شناخت حقیقتی به نام «اختیار»

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شناخت حقیقتی به نام «اختیار»

سلام

1) آیا «اختیار» امر وجودی است و مستقل یا امری است انتزاعی از نسبت بین چند حقیقت؟

2) آیا اختیار از صفات نفس است؟

3) چه رابطه​ای بین اختیار انسان و مشیت حق تعالی وجود دارد؟

4) اگر انسانی بر اساس اختیارش خودکشی کند آیا در تعلق اختیار صرف نه ابزار مادی و معنوی خدادادی که در این امر دخیل هستند آیا تعلق گرفتن اختیار شخص برای خودکشی در عرض مشیت خداست یا در طول مشیت خدا؟ اگر در عرض مشیت خداست پس اختیار امری است وجودی و مستقل از حق اگر در طول مشیت خداست آیا مطلب به جبر شباهت ندارد؟

5) رابطه توحید افعالی با اختیار چیست؟

با نام و یاد دوست


seyyed*;339316 نوشت:
سلام

1) آیا «اختیار» امر وجودی است و مستقل یا امری است انتزاعی از نسبت بین چند حقیقت؟

2) آیا اختیار از صفات نفس است؟

3) چه رابطه​ای بین اختیار انسان و مشیت حق تعالی وجود دارد؟

4) اگر انسانی بر اساس اختیارش خودکشی کند آیا در تعلق اختیار صرف نه ابزار مادی و معنوی خدادادی که در این امر دخیل هستند آیا تعلق گرفتن اختیار شخص برای خودکشی در عرض مشیت خداست یا در طول مشیت خدا؟ اگر در عرض مشیت خداست پس اختیار امری است وجودی و مستقل از حق اگر در طول مشیت خداست آیا مطلب به جبر شباهت ندارد؟

5) رابطه توحید افعالی با اختیار چیست؟

با سلام خدمت شما دوست گرامی

دوست گرامی سوالات متعددی مطرح کردید که اگر بخواهیم هرکدام را به صورت دقیق و موشکافانه بحث کنیم، مباحث متکثر و مفصلی خواهیم داشت. در هر صورت بنده پاسخی اجمالی به هر کدام از سوالات عرض می کنم ولی در ادامه برای اینکه بحث دقیق تر پیش برود، بهتر است بر روی موضوع مشخص و خاصی محدود شود.

1 اختیار از قدرت انسان در انتخاب افعال خود، فهمیده می شود. به عبارت دیگر اختیار به قدرت انسان در انتخاب افعال خود اطلاق می شود. از این لحاظ به قدرت انسان باز می گردد ولی می توان این تعبیر را نیز به کار برد که اختیار از قدرت انسان در انتخاب افعالش، انتزاع می شود.

2 اختیار از صفات انسان است.(منظور خود را واضح تر بیان کنید)

3 اختیار و اراده انسان در طول اراده خداوند است به این معنا که قدرت و اراده ای که در انسان ها وجود دارد نیز از سوی خداوند به آنها اعطا شده است و خود انسان ها به تنهایی قدرتی ندارند.

4 اگر فردی بر اساس اختیار خود خودکشی کند، باز در رابطه طولی تبیین می شود . به این معنا که خداوند به فرد قدرت، توان و اختیار داده است، و سپس او را مکلف کرده است (زیرا تکلیف بدون قدرت صحیح نیست). سپس این فرد طبق اراده ای که خداوند به او داده است، راه بدی را انتخاب کرده است. در این بین نه فعل به خداوند استناد داده می شود و نه اینکه جبر صورت بگیرد. مانند اینکه (تنها یک مثال است برای تقریب به ذهن و مثال کاملا دقیق نیست) فردی به پسرش پولی بدهد که برو برای خودت هرچه می خواهی بخر(ولی توصیه می کند که مواد مفید بخرد)، این کودک می توان با آن پول سم بخرد و خودکشی کند و نیز می تواند مواد غذایی مغذی تهیه کند که برای سلامتی اش لازم است. در این جا نه جبری وجود دارد و نه اینکه فعل به پدر استناد داده می شود.

5. با توجه به اینکه خداوند قدرت مطلق است، هیچ فعلی بدون اذن او انجام نمی گیرد و این معنای مختصری از توحید افعالی است. این مسئله با اختیار انسان منافاتی ندارد زیرا که اختیار انسان نیز در طول قدرت خداوند است نه در عرض آن. به عبارت دیگر اختیار انسان نیز زیر مجموعه قدرت الهی محسوب می شود نه خارج از آن.

موفق باشید

* برای مطالعه بیشتر در این زمینه می توانید به کتاب "انسان و سرنوشت" از استاد شهید مطهری و نیز نیز جلد سوم کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم از علامه طباطبایی همراه با شرح شهید مطهری، مراجعه کنید.

رئوف;341016 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست گرامی

دوست گرامی سوالات متعددی مطرح کردید که اگر بخواهیم هرکدام را به صورت دقیق و موشکافانه بحث کنیم، مباحث متکثر و مفصلی خواهیم داشت. در هر صورت بنده پاسخی اجمالی به هر کدام از سوالات عرض می کنم ولی در ادامه برای اینکه بحث دقیق تر پیش برود، بهتر است بر روی موضوع مشخص و خاصی محدود شود.

1 اختیار از قدرت انسان در انتخاب افعال خود، فهمیده می شود. به عبارت دیگر اختیار به قدرت انسان در انتخاب افعال خود اطلاق می شود. از این لحاظ به قدرت انسان باز می گردد ولی می توان این تعبیر را نیز به کار برد که اختیار از قدرت انسان در انتخاب افعالش، انتزاع می شود.

2 اختیار از صفات انسان است.(منظور خود را واضح تر بیان کنید)

3 اختیار و اراده انسان در طول اراده خداوند است به این معنا که قدرت و اراده ای که در انسان ها وجود دارد نیز از سوی خداوند به آنها اعطا شده است و خود انسان ها به تنهایی قدرتی ندارند.

4 اگر فردی بر اساس اختیار خود خودکشی کند، باز در رابطه طولی تبیین می شود . به این معنا که خداوند به فرد قدرت، توان و اختیار داده است، و سپس او را مکلف کرده است (زیرا تکلیف بدون قدرت صحیح نیست). سپس این فرد طبق اراده ای که خداوند به او داده است، راه بدی را انتخاب کرده است. در این بین نه فعل به خداوند استناد داده می شود و نه اینکه جبر صورت بگیرد. مانند اینکه (تنها یک مثال است برای تقریب به ذهن و مثال کاملا دقیق نیست) فردی به پسرش پولی بدهد که برو برای خودت هرچه می خواهی بخر(ولی توصیه می کند که مواد مفید بخرد)، این کودک می توان با آن پول سم بخرد و خودکشی کند و نیز می تواند مواد غذایی مغذی تهیه کند که برای سلامتی اش لازم است. در این جا نه جبری وجود دارد و نه اینکه فعل به پدر استناد داده می شود.

5. با توجه به اینکه خداوند قدرت مطلق است، هیچ فعلی بدون اذن او انجام نمی گیرد و این معنای مختصری از توحید افعالی است. این مسئله با اختیار انسان منافاتی ندارد زیرا که اختیار انسان نیز در طول قدرت خداوند است نه در عرض آن. به عبارت دیگر اختیار انسان نیز زیر مجموعه قدرت الهی محسوب می شود نه خارج از آن.

موفق باشید


* برای مطالعه بیشتر در این زمینه می توانید به کتاب "انسان و سرنوشت" از استاد شهید مطهری و نیز نیز جلد سوم کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم از علامه طباطبایی همراه با شرح شهید مطهری، مراجعه کنید.

سلام

شاید از مشکلترین مسائل اعتقادی بعد از علوم توحیدی همین مسئله اختیار باشه گرچه برگشت این موضوع هم به امور توحیدیه.

شما بیان کردین: ((خداوند به فرد قدرت، توان و اختیار داده است، و سپس او را مکلف کرده است (زیرا تکلیف بدون قدرت صحیح نیست). سپس این فرد طبق اراده ای که خداوند به او داده است، راه بدی را انتخاب کرده است. در این بین نه فعل به خداوند استناد داده می شود و نه اینکه جبر صورت بگیرد. ))

به نظر میرسه نفی جبر در جمله بالا منجر به توفیض شده چون وقتی خدا به فرد قدرت و توان انتخاب عمل داده یعنی این امور رو به انسان توفیض کرده و بزرگان فرمودن خطر توفیض بیشتر از جبره. چطور ذهن باید بین دو امر جبر و توفیض امری رو ادراک کنه که درکش تا حدودی مستحیله گرچه در کتب کلامی مثل محاذرات راحت از مطلب میگذره. حالا اگه موضوع رو تحلیل کنیم یعنی خدا اراده و قدرت و سایر قوا رو به انسان داده تا انسان مختار بشه و قدرت انتخاب داشته باشه اما در عین اینکه اراده و قدرت انسان و انتخابش در طول اراده خداست اما جبر نیست و در عین اینکه قدرت و اراده و انتخاب به او اعطا شده از مبداء هم منقطع نیست تا توفیض باشه ببینید مسئله یه پیچیدگی داره که مشخص نیست چطور جمع بین عدم جبر و عدم توفیض باید باشه طوریکه امر سوم مفهومش از سلب جبر و توفیض انتزاع ذهنی بشه. ظاهرا عرفا توحید افعالی رو ادق از امر بین الامرین میدونن طوریکه تمام افعال رو فانی در فعل خدا میدونن حالا آیا اختیار هم از لوازم افعاله و فانی در فعل خداست؟ اگه اختیار جدا از خدا باشه توفیضه اگه وابسته به خدا باشه جبره یعنی چی؟ اینکه انسان آزاده که بگه این کنم یا آن کنم خدا فقط در دادن لوازم اختیار قیم بنده است یا در خود اختیار هم قیومیت داره؟
و موضوع آخر اینکه اختیار با امور تکوینی و تشریعی چه رابطه ای داره؟

seyyed*;339316 نوشت:
سلام 1) آیا «اختیار» امر وجودی است و مستقل یا امری است انتزاعی از نسبت بین چند حقیقت؟ 2) آیا اختیار از صفات نفس است؟ 3) چه رابطه​ای بین اختیار انسان و مشیت حق تعالی وجود دارد؟ 4) اگر انسانی بر اساس اختیارش خودکشی کند آیا در تعلق اختیار صرف نه ابزار مادی و معنوی خدادادی که در این امر دخیل هستند آیا تعلق گرفتن اختیار شخص برای خودکشی در عرض مشیت خداست یا در طول مشیت خدا؟ اگر در عرض مشیت خداست پس اختیار امری است وجودی و مستقل از حق اگر در طول مشیت خداست آیا مطلب به جبر شباهت ندارد؟ 5) رابطه توحید افعالی با اختیار چیست؟

سلام
1- اختیار تعبیری انتزاعی از قدرت و علم انسان بر نحوه ظهور در خارج است
2- اختیار صفت راجع به ذات است چه اینکه قدرت صفت ذات است
3- مشیت باریتعالی در اختیار انسان ظاهر می شود
4- خودکشی موضوعیت ندارد بلکه همیشه رابطه اختیار انسان با اختیار الهی رابطه ظهور و تجلی است اگر ظاهر فعلی ناشایست باشد خود شخص اولی به آن است به عبارت دیگر نحو وجودی او آنرا اقتضا و اختیار نموده است آن نحو وجودی که با باورها و افعال پیشین ساخت لذا در روایت است که انسان به فعل ناشایست خود اولی تر است
5- توحید افعالی می گوید هر فعلی تجلی فعل الهی است اما فعل الهی کلی است که در تحت آن جزئیاتی وجود دارد در مثال فعل گرفتن با دست منسوب به دست است اما در این فعل هر سلول از سلولهای دست کار متناسب با ساختار وجودی خودش را انجام می دهد لذا توحید افعالی نافی اختیار و نسبت فعل به فرد نیست بلکه آن فعل کلی در این وجود جزئی به نحو متناسب با ساختار وجودیش ظاهر می شود
والله الموفق

حامد;341082 نوشت:

...

سلام
سلام

1- اختیار تعبیری انتزاعی از قدرت و علم انسان بر نحوه ظهور در خارج است

قدرت و علم انسان؟ خوب طبق توحید افعالی اسناد قدرت و علم به غیر حق تعالی مجازه پس اسناد قدرت و علم به انسان به تفویض شباهت داره و اسناد قدرت و علم به خدا به جبر.

2- اختیار صفت راجع به ذات است چه اینکه قدرت صفت ذات است

منظور از ذات چیه؟ ذات قائم یا مقوم؟ ذات مطلق یا ذات نسبی؟

3- مشیت باریتعالی در اختیار انسان ظاهر می شود

این جمله بوی جبر میده. پس اختیار انسان منافاتی با ظهور مشیت حق تعالی نداره؟

4- خودکشی موضوعیت ندارد بلکه همیشه رابطه اختیار انسان با اختیار الهی رابطه ظهور و تجلی است اگر ظاهر فعلی ناشایست باشد خود شخص اولی به آن است به عبارت دیگر نحو وجودی او آنرا اقتضا و اختیار نموده است آن نحو وجودی که با باورها و افعال پیشین ساخت لذا در روایت است که انسان به فعل ناشایست خود اولی تر است

نحوه وجودی معصیتکار اقتضای گناه داره یعنی عدم ایمان و نیته که عمل خوب از بد رو تمیز داده؟ چون بدنه عمل مثلا کشتن در خارج یکیه ولی برای مجاهد اسلام عبادت و برای کافر گناهه. حالا خدا در نیات خیر ظهور داره ولی نیات شر ظهوری نداره فعلش؟

5- توحید افعالی می گوید هر فعلی تجلی فعل الهی است اما فعل الهی کلی است که در تحت آن جزئیاتی وجود دارد در مثال فعل گرفتن با دست منسوب به دست است اما در این فعل هر سلول از سلولهای دست کار متناسب با ساختار وجودی خودش را انجام می دهد لذا توحید افعالی نافی اختیار و نسبت فعل به فرد نیست بلکه آن فعل کلی در این وجود جزئی به نحو متناسب با ساختار وجودیش ظاهر می شود

خوب وجود جزئی در یه امر یعنی اختیار از وجود کلی جدا شده چون اگر یکی باشه جبره و جدا باشه توفیضه.
والله الموفق

seyyed*;341227 نوشت:
قدرت و علم انسان؟ خوب طبق توحید افعالی اسناد قدرت و علم به غیر حق تعالی مجازه پس اسناد قدرت و علم به انسان به تفویض شباهت داره و اسناد قدرت و علم به خدا به جبر.

شما بحث کلامی می کنید و بنده بحث فلسفی عرفانی
اینطوری نمیشه پیش رفت
ببنید
چندتا اصل اینجا داریم
1- وجود حقیقتی از آن حق تعالی است
2- غیر حق تعالی تجلی و ظهور اوست
3- تعابیر شرعی اخلاقی هستند
4- اختیار یا هر امر منسوب به انسان در تحت اصل ظهور است
5- انسان مختار است یعنی اختیار الهی در او ظهور کرده همانطور که وجود او اینجا تجلی نموده است
6- جبر به دوئیت امکان پذیر و تفویض به استقلال ممکن است اما در تجلی و ظهور نه جبر است نه تفویض

seyyed*;341227 نوشت:
منظور از ذات چیه؟ ذات قائم یا مقوم؟ ذات مطلق یا ذات نسبی؟

با قبلی تطبیق شود
seyyed*;341227 نوشت:
این جمله بوی جبر میده. پس اختیار انسان منافاتی با ظهور مشیت حق تعالی نداره؟

با اولی تطبیق شود
seyyed*;341227 نوشت:
نحوه وجودی معصیتکار اقتضای گناه داره یعنی عدم ایمان و نیته که عمل خوب از بد رو تمیز داده؟ چون بدنه عمل مثلا کشتن در خارج یکیه ولی برای مجاهد اسلام عبادت و برای کافر گناهه. حالا خدا در نیات خیر ظهور داره ولی نیات شر ظهوری نداره فعلش؟

در هردو جا فعل او ظهور دارد اما فعل بد اولویت نسبت به شخص دارد چه اینکه از ذات باریتعالی بد صادر نمیشود پس اگر بد است در هر معیار شرعی و عقلی و عرفی به حسب انسان بد است
seyyed*;341227 نوشت:
خوب وجود جزئی در یه امر یعنی اختیار از وجود کلی جدا شده چون اگر یکی باشه جبره و جدا باشه توفیضه.

نتیجه گیری صحیح نیست
این کلمه هم تفیضه اخوی نه توفیض
والله الموفق

seyyed*;341038 نوشت:
سلام

شاید از مشکلترین مسائل اعتقادی بعد از علوم توحیدی همین مسئله اختیار باشه گرچه برگشت این موضوع هم به امور توحیدیه.

شما بیان کردین: ((خداوند به فرد قدرت، توان و اختیار داده است، و سپس او را مکلف کرده است (زیرا تکلیف بدون قدرت صحیح نیست). سپس این فرد طبق اراده ای که خداوند به او داده است، راه بدی را انتخاب کرده است. در این بین نه فعل به خداوند استناد داده می شود و نه اینکه جبر صورت بگیرد. ))

به نظر میرسه نفی جبر در جمله بالا منجر به توفیض شده چون وقتی خدا به فرد قدرت و توان انتخاب عمل داده یعنی این امور رو به انسان توفیض کرده و بزرگان فرمودن خطر توفیض بیشتر از جبره. چطور ذهن باید بین دو امر جبر و توفیض امری رو ادراک کنه که درکش تا حدودی مستحیله گرچه در کتب کلامی مثل محاذرات راحت از مطلب میگذره. حالا اگه موضوع رو تحلیل کنیم یعنی خدا اراده و قدرت و سایر قوا رو به انسان داده تا انسان مختار بشه و قدرت انتخاب داشته باشه اما در عین اینکه اراده و قدرت انسان و انتخابش در طول اراده خداست اما جبر نیست و در عین اینکه قدرت و اراده و انتخاب به او اعطا شده از مبداء هم منقطع نیست تا توفیض باشه ببینید مسئله یه پیچیدگی داره که مشخص نیست چطور جمع بین عدم جبر و عدم توفیض باید باشه طوریکه امر سوم مفهومش از سلب جبر و توفیض انتزاع ذهنی بشه. ظاهرا عرفا توحید افعالی رو ادق از امر بین الامرین میدونن طوریکه تمام افعال رو فانی در فعل خدا میدونن حالا آیا اختیار هم از لوازم افعاله و فانی در فعل خداست؟ اگه اختیار جدا از خدا باشه توفیضه اگه وابسته به خدا باشه جبره یعنی چی؟ اینکه انسان آزاده که بگه این کنم یا آن کنم خدا فقط در دادن لوازم اختیار قیم بنده است یا در خود اختیار هم قیومیت داره؟
و موضوع آخر اینکه اختیار با امور تکوینی و تشریعی چه رابطه ای داره؟

با سلام خدمت شما دوست گرامی

اختیار و نفی جبر و تفویض یکی از مهم ترین مسائل اعتقادات است که هر کدام از متکلمین، فلاسفه و عرفا مباحثی را حول این محور بیان کرده اند.

به طور خلاصه پاسخ بنده به سوال شما این است که: 1 اختیار انسان موهبتی است که خداوند به او داده است. فلذا ما به جبر اعتقاد نداریم بلکه انسان ها دارای اختیار اند. 2 اعطای اختیار به انسان ها به معنای آن نیست که خداوند قدرت هیچ تغییری در امور بشر را ندارد و به تعبیر دیگر به طور کلی از دایره زندگی انسان بیرون است بلکه از آنجایی که اصل اختیار انسان و قدرت انتخاب او از سوی خداوند است، استمرار و ادامه آن نیز متوقف بر عنایت الهی است ، فلذا تفویض نیز از نظر ما پذیرفته نیست.

شاید یک مثال بتواند مسئله را روشن تر کند، اصل وجود انسان ها را در نظر بگیرد. این وجود قطعا مستقل نیست بلکه موهبتی است از جانب خداوند، اما آیا انسان می تواند بدون خداوند باشد و به عبارت دیگر آیا خداوند در ادامه حیات انسان، بی تاثیر و بی اختیار است؟ نخیر. همان طور که در اصل وجود انسان نیازمند خداوند است، در بقاء وجود نیز نیارمند است فلذا با اعطاء وجود به انسان، انسان از خدا بی نیاز نمی شود و خداوند نیز بدون قدرت در امور انسان نیست.
به همین نحو در مورد اختیار انسان ها نیز می توان گفت که اگرچه اصل اختیار از سوی خداوند است و جبر پذیرفتنی نیست ولی این به معنای تفویض نیز نیست بلکه خداوند می توان در امور بشر تصرف کند چنانچه حضرت امیر می فرماید: عرفت الله بفسخ العزائم (1) خداوند را به وسیله فسخ تصمیم ها شناختم.

موفق باشید

1. نهج البلاغه فيض از كلام 242 ص 1196

حامد;341229 نوشت:
شما بحث کلامی می کنید و بنده بحث فلسفی عرفانی
اینطوری نمیشه پیش رفت
ببنید
چندتا اصل اینجا داریم
1- وجود حقیقتی از آن حق تعالی است
2- غیر حق تعالی تجلی و ظهور اوست
3- تعابیر شرعی اخلاقی هستند
4- اختیار یا هر امر منسوب به انسان در تحت اصل ظهور است
5- انسان مختار است یعنی اختیار الهی در او ظهور کرده همانطور که وجود او اینجا تجلی نموده است
6- جبر به دوئیت امکان پذیر و تفویض به استقلال ممکن است اما در تجلی و ظهور نه جبر است نه تفویض

با قبلی تطبیق شود

با اولی تطبیق شود

در هردو جا فعل او ظهور دارد اما فعل بد اولویت نسبت به شخص دارد چه اینکه از ذات باریتعالی بد صادر نمیشود پس اگر بد است در هر معیار شرعی و عقلی و عرفی به حسب انسان بد است

نتیجه گیری صحیح نیست
این کلمه هم تفیضه اخوی نه توفیض
والله الموفق



سلام

شما در بند 2 بیان کردین که غیر حق تعالی تجلی و ظهور او هستن در صورتی که علامه جوادی آملی بیان کردند که عرفا برای تعلیم و آموزش از تعابیر ظهور و تجلی بهره می​برند وگرنه یک وجود داریم و یک عدم مطلق ولاغیر. واجب تعالی داریم و عدم مطلق دیگر امر سومی نیست با عنوان وجود ممکن یا ظهور یا تجلی یا عدم مضاف ... این از بیان علامه جوادی که شاید اسرار رو گفتن و این جمله ایشون شدت وحدت وجودشون رو نشون میده. چون اصل وجود حقایق ذو مراتب است که هر مرتبه عین هستی است نه اینکه مراتب به نحو ترکب باشن بلکه عین بساطت محضه هستن.

وقتی بساط ظهور جمع بشه خوب مسلما بساط تعلیم و آموزش هم برچیده میشه لذا بندهای 4 و 5 و 6 شما هم که براساس ظهور و تجلی تبیین شدن زیر سؤال میرن.

بر اطلاعات بیشتر در مورد نظر علامه جوادی به شرح قیصری بر فصوص الحکم مراجعه کنید.

بابت غلط املایی هم اخوی اهل مسامحه باشید.


seyyed*;341395 نوشت:
شما در بند 2 بیان کردین که غیر حق تعالی تجلی و ظهور او هستن در صورتی که علامه جوادی آملی بیان کردند که عرفا برای تعلیم و آموزش از تعابیر ظهور و تجلی بهره می​برند وگرنه یک وجود داریم و یک عدم مطلق ولاغیر. واجب تعالی داریم و عدم مطلق دیگر امر سومی نیست با عنوان وجود ممکن یا ظهور یا تجلی یا عدم مضاف ... این از بیان علامه جوادی که شاید اسرار رو گفتن و این جمله ایشون شدت وحدت وجودشون رو نشون میده. چون اصل وجود حقایق ذات مراتب است که هر مرتبه عین هستی است نه اینکه مراتب به نحو ترکب باشن بلکه عین بساطت محضه هستن. وقتی بساط ظهور جمع بشه خوب مسلما بساط تعلیم و آموزش هم برچیده میشه لذا بندهای 4 و 5 و 6 شما هم که براساس ظهور و تجلی تبیین شدن زیر سؤال میرن. بر اطلاعات بیشتر در مورد نظر علامه جوادی به شرح قیصری بر فصوص الحکم مراجعه کنید. بابت غلط املایی هم اخوی اهل مسامحه باشید.

سلام
اقتضای وحدت محضه پیچیده شدن تعلیم و تعلم نیست بلکه نحو بحث تفاوت میکنه یک وقت میگیم خدا و غیر خدا در علم کلام یک وقت میگیم علت و معلول در فلسفه یک وقت می گوییم حق و شووناتش در عرفان محض . مفهومش این نیست که از زمین و آسمان نمی توان بحث کرد بلکه باید در نگاه محضه عرفانی همیشه این نکته را مد نظر داشت که اینها تشان است خوب البته یک مقام هم مقام سکوت و شهود است و دیگر حرف بی معناست
والله الموفق

حامد;341471 نوشت:
سلام
اقتضای وحدت محضه پیچیده شدن تعلیم و تعلم نیست بلکه نحو بحث تفاوت میکنه یک وقت میگیم خدا و غیر خدا در علم کلام یک وقت میگیم علت و معلول در فلسفه یک وقت می گوییم حق و شووناتش در عرفان محض . مفهومش این نیست که از زمین و آسمان نمی توان بحث کرد بلکه باید در نگاه محضه عرفانی همیشه این نکته را مد نظر داشت که اینها تشان است خوب البته یک مقام هم مقام سکوت و شهود است و دیگر حرف بی معناست
والله الموفق

سلام

موضوع ظاهر و مظهر عارف یا علت و معلول فیلسوف یا خدا و غیر خدای متکلم در مفهوم ذهنی و تحلیل عقلی به دو امر تجزیه می​شوند مثل انسان که در تحلیل ذهنی حیوان ناطق است درنتیجه وجود مطلق بسیط که ذو مراتب است نه متباین و در خارج وحدت محضه دارد ولی در ذهن بنابر اصطلاح هر اهل فنی تقسیماتی در مورد اون شده مثل عارف که در بیان تعلیم ناچار شده به نزدیکترین اصطلاح که بسیار در رساندن حقیقت ضعف دارد ولی بهتر از آن نیست یعنی ظهور و تجلی متمسک بشود.

seyyed*;341520 نوشت:
سلام موضوع ظاهر و مظهر عارف یا علت و معلول فیلسوف یا خدا و غیر خدای متکلم در مفهوم ذهنی و تحلیل عقلی به دو امر تجزیه می​شوند مثل انسان که در تحلیل ذهنی حیوان ناطق است درنتیجه وجود مطلق بسیط که ذو مراتب است نه متباین و در خارج وحدت محضه دارد ولی در ذهن بنابر اصطلاح هر اهل فنی تقسیماتی در مورد اون شده مثل عارف که در بیان تعلیم ناچار شده به نزدیکترین اصطلاح که بسیار در رساندن حقیقت ضعف دارد ولی بهتر از آن نیست یعنی ظهور و تجلی متمسک بشود.

سلام برادر
درست است ذهن تکثر گراست اما مادام که نفس در دام کثرت باشد اما اگر از دام کثرت جست و نور عقل و عشق که نور وحدت است فزونی گرفت همان صور متکثره ذهنی واحد ادراک می شوند
پس ادراک تابع قوت و ضعف نور نفس است هرچه نور شدیدتر حکم وحدت در او محسوستر می شود
رزقنا الله و جمیع المومنین بحرمه محمد و آله الطاهرین
والله الموفق

به نام خدا

سلام علیکم

سوال:

1) آیا «اختیار» امر وجودی است و مستقل یا امری است انتزاعی از نسبت بین چند حقیقت؟

2) آیا اختیار از صفات نفس است؟

3) چه رابطه​ای بین اختیار انسان و مشیت حق تعالی وجود دارد؟

4) اگر انسانی بر اساس اختیارش خودکشی کند آیا در تعلق اختیار صرف نه ابزار مادی و معنوی خدادادی که در این امر دخیل هستند آیا تعلق گرفتن اختیار شخص برای خودکشی در عرض مشیت خداست یا در طول مشیت خدا؟ اگر در عرض مشیت خداست پس اختیار امری است وجودی و مستقل از حق اگر در طول مشیت خداست آیا مطلب به جبر شباهت ندارد؟

5) رابطه توحید افعالی با اختیار چیست؟

پاسخ:
دوست گرامی سوالات متعددی مطرح کردید که اگر بخواهیم هرکدام را به صورت دقیق و موشکافانه بحث کنیم، مباحث متکثر و مفصلی خواهیم داشت. در هر صورت بنده پاسخی اجمالی به هر کدام از سوالات عرض می کنم ولی در ادامه برای اینکه بحث دقیق تر پیش برود، بهتر است بر روی موضوع مشخص و خاصی محدود شود.

1 اختیار از قدرت انسان در انتخاب افعال خود، فهمیده می شود. به عبارت دیگر اختیار به قدرت انسان در انتخاب افعال خود اطلاق می شود. از این لحاظ به قدرت انسان باز می گردد ولی می توان این تعبیر را نیز به کار برد که اختیار از قدرت انسان در انتخاب افعالش، انتزاع می شود.

2 اختیار از صفات انسان است.

3 اختیار و اراده انسان در طول اراده خداوند است به این معنا که قدرت و اراده ای که در انسان ها وجود دارد نیز از سوی خداوند به آنها اعطا شده است و خود انسان ها به تنهایی قدرتی ندارند.

4 اگر فردی بر اساس اختیار خود خودکشی کند، باز در رابطه طولی تبیین می شود . به این معنا که خداوند به فرد قدرت، توان و اختیار داده است، و سپس او را مکلف کرده است (زیرا تکلیف بدون قدرت صحیح نیست). سپس این فرد طبق اراده ای که خداوند به او داده است، راه بدی را انتخاب کرده است. در این بین نه فعل به خداوند استناد داده می شود و نه اینکه جبر صورت بگیرد. مانند اینکه (تنها یک مثال است برای تقریب به ذهن و مثال کاملا دقیق نیست) فردی به پسرش پولی بدهد که برو برای خودت هرچه می خواهی بخر(ولی توصیه می کند که مواد مفید بخرد)، این کودک می توان با آن پول سم بخرد و خودکشی کند و نیز می تواند مواد غذایی مغذی تهیه کند که برای سلامتی اش لازم است. در این جا نه جبری وجود دارد و نه اینکه فعل به پدر استناد داده می شود.

5. با توجه به اینکه خداوند قدرت مطلق است، هیچ فعلی بدون اذن او انجام نمی گیرد و این معنای مختصری از توحید افعالی است. این مسئله با اختیار انسان منافاتی ندارد زیرا که اختیار انسان نیز در طول قدرت خداوند است نه در عرض آن. به عبارت دیگر اختیار انسان نیز زیر مجموعه قدرت الهی محسوب می شود نه خارج از آن.(1)
اختیار و نفی جبر و تفویض یکی از مهم ترین مسائل اعتقادات است که هر کدام از متکلمین، فلاسفه و عرفا مباحثی را حول این محور بیان کرده اند.

به طور خلاصه: 1 اختیار انسان موهبتی است که خداوند به او داده است. فلذا ما به جبر اعتقاد نداریم بلکه انسان ها دارای اختیار اند. 2 اعطای اختیار به انسان ها به معنای آن نیست که خداوند قدرت هیچ تغییری در امور بشر را ندارد و به تعبیر دیگر به طور کلی از دایره زندگی انسان بیرون است بلکه از آنجایی که اصل اختیار انسان و قدرت انتخاب او از سوی خداوند است، استمرار و ادامه آن نیز متوقف بر عنایت الهی است ، فلذا تفویض نیز از نظر ما پذیرفته نیست.

شاید یک مثال بتواند مسئله را روشن تر کند، اصل وجود انسان ها را در نظر بگیرید. این وجود قطعا مستقل نیست بلکه موهبتی است از جانب خداوند، اما آیا انسان می تواند بدون خداوند باشد و به عبارت دیگر آیا خداوند در ادامه حیات انسان، بی تاثیر و بی اختیار است؟ نخیر. همان طور که در اصل وجود انسان نیازمند خداوند است، در بقاء وجود نیز نیارمند است فلذا با اعطاء وجود به انسان، انسان از خدا بی نیاز نمی شود و خداوند نیز بدون قدرت در امور انسان نیست.
به همین نحو در مورد اختیار انسان ها نیز می توان گفت که اگرچه اصل اختیار از سوی خداوند است و جبر پذیرفتنی نیست ولی این به معنای تفویض نیز نیست بلکه خداوند می توان در امور بشر تصرف کند چنانچه حضرت امیر می فرماید: عرفت الله بفسخ العزائم (2) خداوند را به وسیله فسخ تصمیم ها شناختم.

1. برای مطالعه بیشتر در این زمینه می توانید به کتاب "انسان و سرنوشت" از استاد شهید مطهری و نیز نیز جلد سوم کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم از علامه طباطبایی همراه با شرح شهید مطهری، مراجعه کنید.
2. نهج البلاغه فيض از كلام 242 ص 1196

موضوع قفل شده است