جمع بندی جایگاه اعتقاد به شانس در منطق دین

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
جایگاه اعتقاد به شانس در منطق دین

هو الفعّال لما یُرید

با سلام و ادب

اعتقاد به شانس چه جایگاهی در دین دارد؟

اموری که به شانس نسبت داده می شوند چه علل و عواملی دارند؟

با تشکر

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مسلم

حبیبه;754160 نوشت:
با سلام و ادب

اعتقاد به شانس چه جایگاهی در دین دارد؟

اموری که به شانس نسبت داده می شوند چه علل و عواملی دارند؟

با تشکر

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و احترام

ببینید تعبیر «شانس» یا «اتفاق» در جایی است که حادثه ای رخ دهد که انسان از آن بی اطلاع بوده، و انتظار آن را نداشته باشد، چون معنا ندارد که کسی بگوید من از همه پله‌های نردبان بالا رفتم و اتفاقا به پشت بام رسیدم(شهید مطهری، مجموعه آثار، ج6، ص714) یا از شانس خوبم به پشت بام رسیدم! پس در جایی است که انسان یک پدیده ای را می بیند که توقع آن را نداشته و از علت آن بی خبر بوده باشد؛ لذا اگز منظور او از کاربرد «شانس»، این است که آن پدیده برای انسان احتمالی است اما در عین حال علت و ضابطه‌ای دارد که انسان از آن بی خبر است، خب این عیبی ندارد، مثلا میگویند از هر پنج، یا ده نفر یکی شانس ورود به دانشگاه را دارد، خب این به معنای بدون علت بودن، یا بی ضابطه بودن نیست، بلکه بحث احتمال مطرح است، شانس به این معنا بارها در کلام مردم به کار می رود و مشکلی هم ندارد، همان طور که خود شهید مطهری(ره) در آثار خود بارها از این تعبیر استفاده کرده است(به عنوان مثال مجموعه آثار، ج1، ص316؛ ج3، ص185؛ ج3، ص343؛ ج13، ص29؛ ج15، ص897 و...).
اما اگر منظور این است که حوادث شانسی خارج از قانون علیت است، که از علت خود تخلف کرده است، یعنی نتیجه ای دیگر غیر از آنچه که توقع می رفت پدیدار گشته که نتیجه ای است که معلول آن علت نبوده باشد، خب روشن است چنین معنایی نه در نگاه عقلی پذیرفته است، و نه مورد پذیرش اسلام است، در همه قرآن و كلمات پيغمبر(ص) و ائمه(ع) نامى از بخت و شانس نمى‏بينيم، كتب فلسفه (نیز) از قديم هر وقت از بخت و اتفاق بحث كرده‏اند به عنوان يك موهوم از آن ياد كرده‏اند(شهید مطهری، مجموعه آثار، ج23، 726)

قرآن کریم صراحتا به نقش علل و عوامل در رخدادها و پدیده ها اشاره فرموده است، به عنوان نمونه بارها آب و باران را عامل رشد گیاهان معرفی نموده است:
«أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُم‏»؛ و از آسمان آبى فرو فرستاد و به وسيله آن، ميوه‏ها را پرورش داد تا روزى شما باشد.(بقره:2/22)
«هُوَ الَّذي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ كُلِّ شَيْ‏ء»؛ او كسى است كه از آسمان، آبى نازل كرد، و به وسيله آن، گياهان گوناگون رويانديم‏(انعام:6/99)
پس بدون شک تمام پدیده های عالم برخواسته از علل و عواملی هستند که ما به برخی از آنها علم داریم و نسبت به برخی بی اطلاع هستیم.

شهید مطهری(ره) بحث خوبی در این رابطه دارد که کلام ایشان را با اندکی دخل و تصرف بیان می کنم:
«اگر كسى چاهى به منظور آب كند و به گنجى رسيد و سود فراوان بُرد، يا به سنگى مصادف شد كه رنج او را بيهوده ساخت، در اين گونه موارد غايتى پيش آمده كه غايت فعل و معلولِ كار نبوده و چون براى هر حادثه علتى اثبات مى‏نماييم طبعا در همين جا نيز علتى مجهول الهويّه اثبات مى‏كنيم، كسى را كه در تلاش عادى خود يا بى‏كوچك‏ترين تلاش با غايتها و پيشامدهاى شيرينى روبرو مى‏شود «خوشبخت»(یا خوش شانس) مى‏ناميم و كسى را كه پى در پى با حوادث تلخ و ناگوارى روبرو مى‏شود «بدبخت»(یا بدشانس) مى‏شماريم.(ج6، ص717)
اما وقتى که به محاسبه علل اين گونه حوادث پردازيم خواهيم فهميد كه اشتباه ما اين بوده كه ما «دائم» را به جاى «غالب» گذاشته‏ايم. كندن چاه پنجاه مترى پيوسته انسان را به آب نمى‏رساند (كه در نتيجه اگر به آب نرسيد بدبختى و اگر به گنج رسيد خوشبختى بوده باشد) بلكه گاهى به آب مى‏رساند كه در پنجاه مترى سطح زمين آب موجود بوده باشد، چيزى كه هست كندن چاه پنجاه مترى هميشه انسان را به همان چيزى كه در پنجاه مترى سطح واقع است مى‏رساند، اگر آب است آب و اگر گنج است گنج و اگر سنگ است سنگ، و اين دائمى است.
و البته موقعى كه كندن چاه به گنج هدايت كرده از اين جهت بوده كه در پنجاه مترى سطح زمين گنج وجود داشته و با برداشتن خاك كه روى آن را پوشانيده بود گنج پوشيده پيدا شده و اين علل و شرايط جز اين، نتيجه نداشته است.
در همه موارد بخت سفيد و بخت سياه نمى‏توانيم حادثه‏اى را پيدا كنيم كه اثر مستقيم علل و شرايطى كه در محل واقعه تراكم نموده‏اند نباشد.(مجموعه آثار، ص717، و 718)
(پس) بديهى است كه اگر بشر اندكى واقع بين باشد و روابط علّى و معلولى حوادث و قضاياى عالم را درك كند، اگر اندكى در مسائل جهانْ علمى فكر كند، اگر كمى عقل و انديشه خود را به كمك بخواهد، مى‏فهمد كه مسئله شانس و بخت يك خيال و يك واهمه شيطانى بيش نيست. نه عقل مسئله شانس و بخت را به رسميت مى‏شناسد و نه دين.(همان، ج22، ص171)

با این اوصاف روشن می‌شود در برابر حوادث خوب و بدی که برای انسان اتفاق می افتد آنچه که با فرهنگ دین مناسبت بیشتری دارد این است که انسان در وقوع چنین حوادثی که به نفع او تمام می‌شود به جای این که بگوید «شانس آوردم» بگوید: «لطف خدا بود»؛ و اگر بدی به او رسید آن را از سوء رفتار خود یا دیگران، و یا اشتباه در محاسبات خویش بداند، همان طور که قرآن کریم می فرماید:
«ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِك‏»؛ آنچه از نيكيها به تو مى‏رسد، از طرف خداست و آنچه از بدى به تو مى‏رسد، از سوى خود توست‏ (نساء:4/79)

سوال
اموری که به شانس نسبت داده می شوند چه علل و عواملی دارند؟ و اصلا اعتقاد به شانس چه جایگاهی در دین دارد؟

پاسخ

تعبیر «شانس» یا «اتفاق» در جایی است که حادثه ای رخ دهد که انسان از آن بی اطلاع بوده، و انتظار آن را نداشته باشد، چون معنا ندارد که کسی بگوید من از همه پله‌های نردبان بالا رفتم و اتفاقا به پشت بام رسیدم(1) یا از شانس خوبم به پشت بام رسیدم! پس در جایی است که انسان یک پدیده ای را می بیند که توقع آن را نداشته و از علت آن بی خبر بوده باشد به آن «شانس» می‌گوید.

بنابراین اگز منظور او از کاربرد «شانس»، این است که آن پدیده برای انسان احتمالی است اما در عین حال علت و ضابطه‌ای دارد که انسان از آن بی خبر است، خب این کابرد عیبی ندارد، مثلا میگویند از هر پنج، یا ده نفر یکی شانس ورود به دانشگاه را دارد، خب این به معنای بدون علت بودن، یا بی ضابطه بودن نیست، بلکه بحث احتمال مطرح است، شانس به این معنا بارها در کلام مردم به کار می رود و مشکلی هم ندارد، همان طور که خود شهید مطهری(ره) در آثار خود بارها از این تعبیر استفاده کرده است(2)
اما اگر منظور این است که حوادث شانسی خارج از قانون علیت است، که از علت خود تخلف کرده است، یعنی نتیجه ای دیگر غیر از آنچه که توقع می رفت پدیدار گشته که نتیجه ای است که معلول آن علت نبوده باشد، خب روشن است چنین معنایی نه در نگاه عقلی پذیرفته است، و نه مورد پذیرش اسلام است، در همه قرآن و كلمات پيغمبر(ص) و ائمه(ع) نامى از بخت و شانس نمى ‏بينيم، كتب فلسفه (نیز) از قديم هر وقت از بخت و اتفاق بحث كرده‏ اند به عنوان يك موهوم از آن ياد كرده ‏اند(3)

قرآن کریم صراحتا به نقش علل و عوامل در رخدادها و پدیده ها اشاره فرموده است، به عنوان نمونه بارها آب و باران را عامل رشد گیاهان معرفی نموده است:
«أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُم‏»؛ و از آسمان آبى فرو فرستاد و به وسيله آن، ميوه‏ ها را پرورش داد تا روزى شما باشد.(4)
«هُوَ الَّذي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ كُلِّ شَيْ‏ء»؛ او كسى است كه از آسمان، آبى نازل كرد، و به وسيله آن، گياهان گوناگون رويانديم‏(5)
پس بدون شک تمام پدیده های عالم برخواسته از علل و عواملی هستند که ما به برخی از آنها علم داریم و نسبت به برخی بی اطلاع هستیم.

شهید مطهری(ره) بحث خوبی در این رابطه دارد که کلام ایشان را با اندکی دخل و تصرف بیان می کنم:
«اگر كسى چاهى به منظور آب كند و به گنجى رسيد و سود فراوان بُرد، يا به سنگى مصادف شد كه رنج او را بيهوده ساخت، در اين گونه موارد غايتى پيش آمده كه غايت فعل و معلولِ كار نبوده و چون براى هر حادثه علتى اثبات مى ‏نماييم طبعا در همين جا نيز علتى مجهول الهويّه اثبات مى‏كنيم، كسى را كه در تلاش عادى خود يا بى‏ كوچك‏ترين تلاش با غايتها و پيشامدهاى شيرينى روبرو مى‏ شود «خوشبخت»(یا خوش شانس) مى‏ ناميم و كسى را كه پى در پى با حوادث تلخ و ناگوارى روبرو مى‏ شود «بدبخت»(یا بدشانس) مى‏ شماريم.(6)
اما وقتى که به محاسبه علل اين گونه حوادث پردازيم خواهيم فهميد كه اشتباه ما اين بوده كه ما «دائم» را به جاى «غالب» گذاشته‏ ايم. كندن چاه پنجاه مترى پيوسته انسان را به آب نمى‏ رساند (كه در نتيجه اگر به آب نرسيد بدبختى و اگر به گنج رسيد خوشبختى بوده باشد) بلكه گاهى به آب مى ‏رساند كه در پنجاه مترى سطح زمين آب موجود بوده باشد، چيزى كه هست كندن چاه پنجاه مترى هميشه انسان را به همان چيزى كه در پنجاه مترى سطح واقع است مى ‏رساند، اگر آب است آب و اگر گنج است گنج و اگر سنگ است سنگ، و اين دائمى است.
و البته موقعى كه كندن چاه به گنج هدايت كرده از اين جهت بوده كه در پنجاه مترى سطح زمين گنج وجود داشته و با برداشتن خاك كه روى آن را پوشانيده بود گنج پوشيده پيدا شده و اين علل و شرايط جز اين، نتيجه نداشته است.
در همه موارد بخت سفيد و بخت سياه نمى‏توانيم حادثه‏ اى را پيدا كنيم كه اثر مستقيم علل و شرايطى كه در محل واقعه تراكم نموده‏ اند نباشد.(7)
(پس) بديهى است كه اگر بشر اندكى واقع بين باشد و روابط علّى و معلولى حوادث و قضاياى عالم را درك كند، اگر اندكى در مسائل جهانْ علمى فكر كند، اگر كمى عقل و انديشه خود را به كمك بخواهد، مى ‏فهمد كه مسئله شانس و بخت يك خيال و يك واهمه شيطانى بيش نيست. نه عقل مسئله شانس و بخت را به رسميت مى‏شناسد و نه دين.(8)

با این اوصاف روشن می‌شود در برابر حوادث خوب و بدی که برای انسان اتفاق می افتد آنچه که با فرهنگ دین مناسبت بیشتری دارد این است که انسان در وقوع چنین حوادثی که به نفع او تمام می‌شود به جای این که بگوید «شانس آوردم» بگوید: «لطف خدا بود»؛ و اگر بدی به او رسید آن را از سوء رفتار خود یا دیگران، و یا اشتباه در محاسبات خویش بداند، همان طور که قرآن کریم می فرماید:
«ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِك‏»؛ آنچه از نيكيها به تو مى‏ رسد، از طرف خداست و آنچه از بدى به تو مى ‏رسد، از سوى خود توست‏.(9)
_____________________________
1. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، ج6، ص714.
2. همان، به عنوان مثال مجموعه آثار، ج1، ص316؛ ج3، ص185؛ ج3، ص343؛ ج13، ص29؛ ج15، ص897.
3. همان، ج23، 726.
4. بقره:2/22.
5. انعام:6/99.
6. مجموعه آثار، ج6، ص717.
7. همان، ج6، ص717، و 718.
8. همان، ج22، ص171.
9. نساء:4/79.

موضوع قفل شده است