سرنوشت انسان ، جبر یا اختیار

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سرنوشت انسان ، جبر یا اختیار

سرنوشت انسان ، جبر یا اختیار 1

قسمت اول

مقدمه :

در این مقال اندک ، قصد پرداختن به مباحث کلامی جبر و اختیار ( و قضا و قدر ) و استدلال های فلسفی نداشته ، که آنها ، مخاطب خاص دارند و نیازشان نامعلوم .

اما آنچه قصد نوشتنش است ، هدف آفرینش از نگاه مخاطب عام ، به زبانی ساده و نگاهی نو و هم چنین جایگاه انسان در کتاب آفرینش می باشد .

1- هدف از خلقت :

قبل از آن که انسان ( به مفهوم امروزین آن) به مجموعه خلقت الهی بپیوندد ، موجودات غیرانسانی بیشماری از قبیل جمادات ، نباتات ، جانوران و فرشتگان وجود داشتند ، که هر کدام برحسب هدایت غریزی خود ، که خداوند در تکوین آنها قرار داده است ، به حیات و ممات خود ادامه می دادند ، همانگونه که هنوز و آینده نیز ، به همین روال ادامه خواهند داد .

روزگاران گذشت و گذشت و هر موجودی به راه تکوینی خود می رفت و خداوند از تسبیح او راضی و خشنود .

آنجا که می فرماید :

" تسبح له السماوات السبع و الارض و من فيهن و ان من شي‏ء الا يسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبيحهم " 2

" آسمانهاى هفتگانه و زمين و کسانى که در آنها هستند، همه تسبيح او مى‏گويند؛ و هر موجودى ، تسبيح و حمد او مى‏گويد ؛
ولى شما تسبيح آنها را نمى‏فهميد . "

اما از آنجا که همه آن مخلوقات ( غیر انسانی ) فقط به تبع غریزه و هدایت تکوینی و خلقت خداساخته شان ، به تسبیح و عبادت خداوند مشغولند و اراده ای بر این امر ندارند ، لذا با وجود آن همه ، حقیقت گنجینه خداوند بر کسی مکشوف نگشت و گاه زمانی بود که این " گنج " ، " مخفی " بود . تا آنگاه بود که حضرتش قصد کشف و تجلی خود و نمایش آن کردند .

آنجا که در حدیث قدسی می فرمایند :

" كنت كنزاً مخفياً فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لكي أعرف " 3
" من گنج پنهان بودم . دوست داشتم كه آشكار شوم . پس خلق را آفريدم تا شناخته شوم "

بشر را خلق نمود و خصلتی منحصر به فرد ، که به هیچ مخلوق دیگری عطا نکرده بود ، در وجودش به ودیعت گذاشت . و آن چیزی نبود جز دانه ای که در مغز و آنگاه قلبش کاشته بود تا در یک مسیر رو به کمال ، آن گونه رشد یابد تا به میوه " باور " به خدای خالقش بنشیند .

و آن گاه است که خداوند ، خود را در آئینه وجود او ، به کمال زیبایی و نهایت بزرگی و جلال خواهد دید .

آنجا که می فرمایند :

" و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون " 4

" من جنّ و انس را نيافريدم جز براى اينکه عبادتم کنند ! "

بدین رو ، ایشان ، خلقت را عبث و بیهوده نیافرید و خود را غایت آن قرار داد .

آنجا که می فرمایند :

" افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لاترجعون "5

" آیا گمان کردید که ما شما را بیهوده آفریدیم و بسوی ما برنمی گردید ؟ "

و برای این هدف ، در ظرف وجودش استعداد خداگونه شدن ریخت .

آنجا که می فرمایند :

" علم ادم الاسما کلها " 6

" سپس علم اسماء را همگى به آدم آموخت. "

و به دنیای زمینی ، برای بارور کردن آن استعداد ، برگرداند .

آنجا که می فرماید :

" قلنا اهبطوا منها جميعا فاما ياتينکم مني هدى فمن تبع هداي فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون "7

" گفتيم : همگى از آن ، فرود آييد ! هرگاه هدايتى از طرف من براى شما آمد، کسانى که از آن پيروى کنند، نه ترسى بر آنهاست، و نه غمگين شوند ."

و خلیفه خو د در زمینش قرار داد .

آنجا که می فرمایند :

" اني جاعل في الارض خليفة " 8

" من در روى زمين، جانشينى قرار خواهم داد .

ادامه دارد

سرنوشت انسان ، جبر یا اختیار

قسمت دوم

بنابر این ، این انسان خلیفه و جانشین حضرت حق شد روی زمین .

اما با این تفاوت که ؛ خداوند کامل مطلق است ، و انسان ، ناقصی که امکان و قابلیت اتصاف به همه اوصاف خداوندی را دارا بوده که اگر او را مطیع شد و در راه ، جز او را هدف قرار نداد ، همو خواهد شد .

آنجا که حضرتش می فرمایند :

" عبدى اطعنى اجعلك مثلى انا حىّ لا اموت اجعلك حىّ لا تموت، انا غنى لا افتقر اجعلك غنياً لا تفتقر أنا مهما أشاء يكون اجعلك مهما تشاء يكون" 9

" بنده من، مرا اطاعت كن تا تو را مانند خود سازم. من زنده اى هستم كه مرگ ندارم، پس به تو نيز حياتى جاودانه مى دهم. من بى نيازى هستم كه فقر ندارم، تو را چنان غنا بخشم كه محتاج نگردى. من هر چه اراده كنم هستى مى يابد، تو را مقامى مى دهم كه هر چه اراده كنى پديد آيد. "

اما برای خداگونه شدن ، باید استعدادهای تکوینی و ذاتی انسان ، زمینه رشد یابد و امکان فعلیت .

و البته ، این عرصه و مقام را خداوند فقط به دنیای زمینی ارزانی کرده است .

حال برای آنکه انسان به جایگاه حقیقی خود آگاه گردد ، خداوند شیطان را بر سر راه او قرار داد تا راه و مقصدش را به صراحت به او گوشزد کند .

آنجا که از زبان شیطان خطاب به آدم می فرماید :

" فوسوس اليه الشيطان قال يا ادم هل ادلک على شجرة الخلد و ملک لا يبلى " 10

" و شيطان او را وسوسه کرد و گفت: «اى آدم! آيا مى‏خواهى تو را به درخت زندگى جاويد ، و ملکى بى‏زوال راهنمايى کنم؟! "

و آدم نیز با واقف شدن بر این مقام ، وسوسه شیطان را پذیرفت و راه دور و دراز سفر به بارگاه الهی را هر چند با سختی و احتمال کج رفتن به جان و هستی خود خرید .

آنجا که مولا علی (ع) می فرمایند :

" آه من قلة الزاد و طول الطريق- و بعد السفر و عظيم المورد . " 11

" آه از توشه اندک ، و درازى راه ، و دورى منزل ، و عظمت روز قيامت . "

و با این سرپیچی آگاهانه ، راه اخراج خود از عیش راحت بهشت را هموار کرد .

آنجا که حضرتش می فرماید :

" فَاَخْرَجَهُما ممّا كانا فيه " 12

" و آن دو را از آنچه در آن بودند ( بهشت ) ، بيرون كرد .

اما دنیای زمینی ، نه محل شکنجه انسان بود ، که مانند زمینی که محل کاشت و رشد دانه میوه است ، جایگاه انزال وحی الهی بر او شد تا بستر رشد و کمال او گردد .

آنجا که امام همام علی (ع) می فرمایند :

" ان الدنیا ... مسجد احباء الله و مصلى ملائکة الله- و مهبط وحي الله و متجر اولياء الله- اکتسبوا فيها الرحمة و ربحوا فيها الجنة ." 13

" دنيا سجده‏گاه دوستان خدا، نمازگاه فرشتگان الهى، فرودگاه وحى خدا، و جايگاه تجارت دوستان خداست، که در آن رحمت خدا را به دست آوردند، و بهشت را سود بردند .

ادامه دارد

سرنوشت انسان ، جبر یا اختیار

قسمت سوم

1- سرنوشت انسان ؛ هم جبری و هم اختیاری

بنابر این ، سر نوشت انسان از دو روی متضاد جبر و اختیار تشکیل شده است :

· یک قالب و مسیر جبری و آن فعلیت بخشیدن به همه استعدادها و قابلیت هایی که خداوند برای همو شدن در وجودش قرار داده است .

· و از طرف دیگر یک اختیار که از کدام راه ، مسیر فوق را بپیماید .

او می تواندراه مستقیم از انسان آدم گونه بودن ، بسوی انسان خدا گونه شدن را در مسیر فعلیت بخشیدن به ارزشها و ملکات اخلاقی ، انتخاب کند و در کوتاهترین زمان ممکن همان شود که خداوند اراده کرده است .

آنجا که می فرمایند :

" ان اعبدونی هذا صراط مستقیم . " 14

" مرا بپرستيد که راه مستقيم اين است . "

و یا می تواند راه غیر مستقیم از انسان بسوی خدا را در مسیر انحرافی گذر از ارزشها و ملکات غیر اخلاقی و مادی انتخاب کرده و پس از رسیدن به بن بست نهایی دنیای مادی ، دوباره به مسیر اصلی بسوی خدا باز گردد .

آنجا که خداوند می فرمایند :

" والذین کفروا اعمالهم کسراب بقیعه یحسبه الضمئان مائا حتی اذا جائه لم یجده شیئا و وجد الله عنده " 15

" کسانى که کافر شدند ، اعمالشان همچون سرابى است در يک کوير که انسان تشنه از دور آن را آب مى‏پندارد ؛ امّا هنگامى که به سراغ آن مى‏آيد چيزى نمى‏يابد ، و خدا را نزد آن مى‏يابد که حساب او را بطور کامل مى‏دهد "

و این همانست که خداوند برای آنکه بنده اش را از غفلت و کج رفتن بیدار کند ، پیامبرانی را فرستاد و هدف نهایی و مقصود از خلقت را که در روز الست و ایام اخراج از بهشت اولیه به او اعلام کرده بود به او گوشزد نماید .

آنجا که می فرماید :

" و اذ اخذ ربک من بني ادم من ظهورهم ذريتهم و اشهدهم على انفسهم ا لست بربکم قالوا بلى شهدنا ان تقولوا يوم القيامة انا کنا عن هذا غافلين . " 16

" و (به خاطر بياور) زمانى را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت؛ و آنها را گواه بر خويشتن ساخت؛ (و فرمود:) «آيا من پروردگار شما نيستم؟» گفتند: «آرى، گواهى مى‏دهيم!» (چنين کرد مبادا) روز رستاخيز بگوييد: «ما از اين، غافل بوديم؛ (و از پيمان فطرى توحيد بى‏خبر مانديم)»!

و با این ارسال پی در پی رسولان ، هر دو راه مستقیم و غیر مستقیم رسیدن به بارگاه الهی را بصراحت بیان کرد .

آنجا که می فرماید :

" و هديناه النجدين . " 17

" و هر دو راه ( مستقیم و غیر مستقیم ) را به او نمایاندیم . "

و در انتخاب این دو راه ، هیچ اجبار و اکراهی بر بنده اش نکرد .

آنجا که می فرماید :

" لا اکراه في الدين " 18

" در قبول دين ، اکراه و اجبارى نيست . "

اما آنها که هدف را می یابند و رسیدن به آن را از مسیر مستقیم ،اراده و اختیار می کنند ،خداوند راه های خود را به آنها می نمایاند .

آنجا که می فرماید :

" الله يهدي من يشاء الى صراط مستقيم . " 19

" هرکس بخواهد ، خداوند او را به راه مستقیم هدایت خواهد کرد . "

و این نشان دادن راه ، توسط خداوند ، به آن اندازه که توان روحی و درک انسان بپذیرد خواهد بود .

آنجا که می فرماید :

" و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا . " 20

" و آنها که در راه ( یافتن ) ما تلاش کنند، قطعاً به راه‏هاى خود، هدايتشان خواهيم کرد؛ "

ادامه دارد

سرنوشت انسان ، جبر یا اختیار
قسمت چهارم

و این راه ها نیز به تعداد انسانهایی است که خداوند خلق کرده است .

آنجا که گفته شده است :

" و قد قال الحكمأ و العرفأ الطريق الي اللّه بعدد انفاس الخلايق‌ . " 21

" حكما و عرفا گفته‌اند كه راه‌هاي بسوی خدا به تعداد مخلوقات است‌. "

و البته آنها که راه به انحراف رفته و خود فریفته ظواهر دنیا و امیال مادی دنیا کرده اند ، به هر آنچه بخواهند می رسند .

آنجا که می گوید :

" و من يرد ثواب الدنيا نؤته منها " 22

" و هر کس که دنیا و مزد تلاش دنیایی خود را بخواهد ، به او خواهیم داد . "

اما باید بدانند ، که راه به بیراهه می روند و نهایتا آن راه به بن بست رسیده و خواهند برگشت . ولی دیگر آنقدر دیر شده که رسیدن به هدف نهایی و جنت ماوی الهی ، بسیار دیرتر از آنی اتفاق خواهد افتاد که می بایست .

چرا که سیر تحول و عینیت بخشیدن به استعدادها و ملکات خداگونه شدن ، در دنیا می تواند آنقدر سریع اتفاق افتد که همان طول عمر دنیایی هر شخص ، کافیست ؛ ولی راه را پیمودن ( پس از مرگ ) و در دنیای آخرت ، آنقدر کند است که گفته اند یک روز آن معادل 50000 سال این دنیاست و آن وقت است که این انسانی که راه کج رفته ، واصل شدگان به آرامش خداوندی و ماوی گزیدگان جنت لقای او را می بیند و دوری سفر و راهی که در پیش دارد و حسرت از آنچه در دنیا از دست داده است .
اما دیگر دیر شده ، که هر کس به هر مقدار از راه ، که کج رفته ، باید عذاب وحشتناک حسرت دور افتادن از خدای رحمان را بچشد تا زنگارهای ناشی از غفلت و هوس های زمینی از روح او زدوده شود .

آنجا که پروردگار عزیز می فرمایند :

" ساصليه سقر - و ما ادراک ما سقر - لا تبقي و لا تذر - لواحة للبشر . " 23

" (امّا) بزودى او را وارد سَقَر مى‏کنم ! - و تو نمى‏دانى «سقر» چيست! - (آتشى است که) نه چيزى را باقى مى‏گذارد و نه چيزى را رها مى‏سازد ! - پوست را بکلّى دگرگون مى‏کند! ( زنگارهای روح را بکلی می برد و آن را خالص و پاکیزه می کند ) "

و پس از آن است که راه بسوی مستقر نهایی ، که همان مکان نور و آرامش و حضور خدای رحمان و جمیل است ، باز خواهد شد .

آنجا که رب جلیل می فرمایند :

" الى ربك يومئذ المستقر " 24

" آن روز، قرارگاه نهايى ، تنها بسوى پروردگار تو است . "

ادامه دارد

سرنوشت انسان ، جبر یا اختیار

قسمت پنجم

1- و در یک کلام

1- خداوند انسان را برای خود آفرید و در وجودش قابلیت آنچه که برای مثل خود شدن نیاز داشت ، قرار داد .

( نفخت فیه من روحی 25 )

2- این انسان راهیجز رفتن بسوی جایگاه ابدی خود ، و آن بارگاه الهی ، ندارد .

( سرنوشت جبری انسان )

(الیه مرجعکم جمیعا وعدالله حقا انه یبدو الخلق ثم یعیده 26 )

3- برای این مقصد ، دو راه مستقیم و غیر مستقیم در اختیار او گذارده شده است .

( سرنوشت اختیاری انسان )

(و قل الحق من ربکم فمن شاء فليؤمن و من شاء فليکفر 27 )

4- می تواند با گزینش راه کوتاه و مستقیم عبور از ملکات اخلاقی و ارزشهای الهی ، مقصود را دریابد .

( ومن یعتصم بالله فقد هدی إلى صراط مستقیم 28 )

5- و یا می تواند عمر را در تلاش یافتن مطامع دنیایی و آراستن ظاهر فریبای آن تلف کرده به بیراهه رفته و آن گاه از بن بست آن بازگشته و راهی بس طولانی برای رسیدن به مقصود حقیقی برگزیند .

( و من يتبدل الكفر بالايمان فقد ضل سواء السبيل 29 )

6- نتیجه کج رفتنها ، عذاب جهنم است که باید زنگارهای روح را بزداید و آن را خالص گردانده تا لایق هدایت الهی گشته و آن گاه بازگشت به مسیر اصلی ، از بهشت تا جنت لقای الهی .

( والذین کفروا اعمالهم کسراب .. و وجد الله عنده 30 )

زیر نویسها :

1-به مطالب زیر از همین نویسنده مراجعه شود :

[=Symbol]· چرایی وجود و حضور دیگران در سرنوشت ما – http://mahsan.parsiblog.com/-1549197.htm

[=Symbol]· جایگاه خداوند در هستی و نقش او در سرنوشت انسان -

http://mahsan.parsiblog.com/1713221.htm

[=Symbol]· نگاهي نو به نزول آدم به دنيا تا صعود او به بارگاه حق -

http://mahsan.parsiblog.com/849741.htm

[=Symbol]· دنیا مدرسه تربیت ارواح انسانی -[=Times New Roman]http://mahsan.parsiblog.com/1212178.htm

ادامه دارد

سرنوشت انسان ، جبر یا اختیار

قسمت ششم

2-سوره اسرا – آیه 44

3-بحارالانوار، ج 84 ، ص 198
4-سوره ذاریات – آیه 56
5-سوره مومنون ،آیه 115
6-سوره بقره – آیه 31
7-سوره بقره – آیه 38
8-سوره بقره – آیه 30
9-جواهر السنية فى الاحاديث القدسيه، محمد بن حسن بن على بن حسين حرّعاملى، ص 284.
10- سوره طه – آیه 120
11- نهج البلاغه – حکمت 77
12- سوره بقره – آیه 36
13- نهج البلاغه – حکمت 131
14- سوره یس – آیه 61
15- سوره نور - آیه 39
16- سوره اعراف – آیه 172
17- سوره بلد – آیه 10
18- سوره بقره – آیه 256
19- سوره بقره – آیه 213
20- سوره عنکبوت – آیه 69
21- شرح الاسمأ الحسني‌، حاج ملا هادي سبزواري‌، ج 1، ص 245
22- سوره آل عمران – آیه 145
23- سوره مدثر – آیات 26 تا 29
24- سوره قیامت – آیه 12
25- سوره ص – آیه 72
26- سوره نور – آیه 10
27- سوره کهف – آیه29
28- سوره آل عمران – آیه 101
29- سوره بقره – آیه 108
30- سوره نور - آیه 39

تحقیق : محمد صالحی – 19 / 8 / 89 -- http://mahsan.parsiblog.com /


با سلام و تشکر از دوست عزیزمان محمد صالحی:Gol:

در مورد تقدير يا سرنوشت انسان ها ، دو تفسير متفاوت وجود دارد: تفسير نخست مي گويد: سرنوشت هر كس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعيين شده، بنابراين هر كس با سرنوشت معيّني از مادر متولد مي شود كه قابل دگرگوني نيست هر انساني نصيب و قسمتي دارد كه ناچار بايد به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد و كوشش هاي او براي تغيير سرنوشت بيهوده است. بنابراين تفسير،‌ بديهي است كه انسان موجودي مجبور و بي اختيار است.

بررسي منابع اسلامي نشان مي دهد اين تفسير مورد تأييد اسلام نيست. قبول و پذيرش آن، تمام مفاهيم مسلّم اسلامي از قبيل:‌ تكليف، جهاد، سعي و كوشش و استقامت و غيره را به هم مي ريزد. استاد مطهري مي گويد: " اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهي،‌ انكار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نيرو و اراده و اختيار بشر است، چنين قضا و قدر و سرنوشتي وجود ندارد و نمي تواند وجود داشته باشد".(1)

قضا و قدر و سرنوشت به معناي صحيح آن است كه بدانيم قضا در اصل به معناي حكم، و قدر به معناي اندازه گيري است كه به قضا و قدر تكويني و تشريعي تقسيم مي شود:

منظور از قضا و قدر تكويني اين است كه هر چيزي و هر حادثه و پديده و هر موجودي در عالم،‌ علتي دارد و اندازه اي، نه چيزي بدون علت به وجود مي آيد و نه بدون اندازه گيري معيّن؛ مثلاً سنگي پرتاب مي كنيم و شيشه اي مي شكند، شكستن شيشه يك حادثه است كه حتماً علتي دارد. اين كه مي گوييم داراي علت است،‌ قضاي تكويني است. نيز مسلّما ميزان شكستگي و اندازه و حدود آن، به كوچكي و بزرگي سنگ و قوت و فشار دست و نزديكي و دوري فاصله و وزش و عدم وزش باد و مانند اين ها بستگي دارد. اين ارتباط حادثه فوق با چگونگي علت آن، همان قدر تكويني مي باشد؛ پس يك معناي قضا و قدر،‌ به رسميت شناختن قانون علت و نظام خاص علت و معلول است.

اما قضا و قدر تشريعي به معناي فرمان الهي در تعيين وظايف فردي و اجتماعي انسان ها و مقدار و حدود اين وظايف است؛ مثلاً مي گوييم نماز واجب است (اين قضاي تشريعي است) سپس مي گوييم. مقدار نماز در هر شبانه روز هفده ركعت است. (اين يك قدر الهي است).(2)

طبق قضا و قدر تكويني، سلسله نظام علت و معلول به خداوند منتهي مي شود، ولي اين موضوع هيچ گونه مخالفتي با آزادي اراده و اختيار انسان ندارد. اعمال انسان، هم مستند به خود او است و هم مستند به خدا، اما استناد آن به خود او به دليل اين است كه با آزادي اراده، آن را انجام مي دهد. اما استناد آن به خدا به دليل اين است كه هستي انسان و تمام نيروهاي او و حتي آزادي اراده او از ناحية‌ خالق جهان آفرينش است و علل و اسبابي كه شرط تحقق يك عمل مي باشد از اوست. در قرآن آيات زيادي وجوددارد كه به صراحت اختيار انسان و نقش اراده او را بيان داشته است؛ مانند آيه: "ليس للانسان الا ما سعي؛ براي انسان چيزي جز حاصل سعي او نيست".(3) و مانند آيه: " ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي دهد. مگر خودشان آن را تغيير دهند".(4)

در احاديث اسلامي نيز بر اين نكته تأكيد شده است. در روايتي نقل شده كه اميرالمؤمنين(ع) از كنار ديوار شكسته و كجي برخاست. پرسيدند: از قضاي الهي فرار مي كني؟ فرمود: از قضاي الهي به قدر او پناه مي برم.(5) " . اين فرمايش حضرت يعني آن كه هرچند تا قانون عليت كه منتهي به فرمان خداست، نباشد، ديوار شكسته سقوط نخواهد كرد، اما همان خداوند به من عقلي داده كه آن خود يك حلقه از سلسله قانون عليت است و يك عامل بازدارنده در برابر اين گونه حوادث. البته ديوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلي سقوط مي كند. اما من مي توانم به قدر الهي پناه ببرم؛ يعني با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گيري كنم كه اگر ديوار سقوط كند روي من نيفتد".(6)

با يك مثال معناي قضا و قدر الهي روشن مي شود: " اگر كسي بالاي بام ايوان بلند رود كه خود را با سر روي زمين سنگ فرش مسجد بيفكند و بگويد: اگر مقدر است بميرم مي ميرم ،گرچه خود را از بام نيفكنم .اگر مقدر است بمانم مي مانم، اين گفته درست نيست، زيرا خداوند در اين مورد چند مقدر حتمي و جبري دارد و يك مقدر اختياري. مقدرات جبري عبارت است از: 1- قضا و قدر الهي؛ سنگ را كه كف زمين از آن فرش شده، سخت و محكم آفريده است. 2- قضا و قدر الهي؛ جمجمه‌ انسان را از استخوان نازك خلق كرده است. 3- قضا و قدر الهي؛ به زمين قوه ‌جاذبه داده است. 4- قضا و قدر الهي؛ چنين مقرر كرده كه اگر كسي خود را از بلندي به زمين سختي پرت كند، جمجمه اش شكسته و مغزش صدمه شديد مي بيند. 5- قضا و قدر الهي اين است كه اگر كسي مغزش صدمه شديد ديد فوراً بميرد. 6- قضا و قدر الهي اين است كه بشر داراي اختيار و اراده باشد و بتواند خود را از بام پرت كند و بميرد و يا آن كه از راه بام، پله پله به زير آيد و بماند.

پس به آن كسي كه روي بام به قصد افكندن خود ايستاده است، بايد گفت: تقدير خداوند درباره مرگ و حيات شما تابع اراده و اختيار شما است. اگر افكندن از بام را اختيار كني، مقدر است بميري و اگر پله هاي بام را انتخاب كني، مقدر است بماني و در هر دو صورت، قضيه روي قضا و قدر الهي است".(7)

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی_________________________________________
1. مجموعة‌ آثار ، ج1، ص 384.
2. ناصر مكارم شيرازي، انگيزة پيدايش مذاهب، ص 17 - 20 ( با تلخيص).
3. نجم (53) آيه 39.
4. رعد (13) آيه 11.
5. توحيد صدوق (چاپ تهران) ص 337.
6. ناصر مكارم شيرازي، همان، ص 29.
7. محمد تقي فلسفي،‌ كودك، ج 1، ص 132 و 133، بنقل از پایگاه پاسخگو مرکز ملی، مقاله رابطه سرنوشت با اختیار.

سلام بزرگوار
و تشكر از توجهتان به مطلب

همانطور كه در مطلب آمده است ، ابتدا و انتهاي حركت تكاملي و سرنوشت انسان مشخص شده است ولي اين راه را چگونه طي كنيم بعهده خودمان است و پاداش و عقاب هم نتيجه نوع انتخابيست كه مي كنيم .
بنابراين هرگونه مجاهده و تلاش براي رسيدن به ملكات اخلاقي راه مستقيمي است كه به هدف نهايي مي رسد
و هرگونه غفلت و انحراف از مسير فوق و افتادن در رذائل ، راه را طولاني تر كرده و متعاقب آن عذاب ها و ... و نهايتا سخت تر و دير تر رسيدن به هدف نهايي خداوند از خلقت .

پس به هيچ وجه انتخاب نوع راه و شيوه برخورد با زندگي و سياست و معاش و فرهنگ و جامعه ، با تفسير فوق منتفي نمي شود بلكه برعكس معناي شفاف تري مي يابد .
با تشكر مجدد
صالحي

m_salehy;61808 نوشت:
روزگاران گذشت و گذشت و هر موجودی به راه تکوینی خود می رفت و خداوند از تسبیح او راضی و خشنود .

سلام
با تشکر از طرح این مطلب . هرچند مطالب قابل تاملی در متن است اما
خوب ایراداتی که به نظر مان می رسد مطرح می کنیم :
این جمله بالا را می توان اینطور دامه داد ؟ ... و بعد ناراضی شد و تصمیم گرفت انسانی خلق کند که عبادت او برتر از عبادت دیگران باشد و ....
ظاهرا ادامه درست نیست پس اولش هم همینطور
بر اساس عقیده شیعه : زمین لحظه ای از حجت خالی نمی ماند لذا تصور زمین بی حجت مساوی عدم زمین است . و این یعنی عدم شجر و حجر و دیو و دد و با مطالب قبل جور در نمی آید

m_salehy;61808 نوشت:
اما از آنجا که همه آن مخلوقات ( غیر انسانی ) فقط به تبع غریزه و هدایت تکوینی و خلقت خداساخته شان ، به تسبیح و عبادت خداوند مشغولند و اراده ای بر این امر ندارند

مگر ممکن است فعل موجود زنده بدون اراده باشد ؟ حیات تمام صفات از جمله اراده را هم می آورد و این تصور که موجودات دیگر غیر انسان اراده ندارند اصلا درست نیست . مدرکی هم ندارد
m_salehy;61808 نوشت:
لذا با وجود آن همه ، حقیقت گنجینه خداوند بر کسی مکشوف نگشت و گاه زمانی بود که این " گنج " ، " مخفی " بود . تا آنگاه بود که حضرتش قصد کشف و تجلی خود و نمایش آن کردند . آنجا که در حدیث قدسی می فرمایند : " كنت كنزاً مخفياً فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لكي أعرف " 3 " من گنج پنهان بودم . دوست داشتم كه آشكار شوم . پس خلق را آفريدم تا شناخته شوم "

در روایت خلقت خلق را سبب آشکاری گنج حقیقت خود معرفی فرمود نه خلقت انسان به تنهایی .
m_salehy;61808 نوشت:
میوه " باور " به خدای خالقش بنشیند .

باور به خدای متعال اختصاص به انسان ندارد . در روایات داریم هر موجودی رازق خود را می شناسد ....
m_salehy;61809 نوشت:
بنابر این ، این انسان خلیفه و جانشین حضرت حق شد روی زمین . اما با این تفاوت که ؛ خداوند کامل مطلق است ، و انسان ، ناقصی که امکان و قابلیت اتصاف به همه اوصاف خداوندی را دارا بوده که اگر او را مطیع شد و در راه ، جز او را هدف قرار نداد ، همو خواهد شد .

انسان ناقص خلیفه خدا نشد بلکه انسان کامل خلیفه او شد : و علم آدم الاسماء یعنی انسان بالفعل
m_salehy;61809 نوشت:
حال برای آنکه انسان به جایگاه حقیقی خود آگاه گردد ، خداوند شیطان را بر سر راه او قرار داد تا راه و مقصدش را به صراحت به او گوشزد کند . آنجا که از زبان شیطان خطاب به آدم می فرماید : " فوسوس اليه الشيطان قال يا ادم هل ادلک على شجرة الخلد و ملک لا يبلى " 10 " و شيطان او را وسوسه کرد و گفت: «اى آدم! آيا مى‏خواهى تو را به درخت زندگى جاويد ، و ملکى بى‏زوال راهنمايى کنم؟! " و آدم نیز با واقف شدن بر این مقام ، وسوسه شیطان را پذیرفت و راه دور و دراز سفر به بارگاه الهی را هر چند با سختی و احتمال کج رفتن به جان و هستی خود خرید .

صدر و ذیل این مطلب سازگار نیست و جالب است که شیطان را معرفی کننده راه کمال انسانی معرفی می کنید .
m_salehy;61810 نوشت:
و یا می تواند راه غیر مستقیم از انسان بسوی خدا را در مسیر انحرافی گذر از ارزشها و ملکات غیر اخلاقی و مادی انتخاب کرده و پس از رسیدن به بن بست نهایی دنیای مادی ، دوباره به مسیر اصلی بسوی خدا باز گردد .

این راه دوم که اصلا راه نیست به قول شما بن بست است و باید بازگردد
m_salehy;61810 نوشت:
بنابر این ، سر نوشت انسان از دو روی متضاد جبر و اختیار تشکیل شده است : · یک قالب و مسیر جبری و آن فعلیت بخشیدن به همه استعدادها و قابلیت هایی که خداوند برای همو شدن در وجودش قرار داده است . · و از طرف دیگر یک اختیار که از کدام راه ، مسیر فوق را بپیماید .

این کلام خلاف اصل : لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین است چون اصل ، نفی جبر و تفویض است و شما هردو را ثابت کردید
m_salehy;61811 نوشت:
و این راه ها نیز به تعداد انسانهایی است که خداوند خلق کرده است .

بالاخره راه دوتاست یا به عدد انفاس ؟
m_salehy;61812 نوشت:
( سرنوشت جبری انسان )

این هم از مذهب جبر است
اگر این مشکلات حل بشود بد نیست
موفق باشید

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام علیکم جمیعا

م صالحی عزیز این مطالب را که ورق میزدم متاسفانه مضمونی در مورد جبر و اختیار نیافتم شما لطفا میتوانید مانند من در چند جمله نتیجه را بفرمائید :

انسان در انتخاب مختار و در پس انتخاب در مقدر مجبور است تا انتخابی در پس این مقدر که مجددا مختار خواهد شد در انتخاب.

و ضمنا در مقدر نیز او مختار است هنگامی که دست نیازی بسوی خالق مقدر دراز نماید تا مقدر ناصوابی که برای خود انتخاب کرده بود را او را به اختیار و انتخابی مجدد تغئیر دهد.


دوم اینکه من چند مورد کفر دیدم آنهم در باب موضوعی که اهالی اهل کلام در توصیفش سر به ذات و صفات نهاده اند که چیزی بیابند نویسنده خیلی راحت خدا را محتاج دیدن خود معرفی منمید بر اساس حدیث غلطی از بحارالانوار با این مضمون که نقل کرده بودند.


آنجا که در حدیث قدسی می فرمایند :


" كنت كنزاً مخفياً فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لكي أعرف " 3
" من گنج پنهان بودم . دوست داشتم كه آشكار شوم . پس خلق را آفريدم تا شناخته شوم "

بشر را خلق نمود و خصلتی منحصر به فرد ، که به هیچ مخلوق دیگری عطا نکرده بود ، در وجودش به ودیعت گذاشت . و آن چیزی نبود جز دانه ای که در مغز و آنگاه قلبش کاشته بود تا در یک مسیر رو به کمال ، آن گونه رشد یابد تا به میوه " باور " به خدای خالقش بنشیند .

و آن گاه است که خداوند ، خود را در آئینه وجود او ، به کمال زیبایی و نهایت بزرگی و جلال خواهد دید .


در پس این توصیف که خدائی که دوست داشت خودش را نظاره کند پس انسان را آفرید نویسنده مینویسد :

بنابر این ، این انسان خلیفه و جانشین حضرت حق شد روی زمین .

اما با این تفاوت که ؛ خداوند کامل مطلق است ، و انسان ، ناقصی که امکان و قابلیت اتصاف به همه اوصاف خداوندی را دارا بوده که اگر او را مطیع شد و در راه ، جز او را هدف قرار نداد ، همو خواهد شد .

آنجا که حضرتش می فرمایند :

" عبدى اطعنى اجعلك مثلى انا حىّ لا اموت اجعلك حىّ لا تموت، انا غنى لا افتقر اجعلك غنياً لا تفتقر أنا مهما أشاء يكون اجعلك مهما تشاء يكون" 9

" بنده من، مرا اطاعت كن تا تو را مانند خود سازم. من زنده اى هستم كه مرگ ندارم، پس به تو نيز حياتى جاودانه مى دهم. من بى نيازى هستم كه فقر ندارم، تو را چنان غنا بخشم كه محتاج نگردى. من هر چه اراده كنم هستى مى يابد، تو را مقامى مى دهم كه هر چه اراده كنى پديد آيد. "


خداوند ما را مانند خود نمیسازد . ما در او فنی میشویم و در حقیقت منی وجود ندارد که بخواهد مانند او شود.


ببینید فصل جدائی خداپرستی و شیطان پرستی همین مفاهیم است که شیطان با دست بردن در مفاهیم ( در ابتدا ) از انسان خدائی میسازدو ..

اگر نویسنده را دیدید از قول بنده به ایشان بفرمائید در باب این مفاهیم پیش استادی از اهل کلام تشریف ببرند و دیگر اینکه این جمله اتان از همه غلط تر بود :


اما برای خداگونه شدن ، باید استعدادهای تکوینی و ذاتی انسان ، زمینه رشد یابد و امکان فعلیت .

یاحق

سلام و عرض ادب خدمت دوستان گرامی

یک سوال که همیشه ذهن من را درگیر کرده

در باورهای دینی اعتقاد بر این است که خدا از آینده خبر دارد

صدیق;62536 نوشت:
در مورد تقدير يا سرنوشت انسان ها ، دو تفسير متفاوت وجود دارد: تفسير نخست مي گويد: سرنوشت هر كس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعيين شده، بنابراين هر كس با سرنوشت معيّني از مادر متولد مي شود كه قابل دگرگوني نيست هر انساني نصيب و قسمتي دارد كه ناچار بايد به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد و كوشش هاي او براي تغيير سرنوشت بيهوده است. بنابراين تفسير،‌ بديهي است كه انسان موجودي مجبور و بي اختيار است.

این اطلاع خدا از آینده که حتی در باور دینداران بعضی از اولیاء یا پیامبران یا امامان به اذن الهی بر حوادث آینده آگاهی میابند و حتی منجر به پیشگویی میشود چگونه با اختیار همخوانی دارد

و حتی با پیش کشیدن مسئله بدا هم اگر نازک بین باشیم باز مسئله جبر از گفتمان دین دست برنمی دارد

متشکرم

متحیر;98044 نوشت:
سلام و عرض ادب خدمت دوستان گرامی

یک سوال که همیشه ذهن من را درگیر کرده

در باورهای دینی اعتقاد بر این است که خدا از آینده خبر دارد

این اطلاع خدا از آینده که حتی در باور دینداران بعضی از اولیاء یا پیامبران یا امامان به اذن الهی بر حوادث آینده آگاهی میابند و حتی منجر به پیشگویی میشود چگونه با اختیار همخوانی دارد

و حتی با پیش کشیدن مسئله بدا هم اگر نازک بین باشیم باز مسئله جبر از گفتمان دین دست برنمی دارد

متشکرم

سلام دوستان
این سوال مدت هاست فکر منم مشغول کرده لطفا پاسخ دهید
ممنون :Gol:

با سلام و عرض ادب
دوست عزيز قبلا به اين سوال جواب خوب و دقيق داده شده است،لينك مباحث رو خدمت شما و ديگر دوستان قرار ميدهم انشاالله رجوع كنيد و اگر قانع نشديد دليل رو بفرماييد تا بيشتر بحث كنيم:

موضوع:آيا علم و اراده گسترده خدا مانع اختيار انسان است؟
http://www.askdin.com/showthread.php?t=1489

موضوع:علم امامان
http://www.askdin.com/showthread.php?t=5070

موضوع:پاسخ حضرت آیت‌الله جوادی آملی به یک سؤال ؛ آیا امام حسین با علم به ...
http://www.askdin.com/showthread.php?t=9498
.

موضوع قفل شده است