دستوراتی جهت تطهیر قوه خیال

تب‌های اولیه

27 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دستوراتی جهت تطهیر قوه خیال

[=arial, helvetica, sans-serif]دستوراتی از استاد صمدي جهت تطهیر قوه خیال [/]

[]

  • [=arial, helvetica, sans-serif]1- هر روز یا شب 70 مرتبه آیات سخره یا بصورت تقسیم بخوانید [/]
  • [=arial, helvetica, sans-serif]2- بیرون كردن افكار منفی ، سوء ظن ، كینه ، حسادت ...[/]
  • [=arial, helvetica, sans-serif]3- همیشه اعمال خود را زیر سوال ببریم و ناراحت باشیم كه چرا بهتر از این نبودیم ؟[/]
  • [=arial, helvetica, sans-serif]4- معایب دیگران را نبینم و بپو شانیم .[/]
  • [=arial, helvetica, sans-serif]5- خوبیهای خود را نبینیم و در هنگام پیروزی استغفار كنیم . [/]
  • [=arial, helvetica, sans-serif]6- گرسنگی ، سكوت ، بیداری ، خلوت ، ذكر دائم را در موارد خودش به نحو صحیح اعمال كنیم .[/]
  • [=arial, helvetica, sans-serif]7- یكی از بهترین راههای تطهیر قوه خیال تفكر در موجودات نظام مقدس عالم است .[/]
  • [=arial, helvetica, sans-serif]8- به هیچ عنوان از هیچ كس توقع نداشته باشید و اگر خدمتی كردید برای خدا باشد .[/]
  • [=arial, helvetica, sans-serif]9- با دوستان اهل علم و تقوی برنامه های علمی و عبادی داشته باشیم .[/]
  • [=arial, helvetica, sans-serif]10-هر گاه یكی از قوای ما آلوده شد فورا و ضو بگیریم .[/]
  • [=arial, helvetica, sans-serif]11-برنامه های زندگی را بطرف یك محور واحد سوق بدهیم و از پراكندگی و اشتغالات گوناگون بپرهیزیم .[/]
  • [=arial, helvetica, sans-serif]12-حتما در شب یا روز وقتی برای تفكر در آیات قران و وقتی برای سكوت و تفكر در خود قرار بدهیم .[/]
  • [=arial, helvetica, sans-serif]13- از حرص و آرزوهای مادی و دور و دراز بپرهیزیم .[/]
  • [/]

    آيه 54 و 55 و 56 سوره مبارکه اعراف را آيه سخره گويند


    إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ تَبَارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ ﴿۵۴﴾
    ادْعُواْ رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ
    ﴿۵۵﴾
    وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ
    ﴿۵۶﴾

    در حقيقت پروردگار شما آن خدايى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد سپس بر عرش [جهاندارى] استيلا يافت روز را به شب كه شتابان آن را مى طلبد مى‏پوشاند و [نيز] خورشيد و ماه و ستارگان را كه به فرمان او رام شده‏اند [پديد آورد] آگاه باش كه [عالم] خلق و امر از آن اوست فرخنده خدايى است پروردگار جهانيان (۵۴)

    قوه خیال چیست؟


    همانگونه که نفس میتواند به واسطه قوه خیال از موجودات نشآه ی طبیعت عکس بگیرد . همین طور


    می تواند آنـرا بـه منزله آینه ای در دست عقل قـرار دهـد تا حقائق ملکوت عالم را بـه تصویر کـشاند .

    منتهی راه این عمل صحیح ٬ همان طهارت قوه خیال است که باید صورت گیرد . عقل در عالم دو نـوع

    ادراک دارد : یا اینکه موجودات مجرد عقلی را ادراک میکند که ما از آنها به ملائکه الله تعبیر میکنیم

    زیـرا ملائکه موجودات عقـلی هستند و در عالم وسیعتری بـه نـام « عالم عقل » یـا « عالم ملائکه »

    متحقق اند . و یا اینکه معانی کلی عقلی را در ماورای عالم ادراک می کند . قوه خیال محل ظهور عقل

    در نفس انسان است . قوه خیال بـه عقل رو می کند و آنچه را کـه عقل ادراک کرده بـود در مرتبه ظاهر

    صورتگری می کند . اگـر قـوه خیال تطهیر شـود می تـوانـد ادراکات قـوه عاقـله از ملائکه و موجـودات

    عقلی دیگـر را بـه صورت انسان تجلی دهد و یـا اینکه آن معانی کلی دریافت شـده عقیله را بـه بهترین

    عبارت در آورد . بـه همین خاطر گـاهی انسان در خواب می بیند کـه عبارت زیبایی نوشته و یـا عبارت

    خوشی شنیده است چه اینکه اکنون اگر بخواهید آنچه را که در عقل دارید به عنوان ادراک عقیله برای

    دیگران اظهار کنید باید آنرا به صورت شکلی در آورید و بـه دیگران بنما یانید و یـا بـه صورت عبارتی

    در آورید و به دیگران نشان دهید . قوه خیال اگر تطهیر شود آینه تجلی عقل می گردد . منتهی اگر عقـل

    ذوات نوریه را ( ذاتهای مطهره عالم عقل را ) ادراک کـرده باشد ٬ ‌قـوه خیال می تواند آنـرا بـه بهترین

    صورت که صورت انسان است تجلی دهد و اگر معانی کلیه باشد ٬ آنرا به زیباترین عبارت در آورد .




    طهارت باطنی- طهارت خیال کنترل کردن قوه خیال از دوران کودکی
    «بسم الله الرحمن الرحیم»
    «طهارت باطنی»- طهارت خیال:
    حضرت آقا در ادامة بحث طهارت آورده اند: «اما طهارت خیال از اعتقادات فاسد و از تخیلات ردی، و از جولانش در میدان آمال و امانی».
    انسان باید مراتب طهارت ظاهری را بگذراند تا به مرتبة باطنی برسد. طهارت باطنی را مراتبی است که از طهارت خیال آغاز می گردد و به طهارت روح و سِرّ پایان می پذیرد. مهمترین و مشکلترین مرتبة طهارت و پاکی، مرتبة قوة خیال است. چرا که انسان باید آن را از تخیلات بی خود و سوء ظن های بی‌جا نجات بخشد.
    در باب سوء ظن وتهمت و غیبت و امثال ذلک روایات بسیاری وجود دارد که تأکید بر بدگمان نبودن انسانها با یکدیگر دارند. اعتقادات انسان حتماً باید بر اساس عقل محکم شود در غیر این صورت قطعاً اعتقادات او را قوة خیال مستحکم می کند. شبیه اینکه انسان نظام عالم را همچون ساختمانی ببیند و آفرینندة این نظام عالم را چونان بنّای این ساختمان. اینجا است که قوة خیال، او را به بازی می گیرد و می گوید همانگونه که بنّای ساختمان، خود ساخته شدة دیگری است پس آفرینندة نظام هستی هم باید مخلوق دیگری باشد و سؤال به میان می آورد که این خدا از کجا آمده و ساختة چه کسی است؟! از این سؤال و سؤالاتی شبیه این، فهمیده می شود که قوة خیال شخص را به بیراهه کشانده است و بر اساس این نظم سؤال، سائل هر چه هم جلوتر رود و در مسائل علمی پیشرفت کند باز هم این قوة خیال است که او را به بازی گرفته، لذا هرگز به نقطه‌ای که دل بیارمد نمی رسد.

    گاهی نیز مشغول خواندن قرآن می شود. در قرآن می خواند: «ما قرآن را از آسمان نازل کردیم.» اینجا نیز به واسطة قوة خیالش تصور می کند همانگونه که باران از آسمان فرود می آید، کتابِ جدایی به نام قرآن نیز از پشت آسمان که خدا در آن جای گرفته، به واسطة فرشته ای برای پیغمبری که در نشاة طبیعت است، فرود آمده است. آن وقت به دهها اشکال بر می خورد که خدای این گونه در کجای آسمان قرار گرفته؟ چه کسی او را دیده؟ و … اساس تمام این سؤالات بر این است که اعتقادات او بر پایة قوة خیال محکم شده است نه از روی عقل. زیرا عقل وحدت بین است و هرگز به نظام عالم به دید کثرتِ جدای از علت تامه نمی نگرد برخلاف قوة خیال که فقط کثرات را می بیند.
    مرحوم صدر المتألهین در اسفار می فرماید: «اکثر مردم عاقل بالقوه و متخیل بالفعل‌اند زیرا آنچه دارند خیال است و آنچه می توانند به دست بیاورند عقل است. هر کس را دسترسی به عقل نیست و اوحدی از مردم که زحمت کشیده اند و جان به لب آورده اند می توانند به آن دست یابند» ایشان از کسانی که سنشان بالا رفته و عقل پیدا نکرده اند تعبیر به «صبیان العقول» می‌کنند یعنی کودکانی که هنوز عاقل نشده اند.

    از آنجا که مردم با کثرات مأنوسند خیلی زود می توان قوة خیال ایشان را به دست گرفت. همانند این که اگر الآن معرکه گیری بیاید به راحتی می تواند همة ما را از این جایی که نشسته ایم بیرون کرده و به خودش مشغول دارد. اینها زیر سرانس ما با کثرات است. یا مثل اینکه اگر استاد بخواهد مطلب درسی سنگین خود را به شاگردش تفهیم کند آنرا در غالب مثال و هیئت و شکل و مجسمه ای برای او ترسیم می کند. نوعاً برای فهم مسائل عمیق از مثال استفاده می شود زیرا دست اکثر مردم از فهم عقلی کوتاه است. اگر شخصی مطلبی را شنید و گفت «نفهمیدم، مثالی بزنید تا بفهمم» معلوم می شود چنین شخصی هنوز در مرتبة قوة خیال به سر می برد و به عقل نرسیده است زیرا عقل وحدت می بیند و مثال نمی‌خواهد. پس انسان باید قوة خیالش را از اعتقادات فاسد تطهیر کند. حال تطهیر قوة خیال از اعتقادات چگونه است؟
    اگر کسی بخواهد در این بخش خود را تقویت کند باید آن هنگام که به مبداء و معاد، وحی و انزال و یا قرآن و رسالت و امامت می اندیشد، به طور کلی از قوة خیال به درآید. به درآمدن و رها کردن قوة خیال در این بخش سالها حرف شنیدن از استادِ زحمت کشیده و خونِ دل خورده می خواهد. در این بخش اگر شخصی بعد از بیست سال قوة خیالش را تطهیر کند باز هم هنر کرده است. مرحوم جناب سید مهدی بحر العلوم بعد از سی و چهار سال قوة خیال را تطهیر کرد. بعد از سی و چهار سال دو رکعت نماز شکر به جا آورد و فرمود: خدایا تو را شاکرم که توانستم زود قوة خیال خود را تطهیر نمایم. مرحوم ملا حسینقلی همدانی بعد از بیست و چهار سال زحمت کشیدن آن را تطهیر کرد.

    علاوه بر این بخش، انسان باید قوة خیال را از تخیلات ردیّ و پست نیز پاک کند همچنین باید قوة خیالش را از سوء ظن هایی که موجب کدورت او با رفیقانش می شود تطهیر کند. اگر ما قوة خیال را تطهیر کنیم نه نیازی به نیروی نظامی وانتظامی خواهیم داشت و نه نیازی به قوة قضائیه. قوة قضائیه و نیروی قهر و غضب فقط برای این است که قوة خیال مردم را تطهیر کند که اگر همگی مردم به کلاس درس بروند و این قوه را پاک گردانند دیگر هیچ قوة غضبیه ای لازم نخواهد بود. حتی اگر مردم موفق به تطهیر قوة خیال خود می شدند خداوند هرگز جهنم را خلق نمی کرد. آتش جهنم برای تطهیر مردم آفریده شده است زیرا در روایات آمده که آتش جهنم مانند آتش دنیا سوزنده است اما سوزندگی آن سازندگی را به همراه دارد. جهنم نمی سوزاند تا فقط زجر دهد بلکه می‌سوزاند تا بسازد. مثل اینکه پزشک با چاقوی جراحی اش شکم مریض را پاره می کند تا مرض او را علاج کند. آری جهنم ادبستان حق است.

    کنترل کردن قوه خیال از دوران کودکی
    در مورد کودکان فرموده اند ایشان را تا هفت سالگی رها کنید تا خود را در سه بخش تقویت کنند به گونه ای که ۱-خوب بخورند. ۲-خوب بخوابند. ۳-خوب بازی کنند. فقط پدر و مادر باید دقت کنند تا فرزندان آنها زیاده روی نکنندو همانند اینکه باغبان درخت را می کارد و رهایش می کند تا نفس بکشد و غذا بخورد و رشد کند اما بیش از حد به او آب نمی دهد که ریشه اش بپوسد و یا اینکه بیش از حد به او کود نمی پاشد که آن را بخشکاند. پدر و مادر نیز باید مواظب باشند تا کودکانشان زیاده خوری نکنند. البته کودکان در این سنین- از تولد تا هفت سالگی- معمولاً بیش از حد نمی خورند. کودک عموماً از هفت سال به بعد پر خور می شود. اگر نوزاد فطرت پرخوری داشته باشد آن هنگام که به او پستان پر از شیر داده می شود باید آنقدر بخورد تا شکمش دریده شود، اما می بینید در این حال اگر چه به زور هم به او شیر دهند او فقط به اندازة نیاز خود می مکد و بقیه را قبول نمی کند. طبیعت کودک کاملاً تنظیم شده است. پرخوری کودکان معمولاً از روزهایی آغاز می گردد که او به خیال خودش عقل پیدا کرده و خود می فهمد که چه مقدار غذا باید مصرف کند.

    فرموده اند: تا هفت سالگی کودکانتان را رها کنید تا خوب بازی کنند البته فقط مواظب باشید تا آنها در این مدت حرفهای بد یاد نگیرند. هرگز جلوی بازی بچه را نگیرید که اگر بچه در این مدت آنچه را که در توان دارد، اعم از قوة بازیگری و پرخوری و غیر آن بیرون نریزد این قوه در او ریشه میکند و آن هنگام که بزرگ شد بازیگر و پرخور می شود. زیرا تا انسان آنچه را که در درون دارد بیرون نریزد نمی‌تواند آن را رها کند. همین حالا اگر شما عزیزان بروید و مشغول بازی کردن شوید می بینید تا اندازه ای می توانید بازی کنید و بیش از آن نمی‌توانید و خسته می شوید اما کودکان را مشاهده می کنید که اگر از صبح تا انتهای شب هم یکسره بازی کنند خسته نمی شوند. سرّ آن این است که یک قوة بازیگری در کودک وجود دارد که او باید تا هفت سالگی تمام آن را مصرف کند و بیرونش بریزد که اگر ریخت از آن به بعد دوران بازیگری اش به اتمام رسیده است. متأسفانه ما الآن جلوی بازی کودک را می گیریم. این است که می بینیم کودکانمان بعد از هفت سالگی همچنان به بازی مشغولند و آن را رها نمی کنند. تا قبل از هفت سال اگر به او می گفتیم بازی نکن حرف ما را گوش می کرد و بازی نمی کرد اما اکنون که بزرگ شده حرف گوش نمی کند و شیطنت می کند. لذا کودک اگر در این سنین خوب بخورد و خوب بخوابد و خوب بازی کند بعد از آن دیگر بازیگری و پرخوری و زیاده خوابی کودک تمام می شود و او متعادل بار می آید. همانند این که شما مقدار زیادی غذا تهیه کنید و بخواهید آن را ذره ذره به دیگری بخورانید. در این صورت اگر چه شما خروارها غذا هم به او بدهید او آهسته آهسته همه را می خورد، اما اگر کل غذاها را جلوی او بگذارید و بگوئید: تا جان داری بخور، او وقتی به مقدار نیازش خورد بعد از آن دیگر از آن غذا بدش می آید. همچنین اگر به کودک بگوئیم یواش یواش بازی کن او تا هفتاد سالگی هم بازی می کند و سیر نمی شود، اما اگر تا هفت سالگی به اوبگوئیم هر چه می توانی بازی کن او بعد از هفت سالگی دیگر از بازی کردن بدش خواهد آمد

    کنترل قوة خیال کودک تا قبل از هفت سالگی آسان است اما بعد از آن مشکل می شود. بعضی از کودکان را می بینید که بیش از حد شلوغ می کنند و کسی نمی تواند جلوی شلوغی آنها را بگیرد. معمولاً این بچه ها وقتی پا به سن بالاتر گذاشته اند آرام می شوند، به خاطر اینکه هر چه از شلوغی و شیطنت در خود داشته اند بیرون ریخته اند. یا اینکه بیشتر کودکان را می بینید که زیاد با یکدیگر قهر می کنند و زود آشتی می کنند، معلوم می شود که قوة خیال در آنها به سر حدّ کمالش نرسیده است. کمتر کودکانی هستند که تا هفت سالگی در میدان بازی بیش از حد قهر کنند و قهرشان دوام داشته باشد. قهر می کنند اما قهرشان مستدام نیست. برخلاف کودکانی که بیشتر از هفت سال دارند.
    نتیجة کلام اینکه وقتی اساس نهال کودک خوب چیده نشد، این نهال کج رشد می کند. وقتی هم که کج شد اوّلاً بسیاری از آنها به دنبال خودسازی نمی‌روند، ثانیاً اگر هم بروند باید جان به لب بیاورند تا خود را مستقیم کنند.
    پس تو هم باید قوة خیال را از گمانها و سوء ظن ها تطهیر کنی. هر کجا دیدی که داری نسبت به دیگری بدبین می شوی بدان که قوة خیال به میدان آمده است. چون عقل هرگز بدبین نمی شود. عقل به فکر تصحیح است نه به فکر مغلطه. اگر کسی را دیدی که به جانبی می رود نباید با خود بگویی «او چون قصد سوئی داشته به آنجا رفته است. که این بازیگری قوة خیال است». عاقل باش و با خود بگو: «قطعاً او قصد انجام فعل خیری داشته که به آنجا رفته و …»

    متأسفانه گاهی اوقات آنچنان قوة خیال شخص مریض است که نمی تواند به خود تلقین کند و جهت مثبت را اخذ کند. اینجا است که هم خود و هم دیگران را دچار مشکل می کند. به دیگری سلام می کند اما چون دیگری کمی دیرتر جواب سلام او را داده با خود می گوید. «چرا دیر جواب سلام مرا داد؟» و چند روزی به خاطر همین مسئله خود را معطل می کند. در حالی که می توانست با یک جمله خود را راحت کند و بگوید: «حتماً حواسش نبود.» اما او این کار را نکرده و همچنان به قضیه دامن زده و با خود می گوید: معلوم می شود فلانی اصلا از من خوشش نمی آید و با این گونه رفتار می خواهد به من بفهماند که مرا دوست نداشته و حاضر به برقراری ارتباط با من نیست.
    حال که چنین است از فردا که او را دیدم اصلا به او سلام نمی کنم. فردای آن روز به هم می رسند و این آقا سلام نمی کند. طرف مقابل هم که برخورد این آقا را می‌بیند با خود می گوید: «عجب! مثل اینکه این آقا عارش می‌آید به من که بزرگتر از اویم سلام کند! و …» و می بینید چه چیزها پیش می آید. تمام اینها دلالت بر این دارد که قوة خیال ما را به بازی گرفته است.

    در روایت آمده است که: رو در روی امام علی «عَلَیهِ السَلام» می ایستادند و او را لعن می‌کردند، اما امام رو برمی گرداند و می فرمود: حتماً یک علی دیگری را می‌گویند. این حرف، حرفِ عقل است. شخص دیگری به امام سجاد «عَلَیهِ السَلام» رسید و جسارت بزرگی به حضرت ایشان کرد که اصلاً آن جسارت گفتنی نیست. امام جلو رفتند و فرمودند: آقا جان! این مطلبی که نسبت به محاسن من فرمودید اگر در روز قیامت محاسنم را بسوزانند بدتر از آنی خواهد بود که تو فرموده ای. اما اگر نسوزانند، این گونه که شما فرمودید نخواهد بود. طرف مقابل با شنیدن این حرف امام، خیلی خجالت کشید و سرش را پایین انداخت. این را می گویند: عقل. در این مورد تحقیقی در روایات داشته باشید تا ببینید ائمه«عَلَیهمِ السَلام» چه سفارشاتی به ما کرده اند.
    اگر کسی می خواهد بداند که در مسیر خودسازی قرار گرفته یا نه، باید ببیند که نسبت به اطرافیانش بدگمان است یا نه؟! اگر بدگمان بود باید بداند که در سیر انسانی نیست. اوّلین پله ای که انسان را در مسیر خودسازی قرار می دهد، خوش بینی است. از همین اکنون خود را بسنجیم که خود را نسبت به دیگران بدبین یافتیم باید تصمیم بگیریم در اوّلین پلّة خودسازی قدم گرفته و خوش بین باشیم. هر کجا دیدیم سوء ظن پیدا کرده ایم خلاف آن را در نظر بگیریم. روایت شریفی از امام صادق«عَلَیهِ السَلام» است که امام می فرمایند: «ضع امر اخیک علی احسنه»[۱] یعنی فعل برادرت را حمل بر احسن کن. امام در روایت «علی احسنه» فرمودند و «علی حسنه» نفرمودند. نکته ای در این بیان امام است که به عرض شما می رسانیم.

    به عنوان مثال اگر شخصی جواب سلام شما را نداد، شما می توانید این جواب ندادن او را سه گونه تفسیر کنید ۱- اینکه به صورت منفی تفسیر کنید و بگوئید اوبا من کینه کرده و نمی خواهد جواب مرا بگوید. ۲- با خود بگویید او حواسش نبوده که جواب مرا بدهد وگرنه جواب مرا می داد، که این حمل فعل برادر «علی حسنه» است. ۳- اینکه با خود بگوییم او نه تنها حواسش نبوده بلکه چون در فکرکارگشایی دیگران بوده جواب مرا نداده. این حمل فعل برادر «علی احسنه» است و امام فرمودند فعل برادرتان را به نیکوترین وجه حمل کنید.
    حضرت آقا می فرمودند: یک بار که من از ایرا پیاده به اسک می آمدم در بین راه غزلی گفتم. چه بسا ممکن است آن روز در بین راه پنجاه نفر از کنار آقا گذشته و سلام کرده باشند اما چون آقا در این عالم نبودند اصلاً متوجه سلام کردن آنها نشده باشند حال شما بفرمائید آیا سوء ظن در اینجا جائز است یا نه؟ تصدیق می فرمایید که در اینگونه مسائل نه تنها سوء ظن جایز وصحیح نیست بلکه مطابق با واقع آن است که ما امر دیگران را حمل بر احسن کنیم نه فقط حمل بر حسن، یعنی ما باید سعی کنیم آنچه از دوست و همسایه وپدر و مادر و دیگر اطرافیان وحتی دشمنان به ذهنمان می رسد حمل بر درست ترین و صحیح ترین وجه کنیم. آنگاه است که برکات و نعم زیادی بر ما نازل می شود. چرا که قوة خیال به منزلة آیینه ای است که می تواند باطن عالم را نشان دهد. لذا باید سوءظن ها را که همچون زنگاری بر روی آیینه می نشیند بر طرف کرد و این آیینه را صیقلی داد تا ملکوت عالم در آن متمثّل شود و در شب، خوابهای خوشی ببیند. و بدین ترتیب است که در خواب همان شخصی را که از کنار او گذشت و جواب سلامش را نداد به بهترین وجه می بینید. اما اگر نسبت به همان فرد بدگمانی و سوءظن داشته باشد در خواب جز مارها و عقربها و گرگها چیز دیگری نخواهد دید. تمام خوابها صور تمثلات ملکات خیالاتی هستند که در نفس او جای گرفته اند. اکثر آنچه در خوابهایمان از حیوانات وحشی می بینیم زیر سر سوءظن ما نسبت به دیگران است. اگر کسی سوءظن را از ذهنش برطرف کند خواب دیدنش کم می شود و دیگر خواب پریشان نمی بیند. چه بسا از آن به بعد در شب حقایقی را به صورت خوابهای خوشی به او نشان دهند.تا آنجا که خواب تور شکار او می شود و او با خواب به شکار عالم می رود، امام معصوم را می بیند و در خواب برای دهها مریض شفا می گیرد و گرفتاری صدها نفر را برطرف می کند. اما متأسفانه از بس که سوءظن ها ذهن ما را پر کرده است، اگر کسی مریض شود هزاران نفر هم به دور اوجمع شوند نمی توانند راه علاجی برای او پیدا کنند

    بخش دیگر طهارت قوة خیال، طهارت آن از پروراندن آرزوهای بیهوده است. «طهارت خیال از جولانش در میدان آمال و امانی» آمال به معنی آرزوها است. می بینید شخصی آرزو می کند که به جایی برسد تا بتواند از این راه انتقامش را از دیگری بگیرد و بلایی بر سرش بیاورد. یا اینکه آرزوی ساختن ساختمانی می کند وبرای تحقق خواسته اش به حرام می افتد. اساس تمام این آرزوها کج است و انسان را به انحراف می کشاند و یا پدر و مادران را می بینید که آرزومی کنند عروسی کردن فرزندانشان را ببینند و بعد بمیرند. اتفاقاً عروسی کردن آنها را هم می بینند اما همچنان دلشان ناآرام است و دلشان می‌خواهد عروسی کردن نوه هایشان را هم ببینند. معلوم می شود که قوة خیال، ایشان را به بازی گرفته است. چه کنیم که آرزوی بد نداشته باشیم و عمر بیخود نخواهیم؟! در این مورد امام سجّاد «عَلَیهِ السَلام» در مناجاتشان می فرمایند: «پروردگارا! اگر عمر من در راه طاعت توصرف می شود هر چه می توانی درازش کن تا به برکات نفس ناطقه ام افزوده شود. اما اگر قرار است این جان من چراگاه شیطان شوداز تو می‌خواهم زودتر جان مرا بگیری که بیش از این خود را بیچاره نکنم.»
    معمولاً وقتی مردم پیر می شوند دو چیز در آنها تازه می شود، یکی حرص است و دیگری آرزوهای طولانی. حریص می شوند وفرزندانشان را سرزنش می‌کنند و مثلاً به آنها می گویند: شما که زور ندارید، ما وقتی به اندازة شما بودیم با چوبی می توانستیم ده، بیست نفر را کتک بزنیم و … دیگر نمی داند که این حرص است نه ادب و ادب آموزی. ادب آن است که به آنها بگوییم: فرزندم! آن زمان من قدرت داشتم به گونه ای که با چوبی می توانستم عدة زیادی را بزنم ولی دهها فحش و چوب را بر خودم پذیرفتم و دستم را به سوی کسی دراز نکردم. همین طور آرزوهای فراوانی نیز در آنها پدید می آید. که این هر دو را باید از وجود خود دور کنند.
    نتیجة کلام اینکه ۱- سوءظن ها را برطرف کنیم و قوة خیال را از هر چه نامطلوب است پاک گردانیم. ۲- از آرزوهای بیهوده و خلاف صرف نظر کنیم تا قوة خیال تطهیر شود.
    «و الحمدلله ربّ العالمین»

    طهارت قوای عملیه نفس نقش دستورات شرعیه در طهارت قوا
    فقه مقدمه تهذیب اخلاق
    ظهور طهارت در بدن و شکل گرفتن ملکه تسلیم در نفس
    «بسم الله الرحمن الرحیم»
    طهارت قوای عملیه نفس:
    «طهارت ظاهره در مراتب قوای عملیه نفس مرتبه تجلیه است که نفس، قوی و اعضای بدن را به مراقبت کامله در تحت انقیاد و اطاعت احکام شرع و نوامیس الهیه وارد نموده که اطاعت اوامر و اجتناب از منهیات شرعیه را به نحو اکمل نماید تا پاکی صوری و طهارت ظاهریه در بدن نمایان شود و در نفس هم رفته رفته خوی انقیاد و ملکه تسلیم برای اراده حق متحقق گردد و برای حصول این مرتبه علم فقه بر طبق طریقه حقه جعفریه کافی و به نحو اکمل عهده دار این امر است. فقه مقدمه تهذیب اخلاق و اخلاق مقدمه توحید است.»

    نقش دستورات شرعیه در طهارت قوی: دستورات شرعیه در مسائل فقهی برای این است که نفس را در تمامی قوایش تطهیر نماید. مثلاً یکی از اسرار دستور نماز و روزه تطهیر قوای ظاهریة بدن است و همچنین برای اینکه اعضای بدن در هنگام عبادت کردن مؤدب گردند.
    اگر در نماز دقت کنید می بینید که این عمل چقدر موجب تأدیب بدن است. از نحوة ایستادن گرفته تا نحوة نشستن و حرکت کردن و تسبیح گفتن و حمد و سوره خواندن … در این بخش به کتابهایی که در مورد نماز نوشته شده مراجعه بفرمائید همانند کتابی که حضرت امام (ره) به نام «آداب الصلوه» نوشته اند که اگر شخصی بخواهد نماز بخواند چگونه باید ادب را مراعات کند و به چه نحوی باید اعضاء و جوارحش را تأدیب نماید تا حق نماز را در مرتبة ظاهر اداء فرماید؟!
    همچنین روزه هم برای خود آدابی دارد. روزه باعث می گردد تا قوة شهویّه انسان کنترل شود. زیرا رسیدن دائمی غذا به نفس همان و دائم غلیان یافتن قوة شهویه همان! و روزه باعث تعدیل قوة شهویّه است
    حضرت آقا بارها می فرمود: نفس آنچنان سرکش است که اگر تمام یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر را جلوی او سر ببرند و از او خواهش کنند که حالا دیگر رهایمان کن باز هم دست نمی کشد و انسان را رها نمی کند مگر اینکه فرموده اند: روزه نفس را مهار می کند. لذا احکام شرعیه برای تأدیب و طهارت قوای نفس به خصوص قوة شهویّه و قوة غضبیّه جعل شده اند که اگر انسان این دو قوه را کنترل کند می تواند به مقدار زیادی بر خود فائق آید.

    در ادامه فرمودند: «طهارت ظاهره در مراتب قوای عملیه نفس، مرتبه تجلیه است» تجلیه جلا دادن نفس است. اصل نفس موجودی نیست که به واسطة نماز خواندن یا روزه گرفتن پدید آمده باشد بلکه نفس حقیقتی است که از جانب خداوند متعال آفریده شده و به وجود آمده است و بعد از آن نیز قرار است که به واسطة احکام شرعیه رنگ گرفته و جلا داده شود
    ما چون خود نمی‌دانیم چگونه باید با عالم و آفریده های در نظام هستی ارتباط برقرار کنیم لازم است آفریدگار نظام عالم با همان قلمی که عالم را آفریده برای ما دستور بنویسد و رابطة بین آدم و عالم و آدم و خدای عالم راتنظیم کند

    پس تعبیر «نور» در روایاتی همچون: «الوضوء نور»، «الصلوه نور»، «الصوم نور»، «الحج نور» دلالت بر این دارد که چراغانی کردن و آراستن منزل دل و جلا دادن ساختمان نفس ناطقه تنها به واسطة مراعات کردن احکام شرعیه متحقق است. «تکوین» اصل ایجاد موجودات را گویند و «تشریع» در خصوص انسان بوده و برای زیبا کردن آن است. لذا می فرمایند: «مرتبة تشریع در خصوص انسان و در مرتبة تجلیة اوست» احکام شرعیه باعث می گردند که قوای نفس به اطاعت شخص در بیایند. اگر کسی روزه گرفت، قوة شهوت را مطیع خود می‌کند و بر او مسلّط می شود. بر خلاف کسی که هر روز شکمبة خود را پر می‌کند و تا آنجا که می تواند می خورد. چنین شخصی هرگز نمی تواند قوة شهوتش را کنترل کند. زیرا عاقلانه نیست که انسان چاقوئی را به دست دیوانه ای بدهد و بعد به او بگوید: نزن که خطرناک است. همین که چاقوئی به او داده اید، نهی را برداشته اید زیرا او دیوانه است و می زند و نهی شما را ادراک نمی کند. نفس نیز قبل از اینکه ساخته شود همانند یک دیوانه است که اگر انسان بدون دستورات اسلامی بخواهد چاقو را به دستش بدهد، خطرناک است. برای خلع سلاح کردن نفس ناطقه باید قوة غضب و شهوت را از او بگیریم. بهترین راه آن روزه گرفتن و گرسنگی کشیدن است زیرا نفس اگر گرسنه باشد مطیع می شود.

    نکتة قابل عرض دیگر این که شارع مقدس احکام را برای دفع گناه فرستاده نه رفع گناه! زیرا فرق است بین دفع کردن و رفع کردن. اگر انسان قبل از عارض شدن بیماری به نزد پزشک برود وبرای تداوم سلامتی خود از او دستورالعمل بگیرد یا اینکه در آستانة مریضی قرار گیرد و پزشک به او بگوید اگر می خواهی مریضی در تو وارد نشود باید این کارها را انجام دهی در اینجا علاج قبل از وقوع گرفتاری را در اصطلاح عرب «دفع» می گویند. همانند آنچه که در واکسینه کردن کودکان رخ می دهد که به منزلة قوی کردن بدن بچه و دفاع اودر برابر امراض بعدی است. اما اگر انسان صبر کند تا مریضی بر او عارض شود و بعد به فکر علاج آن بیفتد در این صورت عرب می گوید: اوبه دنبال «رفعِ» مرض است. پس دفع، علاجِ قبل از مرض است و رفع علاجِ بعد از مرض.

    شریعت مطهره به دنبال این است که از انسان دفع امراض روحی کند و نگذارد جان او مریض شود و لذا از همان ابتدای پدید آمدن نطفه برای پدر و مادر دستورالعمل صادر می کند که اگر می خواهید بچه دار شوید نباید در فلان شب مجامعت نمائید و یا اینکه فرموده در آن حال نباید رو به قبله باشید، و نیز باید در حال سیری و یا گرسنگی شدید باشید و دهها دستورالعمل دیگر که در این بخش عنوان شده است. اگر هر کدام از این دستورات مراعات نشود در آینده در روحیه فرزند تأثیر منفی می گذارد و برای اومشکلاتی پدید می آورد.
    مادر عزیز! در مدت نه ماه حمل، زهدان تو امانتدار نظام عالم است. رحم تو عرش خدا و لوح محفوظ حق می گردد. به تعبیر حضرت آقا خدای عالم سراسر عالم را مشک زنی می کند و نطفه ای را به عنوان عصاره و زبدة نظام آفرینش به دست می آورد و آن را به مادر عزیز می سپارد. بدین گونه جایگاه مادر در نظام هستی روشن می شود که خداوند، عالَمِ خلق شده را خلاصه می کند و تحویل زن می دهد و به او می گوید که از این خلاصه، انسان بساز.
    پس ای مادر! تو نیز بیا و در طی نه ماه حاملگی با وضو باش و ذکر خدا بگو و غیبت نکن و خود را به دروغ گفتن عادت مده، تا نهال درخت وجودی جان تو و همسرت، فاسد به بار ننشیند و فرزند سالم به دنیا آوری.

    همان گونه که به عرض رسید نوعاً دستورات شرعی جهت دفع امراض انسانی است اما اگر احیاناً انسان دچار خطا و اشتباهاتی شد و احکام فقهیه را مراعات نکرد، برای او راهی به نام «توبه» باز کرده اند. که توبه جهت رفع گناه است نه دفع گناه. فقه فقط عهده دار مسائل تشریع است که اگر انسان به واسطة دستورات فقهیه نتوانست جلوی نفس خود را بگیرد از آن به بعد علم کلام متکفّل او می شود و راه توبه را برایش باز می کند. آنجا دیگر فقه نمی تواند جوابگو باشد. فقه فقط می گوید من دستور خود را صادر کردم اما اگر عمل نکردی از آن به بعد به عهدة من نیست. همانند اینکه معلم به شاگردش می گوید برای قبول شدن دستور من این است که اینگونه درس بخوانی و این مقدار به کلاس بیایی که اگرمراعات نکنی من عهده دار تو نخواهم بود، بلکه خود متکفّل خودت هستی. لذا فقیه هیچگاه متکفّل گناه مردم نمی شود.
    نتیجه آن که اگر انسان تن به احکام شرعی دهد هم قوای نفس را مطیع نفس می کند و هم نفس را مطیع خودش قرار می دهد. وبر اساس انقیاد قوای نفس برای نفس، طهارت در نفس ظاهر می شود.

    فقه، مقدمه تهذیب اخلاق:
    در عبارت آمده است: «… و برای حصول این مرتبه علم فقه بر طبق طریقة حقة جعفریه کافی و به نحو اکمل عهده دار این امر است.» از آنجا که اکثر مسائل فقهی ما از زبان مطهّر امام صادق«عَلَیهِ السَلام» یا امام محمد باقر«عَلَیهِ السَلام» بیان شده است فقه ما را تعبیر به «فقه جعفری» یا «فقه باقری» می کنند. زیرا در میان ائمه«عَلَیهِم السَلام» فقط این دو امام بودند که به واسطة قرار گرفتن در شرائط زمانی مناسبی، توانستند احکام شرعیة بیشتری بیان کنند، و حوزة علمیه تشکیل دهند و طلبه تربیت کنند و به «زراره ها» حدیث بیاموزند. بر همین اساس فقهِ ما را به «فقه جعفری» نام گذاری کردند چه اینکه مذهب ما به «مذهب محمدی» معروف شده است.

    در ادامه آورده اند: «فقه مقدمة تهذیب اخلاق و اخلاق مقدمة توحید است» برای راه یافتن به بارگاه توحید و خداشناسی ابتدا باید به دستورات فقهیه عمل کرد و بعد باید صاحب اخلاق نیکو شد و بعد از آن وارد بحث حکمت و توحید شد. پس در حقیقت، فقه فرع اخلاق و اخلاق فرع بر حکمت و حکمت فرع بر توحید است و اخلاق اصل فقه و توحید اصل حکمت و حکمت اساس اخلاق است زیرا همیشه آنچه مقدمه است فرع و آنچه ذی المقدمه است اصل می باشد لذا راه شریعت اولین مرتبة سیر انسانی است.
    البته لازم به توضیح است که احکام شرعیه بعد از راه یافتن انسان به مرتبة تهذیب اخلاق و خداشناسی، همچنان باقی می ماند و تا آخرین لحظات زندگی انسان، جاری است واز او دست بردار نیست. انسان باید دستورات فقهیه را به عنوان نردبان ترقّی و تعالی نفس و جان و برای تطهیر حقائق درونی و مراتب وجودی خود دائماً رعایت کند. این بحث را بسط وافری نیاز است که «لعل الله یحدث بعد ذلک امراً».

    ظهور طهارت در بدن و شکل گرفتن ملکه تسلیم در نفس:
    وقتی انسان در ذات و نفس خود طهارت پیدا کند، همین طهارت در بدن او هم ظاهر می شود که می بینید اگر شخص حقیقتاً نماز خوان و روزه گیر باشد، در چهرة او تأثیر گذاشته و روی اورا زیبا می کند و به همین منوال نیز چهرة افراد و اشخاص اجتماع مطابق با گناهانشان برمی گردد.
    همیشه چهره خبر از درون می دهد. خداوند متعال در سورة فتح (آیة ۲۹) می‌فرماید: «سیماهم فی وجوههم منّ اثر السّجود» که اگر کسی در پیشگاه حق متعال به برنامه های شریعت الهیه عمل کند صورت او مطابق اعمالش زیبا می‌گردد و نشان می دهد که در درون چه دارد.
    حضرت علامه در ادامه می فرمایند: «در نفس هم رفته رفته خوی انقیاد وملکه تسلیم برای اراده حق متحقق می‌گردد» تمام هدف انسان این است که خود را تسلیم خدا کند و تا شخص قوای خود را تسلیم خود نکند نمی تواند خودش را تسلیم خدا کند و باید آنقدر در عمل به احکام شرعیه تثبّت به خرج دهد تا آن اطاعت و تسلیم برای او ملکه شود.

    «ملکه» صفت راسخة در نفس را گویند. اگر کسی آنقدر سیگار بکشد که دیگر نتواند خود را از آن جدا کند، به چنین شخصی می گویند: «سیگار کشیدن برای او ملکه شده» برخلاف کسی که تازه شروع به سیگار کشیدن کرده است، او به راحتی می تواند سیگار را کنار بگذارد. صفت ملکه شده آنچنان در نفس ریشه می کند که برداشتن و قطع کردن آن، به راحتی ممکن نیست. به تعبیر خودمان می گوئیم: «ترک عادت موجب مرض است» در امور معنوی هم همین گونه است. گاهی صفت جود و بخشش چنان در شخص رسوخ می‌کند که اگر او روزی را بدون بخشش بگذراند، ناراحت است. یا اینکه شخصی آنچنان مهمان دوست است که اگر روزی در منزلش مهمان نیاید، ناراحت می شود. نفس نیز با رعایت متداوم احکام شرعیه، قوایش را به تسلیم خود در می آورد و طهارت ظاهریة بدن را تأمین می کند اما اگر عمل کردن به احکام شرعیه را ترک گوید قوای او نیز از تسلیمش سر باز می زنند و بار دیگر نجاست ظاهر او را فراهم می‌آورند.
    «و الحمدلله ربّ العالمین»

    توضیحاتی در مورد آیات سخره جهت تطهیر قوه خیال از استاد صمدی حفظه الله

    بسم الله الرحمن الرحیم
    ان ربکم الله الذی خلق السموت والارض فی سته ایام ثم استوی علی العر ش یغشی الیل النها ر یطلبه حثیثا والشمس والقمر والنجوم مسخرات بامره الاله الخلق والامره تبارک الله رب العلمین(54)ادعوا ربکم تضرعا و خفیه انه لا یحب المعتدین (55) ولاتفسد وافی الارض بعد اصلحها و ادعوه خوفا و طمعا ان رحمت الله قریب من المحسنین.

    مشکات ولایت دربحث تطهیر قوه خیال از بیات عرشی ( حضرت استاد صمدی)
    مبادا خیال کنی خداوند تو را اینطوری آفریده که آزادی هرجا روکنی .و عکس بگیری ولنگوازی کنی . مبادا همینطور راه بیفتی و صورتگری کنی. الاله الخلق والامره بدان تو رب داری تو مربوبی . ببین رب تو چه می گوید. آنجایی که او میخواهد صورتگری کن . مبادا خودت صورتگری کنی .قوه خیال ببین .تمام عالم به حال خودشان در کارند والشمس والقمر والنجوم مسخرات بامره.تو هم به حال خودت در کار باش. قوه خیال به آسمان وزمین فکرکن علم بگیرصورت علمی بگیر .
    خیال ..
    تو رب داری مصورحقیقی رب توست .تو هم مصور هستی اما تصویر تو استقلال وجودی ندارد تو مصور بالعرضی مصورحقیقی بذات اوست . پس خودت را به او تحویل بده(( اینجاست که می گویند توفقط ذکر را بگو توحتی حق نداری دنبال کشف و کرامات باشی مگر نیتت قرب به حق نیست؟ پس کرامات چه به کارت می آید؟ معلوم می شود می خواهی در تصویرگری به قوه خیالت استقلال وجودی بدهی پس تو هم یک نحوه محفوضه تفیضی هستی .چه فرقی بین تووقائلین به تفحیضیون است که می گویند خدا تمام اموررابه ما تفحیض کرده !؟که ما خودمان انجام می دهیم .این می شود بی طهارتی
    لذا اگرتکلیفی به تو دادندتوفقط انجام بده وکار به نتیجه نداشته باش)) عالم رب داردخدا خالق است خدا مالک نظام هستی است به تو چه ربطی دارد که بنشینی در ملک مالک خیال بافی کنی .
    خیال .
    عالم را خدا خلق کرده تو هم جزء عالمی .رب تو همان رب عالم است. ببین عالم را چه طوری تربیت می کند . بگذار تو را هم تربیت کند . تو خودت را مربا و مورد تربیت او قراربده .
    خیال .
    ببین زمین وآفتاب وآسمان وماه وستارگان همه وهمه در تحت تسخیر اوست حالاکه یک قوه ای به توداده بازی در نیاور.
    .

    آگاه باش امروخلق هردومال اویند توخلقی خلق هم مال اوست عالم هم مال اوست وآن امراداره کننده عالم هم مال اوست. قوه خیال بر خدا مبارک باشد که ایشان رب العالمین است من چکاره هستم.
    ادعوا ربکم تضرعا و خفیه انه لا یحب المعتدین
    خیال .
    ببین حواست جمع باشد اورب است و تو مربوبی آیا مربوب غیر از عجزو ناله وتضرع وزاری چیز دیگری هم دارد ؟؟!!
    تو خدایت را به تضرع وزاری بخوان اگر هم یک ذکری به تودادند توفقط با دل شکسته بگو (یاالله)توچکار داری .چه پیش خواهد آمد. وکی چی میشود. واین چرا اینطور شد. تو کار نداشته باش . وووووو...چه می شود .
    اودوست ندارد کسی در محیط خلقت او تعدی کند .واز حد دربرود .حد تو این است تصویرداری و بدان که توتحت تصویرو تسخیرقوه مسخره حق هستی خوب تااینجا که آمدی .اصلاح شدی.
    ولاتفسد وافی الارض بعد اصلحها و ادعوه خوفا و طمعا ان رحمت الله قریب من المحسنین .
    خیال..
    مبادادراین زمین به این خوبی فساد کنی قوه خیال این سرزمین جان بیچاره الان درمیدان توست مبادا بازدرآن فساد کنی من با جان کندن این را اصلاح کردم وتصحیح کردم وآبیاری اش کرده ام
    (نوعااکثری افراد یکه درسیر عملی راه می افتند آن طهارت راه بدست می آورند .آماطولی نمیکشد مفسد فی الارض میشوند حالاچقدرافراد دراین سیر عقلی قوی شده باشند.که فساد نکنند)
    تو تنها چیزی که می توانی از خداطلب کنی این است که همیشه در تضرع باشی وطمع داشته باشی ونه امیدوار صرف باش ونه امیدوار.فقط از خدا بخواه تا تو را نجات دهداز این جهت بایدخدا را از روی ترس بخوانی وحالاکه تا اینجا آمدی به احسان رسیده ای باامید خدا را بخوان که رحمت حق به نیکوکاران نزدیک است.

    طهارت قوة خیال از گمانهای ناروا


    عرض کردیم که راه تطهیر قوة خیال در سوءظن ها این است که انسان همیشه جهت مخالف گمان خود را اخذ کند. تا دید نسبت به دوست و رفیق وهمکار و همسایه و فامیل و هم محلی و همشهری و هم وطن خود بدگمان شده است زود طرف مقابل را بگیرد و بگوید: «ان شاء الله اینگونه که من فکر می‌کنم نبوده، من بد برداشت کرده ام ان شاء الله او آدم خوبی است و از این کار قصد خیری داشته و...» فقط در این صورت است که قوة خیال زود تطهیر می‌شود.

    در روایات فرموده اند: هر کس برای طی سیر انسانی چند کار باید انجام دهد، یکی اینکه اصلاً خوبیهای خود را نبیند. اگر نمازی خوانده بعد از نماز با خود نگوید: عجب نماز خوشی خواندم، چه حالی بود و چقدر اشک ریختم و ... او باید همیشه بعد از نمازش ناراحت باشد که چرا چنین نمازی به جای آورده، چرا نتوانسته بهتر از این نماز بخواند. اگر ماه رمضان را به روزه گذرانده می‌تواند برای فرا رسیدن عید فطر خوشحالی کند اما باید از طرفی ناراحت باشد و خود را سرزنش کند که چرا احیاناً در این ماه غیبت کرده، سوءظن داشته، چرا از روزه گرفتنش لذتی نبرده، و چرا حالا که ماه رمضان به اتمام رسیده، از تمام شدن آن دلگیر و ناراحت نشده است زیرا اگر انسان کسی را واقعاً به دوستی برگزیند از فراق و جدایی این دوست محبوب، بد حال و غمگین خواهد شد حال که چنین است پس چرا وقتی به من گفتند این ماه یک روز زودتر تمام می شود از کوتاهی آن خوشحال شدم و احساس ناراحتی نکردم؟! پس معلوم می شود من هنوز آن انس و عشق کامل به ماه رمضان را پیدا نکرده ام و ... خلاصه بعد از انجام هر کار خیری خود را سرزنش کند که چرا بهتر از آن را انجام نداده است.

    در نکته 141 هزار و یک نکته آمده است: «میبدی در فتح ثالث فاتحة ثانیه آورده است که شیخ سعد الدین حموی سوار بود و به رودخانه رسید و اسب از آب نمی‌گذشت امر کرد که آب را تیره ساختند و به گل آلوده کردند و اسب در حال بگذشت، فرمود: تا خود می دید از این وادی عبور نمی توانست کرد.»

    دیگر اینکه در خود فرو رود و عیبهای خودش را پیدا کند. بگوید: «من آدم خوش اخلاقی نیستم، همیشه نسبت به دیگران سوءظن دارم، زبانم نیز قفل و بند ندارد و هر چه می خواهد می گوید، گناه هم که می کنم و ...» خلاصه به جای اینکه عیب جویی دیگران را بکند به دنبال عیوب خود باشد. این عمل باعث می‌شود که قوة خیال در متن ذات نفس تحقیق کرده و نقائص خود را شناسایی کند. اگر نقائص شناسایی شود قطعاً انسان به فکر معالجه آن می افتد. همانند این که آقای پزشک ابتدا باید درد مریض را تشخیص دهد و بداند که کجای مریض درد می کند و بعد به فکر درمان آن بیفتد.

    اما نسبت به دیگران فرموده اند عکس آنچه را که در خود عمل می کنی، عمل کن. یعنی این که اولاً خوبیهای دیگران را ببین و به جای اینکه مانند مگس روی زخم بنشینی و به دنبال عیوب دیگران بگردی کارهای خوب آنها را مشاهده کن. نگو: «فلانی آنجا یک اشتباه کرده»، چون اگر او در آنجا یک اشتباه کرده در جای دیگر هم چهار تا کار خوب کرده است. چطور آن چهار خوبی را نمی بینی و همین یک نقص را می بینی؟!

    این مطلبی که از روایت به عرض شما رساندم و مقداری هم به شرح آن پرداختیم راهی بود جهت تطهیر قوة خیال. انسان باید به گونه ای باشد که اگر مثلاً فقیری را دید ناراحت شود. عکس قضیه نشود که اگر مثلاً دوستی را دیده که معاملة خوب و پر نفعی کرده ناراحت شود و با خود بگوید: پس من چرا ضرر کردم؟! این طور بودن باعث می شود که نفس هیچگاه آرام نگیرد و عقل دائماً گرفتار قوة خیال باشد. اگر عقل بین دو مسلمانی که دعوا کرده اند حکومت کند، خیلی زود موجب اصلاح خواهد شد. اما در این بین کسانی هستند که بر اساس داشتن قوة خیال آلوده باعث شعله ورتر شدن این آتش می شوند. در جریان حضرت ابراهیم «عَلَیهِ السَلام» وقتی او را به آتش افکندند دو حیوان مشغول به کار شدند یکی زنبور عسل بود و دیگری مارمولک. زنبور عسل به محض دیدن افروخته شدن آتش تند تند می رفت و در دهان خود آب می کرد و بر روی آتش می ریخت. در روایت آمده که جناب جبرئیل از او پرسید: می دانی که آتش عظیمی بر پا شده، تو چگونه می خواهی با این دهان کوچکت آن را خاموش کنی؟ گفت: من بنای خاموش کردن آتش ندارم. من فقط به وظیفه ام عمل می‌کنم و به مقدار حجم دهانم آب می برم و بر روی آتش می ریزم، دیگر کاری ندارم که خدا آن را خاموش می کند یا نمی کند. در این جریان مارمولک نیز دست به کار شده بود. اوزمین را می کند و به زیر زمین می رفت و از زیر، آتش را فوت می کرد تا آن را شعله ورتر کند. بعضی ها در اجتماع مارمولک صفتند. به جای اینکه خود را تطهیر کنند همیشه سعی دارند آتش نهفتة زیر خاکستر مشکلات دیگران را شعله ورتر سازند. اما بعضی دیگر همچون زنبور عسل هستند، علاوه بر اینکه عسل می دهند، همیشه به دنبال رفع مشکلات دیگرانند.

    سهولت تطهیر قوة خیال در بعضی از انسان ها


    همانگونه که به عرض رساندیم قوة خیال اگر درست تطهیر شود می تواند دستگاه عکسبرداری نفس نسبت به ماورای طبیعت باشد. اینجاست که شخص خوابهای خوش می بیند و تمثّلات شیرین زلالی پیش می آید، حقائق آینده را می بیند، باطن افراد را می بیند، می تواند با بو کردن انسانها را بشناسد و بعد با ایشان ارتباط برقرار کند و ... یعنی عقل به واسطة قوة خیال می تواند اسرار عالم و اسرار درون مردم را عکسبرداری کند. انسان هر وقت دید نمی تواند آن را که در ذات افراد نهفته است ببیند و عکسبرداری کند، معلوم می شود که هنوز قوة خیالش را تطهیر نکرده است. لذا در موردانبیاء آمده است که ایشان به محض پا گذاشتن در اجتماع و وارد شدن در جمع مردم می توانستند تشخیص دهند که چه کسی سر به راه است و چه کسی منحرف شده است. ایشان به واسطة دستگاه عکسبرداری‌شان درون افراد را می بینند و اعلام می دارند که این درون خراب است ولو اینکه نماز شب خوان هم باشد و آن دیگری ذات پاکی دارد ولو اینکه شرابخوار باشد یا حجابش را رعایت نکند. این است که حضرت عیسی «عَلَیهِ السَلام» همیشه به دنبال اوباش بود و سعی داشت از بین همین لاتها صحابه انتخاب کند. بعضی از خواص به ایشان می گفتند: «آقا مگر دیوانه شده ای؟ به دنبال ما بیا و از بین ما صحابه بگیر». حضرت می فرمود: «نه! در بین همینها کسانی هستند که قابلیت دارند و باید به دام من بیفتند». اتفاقاً آن حواریونی که از خواص حضرت عیسی «عَلَیهِ السَلام» بودند نوعاً از بین یاغیهای بیابانها به شکار حضرت در آمده بودند.

    اگر کسی شکارچی باشد در چندین شغل می تواند شکارهای خوبی داشته باشد. یکی در بین رانندة کامیونها. فقط خدا می داند که این دسته چه بافت عجیبی دارند. اگر کسی اهل دل باشد و بخواهد حقایقی را به دیگران بدهد، یکی از بهترین راههای آن است که در بین رانندة کامیونها تحقیقی داشته باشد. بعضی از اولیاء الله را سراغ داریم که ایشان نوعاً در مسافرتها سوار کامیون می‌شوند. چون راننده های عمومی که از صبح تا غروب مردم را سوار و پیاده می‌کنند آنقدر عصبی هستند که انسان به سختی می تواند از بین هزار هزار آنها اهل دل پیدا کند.

    در بین ماهیگیرها هم می شود انسان شکار داشته باشد وهمین طور کسانی که در لب دریاها زندگی می کنند و یا آنها که قایقرانی و کشتیرانی می کنند و در دریاها مسافرت دارند.

    در بین خلبانها نیز افرادی که صاحب قابلیت باشند فراوانند و افراد بسیاری را می توان در بینشان شکار کرد. چون عموماً هر کس از این دائرة جمع عامة مردم و روزمره گی ایشان و برخوردها و معاشرتها و رفت و آمدها به دور باشد قوی می شود و قابلیت پیدا می کند. معلوم می شود افراد نامبرده دارای بافتی هستند که خداوند مطابق آن، این شغل را به آنها داده است. چون در عالم تمام شغلهای افراد مطابق با چینش درونی آنها تنظیم می شود که این بسیار عجیب است.

    اگر کسی بگوید: اینگونه که شما می فرمائید نیست زیرا خود من خیلی اتفاقی به این شغلی که دارم روی آورده ام و هیچ برنامه ریزی برای آن نداشتم بلکه روزی از محل تحصیلم برمی گشتم که یکی همان جا جلوی مرا گرفت و پیشنهاد این کار را به من داد و من هم قبول کردم، پس می بینید من به شخصه در انتخاب شغلم، تصمیم و برنامه ریزی قبلی نداشتم و مانند این امور...

    در جواب چنین شخصی می گوییم: نه خیر! شما هرگز نمی توانید بفرمایید که من نمی دانستم، زیرا تو بافتی داری که نظام هستی مطابق آن پیاده شده است. همة عالم تشکیل یافته از اجزاء به هم پیوسته ای است که نظم عمومی آن مطابق با هر جزئش، برای آن جزء، کار خاصی معین کرده است. مثلاً چشم وظیفة دیدن و گوش وظیفة شنیدن دارد. یعنی بین چشم و دیدن و همین طور بین گوش و شنیدن مناسبت وجود دارد. فافهم!

    یکی دیگر از مشاغلی که در بین آنها می شود افراد صاحب قابلیت پیدا کرد، شغل معلمی است. زیرا معلمان که وظیفة تعلیم بر عهده دارند مجرای فیض حق می گردند. البته معلم زمانی می تواند مجرای فیض حق باشد که بتواند حقیقت معلّمی را خوب ادراک کند که الحمدلله بعد از پیروزی انقلاب اینگونه از بخشها تا حد زیادی تقویت شده است.
    با تشکر از مشکلات ولایت
    موضوع قفل شده است