهد به جنگ حسين بن علي عليهما السلام بيايد.
بيعت و دعوت از امام حسين عليه السلام دالّ بر شيعه بودن نيست. [=Comic Sans MS]:Sokhan:
[=Comic Sans MS]بعضي ميگويند: چون اهل كوفه با امام حسين بيعت كرده بودند و آن حضرت را به كوفه دعوت نموده بودند، پس آنها از شيعيان آن حضرت به حساب ميآمدند. در حالي كه بايد گفت: بيعت هرگز دالّ بر شيعه بودن نميكند، چون لازمه اين سخن آن است كه بگوييم: « همه صحابه و تابعين كه با امير المؤمنين عليه السّلام بيعت كردند از شيعيان آن حضرت به حساب ميآمدند!!»:Sokhan:
در حالي كه تا كنون كسي اين سخن را نگفته است؛ و بسياري از بيعت كنندگان با آن حضرت در صف دشمنان آن حضرت در جنگها بودند.
[=Comic Sans MS]پس اينکه در برخي از کتابهاي تاريخي آمده است: که چون كوفيان براي آن حضرت نامه نوشتند و آن حضرت را به كوفه دعوت كردند اين نوعي بيعت با آن حضرت به حساب آمده و آنان را در زمره شيعيان قرار ميدهد و از اين رو نتيجه گرفتهاند كه: قاتلان آن حضرت شيعيان او بودهاند.
[=Comic Sans MS]در پاسخي كه بالاتر بيان شد بطلان اين سخن آشكار گشت اضافه بر اين كه ايشان اين عمل را تنها بدين سبب انجام دادند که آن حضرت را از صحابه رسول خدا بلكه بهترين صحابه در آن زمان و نوه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم ميدانستند؛ و از سوي ديگر بيمبالاتيهاي يزيد و اوصاف ديگري كه در بالا در باره شخصيت يزيد گفته شد را از او ديده و يا شنيده بودند لذا ميخواستند با اين عمل خود در رويه عمل حاكم اسلامي تغيير ايجاد نمايند و اين دعوت و بيعت به اين معنا نبود كه آن حضرت را به عنوان امام سوم و معصوم قبول داشته باشند و به اين جهت لياقت آن حضرت را براي خلافت بيشتر از ديگران بدانند.
[=Comic Sans MS]بنا بر اين ميتوان گفت که مردم کوفه در زمان امير مومنان و امام حسين عليهما السلام دو گروه بودند:
[=Comic Sans MS]1- شيعه به معني خاص: يعني به دوست داشتن اهل بيت و دشمني با دشمنان ايشان اعتقاد داشتند. :Sham:
[=Comic Sans MS]شيعه از اين قبيل هرگز در لشکر عمر سعد که با امام حسين عليه السلام جنگيد حضور نداشته است.
زيرا شيعيان اينچنيني يا در کنار حضرت و در سپاه او حضور داشته و تا پاي جنگ جنگيده و نهايتاً به شهادت رسيدند و يا در زندان عبيدالله و يزيد و ديگر نقاط تحت سيطره حكومت وقت به سر ميبردند و يا تحت محاصره و ممنوعيت جهت پيوستن به سپاه امام حسين عليه السلام بودند و يا بعد از شهادت حضرت به کربلا رسيدهاند. و يا اساسا تا بعد از وقوع واقعه كربلاء از عزيمت امام حسين عليه السلام به كربلاء بي خبر بوده و بعد از شهادت با خبر شدهاند.
[=Comic Sans MS]2- شيعه به معني عام: يعني به اهل بيت علاقه مند بودند اما به دشمني با دشمنان ايشان اعتقاد نداشتند. ايشان همان گروهي هستند که امامت الهي اهل بيت را و ساير شروط تشيع را قبول نداشتند؛ که ممکن است عدهاي از ايشان در لشکر عمر سعد و يزيد حضور داشتهاند.:Sokhan:
[=Comic Sans MS] لعن الله امة اسست اساس الظلم و الجور عليكم اهل البيت و لعن الله امةدفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبكم التى رتبكم الله فيها و لعن اللهامة قتلتكم و لعن الله الممهدين لهم بالتمكين من قتالكم. برئتُ الى الله واليكم منهم و من اشياعهم و اتباعهم و اوليائهم...و اكرمنى بك ان يرزقنىطلب ثارك مع امام منصور من اهل بيت محمد صلى الله عليه و آله