چه کسانی در شعب ابی طالب همراه رسول اکرم صلی الله علیه و آله بودند؟

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
چه کسانی در شعب ابی طالب همراه رسول اکرم صلی الله علیه و آله بودند؟

[h=1]بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد

چه کسانی در شعب ابی طالب همراه رسول اکرم صلی الله علیه و آله بودند؟[/h]بلاذری مورخ سنی قرن سوم در انساب‏الأشراف (ج‏1،ص:229) می نویسد:

قالت قريش: لا صلح بيننا و بين بنى هاشم و بنى المطلب، و لا رحم، و لا إلّ، و لا حرمة إلا على قتل هذا الرجل الكذاب السفيه. و عمد أبو طالب إلى الشعب بابن أخيه و بنى هاشم و بنى المطلب بن عبد مناف. و كان أمرهم واحدا. و قال: نموت من عند آخرنا قبل أن يوصل إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم. فلما دخل أبو طالب شعب أبى طالب، خرج أبو لهب إلى قريش فظاهرهم على بنى عبد المطلب. و دخل الشعب من كان من هؤلاء مؤمنا أو كافرا.

قریش گفتند: بین ما و بنی هاشم و بنی المطلب آشتی و خویشی و پیمان و حرمتی نیست مگر با کشتن این مرد دروغگوی سفیه. و ابوطالب با فرزند برادر خود و بنی هاشم و بنی المطلب بن عبد مناف به شعب رفتند و همگی متحد شده و گفتند همگی می میریم قبل از این که قریش به رسول خدا صلی الله علیه و آله دسترسی پیدا کنند. وقتی ابوطالب وارد شعب شد ابولهب از میان آن ها رفت و به قریش پیوست و با آن ها بر علیه بنی عبدالمطلب هم دست شد. و همه­ی بنی عبد المطلب چه مؤمن و چه کافر وارد شعب شدند.

مقریزی عالم شافعی قرن نهم در إمتاع ‏الأسماع (ج‏1،ص:44) می نویسد:

انحازت بنو هاشم و بنو المطلب مؤمنهم و كافرهم ليلة هلال المحرم سنة سبع من النبوة- إلا أبا لهب و ولده. فإنّهم ظاهروا قريشا على بني هاشم- فصاروا في شعب أبي طالب محصورين مضيقا عليهم أشد التضييق نحوا من ثلاث سنين.

بنی هاشم و بنی مطلب چه مؤمن و چه کافر به جز ابولهب و فرزندانش- در شب هلال محرم سال هفتم بعثت به شعب ابی طالب رفتند و در آن محصور شدند و نزدیک سه سال در شدیدترین تنگنا قرار گرفتند.

ابن کثیر شافعی (قرن هشتم) در البدايةوالنهاية (ج‏3،ص:83) می نویسد:

قال موسى بن عقبة عن الزهري: ثم إن المشركين اشتدوا على المسلمين كأشد ما كانوا حتى بلغ المسلمين الجهد، و اشتد عليهم البلاء، و جمعت قريش في مكرها أن يقتلوا رسول الله صلّى الله عليه و سلّم علانية. فلما رأى أبو طالب عمل القوم جمع بنى عبد المطلب و أمرهم أن يدخلوا رسول الله صلّى الله عليه و سلّم شعبهم، و أمرهم أن يمنعوه ممن أرادوا قتله. فاجتمع على ذلك مسلمهم و كافرهم، فمنهم من فعله حمية، و منهم من فعله إيمانا و يقينا. فلما عرفت قريش أن القوم قد منعوا رسول الله صلّى الله عليه و سلّم، و أجمعوا على ذلك اجتمع المشركون من قريش فاجمعوا أمرهم أن لا يجالسوهم و لا يبايعوهم و لا يدخلوا بيوتهم حتى يسلموا رسول الله صلّى الله عليه و سلّم للقتل، و كتبوا في مكرهم صحيفة و عهودا و مواثيق لا يقبلوا من بنى هاشم صلحا أبدا و لا يأخذهم بهم رأفة حتى يسلموه للقتل. فلبث بنو هاشم في شعبهم ثلاث سنين، و اشتد عليهم البلاء و الجهد و قطعوا عنهم الأسواق فلا يتركوا لهم طعاما يقدم مكة و لا بيعا إلا بادروهم اليه فاشتروه يريدون بذلك أن يدركوا سفك دم رسول الله صلّى الله عليه و سلّم، فكان أبو طالب إذا أخذ الناس مضاجعهم أمر رسول الله صلّى الله عليه و سلّم فاضطجع على فراشه حتى يرى ذلك من أراد به مكرا و اغتيالا له، فإذا نام الناس أمرا أحد بنيه أو إخوته أو بنى عمه فاضطجعوا على فراش رسول الله صلّى الله عليه و سلّم و أمر رسول الله صلّى الله عليه و سلّم أن يأتى بعض فرشهم فينام عليه، فلما كان رأس ثلاث سنين تلاوم رجال من بنى عبد مناف و من قصي و رجال من سواهم من قريش قد ولدتهم نساء من بنى هاشم، و رأوا أنهم قد قطعوا الرحم و استخفوا بالحق، و اجتمع أمرهم من ليلتهم على نقض ما تعاهدوا عليه من الغدر و البراءة منه، و بعث الله على صحيفتهم الارضة فلحست كلما كان فيها من عهد و ميثاق.

موسی بن عقبة از زهری نقل کرد که گفت مشرکین فشار خود را بر مسلمین به نهایت رساندند و قریش برای قتل رسول خدا (ص) آشکارا متحد شدند. وقتی ابوطالب چنین دید بنی عبدالمطلب را جمع کرد و به آن ها دستور داد که رسول خدا صلی الله علیه و آله را وارد شعب خود کنند و دستور داد که مانع قتل او شوند. بنی عبدالمطلب چه مسلمان و چه کافر در دفاع از رسول خدا صلی الله علیه و آله متحد شدند. گروهی از روی غیرت خویشاوندی و گروهی از روی ایمان و یقین از پیامبر دفاع می کردند. وقتی قرشیان دانستند که بنی هاشم متحد شده و مانع قتل رسول خدا صلی الله علیه و آله می شوند با هم توافق کردند که با بنی عبدالمطلب نشست و برخاست، معامله و رفت و آمد نکنند تا وقتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله را برای قتل تسلیم قریش کنند. و برای این توطئه ی خود عهدنامه ای نوشتند و عهد بستند که هرگز با بنی هاشم صلح نکنند و بر آن ها ترحم نکنند تا آن ها رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را برای قتل تسلیم قریش کنند. بنی هاشم سه سال در شعب خود ماندند و سختی آن بسیار زیاد شد و قریش بازارها را بر روی آن ها بستند و نمی گذاشتند از غذایی که به مکه آورده می شد چیزی برای آن ها بماند و هر تاجری که می آمد زود به سوی او می رفتند و با او معامله می کردند تا بنی هاشم نتوانند از او خرید کنند و همه ی این کارها را کردند تا بتوانند خون رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) را بریزند. وقتی مردم می خواستند بخوابند ابوطالب به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دستور می داد در بستر خود بخوابد تا کسانی که قصد ترور او را دارند ببینند. سپس به یکی از پسران یا برادران یا پسر عموهای خود دستور می داد که در جای رسول خدا صلی الله علیه و آله بخوابد و به رسول خدا صلی الله علیه و آله می گفت که در بستری یکی از آن ها بخوابد. وقتی سه سال گذشت گروهی از مردان بنی عبدمناف و قُصَیّ و گروهی دیگر از قریش که مادرانشان از بنی هاشم بودند همدیگر را سرزنش کردند و به این نتیجه رسیدند که قطع رحم کرده و حق خویشاوندی را کوچک شمرده اند و همگی متفق شدند که عهد خود را زیر پا بگذارند و خداوند موریانه ای فرستاد که هر عهد و میثاقی که در عهدنامه نوشته بودند؛ خورد.

‏ابن‏ خلدون مورخ سنی قرن هشتم در تاریخ خود (ج‏2،ص414) می نویسد:

لما رأت قريش فشوّ الإسلام و ظهوره أهمهم ذلك، فاجتمعوا و تعاقدوا على بني هاشم و بني المطلب ألا يناكحوهم و لا يبايعوهم و لا يكلموهم و لا يجالسوهم، و كتبوا بذلك صحيفة وضعوها في الكعبة، و انحاز بنو هاشم و بنو المطلب كلهم كافرهم و مؤمنهم فصاروا في شعب أبي طالب محصورين متجنبين، حاشا أبي لهب فإنه كان مع قريش على قومهم، فبقوا كذلك ثلاث سنين لا يصل إليهم شي‏ء ممن أراد صلتهم إلّا سرا و رسول الله صلى الله عليه و سلم مقبل على شأنه من الدعاء إلى الله و الوحي عليه متتابع. إلى أنّ قام في نقض الصحيفة رجال من قريش كان أحسنهم في ذلك أثرا هشام بن عمرو بن الحرث من بني حسل بن عامر بن لؤيّ، لقي زهير بن أبي أمية بن المغيرة و كانت أمه عاتكة بنت عبد المطلب فعيّره بإسلامه أخواله إلى ما هم فيه، فأجاب إلى نقض الصحيفة. ثم مضى إلى مطعم بن عدي بن نوفل بن عبد مناف و ذكر رحم هاشم و المطلب ثم الى أبي البختري بن هشام و زمعة بن الأسود فأجابوا كلّهم، و قاموا في نقض الصحيفة، و قد بلغهم عن النبي صلى الله عليه و سلم أنّ الصحيفة أكلت الأرضة كتابتها كلها حاشا أسماء الله، فقاموا بأجمعهم فوجدوها كما قال.

وقتی قریش دیدند که اسلام در حال آشکار شدن و گسترش است ناراحت شدند و جمع شده و عهد بستند که به بنی هاشم و بنی عبدالمطلب زن ندهند و از آنان زن نستانند و با آنها معامله، گفتگو و هم نشینی نکنند و عهدنامه ای نوشته و در کعبه نهادند و بنی هاشم و بنی عبدالمطلب چه کافر و چه مؤمن به شعب ابی طالب رفتند و در آن جا منزوی و محاصره شدند غیر از ابولهب که با قریش علیه قوم خود همکاری می کرد. سه سال در این حال ماندند و کسی چیزی به آن ها نمی رساند مگر بعضی افراد که مخفیانه به آن ها کمک می کردند. رسول خدا صلی الله علیه و آله به دعوت مردم به سوی خدا ادامه می داد و وحی پیوسته بر او نازل می شد تا این که گروهی از مردان قریش تصمیم گرفتند عهد خود را بشکنند. بهترین آن ها در این زمینه هشام بن عمرو بن الحرث از بنی حسل بن عامر بن لؤی بود که به دیدار زهیر بن ابی امیه بن مغیره رفت که مادرش عاتکة بنت عبدالمطلب بود و او را به خاطر این که دایی های خود را در این حال رها کرده است سرزنش کرد. او نیز پذیرفت که عهدنامه را زیرپا بگذارد. سپس نزد مطعم بن عدی بن نوفل بن عبدمناف رفت و خویشاوندی هاشم و مطلب را به او یادآوری کرد. سپس نزد ابوالبختری بن هشام و زمعة بن اسود رفت و آن ها همگی پذیرفتند که عهد را بشکنند. و پیامبر صلی الله علیه و آله به آن ها خبر داد که موریانه عهدنامه را خورد است و تنها اسم­های خداوند را باقی گذاشته است. همگی رفتند و دیدند همان گونه است که رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر داده است.

ابن سعد نویسنده ­­ی سنی قرن سوم در الطبقات‏ الكبرى (ج‏1،ص:162) می نویسد:

لما بلغ قريشا فعل النجاشي لجعفر و أصحابه و إكرامه إياهم كبر ذلك عليهم و غضبوا على رسول الله. ص. و أصحابه. و أجمعوا على قتل رسول الله. ص. و كتبوا كتابا على بني هاشم ألا يناكحوهم. و لا يبايعوهم. و لا يخالطوهم. و كان الذي كتب الصحيفة منصور بن عكرمة العبدري. فشلت يده. و علقوا الصحيفة في جوف الكعبة. و قال بعضهم: بل كانت عند أم الجلاس بنت مخربة الحنظلية خالة أبي جهل. و حصروا بني هاشم في شعب أبي طالب ليلة هلال المحرم سنة سبع من حين تنبى رسول الله. ص. و انحاز بنو المطلب بن عبد مناف إلى أبي طالب في شعبه مع بني هاشم. و خرج أبو لهب إلى قريش فظاهرهم على بني هاشم و بني المطلب. و قطعوا عنهم الميرة و المادة. فكانوا لا يخرجون إلا من موسم إلى موسم حتى بلغهم الجهد و سمع أصوات صبيانهم من وراء الشعب. فمن قريش من سره ذلك و منهم من ساءه و قال: انظروا ما أصاب منصور بن عكرمة. فأقاموا في الشعب ثلاث سنين. ثم اطلع الله رسوله على أمر صحيفتهم و أن الأرضة قد أكلت ما كان فيها من جور و ظلم و بقي ما كان فيها من ذكر الله عز و جل.

وقتی قریش شنیدند که نجاشی جعفر و یارانش را گرامی داشته بسیار ناراحت و خشمگین شدند و متفق شدند که رسول خدا صلی الله علیه و آله را بکشند و عهدنامه ای نوشتند که با بنی هاشم مناکحه و معامله و همنشینی نکنند. کسی که عهدنامه را نوشت منصور بن عکرمه عبدری بود که دستش خشک شد. عهدنامه را در داخل کعبه آویزان کردند و برخی گفته اند نزد ام جلاس دختر مخربه حنظلیه خاله ی ابوجهل نگهداری می شد. بنی هاشم را در شب هلال محرم سال هفتم بعثت در شعب ابی طالب محصور کردند. بنی عبدالمطلب همراه ابوطالب و بنی هاشم به شعب ابی طالب رفتند. و ابولهب از میانشان بیرون رفت و به قریش پیوست و با آن ها علیه بنی هاشم همکاری کرد. قریش آذوقه را از بنی هاشم قطع کردند. بنی هاشم تنها در ایام حج بیرون می رفتند و سختی آن ها بسیار زیاد شد و صدای گریه ی کودکانشان از پشت شعب شنیده می شد. برخی از قرشیان از این وضع خوشحال بودند ولی برخی دیگر ناراحت بودند و می گفتند ببینید منصور بن عکرمه به چه مصیبتی گرفتار شده (دستش خشک شده بود و ...). بنی هاشم سه سال در شعب ماندند سپس خداوند رسول خود صلی الله علیه و آله را خبر داد که هر ظلم و ستمی که در صحیفه ی قریش بوده موریانه خورده است و هر چه نام خدا در آن بوده باقی مانده است.

متشابه القرآن و مختلفه (لابن شهر آشوب) ؛ ج‏2 ؛ ص71/ المهاجرون الأولون هم الذين كانوا مع النبي ص في شعب‏ عبد المطلب بمكة و قد اجتمعت الأمة أنهم كانوا بني هاشم فقط.

ابن شهرآشوب عالم شیعی نیز در متشابه القرآن می نویسد: مهاجران نخستین، کسانی بودند که در شعب عبدالمطلب در مکه با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بودند و امت اجماع دارند که آن ها فقط بنی هاشم بودند.

نتیجه این که ازنظر تاریخی مسلم است که تنها بنی هاشم در شعب ابی طالب همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند و در دفاع از جان شریف رسول اکرم صلی الله علیه و آله سختی ها را به خود می خریدند. بنابراین نه تنها عمر و ابی بکر که دیگر مردم نیز همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله در شعب حضور نداشتند.
علاوه بر این بنابر برخی نقل ها، عمر در سال نهم بعثت مسلمان شد (البداية والنهاية اثر ابن کثیر عالم سنی قرن هشت، ج‏3، ص82) و در این صورت هنگام مسلمان شدن او بیشتر مدت محاصره گذشته بوده است.