بررسی شبهه دوگانه گویی در آیات قرآن كريم

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی شبهه دوگانه گویی در آیات قرآن كريم

تمامی مطالب برگرفته از سایت رهپویان وصال شیراز است.
نويسنده محترمه مقاله سركار خانم ف.انجوي نژاد

مقدمه

سپاس بی حد پروردگاری را سزاست که به یمن رحمتش مخلوقات را آفرید و از ناچیزترین ماده انسانهایی را بوجود آورد، آنگاه انسان را با فهم دانش و فرهنگ بیاراسته تا برتر از آنهمه موجودات با عظمت گردد.
برای آسایش و پیشرفت و به زیستی آنان دیگر موجودات عالم را در تسخیر آنان قرار داد و در نهایت با آوردن آئین نورانی اسلام، دین برهان و معرفت، بر جهانیان منت تمام گذارد.
درود فراوان بر پیامبری که بزرگترین و آخرین فرستاده است. همواست که برای نجات انسان ها و راهنمائی همه جانبه آنان از هیچ کوششی دریغ نورزیده و برای پیشرفت مقاصد عالی انسانی مبشر دین مقدس اسلام گردید، با کتابی آسمانی که از هر نقص و ناهماهنگی منزه است و معجزه ای جاودانی در دانش ابدی است، که با بهترین آئین نامه حیات بشریت، سعادت واپسین لحظات انسان ها را تضمین می نماید.
و درود مخلصانه بر جانشینان بر حقش که در جهت اهداف والای دین لحظه ای درنگ نکرده و تا آخرین نفس در پی راهنمائی و بیان احکام و قوانین عالیه اسلام زحماتی مافوق توان بشریت تحمل نموده اند.
اما بعد...
از زمان نبوت خاتم پیامبران تا به اکنون که بیش از چهارده قرن می گذرد، همواره قرآن، کتابی آسمانی، راهگشا و هدایتگر انسان ها بوده و به عنوان معتبرترین و اصلی ترین منبع معارف اسلام شناخته شده است. تنها کتاب آسمانی که از تحریف مصون مانده و بشر از آوردن حتی سوره ای کوچک همانند آن عاجز است.
در جهان آشوب زده کنونی که ارزشها در میان هیاهوی دنیاطلبان و بمباران تبلیغات مسموم آنان به فراموشی سپرده شده، دین مبین اسلام و کتاب جاودان آن است که می تواند این خلاء معنویت را پر و انسان را از گمراهی به سوی هویت والای خویش هدایت نماید. در این میان عده ای دنیاطلب که اهداف متعالی اسلام چهار چوب شیطانی موقعیت آنان را به لرزه در آورده، نهایت سعی خود را متوجه خدشه دار کردن معجزه جاودان این دین مقدس نموده اند. گرچه تلاش پوچ آنان خوابی است پریشان و بیهوده. يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِم‏.[1]
گروهی از مخالفان اسلام در سایت های اینترتی، شبهاتی را به عنوان "تناقضات قرآن" مطرح نموده اند که در این نوشتار به بررسی این دست از شبهات می پردازیم. و از آنجا که واژه "تناقض" عنوانی خاص است که موارد تضاد و ... را در بر نمی گیرد، عنوان این بحث را " بررسی شبهه دوگانه گویی در قرآن" قرار داده ایم.
مطالب این تحقیق شامل "شش فصل" است که عبارت اند از: کلیات، بررسی شبهه دوگانه گویی در آیات اعتقادی، بررسی شبهه دوگانه گویی در آیات تاریخی، بررسی شبهه دوگانه گویی در آیات فقهی، بررسی شبهه دوگانه گویی در آیات مربوط به طبیعت و آفرینش، فهرست آیات و منابع.
در فصل "کلیات" به بیان محدوده بحث، عوامل طرح اینگونه شبهات، معانی لغوی و اصطلاحی واژه های همسان دوگانه گویی و ارتباط این بحث با مباحث نسخ، تخصیص و تقیید پرداخته شده است.
فصل های دوم تا پنجم، به بررسی شبهات مطرح شده می پردازد و بدین ترتیب بدنه اصلی تحقیق را تشکیل می دهد که در مجموع 56 شبهه را شامل می شود.
شایان ذکر آنکه در ترجمه آیاتی که در این تحقیق به کار رفته است از ترجمه استاد محمد مهدی فولادوند استفاده شده است.
ختم کلام را به ذکر حدیثی از پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - زینت می دهیم که فرمود:

"برترى قرآن بر ديگر سخنان، همچون برترى خدا است بر خلق خود."[2]



[1]

فتح / 10 .

[2]

میزان الحکمة، محمد ری شهری، ترجمه حمید رضا شیخی، دارالحدیث، قم، چاپ اول 1378، ج10، ص 459.

اهمیت بحث
"قرآن" ثقل اکبر و نخستین منبع تشریع اسلامی و معتبرترین کتاب آسمانی و وحیانی است. کتابی است که بیش از یک میلیارد مسلمان آن را تلاوت می کنند و در زندگی روزمره خود مورد توجه قرار می دهند. بدیهی است که حجیت، تقدس و اعجاز آن به این است که از هرگونه تناقض و اختلاف عاری و مبرّا باشد و این در حالی است که برخی از کوته نظران یا مخالفان و معاندان در پی القای این شبهه بوده اند که قرآن حاوی تناقضات و دوگانه گویی هاست. و طبیعی است این شبهه در اثر تبلیغات آنان تاثیر سوء بر میزان اعتقاد و احترام به این کتاب مقدس دارد. بنابراین بررسی این شبهه و پاسخ به آن اهمیت بسیار دارد.
مقام معظم رهبری می فرمایند:
"هر كس كه در راه روشنگرى فكر مردم، تلاشى بكند، از انحرافى جلوگيرى نمايد و مانع سوءفهمى شود، از آن‌جا كه در مقابله با دشمن است، تلاشش جهاد ناميده مى‌شود."[1]

پیشینه بحث

از زمان نزول قرآن همواره عده ای جاهلانه یا مغرضانه به طرح شبهات قرآنی پرداخته و عالمان دین نیز همواره در رفع این شبهات کوشیده اند. از آن جمله گروهی به نام زنادقه[2] در عصر ائمه اطهار به خصوص در عصرامام علی و امام صادق و امام حسن عسکری (علیهم السلام) به مطرح کردن شبهات تناقضات قرآن پرداخته اند و این امامان بزرگوار و شاگردان ایشان مناظره هایی با این افراد داشته اند.[3]
تقریبا تمام مفسران ذیل آیه 82 سوره نساء[4] به مسأله عدم وجود تناقض و اختلاف در قرآن اشاره کرده اند. اما در رابطه با پاسخ آیات مورد شبهه دوگانه گویی در تفاسیر مختلف ذیل آیات مربوط، به بعضی از شبهات به صورت پراکنده پرداخته شده است. در این میان دو تفسیر زیر از لحاظ کمی و کیفی بهترین توضیحات را در رد شبهات ارائه کرده اند.
تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و همکاران، دارالکتب اسلامیه، تهران، چاپ اول، 1374.
المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم، 1417 ق، چاپ پنجم.
در بعضی از کتب علوم قرآنی فصلی به این بحث اختصاص داده شده از جمله:
الاتقان فی علوم القرآن، جلال الدین عبدالرحمن سیوطی، ترجمه سید مهدی حائری قزوینی، موسسه انتشارات امیرکبیر تهران، چاپ دوم 1376. جلد دوم، نوع چهل و هشتم با عنوان "در مشکل قرآن و موهم اختلاف و تناقض در آن".
البیان فی تفسیر القرآن، ابوالقاسم موسوی خوئی، قم: المطبعه العلمیه 1394 هـ.ق، جلد اول، فصل"عدم تناقض در قرآن".
ترجمه تأویل مشکل القرآن، عبدالله ابن مسلم بن قتیبة الدینوری، ترجمه محمد حسن بحری بیناباج، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ اول 1384. "باب تناقض و اختلاف".
شبهات و ردود حول القرآن الکریم، محمد هادی معرفت، موسسه التمهید، قم، چاپ اول 1423، باب سوم.
کتابی با عنوان "نقدی بر کتاب تولدی دیگر"، به قلم "سید علیرضا صدر حسینی" به بررسی شبهات مطرح شده در مورد ادیان الهی و قرآن پرداخته است که در چند عنوان نیز به بررسی تعدادی از شبهات دوگانه گویی پرداخته شده است.[5]
در بسیاری از سایتهای اینترنتی به بررسی اینگونه شبهات پرداخته شده است که از جمله به کاملترین این سایتها در این زمینه اشاره می کنیم:
در بخشی از سایت اینترنتی "اندیشه قم" به بررسی شبهات اینترنتی پرداخته شده است که از آن جمله طرح و بررسی چند شبهه دوگانه گویی می باشد.[6]
در یکی از سایتهای دینی مقاله ای است با عنوان " بررسی شبهات تناقضات در قرآن " تألیف "حسن طوسی" که به بحث مفصلی در این زمینه پرداخته است.[7]
همچنین مقاله ای با عنوان "پاسخ به شبهات قرآنی" توسط طلاب مدرسه علمیه امام محمد باقر علیه السلام در مشهد مقدس تهیه و تنظیم شده که در فصلی به بررسی بسیاری از شبهات دوگانه گویی در آیات پرداخته شده است.



[1] از بیانات مقام معظم رهبری در ديدار فرماندهان لشكر 27 محمد رسول‌الله (ص)، 20/3/1375،
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=4790&q=[=Garamond]

[2] "زنادقه" جمع "زندیق" است و در اصطلاح به مسلمان ملحدی می گویند که تفسیرهای او از نصوص شرعی قرآن و سنت، موجب گمراهی مسلمانان گردد. "زنادقه" غالبا قائل به اباحه و شک در دین و نوعی آزاد اندیشی کاذب و ثنویت بودند. و غالبا قائل به دو اصل قدیم "نور" و "ظلمت" بودند، مانند عبدالکریم ابن ابی العوجاء. ر.ک: فرهنگ و فرق اسلامی، محمد جواد مشکور، با مقدمه و توضیحات استاد کاظم مدیر شانه چی، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ دوم، مشهد، 1372، ص 210 - 213.

[3]ر.ک: بحارالانوار، محمّدباقر مجلسى، م 1111 ق، موسسه الوفاء بیروت، چاپ دوم 1403، ج 89، ص 107؛ همان، ج 3، ص 152.

[4] أَ فَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ وَ لَوْ كاَنَ مِنْ عِندِ غَيرِْ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا؛ (آيا در [معانى‏] قرآن نمى‏انديشند؟ اگر از جانب غير خدا بود قطعاً در آن اختلاف بسيارى مى‏يافتند.)

[5] متن کامل این کتاب در یکی از کتابخانه های اینترنتی می باشد و مشخصاتی از ناشر و... در دسترس نیست. آدرس مستقیم این کتاب در کتابخانه اینترنتی تبیان: http://www.tebyan.net/index.aspx?PID=19667&LANGUAGE=1&PageSize=1&BOOKID=16374&PageIndex=0

[6] http://www.andisheqom.com/Files/shobheinternet.php

[7] لازم به ذکر است که این مقاله به صورت فایل word
بر روی سایت: http://www.khosropanah.ir/fa/index.php?option=com_content&task=view&id=5&Itemid=1
قرار داده شده است لذا از ذکر نام سایت در پاورقی های بعدی خودداری می کنیم.







عوامل تصور شبهه دوگانه گویی در قرآن
1-1- تبیین محدوده بحث

در این پژوهش به بررسی شبهات مطرح شده در رابطه با دوگانه گویی های قرآن در محدوده "شبهات دوگانه گویی های ظاهری در آیات" پرداخته شده است که شامل شبهاتی است که مسئله دوگانه گویی بین دو آیه یا بیشتر را مطرح کرده است. بدین ترتیب شبهات دوگانه گویی در موارد دیگر مثل شبهه تناقض آیه ای از قرآن کریم با یک حدیث یا با یک روایت معتبر تاریخی و یا با یک قاعده ی زبان عربی از محدوده این بحث خارج می شود.

1-2- عوامل تصور شبهه دوگانه گویی در قرآن

یکی از دلایل اعجاز قرآن مسئله "عدم وجود تناقض و اختلاف در آیات آن" می باشد. چنانکه خداوند در آیه 82 سوره نساء می فرماید:
أَ فَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ وَ لَوْ كاَنَ مِنْ عِندِ غَيرِْ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا
آيا در [معانى‏] قرآن نمى‏انديشند؟ اگر از جانب غير خدا بود قطعاً در آن اختلاف بسيارى مى‏يافتند.
به همین دلیل از دیرباز که مخالفین اسلام در صدد مقابله با قرآن بر آمده اند از جمله سعی کرده اند به گمان خویش آیاتی متناقض در قرآن پیدا کنند. اینک به بررسی عوامل طرح این شبهه می پردازیم.


1-2-1- عدم آگاهی از قانون حكيمانه متشابهات و محكمات

هُوَ الَّذِى أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ ءَايَاتٌ محُّْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فىِ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فىِ الْعِلْمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِ كلُ‏ٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُوْلُواْ الْأَلْبَاب‏[1]
ترجمه: اوست كسى كه اين كتاب [قرآن‏] را بر تو فرو فرستاد. پاره‏اى از آن، آيات محكم [صريح و روشن‏] است. آنها اساس كتابند و [پاره‏اى‏] ديگر متشابهاتند [كه تأويل‏پذيرند]. اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنه‏جويى و طلب تأويل آن [به دلخواه خود،] از متشابه آن پيروى مى‏كنند، با آنكه تأويلش را جز خدا و ريشه‏داران در دانش كسى نمى‏داند. [آنان كه‏] مى‏گويند: «ما بدان ايمان آورديم، همه [چه محكم و چه متشابه‏] از جانب پروردگار ماست»، و جز خردمندان كسى متذكر نمى‏شود.
آیات قرآن کریم به دو دسته محکم و متشابه تقسیم می شوند. محکمات آیاتی هستند که اساس و شالوده ی کتاب می باشند و معنای آنها صریح و روشن است و چنان استوار است که راه خلل و شبهه در آن بسته می باشد. متشابهات آیاتی هستند که بر اثر احتمالات مختلف شبهه برانگیزند و مقصود آیه پنهان می باشد. اینگونه آیات را باید به محکمات ارجاع داد و با توجه به محکمات تفسیر کرد تا پیچیدگی آنها در تفسیر برطرف شود. عدم توجه به آیات محکم در تفسیر آیات متشابه موجب طرح شبهاتی از جمله شبهه دوگانه گویی در آیات قرآن می گردد و عده ای یا به علت عدم آگاهی از این دسته بندی و یا به تعبیر قرآن بر اثر انحراف و بیماری فکری و فتنه جویی نمی خواهند آیات متشابه را بوسیله محکم معنی کنند و به همین دلیل گمان می کنند که در قرآن تناقض و اختلاف است. [2]

1-2-2- عدم آگاهى از قوانين علم منطق

عدم آگاهی از قوانین علم منطق در مورد مسائلی مانند تناقض و ... و عدم آگاهی از تفاوت آن با مسئله تخصیص، تقیید و نسخ موجب تصور دوگانه گویی و تناقض در آیات قرآن کریم می شود.[3]

1-2-3- عدم توجه به آیات دیگر و تفسیر به رأی

"ابن شهر آشوب" می نویسد که در زمان امام حسن عسکری علیه السلام فیلسوفی[4] کتابی را با عنوان "تناقضات قرآن" تألیف نمود. روزی یکی از شاگردان او به محضر امام رفت و امام به او فرمود:
"آیا در میان شما مردی رشید وجود ندارد که گفته های استادتان را پاسخ گوید؟"
شاگرد عرض کرد: "ما همگی شاگردان او هستیم و نمی توانیم به اشتباه استاد اعتراض کنیم."
امام فرمود: "اگر مطالبی به شما تلقین و تفهیم شود می توانید آن را برای استاد خود نقل کنید؟"
شاگرد گفت: "آری".
امام فرمود: "از اینجا که برگشتی به حضور استادت برو و با او به گرمی و محبت رفتار نما و سعی کن با او انس و الفت پیدا کنی، هنگامی که کاملا انس و آشنایی به عمل آمد، به او بگو: مسأله ای برای من پیش آمده است و آن اینکه آیا ممکن است گوینده قرآن از گفتار خود معانی ای غیر از آنچه شما حدس می زنید اراده کرده باشد؟
او در پاسخ خواهد گفت: بلی، ممکن است چنین منظوری داشته باشد. در این هنگام بگو: شما چه می دانید، شاید گوینده قرآن معانی دیگری غیر از آنچه شما حدس می زنید اراده کرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معنای خود به کار برده اید؟ " امام در اینجا اضافه کرد، او آدم باهوشی است، طرح این نکته کافی است که او را متوجه اشتباه خود کند.
شاگرد به حضور استاد رسید و طبق دستور امام رفتار نمود تا آنكه زمینه برای طرح مطلب مساعد گردید: سپس سؤال امام را به این نحو مطرح كرد.
آیا ممكن است گوینده
ای سخنی بگوید و از آن مطلبی اراده كند كه به ذهن خواننده نیاید؟ و به عبارت دیگر: مقصود گوینده چیزی باشد مغایر با آنچه در ذهن مخاطب است؟

فیلسوف عراقی با كمال دقت به سؤال شاگردش گوش داد و گفت: «سؤال خود را
تکرار کن. شاگرد سوال را تکرار نمود. استاد تأملی كرد و گفت: «آری، هیچ بعید نیست، امكان دارد كه چیزی در ذهن گوینده سخن باشد كه به ذهن مخاطب نیاید و شنونده از ظاهر کلام گوینده چیزی بفهمد که وی خلاف آن را اراده کرده باشد. »
استاد كه میدانست شاگرد او چنین سؤالی را از پیش خود نمیتواند مطرح نماید و در حدّ اندیشه او نیست، رو به شاگرد كرد وگفت: «تو را قسم میدهم كه حقیقت را به من بگویی، چنین سؤالی از كجا به فكر تو خطور كرد؟ شاگرد: چه ایرادی دارد كه چنین سؤالی به ذهن خود من آمده باشد؟
استاد: نه برای تو هنوز زود است كه به چنین مسائلی رسیده باشی، به من بگو این سؤال را از کجا یاد گرفتی؟
شاگرد: حقیقت این است كه «ابو محمد» (امام حسن عسكری ـ علیهالسّلام ـ) مرا با
این سوال آشنا کرد.
استاد: «اكنون واقع را گفتی، سپس افزود: چنین سؤالهایی تنها زیبنده این خاندان
است.
آنگاه استاد با درك واقعیّت و توجه به اشتباه خود، دستور داد آتشی روشن كردند و آنچه را كه به عقیده خود درباره «تناقضهای قرآن» نوشته بود تماماً سوزاند![5]
بدین ترتیب از جمله عوامل طرح اینگونه شبهات عدم فهم صحیح آیات و تفسیر سطحی آنها بدون مراجعه به تفسیر معتبر است.
همچینین عدم توجه به آیات دیگر، موجب سطحی شدن تفسیر می گردد، حال آنکه آیات قرآن به یکدیگر پیوسته است و بعضی بعضی دیگر را تفسیر می کند و باید به هنگام برداشت معنای یک آیه، آیات مشابه را در نظر داشت تا برداشت یک سویه نشود. بسیاری از شبهه پردازان بدون داشتن اطلاعات مقدماتی برای تفسیر و بدون مراجعه به تفاسیر معتبر، معنایی را از آیه برداشت می کنند که در بسیاری موارد نادرست و بر خلاف مقصود حقیقی آیه است و همین امر منشأ بسیاری از شبهات شده است. در حالیکه که اگر بدون تعصب و منصفانه به دنبال مراد واقعی آیه بودند چنین شبهاتی برای آنها مطرح نمی شد. در روایات بسیاری از تفسیر به رأی نهی شده است که به ذکر سه مورد اکتفا می کنیم.
امام صادق علیه السلام فرموند: " من فسّر برأیه آیةً من کتاب اللّه فقد کفر"[6] (کسی که یک آیه از قرآن را تفسیر به رأی کند، حتماً کافر است.)
پیامبر اکرم فرمودند: "من فسّر القرآن برأیه، فلیتبوّأ مقعده من النار"[7] (کسی که بدون علم و دانش قرآن را تفسیر کند، جایگاهش از آتش پر می شود.)
مرحوم کلینی از امام باقر علیه السلام روایت می کند که آن حضرت به قتاده، مفسر معروف فرمود: " وای بر تو ای قتاده! اگر از جانب خود قرآن را تفسیر می کنی (بدون این که از پیشوایان بگیری) هم خودت هلاک شده ای هم دیگران را هلاک کرده ای، همچنین است اگر تفسیر قرآن را از اندیشه های دیگران بگیری.[8]

1-2-4- غرض ورزی و وجود موانع و حجاب

از جمله عوامل اصلی در طرح این شبهات وجود حجاب های ظلمانی است که دنیاطلبان را گرفتار توهمات کرده است. در برخورد با بعضی شبهه پردازان می بینیم که آنها تنها به فکر متهم کردن و انکار هستند و به دنبال حقیقت نمی باشند. در مقابل پاسخهای منطقی تسلیم نشده به ایرادهای بنی اسرائیلی روی می آورند. این افراد حتی در مقدمه طرح شبهات خود می گویند که شما تناقضات قرآن را حل كنيد تا پیروان ادیان دیگر ياد بگيرند و تناقضات كتابهاى مقدس تورات و انجيل را برطرف نمايند!!! یعنی حتی بعد از اثبات عدم تناقض در قرآن و اینکه قرآن از سوی خداوند نازل شده، آنها نمی خواهند حقانیت قرآن را بپذیرند. گرچه اگر انجیل و تورات نیز از تحریف و دستبرد انسانهای سودجو در امان مانده بود تناقضی نداشت. این تعصب و بی منطقی آنان نشان از عدم صداقت در فکر و بینش آنهاست. قرآن کریم از بیست و یک نوع حجاب و موانع راه معرفت و شناخت پرده بر می دارد که موجب می شود انسان نتواند حقایق را ببیند و منطقی و حق گرا رفتار کند. مانند کسی که عینک سیاهی بر چشم زده و همه چیز را سیاه می بیند، حال آنکه مشکل از عینک اوست!
عواملی که در قرآن کریم به عنوان موانع راه شناخت مطرح شده عبارتند از : 1.هوى پرستى؛ 2. حب دنيا؛ 3. كبر و غرور و مستى؛ 4. جهل و غفلت؛ 5. نفاق؛ 6. تعصب و لجاج؛ 7. تقليد كوركورانه؛ 8. آمال و آرزوهاى غير منطقى؛ 9. گناهان؛ 10. كفر و اعراض؛ 11. تجاوز و عدوان؛ 12. سطحى نگرى؛ 13. ارتداد؛ 14 دروغ و افترا؛ 15. پندار و گمان؛ 16. تأثير رهبران فاسد و گمراه؛ 17. تأثير دوستان گمراه؛ 18. تبليغات؛ 19. تأثير محيط؛ 20. وسوسه هاى شياطين؛ 21. انحراف و کجی.[9]
در پایان به ذکر روایتی می پردازیم که عوامل طرح بسیاری از شبهات را اینگونه بیان می کند:
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
" آنان بعضی از قرآن را به بعضی دیگر زدند، به منسوخ استدلال کرده و گمان کردند همین آیه ناسخ است، ونیز به متشابه استدلال کرده و گمان کرده اند از آیات محکم است، و استدلال به آیه خاص می کنند و گمان کرده اند آیه عام است و به اول آیه ای استدلال می کنند و علت یابی را واگذاشته اند و هیچ توجهی به صدر و ذیل آیه ندارند و نیز آشنایی به موارد و مصادیق آیات ندارند و نمی دانند از چه منبع و مصادری باید به فهم قرآن برسند و قرآن را از اهلش نمی گیرند و در نتیجه خود گمراه و دیگران را نیز گمراه می کنند."[10]

[1] آل عمران/ 7.

[2] بررسی شبهات تناقضات در قرآن ، حسن طوسی، ص 1 و 2 .

[3] همان. در رابطه با معنا و شروط تناقض و تضاد و مسائل مربوط به آن به قسمت "مفهوم لغوی و اصطلاحی واژه های همسان دوگانه گویی" و قسمت" پیوند شبهه دوگانه گویی در قرآن با مسئله های: تخصیص، تقیید و نسخ" مراجعه شود.

[4] بنا به نقل ابن شهر آشوب این فرد "اسحاق کندی" بوده است که از فلاسفه اسلام و عرب به شمار می رفت. اما شهید مرتضی مطهری در کتاب "خدمات متقابل اسلام و ایران"، انتشارات صدرا، تهران، چاپ 19، 1372، ص 526 – 529 می نویسد:" کندی از کسانی است که در هر مساله ای که میان اصول اسلامی و اصول فلسفه تناقض یافته‌اند، جانب اسلام را گرفته اند. و اینکه برخی او را یهودی یا نصرانی یا در برخی روایات او را کسی دانسته اند که میخواسته ردّی بر قرآن بنویسد بسیار عجیب است. امروزه در اثر تحقیقاتی که به عمل آمده روشن شده که اولاً ارزش علمی و فلسفی کندی بیش از آن است که قبلاً تصور می‌شد، ثانیاً به دلیل موقعیت علمی و اجتماعی‌اش مورد حسادت بسیاری از علمای آن زمان بوده است و نسبت های ناروا به او، ناشی از همین حسادت‌ها است."

[5] http://www.behar.ir/html/index.php?name=Sections&req=viewarticle&artid=143&page=1

[6] تفسیر عیاشی، ابی النصر محمد بن مسعود ابن عیاشی اسلمی السمرقندی معروف به عیاشی، تصحیح و تعلیق: سید هاشم الرسولی المحلاتی، موسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، 1411 ق، ج 1، ص 18.

[7] بحارالانوار، ج 89، ص 110.

[8] همان، ج6، ص 350.

[9] بررسی شبهات تناقضات در قرآن، ص 3 با اضافات.

[10] بحارالانوار، ج 89/ 3- 98.

مفهوم لغوی و اصطلاحی واژه های همسان

1-3- مفهوم لغوی و اصطلاحی واژه های همسان "دوگانه گویی"

با توجه به اینکه شبهات دوگانه گویی در قرآن، ناظر به قضایا و گزاره هایی است که در قرآن کریم به کار رفته است، ضروری است قبل از هر چیز به تعریف قضیه بپردازیم. قضیه عبارت است از " قول مرکب تام خبری که احتمال صدق و کذب در آن می رود." پس قضیه قول است یعنی لفظ معنی دار است و مهمل نیست. مرکب است یعنی قولی است که دارای دو جزء است که هر جزء لفظ بر جزء معنی دلالت می کند. مرکب تام است و ناقص نیست یعنی جمله تمام است و بیان کننده مقصود می باشد. قضیه مرکب تام خبری است یعنی معنی امر و نهی و استفهام نمی دهد و انشائی نیست. به عبارتی از واقعیتی حکایت می کند، از خبری که بوده یا هست یا خواهد بود و در هر خبری احتمال صدق و کذب وجود دارد.[1]
بدین ترتیب معنای قضیه روشن شد. بحث های دوگانه گویی و تناقض و تضاد و ... مربوط به قضیه است.
در قضایا نیز مانند مفردات، احکام و نسبتهایی وجود دارد.[2]
در این قسمت به بررسی نسبتهای بین دو قضیه متقابل می پردازیم:
1. تناقض. 2. تضاد. 3. دخول تحت تضاد. 4. تداخل.[3]
با توجه به آیه 82 سوره نساء که به عدم وجود اختلاف در قرآن اشاره می کند لازم است که به بررسی مفهوم "اختلاف" نیز بپردازیم.


1-3-1- تناقض

مفهوم لغوی تناقض:
عهد شکستن، ضد یکدیگر شدن.[4]
مفهوم اصطلاحی تناقض:
تناقض قضایا، یک نحوه اختلاف میان دو قضیه است که خودش به تنهایی موجب می شود یکی از آنها درست و دیگری نادرست باشد. به عبارتی اقتضای ذاتی صدق یکی مستلزم کذب دیگری است.[5]
شروط تناقض[6]:
برای تحقق تناقض میان دو قضیه شروطی ذکر شده است. دو قضیه متناقض باید در هشت امر اتحاد و در سه امر اختلاف داشته باشند.[7]
وحدتهای هشتگانه تناقض عبارت است از : موضوع، محمول، زمان، مکان، قوه و فعل، کل و جزء، شرط، اضافه.

در تناقض هشت وحدت شرط دان *** وحدت موضوع و محمول و مکان


وحدت شرط و اضافه، جزء و کل *** قوه و فعل است در آخر زمان[8]


دو قضیه متناقض باید در سه امر: کم، کیف و جهت با هم اختلاف داشته باشند. اختلاف در کم و کیف بدین معنی است که اگر یکی از دو قضیه موجبه بود، دیگری سالبه باشد؛ و اگر یکی از آن دو کلیه بود، دیگری جزئیه باشد. زیرا اگر دو قضیه موجبه و یا هر دو سالبه باشند، می توانند هر دو صادق یا هر دو کاذب باشند؛ و نیز اگر هر دو کلیه باشند، می توانند هر دو کاذب باشند و اگر هر دو جزئیه باشند می توانند هر دو با هم صادق باشند.[9]
حکم دو قضیه متناقض:
اگر یکی از دو قضیه صادق باشد دیگری کاذب است و اگر یکی کاذب باشد دیگری صادق است. به عبارتی محال است که هر دو قضیه متناقض، صادق یا هر دو کاذب باشند. به این اصل، اصل تناقض گفته می شود که بیان می کند "اجتماع نقیضین" و "ارتفاع نقیضین" محال است.[10]

1-3-2- تداخل

مفهوم لغوی تداخل:
بهم در شدن در یکدیگر، داخل شدن چیزی در چیزی.[11]
مفهوم اصطلاحی تداخل:
هنگامی که دو قضیه - که وحدتهای هشتگانه تناقض را دارند - در کیف متحد و در کم مختلف باشند متداخلان نامیده می شوند. یعنی یکی کلیه و یکی جزئیه باشد و هر دو موجبه یا سالبه باشند. از این رو به آنان متداخل می گویند که یکی در دیگری داخل و مندرج می شود.[12]
حکم دو قضیه متداخل:
در اینجا ذکر یک نکته لازم است که در قضایا برعکس مفردات همواره جزئیه اعم از کلیه است. می دانیم که در مفردات، کلی اعم از جزئی است. مانند زید که اعم از انسان است. اما در قضایا جزئیه اعم از کلیه است مانند قضیه " بعضی الف ها ب هستند " که اعم از " هر الف ب هست" می باشد. زیرا اگر هر الف ب باشد قطعا بعضی الف ها نیز ب هست اما اگر بعضی الف ها ب باشند لازم نیست همه الف ها ب باشد. به عبارتی صدق قضیه اعم مستلزم صدق اخص نیست اما صدق اخص مستلزم صدق اعم است. همچنین کذب اخص مستلزم کذب اعم نیست اما کذب قضیه اعم مستلزم کذب قضیه اخص است. پس همیشه موارد قضیه کلیه داخل در موارد قضیه جزئیه است. بدین ترتیب در دو قضیه متداخل، هرگاه قضیه کلیه صادق باشد جزئیه نیز صادق است اما نه بالعکس و هرگاه جزئیه کاذب باشد کلیه نیز کاذب است اما نه بالعکس.[13]

1-3-3- تضاد

مفهوم لغوی تضاد:
با یکدیگر دشمنی کردن، با یکدیگر مخالفت کردن، با همدیگر ضد بودن و با هم دشمنی کردن.[14]
مفهوم اصطلاحی تضاد:
هنگامی که دو قضیه در کیف اختلاف ( یکی موجبه و یکی سالبه) و در کم اتحاد و هر دو کلی باشند متضادان نامیده می شوند. البته وحدتهای هشتگانه تناقض در رابطه با تضاد نیز برقرار است.[15]
حکم دو قضیه متضادان:
حکم دو قضیه متضادان این است كه صدق هر يك مستلزم كذب ديگرى است اما كذب هيچ كدام مستلزم صدق ديگرى نيست يعنى محال است هر دو صادق باشند ولى محال نيست كه هر دو كاذب باشند. مثلا اگر بگوئيم "هر الف ب است" و باز بگوئيم "هيچ الف ب نيست" محال است كه هر دو قضيه صادق باشند يعنى هم هر الف ب باشد و هم هيچ الف ب نباشد، اما محال نيست كه هر دو كاذب باشند يعنى نه هر الف ب باشد و نه هيچ الف ب نباشد، بلكه بعضى الف ها ب باشند و بعضى الف ها ب نباشند. به عبارتی جمع ضدان، محال و ارتفاع ضدان، ممکن است.[16]

1-3-4- دخول در تحت تضاد

مفهوم اصطلاحی:
هرگاه دو قضیه در کیف مختلف و در کم متحد و در هر دو جزئیه باشند آنها را "داخلان تحت تضاد" می گویند. از این رو به آنها داخل تحت تضاد گفته می شود که از یک سو هر کدام در یک قضیه کلیه که با آن اتحاد در کیف دارد، داخل می شود و از سوی دیگر، در صدق و کذب به عکس ضدّین هستند.[17]
حکم داخلان در تحت تضاد:
حکم این قسم این است که كذب هر يك مستلزم صدق ديگرى است اما صدق هيچ كدام مستلزم كذب ديگرى نيست يعنى محال است كه هر دو كاذب باشند اما محال نيست كه هر دو صادق باشند. مثلا اگر بگوئيم "بعضى از الف ها ب هستند" و "بعضى از الف ها ب نيستند" مانعى ندارد كه هر دو صادق باشند، اما محال است كه هر دو كاذب باشند. زيرا اگر هر دو كاذب باشند. كذب جمله ى بعضى الف ها ب هستند اين است كه "هيچ الفى ب نباشد"؛ و كذب بعضى الف ها ب نيستند اين است كه "هر الف ب باشد"؛ و در بحث حکم تضاد گفته شد که محال است دو قضيه متحد الموضوع و المحمول كه هر دو كلى باشند و يكى موجبه و ديگرى سالبه باشند هر دو صادق باشند.[18]

1-3-5- اختلاف

مفهوم لغوی اختلاف:
مفهوم اختلاف در لغت عبارت است از: نقیض اتفاق، عدم موافقت، ناسازگاری، ناسازواری، با یکدیگر خلاف کردن.[19]
مفهوم اصطلاحی اختلاف:
اختلاف در اصطلاح اعم از اختلافی است که از راه تناقض پدید می آید و اختلافی که از راه تفاوت به وجود می آید. تناقض این است که دو قضیه یکدیگر را دفع کنند و تفاوت آن است که برخی آیات دو آيه از نظر تشابه بيان و يا متانت معنا و منظور مختلف باشند و يكى بيانى متين‏تر و ركنى محكم‏تر از ديگرى داشته باشد. در آیه 82 سوره نساء وجود هر گونه اختلافی را در قرآن اعم از تناقض و تفاوت رد می کند. این معنا در آیه 23 سوره زمر نیز آمده است که در رابطه با قرآن می فرماید:"کتابا متشابها مثانی" یعنی قرآن در عین تنوع مطالب، متشابه و یکنواخت و هماهنگ است و آیات آن به یکدیگر شبیه می باشد و اختلافی در آن نیست.[20]
همچنانکه به فرموده امام علی علیه السلام: بخشی از کتاب(قرآن) بخش دیگر را تصدیق می کند. و نیز می فرماید: "ینَطِقُ بَعضُهُ بِبَعضٍ وَ یَشهَدُ بَعضُهُ عَلَی بَعضٍ."؛[21] (بعضی از آن(قرآن) از بعضی دیگر سخن می گوید و برخی (از آیات) بر برخی دیگر گواهی می دهد.)
بدین ترتیب مفهوم واژه های همسان "دوگانه گویی" بیان شد. "دوگانه گویی" اعم از تمام موارد مذکور می باشد. لذا هر گونه تناقض، تضاد، اختلاف و ... را می توان "دوگانه گویی" نامید.

[1] بررسی شبهات تناقضات در قرآن، ص 4 و 5.

[2] نسبتهای چهارگانه: دو کلی با هم نسبتهایی دارند: یا متباینند یا متساوی. یا عام و خاص مطلق و یا عام و خاص من وجه که به این نسبتها نسب اربعه گفته می شود. ر.ک:منطق، محمدرضا مظفر، ترجمه و اضافات علی شیروانی، قم: دارالعلم، چاپ دوازدهم 1382، ج1، ص111.

[3] بررسی شبهات تناقضات در قرآن، ص 6.

[4] لغت نامه، علی اکبر دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، 1337 شمسی، ج9 ،ص 979.

[5] منطق مظفر، ص 252.

[6] "شرايط هشتگانه مربوط به قضاياى متقابلين است كه تقابل چهار قسم بود (متناقضين، متضادتين، داخلين تحت التضاد و متداخلتين) و تمام این انواع شرايط هشت گانه را دارند". ر.ک: بررسی شبهات تناقضات در قرآن، ص 8.

[7] منطق مظفر، ص 253.

[8] لغت نامه دهخدا، ج9 ،ص 979.

[9] منطق مظفر، ج 1، ص 255.

[10] ر.ک: همان، ص 251؛ بررسی شبهات تناقضات در قرآن، ص 7.

[11] لغت نامه دهخدا ، ج8، ص 492.

[12] منطق مظفر، ج 1، ص 257.

[13] ر.ک: همان؛ بررسی شبهات تناقضات در قرآن، ص 7.

[14] لغت نامه دهخدا، ج8، ص 735.

[15]بررسی شبهات تناقضات در قرآن، ص 6.

[16] همان، ص 7.

[17] منطق مظفر، ص 257 و 258.

[18] بررسی شبهات تناقضات در قرآن، ص 7.

[19] لغت نامه دهخدا، ج 3، ص 1498.

[20]ر.ک: تفسیرالميزان، محمد حسین طباطبایی، ترجمه سیدمحمد باقر موسوی همدانی، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علیمه قم، چاپ پنجم 1374، ج‏5، ص: 26؛ فلسفه دین، احمد بهشتی، موسسه بوستان کتاب قم، چاپ اول 1382، ص 81 و 82.

[21] نهج البلاغه امام علی علیه السلام، ترجمه محمد دشتی، انتشارات اسوه، چاپ اول 1382، خطبه 133، ص 178.


پیوند شبهه دوگانه گویی در قرآن با چند مسئله

1-4- پیوند شبهه دوگانه گویی در قرآن با مسئله: تخصیص، تقیید و نسخ

از آنجا که بسیاری از شبهات دوگانه گویی و تناقض، در رابطه با آیاتی است که رابطه بین آنها، تخصیص، تقیید و یا نسخ است، بررسی این مسائل ضروری به نظر می رسد.

1-4-1- تخصیص

"عام" در لغت به معنای شامل و فراگیر می باشد و در اصطلاح علم اصول فقه عام کلمه ای است که همه افرادی را که بدان نامیده می شود فرا می گیرد و شامل می شود. مانند کلمه ی العلماء که همه دانشمندان را در بر میگیرد. "خاص" کلمه ای است که دایره شمولش نسبت به عام محدود تر باشد. مانند پزشکان که نسبت به العلماء محدوتر و خاص تر است. الفاظ عموم در زبان عربى كلماتى است از قبيل كل، جميع، اجمعين، كافه، قاطبه، جمع معروف به الف و لام (العلماء) ـ نكره در سياق نفى مثل لا ضرر و لا ضرار. گاهی اوقات در قوانین مدنی وجزایی بشر می بینیم که در جایی حکمی به صورت عام و کلی ذکر شده است و بعد در جای دیگر درباره گروهی از افراد حکمی دیگر بیان شده است. در اینجا می گوییم حکم عام بوسیله حکم خاص تخصیص خورده است. پس حکم دوم به منزله استثناء از حکم اول جدا شده است. در این صورت می توان به هر دو حکم عمل نمود و بین آنها تناقضی در میان نیست و هر دو حکم قابل جمعند.[1]

1-4-2- تقیید

اطلاق در لغت به معنى رهايى و آزادى و تقيد به معناى گرفتار نمودن و در بند كردن است. در اصطلاح اصولى مطلق چيزى كه دلالت كند كه جنس آن شايع است، مانند آب و به عبارت ديگر مطلق مربوط است به طبيعت و ماهيتى كه تكليف به آن تعلق گرفته باشد و مكلف بايد آن را بياورد و قيد خاصى ندارد و اگر قيد خاصى براى آن در نظر بگيريم مقيد است. مثلا اگر در روایتی بیان شود که بعد از دعا صلوات بفرستید، در اینجا طبیعت صلوات مورد امر قرار گرفته است و قیدی هم ندارد که بلند باشد یا آهسته یا دسته جمعی و ... پس مطلق است و چون قید ندارد به آن طبیعت مطلق عمل می شود اما اگر در روایت دیگر آمده بود که مثلا صلوات بلند باشد در اینصورت آن طبیعت مطلق را مقید میکرد یعنی تفسیر می کرد که بر فرض در روایات بعد از دعا صلوات با صدای بلند مورد نظر است. در اینجا نیز دو حکم متناقض نیستند بلکه مکملند و قابل جمع.[2]

1-4-3- نسخ

مفهوم لغوی و اصطلاحی نسخ:
نسخ در لغت به معانی مختلفی آمده است از جمله: ازاله، تغییر، ابطال و چیزی را به جای چیز دیگر قرار دادن.[3]
نسخ نزد پیشینیان مفهومی گسترده تر از مفهوم امروزی داشته و هر گونه تغییر مثل تقیید و تخصیص را شامل می گردید.[4]
نسخ در اصطلاح کنونی عبارت است از "رفع حکم سابق، که بر حسب ظاهر اقتضای دوام داشته، به تشریع حکم لاحق، به گونه ای که جایگزین آن گردد و امکان جمع میان هر دو نباشد."[5]
حکمت نسخ:
در هر حرکت اصلاحی و رو به رشدی، لازمه تکامل، نسخ برخی آئین نامه ها می باشد. نسخ در یک شریعت نو بنیاد همانند نسخه های پزشک است که با توجه به شرایط بیمار تغییر پیدا می کند. در رابطه با دین جامع اسلام نیز نسخ به دلیل شرایط متغیر جامعه صورت گرفته و تا زمانی ادامه پیدا می کند که شریعت به کمال مقصود خود برسد و آن تکمیل دین اسلام است. پس نسخ تا پایان حیات پیامبر ادامه داشته و بعد از آن دیگر نسخی صورت نگرفته است. شارع مقدس با علم و آگاهی و احاطه کامل به همه جوانب امور، قوانین را به صورت تدریجی و با رعایت حال و موقعیت مردم وضع می کند. لذا نسخ به معنای جهل قانون گذار نیست بلکه بدین معناست که حکم منسوخ از همان اول برای خداوند مقید بوده و خداوند از محدود بودن آن اگاهی داشته گرچه مردم نسبت به مقید بودن آن جاهل بودند و در ظاهر آن را دائمی می شمردند. همچنین سنت امتحان الهی نیز از حکمتهای نسخ در احکام شمرده شده است.[6]
شروط نسخ:[7]
از تعریف اصطلاحی نسخ شروطی بدست می آید که عبارتند از:
1-[=Times New Roman] نسخ تنها اختصاص به احکام شرعی وضعی یا تکلیفی دارد.
2-[=Times New Roman] عدم تبدّل موضوع مانند تبدّل حاضر به مسافر یا اختیار به حالت اضطرار. پس هر گونه تغییر در موضوع، حکم را از حیطه مسأله نسخ خارج می سازد. زیرا هر موضوعی حکم مربوط به خود را دارد.
3-[=Times New Roman] عدم تقیید حکم سابق به قید زمانی. ظاهر حکم سابق باید اقتضای دوام را داشته باشد و هیچگونه قید زمانی اعم از صریح و غیر صریح در آن نباشد که نشان دهد حکم موقت است.[8]
4-[=Times New Roman] وجود تنافی میان ناسخ و منسوخ و عدم امکان جمع میان آن دو.
5-[=Times New Roman] زمان نزول آیه ناسخ باید متأخر از زمان ایه منسوخ باشد.
انواع نسخ:
بسیاری از دانشمندان علوم قرآنی، نسخ را به سه قسم تقسیم نموده اند که عبارتند از : 1. نسخ تلاوت و حکم؛ 2. نسخ تلاوت بدون حکم؛ 3. نسخ حکم بدون تلاوت.
در قرآن کریم تنها مورد سوم نسخ صورت گرفته است. که خود به سه قسم: نسخ قرآن به قرآن، نسخ قرآن به خبر متواتر و نسخ قرآن به خبر واحد تقسیم می شود. که قسم سوم آن پذیرفته نیست زیرا خبر واحد هم تراز قرآن که قطعی الصدور است نمی باشد که آن را نسخ کند.[9]

تعداد آیات ناسخ و منسوخ:
سيوطى در الاتقان ضمن رد طرفداران كثرت نسخ، در يك بررسى در مورد آيات نسخ، از ابتدا تا انتهاى قرآن موارد معدودى را ذكر نموده است كه عبارتند از: سوره بقره شش آيه، آل عمران يك آيه، نساء دو آيه، مائده سه آيه، انفال سه آيه، نور دوآيه، احزاب يك آيه، مجادله يك آيه، ممتحنه يك آيه، مزمل يك آيه. مجموعه آيات منسوخ نزد سيوطى، 21 آيه است كه در منسوخ بودن يك مورد هم ترديد مى نمايد. زرقانى نيز به پيروى از سيوطى همين آيات را مورد بررسى قرار داده است.[10]
دكتر صبحى صالح پس از بيان اين مطلب كه محققان، آيات منسوخ قرآن را اندك مى دانند، به نظر سيوطى اشاره نموده مى گويد: اگر بررسى نماييم، درمى يابيم آياتى كه پذيراى نسخند افزون بر ده آيه نخواهند بود.[11]
آیت الله محمد هادی معرفت در بررسی های خود تنها هشت آیه را منسوخ می داند، که عبارتند از: آیه نجوا، آیه عدد مقاتلان، آیه امتاع، آیه جزای فاحشه، آیه توارث به ایمان، آیه صفح، آیه معاهده و آیات تدریجی بودن تشریع قتال.[12]
آیت الله خوئی، جز یک مصداق برای نسخ در قرآن قائل نیست و آن آیه نجواست.[13]
بررسی نسخ در آیه نجوا:
تنها آیه ای که مورد اتفاق تمام علماء شیعه و بسیاری از علماء اهل سنت در رابطه با نسخ است آیه نجوا می باشد. لذا برای نمونه به بررسی این آیه می پردازیم و بعضی از آیات دیگر در این رابطه که از سوی شبهه پردازان در شمار آیات متناقض مطرح شده است را در فصل های بعدی بررسی می نماییم.
آیه 12 سوره مجادله:
يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ بَينْ‏َ يَدَىْ نجَْوَئكمُ‏ْ صَدَقَةً ذَالِكَ خَيرٌْ لَّكمُ‏ْ وَ أَطْهَرُ فَإِن لَّمْ تجَِدُواْ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيم‏
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، هر گاه با پيامبر [خدا] گفتگوى محرمانه مى‏كنيد، پيش از گفتگوى محرمانه خود صدقه‏اى تقديم بداريد. اين [كار] براى شما بهتر و پاكيزه‏تر است و اگر چيزى نيافتيد بدانيد كه خدا آمرزنده مهربان است.
آیه 13 سوره مجادله:
ءَ أَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُواْ بَينْ‏َ يَدَىْ نجَْوَئكمُ‏ْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُواْ وَ تَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ الزَّكَوةَ وَ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبِيرُ بِمَا تَعْمَلُون‏
آيا ترسيديد كه پيش از گفتگوى محرمانه خود صدقه‏هايى تقديم داريد؟ و چون نكرديد و خدا [هم‏] بر شما بخشود، پس نماز را برپا داريد و زكات را بدهيد و از خدا و پيامبر او فرمان بريد، و خدا به آنچه مى‏كنيد آگاه است.
در شان نزول اين آيه گفته اند: مسلمانان در اثر كثرت سؤالات غيرلازم، وقت پيامبر را بى نتيجه مى گرفتند، آیه 12 سوره مجادله نازل شد و براى هر بار صحبت، انفاق يك درهم را به عنوان صدقه واجب نمود.
بدین ترتیب مؤمنان و صحابه، نجوا با پيامبر را براى خوف از بخشش مال، ترك نمودند و هيچ كس جز على بن ابى طالب با پيامبر سخن نگفت. على(ع) ده مرتبه اقدام به اين كار نمود و براى هر مرتبه يك صدقه داد; تا آن كه آيه بعدى از همين سوره نازل شد و شديدا صحابه و مؤمنان را مورد عتاب قرار داد:"ءاشفقتم ان تقدموا بين يدى نجواكم صدقات" آيا ترسيديد كه پيش از گفت وگوى محرمانه خود، صدقه اى تقديم بداريد.
با نزول اين آيه، حكم آيه سابق نسخ گرديد.[14]
رابطه بین نسخ و تناقض:
از دیدگاه عده ای از شرق شناسان مانند نولدکه، بلاشر، بالجون، بل، برتون، پاورز و... در قرآن تناقضاتی وجود دارد که عامل و زمینه ساز پیدایش اعتقاد به نسخ می باشد. البته به مرور زمان خود آنها نیز به سستی این دیدگاه پی برده اند و کمتر آن را مورد توجه قرار داده اند. در این میان عملکرد افرادی مانند نحّاس و دیگران که کمترین ناسازگاری موجود در قرآن را حمل بر نسخ کرده اند در پیدایش این دیدگاه توسط شرق شناسان تأثیرگذار بوده است. تفسیر سطحی، عدم توجه به شرایط زمانی و مکانی آیات، عدم تسلط به زبان قرآن و علوم قرآنی و عواملی که در بخش های قبلی ذکر شد، موجب تلقی تناقض و ناهماهنگی در قرآن از سوی عده ای از شرق شناسان می باشد.[15]
همانطور که در مفهوم تناقض گفته شد در تناقض وحدت هشت امر شرط است از جمله وحدت زمان، ملاک و شرط. اگر هر کدام از این شروط تغییر کند دیگر تناقض، تضاد و مخالفتی در میان نیست. در شروط نسخ ذکر شد که آیه ناسخ باید از نظر زمانی متاخر از منسوخ باشد پس شرط وحدت زمان در تناقض منتفی می گردد. همچنین بین دو آیه ناسخ و منسوخ در ملاک حکم تفاوت وجود دارد. بدین ترتیب شروط تناقض در نسخ محقق نشده و نسخ از لحاظ منطقی هیچگونه تناقضی ندارد.[16]




[1] بررسی شبهات تناقضات در قرآن، ص 8 و 9.

[2] همان، ص 9 با اضافات.

[3] بیان در علوم و مسائل کلی قرآن، سید ابوالقاسم خوئی، ترجمه محمد صادق نجمی و هاشم زاده هریسی، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی، واحد خوی، چاپ پنجم 1375، ج 2، ص 470.

[4] علوم قرآنی، محمد هادی معرفت، انتشارات التمهید، قم، 1378، ص 248.

[5] همان، ص 251.

[6] ر.ک: درسنامه علوم قرآنی، حسین جوان آراسته، موسسه بوستان کتاب قم، چاپ هفتم 1383، ص 413 – 416.

[7] ر.ک: درسنامه علوم قرآنی، ص 405 – 412.

[8] عدم تقیید به قید زمانی غیر صریح نظر بعضی از علماء مثل آیت الله خوئی می باشد. ر.ک: بیان، ج2، ص 228 و 359؛ اما نظر برخی دیگر از علماء مانند آیت الله معرفت این است که قید غیر صریح در آیه، آیه را از نسخ خارج نمی کند. ر.ک: علوم قرآنی، ص 252 .

[9] درسنامه علوم قرآنی، ص 425 و 426.[=B Yagut][=Times New Roman]

[10] ر.ك: الاتقان فی علوم القرآن، جلال الدین عبدالرحمن سیوطی، ترجمه سید مهدی حائری قزوینی، موسسه انتشارات امیرکبیر تهران، چاپ دوم 1376، ج 2، ص 708 – 712؛ مناهل العرفان فی علوم القرآن، محمد عبد العظیم الزرقانی، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1416ه، ج 2، ص 256 – 270.

[11] ر.ک: مباحث فی علوم القرآن، صبحی صالح، دارالعلم للملایین، بیروت، 1990م، ص 273 و 274.

[12] ر.ك: التمهيد، محمد هادی معرفت، موسسه النشر الاسلامی، قم، ج 2، ص 300 - 316.

[13] ر.ک: بيان در علوم و مسائل کلی قرآن، ج2، ص 650 – 661.

[14] ر.ک: الميزان، ج 19، ص 189؛ بيان، ج2، ص 650 - 661؛ التمهيد، ج 2، ص 300.

[15] نشریه اندیشه صادق، شماره 15، تابستان 1383، مقاله "نقد و بررسی دیدگاه های مشهور شرق شناسان در مورد نسخ"، علی شریفی، ص 114.

[16] درسنامه علوم قرآنی، ص 419 .

بحث ادامه دارد

فصل 2: بررسی شبهه دوگانه گویی در آیات اعتقادی

- آزادی در پذیرش دین

متن شبهه:
آیه 256 سوره بقره می فرماید که در دین هیچ اجباری نیست ( لا اکراه فی الدین ) حال آنکه در آیه 39 سوره انفال دستور جنگ با کافران داده شده است تا دین یکسره از آن خدا گردد. آیا این نشان از اجبار در پذیرش دین نمی باشد؟! و نتیجه آن تناقض در این آیات نیست؟
آیه 256 سوره بقره:
لَا إِكْرَاهَ فىِ الدِّينِ قَد تَّبَينَ‏َ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىّ‏ِ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى‏ لَا انفِصَامَ لَهَا وَ اللَّهُ سمَِيعٌ عَلِيم
در دين هيچ اجبارى نيست. و راه از بيراهه بخوبى آشكار شده است. پس هر كس به طاغوت كفر ورزد، و به خدا ايمان آورد، به يقين، به دستاويزى استوار، كه آن را گسستن نيست، چنگ زده است. و خداوند شنواىِ داناست.
آیه 39 سوره انفال:
وَ قَاتِلُوهُمْ حَتىَ‏ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِير
و با آنان بجنگيد تا فتنه‏اى بر جاى نماند و دين يكسره از آنِ خدا گردد. پس اگر [از كفر] بازايستند قطعاً خدا به آنچه انجام مى‏دهند بيناست.

پاسخ شبهه:
ابتدا به بررسی واژگان کلیدی این دو آیه می پردازیم.
اکراه: در ریشه این لغت دو احتمال وجود دارد. یا از ریشه کَره می باشد به معنای تحمیل و اجبار با عامل بیرونی و یا از ریشه کُره است به معنای عدم تحمل و مطلوبیت درونی. در اکثر تفاسیر معنای اول ذکر شده است یعنی اکراه به معنای آن است که کسی را به اجبار وادار به کاری کنند [1].البته معنای دوم نیز مردود نیست چنانچه بعضی مفسران این معنا را نیز در نظر گرفته اند.
الدین: دين عبارت است از يك سلسله معارف علمى كه معارفى عملى به دنبال دارد، و جامع همه آن معارف، يك كلمه است و آن عبارت است از" اعتقادات ".[2] لفظ"فی الدین" دلالت دارد بر مفهوم مجموع متن دین اعم از اعتقاد و احکام.[3]
فتنه: از ریشه فتن که در اصل به معنای گذاشتن طلا در آتش است تا خوبی آن از ناخوبی آن آشکار شود.[4] فتنه به معنای امتحان و آزمایش می باشد.[5] فتنه آن است که بوسیله چیزی امتحان شود هم به خود امتحان و هم به لازم امتحان که شدت و عذاب است و هم به ضلال و شرک که سبب شدت و عذاب اند اطلاق می شود و در قرآن همه این معانی می باشد.[6] واژه ی فتنه بیشتر در پيش‏آمدهاى جنگى و ناامنى‏ها و شكستن پيمانهاى صلح به کار می رود.[7] در مجموع فتنه معنای وسیعی دارد و هر گونه اعمال فشار را شامل می شود که به پیدایش اختلال و بهم خوردگی و فساد
می انجامد.[8] فتنه گاهی در قرآن به معنای شرک و بت پرستی است که انواع فشارها و محدودیتها را برای جامعه دارد و همچنین به فشارها و تبلیغاتی که از سوی دشمنان برای از بین بردن ندای دعوت حق خواهان و بازگرداندن مومنان به شرک صورت میگیرد فتنه گفته می شود، چنانکه کفار در مکه مسلمانان را با تهدید و شکنجه به برگشت از اسلام مجبور می کردند.[9]
از بررسی آیات در میابیم که دین که یک مسئله قلبی و اعتقادی است را نمی توان و نباید تحمیل کرد. اسلام نیازی به تحمیل ندارد زیرا شواهد و برهانهای روشن و قاطع دارد و انسان نیز نباید مورد اجبار جهت پذیرش دین قرار گیرد. در آیه 39 سوره انفال - و آیات مشابه آن در مورد قتال و جهاد با کفار- نیز نه تنها این مفهوم رد نشده بلکه امری آمده است که نتیجه اطاعت آن تحقق آیه قبل یعنی آزادی در پذیرش دین است. معنای آیه "و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین کلُه لله" این نیست که دین را بر آنها تحمیل کنید بلکه مراد اینست که با مزاحمانی که سعی در ایجاد خلل در دینداری و گسترش اسلام دارند برخورد جدی بشود تا دست از فتنه انگیزی و فساد بر دارند. نباید به افراد فاسد و مغرضی که سعی در گمراه کردن مردم و فساد در جامعه دارند اجازه عمل داد مانند عضوی که قابل معالجه نیست و هر چه بگذرد شیوع بیشتری پیدا میکند و باید آن عضو را قطع کرد. در حقیقت این آیه در جهت دفاع از حریت و آسایش انسانها و مومنان است چنانکه در چند آیه قبل به این مطلب اشاره کرده است که چطور کافران سعی دارند که مردم را از راه الهی بازدارند.[10] لذا اگر دست از فتنه انگیزی بردارند نیازی به آن برخورد نیست چنانکه در آیه 39 و 61 سوره انفال به این مطلب اشاره شده است. جنگهای صدر اسلام نیز یا جنبه تدافعی داشته و آنهایی که جهاد ابتدایی بوده برای از بین بردن نظامات غلط و ظالمانه و ایجاد فضایی ازاد برای آشنایی و انتخاب دین و مذهب و نابودی خرافه پرستی و انحرافات فکری بوده است. [11]
بعضی مفسران آیه 39 سوره انفال را ناسخ آیه 256 بقره می دانند حال آنکه با توجه به توضیحات قبل این دو آیه منافاتی با هم ندارند و از طرفی هم آیه 256 بقره همراه با علتی برای عدم اجبار در دین است( قد تبین الرشد من الغی) و اگر منسوخ باشد علتش نیز باید نسخ میشد حال آنکه این علت یعنی روشن بودن حق امری است ثابت و جاودانی و مطابق عقل که نسخ نمی پذیرد.[12]


[1] ترجمه الميزان، ج‏2، ص: 523.

[2] همان، ج‏2، ص: 523.

[3] قاموس قرآن، سید علی اکبر قرشی، قرن 15، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ ششم 1371، ج6، ص 107.

[4] المفردات فی غریب القرآن، حسین بن محمد راغب اصفهانی، قرن ششم، دار العلم الدار الشامیة، دمشق بیروت، چاپ اول 1412 ق، ج1، ص 623.

[5] لسان العرب، محمد بن مکرم ابن منظور، قرن هفتم، دار صادر، بیروت، چ سوم 1414 ق، ج‏13، ص: 317.

[6] قاموس قرآن، ج 5 147 و 148.

[7] ترجمه الميزان، ج‏9، ص: 98.

[8] تفسير روشن، حسن مصطفوی، قرن 15، مرکز نشر کتاب، تهران، چاپ اول 1380، ج‏9، ص: 344.

[9] تفسير نمونه، ج‏7، ص: 165.

[10] آیه 36 سوره انفال: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّواْ عَن سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِلىَ‏ جَهَنَّمَ يحُْشَرُون‏
بى‏گمان، كسانى كه كفر ورزيدند، اموال خود را خرج مى‏كنند تا [مردم را] از راه خدا بازدارند. پس به زودى [همه‏] آن را خرج مى‏كنند، و آن گاه حسرتى بر آنان خواهد گشت سپس مغلوب مى‏شوند. و كسانى كه كفر ورزيدند، به سوى دوزخ گردآورده خواهند شد.

[11] تفسير نمونه، ج‏2، ص: 282 با اضافات.

[12] ترجمه الميزان، ج‏2، ص: 525.



2-2- اختیار انسان

متن شبهه:
در آیه 29 سوره کهف می خوانیم که اختیار کفر و ایمان به انسان داده شده است اما در آیه 30 سوره انسان بیان شده که تا خدا نخواهد انسان اختیاری ندارد. آیا این دو آیه متناقض نیستند؟
آیه 29 سوره کهف:
وَ قُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكمُ‏ْ فَمَن شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَ مَن شَاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بهِِمْ سُرَادِقُهَا وَ إِن يَسْتَغِيثُواْ يُغَاثُواْ بِمَاءٍ كاَلْمُهْلِ يَشْوِى الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَ سَاءَتْ مُرْتَفَقًا
و بگو: «حق از پروردگارتان [رسيده‏] است. پس هر كه بخواهد بگرود و هر كه بخواهد انكار كند، كه ما براى ستمگران آتشى آماده كرده‏ايم كه سراپرده‏هايش آنان را در بر مى‏گيرد، و اگر فريادرسى جويند، به آبى چون مس گداخته كه چهره‏ها را بريان مى‏كند يارى مى‏شوند. وه! چه بد شرابى و چه زشت جايگاهى است.»
آیه 30 سوره انسان:
وَ مَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كاَنَ عَلِيمًا حَكِيمًا
و تا خدا نخواهد، [شما] نخواهيد خواست قطعاً خدا داناى حكيم است‏.

پاسخ شبهه:
در ابتدا ذکر سه مقدمه ضروری است:
1.[=Times New Roman] هر انسانی با فطرت و عقل خویش در می یابد که در انجام بسیاری از امور قدرت و توانایی دارد و می تواند کارهایی را انجام دهد یا ترک نماید. این مطلبی است که هیچ عقل سلیمی آن را انکار نمی کند چرا که زندگی انسان با اعمال انسان گره خورده و عملکرد انسان بسته به انتخاب انسان در عمل است. به همین دلیل است که مجرمان را به خاطر جرمشان سرزنش می کنند و نیکوکاران را به دلیل اعمال خوب می ستایند و این پاداش و مجازات بدون اختیار معنی ندارد. لذا کوچکترین شکی در وجود اختیار برای انسان نیست.
2.[=Times New Roman] از طرف دیگر هر انسانی نیز به این مطلب اقرار می کند که در انجام بعضی امور دست او بسته است. مثلا حیات و مرگ انسان، قدرت و توانایی، استعداد و اکثر مقدماتی که برای اعمال اختیاری انسان لازم است از محدوده اختیارات وی خارج است. حتی اختیار انسان بدون اختیار او در نهادش گذاشته شده است.
3.[=Times New Roman] تمام موجودات عالم در بوجود آمدن، بقا و استمرار خویش محتاج مبدأ اعلای آفرینش هستند. همه محتاج رحمت و عنایت پروردگار عالم می باشند که اگر یک لحظه توجه خالق جهان از هستی قطع شود تمام موجودات مبدل به عدم می گردند.
از جمع این مقدمات به این نتیجه می رسیم که انسان و افعال او در میان دو حالت جبر و اختیار قرار دارد. انسان در بکارگیری قدرت خود در انجام امور و انتخاب مسیر زندگی مختار و آزاد است و این همان مطلبی است که آیه 29 سوره کهف آن را بیان می کند. و از طرفی دیگر هستی انسان و قدرت وی و تمام مقدماتی که برای اعمال خود دارد از سوی پروردگار افاضه می شود. و همان طور که در پیدایش این امور به خداوند نیاز دارد در ادامه و بقاء آن نیز محتاج توجه و عنایت اوست. آری انسان با اختیار خویش عمل می کند و مختار است ولی همین اختیار وی موهبتی است از سوی خداوند که به صورت اجبار در نهاد وی گذارده شده.[1]
آیه 30 سوره انسان بیان می کند که مشیت و اراده بنده به مشیت و اراده خداوند وابسته است. پس اراده و مشیت خدا به اراده بنده تعلق می گیرد نه به فعل او. بدین ترتیب بدون واسطه اراده خدا به اراده انسان و با واسطه به فعل انسان تعلق گرفته است چرا که افعال انسان از اراده انسان سرچشمه می گیرد. پس افعال انسان اختیاری است چون مستند به اراده اوست اما اختیار انسان مستند به اختیار دیگری نیست بلکه به اراده خداوند متعلق است.[2]
بدین ترتیب با توجه به مجموع آیات قرآن کریم اصل معروف "الامر بین الامرین" که شیعه به آن معتقد است اثبات می شود. نه تفویض و واگذاری کامل و نه جبر و سلب اختیار، بلکه حقیقتی دقیق و ظریف میان این دو، نوعی آزادی که وابسته به مشیت الهی است.[3]
برای تکمیل این بحث، به چند روایت استناد می کنیم.
امام صادق عليه السلام : هر چيزى كه بتوانى بنده را به سبب انجام آن سرزنش كنى كار خود اوست و هر آن چيزى كه نتوانى بنده را به سبب آن سرزنش كنى كار خداست. خداوند متعال به بنده‏اش مى‏فرمايد: چرا نا فرمانى كردى؟ چرا نابكارى كردى؟ چرا شراب خوردى؟ چرا زنا كردى؟ پس، اينها كار بنده‏است. ولى به او نمى‏فرمايد: چرا بيمار شدى؟ چرا قد و قامتت كوتاه شد؟ چرا سفيد پوست شدى؟ چرا سياه پوست شدى؟ چون اين امور فعل خداوند متعال است.[4]
مردی از امام صادق علیه السلام سوال نمود که: آیا خداوند بندگان را به گناه اجبار کرده؟ امام فرمود: نه. مرد پرسید؟ کارشان را یکباره به خودشان واگذار کرده؟ امام پاسخ داد: نه. مرد گفت: پس واقعیت جریان چگونه می باشد؟ امام فرمود: "از طرف خداوند لطف و عنایتی بر بندگان می رسد و راهی در میان جبر و تفویض پیموده می شود."[5]
امام‏صادق عليه السلام - در روايت مفضل بن عمر از آن حضرت - فرمودند: نه جبر است و نه تفويض بلكه امرى است ميان اين دو. پرسيدم: امر ميان اين دو امر چيست؟ فرمود: براى مثال مردى را مى‏بينى كه گناه مى‏كند و تو او را از آن باز مى‏دارى امّا او نمى‏پذيرد و تو به حال خود رهايش مى‏كنى و او گناه خود را انجام مى‏دهد. پس، چون او به نهى تو اعتنايى نكرده و در نتيجه به حال خود رهايش كرده‌‏اى نبايد گفت كه تو او را به گناه دستور داده‏اى.[6]
بدین ترتیب بین این آیات هیچ گونه تناقضی در میان نیست بلکه با در کنار هم قرار دادن آیات در میابیم که یکدیگر را تکمیل و تفسیر می کنند.


[1] ر.ک: بیان در علوم و مسائل کلی قرآن، ج 1، ص 153-155.

[2] ترجمه الميزان، ج‏20، ص: 229.

[3] تفسير نمونه، ناصر مکارم شیرازی و همکاران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ اول 1374، ج‏25، ص: 385.

[4] میزان الحکمة، محمد ری شهری، ترجمه حمید رضا شیخی، دارالحدیث، قم، چاپ اول 1378، ج2، ص 681 .

[5] اصول کافی، ثقة الاسلام کلینی، ترجمه و شرح: سید محمد باقر کمره ای، انتشارات اسوه، تهران، چاپ سوم 1375، ج 1، کتاب توحید، باب جبر و قدر و امر بین الامرین، ص 452.

[6] میزان الحکمة، ج2، ص 682 و 683 .

2-3-اراده خداوند در بازداشتن از شرک

متن شبهه:
آیه 107 سوره انعام می فرماید که اگر خدا می خواست مشرکان شرک نمی آوردند. در آیه 148 همین سوره این سخن از زبان مشرکان بیان شده پس چرا در انتهای آیه مشرکان به دروغ و پیروی از گمان متهم شده اند؟
آیه 107 سوره انعام:
وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكُواْ وَ مَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَ مَا أَنتَ عَلَيهِْم بِوَكِيل‏.
و اگر خدا مى‏خواست آنان شرك نمى‏آوردند، و ما تو را بر ايشان نگهبان نكرده‏ايم، و تو وكيل آنان نيستى.
آیه 148 سوره انعام:
سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشرَْكُواْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشرَْكْنَا وَ لَا ءَابَاؤُنَا وَ لَا حَرَّمْنَا مِن شىَ‏ْءٍ كَذَالِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ حَتىَ‏ ذَاقُواْ بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِندَكُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تخَْرُصُون
كسانى كه شرك آوردند به زودى خواهند گفت: «اگر خدا مى‏خواست، نه ما و نه پدرانمان شرك نمى‏آورديم، و چيزى را [خودسرانه‏] تحريم نمى‏كرديم.» كسانى هم كه پيش از آنان بودند، همين گونه [پيامبران خود را] تكذيب كردند، تا عقوبت ما را چشيدند. بگو: «آيا نزد شما دانشى هست كه آن را براى ما آشكار كنيد؟ شما جز از گمان پيروى نمى‏كنيد، و جز دروغ نمى‏گوييد.»

پاسخ شبهه:
در ابتدا لازم است مقدمه ای را در رابطه با " مشیت و اراده الهی " بیان کنیم.
خواست و اراده خداوند متعال دو گونه است:
1- اراده حتمیه یا اراده تکوینی که خواسته های خداوندگاری است که تخلف ندارد و حتمی است.
2- اراده غیر حتمیه یا اراده تشریعی که نظر حق به آن تعلق گرفته اما جبر تکوینی را به کار نگرفته است. یعنی انسان را بین اطاعت و تخلف مختار کرده است. این اراده بیشتر در حوزه انسان و شریعت و حقوق است. مانند اینکه خداوند اراده کرده که انسان نماز بخواند یا خواسته است که اسلام بیاورد اما انسانهایی هستند که مسلمان نیستند یا نماز نمی خوانند. این نوع اراده را می توان نوعی دعوت خداوند در امور تشریعی تعبیر کرد.[1]
خداوند اراده کرده است که انسان اختیار داشته باشد و این اختیار اراده ی حتمی خداست. یعنی حتما اختیار دارد و با این اختیار در امور مختلف تصمیم گیری و عمل می کند. در این میان خداوند اراده غیر حتمی دارد که انسان ایمان را به جای کفر انتخاب کند و از طرفی هم اراده حتمی بر اختیار انسان است لذا انسان ها به اختیار خودشان که از اراده حتمی خداست یا ایمان می آورند یا کفر می ورزند گرچه خواست تشریعی خداوند ایمان است. البته خداوند این قدرت را دارد که انسانها را به جبر به راه ایمان بیاورد اما اگر چنین می شد بهشت و جهنم، جزا و پاداش،ظلم و ثواب، کافر و مومن مفهومی نداشت و برتری کسی ثابت نمی شد. اختیار اساس تکلیف و امر و نهی است. اگر اختیاری نبود بعثت انبیاء و ابشار و تنذیر نیز مفهومی نداشت. در اين صورت نه چنان ايمانى ارزش خواهد داشت و نه اعمالى كه در پرتو اين ايمان اجبارى انجام مى‏گردد، بلكه فضيلت و تكامل انسان در آن است كه راه هدايت و پرهيزكارى را با پاى خود و به اراده و اختيار خويش بپيمايد.[2]
در آیه 107 سوره انعام صحبت از اراده تکوینی خداوند شده است. به این معنا که می فرماید خداوند قدرت دارد که با اراده تکوینی خود (با جبر) انسان ها را مومن کند اما این اراده را نکرده و اختیار انتخاب را به انسان داده است. زیرا ایمان جبری ارزشی ندارد. البته خواست تشریعی خداوند بر ایمان بشر است و او ضلالت و شر را برای بندگان نمی خواهد. اما بیان مشرکان در آیه 148 نشان می دهد که آنها قائل به جبر در شرک خود بوده اند و اینگونه استدلال کردند که اگر خداوند می خواست ما شرک نمی ورزیدیم و با قدرت خود مانع شرک ما میشد پس او نمی خواسته ایمان بیاوریم و ما هم شرک ورزیدیم. حجتی که مشرکان بیان کرده اند در جای خود مطلبی صحیح است چرا که در آیات دیگری از قرآن از جمله آیه 107 انعام تایید شده ولی مدعای آنها از برداشت این مطلب صحیح نیست. زیرا آنها با این دلیل می خواهند شرک و گناهان خود را توجیه کنند حال آنکه خداوند به مشیت تکوینی خود از هیچکس ایمان نخواسته است و این حجت نتیجه مورد نظر آنها را اثبات نمی کند و نتیجه آن بیش از این نیست که خداوند آنها را مجبور به ترک شرک نکرده است. آن حجتی که مشرکان علیه خدا به کار بردند در واقع علیه خودشان است. زیرا آنها میگویند که اگر خدا می خواست آنها را مجبور به ترک شرک و ترک تحریم میکرد حال آنکه این کار را نکرده پس انسان را به اختیار خود باقی گزارده است و انسان با اختیار خود می تواند از شرک پرهیز کند.[3]
بنا بر اين هيچگونه منافاتى بين آیه 107 و آيه 148 كه نفى جبر در آن آمده است نيست، آیه 107 می فرماید: اجبار كردن بندگان كه شما ادعا مى‏كنيد، براى خدا امكان دارد، ولى هرگز چنين نخواهد كرد، چون بر خلاف حكمت و مصلحت آدمى است. و خداوند انسان را مختار گزارده است. در آیه 148 از قول مشرکان می گوید: "خداوند به اختیار ما گذاشت و نخواست که مومن باشیم" که این عقیده تکذیب میشود یعنی میخواهد شما مومن باشید و شما را مختار کرده است.[4] آنها در حقیقت قدرت و مشيت خداوند را بهانه‏اى براى انتخاب مذهب جبر كرده بودند در حالى كه قدرت و مشيت خدا حق است، ولى نتيجه آن جبر نيست او خواسته است كه ما آزاد باشيم و راه حق را به اختيار خود بپيمائيم. لذا تناقض بین این آیات نیز برطرف می شود.[5]




[1] تفسير نور، محسن قرائتی، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، چاپ یازدهم 1383، ج‏3، ص: 326 با اضافات.

[2] تفسير نمونه، ج‏6، ص: 25.

[3] ترجمه الميزان، ج‏7، ص: 504.

[4] تفسير عاملي، ابراهیم عاملی، قرن 14، انتشارات صدوق، تهران 1360، ج‏4، ص: 70.

[5] تفسير نمونه، ج‏6، ص: 25.

2-4-اطاعت همه فرشتگان
متن شبهه:
در آیات 49 و 50 سوره نحل بیان شده که تمام فرشتگان اطاعت امر خدا را می کنند و تکبر نمی ورزند. اما در آیه 34 سوره بقره ابلیس از میان فرشتگان، فرمان خدا را در مورد سجده به آدم اطاعت نکرد و کبر ورزید. آیا این آیه، آیات 49 و 50 نحل را در مورد اطاعت و عدم تکبر تمام فرشتگان نفی نمی کند؟
آیات 49 و 50 سوره نحل:
وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فىِ الْأَرْضِ مِن دَابَّةٍ وَ الْمَلَائكَةُ وَ هُمْ لَا يَسْتَكْبرُِونَ
يخََافُونَ رَبهَُّم مِّن فَوْقِهِمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ
و آنچه در آسمانها و آنچه در زمين از جنبندگان و فرشتگان است، براى خدا سجده مى‏كنند و تكبّر نمى‏ورزند.
از پروردگارشان كه حاكم بر آنهاست مى‏ترسند و آنچه را مأمورند انجام مى‏دهند.
آیه 34 سوره بقره:
وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائكَةِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِيسَ أَبىَ وَ اسْتَكْبرََ وَ كاَنَ مِنَ الْكَافِرِين‏
و چون فرشتگان را فرموديم: «براى آدم سجده كنيد»، پس بجز ابليس- كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد- [همه‏] به سجده درافتادند.

پاسخ شبهه:
در رابطه با اینکه ابلیس از ملائکه هست یا از جن دو دیدگاه وجود دارد:
الف:"ملائکة" موجودات روحانی هستند که خلقت آنها از نور است نه تولید مثل می کنند و نه خوردن و آشامیدن دارند.[1] شأنشان طاعت و مسکنشان آسمانهاست. فرستادگان به سوی پیامبران هستند و صبح و شام تسبیح گوی خداوند هستند.[2] آنها کارگزاران خداوند هستند که نافرمانی و مخالفت امر خداوند را نمی کنند،" لَّا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُون‏"[3] (از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچى نمى‏كنند و آنچه را كه مأمورند انجام مى‏دهند)؛ " لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون‏"[4](كه در سخن بر او پيشى نمى‏گيرند، و خود به دستور او كار مى‏كنند). از کفر و فسق منزه هستند زیرا خداوند آنها را رسول خود قرار داده، "جَاعِلِ الْمَلَئكَةِ رُسُلا"[5] (فرشتگان را پيام‏آورنده قرار داده است).[6]
"ابلیس" بر وزن افعيل از "أبلس" به معنى "يئس" است يعنى از رحمت خدا نوميد شد. يا از «ابلس» است، يعنى متحير و نگران شد. يا از «ابلس» است، يعنى پشيمان شد، زيرا كارى كرده بود كه سزاوار پشيمانى بود. يا از «ابلس» است به معنى ساكت شد و حجّت او گسسته گرديد.[7] بعضی هم گفته اند ابلیس از ماده ای عبری گرفته شده و به معنی خلط و مزج است.[8]
بنا به آیه صریح قرآن ابلیس از "جن" بود نه ملائکه،" إِلَّا إِبْلِيسَ كاَنَ مِنَ الْجِن‏"[9]. و هر جا در قرآن واژه جن به کار رفته همان جن مصطلح است. ابلیس زاد و ولد میکند و ملائکه اینطور نیستند. ابلیس نافرمانی کرده و کافر می باشد و حال آنکه ملائکه پاک و طاهرند. آیه 34 سوره بقره که به ملائکه امر به سجده شده و ابلیس از آنها استثناء شده است نیز دلیل بر این نیست که ابلیس از جنس ملائکه است زیرا ممكن است امر خدا هم به ملائكه و هم به جمعى از جن بوده و ابليس مخالفت كرده باشد. مثل اين كه بگويند به همه اهل بصره دستور رسيد كه به مسجد جامع روند و همه رفتند جز مردى كوفى كه از اين استثناء فهميده ميشود مردم كوفه نيز مانند مردم بصره مأمور بوده‏اند، ولى علت اينكه تنها مردم بصره را نام برده عده زیاد آنها بوده است. و يا استثناء منقطع باشد مانند آيه: "مَا لهَُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّن"[10]‏ هيچ علمى بدان ندارند، جز آنكه از گمان پيروى مى‏كنند. و مؤيد اين نظر روایتی است که ابن بابويه در كتاب "نبوت" از جميل بن درّاج نقل مى‏كند كه ميگويد از امام صادق عليه السلام پرسيدم: ابليس فرشته بود يا جنّ؟ و يا اينكه عهده‏دار كارى در آسمانها بود؟
حضرت فرمودند: "لم يكن من الملائكة و لم يكن يلى شيئا من امر السمآء، كان من الجنّ و كان مع الملائكة، و كانت الملائكة ترى أنه منها و كان اللّه يعلم أنه ليس منها، فلمّا امر بالسجود لآدم، كان منه الذّى كان." یعنی: "نه فرشته بود و نه كارى در آسمانها داشت، او جن بود و با ملائکه می گذرانید، ملائکه او را از خود می دانستند و خداوند می دانست که او از ملائکه نیست تا وقتى امر به سجده به آدم شد، او نافرمانى كرد و فطرتش آشكار شد."[11]
ب: بعضی دیگر معتقدند که "جن" به معنای پوشیده است و ملائکه و ابلیس همه از جن هستند. و همان طور که انسان ها به سه دسته انسانهای معصوم، انسان های معمولی و انسان های خبیث تقسیم می شوند، جن نیز به سه دسته ملائکه مقرب،
جن های عادی و شیاطین که جن های خبیث هستند تقسیم می شوند. از طرف دیگر ممکن است. در مورد قوه تولید مثل نیز خداوند در ابلیس این قوه را نهاده است. در مورد آیه ،" لَّا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُون‏"[12] این صفت دربانان جهنم است واینکه از فرمان حق نافرمانی نمی کنند صفت بعضی از ملائکه است که مقرب هستند نه همه ملائکه. اگر همه ملائکه را با توجه به آیه "جَاعِلِ الْمَلَئكَةِ رُسُلا"[13] رسول خدا و منزه از هر فسق و کفری بدانیم با این آیه "اللَّهُ يَصْطَفِى مِنَ الْمَلَائكَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ"[14] (خدا از ميان فرشتگان و مردمان رسولانى برمى‏گزيند‏) معارض می شود. زیرا "من" در این آیه برای تبعیض است و این آیه بیان می کند که خداوند بعضی از ملائکه را رسول خود انتخاب می کند نه اینکه همه فرشتگان رسول خدا هستند. و آیه "جَاعِلِ الْمَلَئكَةِ رُسُلا" بیان کننده عمومیت نیست بلکه جنس ملائکه مدنظر است یعنی از جنس ملائکه رسولانی قرار داده شده است. بدین ترتیب استثناء در آیه 34 سوره بقره متصل است نه منقطع.[15]
آنچه صحیح تر به نظر می رسد نظر اول است. زیرا استدلال های نظر دوم کامل نیست. مثلا در مورد اینکه در ملائکه قوه تولید مثل نیست و در شیاطین این قوه وجود دارد به هیچ دلیل و قرینه قرآنی یا روایی مستند نشده است. آیه "اللَّهُ يَصْطَفِى مِنَ الْمَلَائكَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ" نیز نشان دهنده این مطلب نیست که بقیه ملائکه نافرمانی کرده اند بلکه تنها بیان کننده این مطلب است که تمام ملائکه رسول خدا به سوی بشر نیستند بلکه عده ای مأمور هستند و بقیه کارگزار امور دیگر می باشند مانند دربانان بهشت و جهنم. از طرفی نیز مقام ملائکه متفاوت است گروهی مقرب تر هستند و این تقرب و مقام اکتسابی نبوده و آنها با این مقامات خلق شده اند. همچنین نظر اول مستند به روایتی صحیح از امام صادق علیه السلام است که این نظر را تقویت میکند. بدین ترتیب تعارض مطرح در این شبهه به راحتی برطرف می شود و آیات 49 و 50 سوره نحل، خود دلیل دیگری بر نظر اول است که ابلیس از جنس ملائکه نیست.
در هر صورت اگر نظر اول را بپذیریم این شبهه بدین صورت برطرف می شود که شیطان از جنس ملائکه نیست که با آیه 49 و 50 سوره نحل تعارضی ایجاد شود. اگر نظر دوم را بپذیریم پاسخ بدین صورت است که در آیه 49 و 50 سوره نحل همانند آیه "جَاعِلِ الْمَلَائكَةِ رُسُلا" جنس ملائکه مدنظر بوده و بیان کننده عمومیت نیست که ابلیس را شامل شود.

[1] تفسير خسروي، علی رضا میرزا خسروانی، قرن 14، انتشارات اسلامیه، تهران، چاپ اول 1390 ق، ج‏1، ص: 80.

[2] مجمع البحرین، فخر الدین طریحی، قرن 15، ناشر: کتابفروشی مرتضوی، تهران، چاپ سوم 1375، ج5، ص 293.[=Times New Roman][=B Yagut]

[3] تحریم/ 6 .

[4] انبیاء/27.

[5] فاطر/ 1.

[6] ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، فضل بن حسن طبرسی، قرن ششم، ترجمه مترجمان، انتشارات فراهانی، تهران، چاپ اول 1360، ج‏1، ص: 127 و 128 .

[7] ر.ک: لسان العرب، ج6، ص 30؛ ترجمه بيان السعادة فی مقامات العبادة، سلطان محمد گنابادی، ترجمه: رضا خانی/ حشمت الله ریاضی، قرن 15، مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه پیام نور، تهران، چاپ اول 1372، ج‏1، ص: 630.

[8] تفسير روشن، ج‏1، ص: 183.

[9] کهف/ 50.

[10] نساء/ 157 .

[11] ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 127 و 128.

[12] تحریم/ 6.

[13] فاطر/ 1.

[14] حج/ 75.

[15] ر.ک: ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 129؛ تفسير خسروي، ج‏1، ص: 81.

2-5- امر به فحشاء؟!

متن شبهه:
در آیه 28 سوره اعراف می خوانیم که خداوند به فحشاء و کار زشت امر نمی کند پس چگونه در آیه 16 سوره اسراء، تصور می شود که به فساد و فسق امر کرده است؟
آیه 28 سوره اعراف:
وَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَيهَْا ءَابَاءَنَا وَ اللَّهُ أَمَرَنَا بهَِا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَ تَقُولُونَ عَلىَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُون
و چون كار زشتى كنند، مى‏گويند: «پدران خود را بر آن يافتيم و خدا ما را بدان فرمان داده است.» بگو: «قطعاً خدا به كار زشت فرمان نمى‏دهد، آيا چيزى را كه نمى‏دانيد به خدا نسبت مى‏دهيد؟»
آیه 16 سوره اسراء:
وَ إِذَا أَرَدْنَا أَن نهُّْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُترَْفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيهَْا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا
و چون بخواهيم شهرى را هلاك كنيم، خوشگذرانانش را وا مى‏داريم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند، و در نتيجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد، پس آن را [يكسره‏] زير و زبر كنيم.

پاسخ شبهه:
اگر متعلق امر را در آیه 16 سوره اسراء، فسق و معصیت بدانیم، واضح است که خداوند متعال به فسق و فجور امر نمی کند. چه امر تشریعی باشد یعنی از طریق رسولان خود مردم را به فسق امر کند. این امر از خداوند محال است همانگونه که آیه 28 سوره اعراف فرموده است که هرگز خداوند به فحشاء امر نمی کند. و چه امر تکوینی باشد و نفی آن از خداوند از امر تشریعی نیز روشن تر است زیرا امر تکوینی معصیت، ضرورتا و بدون اختیار محقق می یابد و لذا معصیتی که از اختیار انسان خارج است معصیت نیست و شایسته عقوبت نمی باشد لذا امر تکوینی معصیت نیز محال است. پس امری که در آیه 16 سوره اسراء آمده است - اگر متعلق آن را فسق در نظر بگیریم - نه امر تشریعی و نه امر تکوینی خداوند است.[1]
به نظر برخی مفسران[2] امر در این آیه امری است مجازی نه حقیقی. زیرا اگر امر به فسق و فجور حقیقی می بود؛ گفته می شد: "افسقوا" یعنی فسق بورزید. و از آنجایی که چنین امری از سوی خداوند متعال عقلا محال است امر مجازی آمده است بدین معنا که خداوند به آنها نعمت های بسیار داده تا شکرگزاری کنند اما آنها از آن نعمتها در پیروی از شهوات استفاده نمودند بدین ترتیب مثل این است که آنها مأمور بودند که نعمات الهی را در این راه صرف کنند در حالی که خداوند خواستار هدایت آنها بود نه فسق و انحرافشان.
بعضی مفسران[3] نیز متعلق امر را اطاعت در نظر گرفته اند که یک امر حقیقی تشریعی است. بدین ترتیب معنای آیه چنین می شود که به اطاعت امرشان کردم پس فسق ورزیدند. اما این توضیح گرچه احتمالش غیر ممکن نیست اما بعید به نظر میرسد زیرا خلاف ظاهر آیه است. هنگامی که می گوییم: "او را دستور دادم و چنین کرد" منظور این است که همان دستور را عملی کرد و چیزی غیر از آن به نظر نمیرسد. در این آیه نیز امر به فسق بهتر از امر به طاعت به نظر می رسد. از جهتی نیز تا همه اهل شهر فسق نورزند بلای عمومی صادر نمی شود پس دلیلی ندارد که امر به طاعت تنها متوجه مترفین [4]باشد.[5]
نظر برگزیده[6] این است که این آیه اشاره به سنت املاء و استدراج دارد یعنی خداوند نعمتهای آنها را فراوان کرد و آنها را به حال خودشان رها کرد. یعنی آنها را به سنت املاء و استدراج مبتلا نمود تا نعمتهایشان بیشتر شده و در خوش گذرانی غرق شوند و بیشتر فسق بورزند تا عذاب الهی بر آنها نازل شود. پس امر ظاهری که در آیه 16 إسراء بیان شده است به سنت املاء و استدراج اشاره می کند و به این معنی نیست که انسانها به فحشاء امر شده باشند. لذا شبهه تناقض برطرف می شود.
همه این تفاسیری که گذشت در صورتی است که معنای "أمرنا" را در آیه 16 سوره اسراء، "امر کردیم" بدانیم. اگر "آمرنا" را از ماده "میره" به معنای "غذای ذخیره" بدانیم معنای آن چنین می شود: "به آنها غذا و روزی ذخیره دادیم.[7] "امرنا" از ماده "ایمار" به معنای "زیاد کردن مال و نسل" و با تشدید میم از مصدر"تامیر" به معنای " تولیت و عهده داری امارت " نیز معنا شده است.[8] در صورتی که هر یک از این معانی را برای "أمرنا" در نظر بگیریم نیز این شبهه به راحتی برطرف می شود زیرا دیگر بحث امر ظاهری به فحشاء مطرح نمی شود.

[1] ر.ک: الكشاف عن حقائق غوامض التنزیل، محمود زمخشری، قرن ششم، دارالکتب العربی، بیروت، چاپ سوم 1407 ق، ج 2، ص 654؛ الميزان، ج 13، ص 82 .

[2] الكشاف، ج 2، ص 654.

[3] جامع البيان في تفسير القرآن، ابوجعفر محمد بن جریر طبری، قرن چهارم، دارالمعرفة، بیروت، چاپ اول 1412 ق، ج‏15، ص: 42 ، ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏14، ص: 110.

[4] مترفين از ماده" ترفه" به معنى نعمت فراوان يعنى متنعمين و ثروتمندان از خدا بى خبر. ر.ک: تفسير نمونه، ج‏12، ص: 59.

[5] ترجمه الميزان، ج‏13، ص: 82.

[6] ترجمه الميزان، ج‏13، ص: 82.

[7] المنجد، لویس معلوف، نشر پرتو – انتشارات پیراسته، چاپ پنجم 1376، ماده مير، شماره 1، ص 781.

[8] روح المعانى فی تفسیر القرآن العظیم، سید محمود آلوسی، قرن 13، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول 1415 ق، ج 8، ص42 و 43.[=B Yagut][=Times New Roman]



باسمه تعالی
با سلام و تشکر از دوست گرامی
در مورد شبهه اخیر این نکته قابل ذکر است که این شبهه بدوی است و با اندک تامل برطرف می شود چرا که در سوره اعراف خداوند متعال مقول قول مشرکین را بیان می کند نه اینکه قول خداوند متعال باشد تا تناقض محقق گردد.

[="Purple"]2-6- امکان فرزند برای خدا؟![/]

[="Red"] متن شبهه:[/]

در آیه 4 سوره زمر خداوند می فرماید که اگر اراده می کرد می توانست برای خود فرزندی از آنچه خلق کرده برگزیند اما در آیه 101 سوره انعام فرموده که این امکان برای خدا نیست زیرا همسری ندارد و همه چیز مخلوق اوست.

آیه 4 سوره زمر:

لَّوْ أَرَادَ اللَّهُ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا لاَّصْطَفَى‏ مِمَّا يخَْلُقُ مَا يَشَاءُ سُبْحَانَهُ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّار

اگر خدا مى‏خواست براى خود فرزندى بگيرد، قطعاً از [ميان‏] آنچه خلق مى‏كند، آنچه را مى‏خواست برمى‏گزيد. منزّه است او، اوست خداى يگانه قهار.

آیه 101 سوره انعام:

بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَنىَ‏ يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُن لَّهُ صَاحِبَةٌ وَ خَلَقَ كلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ وَ هُوَ بِكلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ عَلِيم‏

پديدآورنده آسمانها و زمين است. چگونه او را فرزندى باشد، در صورتى كه براى او همسرى نبوده، و هر چيزى را آفريده، و اوست كه به هر چيزى داناست‏.

[="Magenta"] پاسخ شبهه:[/]

در زبان عربی حرف "لو" به 5 نوع تقسیم می شود که هر کدام معنی خاصی دارند: 1- "لو" به معنی "تقلیل"، مثل "تصدّقوا و لو بدرهم"، (صدقه بدهيد و (حتی اگر) به مقدار بسيار كم و يك درهم باشد.) 2- "لو" به معنی تمنی و آرزو مثل "لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنهُْمْ كَمَا تَبَرَّءُواْ مِنَّا"[1]؛ ( [پیروان گمراه می گویند: ] كاش براى ما بازگشتى بود تا همان گونه كه [آنان‏] از ما بيزارى جستند [ما نيز] از آنان بيزارى مى‏جستيم.) ‏3- "لو" به معنی عرض و درخواست کردن مانند "لو تنزل عندنا فنصب خيراً"؛ (اگر پيش ما مى آمدى خيرى به او مى رسيد.) 4- "لو" به معنی مصدر که بیشتر بعد از واژه "ودّ" (دوست داشتن) می آید مانند "وَدُّواْ لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُون"[2]؛ (دوست دارند كه نرمى كنى تا نرمى نمايند.[نرمش توأم با انحراف] ) در اینجا "تدهن" به دلیل حرف "لو" معنی مصدری می دهد یعنی روغن مالی کردن که کنایه از نرمش است. 5- "لو شرطیه" که موجود شدن حکم مبتنی بر موجود شدن شرط است. مانند اینکه گفته شود "اگر آفتاب طلوع کند همه جا روشن می شود". در اینجا روشن شدن معلق و مبتنی بر طلوع آفتاب است. "لو شرطیه" دو نوع است، یکی آنکه معلق و مبتنی بر مستقبل و آینده باشد. مانند: "وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُواْ مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَفًا خَافُواْ عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُواْ اللَّهَ وَ لْيَقُولُواْ قَوْلًا سَدِيدًا"[3]؛ (و آنان كه اگر فرزندان ناتوانى از خود بر جاى بگذارند بر [آينده‏] آنان بيم دارند، بايد [از ستم بر يتيمان مردم نيز] بترسند. پس بايد از خدا پروا دارند و سخنى [بجا و] درست گويند.) و دیگر اینکه "لو شرطیه" مبتنی بر گذشته باشد. این "لو" بیشتر "امتناعیه" است. البته این "لو شرطیه مبتنی بر گذشته" نیز دو نوع است. یکی اینکه سبب و علت ایجاد حکم فقط همان "شرط" نباشد و علت دیگری نیز وجود داشته باشد در اینصورت لو امتناعیه نیست. مانند "اگر خورشید طلوع کرد روشنی وجود دارد." در اینجا علت روشنایی فقط طلوع خورشید نیست بلکه ممکن است روشنایی با چراغ نیز صورت بگیرد، پس این لو امتناعیه نیست و وقوعش محال و ممتنع نمی باشد. اما اگر تنها علت ایجاد حکم همان شرط باشد در اینصورت لو امتناعیه می باشد و برای امور محال به کار می رود. یعنی چون جواب شرط ممنوع و محال است خود شرط نیز محال است و بعد از لو همیشه مطلبی می آید که وقوعش محال و ممتنع است."لو" در آیه 4 سوره زمر "لو امتناعیه" است. زیرا هم قبل از فعل ماضی به کار رفته و شرطیه است و هم اینکه تنها سبب ایجاد حکم، شرط است که همان اراده خداست و چون اراده خدا ممنوع است ایجاد حکم نیز محال می باشد.[4]

برای فرزند دو معنا وجود دارد. یکی اینکه فرزند از طریق تولید مثل متولد شده باشد. در این صورت بین فرزند و پدر شرکتی حقیقی وجود دارد. فرزند در ذات و آثار و خواصش عین پدر است و از وجود اوست. مانند فرزند انسان که انسانی میشود که با او سنخیت دارد. لازمه داشتن فرزند حقیقی، جسم بودن، تجزیه پذیر بودن، داشتن شبیه و نظیر و همسر است که خداوند متعال از تمام این لوازم منزه است. آیه 101 سوره انعام تنزیه خداوند است از داشتن فرزند حقیقی. معنای دیگر "تبنّی" است. یعنی فرزند انتخابی که معمولا برای انس، دفع تنهایی، کمک و مانند آن است. در این مورد هم باید فرزند با پدر در شئونات خاص او شریک باشد مثلا حیثیت و آبرو و املاک و ارث و .... حال آنکه خداوند از غیر بی نیاز است و ماورای الهی مخلوق و مقهور او هستند.[5]

آیه 4 سوره زمر هر دو نوع معنای فرزند را برای خداوند محال می داند.

با توجه به این مطلب، آیه 4 سوره زمر وجود فرزند را برای خدا محال و ممتنع می داند نه ممکن. این آیه یک برهان استثنایی است که از محال بودن و نقض مقدم، نقض تالی نتیجه می شود. به این صورت که می فرماید اگر خدا می خواست فرزندی بگیرد از مخلوقات خود انتخاب می کرد اما اراده گرفتن فرزند محال و ممتنع است در نتیجه انتخاب فرزند نیز محال است.[6]

نتیجه آنکه در آیه 4 سوره زمر صحبت از امکان گرفتن فرزند نیست بلکه یک برهان استثنایی است در اثبات محال بودن گرفتن فرزند حقیقی یا تبنی برای خداوند واحد قهار که با آیه 101 سوره انعام هیچ منافاتی ندارد بلکه موید آن می باشد.

[1] بقره/ 167.

[2] قلم/ 9.

[3] نساء/ 9.

[4] بررسی شبهات تناقضات در قرآن، ص 32 و 33.

[5] ر.ک: ترجمه الميزان، ج‏17، ص: 358؛ تفسير نمونه، ج‏19، ص: 375

[6] ترجمه الميزان، ج‏17، ص: 359
1

موضوع قفل شده است