"محبوب الله سعدی شیرین سخن" در کلام بزرگان

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
"محبوب الله سعدی شیرین سخن" در کلام بزرگان


بسم الله الرحمن الرحیم


"محبوب الله سعدی شیرین سخن" در کلام بزرگان

هر که سعدی را کند انکار، به شیطان ماند!!!

ملک الشعرای بهار در تضمینی زیبا از غزل معروف سعدی عشق و ارادت خود به استاد سخن را اینگونه ابراز می نمایند:( ابیات سبز رنگ از سعدی است)

سعدیا! چون توکجا نادره گفتاری هست؟ ****یا چوشیرین سخنت نخل شکرباری هست؟
یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟ **** هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست

« مشنو ای دوست! که غیر از تو مرا یاری هست


یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست »


لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوس ****به هوس بال زد و گشت گرفتار قفس
پایبند تو ندارد سر دمسازی کس*******موسی اینجا بنهد رخت به امید قبس

« به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس

که به هر حلقهٔ زلف تو گرفتاری هست »


بی‌گلستان تو در دست بجز خاری نیست****به ز گفتار تو بی‌شائبه گفتاری نیست
فارغ از جلوهٔ حسنت در و دیواری نیست**** ای که در دار ادب غیر تو دیاری نیست!

« گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست

در و دیوار گواهی بدهد کآری هست »


دل ز باغ سخنت ورد کرامت بوید********پیرو مسلک تو راه سلامت پوید
دولت نام تو حاشا که تمامت جوید******کآب گفتار تو دامان قیامت شوید

« هرکه عیبم کند از عشق و ملامت گوید

تا ندیده است تو را، بر منش انکاری هست »


روز نبود که به وصف تو سخن سر نکنم**شب نباشد که ثنای تو مکرر نکنم

منکر فضل تو را نهی ز منکر نکنم********نزد اعمی صفت مهر منور نکنم

« صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟

همه دانند که در صحبت گل خاری هست »


هرکه را عشق نباشد، نتوان زنده شمرد*******وآن که جانش ز محبت اثری یافت، نمرد
تربت پارس، چو جان جسم تو در سینه فشرد***لیک در خاک وطن آتش عشقت نفسرد

« باد، خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد

آب هر طیب که در طبلهٔ عطاری هست »


سعدیا! نیست به کاشانهٔ دل غیر تو کس***** تا نفس هست، به یاد تو برآریم نفس
ما بجز حشمت و جاه تو نداریم هوس*******ای دم گرم تو آتش زده در ناکس و کس!

« نه من خام طمع عشق تو می‌ورزم و بس

که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست »


کام جان پر شکر از شعر چو قند تو بود ********بیت معمور ادب طبع بلند تو بود
زنده جان بشر از حکمت و پند تو بود********سعدیا! گردن جانها به کمند تو بود

« من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود؟

سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست »


راستی دفتر سعدی به گلستان ماند********طیباتش به گل و لاله و ریحان ماند
اوست پیغمبر و آن نامه به فرقان ماند******وآن که او را کند انکار، به شیطان ماند

« عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند

داستانی است که بر هر سر بازاری هست »




برچسب: 


سعدیا خوشتر از حدیث تو نیست**تحفه ی روزگار اهل شناخت

آفرین بر زبان شیرینت*******کاین همه شور در جهان انداخت


عبدالرحمن جامی در سبحة الابرار در خصوص واقعه شبی که سعدی بیت معروف "برگ درختان سبز،در نظر هوشیار *هر ورقش دفتری ست معرفت کردگار" را می سرود، می فرماید:


حکایت شیخ مصلح‌الدین سعدی شیرازی رحمة الله، که چون این بیت بگفت که:

«برگ درختان سبز، در نظر هوشیار» «هر ورقی دفتری‌ ست معرفت کردگار»،

یکی از اکابر (که در دل، منکر سعدی بود) در خواب دید که جمعی از ملائکه طبق‌های نور از بهر نثار وی می‌ بردند:



سعدی آن بلبل «شیراز سخن» **** در گلستان سخن دستان زن

شد شبی بر شجر حمد خدای******* از نوای سحری سحر نُمای

بست بیتی ز دو مصراع به هم ******** هر یکی مطلع انوار قدم

جان از آن مژدهٔ جانان می‌یافت ****** بر خرد پرتو عرفان می‌تافت

عارفی زنده‌دلی بیداری ********** که نهان داشت بر او انکاری

دید در خواب که درهای فلک ********* باز کردند گروهی ز ملک

رو نمودند ز هر در زده صف ********* هر یک از نور نثاری بر کف

پشت بر گنبد خضرا کردند ********** رو درین معبد غبرا کردند

با دلی دستخوش خوف و رجا **** گفت کای گرم روان! تا به کجا؟

مژده دادند که: «سعدی به سحر*** سُفت در حمد، یکی تازه گهر

نقد ما کان نه به مقدار وی است ** بهر آن نکته ز اسرار وی است»

خواب‌بین عقدهٔ انکار گشاد ********** رو بدان قبلهٔ احرار نهاد

به در صومعهٔ شیخ رسید ********* از درون زمزمهٔ شیخ شنید

که رخ از خون جگر تر می‌کرد ****** با خود آن بیت مکرر می‌کرد


هم بوَد شوري در اين سر بي خلاف


كاين‌همه شيرين زباني مي‌كند

الهي قمشه‌اي می گوید: سعدي از شاعران محبوب جهان است . آثار سعدي در غرب در مجموعه كتب مقدسه به طبع رسيده و پيوسته مورد ستايش و منبع الهام بزرگان مغرب زمين بوده است.

دكتر سيدحسين محيي‌الدين الهي قمشه‌اي در یادداشتی به تاثیر سعدی در ادبیات غرب می پردازد.

وی می نویسد: در معرفي سعدي و شرح حال او خوانندگان را به كتابهاي بسياري كه در اين زمينه نوشته شده از جمله كتاب «زبان خوش سعدي» اثر استاد فقيد، عبدالحسين زرين كوب، ارجاع مي‌دهيم و براي آشنايي با كليات انديشه سعدي و پيام‌هاي او مطالعه مقاله «از نفس تا عشق» اثر نگارنده را در كتاب مقالات توصيه مي‌كنيم. همچنين در مقدمه جلد دوم يا سوم اين مجموعه كه 365 روز در صحبت شكسپير است مقايسه نسبتاً مفصلي بين سعدي و شكسپير آمده است كه به نظر علاقمندان خواهد رسيد. در اينجا تنها به ذكر چند نكته اكتفا مي‌كنيم.

بازگشت سعدی
سعدي از شاعران محبوب جهان است و ترجمه‌هاي متعدد از گلستان و بوستان او از زمان رنسانس به بعد به زبان‌هاي مختلف اروپايي و آسيايي عرضه شده و نيز غزليات و قصايد او نيز به محافل ادب مغرب و مشرق راه‌يافته است.

وقتي اولين بار گلستان و بوستان سعدي به زبان لاتين ترجمه شد، يكي از كشيشان مسيحي پس از مطالعه كتاب چنين تصور كرده بود كه اين كتاب متعلق به يكي از پيامبران بني‌اسرائيل است كه اثرش تازه پيدا شده است!

آثار سعدي در غرب در مجموعه كتب مقدسه به طبع رسيده و پيوسته مورد ستايش و منبع الهام بزرگان مغرب زمين بوده است. هنري ديود ثورو ـ شاعر و نويسنده بزرگ آمريكايي در قرن نوزدهم، نويسنده كتاب معروف والدن ـ از عاشقان سعدي بوده و گفته است كه: «من همان سعدي هستم كه پس از شش قرن باز آمده‌ام و يا سعدي همان ثورو است كه شش قرن پيش به نام سعدي در جهان زيسته است!»

همطراز با شکسپیر

امرسون ـ شاعر و نويسنده آمريكايي ـ نيز از ستايشگران سعدي بوده و او را در كنار شكسپير و دانته و همر و در شمار شاعراني قرار داده است كه سخنانشان پيوسته تازه و باطراوت است و اين قضاوت‌ها نشان درستي است از اينكه اهميت سعدي چنان‌كه بعضي از محققان معاصر گمان برده‌اند، تنها به زبان فصيح و سحر كلامش نيست، بلكه چنان‌كه خود سعدي اشاره كرده، آن زبان جادويي تنها نقابي است بر چهره شاهد زيبارويي است كه مقصود و محبوب اوست.

نقابي است هر سطر من زين كتيب
فروهشته بر عارضي دلفريب

معاني است در زير حرف سياه
چو در پرده معشوق و در ميغ، ماه

در اوراق سعدي نگنجد ملال
كه دارد پس پرده چندين جمال

مرا كاين سخن‌هاست مجلس‌فروز
چو آتش در او روشنايي و سوز

نرنجم ز خصمان اگر برتپند
كزين آتش پارسي در تب‌اند(بوستان)

نه صورتي است مزخرف سروده سعدي
چنان‌كه بر در گرمابه مي‌كند نقاش

كه برقعي است مرصع به لعل و مرواريد
فرو گذاشته بر روي شاهد جمّاش
(غزليات)

اين شاهد جماش، همان گوهر معني است و به گفته شمس تبريزي «المعني هوالله». معني و جانِ جانِ جان همه معاني خداست و لذا توصيه سعدي اين است كه:

رفيقان، چشم از اين ظاهر بدوزيد
كه ما را در ميان سرّي است مكتوم

همه عالم گر اين صورت ببينند
كس اين معني نخواهد كرد معلوم

بدين نگاه، شيرين زباني سعدي محصول شور عاشقانه و عارفانه‌اي است كه در دل اوست و به حقيقت آن شور است كه اين شيريني‌ها را خلق مي‌كند.

هم بوَد شوري در اين سر بي خلاف
كاين‌همه شيرين زباني مي‌كند(غزليات)

آتشي از سوز عشق در دل داوود بود
تابه فلك مي‌رسيد بانگ مزامير او

سعدي شيرين سخن! اين همه شور از كجا؟
شاهد ما آيتي است، اين همه تفسير او
(غزليات)

البته مقام افصح المتكلمين براي سعدي محرز است و به قول خود او «سخن، ملكي است سعدي را مسلم» و جادوي سخن او هزاران قافله دلها را مفتون و شيداي خود كرده است؛ اما اگر آتش عشق و نور حكمت و معرفت سعدي در پيش اين كاروان سحر نبود، تاثير آن مانند هر جادوي ديگر به تدريج كمرنگ مي‌شد و از رونق مي‌افتاد:

لاف مزن سعديا، شعر تو خود سحرگير
سحر نخواهد خريد غمزه جادوي دوست

و به‌خصوص از وراي ترجمه قادر به جلوه‌گري و دلبري نبود و اگر چنين نبود، ثورو كه فارسي نمي‌دانست، نمي‌گفت كه: «من همان سعدي‌ام!» و امرسون با مطالعه ترجمه آثار سعدي او را در كنار شكسپير نمي‌نهاد و ديگر بزرگان جهان كه اغلب فارسي نمي‌دانستند، از او به عظمت ياد نمي‌كردند و شعر معروف او «بني آدم اعضاي يك پيكرند» بر در سازمان ملل به چشم نمي‌خورد.

در ستایش سعدی
در خاتمه، ترجمه شعري از پرفسور نيكلسون انگليسي ـ مترجم و مفسر مثنوي مولانا و يكي از بزرگترين مستشرقان دوران اخيرـ را در ستايش سعدي مي‌آوريم و نيز به عنوان نمونه‌اي از تاثيرسخن سعدي در بزرگان اروپا، ترجمه يك قطعه شعر از خانم مارسلين دبور ـ شاعره فرانسوي ـ را درج مي‌كنيم و خوانندگان علاقه‌مند را به مطالعه مقالات متعددي كه در باب تاثير سعدي در غرب به انگليسي و فارسي وجود دارد حوالت مي‌دهيم.

حكيم خندان
‌اي حكيم خندان!
اي گنجينه حكمت انساني،
اي هوراس پارس،
اي كه برصفحات گلستانت...
كه كودكان بدان خواندن مي‌آموزند
و بزرگان به خواندنش دانا مي‌شوند...
درهم آميخته‌اي
نصيحت را با شادي
و حكايت را با حقيقت

چنان كه از خواندنش خيال افسون مي‌شود
و به شيوه بيانش معاني بر دل مي‌نشيند
چرا كه جامه‌اي ساده برتن دارد
و به نرمي دل مي‌ربايد
و عزيز مي‌كند لطيفه معنا را
و لطيف مي‌كند طنز بي‌پروا را

(رينولدنيكلسون)

گل‌هاي سعدي
امروز صبح مي‌خواستم دامني از گل سرخ برايت بياورم
اما آنقدر گل به دامن ريختم كه گره دامن تاب نياورد و گسست
گره دامن گسست و گل‌ها به همراه باد به پرواز آمدند
و همه در دامن دريا ريختند
و همراه امواج رفتند و ديگر باز نگشتند
فقط امواج را گلگونه كردند
و آتشي در دل دريا انداختند
امشب دامن من هنوز از آن گل‌هاي بامدادي عطرآگين است
اگر مي‌خواهي بوي خوش آن گل‌ها را احساس كني
سردر دامن بگذار.
(مارسلين دبور ـ شاعره فرانسوي)

شعر فوق ملهم از قطعه زير در ديباچه گلستان سعدي است: «به خاطر داشتم كه چون به درخت گل رسم، دامني پركنم هديه اصحاب را. چون برسيدم، بوي گل چنان مست كرد كه دامنم از دست برفت.»

موضوع قفل شده است