جمع بندی چرا دیه چهار انگشت زن کمتر از دیه سه انگشت اوست ؟!!!

تب‌های اولیه

132 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا دیه چهار انگشت زن کمتر از دیه سه انگشت اوست ؟!!!

[="Navy"]سلام
در فقه مطلبی مطرح است چنانچه شیخ مفید نیز در کتاب مقنعه ضمن بیان همین مطلب که زن در دیه اعضا و جوارح با مرد مساوی است تا به ثلث دیه برسد و وقتی به ثلث رسید به نصف دیه مرد برمی گردد به قطع انگشتان مثال می زند که تا قطع سه انگشت دیه زن با مرد برابری می کند و وقتی چهار انگشت قطع شد دیه زن نصف می شود و می گوید بعد از رسیدن به ثلث، میزان دیه برمی گردد به اصل دیه زن که نصف دیه مرد است و می گوید سنت پیامبر(ص) بر این حکم قرار گرفته و اخبار و روایات از ائمه(ع) بر این امر متواتر است.

الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ‏ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ قَطَعَ إِصْبَعاً مِنْ أَصَابِعِ الْمَرْأَةِ كَمْ فِيهَا قَالَ عَشْرٌ مِنَ الْإِبِلِ قُلْتُ قَطَعَ اثْنَتَيْنِ قَالَ عِشْرُونَ مِنَ الْإِبِلِ قُلْتُ قَطَعَ ثَلَاثاً قَالَ ثَلَاثُونَ مِنَ الْإِبِلِ قَالَ قُلْتُ أَرْبَعاً قَالَ عِشْرُونَ مِنَ الْإِبِلِ قُلْتُ سُبْحَانَ اللَّهِ يَقْطَعُ ثَلَاثاً فَيَكُونُ عَلَيْهِ ثَلَاثُونَ وَ يَقْطَعُ أَرْبَعاً فَيَكُونُ عَلَيْهِ عِشْرُونَ إِنَّ هَذَا كَانَ يَبْلُغُنَا وَ نَحْنُ بِالْعِرَاقِ فَنَبْرَأُ مِمَّنْ قَالَهُ وَ نَقُولُ الَّذِي جَاءَ بِهِ شَيْطَانٌ فَقَالَ مَهْلًا يَا أَبَانُ إِنَّ هَذَا حُكْمُ رَسُولِ اللَّهِ ص إِنَّ الْمَرْأَةَ تُعَاقِلُ الرَّجُلَ‏ إِلَى ثُلُثِ الدِّيَةِ فَإِذَا بَلَغَتِ الثُّلُثَ رَجَعَتْ إِلَى النِّصْفِ يَا أَبَانُ إِنَّكَ أَخَذْتَنِي بِالْقِيَاسِ وَ السُّنَّةُ إِذَا قِيسَتِ انْمَحَقَ الدِّينُ.

و اما روایت مشهور در این زمینه از طریق شیعه، روایت ابان بن تغلب از امام صادق(ع) است که می گوید:
از امام پرسیدم: مردی یکی از انگشتان زنی را قطع می کند دیه آن چقدر است؟ فرمود: ده شتر، گفتم دو انگشت قطع کرده دیه اش چقدر است؟ فرمود: بیست شتر پرسیدم سه انگشت قطع می کند فرمود: سی شتر، گفتم اگر چهار انگشت زن را قطع کند دیه اش چقدر است فرمود: بیست شتر، گفتم: سبحان الله سه انگشت قطع می کند و دیه آن سی شتر است وقتی چهار انگشت را قطع می کند دیه اش بیست شتر می شود؟وقتی ما در عراق بودیم این مطلب را می شنیدم و از گوینده آن بیزاری می جستیم و می گفتیم آورنده چنین حکمی شیطان است، امام(ع) فرمود: ابان صبر کن، این حکم پیامبر خدا است. همانا دیه زن با مرد برابر است تا وقتی به ثلث برسد و هنگامی که به ثلث رسد، دیه زن به نصف برمی گردد، ای ابان تو دست به قیاس زده ای و اگر در سنت قیاس شود، دین از بین می رود.
[/]

با نام الله


کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]

ملاصدرا;453353 نوشت:
در فقه مطلبی مطرح است چنانچه شیخ مفید نیز در کتاب مقنعه ضمن بیان همین مطلب که زن در دیه اعضا و جوارح با مرد مساوی است تا به ثلث دیه برسد و وقتی به ثلث رسید به نصف دیه مرد برمی گردد به قطع انگشتان مثال می زند که تا قطع سه انگشت دیه زن با مرد برابری می کند و وقتی چهار انگشت قطع شد دیه زن نصف می شود و می گوید بعد از رسیدن به ثلث، میزان دیه برمی گردد به اصل دیه زن که نصف دیه مرد است و می گوید سنت پیامبر(ص) بر این حکم قرار گرفته و اخبار و روایات از ائمه(ع) بر این امر متواتر است.

الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ‏ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ قَطَعَ إِصْبَعاً مِنْ أَصَابِعِ الْمَرْأَةِ كَمْ فِيهَا قَالَ عَشْرٌ مِنَ الْإِبِلِ قُلْتُ قَطَعَ اثْنَتَيْنِ قَالَ عِشْرُونَ مِنَ الْإِبِلِ قُلْتُ قَطَعَ ثَلَاثاً قَالَ ثَلَاثُونَ مِنَ الْإِبِلِ قَالَ قُلْتُ أَرْبَعاً قَالَ عِشْرُونَ مِنَ الْإِبِلِ قُلْتُ سُبْحَانَ اللَّهِ يَقْطَعُ ثَلَاثاً فَيَكُونُ عَلَيْهِ ثَلَاثُونَ وَ يَقْطَعُ أَرْبَعاً فَيَكُونُ عَلَيْهِ عِشْرُونَ إِنَّ هَذَا كَانَ يَبْلُغُنَا وَ نَحْنُ بِالْعِرَاقِ فَنَبْرَأُ مِمَّنْ قَالَهُ وَ نَقُولُ الَّذِي جَاءَ بِهِ شَيْطَانٌ فَقَالَ مَهْلًا يَا أَبَانُ إِنَّ هَذَا حُكْمُ رَسُولِ اللَّهِ ص إِنَّ الْمَرْأَةَ تُعَاقِلُ الرَّجُلَ‏ إِلَى ثُلُثِ الدِّيَةِ فَإِذَا بَلَغَتِ الثُّلُثَ رَجَعَتْ إِلَى النِّصْفِ يَا أَبَانُ إِنَّكَ أَخَذْتَنِي بِالْقِيَاسِ وَ السُّنَّةُ إِذَا قِيسَتِ انْمَحَقَ الدِّينُ.

و اما روایت مشهور در این زمینه از طریق شیعه، روایت ابان بن تغلب از امام صادق(ع) است که می گوید:
از امام پرسیدم: مردی یکی از انگشتان زنی را قطع می کند دیه آن چقدر است؟ فرمود: ده شتر، گفتم دو انگشت قطع کرده دیه اش چقدر است؟ فرمود: بیست شتر پرسیدم سه انگشت قطع می کند فرمود: سی شتر، گفتم اگر چهار انگشت زن را قطع کند دیه اش چقدر است فرمود: بیست شتر، گفتم: سبحان الله سه انگشت قطع می کند و دیه آن سی شتر است وقتی چهار انگشت را قطع می کند دیه اش بیست شتر می شود؟وقتی ما در عراق بودیم این مطلب را می شنیدم و از گوینده آن بیزاری می جستیم و می گفتیم آورنده چنین حکمی شیطان است، امام(ع) فرمود: ابان صبر کن، این حکم پیامبر خدا است. همانا دیه زن با مرد برابر است تا وقتی به ثلث برسد و هنگامی که به ثلث رسد، دیه زن به نصف برمی گردد، ای ابان تو دست به قیاس زده ای و اگر در سنت قیاس شود، دین از بین می رود.


باسلام
احکام دین اسلام که ازجانب خداوند متعال به نبی مکرم اسلام ص نازل شده است، بر اساس مصالح و مفاسدی است که در متعلق آن احکام یا خود آن احکام است.
اما اینکه این مصلحت و مفسده که حکمت و فلسفه احکام است، چیست، مسئله ای است که عقل انسان توان رسیدن به آن را ندارد و هیچ عقلی توان درک انرا ندارد.
به همین جهت ائمه معصومین سلام الله علیه فرموده اند که دین خداوند با عقل های جزء نگر بندگان قابل درک نیست.
در روایتی مرحوم صدوق از امام سجاد علیه السلام نقل میکند که دین خدا با عقول ناقص بشری و آراء باطل و قیاس قابل درک و فهم نیست و تنها با تسلیم در برابر فرامین الهی است که میتوان دین خدا را درک کرد:
[=microsoft sans serif] الصَّدُوقُ فِي كَمَالِ الدِّينِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الْعَلَاءِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع:

«إِنَّ دِينَ‏ اللَّهِ‏ لَا يُصَابُ‏ بِالْعُقُولِ‏ النَّاقِصَةِ وَ الْآرَاءِ الْبَاطِلَةِ وَ الْمَقَايِيسِ الْفَاسِدَةِ وَ لَا يُصَابُ إِلَّا بِالتَّسْلِيمِ فَمَنْ سَلَّمَ لَنَا سَلِمَ وَ مَنِ اهْتَدَى بِنَا هُدِيَ وَ مَنْ دَانَ بِالْقِيَاسِ وَ الرَّأْيِ هَلَكَ »(1)

بنابراین، نمیتوان از علت و حکمت احکام سوال پرسید.

ــــــــــــ
1. کمال الدین، ج1، ص 324

مابقی متن هم ای کاش جناب ملاصدرا ذکر میکردند :

شگفتی فقیهان فریقین از این حکم

کسی از فقهای شیعه یا اهل سنت در مقام توجیه و بیان حکمت این حکم عجیب برنیامده است; ولی همه در شگفتی فرو رفته اند. برخی آن را نپذیرفتند و برخی با ملاحظه آنچه در خود روایت آمده است که نباید گرد قیاس رفت و باید تعبدا این حکم را پذیرفت و در مقام فهم حکمت و فلسفه آن برنیامد آن را قبول کردند; ولی به هر حال توضیح ندادند که چه معمایی در این حکم ساده اجتماعی که باید بر مردم اجرا شود نهفته است که در طول قرون و اعصار قابل کشف نبوده است. هم ابان بن تغلب شیعه را در چهارده قرن پیش شگفت زده کرده و هم ربیعه سنی مذهب را به حیرت فرو برده و هم امام شیعیان و هم بزرگ سنیان در این مقام برنیامدند که با توضیحی قانع کننده پیروان خود را از حیرت و ناباوری وجود چنین حکمی در شرع انور درآورند و صرفا با تاکید بر اینکه سنت پیامبر(ص) همین است و باید آن را پذیرفت آنان را مجاب کردند و هم اکنون نیز پس از گذشت قرنها و بالا رفتن سطح توان فقهی فقیهان کسی به راز این حکم پی نبرده است.

تحلیل و نظر مقدس اردبیلی

مقدس اردبیلی، از فقیهان شیعه، پس از نقل این حکم می گوید: این حکم مشهور است ولی هم برخلاف قواعدی که در باب دیه از روایات نقل شده می باشد و هم برخلاف عقل; است زیرا عقل اقتضا می کند که دیه چهار انگشت بیش از دیه سه انگشت باشد یا لااقل از آن کمتر نباشد در حالی که اینجا کمتر شده است: دیه سه انگشت سی شتر است، دیه چهار نگشت بیست شتر. آنگاه می گوید: البته دیه چهار انگشت بیست شتر بودن، موافق قاعده است، زیرا با فرض نصف بودن دیه زن نسبت به مرد طبیعی است که دیه چهار انگشت که در مرد چهل شتر است در زن بیست شتر باشد. آنچه باید روشن شود این است که چه حکمتی در زیادتر قرار دادن دیه دو انگشت و سه انگشت از نصف و مساوی قرار دادن آن با مرد بوده است؟
البته محقق اردبیلی به پاسخی نرسیده است; ولی با توجه به روایت ابان بن تغلب و آنچه در ذیل آن روایت در مورد تعرض به ابان به خاطر روی آوردن به قیاس از امام(ع) نقل شده می گوید:
در این روایت به بطلان قیاس اشاره رفته است در حالی که در واقع در اینجا مفهوم موافق یا مفهوم اولویت مطرح است و معلوم می شود استناد به مفهوم موافقت و عمل کردن بر طبق آن نیز مشکل است، زیرا عقل بحسب ظاهر چنین حکم می کند که اگر دیه قطع سه انگشت، سی شتر بود به طریق اولی در قطع چهار انگشت حداقل باید همان سی شتر باشد و نمی تواند کمتر باشد. در حالی که نص این روایت خلاف آن را می گوید. پس معلوم می شود که نمی توان در توسل به مفهوم موافقت و اولویت نیز جرات کرد; زیرا ای بسا حکمت خفیه ای وجود دارد که ما بر آن دست نیافته ایم.

به هر حال مقدس اردبیلی با همه ایراد و تردیدی که نسبت به این حکم بدیع داشته وحتی در اعتبار سند آن هم به خاطر وجود عبدالرحمان بن حجاج در سلسله روات تشکیک نموده به نظر می رسد آن را پذیرفته و تعبدا قبول کرده است.

در حالی که قبول تعبدی احکام فرعی آن هم در زمینه مسائلی اجتماعی بدون اینکه بتوان برای آن توجیه عقلی و منطقی داشت صحیح به نظر نمی رسد و با روح بیان احکام اسلامی که مبتنی بر مصالح مردم و جامعه است و آن مصلحت نمی تواند یک امر دست نیافتنی و نامکشوف باشد، سازگاری ندارد.
در خصوص روایت ابان بن تغلب به نظر می رسد با توجه به تردیدی که حداقل در یکی از روات سلسله سند آن یعنی عبدالرحمان بن حجاج بنا به گفته محقق اردبیلی، به شرحی که قبلا ذکر شد، وجود دارد و مغایرت آن با قواعد نقلی و فهم عقلی، نمی تواند روایت مزبور مستند و مورد عمل قرار گیرد به خصوص که نحوه بیان روایت هم به گونه ای است که صحت صدور آن را زیر سؤال می برد.

اینکه ابان بن تغلب با آن همه احترام و ارادتی که به امام صادق(ع) دارد در مقابل بیان حکم از سوی امام بگوید ما قبلا فکر می کردیم گوینده و آورنده چنین حکمی شیطان است و یا امام(ع) در مقابل حیرت و ناباوری ابان تا آن حد که این حکم را یک حکم شیطانی بداند به جای اینکه پاسخ توجیهی بدهد صرفا به بیان اینکه، این حکم از سوی رسول خدا(ص) صادر شده اکتفا کند و ابان را از توسل به قیاس و لوازم فاسد آن برحذر دارد در حالی که وی متوسل به قیاس نشده و بیان اقتضای مسلم فهم و درک عقل را بیان کرده همه نشان دهنده این است که این روایت نمی تواند صحیح باشد و مستند حکم و مبنای وضع قانون قرار گیرد این امر به این می ماند که کسی بشنود سیلی زدن به گوش پدر و مادر ایرادی ندارد و برآشفته از شنیدن چنین حکمی بگوید در حالی که در قرآن کریم، آیه 23 سوره اسرا، آمده است: «و لا تقل لهما اف و لا تنهرهما» یعنی از اف گفتن به پدر و مادر اجتناب کنید چگونه سیلی زدن می تواند مجاز باشد. بگوییم هشدار که قیاس در دین جایز نیست و از حرمت اف گفتن به پدر و مادر نمی توان ممنوعیت ایراد ضرب و جرح به آنها را استنباط کرد.
به هر حال به نظر می رسد، قرائن حالیه و مقالیه و عقلیه بر نامعتبر بودن و صحیح نبودن این روایت دلالت دارد و بحق نمی توان چنین حکم ناسازگار با عقل و منطق را که هیچ کس نمی تواند حکمتی برای آن دریابد بر مبنای آن برقرار کرد.
طبعا تصویب قانون بر مبنای چنین منبعی با همه تردیدهایی که در صحت آن وجود دارد از سوی قانونگذار عملی دور از احتیاط بوده و در عین حال موجب عدم مقبولیت این نوع قوانین موضوعه در جامعه می باشد.

و باز بحث حکمت شد ؟ همانطور که قبلا هم گفتم : حکمت خدا برای من جواب صحیحی نیست . نمیدانم چطور است تا الان هر چه من در باره حقوق زن در دین سوال پرسیدم ، غیر قابل جواب بود و حکمت خدا بود ! مانده ام مگر خدا میخواسته دین راز باقی بماند که همه چیز شد سیکرت در دین ؟ پس ما چه چیزی را قبول کنیم ؟ فقط حکمت خدا را ؟ این حرف را اگر یک دین الکی من در آوردی زده بود میگفتند این حرف را برای این میگوید که جواب سوالات پیروانش را ندهد و چون جواب ندارد همه چیزش شد حکمت تا کسی چیزی نپرسد چون کسی جواب را نمیداند جز خدا !و در این مورد حتی شاگرد امامان ع که برای حقانیت دین مناظره میکردند و تبلیغ میکردند و امام این کار را به آنها واگذار کرده بود ، مانده اند . پس نباید توضیحی در میان باشد تا اینکه این مبلغان آنرا سخن شیطان ندانند ؟ حرف خدا در کجا شباهت دارد به حرف شیطان ؟ که یک تربیت شده مکتب معصومین ع این حرف را بزند و سخن شیطان بدانش؟ و بخواهد همان چیزی که از معصوم ع میشنود تبلیغ کند ولی معصوم از جواب دادن به شاگردش که حقانیت شیعه را در مناظرات با مخالفین ثابت میکند ، طفره میرود . مگر بخل دارند در علم که به دیگران بعضی چیزها را نگویند ؟

صدیق;453924 نوشت:
بنابراین، نمیتوان از علت و حکمت احکام سوال پرسید.

یعنی خداوند عقل همه انسان ها را طوری آفریده که با احکام و حکمتش متضاد باشد ؟ و همه در شگفتی فرو روند و بخل داشته باشد که جواب را هم بدهد ؟

صدیق;453924 نوشت:
[=microsoft sans serif]
باسلام
احکام دین اسلام که ازجانب خداوند متعال به نبی مکرم اسلام ص نازل شده است، بر اساس مصالح و مفاسدی است که در متعلق آن احکام یا خود آن احکام است.
اما اینکه این مصلحت و مفسده که حکمت و فلسفه احکام است، چیست، مسئله ای است که عقل انسان توان رسیدن به آن را ندارد و هیچ عقلی توان درک انرا ندارد.
به همین جهت ائمه معصومین سلام الله علیه فرموده اند که دین خداوند با عقل های جزء نگر بندگان قابل درک نیست.
در روایتی مرحوم صدوق از امام سجاد علیه السلام نقل میکند که دین خدا با عقول ناقص بشری و آراء باطل و قیاس قابل درک و فهم نیست و تنها با تسلیم در برابر فرامین الهی است که میتوان دین خدا را درک کرد:
[=microsoft sans serif] الصَّدُوقُ فِي كَمَالِ الدِّينِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الْعَلَاءِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع:

«إِنَّ دِينَ‏ اللَّهِ‏ لَا يُصَابُ‏ بِالْعُقُولِ‏ النَّاقِصَةِ وَ الْآرَاءِ الْبَاطِلَةِ وَ الْمَقَايِيسِ الْفَاسِدَةِ وَ لَا يُصَابُ إِلَّا بِالتَّسْلِيمِ فَمَنْ سَلَّمَ لَنَا سَلِمَ وَ مَنِ اهْتَدَى بِنَا هُدِيَ وَ مَنْ دَانَ بِالْقِيَاسِ وَ الرَّأْيِ هَلَكَ »(1)

بنابراین، نمیتوان از علت و حکمت احکام سوال پرسید.

ــــــــــــ
1. کمال الدین، ج1، ص 324

اگر نظر شما رو درست بدونیم پس دعوت انسان ها به تدبر و تفکر در آیات چه معنی داره..یعنی می فرمایید قرآن ملت رو " سرکار " گذاشته.یعنی در عین حال که به قول شما " دین خداوند با عقل های جزء نگر بندگان قابل درک نیست. " از مسلمونا خواسته که در قرآن تدبر کنند...فک نمی کنید مفهوم آیاتی از این دست با نظر شما متفاوته..

سلام ...
این که نیاز به دلیل و برهان نداره ...
به هر حال این اتفاق میوفتاد ... اگر اصل بر این است که تا یک عدد ویژه ای دیه زن و مرد برابر هست ... از عددی به خصوص وقتی بیشتر میشود دیه زن نصف میشود ...
پس مطمینا باید این اتفاق میوفتاد ...

ملاصدرا;453353 نوشت:
همانا دیه زن با مرد برابر است تا وقتی به ثلث برسد و هنگامی که به ثلث رسد، دیه زن به نصف برمی گردد،
این جمله رو کارشناس عزیز شرح میدن؟ تشکر

ᕘᕚRaiNᕘᕚ;454045 نوشت:
و باز بحث حکمت شد ؟ همانطور که قبلا هم گفتم : حکمت خدا برای من جواب صحیحی نیست . نمیدانم چطور است تا الان هر چه من در باره حقوق زن در دین سوال پرسیدم ، غیر قابل جواب بود و حکمت خدا بود ! مانده ام مگر خدا میخواسته دین راز باقی بماند که همه چیز شد سیکرت در دین ؟ پس ما چه چیزی را قبول کنیم ؟ فقط حکمت خدا را ؟ این حرف را اگر یک دین الکی من در آوردی زده بود میگفتند این حرف را برای این میگوید که جواب سوالات پیروانش را ندهد و چون جواب ندارد همه چیزش شد حکمت تا کسی چیزی نپرسد چون کسی جواب را نمیداند جز خدا !و در این مورد حتی شاگرد امامان ع که برای حقانیت دین مناظره میکردند و تبلیغ میکردند و امام این کار را به آنها واگذار کرده بود ، مانده اند . پس نباید توضیحی در میان باشد تا اینکه این مبلغان آنرا سخن شیطان ندانند ؟ حرف خدا در کجا شباهت دارد به حرف شیطان ؟ که یک تربیت شده مکتب معصومین ع این حرف را بزند و سخن شیطان بدانش؟ و بخواهد همان چیزی که از معصوم ع میشنود تبلیغ کند ولی معصوم از جواب دادن به شاگردش که حقانیت شیعه را در مناظرات با مخالفین ثابت میکند ، طفره میرود . مگر بخل دارند در علم که به دیگران بعضی چیزها را نگویند ؟

من هم مثل شما خانم هستم و مثل شما شبهاتی برایم پیش آمد .....خدا رو شکر جواب سئوال هایم بعد از بسیار تحقیق و تفحص رسیدم البته و بی نهایت البته از خود خداوند کمک خواستم که خدا رو شکر کمکم کرد....کسی که بدنبال جواب باشه میرسه.

ᕘᕚRaiNᕘᕚ;454045 نوشت:
یعنی خداوند عقل همه انسان ها را طوری آفریده که با احکام و حکمتش متضاد باشد ؟ و همه در شگفتی فرو روند و بخل داشته باشد که جواب را هم بدهد ؟

REZA2;454051 نوشت:
اگر نظر شما رو درست بدونیم پس دعوت انسان ها به تدبر و تفکر در آیات چه معنی داره..یعنی می فرمایید قرآن ملت رو " سرکار " گذاشته.یعنی در عین حال که به قول شما " دین خداوند با عقل های جزء نگر بندگان قابل درک نیست. " از مسلمونا خواسته که در قرآن تدبر کنند...فک نمی کنید مفهوم آیاتی از این دست با نظر شما متفاوته..

خیر بستگی به ظرفیت وجودی اون آدم داره ! که قسمت بالا اشاره ای کردم بعنوان نمونه کسی که بدنبال جواب باشه میرسه و خداوند ظریفیت رو بهش میده.

صدیق;453924 نوشت:
تنها با تسلیم در برابر فرامین الهی است که میتوان دین خدا را درک کرد:

حالا اگه یکی تسلیم بشه و نتونه درک کنه تکلیف چیه؟

صدیق;453924 نوشت:
دین خداوند با عقل های جزء نگر بندگان قابل درک نیست.

جناب کارشناس گرامی.
امام معصوم(ع) فرمود با عقل جزء نگر بندگان قابل درک نیست.
اما ما کل نگری هم کردیم متوجه نشدیم.

REZA2;454051 نوشت:
اگر نظر شما رو درست بدونیم پس دعوت انسان ها به تدبر و تفکر در آیات چه معنی داره..یعنی می فرمایید قرآن ملت رو " سرکار " گذاشته.یعنی در عین حال که به قول شما " دین خداوند با عقل های جزء نگر بندگان قابل درک نیست. " از مسلمونا خواسته که در قرآن تدبر کنند...فک نمی کنید مفهوم آیاتی از این دست با نظر شما متفاوته..

همره;454124 نوشت:
خیر بستگی به ظرفیت وجودی اون آدم داره ! که قسمت بالا اشاره ای کردم بعنوان نمونه کسی که بدنبال جواب باشه میرسه و خداوند ظریفیت رو بهش میده.

سلام

من متوجه نشدم چه بخشی از نظر من مد نظر شما بوده...اگه توضیح بدین خوشحال می شم

ᕘᕚRaiNᕘᕚ;454045 نوشت:
یعنی خداوند عقل همه انسان ها را طوری آفریده که با احکام و حکمتش متضاد باشد ؟ و همه در شگفتی فرو روند و بخل داشته باشد که جواب را هم بدهد ؟


خداوند عقول انسان را از حیوان جدا کرده ولی در عین حال عقل متخیله ( ظاهرا متفکره ) بر برخی انسان ها مسلط است حال قوه محرکه آنها باشد یا مدرکه تفاوتی نمی کند در هر حال تصرف در ادراک آنها اتفاق افتاده و محوریت یافته .

لذا

از دید این طیف جهان بینی مبتنی بر وحی با عقل سازگار نیست به همین خاطر پاسخ دادن به این طیف هم در حد معقول میسر است و اضافه بر آن بیهوده .

تا ثلث دیات , دیه زن و مرد یکسان است . بیشتر از آن دیه زن نصف است . دلیلش تامین معاش خانواده بعهده مرد است و حمایت از افراد و حفظ امنیت آنها ... ( بواسطه توانائی فطری مرد ) نیز بهمچنین ؛ یعنی اگر انگشت چهارم مرد قطع گردد خسارت آن به فرد محدود نشده و این حسارت از هر جهت , شامل افراد تحت تکفل او نیز میشود.

ᕘᕚRaiNᕘᕚ;454045 نوشت:
و باز بحث حکمت شد ؟ همانطور که قبلا هم گفتم : حکمت خدا برای من جواب صحیحی نیست . نمیدانم چطور است تا الان هر چه من در باره حقوق زن در دین سوال پرسیدم ، غیر قابل جواب بود و حکمت خدا بود ! مانده ام مگر خدا میخواسته دین راز باقی بماند که همه چیز شد سیکرت در دین ؟ پس ما چه چیزی را قبول کنیم ؟ فقط حکمت خدا را ؟ این حرف را اگر یک دین الکی من در آوردی زده بود میگفتند این حرف را برای این میگوید که جواب سوالات پیروانش را ندهد و چون جواب ندارد همه چیزش شد حکمت تا کسی چیزی نپرسد چون کسی جواب را نمیداند جز خدا !و در این مورد حتی شاگرد امامان ع که برای حقانیت دین مناظره میکردند و تبلیغ میکردند و امام این کار را به آنها واگذار کرده بود ، مانده اند . پس نباید توضیحی در میان باشد تا اینکه این مبلغان آنرا سخن شیطان ندانند ؟ حرف خدا در کجا شباهت دارد به حرف شیطان ؟ که یک تربیت شده مکتب معصومین ع این حرف را بزند و سخن شیطان بدانش؟ و بخواهد همان چیزی که از معصوم ع میشنود تبلیغ کند ولی معصوم از جواب دادن به شاگردش که حقانیت شیعه را در مناظرات با مخالفین ثابت میکند ، طفره میرود . مگر بخل دارند در علم که به دیگران بعضی چیزها را نگویند ؟

با سلام

بحث تعبد و تعقل بحثی هست که به صراحت قران از اون یاد می کنه و از مسلمان ها می خواد که در هر دوی انها وارد بشوند و اتفاقا در هر دو هم بسیار قوی عمل کنند. اما سوال اصلی اینجاست که محدوده هر کدام چقدر است؟

این بار که قران کریم رو باز کردید و ایات رو خوندید هر جا که خدا شما را دعوت به تعقل کرده را مشاهده کنید به طور مثال:

اعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴿الحديد: ١٧﴾
وَبِاللَّيْلِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿الصافات: ١٣٨﴾

و ایات دیگه ای که خدا ما رو دعوت به تفکر و تعقل می کنه رو می تونین پیدا کنین. خلاصه بهتون بگم که محدوده این ایات میشه همون اصول دین. توحید، معاد، نبوت ، عدل و امامت.
همین چیزهایی که در دین ما تقلیدی نیستند و باید با تفکر در ایات قران و اسمان و زمین و نحوه زنده شدن برگ و گیاهان ... بهشون برسیم.

اما در مورد تعبد خداوند می خواد در محدوده فروع دینش بندهاش تعبدا دستوراتش رو انجام بدن تفسیر ایه زیر رو از قول ایت الله جوادی املی بخونید:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُم بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا يُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنتُمْ حُرُمٌ ۗ إِنَّ اللَّـهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ ﴿ مائده ایه ١

آیت الله جوادی آملی در تفسیر این آیه می فرمایند:‏
اسرار اين را نپرسيد كه چرا فلان چيز حلال است و فلان چيزحرام است ﴿ إِنَّ اللّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ﴾ بسياري از چيزهاست كه خواص براي شما روشن نيست. بسياري از اسراري در حلّيت ها و حرمت ها نهفته است كه بعدها بايد براي بشر كشف بشود. شما بخواهيد بفهميد كه چرا فلان چيز حلال است چرا فلان چيز حرام است چرا صيدي كه حلال است در حال احرام حرام است، حالا كه صيد حرام است چرا خصوص صيد صحرايي حرام است، صيد دريايي حرام نيست و مانند آن؟ فرمود اين مسائل براي شما حلّ نشد بهتر اين است كه هم به جهلتان اعتراف بكنيد هم به علم خدا كه ﴿ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ﴾ است اقرار داشته باشيد ﴿ إِنَّ اللّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ﴾. اين كه خدا فعّال ما يشاء است. مشخص در آيات ديگر فرمود به اينكه او حكيمانه كار مي‌كند، چون حكيمانه كار مي‌كند مصالح را مي‌داند ﴿وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾. در بعضي از موارد بالصراحه مي‌گويد كه چون خدا مي‌داند كه شما نمي‌دانيد مصلحت شما در پذيرش حكم خداست. گاهي هم دربارهٴ مسئله ارث فرمود كه شايد براي شما حلّ نشده باشد كه چرا اين ميراث را ما اين‌چنين تقسيم كرديم، بعضي دو برابر مي‌برند و بعضي يك برابر مي‌برند ﴿لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً﴾ شما نمي‌دانيد كدام يك از اين بچه‌ها عاقبت به سود شما كار مي‌كند. وقتي ﴿لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً﴾ عاقبت كار را نمي‌دانيد چه اصراري داريد كه برادر خواهر را يكسان ارث بدهيد، يا بعضي را از ارث محروم بكنيد. در خيلي از موارد ذات اقدس الهي منقاض را برطرف مي‌كند مصلحتش را مي‌گويد. در خيلي از موارد هم به جهل بشر اشاره مي‌كند فرمود كه ﴿وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ يا ﴿لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً﴾ در بعضي از موارد هم به نحو مطلق حكم مي‌كند نظير ذيل همين آيه كه ﴿ إِنَّ اللّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ﴾ اين﴿ إِنَّ اللّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ﴾ براي آن است كه كسي در حليّت بر بعضي از اشيا و در حرمت بعضي از اشيا و هم چنين در وجوب وفا به عهد نقض و اعتراضي نداشته باشد.‏

در این تعبد سایر اقوام دیگر رو خدا مورد ازمایش قرار میده نمونه های از این احکام رو می تونید در اینجا ببینید:

وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَيَوْمَ لَا يَسْبِتُونَ ۙ لَا تَأْتِيهِمْ ۚ كَذَٰلِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴿١٦٣
و از اهالى آن شهرى كه كنار دريا بود، از ايشان جويا شو: آنگاه كه به [حكم‌] روز شنبه تجاوز مى‌كردند؛ آنگاه كه روز شنبه آنان، ماهيهايشان روى آب مى‌آمدند، و روزهاى غير شنبه به سوى آنان نمى‌آمدند. اين گونه ما آنان را به سبب آنكه نافرمانى مى‌كردند، مى‌آزموديم.

به نظر شما با عقل بشر جور در میاد وقتی ماهی ها میان روی اب و زیاد هم هستن ادم نره ماهی گیری !! این چیزی بوده که خدا ازشون می خواسته.
و یا به این ایه توجه کنید:
و چون طالوت با لشكريان [خود] بيرون شد، گفت: «خداوند شما را به وسيله رودخانه‌اى خواهد آزمود. پس هر كس از آن بنوشد از [پيروان‌] من نيست، و هر كس از آن نخورد، قطعاً او از [پيروان‌] من است، مگر كسى كه با دستش كفى برگيرد. پس [همگى‌] جز اندكى از آنها، از آن نوشيدند. و هنگامى كه [طالوت ] با كسانى كه همراه وى ايمان آورده بودند، از آن [نهر] گذشتند، گفتند:» امروز ما را ياراى [مقابله با ]جالوت و سپاهيانش نيست. «كسانى كه به ديدار خداوند يقين داشتند، گفتند:» بسا گروهى اندك كه بر گروهى بسيار، به اذن خدا پيروز شدند، و خداوند با شكيبايان است. بقره آیه 249
به نظرتون با عقل بشر جور در میاد وقتی یک لشگر تشنه به اب برسن و اب نخورن؟!! بعد تو جنگ هم پیروز بشن؟!!
از این دسته احکام تعبدی بسیار می تونین پیدا کنید و در اون ها فکر کنید نه به این قسمتش که انجامش بدیم یا ندیم به این قسمتش فکر کنید که چطوری به نحو احسن انجامشون بدیم.

ملاصدرا;453353 نوشت:
سلام
در فقه مطلبی مطرح است چنانچه شیخ مفید نیز در کتاب مقنعه ضمن بیان همین مطلب که زن در دیه اعضا و جوارح با مرد مساوی است تا به ثلث دیه برسد و وقتی به ثلث رسید به نصف دیه مرد برمی گردد به قطع انگشتان مثال می زند که تا قطع سه انگشت دیه زن با مرد برابری می کند و وقتی چهار انگشت قطع شد دیه زن نصف می شود و می گوید بعد از رسیدن به ثلث، میزان دیه برمی گردد به اصل دیه زن که نصف دیه مرد است و می گوید سنت پیامبر(ص) بر این حکم قرار گرفته و اخبار و روایات از ائمه(ع) بر این امر متواتر است.
الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ‏ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ قَطَعَ إِصْبَعاً مِنْ أَصَابِعِ الْمَرْأَةِ كَمْ فِيهَا قَالَ عَشْرٌ مِنَ الْإِبِلِ قُلْتُ قَطَعَ اثْنَتَيْنِ قَالَ عِشْرُونَ مِنَ الْإِبِلِ قُلْتُ قَطَعَ ثَلَاثاً قَالَ ثَلَاثُونَ مِنَ الْإِبِلِ قَالَ قُلْتُ أَرْبَعاً قَالَ عِشْرُونَ مِنَ الْإِبِلِ قُلْتُ سُبْحَانَ اللَّهِ يَقْطَعُ ثَلَاثاً فَيَكُونُ عَلَيْهِ ثَلَاثُونَ وَ يَقْطَعُ أَرْبَعاً فَيَكُونُ عَلَيْهِ عِشْرُونَ إِنَّ هَذَا كَانَ يَبْلُغُنَا وَ نَحْنُ بِالْعِرَاقِ فَنَبْرَأُ مِمَّنْ قَالَهُ وَ نَقُولُ الَّذِي جَاءَ بِهِ شَيْطَانٌ فَقَالَ مَهْلًا يَا أَبَانُ إِنَّ هَذَا حُكْمُ رَسُولِ اللَّهِ ص إِنَّ الْمَرْأَةَ تُعَاقِلُ الرَّجُلَ‏ إِلَى ثُلُثِ الدِّيَةِ فَإِذَا بَلَغَتِ الثُّلُثَ رَجَعَتْ إِلَى النِّصْفِ يَا أَبَانُ إِنَّكَ أَخَذْتَنِي بِالْقِيَاسِ وَ السُّنَّةُ إِذَا قِيسَتِ انْمَحَقَ الدِّينُ.
و اما روایت مشهور در این زمینه از طریق شیعه، روایت ابان بن تغلب از امام صادق(ع) است که می گوید:
از امام پرسیدم: مردی یکی از انگشتان زنی را قطع می کند دیه آن چقدر است؟ فرمود: ده شتر، گفتم دو انگشت قطع کرده دیه اش چقدر است؟ فرمود: بیست شتر پرسیدم سه انگشت قطع می کند فرمود: سی شتر، گفتم اگر چهار انگشت زن را قطع کند دیه اش چقدر است فرمود: بیست شتر، گفتم: سبحان الله سه انگشت قطع می کند و دیه آن سی شتر است وقتی چهار انگشت را قطع می کند دیه اش بیست شتر می شود؟وقتی ما در عراق بودیم این مطلب را می شنیدم و از گوینده آن بیزاری می جستیم و می گفتیم آورنده چنین حکمی شیطان است، امام(ع) فرمود: ابان صبر کن، این حکم پیامبر خدا است. همانا دیه زن با مرد برابر است تا وقتی به ثلث برسد و هنگامی که به ثلث رسد، دیه زن به نصف برمی گردد، ای ابان تو دست به قیاس زده ای و اگر در سنت قیاس شود، دین از بین می رود.

نخست يادآوري اين نكته ضرورت دارد كه پرسش از چرايي تفاوت ديه زن و مرد، تازگي ندارد و در عصر امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ نيز اين مسأله مطرح بوده است. براي نمونه، فقيهان اهل سنت روايتي را نقل ميكنند كه در آن «ربيعه» با تعجب اين مسأله را مطرح ميكند، «سعيد بن مسيب» در پاسخ ميگويد: «سنت اين چنين است»(1). و يا اينكه امام صادق ـ عليه السلام ـ در پاسخ «ابان بن تغلب» كه از شنيدن حكم اين مسأله سخت دچار تعجب شده بود، و آن را بعيد ميدانست، فرمود: «آهسته باش اي ابان! اين حكم رسول خداست».(2)
چنان كه مشاهده ميشود، در اين نگرش محور اصلي پاسخ را دعوت به تعبد نسبت به احكام خدا و تعهد به سنت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ تشكيل ميدهد كه اين همان روح شريعت و مبناي دينداري است، و بدون آن اسلام و مسلماني، شعاري بيش نيست.
در قرآن كريم، فقط در يك آيه(3)، ديه مطرح شده است كه آن هم اشاره اي به نصف بودن ديه زن نسبت به مرد نكرده است. بنابراين عمده دلايل در اين زمينه، روايات و اجماع فقها است:
الف. روايات: رواياتي كه بر نصف بودن ديه زن نسبت به مرد، دلالت دارند، دو دستهاند يا ناظر به قتل نفس و يا در خصوص ديه اعضا و جراحات هستند. جالب اينكه اغلب آنها صحيحاند. به عنوان نمونه، از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده كه «ديه زن نصف ديه مرد است»(4) همين طور درباره ديه اعضا و جراحات، ابان بن تغلب مي گويد: از امام صادق ـ عليه السلام ـ سؤال كردم، نظر شما درباره مردي كه يك انگشت از انگشتان زني را قطع كرده، چيست؟ فرمود: يك انگشت ده شتر، دو انگشت بيست شتر، سه انگشت سي شتر، اگر چهارتا را بريد، ديهاش بيست شتر. گفتم: منزه است خداوند، اين چه حكمي است؟ (ديه سه انگشت بيشتر از ديه چهار انگشت) زماني كه در عراق بوديم اين حكم را شنيديم، اما از گوينده آن بيزاري جستيم و گفتيم اين از القائات شيطان است.
امام صادق فرمود: آهسته باش اي ابان! آن چه گفتيم حكم پيامبر خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ است. زن تا يك سوم ديه با مرد برابر است. هرگاه به اين حد رسيد به نصف بر ميگردد. اي ابان! تو از در قياس با من وارد شدي و هرگاه قياس در سنت راه يابد، دين نابود ميشود»(5) و نظاير اين روايت كه همه معتبرند.(6) اهل سنت نيز از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و امام علي ـ عليه السلام ـ و صحابه نقل كردهاند كه «ديه زن نصف ديه مرد است»(7).
ب. اجماع: دومين دليلي كه بر اين حكم دلالت دارد، اجماع فقيهان عامه و خاصه است. در كتاب ارزشمند جواهر الكلام آمده است: «اين مسأله از لحاظ روايي و فتوايي مورد اتفاق است و اختلافي در آن نيست» بجز دو نفر به نامهاي «اصم» و «ابن عليه» كه گفتهاند ديه مرد و زن مساوي است، اما كساني كه اجماع امت را در اين زمينه نقل كردهاند، به اختلاف نظر آن دو اعتنايي نكردهاند، بنابراين اثري بر آن مترتب نيست».(8)
فقيهان اهل سنت نيز عموماً همين نظر را دارند و اين حكم را اتفاقي شمرده اند. در «المفتي» چنين آمده است: «ديه زن مسلمان نصف ديه مرد مسلمان است، و اهل علم بر اين امر اتفاق دارند.

لذا با توجه به دلايل مزبور، جاي هيچ گونه شك نيست به اين كه تفاوت ديه زن و مرد از احكام قطعي اسلام است، باقي نميماند. اما اين پرسش هم چنان مطرح است كه چرا شارع مقدس ديه زنان را نصف ديه مردان قرار داده است؟ و حكمت اين مسأله چيست؟ چه توجيه عقلي و عرفي براي اين حكم وجود دارد؟ اگر اسلام دين مساوات و برابري است پس چرا خون بهاي زن نصف بهاي خون مرد باشد؟
در اين زمينه، بيان هاي متفاوتي ارائه شده باشد. كه شايد بهترين پاسخ در اين زمينه به شرح زير باشد:
اولاً، ديه بر عكس آنچه كه در فارسي گفته ميشود «خون بها»، بهاي خون نيست، زيرا ارزش خون انسان را با اين چيزها نميتوان تأمين كرد، از منظر قرآن كريم خون يك انسان برابر با خون همه انسانهاست، و آن هم با پول و نظاير آن قابل مبادله نيست. نقش ديه اين است كه هم مجازات است كه طرف حواسش را جمع كند و ديگر از اين اشتباهات مرتكب نشود، و هم جبران خسارت اقتصادي نبود فردي است كه از بين رفته است، پس به خاطر آنكه ديه بهاي خون نيست گفته شود پس خون مرد رنگين تر از خون زن است.(9)
ثانياً، با اين فرض كه ديه براي جبران خسارت وارده به مجني عليه يا خانواده اوست، گفته ميشود از آنجا كه مرد نقش بيشتر و مؤثرتري در زندگي اقتصادي دارد، و از بين رفتن و يا صدمه ديدن او لطمه بيشتري به اقتصاد خانواده وارد ميآورد، به ويژه كه در نظام حقوق اسلام، اداره خانواده و مسؤوليت تأمين معيشت آن با مرد است. بنابراين ديه او بايد بيشتر باشد. از اين منظر تفاوت ديه زن و مرد، هرگز به معناي پائينتر بودن ارزش زن نيست، بلكه بدان دليل است كه تبعات از دست دادن مرد يا صدمه ديدن او از لحاظ اقتصادي بيشتر از زن است، و حال كه قرار است اين ضايعه به صورت مادي جبران شود، و در واقع تحت عنوان ديه خسارت داده شود، و طبعاً اين تفاوت وضع بايد در نظر گرفته شود.
از آنجا كه حكم شرعي و قانوني با توجه به وضع غالب تعيين ميشود، وضع غالب اين است كه مرد تأمين كننده هزينه خانواده و داراي نقش مؤثرتر در وضع اقتصادي و مالي است، بنابراين خسارت قابل پرداخت به او يا خانواده اش تحت عنوان ديه بيشتر از آن تعيين شده است. و امروز بيشتر صاحب نظران با اين تبيين تفاوت ديه زن و مرد را توجيه ميكنند.
هر چند كه بايد خاطر نشان كرد در اسلام از نظر بعد انساني و الهي و ارزشي، تفاوتي بين زن و مرد نيست بلكه تفاوت در بازده اقتصادي است، و حكمت تفاوت ديه به عنوان جبران خسارت نيز بر اين معيار توجيه پذير است.(10)

_________________________
1. ابوبكر احمد بن علي، الجصاص (الرازي)، مختصر اختلاف العلماء، تحقيق عبدالله نذير احمد، ج 5، ص 105.
2. الحر العاملي، محمد بن الحسن، وسايل الشيعه، ص 268، حديث1، باب 44، ديات الاعضا.
3. نساء:92.
4. پيشين، ص 152ـ151، باب 5، ابواب ديات نفس، روايات 1و2و3.
5. همان، ص 268، روايت 1، باب 44، ابواب ديات الاعضا. اصول الكافي، تحقيق علي اكبر غفاري، ص 299، ج 6، ص 295، ح 1.
6. وسايل الشيعه، همان، ص 122، ح 1و2، ابواب قصاص الطرف، و ص 295، ح 1، باب 3، ابواب ديات الشجاح و الجراح.
7. ابن قدامه المقدسي، المفتي ج 7، ص 371. دهبه الرجيلي، الفقه الاسلامي و ادلته، ج 6، ص 310. عبدالرحمن الجزيري، الفقه علي المذاهب الاربعه، ج 5، ص 371.
8. جواهر الكلام، تحقيق عباس قوچاني،ج 43، ص 32.
9. مكارم شيرازي، ناصر، دروس خارج فقه، بحث ديات، روزنامه آموزشي پژوهشي فيضيه، شماره 18، ص 5.
10. ر.ك. همان، ص 8ـ5. و جوادي آملي، عبدالله، زن در آئينه جلال و جمال،ص 421. محمد رشيد رضا، المنار، ج 5، ص 332.

سلام

دقت فرمایید دیه بابت حادثه است نه عمد حال اگر به احتمال قطع انگشتان توجه شود متوجه میشویم که احتمال قطع چهار انگشت در اثر حادثه بیشتر از سه انگشت است !

همره;454124 نوشت:
من هم مثل شما خانم هستم و مثل شما شبهاتی برایم پیش آمد .....خدا رو شکر جواب سئوال هایم بعد از بسیار تحقیق و تفحص رسیدم البته و بی نهایت البته از خود خداوند کمک خواستم که خدا رو شکر کمکم کرد....کسی که بدنبال جواب باشه میرسه.

سلام :Gol: من هم خیلی وقت هست دارم تحقیق میکنم و شدیدا دنبال جواب هستم . خوشحالم که شما جواب گرفتید ولی همچنانکه میبینید ، مثلا در همین لحظه ، در دو تاپیک که همین الان باز هستند ، جواب من حکمت خدا بود :Gig: هنوز امیدوارم به نتیجه برسم :ok:

فاتح;454228 نوشت:
خداوند عقول انسان را از حیوان جدا کرده ولی در عین حال عقل متخیله ( ظاهرا متفکره ) بر برخی انسان ها مسلط است حال قوه محرکه آنها باشد یا مدرکه تفاوتی نمی کند در هر حال تصرف در ادراک آنها اتفاق افتاده و محوریت یافته .

لذا

از دید این طیف جهان بینی مبتنی بر وحی با عقل سازگار نیست به همین خاطر پاسخ دادن به این طیف هم در حد معقول میسر است و اضافه بر آن بیهوده .

تا ثلث دیات , دیه زن و مرد یکسان است . بیشتر از آن دیه زن نصف است . دلیلش تامین معاش خانواده بعهده مرد است و حمایت از افراد و حفظ امنیت آنها ... ( بواسطه توانائی فطری مرد ) نیز بهمچنین ؛ یعنی اگر انگشت چهارم مرد قطع گردد خسارت آن به فرد محدود نشده و این حسارت از هر جهت , شامل افراد تحت تکفل او نیز میشود.

بله ولی منظورم چرایی این حکم بود که بزرگان ما هم هیچکدام درکش نکردند حتی شاگرد معصوم ع وگرنه این چیزی که شما فرمودید ، دلیل روشنی دارد و طبیعی هست عالمان ما به این نتیجه میرسیدند . منظورم همان اصل حکم است و شگفتی فقها و حکم بر اساس چیزی که حتی معصوم از جواب دادنش به شاگردشان که همه چیزها را به وی می آموختند، دریغ کردند

صبح قریب;454229 نوشت:
با سلام

بحث تعبد و تعقل بحثی هست که به صراحت قران از اون یاد می کنه و از مسلمان ها می خواد که در هر دوی انها وارد بشوند و اتفاقا در هر دو هم بسیار قوی عمل کنند. اما سوال اصلی اینجاست که محدوده هر کدام چقدر است؟

این بار که قران کریم رو باز کردید و ایات رو خوندید هر جا که خدا شما را دعوت به تعقل کرده را مشاهده کنید به طور مثال:

اعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴿الحديد: ١٧﴾
وَبِاللَّيْلِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿الصافات: ١٣٨﴾

و ایات دیگه ای که خدا ما رو دعوت به تفکر و تعقل می کنه رو می تونین پیدا کنین. خلاصه بهتون بگم که محدوده این ایات میشه همون اصول دین. توحید، معاد، نبوت ، عدل و امامت.
همین چیزهایی که در دین ما تقلیدی نیستند و باید با تفکر در ایات قران و اسمان و زمین و نحوه زنده شدن برگ و گیاهان ... بهشون برسیم.

اما در مورد تعبد خداوند می خواد در محدوده فروع دینش بندهاش تعبدا دستوراتش رو انجام بدن تفسیر ایه زیر رو از قول ایت الله جوادی املی بخونید:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُم بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا يُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنتُمْ حُرُمٌ ۗ إِنَّ اللَّـهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ ﴿ مائده ایه ١﴾

آیت الله جوادی آملی در تفسیر این آیه می فرمایند:‏
اسرار اين را نپرسيد كه چرا فلان چيز حلال است و فلان چيزحرام است ﴿ إِنَّ اللّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ﴾ بسياري از چيزهاست كه خواص براي شما روشن نيست. بسياري از اسراري در حلّيت ها و حرمت ها نهفته است كه بعدها بايد براي بشر كشف بشود. شما بخواهيد بفهميد كه چرا فلان چيز حلال است چرا فلان چيز حرام است چرا صيدي كه حلال است در حال احرام حرام است، حالا كه صيد حرام است چرا خصوص صيد صحرايي حرام است، صيد دريايي حرام نيست و مانند آن؟ فرمود اين مسائل براي شما حلّ نشد بهتر اين است كه هم به جهلتان اعتراف بكنيد هم به علم خدا كه ﴿ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ﴾ است اقرار داشته باشيد ﴿ إِنَّ اللّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ﴾. اين كه خدا فعّال ما يشاء است. مشخص در آيات ديگر فرمود به اينكه او حكيمانه كار مي‌كند، چون حكيمانه كار مي‌كند مصالح را مي‌داند ﴿وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾. در بعضي از موارد بالصراحه مي‌گويد كه چون خدا مي‌داند كه شما نمي‌دانيد مصلحت شما در پذيرش حكم خداست. گاهي هم دربارهٴ مسئله ارث فرمود كه شايد براي شما حلّ نشده باشد كه چرا اين ميراث را ما اين‌چنين تقسيم كرديم، بعضي دو برابر مي‌برند و بعضي يك برابر مي‌برند ﴿لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً﴾ شما نمي‌دانيد كدام يك از اين بچه‌ها عاقبت به سود شما كار مي‌كند. وقتي ﴿لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً﴾ عاقبت كار را نمي‌دانيد چه اصراري داريد كه برادر خواهر را يكسان ارث بدهيد، يا بعضي را از ارث محروم بكنيد. در خيلي از موارد ذات اقدس الهي منقاض را برطرف مي‌كند مصلحتش را مي‌گويد. در خيلي از موارد هم به جهل بشر اشاره مي‌كند فرمود كه ﴿وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ يا ﴿لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً﴾ در بعضي از موارد هم به نحو مطلق حكم مي‌كند نظير ذيل همين آيه كه ﴿ إِنَّ اللّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ﴾ اين﴿ إِنَّ اللّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ﴾ براي آن است كه كسي در حليّت بر بعضي از اشيا و در حرمت بعضي از اشيا و هم چنين در وجوب وفا به عهد نقض و اعتراضي نداشته باشد.‏

در این تعبد سایر اقوام دیگر رو خدا مورد ازمایش قرار میده نمونه های از این احکام رو می تونید در اینجا ببینید:

وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَيَوْمَ لَا يَسْبِتُونَ ۙ لَا تَأْتِيهِمْ ۚ كَذَٰلِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴿١٦٣﴾
و از اهالى آن شهرى كه كنار دريا بود، از ايشان جويا شو: آنگاه كه به [حكم‌] روز شنبه تجاوز مى‌كردند؛ آنگاه كه روز شنبه آنان، ماهيهايشان روى آب مى‌آمدند، و روزهاى غير شنبه به سوى آنان نمى‌آمدند. اين گونه ما آنان را به سبب آنكه نافرمانى مى‌كردند، مى‌آزموديم.

به نظر شما با عقل بشر جور در میاد وقتی ماهی ها میان روی اب و زیاد هم هستن ادم نره ماهی گیری !! این چیزی بوده که خدا ازشون می خواسته.
و یا به این ایه توجه کنید:
و چون طالوت با لشكريان [خود] بيرون شد، گفت: «خداوند شما را به وسيله رودخانه‌اى خواهد آزمود. پس هر كس از آن بنوشد از [پيروان‌] من نيست، و هر كس از آن نخورد، قطعاً او از [پيروان‌] من است، مگر كسى كه با دستش كفى برگيرد. پس [همگى‌] جز اندكى از آنها، از آن نوشيدند. و هنگامى كه [طالوت ] با كسانى كه همراه وى ايمان آورده بودند، از آن [نهر] گذشتند، گفتند:» امروز ما را ياراى [مقابله با ]جالوت و سپاهيانش نيست. «كسانى كه به ديدار خداوند يقين داشتند، گفتند:» بسا گروهى اندك كه بر گروهى بسيار، به اذن خدا پيروز شدند، و خداوند با شكيبايان است. بقره آیه 249
به نظرتون با عقل بشر جور در میاد وقتی یک لشگر تشنه به اب برسن و اب نخورن؟!! بعد تو جنگ هم پیروز بشن؟!!
از این دسته احکام تعبدی بسیار می تونین پیدا کنید و در اون ها فکر کنید نه به این قسمتش که انجامش بدیم یا ندیم به این قسمتش فکر کنید که چطوری به نحو احسن انجامشون بدیم.

سلام . همچنانکه در جواب بزرگوار دیگری گفتم الان بحث دیه نیست ، آن را در جای دیگری پی میگیرم و هنوز جواب نداده اند . امان سوال من چیز دیگری هست . اگر مقدر هست دنبال بررسی سند روایت هم هستم

ᕘᕚRaiNᕘᕚ;454233 نوشت:
بله ولی منظورم چرایی این حکم بود که بزرگان ما هم هیچکدام درکش نکردند حتی شاگرد معصوم ع وگرنه این چیزی که شما فرمودید ، دلیل روشنی دارد و طبیعی هست عالمان ما به این نتیجه میرسیدند . منظورم همان اصل حکم است و شگفتی فقها و حکم بر اساس چیزی که حتی معصوم از جواب دادنش به شاگردشان که همه چیزها را به وی می آموختند، دریغ کردند

[=microsoft sans serif]

REZA2;454051 نوشت:
اگر نظر شما رو درست بدونیم پس دعوت انسان ها به تدبر و تفکر در آیات چه معنی داره..یعنی می فرمایید قرآن ملت رو " سرکار " گذاشته.یعنی در عین حال که به قول شما " دین خداوند با عقل های جزء نگر بندگان قابل درک نیست. " از مسلمونا خواسته که در قرآن تدبر کنند...فک نمی کنید مفهوم آیاتی از این دست با نظر شما متفاوته.

دعوت به تفکر در جایی است که تفکر برای انسان فایده دارد.
تفکر دراینکه کیست و از کجاست و چرا بوجود امده و به کجا میرود و چگونه باید زندگی کند؟
اینها سوالهای اساسی است که هر انسانی دارد.
چه بخواهد دینی را قبول کند چه نکند.
اصولا اینها سوالهایی است ماقبل دینی و با قطع نظر از اینکه دینی را شخص داشته باشد یا نه.
اما اینکه بعد از اثبات عقلی اصول دین، و خدا و اصل نبوت و صفات خدا و لزوم وجود معاد و وجود دین و شریعت، حالا فلان حکم چرا اینطور است، این دیگر مسئله ای نیست که اینقدر حساسیت ما را بر انگیزد.
اگر به وجود خدا و عدالت و حکمت او با عقل خود ایمان اوردیم و انگاه دینی را بر همان اساس پذیرفتیم، دیگر لازم نیست که تمام جزئیات و حکمت آن جزئیات برای عقل ما مکشوف شود.

[=microsoft sans serif]

dfffd;454093 نوشت:
این جمله رو کارشناس عزیز شرح میدن؟ تشکر

دیه عبارت است از جریمه ای که برای جبران خسارت وارد شده بر بدن یک فرد در دین مشخص شده است.
این جریمه در موارد مختلف و با توجه به نوع خسارتی که وارد شده ست و نیز جنسیت فرد مصدوم، تفاوت دارد.
اگر میزان خسارتی که وارد شده تا یک سوم دیه کل بدن انسان باشد، دیه زن و مرد مساوی و برابر است.
مثلا اگر دیه کامل انسان، درحال حاضر در ماه های غیر حرام 114 میلیون تومان است، اگر صدمه ای غیر عمدی به شخصی وارد شود( مثلا در تصادف یک نفر اسیب ببیند)، تعیین خسارت دو مولفه دارد.
اولا مشخص شود میزان خسارتی که وارد شده، با قطع نظر از جنسیت آن فرد چقدر است.
دوم مشخص شود که این میزان تا یک سوم دیه کامل هست یا بیشتر از یک سوم هست.
اگر خسارتی که وارد شده، تا 38 میلیون باشد، این مبلغ برای زن و مرد برابر است و تفاوتی در این جهت ندارند.
اما اگر خسارت از 38 میلیون بیشتر شود، دیه ای که برای زن وجوددارد با دیه ای که برای مرد وجود داردتفاوت میکند و طبق یک قاعده کلی، دیه زن از این مبلغ که گذشت، نصف دیه ای است که در مورد مشابه برای مردان تعیین شده است.

فتا 1;454231 نوشت:
سلام

دقت فرمایید دیه بابت حادثه است نه عمد حال اگر به احتمال قطع انگشتان توجه شود متوجه میشویم که احتمال قطع چهار انگشت در اثر حادثه بیشتر از سه انگشت است !

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

خیر بزرگوار درموارد صدمات عمدی هم دیه جایز است . مثلا" هرگاه ولی دم یا مصدوم عمدی به عوض قصاص به گرفتن دیه رضایت بدهد ویا مواردی که مثل برخی از صدمات وارده بر استخوانها قصاص به دلیل عدم رسیدن به تطبیق میزان صدمه با قصاص واحتمال غالب بر بیشتر شدن صدمه اصولا"دیه به جای قصاص قرار میگیرد

موفق باشید

[=microsoft sans serif]باسلام

ᕘᕚRaiNᕘᕚ;454045 نوشت:
مقدس اردبیلی، از فقیهان شیعه، پس از نقل این حکم می گوید: این حکم مشهور است ولی هم برخلاف قواعدی که در باب دیه از روایات نقل شده می باشد و هم برخلاف عقل; است زیرا عقل اقتضا می کند که دیه چهار انگشت بیش از دیه سه انگشت باشد یا لااقل از آن کمتر نباشد در حالی که اینجا کمتر شده است: دیه سه انگشت سی شتر است، دیه چهار نگشت بیست شتر. آنگاه می گوید: البته دیه چهار انگشت بیست شتر بودن، موافق قاعده است، زیرا با فرض نصف بودن دیه زن نسبت به مرد طبیعی است که دیه چهار انگشت که در مرد چهل شتر است در زن بیست شتر باشد. آنچه باید روشن شود این است که چه حکمتی در زیادتر قرار دادن دیه دو انگشت و سه انگشت از نصف و مساوی قرار دادن آن با مرد بوده است؟
البته محقق اردبیلی به پاسخی نرسیده است; ولی با توجه به روایت ابان بن تغلب و آنچه در ذیل آن روایت در مورد تعرض به ابان به خاطر روی آوردن به قیاس از امام(ع) نقل شده می گوید:

البته این مسئله مربوط به حوزه تخصصی کارشناس محترم فقه است، اما
خوب بود مستند این فرمایش را نیز ذکر میکردید تا بحث مستندتر شود.
ابهام بنده نیز از اینجاست که این چه حکم مشهوری است که در مقابلش روایات و قواعدی است که در باب دیه ذکر شده است.
از فقیه متعبدی مثل مقدس اردبیلی بعید است که چنین تعابیری در مورد احکام شرعی داشته باشد.

ᕘᕚRaiNᕘᕚ;454045 نوشت:
در حالی که قبول تعبدی احکام فرعی آن هم در زمینه مسائلی اجتماعی بدون اینکه بتوان برای آن توجیه عقلی و منطقی داشت صحیح به نظر نمی رسد و با روح بیان احکام اسلامی که مبتنی بر مصالح مردم و جامعه است و آن مصلحت نمی تواند یک امر دست نیافتنی و نامکشوف باشد، سازگاری ندارد.

چرا باید برای احکام فرعی دلیل منطقی و عقلی داشت.
اینکه نماز صبح دو رکعت است چه دلیل منطقی دارد.
اینکه نماز مسافر شکسته است چه دلیل منطقی دارد.
اینکه نماز مسافری که سفرش معصیت است شکسته نیست چه دلیل منطقی دارد.
می شود بفرمایید کدام حکم شرعی دلیل منطقی دارد که شما به آن رسیده باشید.

اصولا اینکه هر حکم شرعی به صورت اختصاصی باید دلیل منطقی داشته باشد، با چه دلیلی اثبات شده است.
دلیل عقلی بر اثبات این گزاره و مدعا دارید یا دلیل نقلی یا ...؟

[=microsoft sans serif]

ᕘᕚRaiNᕘᕚ;454045 نوشت:
در خصوص روایت ابان بن تغلب به نظر می رسد با توجه به تردیدی که حداقل در یکی از روات سلسله سند آن یعنی عبدالرحمان بن حجاج بنا به گفته محقق اردبیلی، به شرحی که قبلا ذکر شد، وجود دارد و مغایرت آن با قواعد نقلی و فهم عقلی، نمی تواند روایت مزبور مستند و مورد عمل قرار گیرد به خصوص که نحوه بیان روایت هم به گونه ای است که صحت صدور آن را زیر سؤال می برد.

اولا: این روایت از نظر سندی هیچ ایرادی ندارد و صحیح است.
سند این روایت عبارت است از:
الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِب‏
الف. حسین بن سعید:
او از اصحاب امام رضا، امام جواد و امام هادی علیهم السلام و دارای توثیق خاص است.[1]

ب. محمد بن ا بی عمیر زیاد العیسی:
امامی، ثقه و از اصحاب اجماع و ثقه است.[2]

ج. عبدالرحمن در این روایت، جناب عبدالرحمن بن حجاج بجلی است.
این شخص گرچه گفته شده که در ابتدا بر مذهب کیسانیه بوده اما بعد از ان مستبصر شده و به مذهب شیعه دوازده امامی بازگشته است و ازبزرگان حدیث شیعه شده است.
در مدح او تعابیر خاصی شده است.
ثقه ثقه؛[3] از اصحاب ابی عبدالله[4] و امام کاظم علیهما السلام؛[5] ثبتا وجها؛[6] دارای کتابهای زیادی که اصحاب انها را نقل کرده اند. [7]
امام صادق ع در مورد او فرموده که دوست دارم در شیعیان من افرادی همانند او باشند.[8]
امام کاظم در مورد او فرموده که او «لثقیل علی الفواد»[9] یعنی در دل ها داراي مقام و منزلتي بزرگ است. [10] و نیز در حق او شهادت داده که به بهشت میرود.[11]
وکیل امام صادق علیه السلام نیز بوده است.[12]

د. ابان بن تغلب:
امامی ثقه جلیل القدر از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السلام است.[13]

ثانیا: اینکه با قواعد عقلی و نقلی دیگر سازگار نیست را شما باید توضیح دهید که با کدام دلیل عقلی ونقلی معتبر ناسازگار است.

ثالثا: اینکه طرز بیان آن به صورتی است که نشان دهنده عدم صحت ان است، نیز نیازمند بیان و توضیح است.

[=microsoft sans serif]


[/HR][=microsoft sans serif][1] . فهرست‏الطوسي/باب‏الحاء/باب‏الحسين/149ورجال‏الطوسي/أصحاب‏أبي‏الحسن.../باب‏الحاء/355

[=microsoft sans serif][2] . رجال کشی، ص 591؛ رجال نجاشی، 327؛ فهرست للطوسی، ص 405و....

[=microsoft sans serif][3] . رجال‏النجاشي/باب‏العين/237 و رجال‏ابن‏داود/الجزءالأول‏من.../باب‏العين‏المهملة/223 و الخلاصةللحلي/الفصل‏الثامن‏عشر.../الباب‏الرابع‏عبدالرحمن/113

[=microsoft sans serif][4] . همان

[=microsoft sans serif][5] . رجال طوسي، ص 353، شماره 2.

[=microsoft sans serif][6] . رجال‏النجاشي/باب‏العين/237 و الخلاصةللحلي/الفصل‏الثامن‏عشر.../الباب‏الرابع‏عبدالرحمن/113

[=microsoft sans serif][7] . رجال طوسي، ص 353، شماره 2.

[=microsoft sans serif][8] . رجال‏الكشي/الجزءالأول/الجزءالخامس/442

[=microsoft sans serif][9] . رجال‏الكشي/الجزءالأول/الجزءالخامس/441

[=microsoft sans serif][10] معجم رجال الحديث، ج 9، ص 318.

[=microsoft sans serif][11] . رجال‏الكشي/الجزءالأول/الجزءالخامس/442 و رجال‏ابن‏داود/الجزءالأول‏من.../باب‏العين‏المهملة/223

[=microsoft sans serif][12] . الخلاصةللحلي/الفصل‏الثامن‏عشر.../الباب‏الرابع‏عبدالرحمن/113

[=microsoft sans serif][13] . رجال‏النجاشي/باب‏الألف‏منه/10و فهرست‏الطوسي/باب‏الهمزة/باب‏أبان/44

[=microsoft sans serif]

ᕘᕚRaiNᕘᕚ;454045 نوشت:
اینکه ابان بن تغلب با آن همه احترام و ارادتی که به امام صادق(ع) دارد در مقابل بیان حکم از سوی امام بگوید ما قبلا فکر می کردیم گوینده و آورنده چنین حکمی شیطان است و یا امام(ع) در مقابل حیرت و ناباوری ابان تا آن حد که این حکم را یک حکم شیطانی بداند به جای اینکه پاسخ توجیهی بدهد صرفا به بیان اینکه، این حکم از سوی رسول خدا(ص) صادر شده اکتفا کند و ابان را از توسل به قیاس و لوازم فاسد آن برحذر دارد در حالی که وی متوسل به قیاس نشده و بیان اقتضای مسلم فهم و درک عقل را بیان کرده همه نشان دهنده این است که این روایت نمی تواند صحیح باشد و مستند حکم و مبنای وضع قانون قرار گیرد این امر به این می ماند که کسی بشنود سیلی زدن به گوش پدر و مادر ایرادی ندارد و برآشفته از شنیدن چنین حکمی بگوید در حالی که در قرآن کریم، آیه 23 سوره اسرا، آمده است: «و لا تقل لهما اف و لا تنهرهما» یعنی از اف گفتن به پدر و مادر اجتناب کنید چگونه سیلی زدن می تواند مجاز باشد. بگوییم هشدار که قیاس در دین جایز نیست و از حرمت اف گفتن به پدر و مادر نمی توان ممنوعیت ایراد ضرب و جرح به آنها را استنباط کرد.
به هر حال به نظر می رسد، قرائن حالیه و مقالیه و عقلیه بر نامعتبر بودن و صحیح نبودن این روایت دلالت دارد و بحق نمی توان چنین حکم ناسازگار با عقل و منطق را که هیچ کس نمی تواند حکمتی برای آن دریابد بر مبنای آن برقرار کرد.

بله ابان باید هم تعجب بکند.
مگر تعبد با تعجب کردن منافات دارد.
یک نفر ممکن است تعبد داشته باشد ولی با این حال از یک مسئله تعبدی تعجب نیز بکند.
اصولا تعجب لازمه تعقل است و کسی که تعقل دارد در مقابل اموری که عقلش از درک آن ناتوان است تعجب میکند.
اما این مطلب چه منافاتی دارد با اینکه انسان باید نسبت به احکام شرعی متعبد باشد.
ابان نیز مثل هر انسان غیر معصوم دیگری در مقابل حکمی که فلسفه ان را نمیدانست تعجب کرد و اظهار شگفتی کرد اما نگفت که من این حکم را قبول ندارم. بلکه به این دلیل که به دنبال حکمت ان بود، از امام سوال نمود و امام نیز فرمود دین خدا و احکام شرعی با عقل ناقص بشری قابل فهم و قابل رصد نیست بلکه این امور تعبدی است. اما تعبدی که پشتوانه ان تعقل است و مبانی ان باتعقل به دست می اید.

ᕘᕚRaiNᕘᕚ;454045 نوشت:
طبعا تصویب قانون بر مبنای چنین منبعی با همه تردیدهایی که در صحت آن وجود دارد از سوی قانونگذار عملی دور از احتیاط بوده و در عین حال موجب عدم مقبولیت این نوع قوانین موضوعه در جامعه می باشد.

اولا تردید های بهتری را بیان کیند. اینکه یک فقیه در مقابل مشهور (برفرض صحت استناد شما) با این حکم به دیده تردید نگاه کرده باشد نشانه تردید در ان است .بنابراین وقتی منبع ایرادی نداشت حکم مبتنی بر ان مخالفتی با احتیاط نخواهد داشت.
ثانیا: عدم مقبولیت این نوع قوانین و احکام از سوی برخی افراد جامعه، ربطی به مستند ان ندارد.
اگر مستند این حکم یک ایه صریح از قران کریم بود، شما فکر میکنید که از سوی هیچ کسی مورد مخالفت و ایراد واقع نمیشد.

[=microsoft sans serif]

ᕘᕚRaiNᕘᕚ;454045 نوشت:
و باز بحث حکمت شد ؟ همانطور که قبلا هم گفتم : حکمت خدا برای من جواب صحیحی نیست . نمیدانم چطور است تا الان هر چه من در باره حقوق زن در دین سوال پرسیدم ، غیر قابل جواب بود و حکمت خدا بود ! مانده ام مگر خدا میخواسته دین راز باقی بماند که همه چیز شد سیکرت در دین ؟ پس ما چه چیزی را قبول کنیم ؟ فقط حکمت خدا را ؟ این حرف را اگر یک دین الکی من در آوردی زده بود میگفتند این حرف را برای این میگوید که جواب سوالات پیروانش را ندهد و چون جواب ندارد همه چیزش شد حکمت تا کسی چیزی نپرسد چون کسی جواب را نمیداند جز خدا !و در این مورد حتی شاگرد امامان ع که برای حقانیت دین مناظره میکردند و تبلیغ میکردند و امام این کار را به آنها واگذار کرده بود ، مانده اند . پس نباید توضیحی در میان باشد تا اینکه این مبلغان آنرا سخن شیطان ندانند ؟ حرف خدا در کجا شباهت دارد به حرف شیطان ؟ که یک تربیت شده مکتب معصومین ع این حرف را بزند و سخن شیطان بدانش؟ و بخواهد همان چیزی که از معصوم ع میشنود تبلیغ کند ولی معصوم از جواب دادن به شاگردش که حقانیت شیعه را در مناظرات با مخالفین ثابت میکند ، طفره میرود . مگر بخل دارند در علم که به دیگران بعضی چیزها را نگویند ؟

ایراد استناد این مسائل به حکمت خدا و علم خدا چیست؟
اگر خدا خواسته از این طریق و قبول این مسائلی که حکمت انرا نیز نمیدانند، به کمال برساند و همین مسائل جزئی از برنامه کمال رساندن انان باشد، باز هم ایرادی دارید؟
اگر تعبد خودش اصلی ترین مصلحت و پشتوانه احکام باشد( خواه مصحلت خاصی در خود متعلق احکام نیز باشد یا نباشد) به نظر شما اشکالی دارد؟
مگر اصل ضرورت وجود دین و شریعت به چه خاطری است؟
مگر نه اینکه، اصل وجود دین و ضرورت آن به این خاطر است که عقل انسان از درک جزئیات برنامه سعادت و کمال خودش ناتوان است؟
حال که چنین است چه اشکالی دارد که برنامه را به صورتی بریزد که اجزای آن برنامه اصلا هیچ مصلحتی در متعلقشان نباشد و فقط صرف تعبد به ان جزئیات باعث سعادت و کمالشان باشد؟

ᕘᕚRaiNᕘᕚ;454045 نوشت:
یعنی خداوند عقل همه انسان ها را طوری آفریده که با احکام و حکمتش متضاد باشد ؟ و همه در شگفتی فرو روند و بخل داشته باشد که جواب را هم بدهد ؟

می شود بفرمایید کدام یک از احکام دین اسلام با عقل انسان در تعارض است؟
با کدام عقل انسان در تضاد و تعارض است؟
با کدام قضیه منطقی و برهان عقلی متضاد است؟
ایا این مسئله جزئی فقهی بازگشت به تناقض دارد؟
اینکه ما حکمت یک حکم شرعی را نمی فهمیم یعنی با عقل ما در تضاد است؟
برفرض برخی از اینها چنین باشند که نیست، ایا این به این معناست که تمام احکام شرعی با عقل انسان متضاد است؟
اینکه نمازهای روزانه 17 رکعت است چه تضادی با عقل دارد؟ و همینطور خیلی از احکام شرعی.

[=microsoft sans serif]

@█ عشق من خدا █@;454207 نوشت:
حالا اگه یکی تسلیم بشه و نتونه درک کنه تکلیف چیه؟

منظور از درک پس از تسلیم این نیست که حتما حکمت انرا می فهمد. بلکه ممکن است حکمت جزئی ان حکم را بفهمدیا نفهمد.
البته اگر مقام تسلیم و رضایش بالا باشد، خداوند علم به مصالح و مفاسد احکام را به او عنایت می کند.
همانطور که علم انرا به پیامبر و ائمه داده است.

صدیق;454307 نوشت:
اصولا تعجب لازمه تعقل است و کسی که تعقل دارد در مقابل اموری که عقلش از درک آن ناتوان است تعجب میکند.
اما این مطلب چه منافاتی دارد با اینکه انسان باید نسبت به احکام شرعی متعبد باشد.

صدیق;454307 نوشت:
اگر مستند این حکم یک ایه صریح از قران کریم بود، شما فکر میکنید که از سوی هیچ کسی مورد مخالفت و ایراد واقع نمیشد.

بله و همان عقل میگوید دلیلش را هم بدان و به چیزی ندانسته عمل نکن . یکی می آید و میگوید من پیامبرم ، برو در آتش ، نمیسوزی . آیا سریع باید باور کرد و رفت در آتش ؟ در جواب کسانی که دین دارند ولی شک هم دارند این جواب قانع کننده نیست. مگر دین فقط برای انسان های عارف و وارسته است ؟ یا هر کسی با هر گرایشی وشخصیتی و هر درجه ایمانی ؟و مگر همه در قیامت میروند حضیره القدس ؟ بهشت درجات هم دارد .. بر فرض کسی بخواهد این دین را انتخاب کند ، شما در جواب سوالاتش همه اش میگویید حکمت خداست و تو از فهم آن ناتوانی ؟ این جواب قابل قبولی نیست که کسی را جذب دینی کند که نباید در آن سوال بپرسد . دینی که نتوان در ان سوال پرسید و چرایی احکامش را دانست فرقی با دیگر ادیان ندارد و حقیقتش مشخص نمیشود چرا که همه اش حکم خداست از کجا بدانیم کدام راست میگویند کدام دروغ ؟ چون همه شان میگویند حکم خداست و نباید از چرایی احکامش پرسید .

[=microsoft sans serif]

@█ عشق من خدا █@;454209 نوشت:
جناب کارشناس گرامی.
امام معصوم(ع) فرمود با عقل جزء نگر بندگان قابل درک نیست.
اما ما کل نگری هم کردیم متوجه نشدیم.

نگاه شما کل نگر نیست بلکه در نهایت در عین کل نگری برروی جزئیات زوم میکنید و به دنبال حکمت تک تک انها هستید.

عقل کل نگر یعنی اینکه این مسئله را در کل فرایند افرینش عالم و نظام عالم بدانیم نه به صورت جزئی از این کل.
در نگاه کل نگر، هر چیزی زیبا وبه جای خود است.
زلزله نیز به جای خودش باید باشد.
همانطور که پروانه خوب است، سوسک نیز خوب است و در نظام عالم نیاز هست که باشد.
همانطور که اهو باید باشد، پلنگ نیز باید باشد.
هر چیزی به جای خود خوب است و باید باشد.
البته وقتی در همین نگاه،دوباره به تک تک آنها به صورت مستقل زوم کنیم، فلسفه وجود آنرا نمی فهمیم. نمیفهمیم که چرا سوسک باید باشد و چرا لاشخور باید باشد و چرا زلزله وچرا سیل و ...

در نگاه کل نگر، پشتوانه عقلی دقیقی به عنوان حکمت و عدالت خداوند و لطف اوبه بندگان و رحمتش نسبت به انان داریم.
در این نگاه، خداوند حکیم است وکار عبث نمیکند و اگر دستوری میدهد، دستورش در راستای رسیدن به سعادت بندگان است و هرچه هست صلاح بندگان است نه صلاح خودش که اگر تمام عالم کافر شوند خداوند غنی و بی نیاز از عالمیان است.

صدیق;454308 نوشت:
کدام یک از احکام دین اسلام با عقل انسان در تعارض است؟
با کدام عقل انسان در تضاد و تعارض است؟
با کدام قضیه منطقی و برهان عقلی متضاد است؟

سلام
ببخشید منم یه سوال دارم
چرا این حکمت خداوند برای زنان قابل درک نیست بیشتر کسانی که براشون سوال پیش میاد خانم ها هستند اونم فقط در زمینه حقوقشون
مثلا من هر سوالی برام پیش اومد که چرا خدا این حق رو به آقایون داده ولی به خانم ها نه جوابش همین حکمت خدا بود
خوب اگه درست باشه چرا فقط یک جنس از وضعیت خودش اینقدر باید ناراضی باشه چرا فقط ما نمیتونم این حکمت رو درک کنیم

(نگین);454317 نوشت:
سلام
ببخشید منم یه سوال دارم
چرا این حکمت خداوند برای زنان قابل درک نیست بیشتر کسانی که براشون سوال پیش میاد خانم ها هستند اونم فقط در زمینه حقوقشون
مثلا من هر سوالی برام پیش اومد که چرا خدا این حق رو به آقایون داده ولی به خانم ها نه جوابش همین حکمت خدا بود
خوب اگه درست باشه چرا فقط یک جنس از وضعیت خودش اینقدر باید ناراضی باشه چرا فقط ما نمیتونم این حکمت رو درک کنیم

برای نیمی از جمعین جهان که زنان باشند ، جواب حکمت هست همچنانکه در همه ی تاپیک ها ما بانوان شاهد همین یک جواب هستیم . نه فقط من ، همه ی شما به همین جواب برخورد کردید . در یک موضوع شاید قانع کننده میبود ولی وقتی از 10 سوال ما ؛ 10 جوابش شد حکمت خدا ، این برای من خیلی شک بر انگیز هست که چزا دین حاضر به پاسخ گویی به سوالات نیست اگر برحق هست ؟ دین اومده به سوالات انسان جواب بده یا مشتی راز جدید بهش اضافه کنه ؟ و در نهایت در اخرت هم جواب همین باشه و با مشتی علامت تعجب و سوال تشریف ببریم جهنم !

[=microsoft sans serif]

(نگین);454317 نوشت:
چرا این حکمت خداوند برای زنان قابل درک نیست بیشتر کسانی که براشون سوال پیش میاد خانم ها هستند اونم فقط در زمینه حقوقشون
مثلا من هر سوالی برام پیش اومد که چرا خدا این حق رو به آقایون داده ولی به خانم ها نه جوابش همین حکمت خدا بود
خوب اگه درست باشه چرا فقط یک جنس از وضعیت خودش اینقدر باید ناراضی باشه چرا فقط ما نمیتونم این حکمت رو درک کنیم

ایا دغدغه شما رضایت است؟
مگر اینکه انسان در صبح زود زمستان از خواب بلند شود و از خواب ناز خود بگذرد و نماز بخواند برای همه مورد رضایت است؟
اینکه انسان در تابستان گرم خصوصا در برخی شغل ها، 15 ساعت روزه بگیرد، مورد رضایت همگان است؟
اینکه انسان از مال خود یک پنجم انرا بدهد مورد رضایت همگان است و همگان با رضایت کامل انرا میدهند؟
اینکه کشاورز و دامدار باهمه سختی و مرارتی که در کارخود کشیده باید زکات اموالش را بدهد، همه انها با رضایت میدهند و

نه دوست عزیز.
اصلا تکلیف یعنی سختی و کلفت
و اگر تکلیف را تکلیف خوانده اند به این دلیل است که با راحت طلبی هوای نفس ما منافات دارد.

بنابراین اینکه احکام مربوط به زنان مورد موافقت انان نیست، دلیل نادرستی ان نیست.

این اعتراضها تنها به این دلیل است که ما فلسفه و حکمت اصلی احکام را نمیدانیم و مدام میخواهیم هر دستوری که به ما داده میشود، فلسفه اش را بفهمیم.
خیال میکنیم که خدا همانند یک کارفرمایی است که اگر دستوری داد، احتمال دارد که ان دستور درست نباشد و ما تا علت انرا نفهمیم، انرا انجام نمیدهیم و اعتراض به آن میکنیم.
در ضمن فقط کسانی که مخالفند خانم هستند و زن هایی که هیچ اعتراضی به این احکام ندارند زن نبوده اند.

[=microsoft sans serif]

ᕘᕚRaiNᕘᕚ;454314 نوشت:
بله و همان عقل میگوید دلیلش را هم بدان و به چیزی ندانسته عمل نکن . یکی می آید و میگوید من پیامبرم ، برو در آتش ، نمیسوزی . آیا سریع باید باور کرد و رفت در آتش ؟ .

کسی نگفت که دیندار نباید تعقل کند.
اما در جایی تعقل کند که قدرت درک انرا دارد.
بعلاوه،
همانطور که عرض شد، چه اشکالی دارد که پشتوانه تمام احکام و مصلحت تمام احکام این باشد که خود ان احکام و تعبد و عمل به انها باعث رشد و کمال بندگان میشود.
چه اشکال عقلی و نقلی دارد.
ᕘᕚRaiNᕘᕚ;454314 نوشت:
در جواب کسانی که دین دارند ولی شک هم دارند این جواب قانع کننده نیست. مگر دین فقط برای انسان های عارف و وارسته است ؟ یا هر کسی با هر گرایشی وشخصیتی و هر درجه ایمانی ؟و مگر همه در قیامت میروند حضیره القدس ؟ بهشت درجات هم دارد .. بر فرض کسی بخواهد این دین را انتخاب کند ، شما در جواب سوالاتش همه اش میگویید حکمت خداست و تو از فهم آن ناتوانی ؟ این جواب قابل قبولی نیست که کسی را جذب دینی کند که نباید در آن سوال بپرسد.
دینی که نتوان در ان سوال پرسید و چرایی احکامش را دانست فرقی با دیگر ادیان ندارد و حقیقتش مشخص نمیشود چرا که همه اش حکم خداست از کجا بدانیم کدام راست میگویند کدام دروغ ؟ چون همه شان میگویند حکم خداست و نباید از چرایی احکامش پرسید .

ملاک حجیت یک دین و حجت نبودن یک دین این نیست که تک تک مسائلش به صورت جزیی برای ما مشخص باشد وعلت انرا به صورت جزیی بدانیم.
بلکه این است که اصول ان (اصول اعتقادی و اخلاقی ) بر پایه عقل باشد و با عقل منافاتی نداشته باشد و جزئیات ان نیز نه با اصولش منافات داشته باشد و نه با عقل و منطق.
اما اینکه مسائلی از دین باشد که جزو اصول ان دین نیست و عقل انسان از درک ان ناتوان است یا مسائلی باشد که با احساسات ما یا حقوق بشر سازمان ملل منافات داشته باشد و انرا نپذیرند مسئله ای است بی ربط به حقانیت یک دین.

صدیق;454324 نوشت:
در ضمن فقط کسانی که مخالفند خانم هستند.


و زن هایی که هیچ اعتراضی به این احکام ندارند زن نبوده اند.

بسیار زیبا بیان کرده اید.

صدیق;454326 نوشت:
کسی نگفت که دیندار نباید تعقل کند.
اما در جایی تعقل کند که قدرت درک انرا دارد.
بعلاوه،
همانطور که عرض شد، چه اشکالی دارد که پشتوانه تمام احکام و مصلحت تمام احکام این باشد که خود ان احکام و تعبد و عمل به انها باعث رشد و کمال بندگان میشود.
چه اشکال عقلی و نقلی دارد.

صدیق;454326 نوشت:
ملاک حجیت یک دین و حجت نبودن یک دین این نیست که تک تک مسائلش به صورت جزیی برای ما مشخص باشد وعلت انرا به صورت جزیی بدانیم.
بلکه این است که اصول ان (اصول اعتقادی و اخلاقی ) بر پایه عقل باشد و با عقل منافاتی نداشته باشد و جزئیات ان نیز نه با اصولش منافات داشته باشد و نه با عقل و منطق.
اما اینکه مسائلی از دین باشد که جزو اصول ان دین نیست و عقل انسان از درک ان ناتوان است یا مسائلی باشد که با احساسات ما یا حقوق بشر سازمان ملل منافات داشته باشد و انرا نپذیرند مسئله ای است بی ربط به حقانیت یک دین.

هیچ کدام را نه فقط ما درک نکرده ایم بلکه جواب کارشناسان و دیگران در فروم در پاسخ به سوالات ما تا بدینجا این بوده که کار خداست و خدا اینرا خواسته و دلیلش را ما نمیدانیم و نباید بپرسیم . :Gig: هر سکی هم باشد بعد از این همه سوال و رگفتن یک جواب تکراری ، یک چیز به ذهنش خطور میکند ، که آیا واقعا این جواب صحیح هست که همه اش راز باشد و فقط خدا بداند و ما محروم باشیم و در نهایت هم نفهمیم ؟ مثل این است که یک مشت جعبه را باور کنیم که نمیدانیم در آن چیست . بمب است یا گل

صدیق;454324 نوشت:
در ضمن فقط کسانی که مخالفند خانم هستند و زن هایی که هیچ اعتراضی به این احکام ندارند زن نبوده اند.

اول اینکه کسانی را در نظر بگیرید که زن و دختر بودند و به همین دلیل از اسلام کناره رفتند چون جواب سوالاتشان فقط حکمت خدا و رازیست که او میداند و ما تا به انتها فقط باید راز به رازهایمان اضافه کنیم
دومش میماند کسانی که در اطراف من هستند و مشکل من را دارند ولی وارد این مسائل نشدند و صحبت نمیکنند
سوم کسانی هستند که دسترسی ندارند که این سوالات را مطرح کنند ولی همیشه در ذهنشان بوده مانند مادر من که وقتی احکام این چنینی را برای او میگویم ، میپرسد واقعا حقیقت دارد ؟ دین اینطوری هست ؟ پس خدا در این مورد چه فرموده ؟ بنده هم جوابی ندارم که بدهم !
چهارم کسانی مثل ما هستیم که میپرسیم و با پرسش هم به جایی نمیرسیم

بله همگی مسلمان هستیم ولی بعضی نمیپرسند و بعضی میپرسند . فعلا جواب سوال کننده گان و حاضران ارجحیت دارد بر کسانی که نیستند . ما نیز منکر زن بودن آنها نشدیم . ولی اگر در مورد غایبین صحبت میکنید ، غایبین جزء همان افرادی که در بالا مثال زدم هم میشود یعنی کسانی که اعتراض دارند و غایب هستند هم وجود دارند نه فقط کسانی که اعتراض ندارند.

@█ عشق من خدا █@;454329 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط صدیق نمایش پست ها
در ضمن فقط کسانی که مخالفند خانم هستند.

و زن هایی که هیچ اعتراضی به این احکام ندارند زن نبوده اند.

بسیار زیبا بیان کرده اید.

منم قبول دارم که خانم هایی هم هستند که مخالف نیستند چون منم یه زمان جزو اونا بودم میگفتم خواست خداست نمیشه مخالفت کرد تا امروز که به جایی رسیدم هیچ جوابی برای شبهاتم پیدا نمیکنم نمیتونم باور کنم خدا یک جنس رو اینقدر تحت فشار قرار داده باشه و یک جنس دیگه رو اینقدر آزاد گذاشته باشه این سوالیه که واسه من پیش اومده

صدیق;454324 نوشت:
این اعتراضها تنها به این دلیل است که ما فلسفه و حکمت اصلی احکام را نمیدانیم و مدام میخواهیم هر دستوری که به ما داده میشود، فلسفه اش را بفهمیم.
خیال میکنیم که خدا همانند یک کارفرمایی است که اگر دستوری داد، احتمال دارد که ان دستور درست نباشد و ما تا علت انرا نفهمیم، انرا انجام نمیدهیم و اعتراض به آن میکنیم.
در ضمن فقط کسانی که مخالفند خانم هستند و زن هایی که هیچ اعتراضی به این احکام ندارند زن نبوده اند.

ببینید درسته در راه دین باید سختی کشید
اما یه سوال ایا این سختی رو فقط باید یک جنس متحمل شود؟؟؟؟
در جایی ندیدم ( شاید البته من ندیده باشم ) که مردان از حقوقی که دین براشون در نظر گرفته ناراضی باشند مگر میتوانند ناراضی باشند وقتی که در هیچ جایی محدودیتی براشون وجود نداره
شاید یه زمانی این چیزها واسه خانم ها مهم نبود چوی سطح فرهنگ این زمان با اون موقع فرق میکنه الان دیگه خیلی از چیزها واقعا درکش سخته
منم قبول دارم که خانم هایی هم هستند که مخالف نیستند چون منم یه زمان میگفتم خواست خداست نمیشه مخالفت کرد تا امروز که به جایی رسیدم هیچ جوابی برای شبهاتم پیدا نمیکنم نمیتونم باور کنم خدا یک جنس رو اینقدر تحت فشار قرار داده باشه و یک جنس دیگه رو اینقدر آزاد گذاشته باشه این سوالیه که واسه من پیش اومده

صدیق;454248 نوشت:
[=microsoft sans serif]

اگر به وجود خدا و عدالت و حکمت او با عقل خود ایمان اوردیم و انگاه دینی را بر همان اساس پذیرفتیم، دیگر لازم نیست که تمام جزئیات و حکمت آن جزئیات برای عقل ما مکشوف شود.

سلام...

[=&quot]می گویید ما نمی تونیم جزییات حکم رو بدونیم ...پس از کجا متوجه می شین که حکم یک حکم خدایی است و جعلی نیست..

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

بزرگواران موضوع دیه ی زن ومرد وتفاوت مبلغ دیه بحث ونقل تمامی محافل دینی اسلامی است نظرات مختلفی دراین باب ذکر شده واکثر این نظرات بنا بر نص صریح روایات دارد

در زمان نزول وحی افکار و روحیات مردم آن عصر هنوز آمادگی تحلیل و تجزیه ی امور شگفت انگیز را نداشتند ویا حتی به صلاح نبوده که یکباره تمام عرفیات وباورهای ان زمان متحول شوند

لذا بر احادیثی برخورده ام (_اکنون دسترسی ندارم در اولین فرصت آنها در پستی قرار خواهم داد )که یکی از تحولات جهان بعد از ظهور تغییرات شگرفی است که صاحب العصر در احکام دین مقرر میفرمایند تا حدی که گروهی بر وقوع ظهور و حضور امام عصر (عج) شک میکنند و...بر ایشان طغیان میکنند . لذا ذر چگونگی وچرایی این احکام باید تا زمان ظهور صبر کرد واما آن چه از عقول محقق بر میاید :

[=arial,helvetica,sans-serif] دیه مالی است که پرداخت آن به سبب وقوع جنایت و صدمه به جان یا بدن انسان ،واجب می شود. در شریعت اسلامی،دیه ی قتل زن ،نصف دیه مرد است و در صورت جراحت تا مقدار ثلث دیه،زن و مرد برابر است و از آن بیشتر دیه زن نصف دیه مرد است.
[=arial,helvetica,sans-serif][=arial,helvetica,sans-serif]
دیه در اسلام بر معیار ارزش معنوی انسان مقتول بنا نهاده نشده است بلکه دستور خاص مربوط به بدن انسان کشته شده است ونه انسانیت یعنی دیه شخص فارغ از ارش انسانی اوست اگر چنین بود آیا نباید دیه یک عالم و دانشمند با دیه یک بزهکار و یا فاسق و فاسد متفاوت می بود؟به همین جهت است که به رغم اختلاف ارزشی عالم و جاهل ،مجاهد و قاعدو.... در اسلام همه ی آنان در احکام قصاص و دیات مساوی هستند .پس نه تساوی عالم و جاهل از منزلت عالم می کاهد ونه بر مقام جاهل می افزاید و نه تفاوت دیه ی زن و مرد، دلیل بر تفاوت جایگاه ارزشی آنان است که بر منزلت مرد بیافزاید و یا از مقام زن بکاهد.و هیچ تلازم عقلی یا نقلی بین دیه و کمال معنوی و ارزشی وجود ندارد به همین دلیل از جهت اخروی و نه حقوقی و این جهانی بین زن و مرد تفاوتی نیست.نتیجه آنکه دیه بهای شخص مقتول نیست.

[=arial,helvetica,sans-serif][=arial,helvetica,sans-serif]

از بعد اقتصادی و حقوقی نیز معمولا خساراتی که از لحاظ مادی متوجه بستگان مرد مقتول می شود بیش از خساراتی است که متوجه زن مقتول می شود چرا که پس از کشته شدن مرد تعداد قابل توجهی افراد تحت سرپرستی وی و واجب النفقه از او باقی می ماند که با دریافت دیه از جانی ،مقداری از نفقه ی آنان تامین می شود.برخلاف زن که چون به لحاظ حقوقی مسئول اقتصادی خانواده نیست بازماندگان او از جهت نفقه دچار کاستی نمی گردند و مشکل عمده ی تالمات روحی است که از این جهت زن و مرد تفاوت آن چنانی ندارند.
[=arial,helvetica,sans-serif][=arial,helvetica,sans-serif]6-دیه مرد مستقیما نصیب زن می شود و بیش از آن چیزی است که به عنوان دیه ی زن نصیب مرد می شود زیرا اگر مردی کشته شود دیه ی کامل به زن و بازماندگان او می دهند اما اگر زنی کشته شود نصف دیه به شوهر و بازماندگان او می دهند بنابراین در عمل دریافتی زن بیشتر است.
[=arial,helvetica,sans-serif][=arial,helvetica,sans-serif]
مسأله نصف بودن ديه زن از ديرباز در كتب فقهى مطرح شده است. شيخ طوسى پس از ذكر مسأله، آن را نظر تمام فقيهان شيعه و سنى جز دو تن ازعلماى اهل سنّت معرفى مى‏كند و دليل خود را اجماع و برخى روايات مى‏داند.

••ostad••;454388 نوشت:
[=arial]

از بعد اقتصادی و حقوقی نیز معمولا خساراتی که از لحاظ مادی متوجه بستگان مرد مقتول می شود بیش از خساراتی است که متوجه زن مقتول می شود چرا که پس از کشته شدن مرد تعداد قابل توجهی افراد تحت سرپرستی وی و واجب النفقه از او باقی می ماند که با دریافت دیه از جانی ،مقداری از نفقه ی آنان تامین می شود.برخلاف زن که چون به لحاظ حقوقی مسئول اقتصادی خانواده نیست بازماندگان او از جهت نفقه دچار کاستی نمی گردند و مشکل عمده ی تالمات روحی است که از این جهت زن و مرد تفاوت آن چنانی ندارند.


"معمولا " اینجور است ولی نه همیشه... با توجه به تغییر شرایط اجتماعی موارد خلاف گفته ی شما کم نیست.

دوم : آنجا که زن در حکم سرپرست خانواده است حکم صدق نمی کند ..واگر مد نظر حکم ، شآن اقتصادی مرد وزن باشد ، جنسیت موضوعیت ندارد...درواقع موارد زیادی هست که زنان در مقام سرپرست خانواده است ...و باید قانون در این موارد استثنا قایل شود و حکم نماید.

سوم :
توضیحات شما به هیچ وجه توجیه منطقی و عقلانی برای موضوع مورد بحث " چرا دیه چهار انگشت کمتر از سه انگشت است " نبود.

REZA2;454409 نوشت:
دوم : آنجا که زن در حکم سرپرست خانواده است حکم صدق نمی کند ..واگر مد نظر حکم ، شآن اقتصادی مرد وزن باشد ، جنسیت موضوعیت ندارد...درواقع موارد زیادی هست که زنان در مقام سرپرست خانواده است ...و باید قانون در این موارد استثنا قایل شود و حکم نماید.

سوم :
توضیحات شما به هیچ وجه توجیه منطقی و عقلانی برای موضوع مورد بحث " چرا دیه چهار انگشت کمتر از سه انگشت است " نبود.

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

بعضی وقتها تعجب میکنم که چرا بعضی ها فقط آنچه را که در ذهن دارند را از نوشته ها وگفته ها گلچین میکنند ؟؟؟؟
بزرگوار پاسخ را در این متن ذیل قرار دادم واز متن پر رنگ شروع کردم به ذهنیات وپاسخ های عقلی که اگر کمی صبر کنید تکمیل تر خواهد شد
:ok: :Gol:

••ostad••;454388 نوشت:
لذا بر احادیثی برخورده ام (_اکنون دسترسی ندارم در اولین فرصت آنها در پستی قرار خواهم داد )که یکی از تحولات جهان بعد از ظهور تغییرات شگرفی است که صاحب العصر در احکام دین مقرر میفرمایند تا حدی که گروهی بر وقوع ظهور و حضور امام عصر (عج) شک میکنند و...بر ایشان طغیان میکنند . لذا ذر چگونگی وچرایی این احکام باید تا زمان ظهور صبر کرد

مقداری صبر ودقت در نظر دیگران مفید خواهد بود ان شاءالله :Gol:

••ostad••;454388 نوشت:

لذا بر احادیثی برخورده ام (_اکنون دسترسی ندارم در اولین فرصت آنها در پستی قرار خواهم داد )که یکی از تحولات جهان بعد از ظهور تغییرات شگرفی است که صاحب العصر در احکام دین مقرر میفرمایند تا حدی که گروهی بر وقوع ظهور و حضور امام عصر (عج) شک میکنند و...بر ایشان طغیان میکنند . لذا ذر چگونگی وچرایی این احکام باید تا زمان ظهور صبر کرد
[=arial].

ببخشی ی ی ی ی ن !! ما که عمر نوح نداریم که تا ظهور ایشون صبر کنیم..

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

منم مثل خیلی از شما دلیل این حکم رو نمیدونم(حالا یه افکار خنده داری در مورد دیه انگشتان داشتم)
اما در مورد حکم کلی چرا دیه زن نصف دیه مرد است، به نظر میرسه جوابها قانع کننده باشه.

به نظر حقیر، در چنین مواردی باید تمام همت خود را متوجه این سوال کرد که «آیا این حکم همان حکم خداست» اگر هست دیگه جای سوال نیست.

چرا که نباید فراموش کرد که در تمام موارد خدا حضور دارد و اراده او موثرترین پارامتر در هر اتفاقی است.

بیشتر این ایرادات ما این معنی رو به ذهن القا میکنه که ما تصور میکنیم خدا عالم رو بر اساس یه سری قوانین ساخته و خودش در یک گوشه نشسته و نظاره میکنه(که به نظرم درست نیست).

در پناه خدا

مسئلتن:

«اگر دست زنی را از مچ قطع کردند و یک پنجه شش انگشتی را به او پیوند زدند و در این کار مجبورشم کردند، دیه اش چه جوریه؟» :khaneh::Nishkhand:

[=microsoft sans serif]

ᕘᕚRaiNᕘᕚ;454335 نوشت:
بله همگی مسلمان هستیم ولی بعضی نمیپرسند و بعضی میپرسند . فعلا جواب سوال کننده گان و حاضران ارجحیت دارد بر کسانی که نیستند . ما نیز منکر زن بودن آنها نشدیم . ولی اگر در مورد غایبین صحبت میکنید ، غایبین جزء همان افرادی که در بالا مثال زدم هم میشود یعنی کسانی که اعتراض دارند و غایب هستند هم وجود دارند نه فقط کسانی که اعتراض ندارند.

بحث ما اصلا بر سر تعداد نیست و اینکه چه تعداد معترض هستند.
سوال اصلی بنده این بود که ایراد این مسئله چیست.
برخلاف کدام مسئله عقلی است.
چه برهان عقلی و چه دلیل منطقی برضدش وجود دارد که این حکم نباید اینطور باشد.

[=microsoft sans serif]باسلام

(نگین);454339 نوشت:
منم قبول دارم که خانم هایی هم هستند که مخالف نیستند چون منم یه زمان جزو اونا بودم میگفتم خواست خداست نمیشه مخالفت کرد تا امروز که به جایی رسیدم هیچ جوابی برای شبهاتم پیدا نمیکنم نمیتونم باور کنم خدا یک جنس رو اینقدر تحت فشار قرار داده باشه و یک جنس دیگه رو اینقدر آزاد گذاشته باشه این سوالیه که واسه من پیش اومده

اینکه امروز به این اشکال رسیدید، به چه خاطری است؟
ایا هیچ مشکل عقلی دارد که زن چنین حکمی داشته باشد؟

بعلاوه اینکه می فرمایید تنها جنس زن بوده که در اسلام تحت فشار بوده است، ایا شما احکامی که مربوط به مردان است را نخواندید.
زن میتواند مسلمان باشد و روزه بگیرد و هیچ لزومی ندارد کار کند و مرد موظف است نفقه او را بپردازد. با این حال، مرد موظف است که کار کند ولو با زبان روزه در گرمای 50 درجه تابستان.
مرد موظف است کار کند و هیچ بهانه ای از او پذیرفته نیست.
اما زن میتواند به راحتی در خانه بنشیند و اعمال عبادی اش را انجام دهد.
مرد در مواقع جنگ موظف است به دفاع از دین بپردازد و در امر حمله به دشمنان شرکت کنند.
مردان موظفند که حقوق زنان را در مسائل مربوط به نفقه و مهریه بپردازند و حق ندارند از اموال زن برای مخارج خانه بگیرند و استفاده کنند(مگر اینکه خود زن چنین بخواهد)
ایا اینها مشکل است یا اینکه مثلا دیه زن نصف باشد . هرچند این نصف بودن رانیز الان جبران کرده اند.

شاید شما بگویید که این مسئله و این تلقی مربوط به دوران سابق است که زنان در بیرون خانه کار نمیکردند. اما زنان امروز که همراه و همپای مردان کار میکنند چه میشوند؟
در پاسخ میگویم اگر این تلقی برای ان زمان باشد، خب شرایط امروز نیز تغییر کرده است و شاید اگر امام زمان امروز بود حکم امروزی دیگری برای زنان از جانب خداوند بر اساس علم خدادادی می اورد و شاید همین که در دوران حاضر در ایران دیه زن و مرد در نهایت مساوی حساب میشود، نوعی نگاه جبرانی به این مسئله است.
اما نباید فراموش کرد که مهم برای ما حجیت است.
چون در دوران حاضر امکان دسترسی به معصوم نداریم تا نظر امروز ایشان را بدانیم، چاره ای نداریم که فتوای ما بر اساس مدارک و مستنداتی باشد که از 12 قرن پیش به ما رسیده است. زیرا فتوا باید مستند به حجت الهی باشد.

[=microsoft sans serif]باسلام

REZA2;454366 نوشت:
می گویید ما نمی تونیم جزییات حکم رو بدونیم ...پس از کجا متوجه می شین که حکم یک حکم خدایی است و جعلی نیست

ما اگر خودمان باشیم و خودمان، نمیتوانیم از احکام جزئی اگاه شویم.
اما به کمک حجتهایی که خدا برای ما قرار داده و ائمه ومعصومین و به کمک روایات و ایات، اگاهی می یابیم.
اما اینکه از کجا میدانیم این احکام جعلی نیست، روش خود را دارد و علومی که علمای فقه می خوانند همانند رجال و درایه و اصول فقه و لغت و فقه الحدیث به همین جهت است و متکفل این مسئله است.

صدیق;454453 نوشت:
ما اگر خودمان باشیم و خودمان، نمیتوانیم از احکام جزئی اگاه شویم.
اما به کمک حجتهایی که خدا برای ما قرار داده و ائمه ومعصومین و به کمک روایات و ایات، اگاهی می یابیم.
اما اینکه از کجا میدانیم این احکام جعلی نیست، روش خود را دارد و علومی که علمای فقه می خوانند همانند رجال و درایه و اصول فقه و لغت و فقه الحدیث به همین جهت است و متکفل این مسئله است.

متوجه نشدید ما سه نفر چه گفتیم ، یکسان جواب همه را دادید . در این سوالاتی که ما پرسیدیم جواب شما فقط حکمت خدا بود و ما گفتیم حکمت خدا برای ما جواب نیست . و جواب شما نه شامل حدیثی از معصوم ع در این مورد میشد نه حجت خدا و نه فقه زیرا اولا همان فقها هم همگی در حدیث مانده اند ، دوم اینکه معصوم ع حاضر به توضیح نشده و خدا هم حجت را در این موضوع تمام نکرده تا جای بحثی پیش نیاید

••ostad••;454388 نوشت:
لذا بر احادیثی برخورده ام (_اکنون دسترسی ندارم در اولین فرصت آنها در پستی قرار خواهم داد )که یکی از تحولات جهان بعد از ظهور تغییرات شگرفی است که صاحب العصر در احکام دین مقرر میفرمایند تا حدی که گروهی بر وقوع ظهور و حضور امام عصر (عج) شک میکنند و...بر ایشان طغیان میکنند . لذا ذر چگونگی وچرایی این احکام باید تا زمان ظهور صبر کرد واما آن چه از عقول محقق بر میاید :

با این حساب در زمان ظعور امام زمان عج تغییرات احکام را خواهیم داشت و از نظر من حرف صحیحی هم هست ، چرا که اگر بگوییم خدا به فکر مردم آن زمان بوده و احکامش را با توجه به شرایط آنها گفته تا برای آنها قابل هضم باشد و با شعور خود آنها با آنها صحبت شده، پس باید بگوییم فقط برای آنهاست و مال ما نیست زیرا مناسب زمان ما نیست و چه بسا که توهین به شمار رود درست مانند همین عقرب و شر و ناقص العقل بودن زن و دیه زن ... که همگی دستورات خدا و فرستادگان خدا هستند .

••ostad••;454388 نوشت:
از بعد اقتصادی و حقوقی نیز معمولا خساراتی که از لحاظ مادی متوجه بستگان مرد مقتول می شود بیش از خساراتی است که متوجه زن مقتول می شود چرا که پس از کشته شدن مرد تعداد قابل توجهی افراد تحت سرپرستی وی و واجب النفقه از او باقی می ماند که با دریافت دیه از جانی ،مقداری از نفقه ی آنان تامین می شود.برخلاف زن که چون به لحاظ حقوقی مسئول اقتصادی خانواده نیست بازماندگان او از جهت نفقه دچار کاستی نمی گردند و مشکل عمده ی تالمات روحی است که از این جهت زن و مرد تفاوت آن چنانی ندارند.

البته بحث ما بر سر مواقعی است که زنان سرپرست هستند چرا که تعداد زنان سرپرست هر روز بیشتر میشود ولی دیه شان نصف است و فکر کنید خانواده ی زن بخواهند قصاص هم بکنند ، باید از خیر دیه بگذرند چون باید بپردازنش برای قصاص مرد و هم نقض عضو زن ( که پولش میرسد به خود زن ) که در این روایت به گفته فقها کسی نتوانسته از حکمت آن باخبر شود و رازی است بر دیگر رازهای خدا که به اسم حکمت مخصوصا در امور حقوق زن به آن بر میخوریم .

صدیق;454453 نوشت:
[=microsoft sans serif]باسلام

ما اگر خودمان باشیم و خودمان، نمیتوانیم از احکام جزئی اگاه شویم.
اما به کمک حجتهایی که خدا برای ما قرار داده و ائمه ومعصومین و به کمک روایات و ایات، اگاهی می یابیم.
اما اینکه از کجا میدانیم این احکام جعلی نیست، روش خود را دارد و علومی که علمای فقه می خوانند همانند رجال و درایه و اصول فقه و لغت و فقه الحدیث به همین جهت است و متکفل این مسئله است.

[=&quot]چیزی که من اینجا می بینم و از سخنان شما نتیجه می شود یک سیستم است ، سیستمی که که می گوید مرجع اسلامی بودن احکام ، آیات و روایات است و[=&quot] [=&quot] شاخص درست بودن آنها نیز باز خود همین آیات و روایات است نه چیزی خارج از آن.

[=&quot]این سیستم در بهترین حالت خود می گوید کدامیک از احکام موجود را شما به عنوان حکم اسلامی قبول دارید ...ولی به هیچ وجه دلیل عقلی بر درستی و نادرستی آنها اراِیه نمی کند..و و این یعنی اینکه احکام موجود به هرنحو دیگری هم که بودن باز از نظر سیستم فرقی نمی کرد.

[=&quot]بطور مثال این سیستم به شما می گوید " نماز صبح دو رکعت است " یک حکم اسلامی است اما نمی تواند بگوید چرا 3 رکعت نیست..یا اینکه اگر 4 رکعت بود چه بدی داشت یا 2 رکعت بودن آن چه مزیتی دارد...می تواند بگوید " حکم روز ه یک ماه هست ولی نمی تواند بگوید چرا که یک ماه...می تواند بگوید حکم " دیه سه انگشت زن تا ثلث با مرد برابراست و دیه چهار انگشت نصف دیه مرد در همین حکم " یک حکم اسلامی است اما نمی توان دلیلی عقلی بر این عدم تناسب ارایه دهد.

[=&quot]البته به نظر نمی آید با این بحث ها بتوان راه برون رفتی از این مشکلات و مشابه آن بدست آورد.چرا که احکام مشخص است و تغییر آن نیز بر مبنای استدلال عقلی هم میسر نیست.

REZA2;454422 نوشت:
ببخشی ی ی ی ی ن !! ما که عمر نوح نداریم که تا ظهور ایشون صبر کنیم..

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

دوست گرامی جناب آقا REZA2 !!!؟؟؟ از شما تعجب میکنم معمولا" آقایان به شدت در این گونه احکام حق به جانب رفتار میکنند !!! از دلسوزی شما برای جمعیت ما نسوان کمال تشکر را دارم :Gol: اما چه میشود کرد حکم ، حکم خدا است وبنده وشما !! چاره ای جز اطاعت نداریم شما راه حل دیگری به نظرتان میرسد ما را هم مستفیذ وخوشحال کنید :Gol:
شمارا به ادامه ی بحث درکمال خونسردی دعوت مینمایم البته ان شاءالله که عمر باعزت برای رسیدن به جواب داشته باشید .

موضوع قفل شده است