جمع بندی دو مثال برای خشونت در اسلام

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دو مثال برای خشونت در اسلام

مدتی است دو سوال مرا به خود مشغول کرده که در آن دو سوال خشونت در اسلام ترویج شده است. لطفا پاسخ مرا بدهید و دغدغه مرا برطرف کنید.
دلیل اول بر خشونت در اسلام این روایت است: [=&quot]دو مثال برای خشونت در اسلام [/]
[=&quot]پیامبر فرمود: در آخر زمان جوانانی با افكار وعقیده های احمقانه پیدا می شوند، آنها خوب حرف می زنند اما همانند تیر كه ازكمان می رود از اسلام خارج می شوند،ایمانشان از گلویشان رد نمی شود.[/][=&quot]پس هر جا آنها را یافتید بكشیدشان، درروز رستاخیز برای كشنده آنها پاداش خواهد بود[/][=&quot]
[/]

[=&quot]دلیل دوم این روایت است[/]

[=&quot]صحیح بخاری جلد4 كتاب 63 حدیث 260[/][=&quot]:[/]
[=&quot]عبدالله ابن عباس روایت می كند: مرد كوری همسر كنیزی داشت كه به پیامبر ناسزا می گفت او را نهی می كرد اما او دست بر نمی داشت .یك شب كنیز شروع به ناسزا گفتن به پیامبر كرد مرد اورا برحذر داشت او دست بر نداشت.مرد خنجری بر داشت و درشكم زن فرو برد وشكم اورا پاره كرد وبچه ای كه در شكم داشت بین پاهایش افتاد وغرق خون شد.فردای انروز وقتی به پیامبر خبر دادند.او مردم راجمع كردو فرمود : شما را بخدا سوگند می دهم وبحق خودم سوگند می دهم كسی كه این كار را كرده جلو بیاید .مرد درحالی كه می لرزید برخاست وجلوی پیامبر ایستاد وگفت: یا رسول الله من ارباب او هستم او بشما ناسزا می گفت وشما را انكار میكرد من اورا نهی كردم اما فایده ای نداشت. پس او را کشتم. پیامبر از او تشکر کرد.
[/]

[=&quot]:: .[/][=&quot][/]

گلبرگ;136256 نوشت:
صحیح بخاری جلد4 كتاب 63 حدیث 260:

با سلام:Gol:
اگر اشتباه نکنم منبع شما اشتباه است:

علی چند نفر را سوزاند وقتی خبر به ابن عباس رسید گفت:اگر من جای او بودم انها را نمی سوزاندم زیرا پیامبر فرموده هیچ کس را مانند خداوند مجازات نکنید.اما بدون شک انها را می کشتم چون پیامبر فرموده: هرمسلمانی که از دین بر گردد باید کشته شود.

گلبرگ;136256 نوشت:
عبدالله ابن عباس روایت می كند: مرد كوری همسر كنیزی داشت كه به پیامبر ناسزا می گفت او را نهی می كرد اما او دست بر نمی داشت .یك شب كنیز شروع به ناسزا گفتن به پیامبر كرد مرد اورا برحذر داشت او دست بر نداشت.مرد خنجری بر داشت و درشكم زن فرو برد وشكم اورا پاره كرد وبچه ای كه در شكم داشت بین پاهایش افتاد وغرق خون شد.فردای انروز وقتی به پیامبر خبر دادند.او مردم راجمع كردو فرمود : شما را بخدا سوگند می دهم وبحق خودم سوگند می دهم كسی كه این كار را كرده جلو بیاید .مرد درحالی كه می لرزید برخاست وجلوی پیامبر ایستاد وگفت: یا رسول الله من ارباب او هستم او بشما ناسزا می گفت وشما را انكار میكرد من اورا نهی كردم اما فایده ای نداشت. پس او را کشتم. پیامبر از او تشکر کرد. :: .

این حدیث هم اگر اشتباه نکنم به جز در کتاب سنن ابوداوود در کتاب دیگری نیامده البته اساتید تشریف میارن و پاسخ میدن که آیا این حدیث مورد تایید و در کتاب های شیعیان هم هست یا خیر...:Gig:

من اطلاعی از این حدیث و صحت آن ندارم اما به نظرم خیلی بعید است که با این صراحت و با همین یک دلیل پیامبر از مردی که همسر و بچه ی به دنیا نیامده اش را کشته است تشکر کند!!!
در ضمن اجرای هرگونه مجازات برای زن باردار - حتی اگر از راه نا مشروع باردار شده باشد- تا زمان به دنیا آمدن بچه به تعویق می افتد


نقل قول:
مدتی است دو سوال مرا به خود مشغول کرده که در آن دو سوال خشونت در اسلام ترویج شده است. لطفا پاسخ مرا بدهید و دغدغه مرا برطرف کنید.
دلیل اول بر خشونت در اسلام این روایت است: دو مثال برای خشونت در اسلام
پیامبر فرمود: در آخر زمان جوانانی با افكار وعقیده های احمقانه پیدا می شوند، آنها خوب حرف می زنند اما همانند تیر كه ازكمان می رود از اسلام خارج می شوند،ایمانشان از گلویشان رد نمی شود.پس هر جا آنها را یافتید بكشیدشان، درروز رستاخیز برای كشنده آنها پاداش خواهد بود


با سلام قبلا در مورد این حدیث که در صحاح عامه آمده بحث کردیم وگفتیم با مقایسه قرائن و شواهد این خبر در مورد خوارج است و منظور از آخر زمان دوره پیامبر است نه آخر الزمان .

ضمن اینکه در منابع شیعه چیزی شبیه این ندیدم بلکه بر خلاف آن از جوانان عجم تمجید هم شده است که در آخر الزمان به کمک دین خدا میشتابند !

- أخبرنا أحمد بن هوذة أبو سليمان قال: حدثني إبراهيم بن إسحاق النهاوندي عن عبدالله بن حماد الانصاري، عن أبى الجارود، عن أبى جعفر الباقر(عليه السلام) قال: " أصحاب القائم ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا أولاد العجم، بعضهم يحمل في السحاب نهارا، يعرف باسمه واسم أبيه ونسبه وحليته، وبعضهم نائم على فراشه فيوافيه في مكة على غير ميعاد ".

غير عرب = عجم


- أخبرنا علي بن الحسين قال: حدثنا محمد بن يحيى العطار، عن محمد بن حسان الرازي، عن محمد بن علي الصيرفي، عن عبدالرحمن بن أبى هاشم، عن عمرو ابن أبى المقدام، عن عمران [بن ظبيان]، عن أبي تحيى حكيم بن سعدقال:
سمعت عليا(عليه السلام) يقول: " إن أصحاب القائم شباب لا كهول فيهم إلا كالكحل في العين، أو كالملح في الزاد، وأقل الزاد الملح ".الغِيبه . نعمانی


خوشا بحال جوانان عجم .

نقل قول:
صحیح بخاری جلد4 كتاب 63 حدیث 260:
عبدالله ابن عباس روایت می كند: مرد كوری همسر كنیزی داشت كه به پیامبر ناسزا می گفت او را نهی می كرد اما او دست بر نمی داشت .یك شب كنیز شروع به ناسزا گفتن به پیامبر كرد مرد اورا برحذر داشت او دست بر نداشت.مرد خنجری بر داشت و درشكم زن فرو برد وشكم اورا پاره كرد وبچه ای كه در شكم داشت بین پاهایش افتاد وغرق خون شد.فردای انروز وقتی به پیامبر خبر دادند.او مردم راجمع كردو فرمود : شما را بخدا سوگند می دهم وبحق خودم سوگند می دهم كسی كه این كار را كرده جلو بیاید .مرد درحالی كه می لرزید برخاست وجلوی پیامبر ایستاد وگفت: یا رسول الله من ارباب او هستم او بشما ناسزا می گفت وشما را انكار میكرد من اورا نهی كردم اما فایده ای نداشت. پس او را کشتم. پیامبر از او تشکر کرد.


این حدیث به این متن در سنن ابوداود و نسایی آمده ودر آخرش هم پیامبر از او تشکر نکرد بلکه فرمود :

.....فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم ألا اشهدوا أن دمها هدر .


و این امر بین فریقین مشترک است که مجازات ساب النبی (ص) قتل است اما در مورد حکم نوزادش باید بررسی شود :


علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن حماد بن عيسى، عن ربعي، عن محمد بن مسلم عن أبي جعفر عليه السلام قال: إن رجلا من هذيل كان يسب رسول الله صلى الله عليه وآله فبلغ ذلك النبي صلى الله عليه وآله فقال: من لهذا، فقام رجلان من الانصار فقالا: نحن يا رسول الله فانطلقا حتى أتيا عربة فسألا عنه فإذا هو يتلقى غنمه فلحقاه بين أهله وغنمه فلم يسلما عليه فقال: من أنتما وما اسمكما؟ فقالا له: أنت فلان بن فلان؟ فقال: نعم، فنزلا وضربا عنقه، قال محمد بن مسلم: فقلت لابي جعفر عليه السلام: أرأيت لو أن رجلا الآن سب النبي صلى الله عليه وآله أيقتل؟ قال: إن لم تخف على نفسك فاقتله.اصول كافي

و قال في الدروس: ساب النبي صلى الله عليه و آله أو أحد الأئمة يجب قتله و يحل دمه لكل سامع مع الأمن و لو عرض عزر.

وسلام مجدد

اگر کسی خواهان بررسی میزان خشونت در اسلام وسایر ادیان است یک نگاه به تورات وانجیل و ... بیندازد آنجا که تورات غیر یهود را نجس و واجب القتل میباشند وحتی به درختان وحیوانات و زن وکودکشان نباید ترحمی کرد و همه شهر واهلش باید به آتش کشیده شود و .... وعیسی ناصری به آن زن مسکین غیر یهودی بچشم یک سگ مینگرد !!!!!!! نعوذ بالله

واما در اسلام قبلا هم در لینک زیر بحث کردیم که تا کجا حقوق انسان مورد توجه است حتی حقوق درخت وحیوان نیز مورد توجه قرار گرفته مثلا :

محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عنأبيه، عن ابن أبي عمير، عن الحسين بن بشر ، عن ابن مضارب، عن أبي عبدالله (عليهالسلام) قال: لا تقطعوا الثمار فيصب الله عليكم العذاب صبا.

امام صادق عليه‏السلام :درختان ميوه را قطع‏نكنيد ، كه خداوند بر سر شما عذاب سختى فرو مى‏آورد . صحيح الكافي

محمد بن علي بن الحسين في (عقاب الاعمال) عن جعفر بن محمد بن مسرور، عن الحسين بن محمد بن عامر، عن عمه عبدالله بن عامر، عن ابن أبي عمير، عن حفص بن البختري، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: إن امرأة عذبت في هرة ربطتها حتى ماتت عطشا.

حضرت امام صادق (ع) فرموده اند که:" زنی به خاطر حبس کردن گربه ایی ، گرسنه و تشنه نگه داشتن آن و رها نگذاشتن آن برای خوردن غذا او را کشت و آن زن شکنجه دید و به دوزخ داخل شده است. "
[=Traditional Arabic]كه اين حديث ازطريق صحيح نزد عامه هم روايت شده است.

نوادر الراوندي: عن موسى بن جعفر، عن آبائه(عليهم السلام) قال: مرّ رسول الله(صلى الله عليه وآله)على قوم نصبوا دجاجة حيّة وهم يرمونها بالنبل، فقال: من هؤلاء، لعنهم الله .

[=Traditional Arabic]يعنی رسول خدا (ص) گروهی را ديد که مرغ زنده ای را تيرباران ميکردند (غضب کردند) گفتند اينها چه کسانی هستند لعنت خدا بر ايشان.اين حديث با الفاظ متقارب در صحاح اهل سنت نيز آمده است.

[=Traditional Arabic]((15308)) 4 ـ قال: وقال علي (عليه السلام) : من سافر منكم بدابة فليبدأ حين ينزل بعلفها وسقيها.صحيح

[=Traditional Arabic]ورواه البرقي في (المحاسن) عن القاسم بن يحيى، عن جده الحسن بن راشد، عن ابن مسلم، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: قال علي (عليه السلام): وذكر مثله .

[=Traditional Arabic]امام علی (ع) فرمودند که هنگام مسافرت با چارپایان اولین کار هنگام نزول ؛ علف وآب دادن به حیوانست.

((15309)) 5 ـ وفي (الخصال) بإسناده عن علي (عليه السلام) ـ في حديث الاربعمائة ـ قال، وذكر مثله، وزاد: ولا تضربوا الدواب على وجوهها، فانها تسبح بحمد ربها.صحيح

پيامبر خدا صلى الله عليه وآله : به صورت حيوانات نزنيد ؛ زيرا آنها حمد و تسبيح خدا مى‏گويند.

وعن علي بن الحكم، عن أبان بن عثمان، عن أبي العباس، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: سألته عن التحريش بين البهائم فقال: كله مكروه إلا الكلاب.صحيح

[=Traditional Arabic]محمد بن علي بن الحسين قال: نهى رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) عن تحريش البهائم ما خلا الكلاب.

جنگ انداختن حیوانات بجز سگ (برای آمادگی برای شکار) ممنوع است.

((15494)) 2 ـ الحسن بن الفضل الطبرسي في (مكارم الاخلاق) نقلا من كتاب (المحاسن) عن الصادق (عليه السلام) قال: اقذر الذنوب ثلاثة: قتل البهيمة، وحبس مهر المرأة، ومنع الاجير أجره.

باب حقوق الدابة المندوبة والواجبة
((15305)) 1 ـ محمد بن علي بن الحسين بإسناده عن إسماعيل بن أبي زياد، بإسناده ـ يعني: عن جعفر بن محمد ـ، عن آبائه (عليهم السلام) قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) للدابة على صاحبها خصال (1): يبدء بعلفها إذا نزل، ويعرض عليها الماء إذا مر به، ولا يضرب وجهها فإنها تسبح بحمد ربها، ولا يقف على ظهرها إلا في سبيل الله، ولا يحملها فوق طاقتها، ولا يكلفها من المشي إلا ما تطيق.موثق

پيامبر خدا صلى الله عليه وآله فرمودند : حيوان شش حق به گردن صاحب خود دارد : هر گاه از آن پياده شد علفش دهد ، هرگاه از آبى گذشت آن را آب دهد ، بى‏دليل آن را نزند ، بيشتر از قدرتش آن را بار نكند ، بيشتر از توانش آن را راه نبرد و مدّت زيادى روى آن درنگ نكند .

[=Traditional Arabic]ورواه في (الخصال) عن محمد بن الحسن، عن الصفار، عن إبراهيم بن هاشم، عن النوفلي، عن السكوني، عن جعفر بن محمد، عن آبائه (عليهم السلام) مثله (1).
[=Traditional Arabic]((15306)) 2 ـ وبإسناده عن أبي ذر (رحمه الله) قال: سمعت رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) يقول: إن الدابة تقول، اللهم ارزقني مليك صدق يشبعني ويسقيني، ولا يكلفني (1) ما لا اطيق.صحيح

محمد بن علي بن الحسين بإسناده عن ابن فضال، عن حماد
[=Traditional Arabic]اللحام (؟) قال:مر قطار لأبي عبدالله(عليه السلام) فرأى زاملة قد مالت،فقال:يا غلام،اعدل على هذا الجمل فإن الله تعالى يحب العدل.

[=Traditional Arabic]امام صادق (ع) هنگامیکه بار شتری کج شده بود فرمود :
اي غلام (پسر) با اين شتر به عدالت رفتار کن (يا بار را بر شتر استوار ساز) که خداوند عدل را دوست دارد».

[=Traditional Arabic]ورواه البرقي في (المحاسن) عن ابن فضال مثله .
[=Traditional Arabic]((15485)) 2 ـ قال: وفي خبر آخر قال النبي (صلى الله عليه وآله): أخروا الاحمال، فإن اليدين معلقة، والرجلين موثقة.
[=Traditional Arabic]أقول: وتقدم ما يدل على ذلك (1).

[=Traditional Arabic]((15307)) 3 ـ قال: قال الصادق (عليه السلام): ما اشترى أحد دابة إلا قالت: اللهم اجعله بي رحيما.ضعيف

[=Traditional Arabic]((15310)) 6 ـ محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: للدابة على صاحبها ستة حقوق: لا يحملها فوق طاقتها، ولا يتخذ ظهرها مجالس (1) يتحدث عليها، ويبدأ بعلفها إذا نزل، ولا يسمها (2) ولا يضربها في وجهها فإنها تسبح، ويعرض عليها الماء إذا مر به.موثق
[=Traditional Arabic]ورواه البرقي في (المحاسن) عن النوفلي .
[=Traditional Arabic]ورواه الشيخ بإسناده عن محمد بن يعقوب .
[=Traditional Arabic]((15311)) 7 ـ ورواه الصدوق في (المجالس) عن محمد بن الحسن بن الوليد، عن الصفار، عن إبراهيم بن هاشم، عن الحسين بن يزيد النوفلي، عن إسماعيل بن مسلم السكوني، عن الصادق جعفر بن محمد (عليه السلام) قال: للدابة على صاحبها سبعة حقوق، وذكر الحديث، وزاد: ولا يضربها على النفار، ويضربها على العثار، فإنها ترى ما لا ترون. موثق

((15312)) 8 ـ وعن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن ابن فضال، عن أبي المغرا (1)، عن سليمان بن خالد، قال: فيما أظن عن أبي عبدالله (عليه السلام) ـ في حديث ـ إن أبا ذر قال: سمعت رسول الله (صلى الله عليه وآله) يقول: ما من دابة إلا وهي تسأل الله كل صباح:

[=Traditional Arabic]اللهم ارزقني مليكا صالحا يشبعني العلف ويرويني من الماء، ولا يكلفني فوق طاقتي.
[=Traditional Arabic]ورواه البرقي في (المحاسن) عن ابن فضال (2).
[=Traditional Arabic]ورواه أيضا: عن محمد بن علي، عن علي بن أسباط، عن سيابة بن ضريس، عن سعيد بن غزوان، عن أبي عبدالله (عليه السلام) مثله (3). موثق
[=Traditional Arabic]((15313)) 9 ـ وعن حميد بن زياد، عن الخشاب، عن ابن بقاح، عن معاذ الجوهري، عن عمرو بن جميع، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): لا تتوركوا (1) على الدواب ولا تتخذوا ظهورها مجالس.
[=Traditional Arabic]ورواه الصدوق مرسلا (2).ضعيف

[=Traditional Arabic]((15314)) 10 ـ أحمد بن أبي عبدالله البرقي في (المحاسن) عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن حفص بن البختري، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: إذا ركب العبد الدابة قالت: اللهم اجعله بي رحيما. ضعيف
أقول: وتقدم ما يدل على ذلك (1)، ويأتي ما يدل عليه (2).

وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا تَضْرِبُوا الدَّوَابَّ عَلَى وُجُوهِهَا فَإِنَّهَا تُسَبِّحُ بِحَمْدِ اللَّهِ .صحيح

عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الدَّابَّةِ يَصْلُحُ أَنْ يَضْرِبَ وَجْهَهَا أَوْ يَسِمَهُ بِالنَّارِ قَالَ لَا بَأْسَ .صحيح

[=Traditional Arabic]1 ـ محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن عبدالله بن سنان قال: سألت أبا عبدالله (عليه السلام) عن سمة المواشي؟ فقال: لا بأس بها، إلا في الوجوه.
ورواه البرقي في (المحاسن) عن ابن محبوب مثله .صحيح

تفصیل در :

https://sites.google.com/site/hojjah/hyvan.zip

[=&quot]روایت نخست شما در کتب اهل سنت مانند انساب الاشراف چنین آمده است: [=&quot]و روى عن نعيم بن حكيم، عن أبي مريم، عن علي عن النبي صلّى اللّه عليه و سلم (انه) قال: [إن قوما يقرؤن القرآن لا يجاوز تراقيهم يمرقون من الدين كما يمرق السهم من الرمية، طوبى لمن قتلهم و قتلوه، علامتهم (ان) فيهم رجل مخدج اليد].[=&quot][1]
[=&quot]در کتب شیعه نیز این روایت تقریبا به همین گونه آمده است. [=&quot]قَالَ عَلِيٌّ ع إِذَا حَدَّثْتُكُمْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص حَدِيثاً فَوَ اللَّهِ لَأَنْ أَخِرَّ مِنَ السَّمَاءِ لَأَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَكْذِبَ عَلَيْهِ وَ فِي رِوَايَةٍ مِنْ أَنْ أَقُولَ عَلَيْهِ مَا لَمْ يَقُلْ وَ إِذَا حَدَّثْتُكُمْ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ فَإِنَّ الْحَرْبَ خُدْعَةٌ وَ إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ سَيَخْرُجُ قَوْمٌ فِي آخِرِ الزَّمَانِ حُدَثَاءُ الْأَسْنَانِ سُفَهَاءُ الْأَحْلَامِ يَقُولُونَ مِنْ قَوْلِ خَيْرِ الْبَرِّيَّةِ يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا يُجَاوِزُ إِيمَانُهُمْ حَنَاجِرَهُمْ يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ فَأَيْنَمَا لَقِيتُمُوهُمْ فَاقْتُلُوهُمْ فَإِنَّ فِي قَتْلِهِمْ أَجْراً لِمَنْ قَتَلَهُمْ عِنْدَ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَة[=&quot][2]
[=&quot]همانگونه که از متن روایت نخستین بدست می آید، این روایت در شان خوارج است که دیگران را کافر می دانستند و در قتل آنها به خود هیچ شک و تردیدی راه نمی دادند و چون مردم سرزمینهای مسلمان نشین را کافر می پنداشتند، در حمله به شهرهای مسلمان نشین ضمن قتل عام مردان، زنان و کودکان را نیز می کشتند و به هیچ موجود زنده ای در آن دیار رحم نمی کردند و حتی حیوانات را نیز از پا در می آرودند و درختان را نیز می بریدند. روایت دقیقا احوال ایشان را بیان می کند، چنانکه حضرت علی (ع) به استناد به این حدیث با خوارج جنگید. پس این مربوطه به کسانی است که وجودشان برای جامعه انسانی بسیار بسیار خطرناک است.و شاید بتوان گفت، وهابیون نیز امروز ادامه همین خوارج هستند. که بسیار بی رحمانه عمل می کنند، و در کشتن زنان و کودکان نیز از خود ترحمی نشان نمی دهند و چنین است که مایه آبروریزی برای اسلام و مسلمین هستند. پس دستور قتل مربوط به این گونه افرادی است که خود در صورت زنده بودن ماموران قتل عام مردم به شمار می روند و یادآور آن شعر معروف است که «ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسفندان»[=&quot]

[=&quot][1][=&quot] -[=&quot] كتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى (م 279)، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، چ اول، 1417/1996،ج ‏2، ص376.[=&quot]

[=&quot][2][=&quot] - [=&quot]طبرسی، إعلام الورى بأعلام الهدى ، تهران، دارالکتب الاسلامیه، بی تا، ج‏ 1،ص92؛ العمده، ابن بطریق حلی، قم، موسسه نشر الاسلامی، 1407ق، صص 459و457.[=&quot]
[=&quot]

[=&quot]اما در داستان شما حقیقتی و نکته ای نهفته است که گرچه بخاری بدان نپرداخته اما در دیگر کتب تاریخی بدانها اشاره رفته است.

[=&quot]حقیقت ماجرای این داستان که نقل شده به این گونه است که می آید: زن بدكارى از بنى خطمه كه او را «عصماء» ميگفتند در مجالس اوس و خزرج شركت ميكرد و با خواندن اشعار تحريك آميز مردم را بر ضد حضرت رسول به شورش واميداشت و در بنى خطمه جز يك نفر بنام «عمير بن عدى» مسلمان ديگرى نبود. و عمیر برادر عصماء بود. عصماء به شدت علیه پیامبر تبلیغات می کرد و در این راه از گفتن سخنان و اشعار زشت باکی نداشت. چنانکه شعری از او درباره رسول الله و بقیه مسلمانان در تاریخ ثبت شده است که بسیار زشت و زننده است و در اینجا بنده شعر رکیک او را قرار می دهم تا کسانی که مایلند خود آن را ترجمه کنند:
[=&quot] فباست بني مالك و النّبيت............... و عوف و باست بني الخزرج‏
[=&quot] أطعتم أتاويّ من غيركم ................ فلا من مراد و لا مذحج‏
[=&quot] ترجونه بعد قتل الرّءوس ................كما يرتجى مرق المنضج‏
[=&quot] این شعر دهان به دهان میان مشرکان و مخالفان پیامبر دهان به دهان می گشت، و پیامبر و یارانش را مسخره می کردند. جالب آنکه این شعر تا ده ها سال در زبان مردم بود تا اینکه محمد بن عمر واقدي (م 207ق)،در کتاب مغازی خود برای نخستین بار این شعر را ثبت کرده است. اینکه این شعر تا این زمان در زبان مردم بود گویای این نکته است که شعر در زبان عرب جاهلی چقدر اهمیت و کارایی داشته است. به هر حال عمیر با دیدن این وضعیت و اینکه این زن از این کارهایش دست بردار نیست با آنکه کور بود، شبانه به خانه این زن که خواهرش بود رفت و این زن را شبانه و مخفیانه با چاقو کشت. هنگامی که خواهرزادگان بیدار شدند، فریاد سردادند و عمیر ترسید که آنها شخصی غیر از او را به عنوان قاتل بگیرند و بکشند. بنابر این پیش پیامبر رفت و او را از اقدام خود آگاه کرد پس پیامبر به او گفت آیا خواهرت را کشتی؟ گفت بله. پیامبر فرمود: چرا؟ گفت برای آنکه شما را اذیت می کرد. پس پیامبر نزد فرزندانش فرستاد و از آنها خواست کسی را جز عمیر قاتل مادرشان ندانند.[=&quot][1]
[=&quot]این دقت لازم است که وی حامله نبود و در احکام اسلامی هرگز هیچ زن حامله ای را نمی توان کشت و اگر کسی چنین کند باید دیه فرزند را بپردازد. در این مورد نیز این زن به دستور پیامبر کشته نشد بلکه این مرد خواهر خود را از بدون دستور پیامبر کشته بود.[=&quot][=&quot][2]

[=&quot]گفتنی است ابن اثیر در اسدالغابه نام او را غشمير بن خرشة ثبت کرده است. و عصیماء را عصماء دختر مروان یهودی خوانده است. ولی به نظر می آید این سخن درست نیست چرا که در میان دیگر منابع بجز الاصابه از ابن حجر، چنین نامی دیده نمی شود. و نبود این نام در دیگر کتب، و رونویسی الاصابه از اسدالغابه ما را به این نکته رهنمون می شود که احتمالا این نام ابتدا به اشتباه وارد کتاب اسدالغابه شده، و الاصابه نیز به تاسی از او این نام را در کتاب خود آورده است.[=&quot][3] به نظر می آید این غشمیر تصحیف شده همان عمیر است.
[=&quot] در این بین بلاذری ضکن آنکه او را از تیره بنى خطمة، و از قبیله أوس‏ معرفی می کند، می گوید او از پیامبر اجازه داشت که عصیماء را بکشد و شبانه به خانه آن زن رفت و او را کشت. اما در نقل او اشکالی به چشم می آید و آن اینکه این مرد نابینا گونه می توانسته شبانه وارد خانه آن زن شود و او را بیابد و در تاریکی او را بکشد؟؟؟ این عدم دقت از بلاذری قسمتهای پیشین گزارش او را در این باره زیر سوال می برد.[=&quot][4]
[=&quot]در پایان معلوم می گردد که دستور کشتن این زن از سوی پیامبر نبوده و این شخص بدست یک مسلمان در حالی کشته می شود که دیگران را به جنگ با پیامبر تشویق می کرد و با توهین کردن و شعرهای رکیک پیامبر و یارانش را مسخره می کرد. که در نهایت بدست برادرش کشته شد.

[=&quot][1][=&quot]- أسد الغابة فى معرفة الصحابة، عز الدين بن الأثير أبو الحسن على بن محمد جزرى(م 630)، بيروت، دار الفكر، 1409/1989، ج ‏3، ص 782. الإصابة فى تمييز الصحابة، احمد بن على بن حجر العسقلانى (م 852)، تحقيق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية، چ اول، 1415/1995، ج‏ 4، ص590.

[=&quot][=&quot][2][=&quot] -[=&quot] الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (م 463)، تحقيق على محمد البجاوى، بيروت، دار الجيل، چ اول، 1412/1992، ج ‏3، ص1218؛ كتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى (م 279)، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، ط الأولى، 1417/1996[=&quot] ، ج ‏1، ص479.

[=&quot][=&quot][3][=&quot] - [=&quot]أسدالغابة،ج‏4،ص40[=&quot] ؛ الإصابة، ج ‏5، ص 264.

[=&quot][=&quot][4][=&quot] - [=&quot]أنساب‏ الأشراف، ج ‏1، ص479.

گلبرگ;136256 نوشت:
مدتی است دو سوال مرا به خود مشغول کرده که در آن دو سوال خشونت در اسلام ترویج شده است. لطفا پاسخ مرا بدهید و دغدغه مرا برطرف کنید.
دلیل اول بر خشونت در اسلام این روایت است: [=&quot]دو مثال برای خشونت در اسلام
[=&quot]پیامبر فرمود: در آخر زمان جوانانی با افكار وعقیده های احمقانه پیدا می شوند، آنها خوب حرف می زنند اما همانند تیر كه ازكمان می رود از اسلام خارج می شوند،ایمانشان از گلویشان رد نمی شود.[=&quot]پس هر جا آنها را یافتید بكشیدشان، درروز رستاخیز برای كشنده آنها پاداش خواهد بود[=&quot]

[=&quot]دلیل دوم این روایت است

[=&quot]صحیح بخاری جلد4 كتاب 63 حدیث 260[=&quot]:
[=&quot]عبدالله ابن عباس روایت می كند: مرد كوری همسر كنیزی داشت كه به پیامبر ناسزا می گفت او را نهی می كرد اما او دست بر نمی داشت .یك شب كنیز شروع به ناسزا گفتن به پیامبر كرد مرد اورا برحذر داشت او دست بر نداشت.مرد خنجری بر داشت و درشكم زن فرو برد وشكم اورا پاره كرد وبچه ای كه در شكم داشت بین پاهایش افتاد وغرق خون شد.فردای انروز وقتی به پیامبر خبر دادند.او مردم راجمع كردو فرمود : شما را بخدا سوگند می دهم وبحق خودم سوگند می دهم كسی كه این كار را كرده جلو بیاید .مرد درحالی كه می لرزید برخاست وجلوی پیامبر ایستاد وگفت: یا رسول الله من ارباب او هستم او بشما ناسزا می گفت وشما را انكار میكرد من اورا نهی كردم اما فایده ای نداشت. پس او را کشتم. پیامبر از او تشکر کرد.

[=&quot]:: .

کاوه;136471 نوشت:
[=&quot]روایت نخست شما در کتب اهل سنت مانند انساب الاشراف چنین آمده است: [=&quot]و روى عن نعيم بن حكيم، عن أبي مريم، عن علي عن النبي صلّى اللّه عليه و سلم (انه) قال: [إن قوما يقرؤن القرآن لا يجاوز تراقيهم يمرقون من الدين كما يمرق السهم من الرمية، طوبى لمن قتلهم و قتلوه، علامتهم (ان) فيهم رجل مخدج اليد].[=&quot][1]
[=&quot]در کتب شیعه نیز این روایت تقریبا به همین گونه آمده است. [=&quot]قَالَ عَلِيٌّ ع إِذَا حَدَّثْتُكُمْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص حَدِيثاً فَوَ اللَّهِ لَأَنْ أَخِرَّ مِنَ السَّمَاءِ لَأَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَكْذِبَ عَلَيْهِ وَ فِي رِوَايَةٍ مِنْ أَنْ أَقُولَ عَلَيْهِ مَا لَمْ يَقُلْ وَ إِذَا حَدَّثْتُكُمْ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ فَإِنَّ الْحَرْبَ خُدْعَةٌ وَ إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ سَيَخْرُجُ قَوْمٌ فِي آخِرِ الزَّمَانِ حُدَثَاءُ الْأَسْنَانِ سُفَهَاءُ الْأَحْلَامِ يَقُولُونَ مِنْ قَوْلِ خَيْرِ الْبَرِّيَّةِ يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا يُجَاوِزُ إِيمَانُهُمْ حَنَاجِرَهُمْ يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ فَأَيْنَمَا لَقِيتُمُوهُمْ فَاقْتُلُوهُمْ فَإِنَّ فِي قَتْلِهِمْ أَجْراً لِمَنْ قَتَلَهُمْ عِنْدَ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَة[=&quot][2]
[=&quot]همانگونه که از متن روایت نخستین بدست می آید، این روایت در شان خوارج است که دیگران را کافر می دانستند و در قتل آنها به خود هیچ شک و تردیدی راه نمی دادند و چون مردم سرزمینهای مسلمان نشین را کافر می پنداشتند، در حمله به شهرهای مسلمان نشین ضمن قتل عام مردان، زنان و کودکان را نیز می کشتند و به هیچ موجود زنده ای در آن دیار رحم نمی کردند و حتی حیوانات را نیز از پا در می آرودند و درختان را نیز می بریدند. روایت دقیقا احوال ایشان را بیان می کند، چنانکه حضرت علی (ع) به استناد به این حدیث با خوارج جنگید. پس این مربوطه به کسانی است که وجودشان برای جامعه انسانی بسیار بسیار خطرناک است.و شاید بتوان گفت، وهابیون نیز امروز ادامه همین خوارج هستند. که بسیار بی رحمانه عمل می کنند، و در کشتن زنان و کودکان نیز از خود ترحمی نشان نمی دهند و چنین است که مایه آبروریزی برای اسلام و مسلمین هستند. پس دستور قتل مربوط به این گونه افرادی است که خود در صورت زنده بودن ماموران قتل عام مردم به شمار می روند و یادآور آن شعر معروف است که «ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسفندان»

[=&quot][1][=&quot] -[=&quot] كتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى (م 279)، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، چ اول، 1417/1996،ج ‏2، ص376.

[=&quot][2][=&quot] - [=&quot]طبرسی، إعلام الورى بأعلام الهدى ، تهران، دارالکتب الاسلامیه، بی تا، ج‏ 1،ص92؛ العمده، ابن بطریق حلی، قم، موسسه نشر الاسلامی، 1407ق، صص 459و457.

کاوه;136472 نوشت:
[=&quot]اما در داستان شما حقیقتی و نکته ای نهفته است که گرچه بخاری بدان نپرداخته اما در دیگر کتب تاریخی بدانها اشاره رفته است.

[=&quot]حقیقت ماجرای این داستان که نقل شده به این گونه است که می آید: زن بدكارى از بنى خطمه كه او را «عصماء» ميگفتند در مجالس اوس و خزرج شركت ميكرد و با خواندن اشعار تحريك آميز مردم را بر ضد حضرت رسول به شورش واميداشت و در بنى خطمه جز يك نفر بنام «عمير بن عدى» مسلمان ديگرى نبود. و عمیر برادر عصماء بود. عصماء به شدت علیه پیامبر تبلیغات می کرد و در این راه از گفتن سخنان و اشعار زشت باکی نداشت. چنانکه شعری از او درباره رسول الله و بقیه مسلمانان در تاریخ ثبت شده است که بسیار زشت و زننده است و در اینجا بنده شعر رکیک او را قرار می دهم تا کسانی که مایلند خود آن را ترجمه کنند:
[=&quot] فباست بني مالك و النّبيت و عوف و باست بني الخزرج‏
[=&quot] أطعتم أتاويّ من غيركم فلا من مراد و لا مذحج‏
[=&quot] ترجونه بعد قتل الرّءوس كما يرتجى مرق المنضج‏
[=&quot] این شعر دهان به دهان میان مشرکان و مخالفان پیامبر دهان به دهان می گشت، و پیامبر و یارانش را مسخره می کردند. جالب آنکه این شعر تا ده ها سال در زبان مردم بود تا اینکه محمد بن عمر واقدي (م 207ق)،در کتاب مغازی خود برای نخستین بار این شعر را ثبت کرده است. اینکه این شعر تا این زمان در زبان مردم بود گویای این نکته است که شعر در زبان عرب جاهلی چقدر اهمیت و کارایی داشته است. به هر حال عمیر با دیدن این وضعیت و اینکه این زن از این کارهایش دست بردار نیست با آنکه کور بود، شبانه به خانه این زن که خواهرش بود رفت و این زن را شبانه و مخفیانه با چاقو کشت. هنگامی که خواهرزادگان بیدار شدند، فریاد سردادند و عمیر ترسید که آنها شخصی غیر از او را به عنوان قاتل بگیرند و بکشند. بنابر این پیش پیامبر رفت و او را از اقدام خود آگاه کرد پس پیامبر به او گفت آیا خواهرت را کشتی؟ گفت بله. پیامبر فرمود: چرا؟ گفت برای آنکه شما را اذیت می کرد. پس پیامبر نزد فرزندانش فرستاد و از آنها خواست کسی را جز عمیر قاتل مادرشان ندانند.[=&quot][1]
[=&quot]این دقت لازم است که وی حامله نبود و در احکام اسلامی هرگز هیچ زن حامله ای را نمی توان کشت و اگر کسی چنین کند باید دیه فرزند را بپردازد. در این مورد نیز این زن به دستور پیامبر کشته نشد بلکه این مرد خواهر خود را از بدون دستور پیامبر کشته بود.[=&quot][=&quot][2]

[=&quot]گفتنی است ابن اثیر در اسدالغابه نام او را غشمير بن خرشة ثبت کرده است. و عصیماء را عصماء دختر مروان یهودی خوانده است. ولی به نظر می آید این سخن درست نیست چرا که در میان دیگر منابع بجز الاصابه از ابن حجر، چنین نامی دیده نمی شود. و نبود این نام در دیگر کتب، و رونویسی الاصابه از اسدالغابه ما را به این نکته رهنمون می شود که احتمالا این نام ابتدا به اشتباه وارد کتاب اسدالغابه شده، و الاصابه نیز به تاسی از او این نام را در کتاب خود آورده است.[=&quot][3] به نظر می آید این غشمیر تصحیف شده همان عمیر است.
[=&quot] در این بین بلاذری ضکن آنکه او را از تیره بنى خطمة، و از قبیله أوس‏ معرفی می کند، می گوید او از پیامبر اجازه داشت که عصیماء را بکشد و شبانه به خانه آن زن رفت و او را کشت. اما در نقل او اشکالی به چشم می آید و آن اینکه این مرد نابینا گونه می توانسته شبانه وارد خانه آن زن شود و او را بیابد و در تاریکی او را بکشد؟؟؟ این عدم دقت از بلاذری قسمتهای پیشین گزارش او را در این باره زیر سوال می برد.[=&quot][4]
[=&quot]در پایان معلوم می گردد که دستور کشتن این زن از سوی پیامبر نبوده و این شخص بدست یک مسلمان در حالی کشته می شود که دیگران را به جنگ با پیامبر تشویق می کرد و با توهین کردن و شعرهای رکیک پیامبر و یارانش را مسخره می کرد. که در نهایت بدست برادرش کشته شد.

[=&quot][1][=&quot]- أسد الغابة فى معرفة الصحابة، عز الدين بن الأثير أبو الحسن على بن محمد جزرى(م 630)، بيروت، دار الفكر، 1409/1989، ج ‏3، ص 782. الإصابة فى تمييز الصحابة، احمد بن على بن حجر العسقلانى (م 852)، تحقيق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية، چ اول، 1415/1995، ج‏ 4، ص590.

[=&quot][=&quot][2][=&quot] -[=&quot] الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (م 463)، تحقيق على محمد البجاوى، بيروت، دار الجيل، چ اول، 1412/1992، ج ‏3، ص1218؛ كتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى (م 279)، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، ط الأولى، 1417/1996[=&quot] ، ج ‏1، ص479.

[=&quot][=&quot][3][=&quot] - [=&quot]أسدالغابة،ج‏4،ص40[=&quot] ؛ الإصابة، ج ‏5، ص 264.

[=&quot][=&quot][4][=&quot] - [=&quot]أنساب‏ الأشراف، ج ‏1، ص479.


[=Century Gothic]با سلام
احسنت !!!:Gol:
تشکر از استاد کاوه بزرگوار که جوابی بسیار درست به این شبهه ای که دکتر علی سینا این از خدا بی خبر و ملعون طرح کرده و در در بوق و کرنا زده که اسلام دین خشونت است داداند !!
البته شبهات نخ نمایی دیگری را هم طرح کرده!!
و جالب است که عده ای هم در همین سایت در مورد سن ازدوزج عایشه دقیقا سخنان دکتر علی سینا را مطرح کرده و پاه فشاری بر ان داشتند که سن عایشه ۶ سال بوده !!در صورتی که منابع ثابت میکند سن عایشه ۲۲ سال و یا ۲۴ سال بوده!!!!

بنده پیشنهاد میکنم اگر در ادامه عنوان تاپیک اضافه شود جواب به شبهات دکتر علی سینا بسیار بازتاب خوبی در اینترنت داشته باشد !!

[=Century Gothic] یا علی ع

با سلام خدمت دوستان عزیز و بزرگوار:Gol:

حالا که قرار شد در این تاپیک پاسخ به شبهات دکتر علی سینا بدهید در نوشته ها و دلایل ترک اسلام این حدیث را هم آورده است:

سنن ابوداوود/كتاب 38 حدیث 4359:
عبدالله ابن عباس روایت می كند: مجازات، كسانی كه با خدا وپیامبرش می جنگند وبا نیرو وقدرتشان درزمین شرارت می كنند، اعدام،مصلوب كردن،یا بریدن دست وپا از جهت مخالف(مثلا دست راست وپای چپ)،ویا تبعید (بیشترین بخشش در مورد مشركین ) است.حتی اگر قبل از دستگیری توبه كنند این مانع اجرا مجازاتی كه شایسته آنند نمی شود.

و یک سوالی که واسم پیش اومده جناب خیرالبریه فرمودند که پیامبر اکرم (ص) تشکر نکردند:

خیر البریه;136308 نوشت:
این حدیث به این متن در سنن ابوداود و نسایی آمده ودر آخرش هم پیامبر از او تشکر نکرد بلکه فرمود : .....فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم ألا اشهدوا أن دمها هدر .

میخواستم بدونم در کتاب سنن ابوداوود درست نوشته و پیامبر اکرم (ص) تشکر نکردند یا اینکه حفظ امانت نشده و با تحریف این روایت در این کتاب نوشته شده یا اینکه دکتر علی سینا روایت را تحریف کرده؟؟:Gig:

امیدوارم سوالم واضح بوده باشه!!!:khandeh!:

اگر هم میشه درباره ی عبدالله ابن عباس راوی این احادیث هم مختصر توضیحی بنویسید که آیا روایت ایشود در کتب شیعیان هم هست یا خیر و آیا کتاب سنن ابوداوود برای ما معتبر است؟:Gol:

نقل قول:
میخواستم بدونم در کتاب سنن ابوداوود درست نوشته و پیامبر اکرم (ص) تشکر نکردند یا اینکه حفظ امانت نشده و با تحریف این روایت در این کتاب نوشته شده یا اینکه دکتر علی سینا روایت را تحریف کرده؟؟:gig:


با سلام قبلا هم متن را آوردیم که تشکری در کار نیست :

در سنن ابوداود به متن :

حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ مُوسَى الْخُتَّلِيُّ أَخْبَرَنَا إِسْمَعِيلُ بْنُ جَعْفَرٍ الْمَدَنِيُّ عَنْ إِسْرَائِيلَ عَنْ عُثْمَانَ الشَّحَّامِ عَنْ عِكْرِمَةَ قَالَ حَدَّثَنَا ابْنُ عَبَّاسٍ

أَنَّ أَعْمَى كَانَتْ لَهُ أُمُّ وَلَدٍ تَشْتُمُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَتَقَعُ فِيهِ فَيَنْهَاهَا فَلَا تَنْتَهِي وَيَزْجُرُهَا فَلَا تَنْزَجِرُ قَالَ فَلَمَّا كَانَتْ ذَاتَ لَيْلَةٍ جَعَلَتْ تَقَعُ فِي النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَتَشْتُمُهُ فَأَخَذَ الْمِغْوَلَ فَوَضَعَهُ فِي بَطْنِهَا وَاتَّكَأَ عَلَيْهَا فَقَتَلَهَا فَوَقَعَ بَيْنَ رِجْلَيْهَا طِفْلٌ فَلَطَّخَتْ مَا هُنَاكَ بِالدَّمِ فَلَمَّا أَصْبَحَ ذُكِرَ ذَلِكَ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَجَمَعَ النَّاسَ فَقَالَ أَنْشُدُ اللَّهَ رَجُلًا فَعَلَ مَا فَعَلَ لِي عَلَيْهِ حَقٌّ إِلَّا قَامَ فَقَامَ الْأَعْمَى يَتَخَطَّى النَّاسَ وَهُوَ يَتَزَلْزَلُ حَتَّى قَعَدَ بَيْنَ يَدَيْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا صَاحِبُهَا كَانَتْ تَشْتُمُكَ وَتَقَعُ فِيكَ فَأَنْهَاهَا فَلَا تَنْتَهِي وَأَزْجُرُهَا فَلَا تَنْزَجِرُ وَلِي مِنْهَا ابْنَانِ مِثْلُ اللُّؤْلُؤَتَيْنِ وَكَانَتْ بِي رَفِيقَةً فَلَمَّا كَانَ الْبَارِحَةَ جَعَلَتْ تَشْتُمُكَ وَتَقَعُ فِيكَ فَأَخَذْتُ الْمِغْوَلَ فَوَضَعْتُهُ فِي بَطْنِهَا وَاتَّكَأْتُ عَلَيْهَا حَتَّى قَتَلْتُهَا فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَلَا اشْهَدُوا أَنَّ دَمَهَا هَدَرٌ

در سنن نسایی با متن :

أَخْبَرَنَا عُثْمَانُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَعِيلُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِي إِسْرَائِيلُ عَنْ عُثْمَانَ الشَّحَّامِ قَالَ كُنْتُ أَقُودُ رَجُلًا أَعْمَى فَانْتَهَيْتُ إِلَى عِكْرِمَةَ فَأَنْشَأَ يُحَدِّثُنَا قَالَ حَدَّثَنِي ابْنُ عَبَّاسٍ

أَنَّ أَعْمَى كَانَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَكَانَتْ لَهُ أُمُّ وَلَدٍ وَكَانَ لَهُ مِنْهَا ابْنَانِ وَكَانَتْ تُكْثِرُ الْوَقِيعَةَ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَتَسُبُّهُ فَيَزْجُرُهَا فَلَا تَنْزَجِرُ وَيَنْهَاهَا فَلَا تَنْتَهِي فَلَمَّا كَانَ ذَاتَ لَيْلَةٍ ذَكَرْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَوَقَعَتْ فِيهِ فَلَمْ أَصْبِرْ أَنْ قُمْتُ إِلَى الْمِغْوَلِ (قمه = شمشیر کوچک) فَوَضَعْتُهُ فِي بَطْنِهَا فَاتَّكَأْتُ عَلَيْهِ فَقَتَلْتُهَا فَأَصْبَحَتْ قَتِيلًا فَذُكِرَ ذَلِكَ لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَجَمَعَ النَّاسَ وَقَالَ أَنْشُدُ اللَّهَ رَجُلًا لِي عَلَيْهِ حَقٌّ فَعَلَ مَا فَعَلَ إِلَّا قَامَ فَأَقْبَلَ الْأَعْمَى يَتَدَلْدَلُ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا صَاحِبُهَا كَانَتْ أُمَّ وَلَدِي وَكَانَتْ بِي لَطِيفَةً رَفِيقَةً وَلِي مِنْهَا ابْنَانِ مِثْلُ اللُّؤْلُؤَتَيْنِ وَلَكِنَّهَا كَانَتْ تُكْثِرُ الْوَقِيعَةَ فِيكَ وَتَشْتُمُكَ فَأَنْهَاهَا فَلَا تَنْتَهِي وَأَزْجُرُهَا فَلَا تَنْزَجِرُ فَلَمَّا كَانَتْ الْبَارِحَةُ ذَكَرْتُكَ فَوَقَعَتْ فِيكَ فَقُمْتُ إِلَى الْمِغْوَلِ فَوَضَعْتُهُ فِي بَطْنِهَا فَاتَّكَأْتُ عَلَيْهَا حَتَّى قَتَلْتُهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَلَا اشْهَدُوا أَنَّ دَمَهَا هَدَرٌ

ودر سنن دارقطنی :

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِى سَمِينَةَ ح وَأَخْبَرَنَا عُمَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِىٍّ الْقَطَّانُ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ كَرَامَةَ قَالاَ حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى حَدَّثَنَا إِسْرَائِيلُ عَنْ عُثْمَانَ الشَّحَّامِ عَنْ عِكْرِمَةَ حَدَّثَنَا ابْنُ عَبَّاسٍ أَنَّ رَجُلاً كَانَتْ لَهُ أُمُّ وَلَدٍ لَهُ مِنْهَا ابْنَانِ مِثْلُ اللُّؤْلُؤَتَيْنِ وَكَانَتْ تَشْتُمُ النَّبِىَّ -صلى الله عليه وسلم- فَيَنْهَاهَا فَلاَ تَنْتَهِى وَيَزْجُرُهَا فَلاَ تَنْزَجِرُ فَلَمَّا كَانَ ذَاتَ لَيْلَةٍ ذَكَرَتِ النَّبِىَّ -صلى الله عليه وسلم- فَمَا صَبَرَ أَنْ قَامَ إِلَى مِعْوَلٍ فَوَضَعَهُ فِى بَطْنِهَا ثُمَّ اتَّكَأَ عَلَيْهَا حَتَّى أَنْفَذَهُ فَقَالَ النَّبِىُّ -صلى الله عليه وسلم- « أَلاَ اشْهَدُوا أَنَّ دَمَهَا هَدَرٌ ». لَفْظُ ابْنِ كَرَامَةَ.


نکته بسیار مهم اینجاست که کشته شدن طفل داخل شکم را فقط ابوداود آورده وسایر محدثین مانند نسایی و دارقطنی و... نیاورده اند و این احتمال جعلی بودن این قسمت را میرساند شاید هم راوی برای اینکه کمی روایت را احساسی کند چنین بافته ! یعنی اصلا این زن حامله نبوده !!!!!!!!

نقل قول:
امیدوارم سوالم واضح بوده باشه!!!:khandeh!:

اگر هم میشه درباره ی عبدالله ابن عباس راوی این احادیث هم مختصر توضیحی بنویسید که آیا روایت ایشود در کتب شیعیان هم هست یا خیر و آیا کتاب سنن ابوداوود برای ما معتبر است؟:gol:



عبد الله بن العباس فرد موثقی است و فقط چند قدح جناب کشی از وی آورده اما رویهم مشکلی ندارد و در کتب شیعه هم روایت دارد . سنن ابوداود وکلا کتب اهل سنت دارای احادیث صحیح و ضعیف و جعلی هستند که تشخیص این امر بعهده متخصصین امر است.

دوستان خوب با دليل و مدرك صحبت كردند
اما من نيز بايد بگويم دشمني اهل سنت و قبلي هايشان با علي بن ابي طالب و فرزندانش ثابت شده هست و جالب اينجاست اگر كتب اهل سنت را مطالعه كنيد در مورد هركس كه علي را دوست ميداشته بد نوشته اند .
مثله مختار عمار و خيلي هاي ديگه كه دوتن از معروف ترين هاشون رو نوشتم براتون .
همونطور كه در فيلم نشان داد كه چگونه مختار رو كذاب نشون ميدادن الان هم اهل سنت مختار رو كذاب مينامند

گلبرگ;136256 نوشت:
پیامبر فرمود: در آخر زمان جوانانی با افكار وعقیده های احمقانه پیدا می شوند، آنها خوب حرف می زنند اما همانند تیر كه ازكمان می رود از اسلام خارج می شوند،ایمانشان از گلویشان رد نمی شود.پس هر جا آنها را یافتید بكشیدشان، درروز رستاخیز برای كشنده آنها پاداش خواهد بود

میتونید به این پست رجوع کنید

http://www.askdin.com/showthread.php?t=11080

پاسخ سایت پاسخگو:

با سلام

I heard the Prophet saying, "In the last days (of the world) there will appear young people with foolish thoughts and ideas. They will give good talks, but they will go out of Islam as an arrow goes out of its game, their faith will not exceed their throats. So, wherever you find them, kill them, for there will be a reward for their killers on the Day of Resurrection."

علی روایت کرد :
من از پيامبر شنيدم كه فرمود: در آخرزمان جواناني با افكار وعقيده هاي احمقانه پيدا مي شوند،انها خوب حرف مي زنند اما انها همانند تير كه ازكمان مي رود از اسلام خارج مي شوند،ايمانشان از گلويشان رد نمي شود.پس هر جا آنها را يافتيد بكشيدشان ،درروز رستاخيز براي كشنده آنها پاداش خواهد بود.
صحیح بخاری ، جلد 6 ، کتاب فضائل قرآن ، حدیث 577

این مطلب رو در یک وبلاگ دیدم اگه میشه اول بگین صحت داره یا نه یه توضیح هم بدین

با تشکر

پاسخ:
پاسخ:

$$$$با سلام و عرض تبريک فرا رسيدن سال نو و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز

چنین حدیثی در مصادر اهل سنت از جمله صحیح بخاری و نیز در کتاب های شیعه چون بحار الانوار و ... به نقل از کتاب های عامه نقل

شده است و از نظر اهل سنت این حدیث جزء احادیث صحیح به شمار می آید، اما به نظر می رسد. چنین روایتی از امامان شیعه نقل

نشده است و الزامی بر آن نیست و اجرای آن بدون نظارت قانون و وجود دادگاه، به حرج و مرج اجتماعی منجر خواهد شد. بر فرض صحت

سند هم راجع به افرادي است كه مرتد مي شوند (يعني بعد از اين كه از پدر و مادر مسلمان متولد شدند و بعد از بلوغ هم اسلام را با

ميل و رغبت انتخاب كردند دست از دين اسلام بردارند و علنا به مخالفت با اسلام اقدام كنند ) و مستحضريد كه حكم مرتد فطري هم قتل

است كه بايد با نظارت قاضي و مجتهد آگاه باشد ؛ البته لازم به ذکر است آخر الزمان دوره عجیبی است، دوره ای که دام های شیطانی

همه جا گسترده و پهن است. در چنین دوره ای (که عصر حاضر خیلی شبیه به آن است) حفظ دین بسیار مشکل است.

http://pasokhgoo.ir/node/28974

با سلام خدمت دوستان عزیز:Gol:
میخواستم بدونم روایت زیر معتبر است یا خیر:

سنن ابوداوود كتاب38 حديث4396:
جابر بن عبدالله روايت مي كند: دزدي را نزد پيامبر آوردند فرمود اورا بكشيد.گفتند يا رسول الله او مرتكب دزدي شده.
پس فرمود:دست اورا ببريد.پس دست راستش را قطع كردند.
بار ديگر همان دزد را نزد پيامبر آوردند فرمود او را بكشيد گفتند يا رسول الله او مرتكب دزدي شده پس فرمود پاي اورا قطع كنيد.پاي چپش را قطع كردند.
بار سوم اورا نزد پيامبر آوردند فرمود او را بكشيد گفتند يا رسول الله او مرتكب دزدي شده پس فرمود دست اورا قطع كنيد.دست چپش را قطع كردند.بار چهارم او را نزد پيامبر آوردند فرمود او را بكشيد گفتند يا رسول الله او مرتكب دزدي شده پس فرمود پاي اورا قطع كنيد.
پس پاي راستش را قطع كردند بار پنجم او را نزد پيامبر آوردند فرمود او را بكشيد.
بنابراين ما اورا برديم وكشتيم واوراكشيده ودر چاهي انداختيم وروي او سنگ ريختيم.

به نظر من یکم روایت ناجوره:Gig:
آخه در این روایت پیامبر اکرم (ص) در هر بار که این دزد را پیششان می آورند بدون اینکه جرم را بپرسند اول میفرمایند او را بکشید و بعد مردم برایشان توضیح میدهند که او دزدی کرده!!!!

یک قسمت دیگه ش هم که یکم شک برانگیزه اینه که یک آدم بدون یک دست و یک پا چگونه باز هم دزدی میکند!
حال اگر بگوییم که با یک دست و پا هم میشه دزدی کرد وقتی دست دیگرش را قطع میکنند چگونه با یک پا دزدی میکند!!!
حتی اگر بگوییم که با یک پا هم میشه دزدی کرد پس چگونه وقتی همان پا را قطع یکنند بدون هیچ دست و پایی باز هم دزدی میکند!:Gig:

نقل قول:
آخه در این روایت پیامبر اکرم (ص) در هر بار که این دزد را پیششان می آورند بدون اینکه جرم را بپرسند اول میفرمایند او را بکشید و بعد مردم برایشان توضیح میدهند که او دزدی کرده!!!!

با سلام

قبلا هم مکرر گفتیم که ورود به اخبار کار هرکسی نیست ، متاسفانه مدتی است که بعضی سایتها مطالبی را از کتب اهل سنت برای ضربه به اسلام آورده اند که لازم بذکر است اسلام اموی با اسلام علوی فرق دارد ، اسلام خالدبن ولید با اسلام مالک بن نویره متفاوت است ! البته خلایق هرچه لایق ، هنگامیکه امر خدا و رسول مخالفت شد وامام علی (ع) مترجم قرآن واعلم صحابه ،خانه نشین گشت و پسر هند جگر خوار حاکم مسلمین شد اسلامی خشن تر و بی محتواتر از این بیرون نمی آید . من همه شبهات نویسنده این مقاله را خوانده ام و اکثرا بر اخباریون اهل سنت مانند ابوداود و احمد حنبل و ... تاکید دارد.

اما اصل حدیث :

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَيْدِ بْنِ عَقِيلٍ الْهِلَالِيُّ حَدَّثَنَا جَدِّي عَنْ مُصْعَبِ بْنِ ثَابِتِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَيْرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْكَدِرِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ
جِيءَ بِسَارِقٍ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ اقْتُلُوهُ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّمَا سَرَقَ فَقَالَ اقْطَعُوهُ قَالَ فَقُطِعَ ثُمَّ جِيءَ بِهِ الثَّانِيَةَ فَقَالَ اقْتُلُوهُ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّمَا سَرَقَ فَقَالَ اقْطَعُوهُ قَالَ فَقُطِعَ ثُمَّ جِيءَ بِهِ الثَّالِثَةَ فَقَالَ اقْتُلُوهُ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّمَا سَرَقَ فَقَالَ اقْطَعُوهُ ثُمَّ أُتِيَ بِهِ الرَّابِعَةَ فَقَالَ اقْتُلُوهُ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّمَا سَرَقَ قَالَ اقْطَعُوهُ فَأُتِيَ بِهِ الْخَامِسَةَ فَقَالَ اقْتُلُوهُ قَالَ جَابِرٌ فَانْطَلَقْنَا بِهِ فَقَتَلْنَاهُ ثُمَّ اجْتَرَرْنَاهُ فَأَلْقَيْنَاهُ فِي بِئْرٍ وَرَمَيْنَا عَلَيْهِ الْحِجَارَةَ .ابوداود ونسایی

در مورد رجال این حدیث : مُصْعَبِ بْنِ ثَابِتِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَيْرِ : نوه عبدالله بن زبیر :

وقَالَ النسائي، وغيره: ليس بالقويّ.
ضعّفه أحمد.
وقال أَبُو حاتم: لا يحتج بِهِ.
وقال مُعَاوِيَة بْن صالح عَن يحيى بْن مَعِين: ليس بشيء.

بنابراین حدیث این شخص به اقرار دانشمندان اهل سنت حجت نیست و امام جرح وتعدیل اهل سنت یعنی یحیی بن معین گفته او هیچ است .

البته بعضی در توجیه این حدیث گفته اند که چون پیامبر(ص) از ابتدا بر احوال فاسد این شخص و تکرار دزدیش واقف بود از همان اول حکم قتل داد !

اما در مورد مکافات بریدن دست سارق که حکم خدای متعال است وحاوی منافع ومصالح برای فرد واجتماع . اکنون در چگونگی اجرای این حکم وتفاوت با اخبار دور شدگان از مکتب اهل بیت علیهم السلام :

در وسائل الشیعه : باب أن من سرق قطعت يده اليمنى ، فان سرق ثانية قطعت رجله اليسرى ، فان سرق ثالثة سجن مؤبدا حتى يموت ، وينفق عليه من بيت المال ، فان سرق في السجن قتل

آمده :

عدة من أصحابنا ، عن سهل بن زياد جميعا ، عن ابن أبي نجران ، عن عاصم بن حميد ، عن محمد بن قيس ، عن أبي جعفر ( عليه السلام ) قال : قضى أمير المؤمنين ( عليه السلام ) في السارق إذا سرق قطعت يمينه ، وإذا سرق مرة اخرى قطعت رجله اليسرى ، ثم إذا سرق مرة اخرى سجنه وتركت رجله اليمنى يمشي عليها إلى الغائط ويده اليسرى يأكل بها ويستنجي بها ، فقال : إني لأستحيى من الله أن أتركه لا ينتفع بشيء ولكني أسجنه حتى يموت في السجن ، وقال : ما قطع رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) من سارق بعد يده ورجله .

وعن حميد بن زياد ، عن الحسن بن محمد بن سماعة ، عن غير واحد ، عن أبان بن عثمان ، عن زرارة ، عن أبي جعفر ( عليه السلام ) قال : كان علي ( عليه السلام ) لا يزيد على قطع اليد والرجل ويقول : إنّي لأستحيي من ربّي أن أدعه ليس له ما يستنجي به أو يتطهر به .

قال : وسألته إن هو سرق بعد قطع اليد والرجل ؟ قال : استودعه السجن أبدا واغني عن الناس شره .

"اميرالمؤمنين (ع) درباره دزد چنين قضاوت مي كرد كه : در نوبت اول دزدي دست راست او را مي بريد، در نوبت دوم دزدي پاي چپ او را مي بريد، در نوبت سوم دزدي او را به زندان مي انداخت، و پاي راست او را نمي بريد تا بتواند خودش شخصا براي قضاي حاجت برود و دست چپ او را نيز نمي بريده تا بتواند با آن خوراك بخورد و خود را تطهير كند.

در كتاب "دعائم الاسلام" از علي (ع) نقل كرده است كه :
"آن حضرت دستور داد دست چند دزد را ببرند، آنگاه كه دستهايشان را بريدند آنان را دستور داد زخمهايشان را داغ كنند [تا خونريزي نكند، چون در قديم جلو خونريزي زخم را با داغ كردن و سوزاندن روي زخم مي گرفتند و ابزارهاي پيشرفته وجود نداشته است ]. سپس به پيشكار خود قنبر فرمود: قنبر! اينان را با خودت ببر و زخمهايشان را معالجه كن و به آنان خوب رسيدگي كن، هرگاه بهبود يافتند مرا خبر كن . پس آنگاه كه آنان بهبود يافتند قنبر به نزد آن حضرت آمده و گفت : آنان بهبودي يافته اند. حضرت فرمود: اينان را ببر و به هر كدامشان دو لباس بپوشان و دوباره به اينجا بازشان گردان .
قنبر چنين كرد، وقتي كه آنان را باز گردانيد [يك پيراهن و شلوار سفيد رنگ پوشيده بودند; لذا] مانند حاجيان احرام بسته بودند."

در متن عربي اين حديث واژه "حسم" از "حسم العرق" گرفته شده و به معناي داغ كردن رگ بريده و پاره شده است تا خونريزي نكند.

كليني با سند خود از حارث بن حضيره روايت كرده است كه او گفت :
"در مدينه به يك مرد حبشي برخوردم كه آبكشي و آبرساني مي كرد ولكن دست او بريده شده بود، به او گفتم : دستت را چه كسي بريده است ؟ گفت : دستم را بهترين مردم دنيا بريده است ! سپس اضافه كرد: ما هشت نفر بوديم كه در جريان يك عمل دزدي دستگيرمان ساخته و همه مان را به نزد علي بن ابي طالب (ع) بردند. ما پيش او به دزدي خود اعتراف كرديم . آن حضرت از ما پرسيد: آيا مي دانستيد كه دزدي حرام است ؟ ما گفتيم : بلي . او دستور داد انگشتان دست ما را بجز انگشت ابهام بريدند. سپس دستور داد ما را در خانه اي زنداني كردند، در آنجا به ما روغن و عسل مي خورانيدند، تا اينكه بالاخره زخمهاي دستمان بهبودي يافت، آنگاه او دستور داد ما را بيرون آورده و لباس بسيار خوبي به ما پوشانيدند، آنگاه فرمود: اگر توبه كنيد و خودتان را اصلاح نمائيد،

اين براي شما بهتر است، در اين صورت خداوند شما را در بهشت به دستهايتان ملحق مي كند; اما اگر توبه نكنيد خداوند شما را در جهنم به دستهايتان ملحق خواهد كرد.

حتی از بیت المال برایشان خرجی مقرر فرمود .

*********************************************

واما بفتوای فقیهان عامه :
بار اول قطع دست راست , بار دوم قطع پای چپ . ( تا اینجا همه موافق هستند ) از مرحله سوم اختلاف شروع شود .ابو حنیفه واحمد در روایتی گویند , در مرتبه سوم زندان ابد نیست بلکه:
« یُحبَسُ ویُضرَب ُ حتی تَظهر توبتهُ او یموت » زندان کرده وشلاق می زنند تا یا توبه کند ویا بمیرد .
شافعی ومالک گویند : در مرتبه سوم , دست چپ ودر مرتبه چهارم پای راست دزد قطع میشود .
اهل سنت گویند : در مرتبه پنجم , دزد تعزیرمیشود. " وفی الخامسة یعزر ویُحبَس "( المغنی 10/271)

ولی در فقه شیعه ؛ حبس مؤبد میشود , خرجی او هم ازبیت المال داده میشود ؛ اگر مالی ندارد . اجماع شیعه چنین است .

این فتوا بر خلاف شافعی ومالک است ؛ زیرا ایشان گویند در مرحله سوم ؛ دست چپ دزد قطع میشود .

سوال دوم – محل قطع را چگونه معیّن می کنیم ؟
جواب – در این خصوص آراء مختلف است . شیعه به استناد خبر امام جواد ع وسایر معصومین ع گوید ؛ فقط چهار انگشت را از بیخ بند انگشتان ببرید . اهل سنت دو نظریه دارند : خوارج گویند از کتف قطع شود , زیرا در عرف از نوک انگشتان تا کتف را دست گویند . مذاهب اربعه گویند : ازمچ ویا بالاتر از آن .

(خشونت و رافت را بین عامه و خاصه ببینید )

واما چرا شیعه از بیخ 4 انگشت گوید بدین دلیل است :

قال تعالی : " فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم " بقره 79
نوشتن با انگشتان صورت گرفته ونه با مچ ونه با کتف . از این توضیح خداوند مشخص شود که بایدیهم , انگشتان را ملاک است . رک : مجمع البیان طبرسی 7/30 و تبیان طوسی 5/438

http://fajr42.blogfa.com/post-96.aspx

عبد الزهرا;139124 نوشت:
سنن ابوداوود كتاب38 حديث4396: جابر بن عبدالله روايت مي كند: دزدي را نزد پيامبر آوردند فرمود اورا بكشيد.گفتند يا رسول الله او مرتكب دزدي شده. پس فرمود:دست اورا ببريد.پس دست راستش را قطع كردند. بار ديگر همان دزد را نزد پيامبر آوردند فرمود او را بكشيد گفتند يا رسول الله او مرتكب دزدي شده پس فرمود پاي اورا قطع كنيد.پاي چپش را قطع كردند. بار سوم اورا نزد پيامبر آوردند فرمود او را بكشيد گفتند يا رسول الله او مرتكب دزدي شده پس فرمود دست اورا قطع كنيد.دست چپش را قطع كردند.بار چهارم او را نزد پيامبر آوردند فرمود او را بكشيد گفتند يا رسول الله او مرتكب دزدي شده پس فرمود پاي اورا قطع كنيد. پس پاي راستش را قطع كردند بار پنجم او را نزد پيامبر آوردند فرمود او را بكشيد. بنابراين ما اورا برديم وكشتيم واوراكشيده ودر چاهي انداختيم وروي او سنگ ريختيم.

با سلام خدمت شما دوست عزیز
همانطور که شما هم برداشت کردید این حدیث از نظر متنی هم ضعیف می باشد.
در مورد یک حدیث دو جهت مورد بررسی قرار می گیرد :

1-سند حدیث:آیا راویان این حدیث ثقه هستند و یا ضعیف و دروغگو و ...

2-متن حدیث:آیا در حدیث اضطراب وجود دارد یا اشتباه و...
دوست عزیز کارشناس این حدیث را از نظر سندی مورد بررسی قرار دادند و جا داره از ایشان تشکر کنیم.

اما در مورد متن می توان اشکالات زیر را به این حدیث گرفت:

1-نسبت دادن قضاوت های خلاف دین اسلام به پیامبر(ص)به صورتی که هر وقت دزد را پیش حضرت می آوردند ایشان بدون هیچ روش صحیح قضاوتی فورا می فرمود بکشید در حالیکه قطع دست هم شرایطی دارد:

سرقت در صورتی موجب حد می‌شود که دارای کلیه شرایط شرایط و خصوصیات زیر باشد:
1ـ سارق به حد بلوغ شرعی رسیده باشد.
2ـ سارق در حال سرقت عاقل باشد.
3ـ سارق با تهدید و اجبار وادار به سرقت نشده باشد.
4ـ سارق قاصد باشد.
5ـ سارق بداند و ملتفت باشد که مال غیر است.
6ـ سارق بداند و ملتفت باشد که ربودن آن حرام است.
7ـ صاحب مال، مال را در حرز قرار داده باشد.
8ـ سارق به تنهایی یا با کمک دیگری هتک حرز کرده باشد.
9ـ به اندازه نصاب یعنی 5/4 نخود طلای مسکوک که به صورت پول معامله می‌شود یا ارزش آن به آن مقدار باشد، در هر صورت پول معامله ‌شود یا ارزش آن به آن مقدار باشد و در هر بار سرقت شود.
10ـ سارق مضطر نباشد.
11ـ سارق پدر صاحب مال نباشد.
12ـ سرقت در سال قحطی صورت نگرفته باشد.
13ـ حرز و محل نگهداری مال، از سارق غصب نشده باشد.
14ـ سارق مال را به عنوان دزدی برداشته باشد.
15ـ مال مسروق در حرز متناسب نگهداری شده باشد.
16ـ مال مسروق از اموال دولتی و وقف و مانند آن که مالک شخصی ندارد نباشد.

راه هاي ثبوت سرقت
سرقتي كه موجب حد است، با يكي از راه هاي زير ثابت مي شود:
1 .شهادت دو مرد عادل.
2. دومرتبه اقرار سارق نزد قاضي ،به شرط آن كه اقرار كننده بالغ و عاقل وقاصد و مختار باشد.
3. علم قاضي .
اگر سارق يك مرتبه نزد قاضي اقرار به سرقت كند، بايد مال را به صاحبش بدهد اما حد بر او جاري نمي شود.

شريط اجراي حد
در صورتي حد سرقت جاري مي شود كه شرايط زير موجود باشد
1 .صاحب مال از سارق نزد قاضي شكايت كند
2 .صاحب مال پيش از شكايت سارق را نبخشيده باشد.
3 .صاحب مال پيش از شكايت مال را به سارق نبخشيده باشد .
4 .مال مسروق قبل از ثبوت جرم نزد قاضي از راه خريد و مانند آن به ملك سارق درنيايد .
5 .سارق قبل از ثبوت جرم از اين گناه توبه نكرده باشد.

2-اشکال دیگر هم در مورد دفن میت است که اصلا با مبانی اسلام سازگاری ندارد.

نکته ای هم که باید ذکر شود اینست که از نظر ما امامیه این احادیث اعتباری ندارند.

اما دوست ما یک سوالی هم مطرح کردند به این صورت که کسی که دستش قطع باشد دیگر نمی تواند دزدی کند و این محال است باید بگم 4 انگشت دست قطع می شود و اینچنین امکان دارد باز هم دزدی کند.

سؤال:
دو روایت وجود دارد که نشان می‌دهد اسلام دین خشونت است: روایت اول: پیامبر فرمود: در آخر زمان جوانانی با افكار وعقیده‌های احمقانه پیدا می‌شوند، آنها خوب حرف می‌زنند اما همانند تیر كه ازكمان می‌رود از اسلام خارج می‌شوند، ایمانشان از گلویشان رد نمی‌شود. پس هر جا آنها را یافتید بكشیدشان، درروز رستاخیز برای كشنده آنها پاداش خواهد بود. روایت دوم: عبدالله ابن عباس روایت می‌كند: مرد كوری همسر كنیزی داشت كه به پیامبر ناسزا می‌گفت او را نهی می‌كرد اما او دست بر نمی‌داشت. یک شب كنیز شروع به ناسزا گفتن به پیامبر كرد مرد او را برحذر داشت او دست بر نداشت. مرد خنجری بر داشت و در شكم زن فرو برد و شكم او را پاره كرد و بچه ای كه در شكم داشت بین پاهایش افتاد وغرق خون شد. فردای آن روز وقتی به پیامبر خبر دادند.او مردم راجمع كرد و فرمود : شما را بخدا سوگند می‌دهم و بحق خودم سوگند می‌دهم كسی كه این كار را كرده جلو بیاید .مرد درحالی كه می‌لرزید برخاست وجلوی پیامبر ایستاد و گفت: یا رسول الله من ارباب او هستم او بشما ناسزا می‌گفت و شما را انكار می‌كرد من او را نهی كردم اما فایده‌ای نداشت. پس او را کشتم. پیامبر از او تشکر کرد. (صحیح بخاری جلد4 كتاب 63 حدیث 260)

پاسخ:
پاسخ روایت اول:
علی چند نفر را سوزاند وقتی خبر به ابن عباس رسید گفت:اگر من جای او بودم انها را نمی سوزاندم زیرا پیامبر فرموده هیچ کس را مانند خداوند مجازات نکنید.اما بدون شک انها را می کشتم چون پیامبر فرموده: هرمسلمانی که از دین بر گردد باید کشته شود.
این حدیث هم اگر اشتباه نکنم به جز در کتاب سنن ابوداوود در کتاب دیگری نیامده است.
با مقایسه قرائن و شواهد این خبر در مورد خوارج است و منظور از آخر زمان دوره پیامبر است نه آخر الزمان .
ضمن این که در منابع شیعه چیزی شبیه این ندیدم بلکه بر خلاف آن از جوانان عجم تمجید هم شده است که در آخر الزمان به کمک دین خدا می شتابند !
أخبرنا أحمد بن هوذة أبو سليمان قال: حدثني إبراهيم بن إسحاق النهاوندي عن عبدالله بن حماد الانصاري، عن أبى الجارود، عن أبى جعفر الباقر(عليه السلام) قال: " أصحاب القائم ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا أولاد العجم، بعضهم يحمل في السحاب نهارا، يعرف باسمه واسم أبيه ونسبه وحليته، وبعضهم نائم على فراشه فيوافيه في مكة على غير ميعاد ".
پس این روایت در شان خوارج است که دیگران را کافر می دانستند و در قتل آنها به خود هیچ شک و تردیدی راه نمی دادند و چون مردم سرزمینهای مسلمان نشین را کافر می پنداشتند، در حمله به شهرهای مسلمان نشین ضمن قتل عام مردان، زنان و کودکان را نیز می کشتند و به هیچ موجود زنده ای در آن دیار رحم نمی کردند و حتی حیوانات را نیز از پا در می آرودند و درختان را نیز می بریدند. روایت دقیقا احوال ایشان را بیان می‌کند، چنان که حضرت علی (ع) به استناد به این حدیث با خوارج جنگید. پس این مربوطه به کسانی است که وجودشان برای جامعه انسانی بسیار بسیار خطرناک است.و شاید بتوان گفت، وهابیون نیز امروز ادامه همین خوارج هستند. که بسیار بی رحمانه عمل می‌کنند، و در کشتن زنان و کودکان نیز از خود ترحمی نشان نمی‌دهند و چنین است که مایه آبروریزی برای اسلام و مسلمین هستند. پس دستور قتل مربوط به این گونه افرادی است که خود در صورت زنده بودن مأموران قتل عام مردم به شمار می‌روند و یادآور آن شعر معروف است که «ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسفندان» (1)


پاسخ روایت دوم:
حقیقت ماجرای این داستان که نقل شده به این گونه است که می آید: زن بدكارى از بنى خطمه كه او را «عصماء» ميگفتند در مجالس اوس و خزرج شركت می‌كرد و با خواندن اشعار تحریک‌آميز مردم را بر ضد حضرت رسول به شورش واميداشت و در بنى خطمه جز يک نفر بنام «عمير بن عدى» مسلمان ديگرى نبود. و عمیر برادر عصماء بود. عصماء به شدت علیه پیامبر تبلیغات می‌کرد و در این راه از گفتن سخنان و اشعار زشت باکی نداشت. چنان که شعری از او درباره رسول الله و بقیه مسلمانان در تاریخ ثبت شده است که بسیار زشت و زننده است و در این جا بنده شعر رکیک او را قرار می‌دهم تا کسانی که مایل هستند خود آن را ترجمه کنند:
فباست بني مالك و النّبيت و عوف و باست بني الخزرج‏
أطعتم أتاويّ من غيركم فلا من مراد و لا مذحج‏
ترجونه بعد قتل الرّءوس كما يرتجى مرق المنضج‏
این شعر دهان به دهان میان مشرکان و مخالفان پیامبر دهان به دهان می‌گشت، و پیامبر و یارانش را مسخره می‌کردند. جالب آن که این شعر تا ده‌ها سال در زبان مردم بود تا این که محمد بن عمر واقدي (م 207ق) در کتاب مغازی خود برای نخستین بار این شعر را ثبت کرده است. این که این شعر تا این زمان در زبان مردم بود گویای این نکته است که شعر در زبان عرب جاهلی چقدر اهمیت و کارایی داشته است. به هر حال عمیر با دیدن این وضعیت و اینکه این زن از این کارهایش دست بردار نیست با آنکه کور بود، شبانه به خانه این زن که خواهرش بود رفت و این زن را شبانه و مخفیانه با چاقو کشت. هنگامی که خواهرزادگان بیدار شدند، فریاد سردادند و عمیر ترسید که آنها شخصی غیر از او را به عنوان قاتل بگیرند و بکشند. بنابر این پیش پیامبر رفت و او را از اقدام خود آگاه کرد پس پیامبر به او گفت آیا خواهرت را کشتی؟ گفت بله. پیامبر فرمود: چرا؟ گفت برای آن که شما را اذیت می کرد. پس پیامبر نزد فرزندانش فرستاد و از آنها خواست کسی را جز عمیر قاتل مادرشان ندانند. (2)
این دقت لازم است که وی حامله نبود و در احکام اسلامی هرگز هیچ زن حامله‌ای را نمی‌توان کشت و اگر کسی چنین کند باید دیه فرزند را بپردازد. در این مورد نیز این زن به دستور پیامبر کشته نشد؛ بلکه این مرد خواهر خود را از بدون دستور پیامبر کشته بود. (3)

گفتنی است ابن اثیر در اسدالغابه نام او را غشمير بن خرشة ثبت کرده است. و عصیماء را عصماء دختر مروان یهودی خوانده است. ولی به نظر می‌آید این سخن درست نیست چرا که در میان دیگر منابع بجز الاصابه از ابن حجر، چنین نامی دیده نمی‌شود. و نبود این نام در دیگر کتب، و رونویسی الاصابه از اسدالغابه ما را به این نکته رهنمون می‌شود که احتمالا این نام ابتدا به اشتباه وارد کتاب اسدالغابه شده، و الاصابه نیز به تاسی از او این نام را در کتاب خود آورده است. (4)
به نظر می آید این غشمیر تصحیف شده همان عمیر است.
در این بین بلاذری ضمن آن که او را از تیره بنى خطمة، و از قبیله أوس‏ معرفی می‌کند، می گوید او از پیامبر اجازه داشت که عصیماء را بکشد و شبانه به خانه آن زن رفت و او را کشت. اما در نقل او اشکالی به چشم می‌آید و آن این که این مرد نابینا گونه می‌توانسته شبانه وارد خانه آن زن شود و او را بیابد و در تاریکی او را بکشد؟ این عدم دقت از بلاذری قسمتهای پیشین گزارش او را در این باره زیر سؤال می‌برد. (5)

در پایان معلوم می‌گردد که دستور کشتن این زن از سوی پیامبر نبوده و این شخص بدست یک مسلمان در حالی کشته می‌شود که دیگران را به جنگ با پیامبر تشویق می‌کرد و با توهین کردن و شعرهای رکیک پیامبر و یارانش را مسخره می‌کرد. که در نهایت بدست برادرش کشته شد.


منابع:

1. بلاذری، احمد بن یحیی، كتاب جمل من انساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، دار الفكر، بیروت، چاپ اول، 1417 ق/ 1996 م، ج ‏2، ص 376.
2. جزری، علی بن محمد، أسد الغابة فى معرفة الصحابه، دار الفكر، بیروت، 1409 ق/ 1989 م، ج ‏3، ص 782؛ عسقلانی، احمد بن علی، الإصابة فى تمييز الصحابه، تحقيق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، دارالكتب العلميه، بیروت، چ اول، 1415/1995، ج‏ 4، ص 590.
3. الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (م 463)، تحقيق على محمد البجاوى، بيروت، دار الجيل، چ اول، 1412/1992، ج ‏3، ص1218؛ كتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى (م 279)، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، دار الفكر، بیروت، 1417 ق/ 1996 م، چاپ اول، ج ‏1، ص 479.
4. جزری، علی بن محمد، أسد الغابة، ج ‏4، ص 40؛ الإصابه، ج ‏5، ص 264.
5. بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب‏ الأشراف، ج ‏1، ص 479.

موضوع قفل شده است