آيا امام حسين ميدانست در كربلا شهيد ميشود؟

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آيا امام حسين ميدانست در كربلا شهيد ميشود؟

آيا امام حسين ميدانست در كربلا شهيد ميشود؟ اگه ميدانست يعني به سوي جايي رفت كه كشته بشه؟ يعني خودشو عمدي به كشتن داد(شهادت)
ميدونيد اينا با هم جمع نميشه(حداقل به نظر من)كه كسي بدونه جايي كشته ميشه و به اونجا بره.

راسل;69414 نوشت:
آيا امام حسين ميدانست در كربلا شهيد ميشود؟

با سلام

بله می دانستند

ولی مگر کسی که به جنک می رود به طرف خود کشی می رود ؟؟؟

کسی که علیه دشمنان خدا قیام کند و در این راه به شهادت برسید خودکشی است؟؟؟

کسی که برای اجرای قوانین الهی قیام کند و به شهادت برسد خودکشی است؟؟؟

هرکسی که برای جنک قیام می کند یعنی که یا پیروز می شود ویا شکست می خورد؟؟؟ اما به فرموده خداوند تنها کسی در هر دو صورت پیروز است که برای اجرای قوانین الهی و به فرموده خدا قیام کند

راسل;69414 نوشت:
ميدونيد اينا با هم جمع نميشه(حداقل به نظر من)كه كسي بدونه جايي كشته ميشه و به اونجا بره.


با سلام

این مطلب درست به نظر نمی رسد

بیشتر کسانی که در جنک ها شرکت می کنند حال به هر نیتی -- به خاطر وطن دوستی، در سربازی اند و چاره ای ندارند، و....... احتمال کشته شدن می دهند و باز به جنک می روند ایا این عمل اشتباه است؟؟؟

خیلی از افراد کارهایی را انجام می دهند که درصد ریسک بالایی دارد و به قولی با مرک دست و پنجه نرم می کنند ولی باز انجام می دهند چون این عمل را یا برای پیشرفت علم یا .....مفید می دانند و انجام می دهند ایا این افراد کارهای بدی انجام می دهند؟؟؟

خیلی از افراد هستند که برای نجات افراد دیگر جان خود را به خطر می اندازند و به قولی ایثار می کنند ایا این افراد کار بدی انجام می دهند ؟؟؟

مسلما که نه چون در خیلی از موارد بالا کسانی که چنین کارهایی را انجام می دهند نه تنها مورد مذمت نیستند که بلکه مورد مدح مردم هم قرار می گیرند

راسل;69414 نوشت:
آيا امام حسين ميدانست در كربلا شهيد ميشود؟ اگه ميدانست يعني به سوي جايي رفت كه كشته بشه؟ يعني خودشو عمدي به كشتن داد(شهادت)
ميدونيد اينا با هم جمع نميشه(حداقل به نظر من)كه كسي بدونه جايي كشته ميشه و به اونجا بره.

با سلام و تشکر:Gol:

اضافه کنم به مطالب جناب طاهای عزیز

آنچه مسلم است اینکه علم امام ـ عليه السلام ـ بر دو گونه است:

قسم اول) علم غیبی، علم او به تمام حقايق هستي و كائنات به اذن الهي، كه خارج از اراده و اختيار اوست. و اين علم موهبتي، قابل هيچ گونه تخلّف نيست، چرا كه همان علمي است كه در لوح محفوظ ثبت شده و يك آگاهي است از آن چه قضاي حتمي خداوند به آن تعلّق گرفته، علمی است که به سبب اذن الهي، به اَدني توجهي هرچه را بخواهد مي داند.

باید دانست هيچ گونه تكليفي بر متعلق اين گونه علم ( از آن جهت كه حتمي الوقوع است) تعلق نمي گيرد و نيز قصد و طلبي از انسان با آن ارتباط پيدا نمي كند؛ زيرا تكليف همواره از راه امكان به فعل تعلق مي گيرد ولازمة امكان هم اختياري بودن فعل و ترك است. پس «علم به قضاي حتمي تأثير در زندگي عملي انسان ندارد و تكليف آور نيست» اين شخص (امام معصوم علیه السلام) با وجود علم به خطر زندگي عادي خود را ادامه مي دهد، اگر چه در نهایت، منتهي به خطر خواهد شد.

پس اصولاً اين گونه سؤالات كه (اگر سيدالشهدا ـ عليه السلام علم به واقع داشت چرا مسلم را به نمايندگي خود به كوفه فرستاد؟ چرا توسط صيداوي به كوفيان نامه نوشت؟ چرا خود رهسپار كوفه شد؟ چرا خود را به هلاكت انداخت و حال آن كه خداوند مي فرمايد: «ولا تلقوا بايدكم الي التهلكهَ»(1) و چرا و...؟!) بي اساس است.

زیرا كه امام ـ عليه السلام ـ مي دانست كه تلاش در برابر قضاي حتمي سودي ندارد، چنان كه خداوند در كلام خود در سورۀ آل عمران در برابر آن ها كه در جنگ احد گفته بودند: « اگر ياران كشته شده، پيش ما بودند نمي‌مُردند.»؛ مي فرمايد: يعني: «بگو، اگر در خانه هايتان نيز بوديد كساني كه برايشان قتل نوشته شده بود به سوي آرامگاه هاي خود بيرون مي آمدند.»(2)

قسم دوم) علم عادّي است. پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به نص قرآن كريم و هم چنين امام ـ عليه السلام ـ ( عترت پيامبر) بشري است همانند ساير افراد و اعمالي كه در مسير زندگي انجام مي دهد مانند اعمال ساير افراد در مجراي اختيار و بر اساس علم عادي قرار دارد و آن چه را شايسته مي بيند انجام مي دهد. یعني امام معصوم (ع) مانند ساير افراد آنچه خير و شرّ و نفع و ضرر در كارها وجود دارد تشخيص داده و اقدام شايسته را به اختيار خويش انجام مي‌دهد، كه از ارادۀ او سرچشمه مي‌گيرد.

اين نوع علمِ امام واجد تكليف و وظيفه آور است بر خلاف آن قسم اول از علم امام ـ عليه السلام ـ كه علم غيبي است و تكليف آور نيست.

مدارك و مصادر معتبر تاريخي دلالت دارند بر آن كه امام از شهادت خود و حاصل نشدن پيروزي نظامي، علم و آگاهي داشت و مي دانست كه شرايط تأسيس حكومت اسلامي فراهم نيست، ولي به اين جهت كه اسلام در خطر بود، ملاحظه و ترسي از كشته شدن نداشت و اهداف بلند و عالي آن حضرت بود كه در اين راه او را از انجام هر كاري براي اسلام فروگذار نكرد.(3)

پس هدف آن حضرت از قيام، اساساً، اعلان بطلان حكومت يزيد، احياء دين، رفع شُبهات و انحرافاتِ فكري و نجات نظام حكومت اسلامي و دفع ضربات كشندۀ حكومت يزيد بر پیکرۀ دين بود.

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی________________________________________________
1) سورة بقره، آية 195.
2) سورة آل عمران، آية 145. «قل لو كنتم في بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتال الي مضاجعهم».
3) برای مطالعۀ بیشتر ر.ک: پایگاه اندیشه قم، پرسش و پاسخ کلام و عقائد، مبحث امام حسین (ع) با اندکی تصرف.


[=tahoma][=&quot]با تشکر از دوست عزیزمان راسل و کارشناسان خوبمان صدیق و طاها[/][/]
[=tahoma][=&quot] [/][/]
[=tahoma][=&quot]برای پاسخ به این سوال لازم است یک بار دیگر مواجه امام حسین علیه السلام ر ابا یزید ملعون مرور کرد:[/][=&quot][/][/]
[=tahoma][=&quot]
[/]
[/]
[=tahoma][=&quot]امام حسین (ع) در مقابل حکومت یزید و بیعت خواستن او دو گزینه بیشتر نداشت:[/][/]
[=tahoma][=&quot] یکی بیعت با یزید، دوم قیام که نتیجه آن شهادت بود زیرا دشمن برای کشتن امام جدی بود که در صورت عدم بیعت امام را به شهادت برساند.[/][/]
[=tahoma][=&quot]
[/]
[/]
[=tahoma][=&quot] این مطلب هم در گفتار امام وجود دارد و هم از برنامه دشمن استفاده می­شود.[/][/]
[=tahoma][=&quot] امام به هیج عنوان نمی­توانست با یزید بیعت کند زیرا بیعت امام پیامد های منفی زیاد داشت. بیعت امام مساوی بود با به رسمیت شناختن حکومت غیر مشروع یزید.[/][/]
[=tahoma][=&quot] این جا لازم است هم به فلسفه قیام امام و هم به علل عدم بیعت اشاره شود که نتیجه آن شهادت امام بود.[/][/]
[=tahoma][=&quot]
[/]
[/]
[=tahoma][=&quot] انحراف از سنت نبوى و عدالت علوى، از زمان گذشته آغاز شده بود؛ اما با ظاهرفریبى روند خود را ادامه مى‏داد. اهل‏بیت(ع) و صحابه پاک هم چون سلمان، ابوذر، عمار و...در هر فرصتى به ابراز حق و آگاه کردن مردم مى‏پرداختند. اما نقطه‏اى از تاریخ فرا مى‏رسد که دو طرف احساس مى‏کنند باید حرف آخر را بزنند و کار را یک سره کنند.[/][/]
[=tahoma][=&quot]پس از درگذشت معاویه و روى کار آمدن یزید، چنین موقعیتى ظاهر شد. از یک سو یزید منکر همه چیز شد و اعلام کرد:[/][/]
[=tahoma][=&quot]لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحىٌ نزل (مقتل خوارزمى، ج 2، ص 58؛ تذکرة الخواص، ص 261.)[/][/]
[=tahoma][=&quot]«بنى‏هاشم با حکومت بازى‏ کردند و هیچ خبرى از آسمان نیامد و هیچ وحیى نازل نشد».[/][/]
[=tahoma][=&quot]او تصمیم قاطع گرفته بود که با تهدید و قتل، اجازه هیچ گونه فعالیت را به دیگران ندهد؛ به طورى که قبل از انتشار خبر مرگ معاویه سعى داشت از امام حسین(ع)، عبدالله بن زبیر و عبد الله بن عمر بیعت بگیرد؛ حتى با تهدید به قتل.[/][/]
[=tahoma][=&quot]
[/]
[/]
[=tahoma][=&quot] این جا امام حسین(ع) نیز باید تصمیم جدى خود را بگیرد. هنر حضرت در این بود که «حقانیت» خود را با پاسخ به دعوت کوفیان، با تدبیر و «عقلانیت» پیش برد؛ به گونه‏اى که بر همگان اتمام حجت شد و نهضت خود را با «مظلومیت» آمیخته کرد تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاریخ باقى بماند و محو نشود.[/][/]
[=tahoma][=&quot] [/][/]
[=tahoma][=&quot]سید قطب (مفسر و متفکر انقلابى مصرى) در مورد قیام حسینی مى‏گوید:[/][/]
[=tahoma][=&quot]«اعمال یزید مانند: قتل حسین و محاصره کعبه و رمى آن به سنگ و تخریب خانه و سوزاندن آن و واقعه حرّه، همه شهادت مى‏دهد که هر چه درباره او گفته شده، مبالغه و گزاف نیست... تعیین یزید براى خلافت یک ضربه کارى به قلب اسلام و نظام اسلامى و هدف‏ها و مقاصد اسلام بود». العدالة الاجتماعیة فی الاسلام، ص 180 و 181.[/][/]
[=tahoma][=&quot] [/][/]
[=tahoma][=&quot]در زمان حکومت معاویه روز به روز، روش زمامدارى از روش اسلامى دورتر گشته و تحولى عجیب در شکل حکومت ظاهر مى‏شد . معاویه آن را با ولایت عهدى یزید تکمیل کرد . همان طور که سید قطب گفت، ضربه کارى به قلب اسلام و به نظام اسلام وارد شد.[/][/]
[=tahoma][=&quot] [/][/]
[=tahoma][=&quot]پس بر امام حسین(ع) واجب بود که آن را جبران نماید . مرهمى به جراحاتى که بر پیکر اسلام رسیده بود، بگذارد. به عموم مردم بفهماند که این شکل حکومت شرعى نیست و با حکومت اسلام ارتباط و شباهت ندارد.[/][/]
[=tahoma][=&quot] حضرت با قیام خود نظر دین را درباره حکومت یزید اعلام کرد. با سکوت یا بیعت امام(ع)، مردم بیش از پیش در مورد اسلام و نظام اسلامى به اشتباه مى‏افتادند و اسلامى باقى نمى‏ماند.[/][/]
[=tahoma][=&quot]این مطلب مختصرى از زیان‏هاى آفت خطرناکى بود که به نام یزید و حکومت اموى به جان حکومت اسلامى افتاد .شکل حکومت را - که عالى‏ترین نمایش عدالت اسلامى بود - به آن صورت وحشت زا و منفور درآورد.[/][/]
[=tahoma][=&quot]
[/]
[/]
[=tahoma][=&quot]و ایا جز با شهادت این ریشه عمیق تر و این نهضت پابرجا ترخواهد ماند؟[/][/]
[=tahoma][=&quot] [/][/]
[=tahoma][=&quot] [/][/]

سلام علیکم....
من جواب دوست گرامی راسل را نه از گفته بزرگان نه با لحن دینی جواب نمی دهم....
می خوام اینجوری جواب بدم که دلم میگه....
من یه مرد هستم و برای مرد ناموسش از همه چیزش مهمتر است....
یعنی اگر ناموسم در خطر باشد برای نجاتش از جان دادن می ترسم....ای وای بر من اگر اینگونه باشد....
دوست عزیزم ببخش دارم اینجوری جواب می دم فقط اینو بدونکه دین از ناموس حفظش واجت تره....
اگر من مرد و امثال من برای نجات دین خدا مردی نمی کنندآقا حسین مردی کرد...
دوست من راسل این به طرف مرگ رفتن نبود این در آغوش گرفتن عشق بود.....
حسین عشق را در خطر دید و با خونش ما را هم عاشق کرد....
ببخش نمی تونم:geryeh: دیگه بنویسم ببخش...
فقط اینو بدون اگر عاشق نیستیم عشقو منکر نشیم....
یا علی...

..با سلام..

[="green"]س - ائمه عليهم السلام كه علم غيب داشتند چگونه با خوردن انگور مسموم و مانند آن ، آگاهانه به هلاكت خود اقدام نمودند؟[/]

ج - اساسا بايد توجه داشت كه : [="red"]الشى ء ما لم يجب ، لم يوجد[/] (هر چيز تا واجب الوجود نگردد، به وجود نمى آيد.)

بنابراين ، هر فعلى نسبت به فاعل خود ضرورى نيست ، بلكه تنها نسبت به علت تامه (كه اراده خداوند متعال جزو آن است ) ضرورى است . [="red"]و تحقق الفعل اراديا و تحت التكليف ، لاينافى الضروره ، كما فى الافعال الاراديه مع وجود التكاليف فيها.[/] (تحقق فعل و تحت تكليف بودن آن با ضرورى بودن آن منافات ندارد، چنانكه افعال ارادى انسان اين گونه هستند، يعنى با اينكه انسان به انجام آنها مكلف است در عين حال ضرورى است .)

بر اين پايه است كه ائمه عليهم السلام با اينكه مى دانستند شهيد مى شوند، اقدام به انجام فعل مى كردند؛ حضرت امير المؤ منان عليه السلام به محراب مى رود، و امام حسن و امام رضا عليهم السلام نوشيدنى مسموم يا انار و انگور مسموم تناول مى كنند، و حضرت سيدالشهداء عليه السّلام وارد كربلا مى شود، و در صدد چاره جويى و دفع قضا و قدر الهى بر نمى آيند.

توضيح آنكه : گاهى انسان به علم قطعى و بى بروبرگرد مى داند كه به فعل اختيارى خود، مثلا در ساعت يازده ، زهر خواهد خورد و در فلان ميدان و يا خيابان تصادف خواهد كرد و جان خواهد سپرد.
و گاهى نيز قطعا مى داند كه به فعل اختيارى و ارادى خود مثلا در ساعت يازده در فلان ميدان و يا خيابان تصادف خواهد كرد و يا هدف تير و گلوله قرار خواهد گرفت ، ولى اين واقعه به وقوع شرط يا شروطى است ، و در مورد ما مثلا مشروط به رفتن است ، به گونه اى كه اگر برود كشته مى شود، و اگر نرود كشته نخواهد شد.
در صورت اول چاره جويى معنى ندارد، زيرا انسان خود را در هلاكت واقع مى بيند، نه اينكه خود را به هلاكت بيندازد و القاء در تهلكه كند، از اين رو خطاب لاتلقوا بايديكم الى التهلكه (بقره : 195) (با دست خود، خود را به هلاكت نيندازيد.) اصلا به او متوجه نيست ، و اين در صورت دوم تشبت و تمسك به اسباب و در صدد چاره جويى بر آمدن و خوددارى كردن از رفتن به سوى هلاكت جا دارد و خطاب (لاتلقوا) به انسان متوجه مى شود.
حال مى گوييم : اقدام ائمه عليهم السلام از قبيل فعل اول است كه حتميت و وقوع فعل را (چه بخواهند چه نخواهند) مى دانستند و چاره جويى و نرفتن و اقدام نكردن معنى نداشت ؛ زيرا همه بر خلاف علم قطعى مفروض است .

[="blue"]و در واقع آيه شريفه فوق نهى از القاء در تهلكه مى كند، [="red"]ولى قضاياى ائمه عليهم السلام وقوع در تهلكه است ، نه ايقاع و القاء در تهلكه [/].
[/]

نتیجتا در علم ائمه عليهم السلام و پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم (بدا) نيست ، لذا در برابر امورى كه مى دانستند واقع خواهد شد، تسليم بودند و در مقام چاره جويى و رهايى از آن بر نمى آمدند.
(در محضر استاد)

راسل;69414 نوشت:
آيا امام حسين ميدانست در كربلا شهيد ميشود؟ اگه ميدانست يعني به سوي جايي رفت كه كشته بشه؟ يعني خودشو عمدي به كشتن داد(شهادت) ميدونيد اينا با هم جمع نميشه(حداقل به نظر من)كه كسي بدونه جايي كشته ميشه و به اونجا بره.

با سلام به دوستان وتشکر از جواب خوب و کاملشان.بنده هم با اجازه نکاتی رو در تکیمیل این بحث عرض میکنم.
هنگاميكه امام حسين عليه السلام تصميم قيام برعليه يزيد وحكومت جابرانه او گرفتند افراد مصلحت انديش زبان به اندز گشوده وگفتند :‌اين عمل شما خطرناك است وممكن است در اين راه جان عزيز خود را از دست بدهيد بنابراين مصلحت نيست كه شمابه چنين كاري دست بزنيد ، امام در جواب ايشان استناد كردند به رويايي ( كه براي امام درحكم يك وحي قطعي است ) كه شهود كرده بودند و فرمودند : د رعالم رؤيا جدم به من فرموده است : ان الله شاء ان يراك قتيلا يعني خداوند اراده كرده دوست دارد كه تورا كشته ببيند . استاد مطهري ( ره ) درتوضيح واژه اراده كه در روايت آمده مي فرمايند : كلمه مشيت خدايا اراده خدا كه در قرآن نيز به كار رفته دردو مورد به كار مي رود كه يكي را اصطلا حاً اراده تكويني و ديگري را اراده تشريفي ميگويند . اراده تكوين يعني قضا و قدر الهي كه اگر چيزي قضا و قدر الهي به آن تعلق گرفت معنايش اين است كه د رمقابل قضا و قدر ( تكويني ) ديگر كاري نمي شود كرد . معناي اراده تشريفي اين است كه خدا اينطور راضي است ، خدا اينچنين مي خواهد مثلاً اگر در مورد روزه مي فرمايد : يريد اله بكم اليسر و لا يريدبكم العسر ( 2)
ويا درمورد ديگري كه ظاهراً زكات است مي فرمايد « يريد ليطهر كم » ( 3 ) مقصود اين است كه خدا اينچنين دستوري داده است اينطور مي خواهد يعني رضاي حق در اينست و مصلحت است و رضاي حق هميشه در مصلحت است و مصلحت يعني آن جهت كمال فرد و بشريت . دوست عزيزم با توجه به مطالبي كه به عرضتان رسيد معلوم مي شود كه مسئله كشته شدن ايشان نيز مسئله كشته شدن را نفي نكردند اما فرمودند مصلحت و رضاي حق دركشته شدن من است بنابراين ايشان مي دانستند كه در اين قيام كشته خواهند شد اما لازمه آن آگاهي اين نيست كه امام حسين ( ع ) با دست خود ، خود را به كشته شدن ( خودكشي ) و هلاكت داده اند زيرا همانطور كه قبلاً هم اشاره شد در ريختن خون امام مصلحتي عظيم بود كه جز با ريختن خون ايشان اين مصلحت كه كمال فرد و بشريت در آن است تحقق نمي يافت( 4 ) چرا كه خون ايشان نه تنها در آن زمان باعث بيداري و آگاهي مردم شد بلكه در دورانها و زمانهاي بعد نيز حيات اسلام به آن وابسته است چا كه امام و ياران باوفايشان در اين قيام دين را با همه جنبه هايش به نمايش گذاشتند وبا يادآوري آن د رهر سال برنامه و آرمان اسلام كه يكي از بزرگترين آنها عزت مسلمانان و زير باررفتن ظلم است تكرارو تكرار مي شود و اين تكرار سبب پايه دين مي گردد .
بناراين عمل امام حسين ( ع ) از نوع خودكشي و هلاكت كه مورد نهي و عقل وشرع است نمي باشد چرا كه خودكشي كه آن را مذموم مي دانند از شخصي بدون هدف وشكست خورده و مأيوس از زندگي سرمي زند و شخص با اين عمل خود تمام قوا و استعداد هايي كه مي توانست از آن بهره فراوان ببرد را نابود مي كند بدون آنكه كمترين تأثير مثبتي براي فرد يا اجتماع داشته باشد بلكه بر عكس موجب اضطراب و ناراحتي خانواده و اطرافيان را فراهم مي كند و در همين رابطه است كه قرآن كريم مي فرمايد : ولا تلقو ا بايد يكم الي التهلكه 5 يعني با دست هاي خود . خود را به هلاكت نرسانيد . البته قرآن كريم نه تنها انسانها را از به هلاكت انداختن خود نهي مي فرمايد بلكه دستوراتي جهت حفظ سلامتي و تقويت جسم و جان ارائه مي دهد اما همين قرآن در جائيكه مسئله اي بزرگتر از حفظ جان فرد مطرح مي شود و اصل اسلام وحكومت اسلامي كه مايه حيات انسان است به خطر مي افتد دفاع از آن را تا سر حد جان از بزرگترين تكاليف شرعي ميداند و دستور جهاد مي دهد . « وقاتلوهم حتي لا تكون فتنه ويكون الدين لله » 6 يعني با آنها پيكار كنيد تا ديگر فتنه اي باقي نماند و دين مخصوص خدا گردد وپاداش كساني را كه در اين پيكار مقدس كشته مي شوند را بسيار عظيم دانسته و مي فرمايد : ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون فرحين بما آتيهم اله من فضله .
يعني گمان نكنيد كسانيكه درراه خدا و هدف الهي بر پاي دين و قانون خدا و اجراي عدالت كشته مي شوند بهره اي از زندگي ندارند بلكه ايشان زنده اند و در نزد خداوند از حيات بالا تري برخوردارند وشادمان از عطاهاي پروردگار خويشند .
و اصولاً افرادي كه نه به خاطر منافع شخصي بلكه درراه اهداف انساني و الهي اجراي عدالت رفع تبعيض و ظلم ونابسامانيهاي مردم قيام كرده و در اين راه جان عزيز خود را از دست مي دهند نه تنها مورد شماتت عقل و منطق قرار نمي گيرند بلكه قداست يافته وبه عنوان سنبل يك انسان بزرگ و شريف مورد احترام و تعظيم مردم قرار مي گيرند بنابراين ايشان هم بهره اخروي دارند و هم با فكر و عقيده وايماني كه داشته اند به عنوان مشعل هدايتي در زندگي همه نسلها ظهور وحضور دارند . بنابراين امام حسين ( ع) با اينكه مي دانستند دراين قيام خونين به شهادت مي رسند اما با آغوش باز از آن استقبال كردند چرا كه خون مقدس ايشان باعث زنده شدن اسلام و دين در زماني كه اصل دين مورد تهديد جدي بوده شد .

منابع و مأخذ :
1-بحار الانوار ، ج 24 ص 364
2-قرآن كريم سوره مباركه بقره آيه 185
3-قرآن كريم سوره مباركه مائده آيه 6
4-حماسه حسيني ، شهيد مطهري ، ج 1 . ص 398
5-قرآن كريم سوره مباركه بقره آيه 195
6-قرآن كريم سوره مباركه بقره آيه 193
7-قرآن كريم سوره مباركه آل عمران آيه 169

اجركم عندالله واقعاً جوابا كافي و وافي بود با تشكر از دوستان و استادان عزيز

امام حسین علیه سلام با علم به اینکه می دانست در صحرای کربلا به شهادت می رسد در آن بیابان اردو زده و چراغهای خیمه را خاموش کرده و در تاریکی خیمه در شب عاشورا به یارانش می فرماید ای عزیزان من من و همه یارانم در این پیکار به شهادت می رسیم و اگر کسی به زور و یا از روی اجبار و خجالت به اینجا آمده می تواند برود و کسی به او کاری ندارد همه رفتند به جز 72 یار با وفایش که همگی در روز عاشورا برای احیای دین و امر به معروف و نهی از منکر به شهادت رسیدند .

راسل;69414 نوشت:
آيا امام حسين ميدانست در كربلا شهيد ميشود؟ اگه ميدانست يعني به سوي جايي رفت كه كشته بشه؟ يعني خودشو عمدي به كشتن داد(شهادت) ميدونيد اينا با هم جمع نميشه(حداقل به نظر من)كه كسي بدونه جايي كشته ميشه و به اونجا بره.

سلام
1- انسان در بسیاری مواقع به حسب علم و آگاهیش به عواقب یک اقدام یقین به مرگ پیدا می کند اما اهمیت موضوع یا لزوم تکلیف باعث میشه که مرگ را آگاهانه بپذیرد .
این به حسب انسانهای عادی است چه رسد به حسب ولی الله اعظم که بالفعل و مستقیم مامور به انجام وظایف است یعنی او فعلی را بدون امر مستقیم الهی انجام نمی دهد عاقبتش هرچه می خواهد باشد .
2- مقابله با حکومت کفرآلود یزید و حفظ اسلام ارزشمندتر از آنست که یک انسان الهی به حیات دنیوی خودش فکر کند و از اقدام در خصوص آن پرهیز نماید
موفق در اندیشه

راسل;69414 نوشت:
آيا امام حسين ميدانست در كربلا شهيد ميشود؟ اگه ميدانست يعني به سوي جايي رفت كه كشته بشه؟ يعني خودشو عمدي به كشتن داد(شهادت)
ميدونيد اينا با هم جمع نميشه(حداقل به نظر من)كه كسي بدونه جايي كشته ميشه و به اونجا بره.

با سلام به همه

دوستان جواب هاي قشنگي دادند و به همين خاطر بنده براي حسن ختام اين مطالب را به زبان شعر از دفتر سوم مثنوي نقل مي كنم تا كمي از بحث خشك عقلي خارج شويم و سري به شعر و شاعري بزنيم:

اندر آخر حمزه چون در صف شدی بی زره سرمست در غزو آمدی

سینه باز و تن برهنه پیش پیش در فکندی در صف شمشیر خویش

خلق پرسیدند کای عم رسول ای هزبر صف‌شکن شاه فحول

نه تو لا تلقوا بایدیکم الی تهلکه خواندی ز پیغام خدا

پس چرا تو خویش را در تهل که می در اندازی چنین در معرکه

چون جوان بودی و زفت و سخت‌زه تو نمی‌رفتی سوی صف بی زره

چون شدی پیر و ضعیف و منحنی پرده‌های لا ابالی می‌زنی

لا ابالی‌وار با تیغ و سنان می‌نمایی دار و گیر و امتحان

تیغ حرمت می‌ندارد پیر را کی بود تمییز تیغ و تیر را

زین نسق غمخوارگان بی‌خبر پند می‌دادند او را از غیر

گفت حمزه: چون که بودم من جوان مرگ می دیدم وداع این جهان

لیک از نور محمّد من کنون نیستم این شهر فانی را زبون

آن که مردن پیش چشمش تهلکه است امر لاتلقوا بگیرد او به دست

وآن که مردن پیش او شد فتح باب سارعوا آید مر او را در خطاب

هرکه یوسف دید، جان کردش فدی هرکه گرگش دید، برگشت از هدی

پیش ترک، آینه را خوش رنگی است پیش زنگی، آینه هم زنگی است

آن که می ترسی ز مرگ اندر فرارآن ز خود ترسانی ای جان هوش دار

روی زشت توست نه رخسار مرگ جان تو همچون درخت و مرگ، برگ

از تو رسته است ار نکو است ار بد ست ناخوش و خوش هرضمیرت از خود است

[="darkslateblue"]امام حسين (ع) مامور و مجري دستورات خداوند بود و بر اساس حكمت و علم خدايي كه داشتند بهترين راه را انتخاب كردند و از امتحان بزرگ الهي سر بلند بيرون آمدند
شهادت و وصال معبود براي آگاهي و بيداري بندگان معبود و احياي سنت رسول
از جان گذشتن او درسي به تاريخ داد كه هنوز بعد ١٤٠٠ سال شاگرداني از مكتب حسيني به او اقتدا ميكنند
السلام عليك يا ابا عبدالله
[/]

راسل;69414 نوشت:
آيا امام حسين ميدانست در كربلا شهيد ميشود؟ اگه ميدانست يعني به سوي جايي رفت كه كشته بشه؟ يعني خودشو عمدي به كشتن داد(شهادت)
ميدونيد اينا با هم جمع نميشه(حداقل به نظر من)كه كسي بدونه جايي كشته ميشه و به اونجا بره.

بله
میدانستند - برای رسیدن به معرفت وادی اول طلب هست و اخرش فنا - کسی که این رو پذیرفته باشه مرگ رو پایان نمیدونه بلکه این یه شروعه - هم برای خودش هم برای کسانی که از اون طبعیت می کنند:hamdel::Mohabbat::Gol:

راسل;69414 نوشت:
آيا امام حسين ميدانست در كربلا شهيد ميشود؟ اگه ميدانست يعني به سوي جايي رفت كه كشته بشه؟ يعني خودشو عمدي به كشتن داد(شهادت)
ميدونيد اينا با هم جمع نميشه(حداقل به نظر من)كه كسي بدونه جايي كشته ميشه و به اونجا بره.

بله میدونستند
ولی طبق آیه ی قرآن
گمان نبرید کسانی که شهید میشوند
میمیرند
بلکه زنده اند و نزد پروردگار خود روزی میگیرند

دیگه چه برسه به امام حسین(ع)!!!!!!!!
که سید الشهدا هستند
اگه نمیرفتند
اسلام زنده نمیموند
اگه نمیرفتند هرسال داغشون تازه نمشد توی دل شیعیان
اگه نمیرفتند کسی بخاطر اشک ریختن براشون توسط مادرشون شفاعت نمیشد
اگه نمیرفتند.....:Ghamgin:

سلام
با مواردی که بیان شد،امام با علومی که داشتن و با توجه به شرایط تلاش مورد نیاز را انجام داده اند و در مقابل اینکه میدونستند این اتفاق می افتد بدون تلاش نمونده اند،پس اصطلاح خود کشی و از این قبیل امور کاملا اشتباه است.
با توجه به مطالب بیان شده،چرا امام از نیروی ماورایی که میتونستن ازش استفاده کنند استفاده نکردند؟(ملائک،جنیان و...)
به نظر میرسه که این دلیل که مظلوم باشن و... دلیل خیلی خوبی نیست و میشده که امام با پیروزی درستی خودشون را هم به اثبات برسونن.

راسل;69414 نوشت:
آيا امام حسين ميدانست در كربلا شهيد ميشود؟ اگه ميدانست يعني به سوي جايي رفت كه كشته بشه؟ يعني خودشو عمدي به كشتن داد(شهادت)
ميدونيد اينا با هم جمع نميشه(حداقل به نظر من)كه كسي بدونه جايي كشته ميشه و به اونجا بره.

با سلام
پيغمبر و امام مي تواند به اذن الهي از حوادث و پيش آمدها و افعال آينده خودش يا ديگران آگاه شود، لكن اين گونه علم، مسير حوادث را تغيير نمي دهد و در افعال و اراده ها اثر نمي گذارد و منشأ تكليف قرار نمي گيرد.
روايات نيز اين مطلب را تأييد مي كند چنان كه حسن بن جهم مي گويد: به امام رضا ( عليه السلام)عرض كردم: آيا اميرالمؤمنين (عليه السلام )قاتل خود را شناخته بود و مي دانست كه در چه شبي و در چه مكاني كشته مي شود؟و چون نعره مرغابي ها را در خانه شنيد فرمود: «اين ها شيون كنندگانند كه نوحه گران پشت سردارند» و وقتي ام كلثوم به او عرض كرد: كاش امشب در خانه نماز بخواني و براي نماز جماعت ديگري را بفرستي آن حضرت قبول نكرد، و در آن شب بدون اسلحه رفت و آمد مي كرد، در صورتي كه مي دانست ابن ملجم او را با شمشير مي كشد و اقدام به چنين كاري جايز نيست؟
امام رضا ( عليه السلام ) فرمود: «آن چه گفتي درست است ولي خود آن حضرت اختيار فرمود كه در آن شب مقدرات خداي عزوجل اجرا شود».(كليني، محمدبن بعقوب،اصول کافی(ترجمه محمدباقر کمره ای) ،ج2 ص 301، )
مرحوم علامه مجلسي(رحمه الله)در توضيح اين روايت مي گويد: كسي كه مقدرات خدا و علل و اسباب آن ها را نمي داند، مي تواند از آن ها دوري و اجتناب ورزد و به اجتناب مكلف شود، اما كسي كه به جميع حوادث و پيش آمدها عالم است، چگونه ممكن است او را به اجتناب و دوري از آن مكلف نمود. اگر چنين تكليفي ممكن باشد، لازم مي آيد كه هيچ يك از مقدرات نسبت به او واقع نشود.(همان منبع ص 785)
پس امامان ما (عليهم السلام ) به جميع حوادث و بلاهايي كه بر آن ها واقع مي شود عالمند و تكليف هم ندارند كه طبق اين علم عمل كنند و از آن بلاها اجتناب و دوري كنند، چنان كه پيامبر (صلي الله عليه وآله )و اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) منافقين را مي شناختند و از عقايد فاسد آن ها آگاه بودند ولي مكلف نبودند كه از آن ها دوري كنند و با آن ها معاشرت و ازدواج ننمايند، يا آن ها را بكشند، و يا طرد كنند (تا زماني كه موجب قتل و طرد از آن ها مشاهده نشود) هم چنين اميرالمؤمنين( عليه السلام) با آن كه مي دانست در ظاهر بر معاويه پيروز نمي شود و معاويه پس از وي خلافت مي كند، ولي از جنگيدن با او كوتاهي نفرمود، بلكه نهايت كوشش را به كار برد، تا اين كه شهيد گشت، و خود آن حضرت خبر مي داد كه من كشته مي شوم و پس از من معاويه بر شيعيانم تسلط پيدا مي كند.
همچنين امام حسين ( عليه السلام ) مي دانست كه اهل عراق با او پيمان شكني مي كنند و خود او با اولاد و اصحابش كشته مي شوند و بارها از اين مطلب خبر داده بود ولي از جانب خداوند مكلف نبود به عراق نرود، و جان خود را حفظ كند.
به عبارت روشن تر دو نوع قضايا وجود دارد: يكي قضاياي حتمي الوقوع و ديگري قضاياي غير حتمي.
اين نوع قضايا كه در مورد شهادت ائمه ( عليهم السلام ) مطرح شده است از قضاياي حتميه است و گريز از اين نوع قضايا غير ممكن است.
موضوع قفل شده است