زین العابدین

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
زین العابدین

شیخ مفید و غیره روایت کرده اندکه:

مردی از اهل بیت حضرت امام زین العابدین (ع) نزد آن حضرت آمد و به آن جناب ناسزا و دشنام گفت حضرت در جواب او چیزی نفرمود،

پـس چـون آن مرد برفت با اهل مجلس خود، فرمود که شنیدید آنچه را این شخص گفت الحال دوست دارم که با من بیایید برویم نزد او تا بشنوید جواب مرا از دشنام او، گفتند می آییم و ما دوست می داشتیم که جواب او را می دادی ،

پـس حضرت نَعْلَین خود را برگرفت و حرکت فرمود و می خواند: ( وَ الْکاظِمینَ الْغِیظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ وَ اللّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنینَ ) (1)

روای می کوید : از خواندن آن حضرت این آیه شریفه را دانستم که بد به او نخواهد گفت ، پـس آمد تا منزل آن مرد و صدا زد او را و فرمود به او بگویید که علی بن الحسین است .

چـون آن شخص شنید که آن حضرت آمده است بیرون آمد مهیا برای شرّ، و شک نداشت که آمدن آن حضرت برای آن است که مکافات کند بعض جسارتهای او را.

حضرت چون دید او را فرمود: ای برادر! تو آمدی نزد من و به من چنین و چنین گفتی ، پس هرگاه آنچه گفتی از بدی در من است از خدا می خواهم که بیامرزد مرا، و اگر آنچه گفتی در من نیست حق تعالی بیامرزد تو را.

راوی گفت : آن مرد که چنین شنید میان دیدگان آن حضرت را بوسید و گفت : آنچه من گفتم در تو نیست و من به این بدیها سزاوارترم ، راوی حدیث گفت که آن مرد حسن بن حسن ـ رحمه اللّه ـ بوده .(2)

پی نوشت:

1- سوره آل عمران ، آیه 134.

2- ارشاد / شیخ مفید، 145 ـ 146.

روزی از یکی از کنیزان آن جناب پـرسیدند که از حال آقای خود برای ما نقل کن گـفت :

مختصر بـگـویم یا مُطَوَّل ؟ گـفتند: مختصر بگو،

هیچ گاهی روز طعام از برای او حاضر نکردم برای آنکه روزه بود، و هیـچ شبی برای او رختخواب پهن نکردم از جهت آنکه برای خدا شب زنده دار بود.

روزی آن حضرت به جماعتی گـذشتند که به غیبت آن حضرت مشغول بودند آن حضرت در نزد ایشان ایستاد و فرمود:
اگر راست می گویید در این عیبها که برای من ذکر می کنید خدا مرا بیامرزد و اگر دروغ می گویید خدا شما را بیامرزد.

و هرگاه طالب علمی به خدمت آن حضرت می آمد و می فرمود: ( مَرْحَبَا بِوَصَیةِ رَسُولَ اللّهِ صَلَی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمْ )

آنـگـاه می فرمود: به درستی که طالب علم وقتی که از منزل خویش بیرون می رود پای خود را نمی گذارد بر هیچ تر و خشکی از زمین مگر اینکه تا هفتم زمین از برای او تسبیح می کنند.

و آن حضرت کفالت می نمود صد خانواده از فقراء مدینه را و دوست می داشت که یتیمان و مردمان نابینا و اشخاص عاجز و زمین گیر و مساکین که برای معیشت خود تدبیری ندارند

بر طعام آن حضرت حاضر شوند و آن بزرگوار به دست خویش به ایشان طعام مرحمت می فرمود و هر کدام از ایشان صاحب عیال بودند
برای آنها نیز طعام روانه می فرمود و هیچ طعامی میل نمی فرمود مگر آنکه مثل آن را تصدق می فرمود.

و همانا بر پـدر بزرگـوار خود بیست سال گـریست ، و در پـیش آن حضرت طعامی نگذاشتند مگر آنکه گریست
تا آنکه وقتی یکی از غلامانش عرض کرد که ای آقای من ! وقت آن نشد که اندوه شما برطرف شود؟
فرمود:
وای بر تو! یعقوب پیغبر (ص) دوازده پسر داشت خداوند تعالی یکی از آنها را از او پـنهان کرد آنقدر بر او گریست تا چشماش از کثرت گریه سفید شد

و از بسیاری حزن و اندوه بر پـسرش موهای سرش سفید گـشت و قدش ‍ خمیده شد و حال آنکه فرزندش در دنیا زنده بود

و من به چشم خود دیدم که پدر و برادر و عمو و هفده نفر از اهل بیت خود را که شهید گشته بودند و جسدهای نازنین ایشان بر زمین افتاده بود پس چگونه اندوه بر من برطرف شود؟!(3)

پی نوشت:

3- خصال / شیخ صدوق ، ص 517 ، حدیث چهارم .

روایت شده که چون تاریکی شب دامن بگسترانیدی و چشمها به خواب شدی حضرت امام زین العابدین (ع)در منزل خود به پـا شدی و آنـچـه از قوت اهل خانه زیاده آمده بود

در انبانی کرده بر دوش برداشته و به خانه های فقراء مدینه رو نهادی در حالتی که صورت مبارکش را پوشیده بود بر ایشان قسمت می فرمود

و بسا که فقراء بر در سراهای خود به انتظار قدوم مبارکش ایستاده بودند و چون آن حضرت را می دیدند با هم بشارت همی دادند و می گفتند که صاحب انبان رسید.(4)

پی نوشت:

4- حلیة الاولیاء / 133

از ( ربیع الا برار ) زمخشری نقل است که:

چـون یزیدبن معاویه به جهت قتل و غارت اهل مدینه مُسْلِم بن عُقْبَه را به مدینه فرستاد

حضرت امام زین العابدین (ع) کفالت فرمود چهارصد زن کشیرالاَوْلاد را با عیال و حشم آنهاو ایشان را جزء عیالات خود نمود،

خورش و خوردنی و نفقه داد تا لشکر ابن عُقْبَه از مدینه بیرون شدند یکی از آنان گـفت :

به خدا قسم که من در کنار پدر و مادرم چنین زندگانی به خوشی و آرامشی نکرده بودم که در سایه عطوفت این شریف نمودم .(5)

پی نوشت:

5- ربیع الابرار / 352،.

صاحب کتاب ( حلیة الا ولیاء ) روایت نموده (6) که:

چون حضرت امام زین العابدین (ع) از وضو فارغ می شدند و اراده نماز می فرمودند رعشه در بدن و لرزه بر اعضای آن حضرت مستولی می شد

چون سؤ ال می نمودند می فرمود که وای بر شما! مگر نمی دانید که به خدمت چه خداوندی می ایستم

و با چه عظیم الشّاءنی می خواهم مناجات کنم . در هنگام وضو نیز این حالت را از آن حضرت نقل کرده اند.

پی نوشت:

6- حلیة الاولیاء / 133.

موضوع قفل شده است