راز خاكسپاري شهيد 15 ساله در باغ لواسان

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
راز خاكسپاري شهيد 15 ساله در باغ لواسان

شهيد «عليرضا لقماني» يكي از شهداي قيام 17 شهريور است كه در آن دوران فقط 15 سال سن داشت؛ با توجه به اينكه پيكر شهداي اين واقعه توسط سربازان رژيم طاغوت مفقود مي شد، خانواده شهيد، عليرضا را در باغي در لواسان به خاك مي سپارند و بعد از پيروزي انقلاب مزار شهيد آشكار مي شود.



در اين زمينه به گفت وگو با سيد جلال ميرشريفي كه از صاحبان باغ لواسان است، مي نشينيم.

شهيد «عليرضا لقماني» متولد 4 آبان ماه سال 42 و اولين فرزند خانواده بود؛ در دوران قبل از انقلاب پدرم در باغ لواسان زندگي مي كردند؛ با توجه به اينكه با خانواده لقماني ارتباط داشتيم، يكي دو بار از خانواده آنها دعوت كرديم كه به اين محل بيايند؛ شهيد «عليرضا لقماني» از باغ لواسان و مزار كنوني اش خيلي خوشش آمده بود، حتي گفته بود در اينجا خانه اي داشته باشيم و همين جا بمانيم.

در جريان 17 شهريور، عليرضا به همراه برادرش براي اعتراض به رژيم طاغوت در تظاهرات شركت كردند كه با اصابت گلوله اي به ناحيه سر و پا زخمي شد حتي بعد او را به بيمارستان بردند و تا مدتي زنده بود؛ بعد هم كه پدر و مادرش بالاي سرش رسيدند، به شهادت مي رسد.

در آنجا از خانواده شهيد لقماني مي خواهند كه براي كشته شدن فرزندشان به آنها «حق تير» بدهند و حتي دكتري كه خبر شهادت عليرضا را به خانواده اش داده بود به آنها گفته بود: شهدا را از بيمارستان خارج مي كنند تا در درياچه نمك نزديكي شهر قم، بيندازند.

خانواده شهيد از اين موضوع نگران شدند و با همكاري كادر بيمارستان، پيكر عليرضا را مخفيانه از بيمارستان خارج كردند؛ براي تدفين پيكر شهيد ابتدا قرار بود او را به تويسركان ببرند چون اصالتاً تويسركاني هستند؛ اما با توجه با مسائل ايست بازرسي در طول مسير، تصميم گرفتند پيكر شهيد را در قبرستان سادات افجه لواسان دفن كنند.

پدر شهيد و چند نفر از آشنايان، پيكر عليرضا را به روستاي افجه آوردند تا در قبرستان روستا دفن كنند اما تعدادي از اهالي روستا كه از ماجرا اطلاع داشتند و با توجه به جو خفقان دوره طاغوت، مردم از تشييع و خاكسپاري شهيد در قبرستان سادات منصرف شدند.

من و پدر همسرم (عمو) «مرحوم حاج سيدحسن ميرشريفي» با ديدن اين شرايط گفتيم كه پيكر شهيد را در باغ پنهان كنيم؛ چند نفر از ما از اين جريان فقط خبر داشتند؛ حتي به خانواده شهيد هم گفتيم شما اينجا نمانيد چون ممكن است ساواك پيگيري كند و براي شما دردسر ساز شود.

شبانه مي خواستيم پيكر اين شهيد را در محل نمازخانه و استراحتگاه باغ دفن كنيم اما با توجه با اينكه محل رفت و آمد بود، اين كار را نكرديم؛ در نتيجه محلي داخل دره پايين تر از نمازخانه براي تدفين شهيد مناسب تر ديده شد و در همان نقطه بر پيكر شهيد لقماني نماز خوانديم و او را با همان لباس و در حالي پيكرش دور پتويي پيچيده شود بود، به خاك سپرديم.

لباس هاي من و عمويم خاكي و به خون شهيد آغشته شده بود، همسرم لباس ها را مخفي كرد تا كسي متوجه نشود و بعد به صورت مخفيانه آن را شست.

مزار شهيد حدود هفت ماه پنهان بود و سرانجام در فروردين 1358 طي مراسمي، بر سر مزار شهيد، مردم آگاه شدند كه شهيد لقماني در اين نقطه به خاك سپرده شده است. يادم هست زمستان 57 برف شديدي باريده بود و حتي شب عيدنوروز هم شب برفي بود؛ مراسم شهيد لقماني در سرما برگزار شد و سنگي بر مزار عليرضا قرار داديم.

پدر شهيد «عليرضا لقماني» در كميته انقلاب اسلامي فعاليت مي كرد و مردي انقلابي و مؤمن بود؛ هر هفته او به لواسان مي آمد؛ او از كسبه هاي محله نظام آباد بود؛ در زمان جنگ تمام وسايل مغازه را بين مردم نيازمند توزيع كرد و كسب و كار را كنار گذاشت و به جبهه مي رفت؛ تا اينكه «محمدباقر لقماني» پدر شهيد «عليرضا لقماني» در منطقه شلمچه و عمليات «كربلاي 5» به شهادت رسيد.

در طول اين سال ها در معرفي اين شهيد كار خاصي از سوي ارگان ها و سازمان ها انجام نشده است؛ مردم محله در طول سال به زيارت شهيد مي آيند و در سالروز شهادتش بسيج پايگاه شهداي افجه براي وي مراسم بزرگداشت مي گيرد. در واقع بزرگداشت اين شهيد به صورت مردمي برگزار مي شود

فارس