احضار روح!!!!!!!!

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
احضار روح!!!!!!!!

دلیل حرام بودن احضار ارواح چیست؟:farar:

وقتی انسان می‏میرد، روح او زنده است، گرچه بدنش می پوسد و خاک می شود.
بعد از مردن، حجاب زمان و مکان و ماده و علائق آن برداشته می شود و روح از قیود عالم طبع و ماده خلاصی می یابد و بسیاری از کارهایی را که نمی توانست انجام دهد، به سهولت و سادگی انجام می دهد. مخصوصاً ارواح طیّبه و طاهره که به مقام اخلاص رسیده اند، قدرتهای غیر قابل توصیفی از جانب خداوند پیدا میکنند.

مرحوم علّامه طباطبایی صاحب تفسیر قیّم و ارزشمند « المیزان » برادری داشتند به نام حاج سید محمد حسن الهی طباطبایی که از علمای برجسته تبریز بودند.
مرحوم علامه می فرمودند برادر من شاگردی داشت که به او درس فسلفه می گفت و آن شاگرد احضار ارواح می نمود ، یعنی قدرت داشت که بعضی از ارواح را حاضر کند و از آنها سؤالاتی کند. آن شاگرد، قبل از شروع به درس روح ارسطو را احضار می کند.

ارسطو می گوید: « کتاب اسفار ملاصدرا را بگیر و برو نزد آقای حاج سید محمد حسن الهی بخوان.» او هم کتاب را می گیرد و پیغام ارسطو را - که حدود سه هزارسال پیش زندگی می کرده؛ به آقای الهی می دهد، ایشان هم قبول می کنند.

مرحوم علامه طباطبایی می فرموند: برادرم می فرمود: « ما به وسیله این شاگرد با روح بسیاری ازبزرگان ارتباط برقرار می کردیم و سؤالاتی می نمودیم، مثلاً مشکلاتی که در عبارات افلاطون حکیم داشتیم، از خود او می پرسیدیم یا اینکه روح ملاصدرا را حاضر می کردیم و مشکلات« اسفار» را از خود او می پرسیدیم.» ایشان می فرمود: « روزی روح افلاطون را حاضر کردیم.

افلاطون گفت: « شما قدر و قیمت خود را بدانید که در روی زمین می توانید «لا اله الا الله» بگویید. ما در زمانی بودیم که بت پرستی آن قدر غلبه کرده بود که یک «لا اله الا الله» نمی توانستیم بر زبان جاری کنیم. آن شاگرد گاهی مسائل مشکلی را از آن ارواح می گرفت و نمی فهمید، ولی آقای الهی کاملاً می فهمید.

می فرمود: « ما روح بسیاری از علما را حاضر کردیم، مگر روح دو نفر را که نتوانسیتم احضارکنیم یکی روح مرحوم سید بن طاووس و دیگری روح مرحوم سید مهدی بحرالعلوم رضوان الله علیهما. این دو نفر گفته بودند: « ما وقف خدمت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام هسیتم و ابداً مجالی برای پائین آمدن نداریم.»

حضرت علامه طباطبایی می فرمودند: « از عجایب و غرایب این بود که وقتی نامه ای از تبریز از طرف برادرم به قم آمد، درآن نامه برادرم نوشته بود که شاگرد ما روح پدرمان را احضار کرد و از او سؤالاتی پرسیدیم و او جواب داد و در ضمن از شما گله ای داشتند که در ثواب این تفسیری که نوشته اید (تفسیرالمیزان) ایشان را شریک نکرده اید.»

مرحوم علامه می فرمودند: « آن شاگرد ابداً مرا نمی شناخت و از تفسیر ما اطلاعی نداشت و برادر ما هم نامی از من در نزد او نبرده بود و اینکه من پدرم را در ثواب تفسیر شریک نکرده ام، کسی غیر از من و خدا نمی دانست، حتی برادر ما هم اطلاعی نداشت.
چون راجع به نیت و قلب من بود و آن نه از این جهت بود که می خواستم امساک کنم، بلکه آخر کارهای ما چه ازرشی دارد که حالا پدرم در آن سهیم کنم؛ من قابلیتی برای خدمت خودم نمی دیدم.» (مخفی نماند که تفسیرالمیزان تفسیری است که از صدر اسلام تابه حال مانند آن نوشته نشده و گاهی آن چنان عنان قلم ازدست می رود که جز تأیید الهی و الهام سبحانی محمل دیگری ندارد.)
به هرحال نامه برادرم که به دستم رسید، بسیار شرمنده شدم و گفتم : « خدایا اگر این تفسیرما نزد تو مورد قبول است و ثوابی دارد، من ثواب آن را به روح پدر و مادرم هدیه نمودم.»

هنوز جواب نامه برادرم را نفرستاده بودم که باز نامه ای از طرف ایشان به دستم رسید که در آن چنین نوشته شده بود: « ما این بار که با پدر صحبت کردیم، خوشحال بود و گفت خداعمرش بدهد، تأییدش کند، سید محمد حسین هدیه ما را فرستاد.» قابل ذکر است که نقل این داستان برای این بود که اجمالاً احضار ارواح و تجرد و زنده بودن روح را گفته باشیم، اما جواز از این عمل احضار ارواح مورد بحث است و ممکن است شرعاً حرام باشد. مانند علم موسیقی که قطعاً دارای خواص و آثاری است، ولی شارع مقدس بنا به مصالحی، آن را تحریم فرموده است و همچنین است علم سحر و ارتباط با جنّ و تسخیر آنها و تسخیر ستارگان و امثال آن.

همانطور که گفتیم قیامت انسان با مردن او برپا می شود و لذا اگر فردی متقی و پرهیزکار و اهل طاعت و عبادت حضرت حق تعالی باشد، قبر او باغی از باغهای بهشت می گردد و اگر اهل معصیت و ظلم و طغیان باشد، قبر او گودالی از گودالهای آتش می شود.

افرادی که با عالم برزخ ارتباطی داشته اند و خداوند حجاب ماده را از جلوی چشم آنها برداشته است، نعمتها و عذابها برزخی را به چشم برزخی دیده اند و حکایات در این مورد اولاً از افرادی که شکّی در تقوا و طهارت و صدق آنها نیست.
ثانیاً مواردش به قدری زیاد است و قرائن درستی آن به حدّی است که جای هیچ گونه انکاری باقی نمیگذارد.

مرحوم محدث قمی آقای شیخ عباس که صاحب تالیفات نافعه فراوانی است، می فرمود: « روزی برای زیارت اهل قبور به قبرستان وادی السلام در نجف اشرف رفتم که ناگهان از دور، صدای نعره شتری که می خواهند او را داغ کنند بلند شد. او صیحه ای می کشید و ناله ای می کرد که گویی زمین وادی السلام می لرزید. من به سرعت به طرف صدا رفتم. دیدم شتری در کار نیست، بلکه جنازه ای است که برای دفن آورده اند و این نعره ها از اوست.

ولی اطرافیان اصلاً متوجه نیستند. این جنازه مرد متعدّی و ظالمی بود که در اولین وهله از ارتحالش به چنین عقوبتی دچار شده بود.» مرحوم آیه الله اقای سید جمال الدین گلپایگانی که از اعاظم علما و مراجع تقلید نجف اشرف بودند و به مقام کرامت نفس و پاکی روح و تزکیه و تهذیب و اجتناب از هواهای نفسانیّه رسیده بودند، می فرمودند: « من در اصفهان نزد دو استاد بزرگ مرحوم آخوند کاشی و مرحوم جهانگیرخان درس اخلاق و سیر و سلوک می آموختم و به دستور آنها به قبرستان تخت فولاد می رفتم. عادت من این بود که شب پنجشنبه و جمعه می رفتم و یکی دو ساعت در بین قبرها حرکت می کردم و در عالم مرگ و ارواح تفکّر می نمودم؛ بعد از چند ساعتی استراحت می کردم و سپس برای نماز شب و مناجات برمی خاستم.

شبی از شبهای زمستان که برف می آمد و در یکی از حجره ها رفتم؛ خواستم دستمالم را باز کنم و چند لقمه ای غذا بخورم که در این حال در مقبره را زدند و جنازه ای را آوردند و گفتند که متصدّی آن مقبره تا صبح قرآن بخواند و آنها صبح برای دفن جنازه بیایند. همراهیان، جنازه را گذاشتند و رفتند که ناگهان دیدم ملائکه عذاب آمدند و چنان گرزهای آتشین برسر او می زدند که آتش به آسمان زبانه می کشید و فریادهایی از این مرده برمی خاست که گویی تمام قبرستان متزلزل شده بود.

من از مشاهده این منظره از حال رفتم، بدنم به لرزه در آمد. اما آن صاحب مقبره هیچ نمی فهمید. هر چه به او اشاره کردم که «حال من بد است، در را باز کن!» او نمی فهمید و من هم زبانم قفل شده بود و حرکت نمیکرد. بالاخره به او فهماندم که می خواهم بروم. او گفت: « کجا می روی؟ هوا سرد است. برف آمده، گرگها تو را می درند!» ولی من نمی توانستم به او بفهمانم که طاقت ماندن ندارم.

به هرحال از مقبره خارج شدم و خود را به سختی به اصفهان رساندم؛ در راه چندین بار به زمین خوردم و یک هفته مریض بودم و استادان من از من پذیرایی می کردند تا کم کم قدری قوه و نیرو گرفتم.» مرحوم آیه الله حاج میرزا جواد آقای انصاری همدانی رحمه الله علیه می فرمود: « جنازه ای را در همدان تشییع می کردند.
من دیدم او را به طرف تاریکی مبهم و عمیقی میبرند و روح آن مرد در بالای جنازه اش می رفت و پیوسته می خواست فریاد بزند که: « ای خدا مرا نجات بده!» ولی زبانش به نام خدا جاری نمی شد. سپس رو کرد به مردم و گفت: « ای مردم !مرا نجات دهید! نگذارید مرا ببرند!» ولی کسی صدای او را نمی شنید.

مرحوم انصاری فرمود: « من صاحب آن جنازه را می شناختم.، و مردی ستمگر و حاکمی ظالم در همدان بود.»؛ مرحوم دکتر حسین احسان که بسیار مرد شایسته و دلسوز و خیر خواهی بود می فرمود: « جنازه ای را آوردند به کاظمین . وقتی خواستند جنازه را به طرف حرم مطهر ببرند، من هم مقداری تشییع کردم که ناگهان دیدم یک سگ سیاه مهیب روی جنازه نشسته است. من بسیار تعجب کردم و متوجه نبودم که این سگ،« بدن مثالی» آن جنازه است. آمدیم تا در صحن، دیدم آن سگ از روی تابوت به پایین پرید و گوشه ای ایستاد. جنازه را به داخل حرم بردند و طواف دادند. همین که جنازه را خارج کردند، دوباره آن سگ به روی تابوت پرید و بالای آن جنازه قرار گرفت.

مرحوم علّامه طباطبایی از مرحوم آیه الله حاج میرزا علی آقای قاضی رحمه الله علیه که استاد ایشان بوده اند، نقل کردند که نزدیکی منزل ما در نجف، زنی از افندیها فوت کرد. افندیها سنّی های عثمانی بودند که به مشاغل حکومتی اشتغال داشتند.
دختر این زن ضجّه و ناله زیادی می کرد، به طوری که همه را منقلب کرده بود. وقتی خواستند مادر را داخل قبر بگذارند، دختر گفت: « من از مادرم جدا نمی شوم!» هر چه خواستند او را آرام کنند، نشد.

بالاخره بنا شد دختر را هم کنار مادر بخوابانند و تخته ای بگذارند و سوراخی درست کنند که هر وقت خواست از آن بیرون بیاید. دختر در شب اول قبر، نزد مادر ماند. فردا که آمدند و تخته را برداشتند، دیدند دختر تمام موهای سرش سفید شده است. پرسیدند: « چه شد؟» گفت: « من کنار مادرم خوابیده بودم که دیدم دو مَلَک آمدند و شخص محترمی هم به همراه آنها وارد قبر شد.

آن دو فرشته از مادرم از خدا و پیغمبر پرسیدند. او جواب داد، اما وقتی پرسیدند: « امام تو کیست؟» آن شخص محترم - که امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است فرمود: « من امام او نیستم.» دراین حال، آن دو فرشته چنان گرزی برسر مادرم زدند که آتش به آسمان زبانه کشید.»

مرحوم قاضی فرمودند: « تمام طایفه آن دختر که همه سنّی مذهب بودند به برکت این دختر، شیعه شدند. » امام صادق علیه السلام فرمود: « رسول خدا صلی اله الله وآله و سلم می فرمود که حضرت عیسی علیه السلام از کنار قبری عبور کردند و دیدند که صاحب آن قبر را عذاب می کنند، سال آینده که از آنجا گذشت، عذاب برداشته شده بود. عرضه داشت: « بار پروردگارا!چه شده که عذاب او قطع شد؟» خداوند وحی فرستاد که ای روح الله این مرد، فرزندی داشت که به سنّ بلوغ رسید و او فردی صالح و نیکوکار است و او راهی را برای مردم هموار کرد و یتیمی را جای داد. پس من به برکت عمل فرزندش از گناه او در گذشتم.»

گمنام;8232 نوشت:
وقتی انسان می‏میرد، روح او زنده است، گرچه بدنش می پوسد و خاک می شود.
بعد از مردن، حجاب زمان و مکان و ماده و علائق آن برداشته می شود و روح از قیود عالم طبع و ماده خلاصی می یابد و بسیاری از کارهایی را که نمی توانست انجام دهد، به سهولت و سادگی انجام می دهد. مخصوصاً ارواح طیّبه و طاهره که به مقام اخلاص رسیده اند، قدرتهای غیر قابل توصیفی از جانب خداوند پیدا میکنند.

مرحوم علّامه طباطبایی صاحب تفسیر قیّم و ارزشمند « المیزان » برادری داشتند به نام حاج سید محمد حسن الهی طباطبایی که از علمای برجسته تبریز بودند.
مرحوم علامه می فرمودند برادر من شاگردی داشت که به او درس فسلفه می گفت و آن شاگرد احضار ارواح می نمود ، یعنی قدرت داشت که بعضی از ارواح را حاضر کند و از آنها سؤالاتی کند. آن شاگرد، قبل از شروع به درس روح ارسطو را احضار می کند.

ارسطو می گوید: « کتاب اسفار ملاصدرا را بگیر و برو نزد آقای حاج سید محمد حسن الهی بخوان.» او هم کتاب را می گیرد و پیغام ارسطو را - که حدود سه هزارسال پیش زندگی می کرده؛ به آقای الهی می دهد، ایشان هم قبول می کنند.

مرحوم علامه طباطبایی می فرموند: برادرم می فرمود: « ما به وسیله این شاگرد با روح بسیاری ازبزرگان ارتباط برقرار می کردیم و سؤالاتی می نمودیم، مثلاً مشکلاتی که در عبارات افلاطون حکیم داشتیم، از خود او می پرسیدیم یا اینکه روح ملاصدرا را حاضر می کردیم و مشکلات« اسفار» را از خود او می پرسیدیم.» ایشان می فرمود: « روزی روح افلاطون را حاضر کردیم.

افلاطون گفت: « شما قدر و قیمت خود را بدانید که در روی زمین می توانید «لا اله الا الله» بگویید. ما در زمانی بودیم که بت پرستی آن قدر غلبه کرده بود که یک «لا اله الا الله» نمی توانستیم بر زبان جاری کنیم. آن شاگرد گاهی مسائل مشکلی را از آن ارواح می گرفت و نمی فهمید، ولی آقای الهی کاملاً می فهمید.

می فرمود: « ما روح بسیاری از علما را حاضر کردیم، مگر روح دو نفر را که نتوانسیتم احضارکنیم یکی روح مرحوم سید بن طاووس و دیگری روح مرحوم سید مهدی بحرالعلوم رضوان الله علیهما. این دو نفر گفته بودند: « ما وقف خدمت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام هسیتم و ابداً مجالی برای پائین آمدن نداریم.»

حضرت علامه طباطبایی می فرمودند: « از عجایب و غرایب این بود که وقتی نامه ای از تبریز از طرف برادرم به قم آمد، درآن نامه برادرم نوشته بود که شاگرد ما روح پدرمان را احضار کرد و از او سؤالاتی پرسیدیم و او جواب داد و در ضمن از شما گله ای داشتند که در ثواب این تفسیری که نوشته اید (تفسیرالمیزان) ایشان را شریک نکرده اید.»

مرحوم علامه می فرمودند: « آن شاگرد ابداً مرا نمی شناخت و از تفسیر ما اطلاعی نداشت و برادر ما هم نامی از من در نزد او نبرده بود و اینکه من پدرم را در ثواب تفسیر شریک نکرده ام، کسی غیر از من و خدا نمی دانست، حتی برادر ما هم اطلاعی نداشت.
چون راجع به نیت و قلب من بود و آن نه از این جهت بود که می خواستم امساک کنم، بلکه آخر کارهای ما چه ازرشی دارد که حالا پدرم در آن سهیم کنم؛ من قابلیتی برای خدمت خودم نمی دیدم.» (مخفی نماند که تفسیرالمیزان تفسیری است که از صدر اسلام تابه حال مانند آن نوشته نشده و گاهی آن چنان عنان قلم ازدست می رود که جز تأیید الهی و الهام سبحانی محمل دیگری ندارد.)
به هرحال نامه برادرم که به دستم رسید، بسیار شرمنده شدم و گفتم : « خدایا اگر این تفسیرما نزد تو مورد قبول است و ثوابی دارد، من ثواب آن را به روح پدر و مادرم هدیه نمودم.»

هنوز جواب نامه برادرم را نفرستاده بودم که باز نامه ای از طرف ایشان به دستم رسید که در آن چنین نوشته شده بود: « ما این بار که با پدر صحبت کردیم، خوشحال بود و گفت خداعمرش بدهد، تأییدش کند، سید محمد حسین هدیه ما را فرستاد.» قابل ذکر است که نقل این داستان برای این بود که اجمالاً احضار ارواح و تجرد و زنده بودن روح را گفته باشیم، اما جواز از این عمل احضار ارواح مورد بحث است و ممکن است شرعاً حرام باشد. مانند علم موسیقی که قطعاً دارای خواص و آثاری است، ولی شارع مقدس بنا به مصالحی، آن را تحریم فرموده است و همچنین است علم سحر و ارتباط با جنّ و تسخیر آنها و تسخیر ستارگان و امثال آن.

همانطور که گفتیم قیامت انسان با مردن او برپا می شود و لذا اگر فردی متقی و پرهیزکار و اهل طاعت و عبادت حضرت حق تعالی باشد، قبر او باغی از باغهای بهشت می گردد و اگر اهل معصیت و ظلم و طغیان باشد، قبر او گودالی از گودالهای آتش می شود.

افرادی که با عالم برزخ ارتباطی داشته اند و خداوند حجاب ماده را از جلوی چشم آنها برداشته است، نعمتها و عذابها برزخی را به چشم برزخی دیده اند و حکایات در این مورد اولاً از افرادی که شکّی در تقوا و طهارت و صدق آنها نیست.
ثانیاً مواردش به قدری زیاد است و قرائن درستی آن به حدّی است که جای هیچ گونه انکاری باقی نمیگذارد.

مرحوم محدث قمی آقای شیخ عباس که صاحب تالیفات نافعه فراوانی است، می فرمود: « روزی برای زیارت اهل قبور به قبرستان وادی السلام در نجف اشرف رفتم که ناگهان از دور، صدای نعره شتری که می خواهند او را داغ کنند بلند شد. او صیحه ای می کشید و ناله ای می کرد که گویی زمین وادی السلام می لرزید. من به سرعت به طرف صدا رفتم. دیدم شتری در کار نیست، بلکه جنازه ای است که برای دفن آورده اند و این نعره ها از اوست.

ولی اطرافیان اصلاً متوجه نیستند. این جنازه مرد متعدّی و ظالمی بود که در اولین وهله از ارتحالش به چنین عقوبتی دچار شده بود.» مرحوم آیه الله اقای سید جمال الدین گلپایگانی که از اعاظم علما و مراجع تقلید نجف اشرف بودند و به مقام کرامت نفس و پاکی روح و تزکیه و تهذیب و اجتناب از هواهای نفسانیّه رسیده بودند، می فرمودند: « من در اصفهان نزد دو استاد بزرگ مرحوم آخوند کاشی و مرحوم جهانگیرخان درس اخلاق و سیر و سلوک می آموختم و به دستور آنها به قبرستان تخت فولاد می رفتم. عادت من این بود که شب پنجشنبه و جمعه می رفتم و یکی دو ساعت در بین قبرها حرکت می کردم و در عالم مرگ و ارواح تفکّر می نمودم؛ بعد از چند ساعتی استراحت می کردم و سپس برای نماز شب و مناجات برمی خاستم.

شبی از شبهای زمستان که برف می آمد و در یکی از حجره ها رفتم؛ خواستم دستمالم را باز کنم و چند لقمه ای غذا بخورم که در این حال در مقبره را زدند و جنازه ای را آوردند و گفتند که متصدّی آن مقبره تا صبح قرآن بخواند و آنها صبح برای دفن جنازه بیایند. همراهیان، جنازه را گذاشتند و رفتند که ناگهان دیدم ملائکه عذاب آمدند و چنان گرزهای آتشین برسر او می زدند که آتش به آسمان زبانه می کشید و فریادهایی از این مرده برمی خاست که گویی تمام قبرستان متزلزل شده بود.

من از مشاهده این منظره از حال رفتم، بدنم به لرزه در آمد. اما آن صاحب مقبره هیچ نمی فهمید. هر چه به او اشاره کردم که «حال من بد است، در را باز کن!» او نمی فهمید و من هم زبانم قفل شده بود و حرکت نمیکرد. بالاخره به او فهماندم که می خواهم بروم. او گفت: « کجا می روی؟ هوا سرد است. برف آمده، گرگها تو را می درند!» ولی من نمی توانستم به او بفهمانم که طاقت ماندن ندارم.

به هرحال از مقبره خارج شدم و خود را به سختی به اصفهان رساندم؛ در راه چندین بار به زمین خوردم و یک هفته مریض بودم و استادان من از من پذیرایی می کردند تا کم کم قدری قوه و نیرو گرفتم.» مرحوم آیه الله حاج میرزا جواد آقای انصاری همدانی رحمه الله علیه می فرمود: « جنازه ای را در همدان تشییع می کردند.
من دیدم او را به طرف تاریکی مبهم و عمیقی میبرند و روح آن مرد در بالای جنازه اش می رفت و پیوسته می خواست فریاد بزند که: « ای خدا مرا نجات بده!» ولی زبانش به نام خدا جاری نمی شد. سپس رو کرد به مردم و گفت: « ای مردم !مرا نجات دهید! نگذارید مرا ببرند!» ولی کسی صدای او را نمی شنید.

مرحوم انصاری فرمود: « من صاحب آن جنازه را می شناختم.، و مردی ستمگر و حاکمی ظالم در همدان بود.»؛ مرحوم دکتر حسین احسان که بسیار مرد شایسته و دلسوز و خیر خواهی بود می فرمود: « جنازه ای را آوردند به کاظمین . وقتی خواستند جنازه را به طرف حرم مطهر ببرند، من هم مقداری تشییع کردم که ناگهان دیدم یک سگ سیاه مهیب روی جنازه نشسته است. من بسیار تعجب کردم و متوجه نبودم که این سگ،« بدن مثالی» آن جنازه است. آمدیم تا در صحن، دیدم آن سگ از روی تابوت به پایین پرید و گوشه ای ایستاد. جنازه را به داخل حرم بردند و طواف دادند. همین که جنازه را خارج کردند، دوباره آن سگ به روی تابوت پرید و بالای آن جنازه قرار گرفت.

مرحوم علّامه طباطبایی از مرحوم آیه الله حاج میرزا علی آقای قاضی رحمه الله علیه که استاد ایشان بوده اند، نقل کردند که نزدیکی منزل ما در نجف، زنی از افندیها فوت کرد. افندیها سنّی های عثمانی بودند که به مشاغل حکومتی اشتغال داشتند.
دختر این زن ضجّه و ناله زیادی می کرد، به طوری که همه را منقلب کرده بود. وقتی خواستند مادر را داخل قبر بگذارند، دختر گفت: « من از مادرم جدا نمی شوم!» هر چه خواستند او را آرام کنند، نشد.

بالاخره بنا شد دختر را هم کنار مادر بخوابانند و تخته ای بگذارند و سوراخی درست کنند که هر وقت خواست از آن بیرون بیاید. دختر در شب اول قبر، نزد مادر ماند. فردا که آمدند و تخته را برداشتند، دیدند دختر تمام موهای سرش سفید شده است. پرسیدند: « چه شد؟» گفت: « من کنار مادرم خوابیده بودم که دیدم دو مَلَک آمدند و شخص محترمی هم به همراه آنها وارد قبر شد.

آن دو فرشته از مادرم از خدا و پیغمبر پرسیدند. او جواب داد، اما وقتی پرسیدند: « امام تو کیست؟» آن شخص محترم - که امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است فرمود: « من امام او نیستم.» دراین حال، آن دو فرشته چنان گرزی برسر مادرم زدند که آتش به آسمان زبانه کشید.»

مرحوم قاضی فرمودند: « تمام طایفه آن دختر که همه سنّی مذهب بودند به برکت این دختر، شیعه شدند. » امام صادق علیه السلام فرمود: « رسول خدا صلی اله الله وآله و سلم می فرمود که حضرت عیسی علیه السلام از کنار قبری عبور کردند و دیدند که صاحب آن قبر را عذاب می کنند، سال آینده که از آنجا گذشت، عذاب برداشته شده بود. عرضه داشت: « بار پروردگارا!چه شده که عذاب او قطع شد؟» خداوند وحی فرستاد که ای روح الله این مرد، فرزندی داشت که به سنّ بلوغ رسید و او فردی صالح و نیکوکار است و او راهی را برای مردم هموار کرد و یتیمی را جای داد. پس من به برکت عمل فرزندش از گناه او در گذشتم.»


بسیار ممنونم از همه مطالب با ارزشی که ارائه کردید.
من یک سوال دارم
در مراسم هایی که روح احضار میشه چطور میشه از ارواح خبیسه و اجنه در امان بود و با اطمینان بشه با روح اموات مورد نظرمون ارتباط برفرار کنیم چون من شنیدم ارواح سرگردان و سطح پایین میان و اذیت میکنن و همینطور جن ها.
من تا قبل از اینکه این مساله رو از نزدیک حس کنم ایمان سست و ضعیفی داشتم ولی خدا خواست که با این حقیقتی که به چشم خودم دیدم به همه چیز ایمان و یقین داشته باشم.
خوشا به سعادت انسانهایی که دل پاک دارند و خدا ذو از ابتدا بهشون لطف داشته و قدر اون رو دونستند.

با تشکر از دوست عزیز آقای گمنام
لطفا منبع نوشته‌های خود را ذکر کنید مخصوصا در مورد احضار ارواح که علامه در جریان بودند
بحث در مورد احضار ارواح زیاد است و موافقان و مخالفانی دارد که در ادامه اگر وقت شد به آن خواهیم پرداخت
فعلا می توانید [="royalblue"]کتاب احضار ارواح آیت الله مکارم[/] را مطالعه کنید
[="red"]ولی قبل از هر چیز به یاد داشته باشید که طبق کتاب گناهان کبیره آیت الله دستغیب احضار و تسخیر روح و ملک و جن گناه کبیره است[/]
ان شا الله اگر مجالی بود از نظرات دوستان استفاده خواهیم کرد

بنده گناه کار خدا;206564 نوشت:
بسیار ممنونم از همه مطالب با ارزشی که ارائه کردید.
من یک سوال دارم
در مراسم هایی که روح احضار میشه چطور میشه از ارواح خبیسه و اجنه در امان بود و با اطمینان بشه با روح اموات مورد نظرمون ارتباط برفرار کنیم چون من شنیدم ارواح سرگردان و سطح پایین میان و اذیت میکنن و همینطور جن ها.
من تا قبل از اینکه این مساله رو از نزدیک حس کنم ایمان سست و ضعیفی داشتم ولی خدا خواست که با این حقیقتی که به چشم خودم دیدم به همه چیز ایمان و یقین داشته باشم.
خوشا به سعادت انسانهایی که دل پاک دارند و خدا ذو از ابتدا بهشون لطف داشته و قدر اون رو دونستند.

بسیاری از افراد که واقف به این امور هستند احضار ارواح را رد می کنند و می گویند این اجنه هستند که انسانها را به تمسخر گرفته و به جای روح احضار می‌شوند
اما عده ای دیگر می‌گویند اگر مدیوم قوی وجود داشته باشد و از حضور اجنه و دیگر موجودات خبیث جلوگیری کند روح حتی می تواند به صورت تجسد یافته حاضر شود

احضار ارواحی که صورت می گیرد همگی غلط هستن و یک نوع ارتباط با خود برتر شخص می باشد
این موارد نیاز به اذن دارد که توسط علمای زمان به بعضی ها که البته تعداد بسیار اندکی دارن داده می شود

احضار همزاد چی؟
اونم حرامه؟

اگه یه چنین چیزی شدنی هست چرا حرامه؟
چرا اصلا خدا چنینی چیزیو به وجود میاره؟

nakisa;206586 نوشت:
احضار همزاد چی؟
اونم حرامه؟

اگه یه چنین چیزی شدنی هست چرا حرامه؟
چرا اصلا خدا چنینی چیزیو به وجود میاره؟

در مورد همزاد هم باید به همین صورت باشد
خیلی کارها در دنیا وجود دارنداما انجام دادن آنها حرام است چون قطعا به ضرر انسان تمام می‌شود خداوند ان را حرام کرده است.
خداوند موجودات بسیاری در لایه های مختلف هستی به وجود آورده است که یکی از آنها انسان است.قطعا برای این کار حکمتی بوده است

پ.ن:بنده چندان با روال سایت آشنا نیستم چون تازه عضو شدم.مسئولین سایت لطفا راهنمایی کنند که فقط انها جواب سئوالات را می دهند و یا ما نیز می توانیم نظر خود را ابراز کنیم؟

amin0151;206589 نوشت:
فقط انها جواب سئوالات را می دهند و یا ما نیز می توانیم نظر خود را ابراز کنیم؟

سلام خوش اومدین.
اینجا همه نظرشونو میدن و در اخر کارشناس جمع بندی میکنه .

از ساعاتی که تو اسک دین صرف میکنین لذت خواهید برد:Gol:

amin0151;206589 نوشت:
پ.ن:بنده چندان با روال سایت آشنا نیستم چون تازه عضو شدم.مسئولین سایت لطفا راهنمایی کنند که فقط انها جواب سئوالات را می دهند و یا ما نیز می توانیم نظر خود را ابراز کنیم؟

با سلام خدمت شما دوست گرامي و خير مقدم بابت ورود به جمع دوستان اسك دين

در اين سايت همه دوستان مي توانند شركت كنند و بحث ها و نظرات خود را بيان كنند.

موفق باشيد

بنام خداوند بخشنده ی مهربان


سلام دوستان



گمنام;8232 نوشت:
وقتی انسان می‏میرد، روح او زنده است، گرچه بدنش می پوسد و خاک می شود




از کجا می دونیم روح او زنده است ؟ چرا زنده است؟


اصلن روح چیه ؟

کجای بدن قرار داره ؟ توی سر ...یا قلب یا....؟

تا حالا شده یک روح ببینید ؟ چطور بود؟



ارادتمند:Gol:

من با این دوستانی که میگن اینها در اصل اجنه هستند که برای تمسخر آدمها میان کاملا موافقم چون ما یه زمانی خیلی به خیال خودمون احضار ارواح می کردیم ولی این اجنه ی نسبتا محترم همیشه خالی می بستن بعد هم مارو اذیت می کردن و ما حتی یک بار موفق نشدیم یه روح درست و حسابی احضار کنیم که مارو سر کار نذاره. ولی فکر نکنم این ارتباط، ارتباط با خود برتر انسان باشه چون وقتی ده نفر سعی می کنن یه روحو به جلسه احضار کنن خود برتر کدومشون مجال پیدا می کنه جلسه رو به دست بگیره و اصلا چرا دروغ بگه بعد هم سعی کنه آدمو بترسونه؟ مدیوم هم یه اسم جعلی برای شیادهاس که می خوان آدمای ساده رو خام کنن و جالبه که توی غرب یه عده ای با این اسم خیلی کارشون گرفت. در کل روح اگه به اون بزرگی باشه که خداوند تو قرآن درباره اش گفته فکر نکنم به این مفتی ها بشه ظاهرش کرد و ازش سئوالات آبگوشتی پرسید. الله اعلم

سلام
کاربر معصومه گرامی
ببینید دوست عزیز بیشتر احضاراتی که انجام می شود اکثرا ارتباط با درون انسانه
همونطور که خودتون هم به این نتیجه رسیدید و جای شکر هم داره روح هیچ وقت نمیاد چون نیاز به یه سری قواعد و اذن های خاص داره که یه انسان معنوی و بزرگی باید این اذنو به شخص بده
دوما اکثرا ارتباط با درون انسانه
شما به قدرت درون انسان دقت نکردین ده نفر که هیچ 50نفر هم باشن اگر به موضوع خاصی تمرکز کنن و اون اعمالو انجام بدن مواردی انجام می شه حتی ممکنه باعث ترس انسان بشه
خیلی خیلی کم پیش میاد اجنه وارد بشن که اگر هم بشن فکر نکنم جلسه بعدی در کار باشه چون یا شخص از ترس سکته رو زده یا اگر هم نزده دیگه جرات نمی کنه اینکارو کنه
بیشتر موارد اینچنینی بیشترش ارتباط با خود برتره
موفق باشید

هوالعالم .

در جواب باید گفت
برای نزدیکی به خدا و اهل خدا حالا در این دنیا یا اون دنیا

در کنار قدرت به مقامی نیاز هست بنام طهارت !
یعنی یکی از مهمترین درجات انسانیت !

که برای کسب این سعادت باید به معرفت و نور اسما الحسنی نزدیک شد!


احتیاط کنید که
حتی ریاضت کشیده ها و روزه دارها و مقربین هم ممکنه مورد ازار و اذیت موجودات نادان, انسان یا غیر آن قرار بگیرند!

دیگه برای کسی که خودزنی و شرابخواری و حرامخواری و هزار و یک گناه کرده و میکنه وضیعت روشنه !


صدا و تشخیص:
خواه و ناخواه صدایی از منبع غیرمادی نه با گوش مادی بلکه در درون ما با قوه ی بصیرت درک میشه . حال خود برتر یا خود دیگر یا فلان روح و جن و ...

باز احتیاط کنید که
در این مسایل جستن یا رستن بیش از حد باعث ضرره
نباید زیاد به اون نزدیک یا خیلی از اون دور بشید !

فقط وجود روح رو قبول کنید تا مبادا به دنیا و اخرت و حقیقت و خادمین خدا کافر بشید ...

كلا من شنيدم انسان هاي معمولي نميتونن روح احضار كنن و اون چيزي كه احضار ميشه جنه چون روح مرتبه ي بالايي داره و احضارش كار هر كسي نيس
من اينو از برنامه ي سمت خدا و چند تا مستند ديگه شنيدم

موضوع قفل شده است