خداو انسان یکی هستند؟

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خداو انسان یکی هستند؟

سلام توی یه کتاب خوندم علم وعالم ومعلوم یکی هستد اگه اینطوره پس خداکه عالمه با انسان ها یکیه وفرق نداره؟؟؟؟؟

قاصدک;63138 نوشت:
سلام توی یه کتاب خوندم علم وعالم ومعلوم یکی هستد اگه اینطوره پس خداکه عالمه با انسان ها یکیه وفرق نداره؟؟؟؟؟

با سلام:Gol:

بحث اتحاد عالم و معلوم یکی از بحث های مفصل فلسفی است که بین فلاسفه محل نزاع است، اینگونه نیست که با خواندن یک عبارت "اتحاد علم و عالم و معلوم" بدون تحقیق و بررسی موضوع، به غلط، بصورت کلی، رأی به "یکی بودن خدا و انسان" صادر کنیم.

در این مجال، بطور خلاصه، مسألۀ اتحاد عالم و معلوم را بیان می کنیم بطوریکه با مطالعۀ آن، پاسخ سؤال پرسشگر محترم نیز روشن می شود:

1. محل نزاع در مسئله اتحاد عالم و معلوم این است كه آیا وجود عالم اتحادى با وجود صورت ادراكى دارد یا نه و اما اتحاد دو ماهیت‏یا اتحاد یكى از آنها با وجود دیگرى و همچنین اتحاد عالم با معلوم بالعرض از محل نزاع خارج است و هر چند در كلام ابن سینا این مسئله درباره تعقل مطرح شده ولى صدر المتالهین آن را به تخیل و احساس نیز توسعه داده است.

2. اتحاد دو وجود عینى بمعناى وابستگى یا همبستگى آنها به شش صورت فرض مى‏شود اتحاد عرض و جوهر، اتحاد ماده ثانیه با صورت اتحاد چند ماده‏اى كه زیر چتر صورت واحدى قرار گرفته‏اند با یكدیگر، اتحاد هیولاى اولى با صورت اتحاد علت مفیضه با معلولش اتحاد دو معلول همرتبه بواسطه اتحاد هر یك از آنها با علت مفیضه.

3. صدر المتالهین كوشیده است كه اتحاد نفس را با صورت ادراكى از قبیل اتحاد هیولى با صورت قلمداد كند.

4. وی این مطلب را به این صورت استدلال كرده است: معلومیت صفتى ذاتى براى صورت ادراكى است و تحقق این صفت بدون وجود عالم معنى ندارد و همچنانكه خود این صفت براى ذات صورت ادراكى ثابت است عالمیت هم براى ذات آن ثابت‏خواهد بود زیرا دو امر متضایف از نظر وجود همسنگ هستند پس عالمیت نفس جز بوسیله اتحاد با آن امكان ندارد.

5. جواب استدلال صدرالمتألهین این است: معلومیت، مفهومى اضافى است و به هیچ وجه نمى‏توان آن را ذاتى براى موجودى بشمار آورد و معلومیت بالفعل هر چند مستلزم عالم بالفعل است اما لازمه آن وجود عالم در ذات معلوم نیست بلكه اگر عالمیت موجود براى خودش ثابت‏شود مانند علم جوهر مجرد به ذات خودش مصداق عنوانهاى عالم و معلوم یك چیز خواهد بود و اما اگر موجودى عالمیت نداشته باشد مانند كیف نفسانى ناچار عالم جوهرى خارج از ذات آن خواهد بود و نهایت این است كه اتحادى با یكدیگر از قبیل اتحاد جوهر و عرض داشته باشند.

6. به بیان ساده تر، حقیقت این است كه كیفیت ارتباط عالم با معلوم را نمى‏توان در همه موارد به یك صورت تبیین كرد بلكه در موارد مختلف فرق مى‏كند:

الف) چنانكه در مورد علم حضورى به ذات باید عالم و معلوم را واحد دانست نه متحد.

ب) در علم حضورى، علت مفیضه به معلول و بالعكس اتحاد عالم و معلوم از قبیل اتحاد مراتب تشكیكى وجود است كه یكى عین ربط و وابستگى به دیگرى است. (بر این اساس، اتحاد وجود خدا و وجود انسان از قبیل اتحاد مراتب تشکیکی وجود است که یکی عین بی نیازی و غنی و دیگری عین ربط، نیاز و وابستگی است.)

ج) در علم حضورى دو معلول مجرد به یكدیگر به فرض ثبوت آن اتحادى بالعرض میان عالم و معلوم مى‏توان قائل شد.

د) علم حصولى اگر از قبیل كیف نفسانى باشد اتحاد عالم و معلوم از قبیل اتحاد جوهر و عرض خواهد بود.

ه) اگر علم حصولى فعل نفس بشمار رود اتحاد آنها از قبیل اتحاد مراتب وجود خواهد بود.

نتیجه انکه فرض شما بر یکی بودن خدا و انسان بدون در نظر گرفتن شرایط و اقتضاءات هر کدام، مخدوش است، باید مشخص شود که این اتحاد در کدام ساحت شکل می گیرد، از مقولۀ علم حضوری است یا علم حصولی؛ اتحاد در ماهیت است یا وجود و ...

از اینرو چنانکه گفتیم، قبول اتحاد عالم و معلوم در علم حضوری، از قبیل اتحاد مراتب تشکیکی وجود است بگونه ای که یکی عین ربط و نیاز و وابستگی به دیگری است، لذا یکی بودن وجود خدا و وجود انسان از قبیل اتحاد مراتب تشکیکی وجود است که یکی عین استقلال و قوام و بی نیازی و غنی و دیگری عین ربط، نیاز و وابستگی است.

موفق باشید ... :Gol:

منبع: برای آگاهی تفصیلی و مطالعۀ بیشتر به کتاب آموزش فلسفه، استاد محمد تقي مصباح يزدي، جلد2، مبحث اتحاد عالم و معلوم، مراجعه کنید.

صدیق;63148 نوشت:
و هر چند در كلام ابن سینا این مسئله درباره تعقل مطرح شده
ابن سینا چه نظری دارند میشه نظر ابن سینا وتوجیه ابن سینارو بیان کنید

قاصدک;63150 نوشت:
ابن سینا چه نظری دارند میشه نظر ابن سینا وتوجیه ابن سینارو بیان کنید

با سلام مجدد:Gol:

در پاسخ شما مقدمتاً باید عرض کنم: شیخ الرئیس بوعلی سینا در كتابهاى شفاء (1) و اشارات (2) از برخى از فلاسفه یونان نقل كرده كه هنگامى كه موجود عاقلى چیزى را تعقل كند با آن متحد مى‏ شود نیز از فرفوریوس نقل نموده كه رساله‏اى در این زمینه نگاشته است اما خود وى این نظریه را به باد انتقاد مى‏گیرد و آنرا امرى محال مى ‏شمرد.

از سوى دیگر صدرالمتالهین در اسفار و دیگر كتابهایش آن را تائید كرده بر صحت این نظریه پاى مى‏ فشرد و آن را نسبت به همه اقسام علم حتى ادراك حسى نیز توسعه مى‏ دهد.

این اختلاف عجیب بین این دو فیلسوف عظیم در این مسئله طبعا انسان را نسبت به آن حساس مى‏كند و علاقه او را به حل مسئله مزبور و داورى بین طرفین جلب مى‏نماید . به همین جهت آن را مستقلا بیان خواهیم كرد.

در تعیین محل نزاع گفتنی است: در علم حضورى به نفس تعدد و تغایرى بین عالم و معلوم وجود ندارد و از اینروى باید آن را وحدت علم و عالم و معلوم نامید و اشاره شد كه این علم حضورى مورد قبول پیروان مشائین و از جمله ابن سینا نیز هست پس اختلاف در اتحاد عالم و معلوم شامل چنین موردى نمى‏شود مخصوصا با توجه به اینكه واژه اتحاد بر خلاف واژه وحدت در جایى بكار مى‏رود كه نوعى تعدد و دوگانگى هم در كار باشد و در علم بنفس اصلا تعددى جز بحسب اعتبار وجود ندارد.

ظاهر سخنان ابن سینا این است كه قائلین به اتحاد محل بحث را اختصاص به تعقل داده‏اند كه در برابر تخیل و احساس بكار مى‏رود و حد اكثر مى‏توان آن را نسبت به علم حضورى هم توسعه داد زیرا در سخنان فلاسفه كار بردن واژه عقل و مشتقاتش در مورد علم حضورى فراوان است اما صدرالمتالهین محل بحث را به مطلق علم و ادراك اعم از حضورى و حصولى و اعم از تعقل و تخیل و احساس توسعه داده و در همه موارد قائل به اتحاد شده است.

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی____________________________________________
[1] . ر. ك: طبیعیات شفاء فن 6 مقاله 5 فصل 6.
[2] . ر. ك: اشارات نمط 7.
[3] . برای مطالعۀ بیشتر ر.ک: آموزش فلسفه، استاد محمد تقي مصباح يزدي، جلد2، مبحث اتحاد عالم و معلوم.

موضوع قفل شده است