دین جناب ابولولوء چه بوده است ؟

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دین جناب ابولولوء چه بوده است ؟

نویسنده: عموناصر

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه :


در بحث میان شیعیان و اهل تسنن پیرامون مبانی تاریخی ، اهل تسنن و وهابیت برای نشان دادن عدم صحت یک امر و یا تشدید و تشنیع آن ، به امور مختلفی اشاره می کنند از جمله دین ، مذهب و آیین افراد مورد بحث !

مثلا جهت رد نمودن برخی ادعاهای شیعه در استناد به مطالب و روایات موجود در کتب اهل سنت ، مدعی می شوند که فلان عالمی که شما از کتابش روایت نقل می کنید از اهل تسنن نبوده است . و یا گاهی یک عالم سنی را از روی اجبار و تزویر به شیعه منتسب می نمایند همانند گفته هایی که در مورد امثال خورازمی حنفی ، ابن مغازلی ، ابن ابی الحدید و غیره بیان می کنند


این قوم در تشنیع برخی نیز از همین روش استفاده کرده و برای نادرست جلوه دادن عملکرد وی ، او را متهم به داشتن دین با آیینی خاص می کنند همانند بحثی که در مورد دین و آیین جناب ابولولوء در کتب اهل تسنن و وهابیت آمده است


در کتب اهل تسنن این چنین آمده است که قاتل عمربن خطاب فردی است به نام ابولولو ء که اصل نامش " فیروز " و از اهالی نهاوند و غلام مغیره بن شعبه بوده است.


در اولین قدم ، اهل تسنن بیان می کنند که ابولولوء فردی بوده غیر مسلمان از دیار مجوسیان . و لذا قاتل عمر بن خطاب از کفار به شمار می آید و این در حالی است که درباره مذهب ابولولوء در اهل تسنن ، سخن به چند گونه بیان گردیده است : برخی می گویند که وی مجوسی یا نصرانی بوده است .
بعضی وی را مجوسی می خوانند . گروهی وی را مسیحی می دانند . و حتی برخی دیگر ایشان را مسلمان قلمداد می کنند .

ما در این نوشتار به بررسی منابع اهل سنت در مورد دین و مذهب ابولولوء می پردازیم و اثبات خواهیم کرد که ابولولوء نه تنها مجوسی و نصرانی نبوده است بلکه بنابر اقوال برخی علمای اهل سنت و همچنین برخی ادله فقهی و کلامی آنها ، ایشان از مسلمانان بوده است .

منابع اهل سنت در تشکیک میان مجوسی بودن یا نصرانی بودن ابولولو
ء:

* الاستيعاب - ابن عبدالبر - ج 3 - ص 1155
" حدثنا خلف بن قاسم حدثناالحسن بن رشيق حدثنا الدولابي حدثنا محمد بن حميد حدثنا علي بن مجاهد قال اختلف علينا في شأن أبى لؤلؤة فقال بعضهم كان مجوسياوقال بعضهم كان نصرانيا "



(علی بن مجاهد می گوید که برای ما در مورد مذهب ابولولوء اختلاف افتاد . برخی معتقد بودند که وی مجوسی بوده و برخی معتقد بودند که وی مسیحی بوده است . )

* شرح السير الكبير - السرخسي - ج 2 - ص 592
" ألا ترى أنهم حين لم يبالغوا في مراعاة نهيه ابتلى بمثل ذلك فقتله أبو لؤلؤةوكان نصرانياوكان مجوسيا "

( سرخسی بعد از بیان برخی نصیحتهای عمر (!) می گوید : آیا آنها ندیدند که با رعایت نکردن نهی عمر ، به این معضل گرفتار شدند که ابولولوء ، که مسیحی و مجوسی بود ،عمر را به قتل رساند ! )

* الوافي بالوفيات - الصفدي - ج 24 - ص 73
" وكان أبولؤلؤةمجوسياوقيل نصرانياأزرق "

( صفدی می گوید که ابولولوء مجوسی بود و گفته می شود که مسیحی خبیث بود )


منابع اهل سنت راجع به مجوسی بودن ابولولوء:

برخی معتقدند که وی مجوسی بودهاست . اهل سنت در حال حاضر ، این نقل را بیشتر بیان می کنند . ما به چند منبع اشاره میکنیم . * المجموع - محيى الدين النووي - ج 18 - ص 373

"ولهذا لما طعن أبو لؤلؤةالمجوسي أمير المؤمنين عمر بن الخطاب رضي الله عنه في بطنه فجاءه الطبيب وسقاه لبنا فخرج اللبن من بطنه"


(و زمانی که ابولولوء مجوسی ، سینه امیر المومنین (!) عمر بن خطاب را مضروب کرد ، برای عمر بن خطاب طبیبی حاضر کردند . و به عمر بن خطاب شیر دادند و با خوردن عمر از شیر ، شیر از سینه اش بیرون می ریخت. )


* المصنف - عبد الرزاق الصنعاني - ج 5 - ص 474
" وكان يدعى أبا لؤلؤة ،وكان مجوسيا في أصله"

( نام وی ابولولوء بود و در اصل ، مجوسی بود . )

* الآحاد والمثاني - الضحاك - ج 1 - ص 112
" 105 حدثنا أبو نشيط نا عمرو بن الربيع بنطارق نا يحيي بن أيوب عن يونس عن الزهري عن عبيد الله بن عبد الله بن عتبة أن ابن عباس أخبره أن عمر رضي الله تعالى عنه طعن في علية المسجد طعنه أبو لؤلؤة وكان مجوسيا "

( عمر بن خطاب در مسجد مضروب شد و کسی که وی را زد ابولولوء بود که مذهبش مجوسی بود )

* المعجم الكبير - الطبراني - ج 1 - ص 70 - 71
" حدثنا يحيى بن عثمان بن صالح ثنا عمرو بن الربيع بن طارق أنا يحيى بن أيوب عنيونس عن الزهري عن عبيد الله بن عبد الله بن عتبة عن بن عباس رضي الله تعالى عنهماأن عمر رضي الله تعالى عنه طعن في السحر طعنه أبولؤلؤةغلام المغيرة بن شعبةوكان مجوسيا "

(عمر بن خطاب در هنگام سحر مضروب شد و ابولولوء ؛ غلام مغیره بن شعبه ؛ وی را زد که مذهبش مجوسی بود . ) *

*تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 44 - ص 423
" وقال ابن مهدي بالناس قال فلما أدخلنا عمر بيته غشي عليه فلم يزلفي غشيته حتى أسفر ....وقال عمر حين أخبر أنأبالؤلؤةهو الذي طعنه الحمد لله الذي قتلني من لا يحاجني عند الله بصلاة صلاهاوكان مجوسيا "



( ابن مهدی به مردم می گفت : وقتی عمر را به منزلش بردیم ، او غش کرد و رنگ از رویش پرید .... وقتی عمر بن خطاب فهمید که ابولولوء وی را مضروب کرده است ( گفت ) الحمدلله . کسی مرا کشت که در مقابل خدا نمی تواند محاجه کند به نمازی که اصلا نخوانده است و وی مجوسی بود .

منابع اهل سنت راجع به نصرانی بودن ابولولوء:

برخی نیز معتقدند که ابولولوءنصرانی بوده است :

*المستدرك - الحاكم النيشابوري - ج 3 - ص 91

" كان أبو لؤلؤة للمغيرة بن شعبة وكان يصنع الرحاءوكان المغيرة يستعمله كل يوم بأربعة دراهم فلقى أبو لؤلؤة عمر فقال يا أميرالمؤمنين ان المغيرة قد أكثر علي فكلمه ان يخفف عنى فقال له عمر اتق الله وأحسن إلىمولاك قال ومن نية عمر ان يلقى المغيرة فيكلمه في التخفيف عنه قال فغضب أبو لؤلؤة وكان اسمه فيروز و كان نصرانيا "

( ابولولوء غلام مغیره بود و حرفه وی ساختن آسیاب بود و مغیره وی را در مقایل خراج روزی 4 درهم استخدام کرده بود . وقتی ابولولوء با عمر مواجه شد گفت : ای امیرالمومنین (!) مغیره بر من سخت می گیرد . به او بگو تا کمی بر من آسان بگیرد ( خراج کمتری بگیرد ) . عمر گفت : تقوای خدا داشته باش و با مولایت کنار بیا ( و از او اطاعت کن ) .


راوی می گوید : نیت عمر این بود که با مغیره صحبت کند تا بر ابولولوء آسان بگیرد . پس ابولولوء عصبانی شد و اسم او فیروز و از نصارا ( مسیحیان ) بود )

* الاستيعاب - ابن عبد البر - ج 3 - ص 1155

" فحدثنا أبو سنان سعيد بن سنان عن أبي إسحاق الهمدانيعن عمرو بن ميمون الأودي قال كان أبو لؤلؤة أزرق نصرانياوجأه بسكين له طرفان .. "


( ابولولوء مسیحی خبیث بود و با یک چاقوی دو لبه آمد .... )

* فتوح مصروأخبارها - القرشي المصري - ص 137
" قال غير ابن وهب قال عمرو بنالعاص فلما طعن عمر بن لخطاب قلت هو ما قال القبطي فلما حدثت أنه إنما قتله أبو لؤلؤةرجل نصراني قلت لم يعن هذاإنما عني من قتله المسلمون فلما قتل عثمان عرفت أن ما قال الرجل حق " ( وقتی عمر بن خطاب ضربه خورد ، گفتم این همان مطلبی است که قبطی گفته است زیرا وقتی به او گفتم که عمر را ابولولوء مسیحی کشته است گفت : منظور من این نیست . منظور من همانی است که مسلمانان او را می کشند . لذا وقتی عثمان کشته شد فهمیدم که سخن وی صحیح است )


* الكامل في التاريخ - ابن الأثير - ج 3 - ص 49
" ذكر الخبر عن مقتل عمر رضي الله عنه قال المسور بن مخرمة : خرج عمر بن الخطاب يطوف يوما في السوق فلقيه أبو لؤلؤة غلام المغيرة بن شعبةوكان نصرانيا "

( مسور بن مخرمه می گوید : روزی عمر در کوچه راه می رفت که ابولولوء او را دید و او ( ابولولوء ) غلام مغیره بن شعبه بوده و مسیحی بود )


* تاريخ ابن خلدون - ابن خلدون - ج 2 ق2 - ص 124
" كان للمغيرة بن شعبة مولى من نصارى العجم اسمه أبو لؤلؤة " (مغیره بن شعبه غلامی داشت از مسیحیان فارس که نامش ابولولوء بود



منابع اهل سنت راجع به مسلمان بودن ابولولوء:


در این میان نیز برخی معتقدند که ابولولوء مسلمان بوده است .


* عمدة القاري - العيني - ج 8 - ص 229
" أنه قتله علج يسمى فيروز وكنيتهأبولؤلؤة، وكان غلاما للمغيرة بن شعبة ،وكان يدعيالإسلام"

( عمر بن خطاب را کافری به نام فیروز که کنیه اش ابولولوء بود کشت و این مرد غلام مغیره بود و داعیه اسلام داشت )

این سخن بدرالدین عینی نشان می دهد که ابولولوء خودش مدعی بوده است که مسلمان شده است و همانطور که بعدا بیان خواهیم کرد اثبات می شود که وی در سخنش صادق بوده است و دیگران نیز ابن امر را قبول داشته اند .

* نکته اول : در منابع تاریخی اهل تسنن چنین آمده است که بعد از قتل عمر بن خطاب ، عبیدالله بن عمر برای انتقام خون پدرش ، اقدام به قتل هرمزان و جفینه و دختر کوچک ابولولوء نمود . ولی امیرالمومنین علیه السلام ضمن عدم تایید عمل وی ، به عثمان امر فرمودند که عبیدالله بن عمر را به خاطر این عملش قصاص نماید و بکشد ولی عثمان چنین نکرد .

ابن حجر عسقلانی در " الاصابه " ج 5 ص 42 – 43 در ترجمه عبیدالله بن عمر چنین می گوید :

" واخرج الذهلي في الزهريات من طريق معمر عن الزهري عن سعيد بن المسيب ان عبد الرحمن بن أبي بكر قال ..... فخرج عبيد الله مشتملا على السيف حتى اتى الهرمزان ..... فعلاه عبيد الله بالسيف فلما وجد حر السيف قال لا إله إلا الله ثم اتى جفينة وكان نصرانيا فقتله ثم اتى بنت أبي لؤلؤة جارية صغيرة فقتلها .....

وقال الحميدي حدثنا سفيان عن عمرو بن دينار قال قال علي لان أخذت عبيد الله لأقتلنه بالهرمزانواخرج بن سعد من طريق عكرمة قال كان رأى على أن يقتل عبيد الله بالهرمزان لو قدر عليه "

( ذهلی در زهریات از طریق معمر از زهری از سعید بن مسیب از عبدالرحمن بن ابی بکر می گوید : عبیدالله بن عمر با شمشیر به نزد هرمزان رفت و شمشیر را بر وی کشید و وقتی هرمزان گرمای شمشیر را حس کرد گفت : لا اله الا الله . سپس عبیدالله به نزد جفینه نصرانی رفت و او را کشت و سپس به سوی دختر کوچک ابولولوء رفت و او را نیز کشت .

حمیدی می گوید : علی – علیه السلام – فرمود که اگر عبیدالله را بگیرم ، او را بخاطر قتل هرمزان خواهم کشت .

ابن سعد نیز از قول عکرمه می گوید : نظر علی – علیه السلام – بر این بود که اگر عبیدالله را بگیرد ، او را بخاطر قتل هرمزان می کشت . )

ابن اثیر در " الکامل فی التاریخ " ج 3 ص 75 چنین می گوید :

" فلما أحضره عثمان قال؛ أشيروا علي في هذا الرجل الذي فتق في الإسلام ما فتق! فقال علي: أرى أن تقتله "

( وقتی عبیدالله بن عمر را به نزد عثمان آوردند ، عثمان گفت : به من بگویید با این مردی که در اسلام شکاف انداخته است ، چه کنم .

علی – علیه السلام - فرمودند : او را بکش . )

ولی عثمان این کار را انجام نداد و آنچنان که ذهبی در " تاریخ الاسلام " ج 3 ص 307 اشاره می کند ، چنین گفت :

" ما له ولی غیری ، و انی قد عفوته ولکن ادیه "

( او به غیر از من ، ولی دیگری ندارد ، لذا از او گذشتم ولی برایش دیه مشخص می کنم ( تا بدهد ) )

نکته حائز اهمیت در این میان این است که دختر ابولولوء به نام لولوه ( تاریخ الاسلام ذهبی ج 3 ص 307 ) دختری صغیره بوده و کشته شده است .

امیرالمومنین علیه السلام نیز معتقد به قصاص عبیدالله بن عمر بوده است زیرا او 2 مسلمان را کشته است .


نفر اول – هرمزان : بخاری در صحیح خود می گوید : فاسلم الهرمزان ؛ پس هرمزان مسلمان بوده است
نفر دوم – دختر ابولولوء ( لولوه ) : همچنان که مورخین گفته اند ، او در کوچکی و صغر سن کشته شد و از باب کشه شدن وی نیز امیرالمومنین علیه السلام داعیه قصاص داشتند و این امر نشان می دهد که این دختر مسلمان بوده است لذا اگر به سن تکلیف نرسیده بوده ، بر اساس قوانین اسلامی به تبعیت دین والدین یا پدرش می باشد و وقتی کشته شدن وی متضمن قصاص قاتل می باشد ( و از آنجا که مسلم بخاطر قتل کافر کشته نمی شود ) پس بایستی والدین وی ( از جمله پدرش ) مسلمان می بوده باشند .


نکته دوم : با استناد به سخن عمر بن خطاب ( آنچنان که بخاری در صحیح خود آورده است ) می توان فهمید که ابولولوء مسلمان بوده است و حتی نماز می خوانده و حج می رفته است .

بخاری در صحیح خود – کتاب فضائل الصحابه – باب قصه البیعه و الاتفاق علی عثمان بن عفان در ضمن روایتی طولانی چنین می گوید :

" الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى لَمْ يَجْعَلْ مَنِيَّتِى بِيَدِ رَجُلٍ يَدَّعِى الإِسْلاَمَ ، قَدْ كُنْتَ أَنْتَ وَأَبُوكَ تُحِبَّانِ أَنْ تَكْثُرَ الْعُلُوجُ بِالْمَدِينَةِ

وَكَانَ { الْعَبَّاسُ } أَكْثَرَهُمْ رَقِيقًا .

فَقَالَ إِنْ شِئْتَ فَعَلْتُ . أَىْ إِنْ شِئْتَ قَتَلْنَا .

قَالَ كَذَبْتَ ، بَعْدَ مَا تَكَلَّمُوا بِلِسَانِكُمْ ، وَصَلَّوْا قِبْلَتَكُمْ وَحَجُّوا حَجَّكُمْ "

( عمر گفت : خدا را سپاس که مرا به دست مردی که ادعای اسلام بکند نکشت . همانا تو ( ای ابن عباس ) و پدر تو دوست می داشتید که کافران در مدینه زیاد شوند .

راوی می گوید : عباس بیشترین غلامان کافر را داشت

ابن عباس میگوید : اگر خواهی انجام دهم ( یعنی ایشان را بکشم ) ؟عمر گفت : دروغ می گویی ( اشتباه می کنی ) پس از آنکه ایشان به زبان شما سخن گفتند و به قبله شما نماز گزاردند و حج شما را ادا کردند ( چگونه می توانی ایشان را بکشی ) )

در ابتدا عمر بن خطاب می گوید که قاتل وی داعیه اسلام ندارد ولی در ادامه کلامش به وجود کفار در مدینه اشاره می کند ( که ابولولوء را یکی از ایشان می داند ) و سپس در رد کلام ابن عباس برای کشتن غلامان به صراحت بیان می کند که این غلامان کافر ، به قبله مسلمانان نماز می خواندند و حج می روند و این امر نشان می دهد که اسلام این غلامان در نزد ایشان معتبر بوده که آنها را در صفوف نماز و حجاج راه می دادند . و لذا معلوم می شود که ایشان لااقل در ظاهر اسلام داشته اند ( و لو به زعم عمر بن خطاب ، کافر بوده اند ) و لذا حکم مسلمانان بر ایشان جاری و ساری بوده است


بر اساس مطالب بیان شده ، مشخص می شود که مجوسی بودن ابولولوء دارای اثبات قاطع نیست بلکه علمای اهل تسنن او را نصرانی نیز خوانده اند و برخی نیز او را مسلمان شمرده و حتی از فحوای کلام ایشان اسلام وی اثبات می شود .

خادم المهدی - عموناصر
http://islamtxt.ir/islam/node/133

نویسنده: عموناصر

بسم الله الرحمن الرحیم

سیری در احادیث اهل تسنن
در احادیث اهل تسنن از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم چنین آمده است : "

اخرجوا المشرکين من جزيرة العرب "

مشرکین را از عربستان خارج کنید)
منابع :
صحیح بخاری ج 4 ص 66
صحیح مسلم ج 5 ص 75

و در حدیث دیگری آمده است : "

لا يجتمع دينان في جزيرة العرب " (
دو دین در عربستان جمع نمی شود)
منابع :
کتاب الموطا - مالک - ج 2 ص 892
الاستذکار - ابن عبدالبر - ج 7 ص
41

بر اساس این دو روایت ، بایستی افراد مقیم در عربستان تماما مسلمانمی بودند و وجود سایر ادیان ممنوع بود علی الخصوص در زمان خلیفه دوم .

علمای اهل سنت روایات را این چنین توضیح داده اند : *
حاشية ردالمحتار - ابن عابدين - ج 4 - ص 385 "
قلت : الكلام في الاحداث مع أن أرض العرب لا تقر فيها كنيسة ولو قديمة فضلا عن إحداثها ، لأنهم لا يمكنون من السكنى بها للحديث المذكور "

( می گویم : کلام در عدم جواز احداث کنیسه در سرزمین عرب می باشد زیرا از قدیم ، کنیسه ای در عربستان نبوده است چه برسد به اینکه ساخته شود زیرا بر اساس روایت مذکور ، اهل کتاب حق سکنی گزیدن در عربستان را نداشتند ) *
سبل السلام - محمد بن اسماعيل الكحلاني - ج 4 - ص 61 "
قال مالك : قال ابن شهاب : ففحص عمر عن ذلك حتى أتاه الثلج واليقين عن رسول الله ( ص ) أنه قال : لايجتمع دينان في جزيرة العرب فأجلى يهود خيبر قال مالك : وقد أجلى يهود نجران وفدكأيضا . والحديث دليل على وجوب اخراج اليهود والنصارى والمجوس من جزيرة العرب لعموم "

(

مالک می گوید : عمر در مورد سخن پیامبر تفحص کرد تا اینکه به یقین رسید که پیامبر فرموده اند : دو دین در جزیره عرب جمع نمی شود و لذا یهودیان خیبر را خارج کرد .

مالک می گوید : یهودیان نجران و فدک را نیز خارج نمود )

قوله : لا يجتمع دينان في جزيرة العرب وهو عام لكل دين ،والمجوس بخصوصهم حكمهم حكم أهل الكتاب كما عرفت " ( این سخن پیامبر که دو دین در سرزمین عرب جمع نمی شود ، عام بود و شامل هر دینی می باشد و مجوس نیز در این حکم، حکم اهل کتاب را دارد . )

*
نيل الأوطار - الشوكاني - ج 8 - ص 223
" وظاهر حديث ابن عباس أنه يجب إخراج كل مشرك من جزيرة العرب سواء كانيهوديا أو نصرانيا أو مجوسيا "

(ظاهر روایت ابن عباس بر ایناست که هر مشرکی اعم از یهودی و نصارا و مجوسی باید از عربستان خارج شوند) *
بدائع الصنائع - أبو بكر الكاشاني - ج 7 - ص 114
" ويمنع المشركون ان يتخذوا أرض العرب مسكنا ووطنا "

(منع شده از اسکان مشرکین در سرزمین عرب و موطن قراردادن آن)

سیره علمای اهل تسنن

حتی علمای اهل سنت برآنند که معیار مشرک یا مسلمان بودن اشخاص بر اساس اجازه سکنی گزیدن در عربستان بوده است . ابن حزم آندلسی در " المحلی " ج 11 ص 208 می گوید : "
قال أبو محمد : وهذا باطلبلا شك لان الله تعالى أمر بقبض ذكوات أموال المسلمين وأمر عليه السلام عند موته أنلا يبقى في جزيرة العرب دينان فلا يخلو ثعلبة من أن يكون مسلما ففرض على أبي بكر. وعمر قبض ذكاته "

( این سخن ( امتناع پیامبر و ابی بکر و عمراز گرفتن زکات ثعلبه ) غلط است زیرا خداوند امر به گرفتن زکات مسلمین کرده است وپیامبر اکرم نیز در هنگام رحلت خود امر کردند که دو دین در عربستان نباشد و لذاقطعا ثعلبه مسلمان بوده است و بر ابی بکر و عمر واجب بوده که زکات وی رابگیرند)

" ولا بد ولا فسحة في ذلك وإن كان كافرا ففرض ان لا يقرفي جزيرة العرب فسقط هذا الأثر بلا شك"
(این امر حتمی است و اگر ثعلبه کافر بود ، قطعا نمی بایست در عربستان می ماند؛ پس این امر ( نگرفتن زکات از وی ) مردود است)

سیره خلفا

کارهای ابی بکر و عمر که برای اخراج یهودیان خیبر و .... اجرا شد ، خود موید این مطلب استکه آنان نیز این روایت را مورد اجرا گذاشتند . تواریخی مانند " الکامل فی التاریخ " ( ابن اثیر ) ، " السیره النبویه " ( ابن کثیر ) و " تاریخ مدینه دمشق "( ابن عساکر ) و دیگرمنابع اهل سنت ، به این اقدام اشاره کرده اند .

پس اثبات نمودیم که بنا بر روایاتصحیح اهل سنت ، مشرکین و کفار ( اعم از یهود ؛ نصارا و مجوس ) می بایستی در سرزمین عرب از جمله مکه و مدینه سکنی نگزینند .

خادم المهدی - عموناصر
http://islamtxt.ir/islam/node/136

نویسنده: عموناصر

بسم الله الرحمن الرحیم

حکم تاجران کافر و اهل کتاب



ممکن است کسی بپرسد : شاید از اهل کتاب ، کسی برای تجارت می آمد ! تکلیف وی چگونه بود ؟؟؟ می گوییم : به وی 3 روز یا 4 روز وقت می دادند تاکارش تمام شود و از شهر خارج شود

. المغني - عبد الله بن قدامه - ج 10 - ص 615

" ويجوز لهم دخول الحاجز للتجارةلأن النصارى كانوا يتجرون إلى المدينة في زمن عمر رضي الله عنه وأتاه شيخ بالمدينة فقال أنا الشيخ النصراني وإن عاملك عشرني مرتين فقال عمر وأنا الشيخ الحنيف وكتب له عمرأن لا يعشروا في السنة إلا مرةولا يأذن لهم في الإقامة أكثر من ثلاثة أيام على ما روي عن عمر رضي الله عنه ثم ينتقل عنه. "



( تاجران اهل کتاب حق داشتند برای تجارت بیایند زیرا ( تجار ) مسیحی در زمان عمر ، برای تجارت به مدینه می آمدند . در زمان عمر ، شیخی به مدینه آمده و گفت : من مردی نصرانی هستم و مامور تو از من دوباره حق مال التجاره گرفت . عمر گفت : من مردی حنیف(!) هستم و به مامورش نوشت تا از تجّار ، سالی 1 بار مال التجاره بگیرد و به ایشان اجازه اقامت بیشتر از 3 روز ندهد . )


پس اثبات نمودیم که بنا بر روایاتصحیح اهل سنت ، مشرکین و کفار ( اعم از یهود ؛ نصارا و مجوس ) می بایستی در سرزمینعرب از جمله مکه و مدینه نمی ماندند و حداکثر 3 یا 4 روز ؛ آنهم برای تجارت ، حقماندن داشتند .


طرح چند سوال




سوال اول : چرا جناب عمر اجازه دادند که ابولولو ء در مدینه بماند؟؟؟؟

عبدالرزاق صنعانی ( استاد بخاری ) در " المصنف " ج 5 ص 474به سند صحیح می گوید : "
كان عمر بن الخطاب لا يترك أحدا من العجم يدخل المدينة ، فكتب المغيرة بن شعبة إلى عمر : أن عندي غلاما نجارا ، نقاشا ، حدادا ، فيه منافع لاهلالمدينة ، فإن رأيت أن تأذن لي أن أرسل به فعلت ، فأذن له ، وكان قد جعل عليه كل يوم درهمين ، وكان يدعى أبا لؤلؤة ، وكان مجوسيا في أصله ... "

( عمر بن خطاب اجازه باقی ماندن عجم ( فارس ) را در مدینه نمی داد . مغیره بن شعبه به وی نوشت : نزد منغلامی است که نجاری و نقاشی و آهنگری بلد است و در وی سود و منفعت است برای اهل مدینه . اگر می خواهی ، اجازه بده تا وی را بفرستم ! عمر اجازه داد . و برای وی روزی 2درهم خراج قرار داد . نام این غلام ابولولوء بود و مذهب وی مجوسی بود... )

پس می بینیم که جناب عمر ، بر خلاف سخن رسول الله ( صلی الله علیه و آله وسلم ) عمل کردند و ابولولوء مجوسی را به مدینه راه دادند .

نکته ای در اینجا نهفته است که اهل تسنن و وهابیت باید پاسخ دهند :


*** یا جناب عمر بن خطاب ، بر خلاف سخن پیامبر عمل کردند و همچنین بر خلاف رویه خودشاندر اخراج یهودیان خیبر و ...... (( که قطعا خلیفه پیامبر که دستورات پیامبر راعمل نکند ، مناسب منصب خلافت نبی الله نیست))

*** یا روایات مبنی بر مجوسی بودن یا نصرانی بودن ابولولوء ضعیف و جعلی می باشند ووی مسلمان بوده و یا در مدینه مسلمان شده است ( زیرا جناب عمر بن خطاب ، اجازه سکونت در مدینه را داده است)

البته قبلا هم عرض کردیم که بنا به اقوال برخی علمای اهل سنت ، ابولولوء مسلمان بوده است . *
عمدة القاري - العيني - ج 8 - ص 229 "
أنه قتله علج يسمى فيروز وكنيته أبو لؤلؤة، وكان غلاما للمغيرة بن شعبة ،وكان يدعي الإسلام "

( عمر بن خطاب را کافری به نام فیروز کشت که کنیه اش ابولولوء بود . وی غلام مغیره به شعبه بود و ادعای مسلمان بودن داشت . )

نکته : در روایات اهل سنت آمده است که ابولولوء ، عمر بن خطاب را در مسجد مدینه در حین انجام فریضه نماز صبح ، به قتل رساند .

عینی در " عمده القاری " ج 8 ص 229 می گوید : "
فلما خرج عمر إلى الناس لصلاة الصبح جاء عدو الله فطعنه بسكين مسمومة ذات طرفين فقتله "

(وقتی عمر برای نماز صبح به نزد مردم آمد ، دشمن خدا (!) یعنی ابولولوء وی را با چاقویی دو طرفه ( از دو طرف می بُرید ) و مسموم ، مورد حمله قرار داد و وی را به قتل رساند)

سوال دوم :چرا به ابولولوء غیر مسلمان ( مجوسی - نصرانی ) اجازه داده اند که وارد مسجد مسلمانان گردد ؟؟؟؟

قطعا مردم و صحابه ای که در مسجد بودند ، اجازه دخول یک نامسلمان را به مسجد مدینه نمی دادند لذا این امر به ما نشان می دهد :ابولولوء مسلمان بوده که مردم اجازه ورود وی را به مسجد مدینه دادند.


پس بر اساس این شواهد نیز می توان مدعی شد که ابولولوء مسلمان بوده است و به همین دلیل است که مسلمانان به وی اجازه ورود به مسجد را داده اند و لذا او توانسته است که صف اول یا دوم نماز برود و عمر بن خطاب را به قتل برساند .


خادم المهدی - عموناصر
http://islamtxt.ir/islam/node/137

سلام
البته ما یک استادی داشتیم که از کتاب مقاتل الطالبین نقل می فرمود
که از آنجا که سن عمر اقتضاء حالا حالا ماندن و بودن را داشت!عده ایی از جمله عثمان بیم آن را داشتند که بمیرن و او بماند.
مشاور اعظم عمر که شخصی به نام ابو حریره اگه اشتباه نکم بود ! او کاهن یهود بود که عمر وارد دستگاه کرده بود و از همانجا هم یهودیات وارد متن دین اسلام شد!واین خود سیاست عمر بود که به جای معارف اهل بیت و احادیث پیامبر این ها را در نمازهای جمعه به خورد اعراب گوسفند آن زمان بدهند.بگذریم...
این یهودی چند روز اومد و به عمر گفت در کتب ما گفته شده شما به تو همین چند روز خواهی مرد..البته عمر شک کرده بود

تا اینکه غلام حبشی سیاه و قوی هیکلی که در چاقو زنی مهارت داشت را اجیر کردند!تا عمر را ترور کند! در نماز جمعه ..
این یارو عمر و چند نفر را کشت و متواری شد.
...
مع السف به خاطر کینه ایی که نسبت به شیعیان ایران بود در طول تاریخ قاتل عمر را یک ایرانی به نام ابو لوء لوء معرفی کردند!واین دسیسه اهل سنت بود که بذر نفاق و کینه را ایجاد کنند..
بگذریم...

بسم رب الحسين عليه السلام

سلام بر شما

جناب اشكان عزیز

فکر می کنم شاید سهو شده باشد زیرا کتاب " مقاتل الطالبین " تالیف ابوالفرج اصفهانی در مورد کشته شدگان از طالبین یعنی کشته شدگان از ذریه عبدالمطلب بن عبد مناف می باشد و احتمالا جریانی که شما بیان می کنید مربوط است به کتاب دیگر او یعنی : الآغانی .

آن کاهنی که وارد دستگاه عمر شد نیز به نظر من " کعب الاحبار " است .... البته ابوهریره نیز یهودی الاصل بود ولی کعب الاحبار بیشتر در امور سیاسی - فرهنگی عمر دخالت داشت .....

در منابع اهل خلاف آمده است که وقتی عمر چاقو خورد ، کعب الاخبار به وی چنین گفت :

و اتاه کعب فقال الم اقل لک لا تموت الا شهیدا و انت تقول من این و انا فی جزیره العرب

کعب به نزد عمر آمد و گفت : آیا به تو نگفته بودم که به شهادت می میری و تو می گفتی که از کجا ؛ وقتی من در حزیره عرب هستم . ( سنن بیهقی ج 3 ص 113 )

این جریانی که بیان فرمودید ( مبنی بر بشارت به کشته شدن عمر در تورات ) ابن اثیر در " الکامل فی التاریخ " ج 3 ص 50 چنین بیان می کند :

فلما كان الغد جاءه كعب الأحبار فقال له : يا أمير المؤمنين اعهد فإنك ميت في ثلاث ليال . قال : وما يدريك ؟ قال : أجده في كتاب التوراة . قال عمر : [ آ لله ! إنك ] أتجد عمر بن الخطاب في التوراة ؟ قال : اللهم لا ، ولكني أجد حليتك وصفتك وأنك قد فني أجلك


فردای آن روز ، کعب الاحبار به نزد عمر آمد و گفت : ای امیرالمومنین (!) عهد می کنم که تا 3 شب دیگر خواهی مرد . عمر گفت : چه می دانی ؟ کعب الاحبار گفت : این مطلب را در تورات دیده ام . عمر گفت : ای خدا ! نام عمر بن خطاب را در تورات یافتی ؟ کعب گفت : نه . ولی توصیفات تو را یافتم و اجل تو نزدیک است
.

در مورد مابقی مطالبی که بیان فرمودید ، اگر سندی برای مطالعه ارائه بفرمایید ، ممنون می شوم .

یا علی ع

سلام
شيخنا شما كه صغري و كبري كلام ما را مستند كرديد
والبته هيول! كارت بيست بيست تاريخ رو خوب خوندي
يه سندي هم برا نتيجش پيدا كن!
اين حرف ها رو از تقريرات استادم داداشي در قم تو ذهنم مونده! ولي حاضرم قسم بخورم درسته! چون به قول ايشان از نص هم برام محكمتره!

بسم رب الحسین علیه السلام

سلام بر شما

جناب اشکان عزیز

بنده سندی در باب حبشی بودن جناب ابولولوء ندیده ام ، نه در منابع شیعی و نه در منابع اهل خلاف .... البته منکر وجود آن نمی شوم زیرا چه بسا مشکل از قلّت مطالعه بنده باشد ....

اگر هر یک از اساتید ما به چنین مطلبی دسترسی دارند ، ما را بی فیض نگذارند .

یا علی ع

موضوع قفل شده است