عید نوروز چطور گذشت؟

تب‌های اولیه

38 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عید نوروز چطور گذشت؟

عید نوروزتون رو چطور گذروندید؟
خیلی ها در این ایام خندیدند و خوردند و گفتند و شنیدند و .....
اما به چی و چه چیزی و به کی و چرا و ....؟؟؟
شاید برای همه شما کابران عزیزی که اسک دین رو به قلمتون مزین فرمودید این موضوع جالب باشه که بدونید بقیه ، این بهار پر شکوه و زیبا رو چطور شروع کردند و ایام دید و باز دیدشو چطور گذروندند؟
و حتما برای بقیه مهمه که شما هم تعریف کنید که خوب بود یا نه؟

واقعا شما این روزهای تعطیلی رو ، شیرین خدا پسند گذروندید یا نه؟
اگر هر کدوم از شما بزرگواران یه کار خوب در این ایام رو به ما بگه در موقعیت بعدی ازش استفاده میکنیم و شما رو در خوبیهامون شریک خواهیم کرد.

بسم الله ...

با سلام و احترام

بحمدالله خیلی خوب بود .


ولی یکی از بهترین دستاوردهایی که داشتم این بود :

در مسافرتی که به همراه چند خانواده از دوستان و آشنایان به شمال داشتیم ، چند تا شبهه و سوال در ذهنم بود که با خانم یکی از روحانیون محترم که با هم همسفر بودیم درمیون گذاشتم .

ایشون خیلی قشنگ و ساده در زمان کوتاهی جوابم رو دادند و شبهه کاملا برطرف شد .

اون روز تا شب خیلی خوشحال بودم و در پوست نمی گنجیدم و از ایشون هم خیلی خیلی تشکر کردم بابت وقتی که گذاشتند و سوالم رو پاسخ دادند .

این خاطره یکی از شیرین ترین دستاوردهای بنده در ایام عید امسال بود .

با آرزوی فردایی بهتر :Gol:
موفق باشید

عرفان;98180 نوشت:
اگر هر کدوم از شما بزرگواران یه کار خوب در این ایام رو به ما بگه در موقعیت بعدی ازش استفاده میکنیم و شما رو در خوبیهامون شریک خواهیم کرد.

سلام
ما طبق معمول چند سال اخیر کتاب و نرم افزار قرآنی مخصوص بچه ها بهشون عیدی دادیم.

در ايام تعطيلات با يكي از بستگاني كه تازگي ها به قول معروف خلاف رو كنار گذاشته و اهل توبه شده خيلي بحث وگفتگو داشتم و ايشون سوالات فقهي و اعتقادي خودش رو از بنده مي پرسيدن گاهي بحث وگفتگوي ما آنقدر طولاني ميشد كه خسته مي شدم اما باز هم ممانعت نميكردم وخدا رو شكر ميكردم كه اين توفيق نصيبم شده كه ميتوانم سوالات ايشون رو پاسخ بدم.
گاهي به حال ايشون غبطه مي خورم آنقدر اهل رعايت شده كه نماز اول وقتش اون هم به جماعت به هيچ وجه ترك نميشه وبه شدت مسائل ديني رو رعايت ميكنه...

سلامممممممممممممممم

توی طرح استغفار شرکت کردممممممممممممممم

سلام به همه دوستان
امسال تعطیلات عید برای من خیلی متفاوت تر از سالهای پیش بود
ما طبق سنت قدیمی و گذشته کینه و کدورتی که تو دلامون بودو بیرون اوردیمو همه با هم دوباره شدیم مثل فامیلای خوب و دوست داشتنی برا همدیگه
شکر

مدیر اجرایی;98189 نوشت:
در ايام تعطيلات با يكي از بستگاني كه تازگي ها به قول معروف خلاف رو كنار گذاشته و اهل توبه شده خيلي بحث وگفتگو داشتم و ايشون سوالات فقهي و اعتقادي خودش رو از بنده مي پرسيدن گاهي بحث وگفتگوي ما آنقدر طولاني ميشد كه خسته مي شدم اما باز هم ممانعت نميكردم وخدا رو شكر ميكردم كه اين توفيق نصيبم شده كه ميتوانم سوالات ايشون رو پاسخ بدم.
گاهي به حال ايشون غبطه مي خورم آنقدر اهل رعايت شده كه نماز اول وقتش اون هم به جماعت به هيچ وجه ترك نميشه وبه شدت مسائل ديني رو رعايت ميكنه...

:Gig::Kaf::ok:
فقط امیدوارم افراطی نشند:Gol:

آذر بانو;98183 نوشت:
چند تا شبهه و سوال در ذهنم بود

:Gig:

سلام بزرگواران:Gol:
انشاءالله كه سال خوب و خوش و پر از خير و بركتي براي همه باشه :Gol:
به لطف خداي مهربون به يكي از بهترين و بزرگترين آرزوهام رسيدم.
(لحظه ي سال تحويل در كنار شهداي عزيز)

لياقتشو نداشتم ولي فهميدم اگه از خدا بخوام حتي اگه لياقت نداشته باشم، بهم مي ده.
اميدوارم لياقته رفتن به اين جاها رو پيدا كنم.

اينجا:hamdel: و اينجا:hamdel: و اينجا:hamdel:


اگه دوست داريد كل تاپيك رو ببينيد.

با سلامی خوب به همه اهل جنت.
من امسال از دو روز مانده به عید،طبق معمول هر سال مهمون داشتم تا روز 12 فروردین که دو روز اخر اختصاص دادم به خسته درکنی خانواده و انها را به سفر کوتاهی بردم .
جالب توجه امسال مهمان اخرم بود که همه از اینکه او ادمی خشک و سر ساعت باید بخوابد سرو صدا نباشد هنگام خواب خلاصه همه این حرفها.
من یک عادت دارم در رابطه با مهمان ،اینکه مهمان غذای اول خوب از او پذیرایی می کنم و بعد از اولین غذا دیگر او را در همه امور مشارکت می دهم به طوری که مهمان اصلا احساس اینکه خانه غریبه است نمی کند و بسیار راحت است .این مهمان ما هم فقط برای یک شام امده بود ولی سه روز ماندگار شد و اگر از قصد ما برای مسافرت کوتاه با خبر نشده بود اصلا فکر رفتن تا بعد از سیزده نداشت.
در این مدتی که در منزل ما مهمان بودند .هیچکدام از ان حرفهایی که می زدند من ندیدم .با من تا ساعت دو سه شب می نشست.با سرو صدا استراحت می کرد.
ووقت رفتن گفت که بهترین مسافرتم بود و خواست که دوستی ما بطور جدی ادامه پیدا کند و ما هم به شهر انها برویم تا انها هم از ما پذیرایی کنند.
وحرف اخرش این بود.خوشحالم مهمان جایی بودم که همه چیز همانطور بود که می خواستم.

راستی ما چگونه در باره افراد قضاوت می کنیم؟

زیاده گویی کردم .عذرم را پذیرا باشید.
قربان همه شما امیر احمدی

امیر احمدی;98270 نوشت:
او را در همه امور مشارکت می دهم به طوری که مهمان اصلا احساس اینکه خانه غریبه است نمی کند

:Kaf:

یکی میگفت:

از عرفا و عالمان دینی شنیده بودم که خودت را به خدا بسپار و دل به خدا بده او همراه تو خواهد بود.
اول این کار سخت ولی بعد لذت بخش است و من در این ایام عید تصمیم گرفتم راستی راستی با او باشم به خود او قسم که هر چه از او خواستم به من عطا کرد.
جای شما خالی عید شیرینی رو تجربه کردم و فهمیدم:

با خدا باش پادشاهی کن

بنده در عید سال 90 متوجه شدم که روزهای عید هم مثل باقی ایامه فقط یکمی هوا بهتره...
البته فهمیدم چقدر زود روزها به ماه و ماهها به سال تبدیل میشه و سالهای عمر میگذره ما هنوز فکر میکنیم فرصت باقیست
این قافله عمر عجب میگذرد...

سلام

به قول چاوشی این هم می گذرد .....!

تعطیلات نوروز دو روز اول عید دیدنی بقیه فقط بازی با ps3 :Kaf: و فیلم اکشن ! جاتون خالی !

سلام
عید نوروز برای من یا ما فقط گذششت! بد نبود با نقل جناب بی دل عجب میگذرد حالا بار این دنیا رو برای اخرت بیمه کردیم؟یا باید بشینیم بگیم :badbakht:باید از اول نگاهی به اعمالمون بیاندازیم و پروندهمونو از اول به جریان بندازیم یه باز نگری از تکلیف تا به امروز انجام بدیم تا ببینیم چی به چیه :reading:

با سلام،
تعطیلات عید رو در عتبات عالیات گذروندیم، اگه بشه یه روایت تصویری از اونجا رو اماده می کنم و تو یه پست میگذارم!

سلام
نمی دونم چی بگم عید مهمون داره ما نداشتیم
مهمونی رفتن داره ما نرفتیم
هیجان داره که جا تون نه خالی که آخرش بود. مسافرت کار ترس اضطراب
میگم من خستگی قبل عید و خود عید هنوز از تنم در نرفته نمیشه تکرار بشه من بخوابم حسرت هشت ساعت خواب مداوم به دلم موند این بود عید من
:Narahat az::Moteajeb!::Gig:

هیچ کس از من نپرسید

به نظرم رسید برای اینکه اهمیت این تاپیکی که بنده ایجاد کردم،روشن بشه این توضیح رو خدمت دوستان عزیز عرض کنم:
اخلاق به دوبخش : الف) اخلاق نظری. ب) اخلاق عملی ، تقسیم میشه و اکثر مباحث در راستای اخلاق نظری مطرح است و عملیت و کارگاهی بودن مباحث که از مهمترین گزینه هاست فراموش میشه.
اخلاق عملی که میدانی نمودن و کارگاهی کردن مباحث اخلاق نظریست اساسی ترین پله برای رشد می باشد.
این تاپیک نمونه ای از اخلاق عملیست که مراقبه و مشارطه را برای ما عینی میکند.
:Gol:
شما در این تاپیک ایام عید رو برای خودتون بررسی میکنید و بد و خوبشو از هم تمیز میدید و خوب ها رو به عنوان شاخص در این سایت و تاپیک برای دوستان مطرح میکنید.
:Gol:

عید نوروز با اقوام و خویشاوندان
مهم ترین مساله در عید نوروز دید و باز دیدهاست و ملاقات اقوام که اصطعکاک ها و برخوردها گاه منفی و همراه آفت میشه.
چه خوبه سری هم با این تاپیک بزنیم تا به این مساله
هم نیم نگاهی داشته باشیم :

سلام و درود خدمت دوستان و اساتيد:Gol:

بنده تو عيد نوروز مسافرت دور نرفتم و يدونه خاطره ي قضاوتي تقديم مي كنم بجاي تعريف از مسافرت و اينا:Nishkhand:

ادامه دارد....

نقل قول:
بنده كنجكاو بودم ببينم كسي كه به جام كتك خورده كيه !!!

طفلکی :Ghamgin: قابل توجه کسانی که به عنوان مسئول همراه دانشجویان به اردو می روند :ok:

سلام و درود بر برو بچه هاي ِ:Gol:
اميدوارم حال همگي شما خوب باشه و ايام به كامتون:Gol:

خسته نباشيد ويژه اي هم عرض مي كنم خدمت مديريت سايت(دامت افاضاته) و اساتيد محترم (دامت بركاته):Gol:

تعطيلات هم تموم شد درست مثل شيريني ها و آجيل ها :Nishkhand: و خوشبحال كسانيكه مثل بنده از اين ايام سوء استفاده ي مفيد كردند(پارادوكس):khandeh!:

به هرحال اين عيد هم تموم شد و ولي خاطراتش چه تلخ و چه شيرين :hamdel:! هميشه با ما خواهند بود!:ok:

تب و تاب و دقت در آماده كردن وسايل و چيدن سفره ي هفت سين ،!

فكر كردن به اينكه لحظه ي تحويل سال چه آرزوي بكنيم!

و حتي بي رحمانه ترين و شوم ترين افكار و نقشه ها در مورد خوردني هايي كه وجودشون آدم رو قلقلك مي ده و ...

بنده به دليل مشغله اي كه در اين ايام داشتم (سفر ، گردش ، شيطوني و اينا..:Nishkhand: ) پيام هاي تبريك و ابراز لطف دوستان رو با تأخيري ، كمي تا اندكي زياد پاسخ دادم ! كه در همينجا از همشون عذرخواهي مي كنم:Gol:

بر خلاف برخي از دوستان كه از دست و پنجه نرم كردم با مهمان هاي نوروزي خسته شده بودند و ..... !! :Nishkhand:

بنده خسته نشدم و تا آخرين لحظات مثل كوه ايستادگي كردم و از همشون پذيرايي كردم :khaneh:

البته با غذاها و خوردني هايي كه مامانم اينا آماده مي كردند!!:ok::Nishkhand:

البته دست به سيا و سفيد نمي زدم ولي به رنگ هاي ديگه چرا ! دست مي زدم!!(قابل توجه جنبش هاي حقوق بانواني كه توي سايت فعالند !! بنده كمك مي كردمااااااااا) :Nishkhand:

با تمام اين تفاسير براي اينكه كسي چيزي تو دلش نمونه برآن شدم كه يه خاطره ي قضاوتي بعنوان سوغاتي تقديم دوستان و اساتيد كنم:Gol:

((**** خاطر ه ي قضاوتي ‹فتنه ي قضاوتي›****))


عرض شود خدمت دوستان گرامم كه از طرف دانشگاه رفته بوديم اردوي دانشجويي مشهد براي زيارت و سياحت !! و صد البته حواشي

همين ابتدا نكته ي رو عرض كنم كه ذهن دوستان مشغول و درگير نشه و حواسشون به خاطره باشه !:Cheshmak:

و اون اينه كه : يك وقت فكر نكنيد كه اين اردو مختلط بودهااا !! كه خيال باطله !!!چون در عين حالي كه بوده در واقع نبوده:khaneh:

اينكه در راه چه اتفاقاتي افتاد و چيكار مي كردند اينا و اونا رو عرض نمي كنم ! :Nishkhand: فكر بد نكنيداااااا!! اگر عرض نمي كنم براي حفظ وحدته

بعد از رسيدن به شهر مشهد در اردوگاهي كه به همين منظور در نظر گرفته شده بود ساكن شديم اتاق هاش چند نفره بود !! و بنده هم با بروبچه هايي كه نشان و عنوان پايه بودن بهشون اطلاق ميشه:Nishkhand: توي يكي از اتاق ها مستقر شديم.

به محض رسيدن يكي از بچه ها پليرشو در آورد و يه موسيقي گذاشت و فضاي اتاق رو منور كرد!! نه ببخشيد اشتباه شد اتاق رو تاريك كرد !! :Nishkhand:البته موسيقيش فك نكنم حرام بوده باشه !! آخه نه تنها محرك نبود بلكه بنده با گوش دادن بهش به خواب رفتم ((بهتره بيش از اين پاتو كفش اساتيد انجمن احكام نكنم ))

آدم هاي مختلفي ميومدن اونجا و سخنراني مي كردند براي ما از معاون وزير و امنيت ملي و اينا گرفته تا ....
ولي خوب فك كنم بچه ها متعلق به يك دنياي ديگه و با يه تفكرات ديگه بودند!!
اونقدر اختلاف نظر بين بچه ها و سنخنرانان بود! كه ينده گفتم يا اينا از فضا اومدند و آدم فضايي هستند يا شماها

يك شب توي اتاقمون داشتيم با بچه ها شوخي و شيطوني مي كرديم !:shookhi:

سر يه موضوعي با دوستم بحثم شد! بنده به شوخي يك كشيده ي محكم بهش زدم!!!:Nishkhand: نمي خواستم محكم بزنم ولي خوب يه هويي محكم شد:khandeh!:
خندمون گرفت!!:lol: اين دوستمون هم كه كشيده خورده بود خواست تلافي كنه افتاد دنبال ما!!
بنده هم تندي چراغ هاي اتاق رو خاموش كردم!! و رفتم زير پتوي يكي از بچه ها قايم شدم :yes::Nishkhand:

سرمو از زير پتو درآوردم يواشكي نيگاه كردم ببينم وضعيت هنوز قرمزه يا عادي شده:khaneh:

چراغ ها خاموش بود! در اتاقم باز بود !! متوجه شدم كه دوستم داره تو اتاق دنبالم مي گرده درست نمي تونستم ببينمش !!
يك دفعه متوجه شدم يك نفر از در اتاق وارد شد آروم آروم اومد وسط اتاق و دوستم كه اونطرف اتاق بود به خيال اينكه منو پيدا كرده !!پريد وسط و يه كشيده ي محكم و اساسي به اون بنده خدا زد طوري كه فك كنم خورد زمين

بنده كنجكاو بودم ببينم كسي كه به جام كتك خورده كيه !!! تندي پريدم بيرون از زير پتو تا چراغ ها رو روشن كنم ببينم چه انسان خوشبختي ! اين سعادت رو داشته جاي بنده كتك بخوره اونم با اين شدت و حدت:Box:

چراغ و كه روشن كردم ديدم يه عمامه افتاده گوشه ي اتاق گفتم ياخدا!!! :badbakht:
اونور رو نگاه كردم ديدم حاج آقا ......... رئيس حوزه ي علميه .......... ايستاده و عمامه هم سرش نيست:badbakht: !!!صورتش هم سرخ شده بود!!:badbakht:

بنده و دوستم كه خشكمون زده بود !! گفتم فردا مي برنمون جايي كه ........:Cheshmak:
اين احتمالم مي دادم كه شايد در محل وقوع جرم دارمون بزنند!!! البته خدا رو هزار مرتبه شكر ...

ولي خب هيچكدوم از اين اتفاقات نيفتاد ! وگرنه بنده الان اينجا و در خدمت شما نبودم :dar:

حاج آقا خيلي خيلي بزرگ منشانه و فروتنانه با ما برخورد كرد و باعث شد كه خيلي بيش از پيش شرمنده بشيم و در حال حاضرم دوستان صميمي هستيم:Gol:

دوستان عزيز نسبت به اينگونه ماجراها بصيرت داشته باشيد!!!

تو اين ماجرا در واقع بنده سران فتنه بودم!! و دوستم عوام فريب خورده

تازه بنده از پشتيباني رئيس مصلحت دانشگاه هم برخوردار بودم

اميدوارم سوغاتي نوروزي حقير مقبول درگاه كاربران و اساتيد قرار گرفته باشه !! و البته بصيرتشون رو هم بالا برده باشه:Nishkhand:

شاد و سلامت باشيد:Gol:

يا علي

سلام خدمت دوستان مخصوصا....
جناب قضاوت گل کاشتید تو این قسمت سایت:Kaf::ok:
خیلی جالب و شنیدنی بود خاطره زیباتون:Kaf:
من که حظ وافر و بردم:ok:
حالا بقیه رو نمیدونم:Kaf:

قضاوت;99269 نوشت:
سلام و درود بر برو بچه هاي ِ:Gol:
اميدوارم حال همگي شما خوب باشه و ايام به كامتون:Gol:

خسته نباشيد ويژه اي هم عرض مي كنم خدمت مديريت سايت(دامت افاضاته) و اساتيد محترم (دامت بركاته):Gol:.....

تا اینجا خوندم گفتم وقتم تلف شد:bastan: گفتم این پسر هم فکرد خیلی‌ بانمکه خیار شور:khandeh!:

قضاوت;99269 نوشت:

بنده به شوخي يك كشيده ي محكم بهش زدم!!!:Nishkhand: نمي خواستم محكم بزنم ولي خوب يه هويي محكم شد:khandeh!:
خندمون گرفت!!:lol: اين دوستمون هم كه كشيده خورده بود خواست تلافي كنه افتاد دنبال ما!!
بنده هم تندي چراغ هاي اتاق رو خاموش كردم!! و رفتم زير پتوي يكي از بچه ها قايم شدم :yes::Nishkhand:

سرمو از زير پتو درآوردم يواشكي نيگاه كردم ببينم وضعيت هنوز قرمزه يا عادي شده:khaneh:

چراغ ها خاموش بود! در اتاقم باز بود !! متوجه شدم كه دوستم داره تو اتاق دنبالم مي گرده درست نمي تونستم ببينمش !!
يك دفعه متوجه شدم يك نفر از در اتاق وارد شد آروم آروم اومد وسط اتاق و دوستم كه اونطرف اتاق بود به خيال اينكه منو پيدا كرده !!پريد وسط و يه كشيده ي محكم و اساسي به اون بنده خدا زد طوري كه فك كنم خورد زمين

بنده كنجكاو بودم ببينم كسي كه به جام كتك خورده كيه !!! تندي پريدم بيرون از زير پتو تا چراغ ها رو روشن كنم ببينم چه انسان خوشبختي ! اين سعادت رو داشته جاي بنده كتك بخوره اونم با اين شدت و حدت:Box:

چراغ و كه روشن كردم ديدم يه عمامه افتاده گوشه ي اتاق گفتم ياخدا!!! :badbakht:
اونور رو نگاه كردم ديدم حاج آقا ......... رئيس حوزه ي علميه .......... ايستاده و عمامه هم سرش نيست:badbakht: !!!صورتش هم سرخ شده بود!!:badbakht:

بعد رسیدم این قسمت دیدم نه ارزششو داشته
حداقل واسه یه خنده کوچولو اونم واسه این که دوستتون چقد خنگ بازی‌ در اورده چرا اول چراغهای اتاقو روشن نکرده بد شمارو پیدا کنه بعدش حسابی‌ کتک بخورین

guest;99358 نوشت:
تا اینجا خوندم گفتم وقتم تلف شد:bastan: گفتم این پسر هم فکرد خیلی‌ بانمکه خیار شور:khandeh!:

بعد رسیدم این قسمت دیدم نه ارزششو داشته
حداقل واسه یه خنده کوچولو اونم واسه این که دوستتون چقد خنگ بازی‌ در اورده چرا اول چراغهای اتاقو روشن نکرده بد شمارو پیدا کنه بعدش حسابی‌ کتک بخورین

سلام به guest
منم با نظرت کاملا موافقم ،چی مشیه این قضاوت کمی با معناتر تو سایت پست بزنه و وقت همه رو نگیره؟؟؟!!!:Khandidan!:

قضاوت;99269 نوشت:

با تمام اين تفاسير براي اينكه كسي چيزي تو دلش نمونه برآن شدم كه يه خاطره ي قضاوتي بعنوان سوغاتي تقديم دوستان و اساتيد كنم:Gol:

((**** خاطر ه ي قضاوتي ‹فتنه ي قضاوتي›****))

عرض شود خدمت دوستان گرامم كه از طرف دانشگاه رفته بوديم اردوي دانشجويي مشهد براي زيارت و سياحت !! و صد البته حواشي

همين ابتدا نكته ي رو عرض كنم كه ذهن دوستان مشغول و درگير نشه و حواسشون به خاطره باشه !:Cheshmak:
و اون اينه كه : يك وقت فكر نكنيد كه اين اردو مختلط بودهااا !! كه خيال باطله !!!چون در عين حالي كه بوده در واقع نبوده:khaneh:

اينكه در راه چه اتفاقاتي افتاد و چيكار مي كردند اينا و اونا رو عرض نمي كنم ! :Nishkhand: فكر بد نكنيداااااا!! اگر عرض نمي كنم براي حفظ وحدته

بعد از رسيدن به شهر مشهد در اردوگاهي كه به همين منظور در نظر گرفته شده بود ساكن شديم اتاق هاش چند نفره بود !! و بنده هم با بروبچه هايي كه نشان و عنوان پايه بودن بهشون اطلاق ميشه:Nishkhand: توي يكي از اتاق ها مستقر شديم.

به محض رسيدن يكي از بچه ها پليرشو در آورد و يه موسيقي گذاشت و فضاي اتاق رو منور كرد!! نه ببخشيد اشتباه شد اتاق رو تاريك كرد !! :Nishkhand:البته موسيقيش فك نكنم حرام بوده باشه !! آخه نه تنها محرك نبود بلكه بنده با گوش دادن بهش به خواب رفتم ((بهتره بيش از اين پاتو كفش اساتيد انجمن احكام نكنم ))

آدم هاي مختلفي ميومدن اونجا و سخنراني مي كردند براي ما از معاون وزير و امنيت ملي و اينا گرفته تا ....
ولي خوب فك كنم بچه ها متعلق به يك دنياي ديگه و با يه تفكرات ديگه بودند!!
اونقدر اختلاف نظر بين بچه ها و سنخنرانان بود! كه ينده گفتم يا اينا از فضا اومدند و آدم فضايي هستند يا شماها

يك شب توي اتاقمون داشتيم با بچه ها شوخي و شيطوني مي كرديم !:shookhi:
سر يه موضوعي با دوستم بحثم شد! بنده به شوخي يك كشيده ي محكم بهش زدم!!!:Nishkhand: نمي خواستم محكم بزنم ولي خوب يه هويي محكم شد:khandeh!:
خندمون گرفت!!:lol: اين دوستمون هم كه كشيده خورده بود خواست تلافي كنه افتاد دنبال ما!!
بنده هم تندي چراغ هاي اتاق رو خاموش كردم!! و رفتم زير پتوي يكي از بچه ها قايم شدم :yes::Nishkhand:

سرمو از زير پتو درآوردم يواشكي نيگاه كردم ببينم وضعيت هنوز قرمزه يا عادي شده:khaneh:

چراغ ها خاموش بود! در اتاقم باز بود !! متوجه شدم كه دوستم داره تو اتاق دنبالم مي گرده درست نمي تونستم ببينمش !!
يك دفعه متوجه شدم يك نفر از در اتاق وارد شد آروم آروم اومد وسط اتاق و دوستم كه اونطرف اتاق بود به خيال اينكه منو پيدا كرده !!پريد وسط و يه كشيده ي محكم و اساسي به اون بنده خدا زد طوري كه فك كنم خورد زمين

بنده كنجكاو بودم ببينم كسي كه به جام كتك خورده كيه !!! تندي پريدم بيرون از زير پتو تا چراغ ها رو روشن كنم ببينم چه انسان خوشبختي ! اين سعادت رو داشته جاي بنده كتك بخوره اونم با اين شدت و حدت:Box:

چراغ و كه روشن كردم ديدم يه عمامه افتاده گوشه ي اتاق گفتم ياخدا!!! :badbakht:
اونور رو نگاه كردم ديدم حاج آقا ......... رئيس حوزه ي علميه .......... ايستاده و عمامه هم سرش نيست:badbakht: !!!صورتش هم سرخ شده بود!!:badbakht:

بنده و دوستم كه خشكمون زده بود !! گفتم فردا مي برنمون جايي كه ........:Cheshmak:
اين احتمالم مي دادم كه شايد در محل وقوع جرم دارمون بزنند!!! البته خدا رو هزار مرتبه شكر ...

ولي خب هيچكدوم از اين اتفاقات نيفتاد ! وگرنه بنده الان اينجا و در خدمت شما نبودم :dar:

حاج آقا خيلي خيلي بزرگ منشانه و فروتنانه با ما برخورد كرد و باعث شد كه خيلي بيش از پيش شرمنده بشيم و در حال حاضرم دوستان صميمي هستيم:Gol:

دوستان عزيز نسبت به اينگونه ماجراها بصيرت داشته باشيد!!!

تو اين ماجرا در واقع بنده سران فتنه بودم!! و دوستم عوام فريب خورده

تازه بنده از پشتيباني رئيس مصلحت دانشگاه هم برخوردار بودم

شاد و سلامت باشيد:Gol:

يا علي


:Khandidan!::ghash::ghash:
سلام باورم نمی شه به اسک دین اومدم و دارم می خندم :Moteajeb!::Narahat az:
جناب قضاوت خیلی عالی بود در تاپیک شوخ طبعی ها و حکایت طلبگی ها هم می تونی درج کنی:Kaf::Kaf:
یک پیشنهاد سازنده و بهینه ساز جو سایت : یه تاپیکی هم به اسم شوخ طبعی های اسک دینی ایجاد کنید مسئولش هم همین جناب قضاوت باشه :khaneh:البته اگر رد صلاحیت نشده باشه:khaneh::ok:

عید نوروز امسال چقدر خوب بود

البته شاید اولش کمی برای کسانی سخت باشه،اما با تمرین و ممارست ، شیرین و آسان و لذیذ خواهد شد.
یکی یکی ضعف ها رو باید شناخت _ مثلا پر حرفی که منجر به غیبت یا تمسخر یا افشاء سر و یا دروغ میشه_ و به دنبال برطرف کردنش،رفت.
بعد از این در میهمانیها و جمع اقوام و دوستان باید پیاده بشه.
بنده این راه رو که اساتید یادمون دادن ، اجرا کردم و عجب عید شیرینی بود جای شما خالی.

عرفان;99919 نوشت:
بنده این راه رو که اساتید یادمون دادن ، اجرا کردم و عجب عید شیرینی بود جای شما خالی.

یعنی کم حرف زدن رو تمرین کردین استاد عرفان ؟

جاتون خالي برا اولين بار رفته بودم بندر انزلي
گفتيم يه بار بريم ببينيم تالابش چه شکليه:ok:

سوار يه قايق موتوري روي تالاب مشغول گشت و گذار شديم
و بنده خدا صاحب قايق هم يه آدم ساده دل و با مرام ، که با انرژي کامل همه مناظر دور و بر رو برامون شرح ميداد.
رسيديم کنار يه کشتي کوچيک پهلو گرفته که دختر کوچولوم که دو سال و نيمشه ، رو کرد به بنده خدا و گفت «آقاااا اين مال کيه؟»

بنده خدا هم با لهجه شيرينيش گفت «مال بابامه عمو...»

بعدش ماجرا شروع شد...

رفتيم کنار يه قايقي يه دفعه دخترم داد زد «آقااااا اينم مال باباته»:khandeh!:
گفت: «بله»

پرنده اي رد شد داد زد «آقا جوجو مال باباته»:Nishkhand:

و در ادامه

آقا اون هاپو مال باباته
آقا دريا مال باباته
و ...

اون بنده خدا هم مونده بود چي بگه

و ما هم مرده بوديم از خنده به مدت نيم ساعت...:Khandidan!:

تا پياده شديم...

واقعا دنياي زيبايي دارن برا خودشون بچه ها...

شاد و سربلند باشيد:Gol:

گل ليلا;99988 نوشت:

رفتيم کنار يه قايقي يه دفعه دخترم داد زد «آقااااا اينم مال باباته»:khandeh!:

سلام خیلی‌ شیرین بود
انشاالله خدا براتون نگه‌ش داره :hamdel:

بحث کمی خانوادگی شد! :Gig:


حالا با این تاپیک خوش بازدید بگید ببینم این تعطیلات رو خوب خوب بررسی کردید؟:reading:


خودتون رو به محاسبه کشوندید؟:bastan:


اشتباهاتتون رو به گردن گرفتید و تصمیم گرفتید جبران کنید؟:kharej:

یا هنوز خوابید :khab:

سلام و درود بر برو بچه هاي ِ:Gol: و همچنين اساتيد محترم:Gol:

اميدوارم خوب و خوش و سلامت باشيد:Gol:

هر چند نوروز ديگه نويي و تازگيشو از دست داده و "کهنه روز" شده :Nishkhand:ولي بايد بررسي بشه:!!!:

عرفان;100854 نوشت:

بگيد ببينم اين تعطيلات رو خوب خوب بررسي کرديد؟!!

خودتون رو به محاسبه کشونديد؟!!

با کسب اجازه از مديريت محترم سايت و اساتيد محترم ، همچنين بروبچه هاي ِ:Gol:
.
.

*نـــــــــــــــــــــه *:Nishkhand:

.
فک کنم هنوزم هم دير نشده و اگر زود بجنبم و بررسيش کنم مي تونم قبل از ترشيدنم:_loool: جواب* بلـــــــــه *رو به شما بدم:ok::Nishkhand:

پس با اجازه شروع مي کنم به بررسي :

دم دماي تعطيلات و وقتي آخرين هاي غروب هاي زمستان رو به اميد طلوعي بهاري نظاره گر بودم.
همان هنگام که بازار ها مملو از جماعتي بود که با حرص و آز براي خريد گوي سبقت را از هم مي رباييدند! و به هيچكس و هيچ چيز رحم نمي كردند !

حتي به عزيزترين و با ارزش ترين چيز هركس كه همانا يارانه اش است هم رحم نمي كردند و آنرا هم خرج مي كردند:Khandidan!:

شايد هيچكس روز ها و لحظاتي را تصور نمي كرد كه قبوض آب و برق لرزه بر اندام هر دلير مردي بياندازد:Khandidan!:

به در خواست يکي از دوستانم به بازار رفتيم:

زبان از بيان تب و تاب و شورو و هيجان مردم در بازار قاصر است !

مرداني ديدم که ابسارشان در دست همسرشان بود و از اين مغازه به آن مغازه کشان کشان برده مي شدند و زير بارهاي سنگيني که بر دوششان بود به زحمت نفس مي کشيدند:Khandidan!:

با اين مشاهدات اندر احوال خودم انديشيدم:Nishkhand:
و با خود گفتم خدايا اين بنده ي حقير از درك آنچه خوشبختي مي نامند عاجزم ! خودت طعم شيرين و گواراي خوشبختي را به من بچشان:Gol:

جلوتر رفتيم و چرخي در بازار زديم ماهيان قرمزي ديدم که نعمت آزاديشان صلب شده بود ! ولي چنان سرمست زندگي شيرين امّا کوتاهشان بودند که تلاشي براي آزادي و رهايي نمي کردند!

نيست و نابود مي شدند ولي هيچکس از آنها ياد نمي کند! حتي در کتاب ها و شعر ها !!

انديشيدم و عمر و مجال كوتاه خويش را تجسم كردم :Ghamgin:و از خدا خواستم که شقايق باشم:Gol::ok:

جلوتر رفتيم !! مقابل يک دستشويي (گلاب به روتون:Nishkhand:) صفي ديدم بس طويل و طولاني !:Moteajeb!:

صفي متشکل از افرادي دردمند که براي رفتن بي تابي مي کردند:Khandidan!:

به گمانم شخصي در درون دستشويي داشت تعطيلات و کارهايش را بررسي مي کرد !:Khandidan!:
و به فكر فرو رفته بود:Nishkhand:

اين موضوع باعث بوجود امدن اين صف طويل شده بود!! و بر دردمندي جماعت دردمند افزوده بود:Khandidan!:

انديشيدم و با خود گفتم ! انسان به اين ناچيزي و ضعيفي که براي يک دستشويي رفتن چنين دردمند مي شود !! به چه چيزي مي نازد و فخر مي فروشد که اين همه بر روي اين کره ي خاکي تکبر و غرور دارد:Ghamgin: :ok:

البته آنچه در بازار بيشتر از همه توجه جوانان مجردي چون حقير را به خود جلب مي کرد:Cheshmak:

جماعت نسواني بود که حجابشان آرايش غليظي بود که به دور خود پيچيده بودند:Khandidan!: :Labkhand:

اول نگاه کردم و بعد انديشيدم(ضرورت بوده پس جايز است:Nishkhand:)

ياد حرف يکي از دوستانم افتادم که به شوخي مي گفت :

من مي خوام برم جهنم چون هنرپيشه ها و خواننده ها و در کل خوشگلا اونجا هستند:Khandidan!:

با خودم گفتم ! آهان ! دوستم راست مي گفتااااااا:Cheshmak:

اينا در واقع حورالعين هاي جهنمي هستند !:Nishkhand:

رو به خدا کردم و گفتم خدايا اگر اينا جهنمي هستند ! پس بهشتي هاااااا چي هستند:Khandidan!:

اينجا بود که دلم تنگيده شد و دلتنگشون شدم !!:dosti:
و احساس كردم اين كره ي خاكي قفسي بيش نيست ! بايد به فكر پرواز و پركشيدن بود
:parandeh:

خب يک ساعتي از تعطيلاتم رو مورد بررسي قرار دادم اينا مربوط مي شد به چند روز قبل از عيد!!
همين جوري بررسي کنم شايد تا عيد سال ديگه به 13 به در رسيدم:Khandidan!:

عرفان;100854 نوشت:

اشتباهاتتون رو به گردن گرفتيد و تصميم گرفتيد جبران کنيد؟

طبع فيلسوفانم گل کرده !!! لذا لازمه کمي فيلسوف بشم:Nishkhand:

گردن ما به دست متخصصان داخلي و با فن آورري کاملاً بومي ساخته شده!! و براي ساختنش از فن آوري نانو استفاده شده:Nishkhand:

اونقدر نازک است که براي ديدنش به قوي ترين ميکروسکوپ ها نيازه:Khandidan!:

بنابراين هر وقت و در هر زمينه اي مشکلي پيش مياد ناچاريم بندازيم گردن آمريکا و بروبچه هاش چون گردنشون خيلي کلفته:Khandidan!:

عرفان;100854 نوشت:

يا هنوز خوابيد

دست رو دلم نزار استاد!! کجايي خواب نوروز که يادت بخيـــــــر:Nishkhand:

نقل قول:
روزها فکر من اين است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خويشتنم
در حال حاضر مشغله زياد شده !! و دغدغه ها متفاوت!! حالا مسئله ي ما اين است :

**تحريف قضاوتي**


روز ها فکر من اين است و همه شب سخنم!! که با عيديام چه چيزي بخرم:Khandidan!:

خب حقير حدوداً يک ساعت از تعطيلاتم رو مورد بررسي قرار دادم بقيه اش رو عرض نمي کنم چون از حوصله ي بحث خارجه و امکان داره جلوتر بريم کار به جاهاي باريکتر بکشه:Khandidan!::Narahat az:

امّا کلام آخر :

به هر حال برگ ديگري از دفتر زندگي ما ورق خورد!!!!:ok:

خوشبحال به حال کساني که با شايسته ترين و زيباترين اعمال و رفتار اين صفحه رو نوشتند و پر کردند .:roz:

و خوشبحال کسانيکه در اين برگ عاشقانه ترين و ماندگارترين لحظات را رقم زدند و تجربه کردند:roz:

شاد و سلامت باشيد:Gol:

حقير رو هم دعا كنيد:Gol:

يا علي

گل ليلا;99988 نوشت:
جاتون خالي برا اولين بار رفته بودم بندر انزلي گفتيم يه بار بريم ببينيم تالابش چه شکليه

خوش اومدین به شهرما.
امیدوارم بهتون خوش گذشته باشه،وبا خاطره ی خوش شهرمونو ترک کرده باشین.:Gol:
ببخشید فقط شما یخ نکردین تو اون هوای سرد رفتین قایق سواری؟:Gig::Moteajeb!:

سیده مریم;101727 نوشت:
خوش اومدین به شهرما. امیدوارم بهتون خوش گذشته باشه،وبا خاطره ی خوش شهرمونو ترک کرده باشین. ببخشید فقط شما یخ نکردین تو اون هوای سرد رفتین قایق

ممنون
نه اتفاقا دم ظهر بود و هوا عالي

البته بنده خدا هم مشتري نداشت

اين قدر ما رو گردوند تا سرما خورديم بالاخره:Gig:

عرفان;100854 نوشت:
حالا با این تاپیک خوش بازدید بگید ببینم این تعطیلات رو خوب خوب بررسی کردید؟ خودتون رو به محاسبه کشوندید؟ اشتباهاتتون رو به گردن گرفتید و تصمیم گرفتید جبران کنید؟ یا هنوز خوابید

يکي از بهترين محاسن عيد نوروز اين ديد و بازديدهاست که باعث رفع کينه ها و کدورتها و نزديک شدن دلها به هم ميشه

البته اگه درست و اصولي باشه

خود بنده با يکي از اقوام کدورتي داشتم که اصلا ميل رفتن به مزلشون رو نداشتم

ولي وقتي دل رو به دريا زديم و رفتيم و رو در رو حرفامون رو با خنده زديم و رفع کدورتها شد

احساس کردم هيچ چيز بهتر از همدلي و صميميت نيست

به فرمايش مولا علي(ع) ، اقوام و خويشاوندان مثل بال و پر پرواز انسان هستند که انسان نبايد آنها رو از دست بده

يا علي:Gol:

با سلام،
همون جور که قولشو داده بودم قرار بود از سفری که تو ایام عید رفتیم(عتبات عالیات) یه مختصری رو توضیح بدم!

ان شاءالله تو 3 4 تا پست میگم که سرتون رو هم زیاد به درد نیارم.

از این سفر میشه به عنوان سفر جنگ با شیطان نام برد، من خودم این جنگ (منظور همون سفر به عتبات هستش) رو به هفت تا خوان تقسیم کردم که هر کدومو تو یه پست میگم ان شاءالله.

سلام و درود بر برو بچه هاي ِ:Gol:همچنين اساتيد محترم:Gol:

اميدوارم كه حال همگي خوب باشه و ايام به كام:Gol:

وقتي در اين تاپيك اثري از درد هاي نوروز امسال نديدم ! احساس كردم كه كه ....:Ghamgin:

هرچند هيچگاه از دردهايم سخني به ميان نمي آورم ! و و درد هايم را هميشه براي خودم نگه مي دارم و خساست خاصي در مورد درد هايم و رنج هايم دارم:Ghamgin:

ولي مي خواهم از درد هاي نوروز امسال بگويم! چون احساس مي كنم و مي بينم كه همدرداني دارم كه اينها را درك مي كنند و مي فهمند:Sham:

اين ايام را مغتنم شمرده و مي خواهم با مادرمان فاطمه (س) و مهديش (عج) از درد ها و رنج هايي بگويم كه دامن گير ما به ظاهر شيعيانشان شده :Ghamgin:

مادر جان مي دانم مهديت در سوگ تو نشسته و عزادار است ولي مي خواهم با او درد دل كنم از طرف جماعت و قشري كه با من هم دردند:Ghamgin:

چون مي دانم و ايمان دارم مهدي (عج) بزرگتر از آن است كه از درد ها و رنج هاي ما برنجد:Ghamgin: :Sham:

من متعلق به قشري هستم كه مارك و نشان نسل سومي بر پيشانيمان زده شده! قشري كه مرتكب گناه بزرگ و نابخشودني تحصيل علم در دانشگاه شده!!:Ghamgin:

چون در قالب ها ، چارچوب ها ي موجود نمي گنجيم و روحيه و طراوت جوانيمان به دنبال نوآوري و تحول است و چون ظاهرمان با آنچه از پيش برايمان تعيين و انتخاب كرده اند متفاوت است ! ما را طرد ، تكفير و تفسيق كرده و كسي صدايمان را نمي شنود:Ghamgin::Sham:

مادر جان شيعيان و فرزندانت در جاي جاي اين كره خاكي مورد تعرض و هتاكي و تجاوز قرار مي گيرند ! و كسي صدايشان را نمي شنود و به ياريشان نمي شتابد! ما را چه شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :Ghamgin:

چنان در زندگي و امورات روزمره ي خود غرق شده ايم كه هيچ چيز و هيچكس را نمي بينيم جز منيّت خودمان:Ghamgin:

روحيه ي انقلابي نسلي كه با اراده ي پولادينشان لرزه بر اندام ابر قدرت هاي تا بن دندان مسلح مي انداختند و آنها را به زانو درآوردند! ديگر مرده! و نيست و نابود شده! :Ghamgin: و جاي خود را به محافظه كاري ها و مصلحت انديشي هايي داده كه نتيجه اش نسل كشي و درد و رنج شيعيان است:Ghamgin::Sham: ما را چه شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

برادران شيعيه ي ما را در بحرين با انواع سلاح و جنگ افزار ها مورد تعارض و تهاجم و تجاوز قرار مي دهند و ما فقط و فقط شعار مي دهيم :Ghamgin: :Ghamgin:

تمام دغدغه ي ما اين شده !! كه مبادا حج عمره يا تمتع هايمان با مشكل مواجه شود!! آنچه مهم است من است منيت من است نه لبيك گفتن به برادران شيعيم:Ghamgin:

مادر جان من نه حاجي هستم و نمي خواهم در اين زمانه حاجي بشوم يا مرا حاجي خطاب كنند!! :Ghamgin: آخر چگونه قدم در كشوري بگذارم و پول در حساب كشوري بريزم كه نسل كشي فرزندانت مهمترين راهبرد و برنامه و ائيدئولوژي است كه دارد :Ghamgin:

مادرجان فرزندانت را به خاك و خون كشيده اند آنوقت آقايان از عمره هاي تفريحيشان كه هركدام به اندازه ي نداري مستضعيفن جهان اسلام رفته اند و مي روند سخن به ميان مي آورند!!:Ghamgin:

آيا ما شيعيه ي علي (ع) هستيم كه مي فرمايند :

از این‌که تعرض شد به یک زن یهودی که تحت حکومت اسلامی زندگی می‌کرد،اگر یک مردی این را بشنود و بمیرد نباید بر او خرده گرفت !

حال ما را چه شده كه در اين شرايط به خاك قاتلان شيعه رفته حساب هايشان را پر مي كنيم و در هتل هاي چند ستاره لم داده و پرتغال لبناني مي خوريم :Ghamgin:

مادرجان تو شاهد بودي كه در نوروز امسال اگر لبخند زدم تلخي اين هتاكي ها و درد ها و رنج هاي شيعيانت آن را كم رنگ تر از هميشه و تلخ مي نمود !!:Ghamgin:

مادرجان پرو بال و ما را شكسته اند! بر پاهايمان زنجيري از محافظه كاري زده اند ! وگرنه هيچ چيز برايمان شيرين تر از غسل شهادت نيست:Ghamgin:

مادر جان نمي دانم مهديت از دست ما شيعيانش شب ها سر در كدامين چاه مي كند:Ghamgin:

مادر جان مي خواهم اينبار با درد و رنج و اظهار عجز بيشتر و سوزناك تر و دلتنگتر از هميشه و از اعماق وجودم مهديت (عج) را صدا بزنم :

((اللهم عجل الوليك الفرج))

يا علي

عرض سلام و احترام.

با دیدن عنوان تاپیک ، بر آن شدم قسمتی از خاطرات نوروزی ام را بیان کنم ، که با مطالعه ی مطلب اخیر دوست ارجمند ، غمها زنده شد و خاطرات فراموش.

و چه فایده از غم خوردن.
غم خوردنی که کارکرد اصلیش رفع مسئولیته.
بگزریم.

سالی که نکوست از بهارش پیداست.
هرچند مشکلات مستولی شده و مردم منطقه در پی آرمان خواهی خود شهید میشوند ، این به فال نیک گرفته میشود.
شهید شدن و صدمه دیدن اشکالی ندارد.
این ندای مظلومیت است که باعث پیروزی حق بر شمشیر خواهد شد.
شیعه ی امروز نیاز هرچه بیشتر به مظلومیت داره تا صداش طنین انداز بر پیکره ی هستی بشود.

نقل قول:

عید نوروز چطور گذشت؟

متاسفانه نفهمیدیم چطور آمد و چطور گذشت.
لااقل یه ره توشه ای ...
مهمونی هاش یادمون مونده بود که اونم داره فراموش میشه. البته بجا آوردن صله رحم برای من مهمترین قسمتش بود.
انشالله کردگار بخشنده طول عمر با عزت به همه مون عطا کنه.

قضاوت;102386 نوشت:
مادر جان من نه حاجي هستم و نمي خواهم در اين زمانه حاجي بشوم يا مرا حاجي خطاب كنند!! آخر چگونه قدم در كشوري بگذارم و پول در حساب كشوري بريزم كه نسل كشي فرزندانت مهمترين راهبرد و برنامه و ائيدئولوژي است كه دارد مادرجان فرزندانت را به خاك و خون كشيده اند آنوقت آقايان از عمره هاي تفريحيشان كه هركدام به اندازه ي نداري مستضعيفن جهان اسلام رفته اند و مي روند سخن به ميان مي آورند!!

سلام

در جواب شما دوست من

می رویم تا که شاید مهدیت اید و لبیک گوییم
دست در دستش دهیم و الحق گوییم
ما که از مظلومیت مظلومیم
تو ای مادر دعایی خوان که مظلوم نباشیم:Ghamgin:

موضوع قفل شده است