جمع بندی نگاهی عمیق به علت و معلول

تب‌های اولیه

59 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نگاهی عمیق به علت و معلول

با عرض سلام و خسته نباشيد

شیر آب چکه میکند علت چیست ؟

الف _ چون شیر آب چکه میکندب _ چون محکم نیستپ _ چون زمین جاذبه داردت _ چون هوا گرم استث _ چون آب وجود داردج _ چون من وجود دارمچِ _ چون آب مایع استحِ _ چون حس میکنمخِ _ چون خدا میخواهدد _ چون علت داردذ _ چون زمین پست استر _ چون راه داردزِ _ چون گنجشک نیاز داردژ _ چون لوله کش آهنگر آن را ساختهس _ چون آهنگر زنده بودهش _ چون آهنگر غذا خوردهص _ چون کشاورز دانه کاشتهض _ چون گندم وجود داردط _ چون گندم توان رشد داردظ _ چون از آسمان باران میباردع _ چون عین حقیقت استغ _ چون باور کرده ایمف _ چون فرصت داردق _ چون قضیه اینطور استک _ چون من اینجا هستمگ _ چون فرسوده شده استل _ چون جنسش از طلا نیستم _ چون کامپیوتر روشن استن _ چون زرد رنگ استو _ چون واقعیت این استی _ یا هر دلیل دیگر ...
اگر دقت کنید هر چیزی را که مغزمان توانایی ارتباط دادنش با مساله را دارد مطرح کنیم جواب درست است
و این یعنی تمام واقعیت دلیل آن است و نزدیکترین علت به معلول خود معلول استپس حالا چه نیازی به واجب الوجود و علت غایی داریم ؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صادق

به من بیاموز;796558 نوشت:
با عرض سلام و خسته نباشيد

شیر آب چکه میکند علت چیست ؟

الف _ چون شیر آب چکه میکندب _ چون محکم نیستپ _ چون زمین جاذبه داردت _ چون هوا گرم استث _ چون آب وجود داردج _ چون من وجود دارمچِ _ چون آب مایع استحِ _ چون حس میکنمخِ _ چون خدا میخواهدد _ چون علت داردذ _ چون زمین پست استر _ چون راه داردزِ _ چون گنجشک نیاز داردژ _ چون لوله کش آهنگر آن را ساختهس _ چون آهنگر زنده بودهش _ چون آهنگر غذا خوردهص _ چون کشاورز دانه کاشتهض _ چون گندم وجود داردط _ چون گندم توان رشد داردظ _ چون از آسمان باران میباردع _ چون عین حقیقت استغ _ چون باور کرده ایمف _ چون فرصت داردق _ چون قضیه اینطور استک _ چون من اینجا هستمگ _ چون فرسوده شده استل _ چون جنسش از طلا نیستم _ چون کامپیوتر روشن استن _ چون زرد رنگ استو _ چون واقعیت این استی _ یا هر دلیل دیگر ...
اگر دقت کنید هر چیزی را که مغزمان توانایی ارتباط دادنش با مساله را دارد مطرح کنیم جواب درست است
و این یعنی تمام واقعیت دلیل آن است و نزدیکترین علت به معلول خود معلول استپس حالا چه نیازی به واجب الوجود و علت غایی داریم ؟

باسلام وتشکر .
از نظر فلسفی جواب این پرسش دقت در برهان صدیقین است، یعنی برهان صدیقین همان طور که بهترین برهان برای اثبات وجود خداوند است، بهترین دلیل برای نیاز مداوم معلول به علت تامه و هستی بخش یعنی حق تعالى نیز می‌باشد، زیرا بر اساس آن برهان ملاک نیاز معلول به علت ربطی و تعلقی بودن وجود معلول نسبت به علت است .
به عبارت دیگر ضعف مرتبة وجود معلول سبب نیاز اوست . تا کمترین ضعف در موجودی باشد، بالضروره نیازمند به موجود عالی‌تری خواهد بود. بنابراین چون تمام مراتب وجود به غیر از عالی‌ترین مرتبة آن که دارای کمال نامتناهی وبی‌نیازی و استقلال مطلق می‌باشد، عین ربط و وابستگی است، و این وصف یعنی وابستگی و عین ربط بودن در حدوث و بقا همراه موجود ات امکانی و لازمة وجود آنهاست و هیچ گاه از آن جدا نمی‌شود،‌از این رو در حدوث و بقا نیازمند مبدأ تعالی است.
میان صاحب‌نظران این مسئله مطرح است که ملاک نیاز به علت چیست .برخی (متکلمان) معتقدند که ملاک احتیاج حدوث است.
طبق این نظریه ربط جهان با خدا مثل ربط ساختمان و بنّا است که بعد از حدوث ،نیاز آن از علت برطرف خواهد شد، ولی فلاسفه با رد این تصور ملاک نیاز به علت را امکان و یا فقر وجودی دانسته اند که همواره در حدوث و بقا همراه موجودات و جهان است.(1)

سیاه روی ز ممکن در دو عالم ** جدا هرگز نشد والله اعلم
سیاه روی جنبة امکانی و فقر وجودی است که همواره همراه با عالم و آدم است. از این رو در حدوث و بقا محتاج و فقیر بلکه عین فقر و احتیاج است.
در هر موردی اگر رابطه علی و معلولی بین دو موجود برقرار باشد ، تا زمانی که علت باشد ، معلول خواهد بود. اگر علت نباشد ، معلول نیز نخواهد بود. در مثال بنا و بنّا ، بنّا علت ساختمان نیست تا بگوئیم چرا با وجود اینکه بنّا می میرد ، ساختمان باقی است. حرکات دست بنّا باعث چیده شدن آجرها کنار هم بوده است . .قتی حرکت دست ها متوقف شد ، معلول (قرار گرفتن آجرها کنار هم) نیز تمام شد ، اما آنچه که ساختمان را حفظ می کند ، دیگر حرکات دست سازنده نیست تا بگوییم چرا با وجود تمام شدن حرکات دست و مردن سازنده ، هنوز ساختمان باقی است ، بلکه در این جا علت بقا چیزی دیگری است و آن استحکام یافتن ملاط ها و روی هم بودن آجرها است .
اگر علت های نگهدارنده از بین برود ، ساختمان نیز از بین خواهد رفت. اما خداوند نسبت به جهان مانند بنّا نیست ، بلکه طبق فلسفه اسلامی و صدرایی ، هر چیزی که در جهان وجود دارد ، در هر لحظه در حال وجود یافتن جدید است .هر وجودی نیز به علت هستی بخش که خداوند باشد ، نیاز دارد ، پس هر موجودی در هر آن و لحظه نیاز به خدا دارد.

پی‌نوشت‌:
1. آموزش فلسفه، ج 2، ص 29، ص 342، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1368ش.

در جایی خواندم که این اعتقاد نوعی مغالطه به نام مغالطه علت شمردن همبستگی نام دارد که ما تصور کنیم تمام اینها علت آن معلول هستند، اما سوال طبق تعبیر علیت به بیان گرانجر آزمایش علیت گرانجر بر پیش‌بینی فرایندها استوار است؛ به این معنی که اگر گذشته فرایند x در پیش‌بینی مقدار فرایند y در آینده به طرز معناداری کمک کند گفته می‌شود: فرایند x علت فرایند y است

خب با این تعبیر جاذبه زمین نیز علت چکیدن آب است، همینطور خراب بودن شیر و الی آخر

تنها کافیست رابطه ای بین اینها پیدا کنیم که نشان دهد گذشته چیزی بر آینده چیز دیگری تاثیر دارد که حتی اگر ما توانایی تشخیص این رابطه معنادار را نداشته باشیم دلیل بر عدم آن نیست

با این حساب احتمال این وجود دارد که هر چیزی علت چکیدن آب باشد

مثلا اگر x در فلان مکان باشد علت چکیدن آب است چرا که اگر آن در میان لوله آب قرار میگرفت بر آینده چکیدن آب تاثیر داشته و مانع از آن میشد

حال که هر چیزی میتواند دلیل بر معلولی باشد پس دقیق ترین علت برای معلول چیست ؟

من با تحلیل سطحی خودم چنین تصور کرده ام که خود معلول در واقع علت اصلی و معنادارترین آن علت با معلول است

مثلا زمانی سوال میشود چرا آب میچکد جواب بدهید که چون آب میچکد

و این تقریبا درست ترین جواب به این سوال خواهد بود

هر چند بحث از دینی بودن کمی در ظاهر فاصله گرفته اما از کارشناس محترم تقاضا دارم نظره بنده را مورد ارزیابی قرار داده و اگر مغلطه در آن صورت گرفته آن را روشن سازند

صادق;796704 نوشت:
باسلام وتشکر .
از نظر فلسفی جواب این پرسش دقت در برهان صدیقین است، یعنی برهان صدیقین همان طور که بهترین برهان برای اثبات وجود خداوند است، بهترین دلیل برای نیاز مداوم معلول به علت تامه و هستی بخش یعنی حق تعالى نیز می‌باشد، زیرا بر اساس آن برهان ملاک نیاز معلول به علت ربطی و تعلقی بودن وجود معلول نسبت به علت است .
به عبارت دیگر ضعف مرتبة وجود معلول سبب نیاز اوست . تا کمترین ضعف در موجودی باشد، بالضروره نیازمند به موجود عالی‌تری خواهد بود. بنابراین چون تمام مراتب وجود به غیر از عالی‌ترین مرتبة آن که دارای کمال نامتناهی وبی‌نیازی و استقلال مطلق می‌باشد، عین ربط و وابستگی است، و این وصف یعنی وابستگی و عین ربط بودن در حدوث و بقا همراه موجود ات امکانی و لازمة وجود آنهاست و هیچ گاه از آن جدا نمی‌شود،‌از این رو در حدوث و بقا نیازمند مبدأ تعالی است.
میان صاحب‌نظران این مسئله مطرح است که ملاک نیاز به علت چیست .برخی (متکلمان) معتقدند که ملاک احتیاج حدوث است.
طبق این نظریه ربط جهان با خدا مثل ربط ساختمان و بنّا است که بعد از حدوث ،نیاز آن از علت برطرف خواهد شد، ولی فلاسفه با رد این تصور ملاک نیاز به علت را امکان و یا فقر وجودی دانسته اند که همواره در حدوث و بقا همراه موجودات و جهان است.(1)

سیاه روی ز ممکن در دو عالم ** جدا هرگز نشد والله اعلم
سیاه روی جنبة امکانی و فقر وجودی است که همواره همراه با عالم و آدم است. از این رو در حدوث و بقا محتاج و فقیر بلکه عین فقر و احتیاج است.
در هر موردی اگر رابطه علی و معلولی بین دو موجود برقرار باشد ، تا زمانی که علت باشد ، معلول خواهد بود. اگر علت نباشد ، معلول نیز نخواهد بود. در مثال بنا و بنّا ، بنّا علت ساختمان نیست تا بگوئیم چرا با وجود اینکه بنّا می میرد ، ساختمان باقی است. حرکات دست بنّا باعث چیده شدن آجرها کنار هم بوده است . .قتی حرکت دست ها متوقف شد ، معلول (قرار گرفتن آجرها کنار هم) نیز تمام شد ، اما آنچه که ساختمان را حفظ می کند ، دیگر حرکات دست سازنده نیست تا بگوییم چرا با وجود تمام شدن حرکات دست و مردن سازنده ، هنوز ساختمان باقی است ، بلکه در این جا علت بقا چیزی دیگری است و آن استحکام یافتن ملاط ها و روی هم بودن آجرها است .
اگر علت های نگهدارنده از بین برود ، ساختمان نیز از بین خواهد رفت. اما خداوند نسبت به جهان مانند بنّا نیست ، بلکه طبق فلسفه اسلامی و صدرایی ، هر چیزی که در جهان وجود دارد ، در هر لحظه در حال وجود یافتن جدید است .هر وجودی نیز به علت هستی بخش که خداوند باشد ، نیاز دارد ، پس هر موجودی در هر آن و لحظه نیاز به خدا دارد.

پی‌نوشت‌:
1. آموزش فلسفه، ج 2، ص 29، ص 342، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1368ش.

به من بیاموز;796721 نوشت:
در جایی خواندم که این اعتقاد نوعی مغالطه به نام مغالطه علت شمردن همبستگی نام دارد که ما تصور کنیم تمام اینها علت آن معلول هستند، اما سوال طبق تعبیر علیت به بیان گرانجر آزمایش علیت گرانجر بر پیش‌بینی فرایندها استوار است؛ به این معنی که اگر گذشته فرایند x در پیش‌بینی مقدار فرایند y در آینده به طرز معناداری کمک کند گفته می‌شود: فرایند x علت فرایند y است

خب با این تعبیر جاذبه زمین نیز علت چکیدن آب است، همینطور خراب بودن شیر و الی آخر

تنها کافیست رابطه ای بین اینها پیدا کنیم که نشان دهد گذشته چیزی بر آینده چیز دیگری تاثیر دارد که حتی اگر ما توانایی تشخیص این رابطه معنادار را نداشته باشیم دلیل بر عدم آن نیست

با این حساب احتمال این وجود دارد که هر چیزی علت چکیدن آب باشد

مثلا اگر x در فلان مکان باشد علت چکیدن آب است چرا که اگر آن در میان لوله آب قرار میگرفت بر آینده چکیدن آب تاثیر داشته و مانع از آن میشد

حال که هر چیزی میتواند دلیل بر معلولی باشد پس دقیق ترین علت برای معلول چیست ؟

من با تحلیل سطحی خودم چنین تصور کرده ام که خود معلول در واقع علت اصلی و معنادارترین آن علت با معلول است

مثلا زمانی سوال میشود چرا آب میچکد جواب بدهید که چون آب میچکد

و این تقریبا درست ترین جواب به این سوال خواهد بود

هر چند بحث از دینی بودن کمی در ظاهر فاصله گرفته اما از کارشناس محترم تقاضا دارم نظره بنده را مورد ارزیابی قرار داده و اگر مغلطه در آن صورت گرفته آن را روشن سازند

در این تصویر علت افتادن دیوار بر روی شخص و در نهایت کج شدن او چه میتواند باشد ؟

آیا همان ضربه ای که او علت آن است، معلولش نیز نخواهد بود ؟

به من بیاموز;796733 نوشت:

در این تصویر علت افتادن دیوار بر روی شخص و در نهایت کج شدن او چه میتواند باشد ؟

آیا همان ضربه ای که او علت آن است، معلولش نیز نخواهد بود ؟



باسلام وتشکر .
منظور تان از این تصویر واین تمثیل واضح تر نماید تا پاسخ لازم تقدیم شود .
چه ربطی به پرسش تان دارد ؟

صادق;796739 نوشت:

باسلام وتشکر .
منظور تان از این تصویر واین تمثیل واضح تر نماید تا پاسخ لازم تقدیم شود .
چه ربطی به پرسش تان دارد ؟

حلقه میتواند از هر کجا آغاز شود، اما هر کدام به نسبت خود آغازگر هستند

علت و معلول پدیده ای هستند به هم مرتبط که در زمان رخ میدهند، پدیده نخست را علت و پدیده ثانویه را معلول می نامند

از آنجا که آغاز این سلسله علت ها نامعلوم است و زمان تا بی نهایت طول دارد میتوانیم بی نهایت را با هر واحدی هم اندازه گرفته و هر کدام از آنها را نسبت به خودشان آغازگر بدانیم

پس علت را باید در مسیر زمان بررسی کنیم

پدیده در زمان گذشته علت، در زمان حال ترکیبی از علت و معلول و در زمان آینده معلول خواهد بود

اما ما همواره در زمان حال زندگی میکنیم و نمیتوانیم زمان گذشته و آینده را ببینیم

پس در نتیجه پدیده برای ما هم علت و هم معلول خواهد بود

ولی در اینجا مشکل از تعریف ما از علت و معلول است

چگونه ؟ ما به سراغ روابط بین پدیده ها رفته و به آنها نام علت و معلول می نهیم در حالی که اگر بخوام دلیل و علت واقعی پدیده را علت آن بدانیم ، دلیل و علت واقعی هر پدیده خوده پدیده است و نه غیر از آن

آیا چنین برداشتی مغلطه است ؟ و در صورت امکان بحث علم و معلول را برای ما اندکی شرح دهید

واقعا چه چیزی علت و چه چیزی معلول است؟

به من بیاموز;796752 نوشت:
حلقه میتواند از هر کجا آغاز شود، اما هر کدام به نسبت خود آغازگر هستند

علت و معلول پدیده ای هستند به هم مرتبط که در زمان رخ میدهند، پدیده نخست را علت و پدیده ثانویه را معلول می نامند

از آنجا که آغاز این سلسله علت ها نامعلوم است و زمان تا بی نهایت طول دارد میتوانیم بی نهایت را با هر واحدی هم اندازه گرفته و هر کدام از آنها را نسبت به خودشان آغازگر بدانیم

پس علت را باید در مسیر زمان بررسی کنیم

پدیده در زمان گذشته علت، در زمان حال ترکیبی از علت و معلول و در زمان آینده معلول خواهد بود

اما ما همواره در زمان حال زندگی میکنیم و نمیتوانیم زمان گذشته و آینده را ببینیم

پس در نتیجه پدیده برای ما هم علت و هم معلول خواهد بود

ولی در اینجا مشکل از تعریف ما از علت و معلول است

چگونه ؟ ما به سراغ روابط بین پدیده ها رفته و به آنها نام علت و معلول می نهیم در حالی که اگر بخوام دلیل و علت واقعی پدیده را علت آن بدانیم ، دلیل و علت واقعی هر پدیده خوده پدیده است و نه غیر از آن

آیا چنین برداشتی مغلطه است ؟ و در صورت امکان بحث علم و معلول را برای ما اندکی شرح دهید

واقعا چه چیزی علت و چه چیزی معلول است؟

باسلام وتشکر .
شک در غلط بودن این بر داشت نیست مثلا خود پدیده نمی تواند علت خودش باشد چون علت در رتبه وجودی مقدم بر معلول است چیزی که هنوز وجود نیافته چگونه وجود دهنده می شود ؟
ذاتی نیافته از هستی بخش
کی تواند که شود هستی بخش ؟

خشت اول علت سقوط خشت دوم است و دوم علت برای سقوط سوم و همین طور ..........
ولی علت سقوط خشت اول چیزی غیر از خودش مثلا باد ویا فشار دست ومانند آن است .
ریشه اصلی این سوالات به درک نادرست از برهان علیت برمی گردد ؛ در واقع برهان علیت یک قانون کاملاً بدیهی عقلی و همگانی است و استثنا ندارد ، مانند اینکه بگوییم یک کل از جزء خودش بزرگتر است . اما باید دقیقاً دید که برهان علیت چه می گوید؟ برهان علیت می گوید : « هر پدیده ای نیاز به پدیدآورنده دارد » .در متن این قانون پدیده بودن لحاظ شده ، یعنی چیزی که پدیده است ، اما برداشت اشتباهی از این قانون صورت می گیرد و به جای هر پدیده ، هر موجود گذاشته می شود ، آن گاه گفته می شود که هر موجودی نیاز به علت دارد و این کاملاً اشتباه است.
باید گفت هر چیز که نبود و بود شد ، هر چیز که پدیده است ، هر چیز که امر حادث و ایجاد شده است ، هر چیز که ممکن الوجود است ، نیاز به علت دارد . دلیل آن هم کاملا واضح است زیرا هر یک از ما به راحتی با مراجعه به عقلمان در می یابیم که هر پدیده ای پدید آورنده ای می خواهد زیرا نمی تواند خودش را به وجود آورد چون قبل از به وجود آمدنش نبوده تا این کار را بکند .بدون هیچ علتی هم معقول نیست که از نیستی به هستی تبدیل شود . پس حتما علتی غیر ازخودش برای به وجود آمدن داشته است .
در حالی که اگر موضوع قانون را «موجود » بگذاریم اصلا عقل ما این قانون را منطقی نمی داند .لااقل نمی تواند کلیت آن را تایید کند یعنی می پرسد از کجا معلوم که همه موجودات علتی داشته باشند ؟ موجود بودن که نیاز به دلیل ندارد ، بلکه چون قبلاً نبوده و بود و شد و وجود یافت ، نیاز به دلیل دارد ، نه چون الان وجود دارد.
اگر بگوییم وجود داشتن سبب برای علت داشتن باشد ، پس باید بگوییم خود اصل وجود و هستی نیز باید نیاز به علت داشته باشد. آیا این را شما می پذیرید؟ اصل وجود و هستی ، علتش چیست؟ چه چیزی غیر از هستی و وجود می توان به وجود و هستی ، هستی دهد؟ با کمی فکر و تعقل جواب آن روشن است. هیچ چیز. یعنی چه به وجود و هستی ، هستی دهد؟ چیزی غیر از هستی و وجود نیست تا وجود و هستی به وجود ببخشد. اصلاً وجود خودش وجود است ؛ دیگر نیازی به وجود ندارد. ذات خدا نیز عین هستی و وجود است و همین مسئله در مورد او جاری می شود.
ذات خدا چیزی نیست که قبلاً نبود و بعد به وجود آمد تا به دنبال علت او باشیم . او ازلی است. بله اگر در زمانی نبود و بعد به وجود آمد ، باید سراغ علتش برویم ، اما این فرض با خدا بودن ، واجب الوجود بودن و ازلی بودن سازگار نیست.
مثلا می توان گفت روشنایی هر چیزی که روشن شده ،به وسیله نور است ولی نمی توان گفت پس روشنی خود نور از چیست ؟ چون نور خودش ذاتاً روشن و نور است ، معنی ندارد دنبال علت دیگر برای آن بر آییم. چیزی که نور نبود و نور شد ، باید دنبال علت نورش بود ، نه چیزی که ذاتش فقط همان نور است .
پس در قانون علیت که از بدیهیات عقل است خدا نمی تواند ناقض قانون باشد زیرا اصلا موضوع قانون نبوده، از ابتدا قانون علیت شامل او نمی شد.
تبیین و توضیح مساله علیت
در علت موجودات عالم به تفکیک موجودات به پدیده ها و غیر پدیده ها انجامیده ،یعنی آنچه ما در عالم می بینیم موجوداتی هستند که وجود داشتن برای آنها ضروری وحتمی نبوده و می توانستند نباشند چنان که در مقطعی از زمان نبودند مانند خود ما انسان ها ، اگر پرسیده شود علت ایجاد این موجودات چیست ، می بینیم یقینا خودشان که نمی توانند باشند. پس موجودی غیر خودشان علت آنها بوده ؛ این موجود علت هم از دو حال خارج نیست:
یا خودش پدیده است که پس علاوه بر علت بودن ،خود، معلول علت دیگری است ؛ آن علت دیگر نیز همین حال را دارد و ناچاریم کار را به موجودی برسانیم که علت باشد ولی معلول نباشد ؛یعنی در واقع پدیده یا همان حادث یا ممکن الوجود نباشد .
اصولا در مجموعه موجودات عالم تصور پدیده های متعدد که هر یک معلول موجود پدیده ای مانند خود باشند محال است زیرا اگر همه این موجودات را کنار هم بگذاریم و همه را در مجموعه ای جمع کنیم ،این سوال وجود دارد که این مجموعه پدیده ها چگونه به وجود آمده اند ؟ یقینا نمی توان علت ایجاد آنها را در بین خودشان جست چون سوال از مجموعه پدیده هاست و جزء یک مجموعه نمی تواند علت کل مجموعه باشد . به ناچار لازم است موجودی که داخل در مجموعه پدیده ها نیست ،وجود داشته باشد که موجود هست ولی به وجود نیامده ؛این همان چیزی است که از آن به «واجب الوجود »تعبیر می کنیم .
این نوع دارایی وجود همانند همان مثال نور است ؛یعنی روشنی هر چیزی از نور است ولی روشنی نور از خودش و ذاتی خود اوست یا اینکه بگوییم شوری هر چیزی از نمک است ولی شوری نمک از چیز دیگری گرفته نشده ؛بلکه از خودش است. پس در وجود هم همین طور می تواند باشد ،یعنی وجود همه موجودات از خداست ولی وجود او ذاتی خودش بوده واز چیز دیگری اخذ نشده است .
پس در مورد اثبات واجب الوجود باید گفت : وجود موجودات در عالم خود بهترین اثبات بر واجب الوجود است زیرا با بیانی که ذکر شد ،تصور وجود موجوداتِ معلول بدون علتِ غیر معلول محال است.
بنابراین اولاً رابطه علیت در تمام پدیده های عالم ، موجودات امکانی کلیت دارد و معنای آن نیز به شکل بدیهی است . نیز به تجریه در مورد کهکشان ها ندارد. چیزی که ذاتاً وجود نداشت و وجود یافته ، باید علت داشته باشد ؛ چیزی که ذاتاً ممکن الوجود است ، یعنی هستی و وجود عین ذات او نیست ؛ برای وجود یافتن نیاز به علت دارد.

صادق;796775 نوشت:
باسلام وتشکر .
شک در غلط بودن این بر داشت نیست مثلا خود پدیده نمی تواند علت خودش باشد چون علت در رتبه وجودی مقدم بر معلول است چیزی که هنوز وجود نیافته چگونه وجود دهنده می شود ؟
ذاتی نیافته از هستی بخش
کی تواند که شود هستی بخش ؟

خشت اول علت سقوط خشت دوم است و دوم علت برای سقوط سوم و همین طور ..........
ولی علت سقوط خشت اول چیزی غیر از خودش مثلا باد ویا فشار دست ومانند آن است .
ریشه اصلی این سوالات به درک نادرست از برهان علیت برمی گردد ؛ در واقع برهان علیت یک قانون کاملاً بدیهی عقلی و همگانی است و استثنا ندارد ، مانند اینکه بگوییم یک کل از جزء خودش بزرگتر است . اما باید دقیقاً دید که برهان علیت چه می گوید؟ برهان علیت می گوید : « هر پدیده ای نیاز به پدیدآورنده دارد » .در متن این قانون پدیده بودن لحاظ شده ، یعنی چیزی که پدیده است ، اما برداشت اشتباهی از این قانون صورت می گیرد و به جای هر پدیده ، هر موجود گذاشته می شود ، آن گاه گفته می شود که هر موجودی نیاز به علت دارد و این کاملاً اشتباه است.
باید گفت هر چیز که نبود و بود شد ، هر چیز که پدیده است ، هر چیز که امر حادث و ایجاد شده است ، هر چیز که ممکن الوجود است ، نیاز به علت دارد . دلیل آن هم کاملا واضح است زیرا هر یک از ما به راحتی با مراجعه به عقلمان در می یابیم که هر پدیده ای پدید آورنده ای می خواهد زیرا نمی تواند خودش را به وجود آورد چون قبل از به وجود آمدنش نبوده تا این کار را بکند .بدون هیچ علتی هم معقول نیست که از نیستی به هستی تبدیل شود . پس حتما علتی غیر ازخودش برای به وجود آمدن داشته است .
در حالی که اگر موضوع قانون را «موجود » بگذاریم اصلا عقل ما این قانون را منطقی نمی داند .لااقل نمی تواند کلیت آن را تایید کند یعنی می پرسد از کجا معلوم که همه موجودات علتی داشته باشند ؟ موجود بودن که نیاز به دلیل ندارد ، بلکه چون قبلاً نبوده و بود و شد و وجود یافت ، نیاز به دلیل دارد ، نه چون الان وجود دارد.
اگر بگوییم وجود داشتن سبب برای علت داشتن باشد ، پس باید بگوییم خود اصل وجود و هستی نیز باید نیاز به علت داشته باشد. آیا این را شما می پذیرید؟ اصل وجود و هستی ، علتش چیست؟ چه چیزی غیر از هستی و وجود می توان به وجود و هستی ، هستی دهد؟ با کمی فکر و تعقل جواب آن روشن است. هیچ چیز. یعنی چه به وجود و هستی ، هستی دهد؟ چیزی غیر از هستی و وجود نیست تا وجود و هستی به وجود ببخشد. اصلاً وجود خودش وجود است ؛ دیگر نیازی به وجود ندارد. ذات خدا نیز عین هستی و وجود است و همین مسئله در مورد او جاری می شود.
ذات خدا چیزی نیست که قبلاً نبود و بعد به وجود آمد تا به دنبال علت او باشیم . او ازلی است. بله اگر در زمانی نبود و بعد به وجود آمد ، باید سراغ علتش برویم ، اما این فرض با خدا بودن ، واجب الوجود بودن و ازلی بودن سازگار نیست.
مثلا می توان گفت روشنایی هر چیزی که روشن شده ،به وسیله نور است ولی نمی توان گفت پس روشنی خود نور از چیست ؟ چون نور خودش ذاتاً روشن و نور است ، معنی ندارد دنبال علت دیگر برای آن بر آییم. چیزی که نور نبود و نور شد ، باید دنبال علت نورش بود ، نه چیزی که ذاتش فقط همان نور است .
پس در قانون علیت که از بدیهیات عقل است خدا نمی تواند ناقض قانون باشد زیرا اصلا موضوع قانون نبوده، از ابتدا قانون علیت شامل او نمی شد.
تبیین و توضیح مساله علیت
در علت موجودات عالم به تفکیک موجودات به پدیده ها و غیر پدیده ها انجامیده ،یعنی آنچه ما در عالم می بینیم موجوداتی هستند که وجود داشتن برای آنها ضروری وحتمی نبوده و می توانستند نباشند چنان که در مقطعی از زمان نبودند مانند خود ما انسان ها ، اگر پرسیده شود علت ایجاد این موجودات چیست ، می بینیم یقینا خودشان که نمی توانند باشند. پس موجودی غیر خودشان علت آنها بوده ؛ این موجود علت هم از دو حال خارج نیست:
یا خودش پدیده است که پس علاوه بر علت بودن ،خود، معلول علت دیگری است ؛ آن علت دیگر نیز همین حال را دارد و ناچاریم کار را به موجودی برسانیم که علت باشد ولی معلول نباشد ؛یعنی در واقع پدیده یا همان حادث یا ممکن الوجود نباشد .
اصولا در مجموعه موجودات عالم تصور پدیده های متعدد که هر یک معلول موجود پدیده ای مانند خود باشند محال است زیرا اگر همه این موجودات را کنار هم بگذاریم و همه را در مجموعه ای جمع کنیم ،این سوال وجود دارد که این مجموعه پدیده ها چگونه به وجود آمده اند ؟ یقینا نمی توان علت ایجاد آنها را در بین خودشان جست چون سوال از مجموعه پدیده هاست و جزء یک مجموعه نمی تواند علت کل مجموعه باشد . به ناچار لازم است موجودی که داخل در مجموعه پدیده ها نیست ،وجود داشته باشد که موجود هست ولی به وجود نیامده ؛این همان چیزی است که از آن به «واجب الوجود »تعبیر می کنیم .
این نوع دارایی وجود همانند همان مثال نور است ؛یعنی روشنی هر چیزی از نور است ولی روشنی نور از خودش و ذاتی خود اوست یا اینکه بگوییم شوری هر چیزی از نمک است ولی شوری نمک از چیز دیگری گرفته نشده ؛بلکه از خودش است. پس در وجود هم همین طور می تواند باشد ،یعنی وجود همه موجودات از خداست ولی وجود او ذاتی خودش بوده واز چیز دیگری اخذ نشده است .
پس در مورد اثبات واجب الوجود باید گفت : وجود موجودات در عالم خود بهترین اثبات بر واجب الوجود است زیرا با بیانی که ذکر شد ،تصور وجود موجوداتِ معلول بدون علتِ غیر معلول محال است.
بنابراین اولاً رابطه علیت در تمام پدیده های عالم ، موجودات امکانی کلیت دارد و معنای آن نیز به شکل بدیهی است . نیز به تجریه در مورد کهکشان ها ندارد. چیزی که ذاتاً وجود نداشت و وجود یافته ، باید علت داشته باشد ؛ چیزی که ذاتاً ممکن الوجود است ، یعنی هستی و وجود عین ذات او نیست ؛ برای وجود یافتن نیاز به علت دارد.

تعریف علمی و دقیق علت در زمان حال چه چیز است ؟

به من بیاموز;797039 نوشت:
تعریف علمی و دقیق علت در زمان حال چه چیز است ؟

باسلام وتشکر .
در ابتدا باید مفهوم علیت روشن گردد: واژه علت در اصطلاح فلاسفه به دو صورت عام و خاص به کار می‌رود،
مفهوم عام علت عبارت است از موجودی که تحقق موجود دیگری متوقف بر آن است، هر چند برای تحقق آن، کافی نباشد،
مفهوم خاص آن عبارت است از موجودی که برای تحقق موجود دیگری کفایت می‌کند.
اصطلاح عام علت عبارت است از موجودی که تحقق یافتن موجود دیگری بدون آن محال است . اصطلاح خاص آن عبارت است از موجودی که با وجود آن تحقق موجود دیگری ضرورت پیدا می‌کند. ذهن ما از کجا با این مفاهیم آشنا شده و به وجود چنین رابطه‌ای بین موجودات پی‌برده است؟
بسیاری از فلاسفة غربی پنداشته‌اند که مفهوم علت و معلول از ملاحظه تقارن یا تعاقب دو پدیده به طور منظم به دست می‌آید، یعنی هنگامی که می‌بینیم آتش و حرارت پیوسته با یکدیگر یا پی در پی تحقق می‌یابد، مفهوم علت و معلول را از آنها انتزاع می‌کنیم .
در حقیقت، محتوای این دو مفهوم، چیزی بیش از هم زمانی یا پی در پی آمدن منظم دو پدیده نیست. ولی این پندار نادرستی است، زیرا در بسیاری از موارد، دو پدیده منظماً با هم یا پی در پی تحقق می‌یابند، در حالی که هیچ‌ کدام از آنها را نمی‌توان علت دیگری به حساب آورد، چنان که نور و حرارت در لامپ برق همیشه با هم پدید می‌آیند و روز و شب همواره پی در پی می‌آیند. ولی هیچ کدام از آنها علت پیدایش دیگری نیست. از این رو به نظر می‌رسد که انسان نخستین بار این رابطه را درون خود و با علم حضوری می‌یابد و مثلاً ملاحظه می‌کند که فعالیت‌های روانی و تصمیم‌گیری‌ها و تصرفاتی که در مفاهیم و صورت‌های ذهنی می‌کند، کارهایی است که از خودش سرمی‌زند و وجود آنها وابسته به وجود خودش می‌باشد، در حالی که موجود خودش وابسته به آنها نیست و با این ملاحظه است که مفهوم علت و معلول را انتزاع می‌کند و سپس آنها را به سایر موجودات، تعمیم می‌دهد.(1)گفتنی است که اصل علیت یک پدیده بدیهی است
بدیهی به معنای مسئله‌ای است که دلیل و برهان خاص برای اثبات آن لازم نیست . با اندک تامل و حتی بدون تامل از تصور آن تصدیقش(تاییدش) لازم می‌آید، یعنی به صرف تصور می‌توان آن را تصدیق نمود و پذیرفت، مثلا 2+ 2= 4 یا کل بزرگ تر است از جزء، یک امر بدیهی است و نیاز به دلیل ندارد . به همین خاطر وقتی گفته می شود: «عالم و جهان خلقت، آفریدگار و علتی هستی بخش دارد» به آسانی قابل درک و پذیرش است، و این یک امر بدیهی و فطری است(2) از این رو حکمای الهی براهین خدا را از باب تنبیه و توجه دادن تلقی کرده و نه استدلال بر اثبات وجود او (3).
در باره مفهوم علیت نیز همین اصل جریان دارد زیرا چنانکه اشاره شد علیت عبارت است از قضیه‌ای که دلالت بر نیازمندی معلول به علت دارد . لازمه اش این است که معلول بدون علت، تحقق نیابد. این مطلب را می‌توان در قالب قضیه حقیقیه به این شکل بیان کرد:
«هر معلولی محتاج به علت است » معنای آن این است که هر گاه معلولی در خارج، تحقق یابد نیازمند به علت خواهد بود. هیچ موجودی نیست که معلول باشد و بدون علت به وجود آمده باشد، پس وجود معلول، بیانگر این است که علتی آن را به وجود آورده است.
این قضیه از قضایای تحلیلی است و مفهوم محمول آن از مفهوم موضوعش به دست می‌آید، زیرا مفهوم معلول عبارت است از موجود علت دار( موجودی که وجود آن متوقف بر موجود دیگر و نیازمند به آن باشد)، پس مفهوم موضوع (معلول) مشتمل بر معنای احتیاج و توقف و نیاز به علت است که محمول قضیه مزبور را تشکیل می دهد.(4)
این جمله « هر موجود علت داری(معلولی) علت دارد» از بدیهیات اولیه و بی‌نیاز از هر گونه دلیل و برهانی است !
حال هر آنچه در اطراف خود می بینیم، معلول و مخلوقند .پس باید علت و خالقی داشته باشند.

پی‌نوشت‌ها:
1. آموزش فلسفه، ج 2، ص 18، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1368ش.
2. همان، ص 66.
3. آموزش فلسفه،محمد تقی مصباح یزدی، ج 2 _ص330 ،نشر ساز مان تبلیغات اسلامی 1368 ش.
4. نتایج کلامی حکمت صدرایی، ص 62، نشر بوستان کتاب، قم، 1388 ش .

صادق;797041 نوشت:

در حقیقت، محتوای این دو مفهوم، چیزی بیش از هم زمانی یا پی در پی آمدن منظم دو پدیده نیست. ولی این پندار نادرستی است، زیرا در بسیاری از موارد، دو پدیده منظماً با هم یا پی در پی تحقق می‌یابند، در حالی که هیچ‌ کدام از آنها را نمی‌توان علت دیگری به حساب آورد، چنان که نور و حرارت در لامپ برق همیشه با هم پدید می‌آیند و روز و شب همواره پی در پی می‌آیند. ولی هیچ کدام از آنها علت پیدایش دیگری نیست. از این رو به نظر می‌رسد که انسان نخستین بار این رابطه را درون خود و با علم حضوری می‌یابد و مثلاً ملاحظه می‌کند که فعالیت‌های روانی و تصمیم‌گیری‌ها و تصرفاتی که در مفاهیم و صورت‌های ذهنی می‌کند، کارهایی است که از خودش سرمی‌زند و وجود آنها وابسته به وجود خودش می‌باشد، در حالی که موجود خودش وابسته به آنها نیست و با این ملاحظه است که مفهوم علت و معلول را انتزاع می‌کند و سپس آنها را به سایر موجودات، تعمیم می‌دهد.

چنین تعمیمی البته نارواست. ما قادر به کشف و یا تعمیم علیت بر پدیده های خارج از ذهن نیستیم و علیت در مورد اونها باری بیشتر از تقارن نداره.
از نظر من بعید به نظر می رسه کسی بعد از هیوم مطلب مهمی در باب علیت بیان کرده باشه.

آورورا;797050 نوشت:
چنین تعمیمی البته نارواست. ما قادر به کشف و یا تعمیم علیت بر پدیده های خارج از ذهن نیستیم و علیت در مورد اونها باری بیشتر از تقارن نداره.
از نظر من بعید به نظر می رسه کسی بعد از هیوم مطلب مهمی در باب علیت بیان کرده باشه.

باسلام .
اولا خوب است کلام تان را همواره با سلام آغاز بفرماید زیرا :
حق تعالی داده در قران پیام
هر کلامی باتید آغازش سلام .
در ثانی در نظر شریف تان نسبت به پندار هیوم در باب علیت تجدید نظر نماید چون نا معقول ونا مقبول ترین حرفی که در باب علیت زده شده است از آن هیوم است .

صادق;797051 نوشت:
باسلام .
اولا خوب است کلام تان را همواره با سلام آغاز بفرماید زیرا :
حق تعالی داده در قران پیام
هر کلامی باتید آغازش سلام .
در ثانی در نظر شریف تان نسبت به پندار هیوم در باب علیت تجدید نظر نماید چون نا معقول ونا مقبول ترین حرفی که در باب علیت زده شده است از آن هیوم است .

قصد مکدر کردن خاطرتون رو نداشتم. شما می تونید نظر خودتونو داشته باشید و برای شما هم محترمه.

آورورا;797053 نوشت:
قصد مکدر کردن خاطرتون رو نداشتم. شما می تونید نظر خودتونو داشته باشید و برای شما هم محترمه.

باسلام مجدد .
سخن در تکدر نیست .
مهم نا معقول بودن پندار هیوم است ، جناب تان که بحمد الله اهل فضل و معرفت هستید حیف است آن پندار نا درست را پسندیده تلقی نماید ؟!!
درباره ديدگاه هيوم درباره عليت و اشكالات او بر آن مسائل و مباحث بسياري مطرح است كه در كتاب: « عليت از ديدگاه فيلسوفان مسلمان و فيلسوفان تجربه‌گرا » به تفصيل طرح و تحليل و نقد شده است كه جناب محترم تفصيل بحث را در آن كتاب ملاحظه فرمايد، ولي به اختصار به سه نمونه از سخنان هيوم در باب عليت و نقد آن‌ها اشاره مي‌شود:
1 - يكي از قواعدي كه هيوم در تحليل فلسفي خويش بالاخص در تحليل عليت از آن استفاده كرده اين است كه: هر چيزي در صورتي معنا دارد كه به انطباع (تأثر) يا تصوري برگردد.
اين اصل مهم معرفت شناسي هيوم است. بر اساس تحليل هيوم شك در اصل عليت، هيچ تناقضي را موجب نمي‌شود. در باره اين رويكرد هيوم بحث‌هاي بسيار مطرح شده. (1) ولي به اختصار بايد بدين نقد اشاره گردد كه گفته شده: يكي از نواقص تحليل هيوم در باره عليت اين است هيوم كه آن همه اصرار دارد كه چون ما چگونگي ارتباط نيرو با اراده و مريد و پيوند معلول با علت و كيفيت تأثير و تأثر را نمي‌دانيم، نيرو و عليت و تأثير را نمي‌پذيريم. خودش نه تعداد هواس را بيان كرده و نه كيفيت كار آن‌ها را، با آن كه تا اين كار انجام نگيرد، بنيان اصالت حس متزلزل است و همواره احتمال كشف هواس تازه‌اي مي‌رود كه يا از آغاز بوده و يا همانند قواي بلوغ در طي مراحل رشد تكون يافته و نمودار شده و ما را در تبيين درست ادراكات حسي كمك مي‌كنند، چنان كه فيزيولوژي جديد نشان داده است، كه درك فشار يا تأثير نيرو توسط ذراتي است در مفاصل بدن و درك تعادل به وسيله اندامي در گوش صورت مي‌گيرد، شايد هم اندام يا اندام‌هايي در ما باشد كه وسيله ادراك نيرو است و ما از آن‌ها آگاه نيستم. (2) بنابر اين هيوم نمي‌تواند با تكيه بر اصل و مباني معرفت شناختي تجربه‌گرايانه حكم كند كه نفي عليت تناقض را در پي ندارد. مثلا هيوم مدعي است كه هيچ تناقضي در اين سخن وجود ندارد كه بگويم a (مثل آتش) اتفاق افتاده اما حادثه b (سوخته شد پنبه مجاور آتش) صورت نگرفت.
نقد اين نظريه هيوم بدين است كه اگر چنين شكاكيتي در مورد رابطه عليت ميان علت و معلول درست باشد، نتائج ديگر هم محتمل است، مثلا نتيجه بگيريم كه اصلا نديده‌ام آتشي بر افروخته شود، شايد اشخاصي به وسيله آينه‌هايي، اختلاف نوري ايجاد كرده‌اند، شايد من در حالت گيجي هستم، يا شايد اصلا (من) وجود نداشته باشد، يا كلا دنيا، رو به آشفتگي مي‌رود و و و ... همه اين نتائج، نتائج محتمل هستند كه اگر قرار است ما شكاكيت را بپذيريم، چرا در اين موارد بايد يقين داشته باشيم. خلاصه نفي پيوند ضروري ميان علت و معلول منجر به شكاكيت مطلق مي‌شود هر چند كه خود هيوم نيز علاقه‌اي به چنين شكاكيتي نداشته است. (3)
2 - هيوم مي‌گويد: مشاهده مكرر چند حادثه با هم بدين عادت مي‌انجامد كه با ديدن يكي از آن‌ها،‌انتظار تحقق ديگري را داشته باشيم، مثلا هر گاه آتشي را در كنار پنبه ببينيم، انتظار سوختن پنبه را داريم. اين انتظار هيچ دليل منطقي و فلسفي ندارد و از طريق استدلال و فلسفه نمي‌توان آن را اثبات كرد، ولي طبيعت انسان بدين گونه است كه انتظار دارد آن چه در گذشته رخ داده است، در آينده نيز رخ دهد.
در پاسخ اين سخن و شبهه هيوم بايد گفت: طبق همين استدلال مي‌توان به هيوم اعتراض كرد كه از كجا مي‌گوييد طبيعت انسان چنين خصلتي دارد؟
از كجا معلوم كه بعدها طبيعت انسان چنين خصلتي نداشته باشد و انتظار داشته باشيم كه آينده نيز مثل گذشته عمل كند يا تصور رابطه ضروري را داشته باشد.
از اين رو بايد به ايشان گوش ‌زد نمود كه توسل به عادت يا رسم توضيح دهنده هيچ چيز نيست، عالي‌ترين معناي متصور براي آن اين امر ساده و بديهي است كه مردم عملا همواره به دنبال حوادث انتظار آثار آن‌ها را مي‌برند و بدون چنين عادتي در باب انتظار وقوع معلول‌ها به دنبال علت‌ها، شايد بشر هيچ‌گاه نمي‌توانست باقي بماند. اين سخن درست است، ولي اين نكته خود فرزند استقراست و نمي‌تواند حجتي براي اعتقاد به عليت باشد، عجيب است كه فيلسوفي مثل هيوم كه درباره مبادي و اوصاف خفيه‌اي مانند قدرت و انرژي طعن مي‌زند، با بي احتياطي تمام به رسم و عادت تكيه مي‌كند و از‌آن چون علت حقه حقيقيه نام مي‌برد، حق اين بود كه هيوم طبق نظام فلسفي خود به عادت نيز هم‌چون عليت به ديده شك مي‌نگريست و چنين مي‌گفت: تصور ما از عادت ناشي از عادت ماست كه از كسي كه به شيوه خاصي عمل مي‌كند، انتظار بريم كه همواره چنان كند. (4)
3 - شبهه سوم هيوم اين است كه او مدعي عدم بداهت مفهوم عليت است، در پاسخ بايد اشاره گردد عليت و نياز هر ممكن الوجود به علت امر بديهي است و اين بسيار روشن است. زيرا اولا: هر ماهيتي را اگر بررسي كنيم مشاهده مي‌كنيم كه در حد ذاتش حالت امكاني دارد. هر چيز ممكن در صورتي وجود مي‌يابد كه اول وجوب پيدا كند، اين در فلسفه تحت عنوان: « الشيء ما لم يجب لم يوجد » مطرح است. ثانيا: ماهيت ممكن چون در حد ذاتش نسبت به وجود و عدم حالت تساوي دارد براي اين كه حالت وجوب پيدا كند، نياز به علتي خارج از ذاتش دارد تا اين علت خارجي به او وجوب ندهد، ماهيت وجود وجوب پيدا نمي‌كند.
بنابراين هرگز ماهيت موجودي بي‌وجوب وجود (ضرورت) به وجود نمي‌آيد چه اين كه وجوب وجود را از موجود ديگري دريافت مي‌كند وگرنه خود به خود نسبتش با وجود و عدم مساوي است. نتيجه گرفته مي‌شود كه هر موجودي كه نسبتش با وجود و عدم مساوي است، وجودش با جمله زيرين مي‌شود تعبير نمود:
ممكن به طور بديهي نيازمند به علت است. (5)

پی‌نوشت‌ها:
1. دكتر عين الله خادمي، عليت از ديدگاه فيلسوفان مسلمان و فيلسوفان تجربه‌گرا، ص390، نشر بوستان كتاب، قم/1380ش.
2. دكتر احمد احمدي، نقد بر نظريه هيوم درباره عليت، ص63، نشر علمي فرهنگي، تهران/1375ش.
3. دكتر عين الله خادمي، عليت، ص394، نشر پيشين.
4. همان، ص396.
5.علامه طباطبائي، سيد محمدحسين، اصول فلسفه و روش رئاليسم به نقل از شهيد مطهري، مجموعه آثار 6، ص650، نشر صدرا، 1377ش.

صادق;797055 نوشت:
آورورا;797053 نوشت:
قصد مکدر کردن خاطرتون رو نداشتم. شما می تونید نظر خودتونو داشته باشید و برای شما هم محترمه.

باسلام مجدد .
سخن در تکدر نیست .
مهم نا معقول بودن پندار هیوم است ، جناب تان که بحمد الله اهل فضل و معرفت هستید حیف است آن پندار نا درست را پسندیده تلقی نماید ؟!!
درباره ديدگاه هيوم درباره عليت و اشكالات او بر آن مسائل و مباحث بسياري مطرح است كه در كتاب: « عليت از ديدگاه فيلسوفان مسلمان و فيلسوفان تجربه‌گرا » به تفصيل طرح و تحليل و نقد شده است كه جناب محترم تفصيل بحث را در آن كتاب ملاحظه فرمايد، ولي به اختصار به سه نمونه از سخنان هيوم در باب عليت و نقد آن‌ها اشاره مي‌شود:
1 - يكي از قواعدي كه هيوم در تحليل فلسفي خويش بالاخص در تحليل عليت از آن استفاده كرده اين است كه: هر چيزي در صورتي معنا دارد كه به انطباع (تأثر) يا تصوري برگردد.
اين اصل مهم معرفت شناسي هيوم است. بر اساس تحليل هيوم شك در اصل عليت، هيچ تناقضي را موجب نمي‌شود. در باره اين رويكرد هيوم بحث‌هاي بسيار مطرح شده. (1) ولي به اختصار بايد بدين نقد اشاره گردد كه گفته شده: يكي از نواقص تحليل هيوم در باره عليت اين است هيوم كه آن همه اصرار دارد كه چون ما چگونگي ارتباط نيرو با اراده و مريد و پيوند معلول با علت و كيفيت تأثير و تأثر را نمي‌دانيم، نيرو و عليت و تأثير را نمي‌پذيريم. خودش نه تعداد هواس را بيان كرده و نه كيفيت كار آن‌ها را، با آن كه تا اين كار انجام نگيرد، بنيان اصالت حس متزلزل است و همواره احتمال كشف هواس تازه‌اي مي‌رود كه يا از آغاز بوده و يا همانند قواي بلوغ در طي مراحل رشد تكون يافته و نمودار شده و ما را در تبيين درست ادراكات حسي كمك مي‌كنند، چنان كه فيزيولوژي جديد نشان داده است، كه درك فشار يا تأثير نيرو توسط ذراتي است در مفاصل بدن و درك تعادل به وسيله اندامي در گوش صورت مي‌گيرد، شايد هم اندام يا اندام‌هايي در ما باشد كه وسيله ادراك نيرو است و ما از آن‌ها آگاه نيستم. (2) بنابر اين هيوم نمي‌تواند با تكيه بر اصل و مباني معرفت شناختي تجربه‌گرايانه حكم كند كه نفي عليت تناقض را در پي ندارد. مثلا هيوم مدعي است كه هيچ تناقضي در اين سخن وجود ندارد كه بگويم a (مثل آتش) اتفاق افتاده اما حادثه b (سوخته شد پنبه مجاور آتش) صورت نگرفت.
نقد اين نظريه هيوم بدين است كه اگر چنين شكاكيتي در مورد رابطه عليت ميان علت و معلول درست باشد، نتائج ديگر هم محتمل است، مثلا نتيجه بگيريم كه اصلا نديده‌ام آتشي بر افروخته شود، شايد اشخاصي به وسيله آينه‌هايي، اختلاف نوري ايجاد كرده‌اند، شايد من در حالت گيجي هستم، يا شايد اصلا (من) وجود نداشته باشد، يا كلا دنيا، رو به آشفتگي مي‌رود و و و ... همه اين نتائج، نتائج محتمل هستند كه اگر قرار است ما شكاكيت را بپذيريم، چرا در اين موارد بايد يقين داشته باشيم. خلاصه نفي پيوند ضروري ميان علت و معلول منجر به شكاكيت مطلق مي‌شود هر چند كه خود هيوم نيز علاقه‌اي به چنين شكاكيتي نداشته است. (3)
2 - هيوم مي‌گويد: مشاهده مكرر چند حادثه با هم بدين عادت مي‌انجامد كه با ديدن يكي از آن‌ها،‌انتظار تحقق ديگري را داشته باشيم، مثلا هر گاه آتشي را در كنار پنبه ببينيم، انتظار سوختن پنبه را داريم. اين انتظار هيچ دليل منطقي و فلسفي ندارد و از طريق استدلال و فلسفه نمي‌توان آن را اثبات كرد، ولي طبيعت انسان بدين گونه است كه انتظار دارد آن چه در گذشته رخ داده است، در آينده نيز رخ دهد.
در پاسخ اين سخن و شبهه هيوم بايد گفت: طبق همين استدلال مي‌توان به هيوم اعتراض كرد كه از كجا مي‌گوييد طبيعت انسان چنين خصلتي دارد؟
از كجا معلوم كه بعدها طبيعت انسان چنين خصلتي نداشته باشد و انتظار داشته باشيم كه آينده نيز مثل گذشته عمل كند يا تصور رابطه ضروري را داشته باشد.
از اين رو بايد به ايشان گوش ‌زد نمود كه توسل به عادت يا رسم توضيح دهنده هيچ چيز نيست، عالي‌ترين معناي متصور براي آن اين امر ساده و بديهي است كه مردم عملا همواره به دنبال حوادث انتظار آثار آن‌ها را مي‌برند و بدون چنين عادتي در باب انتظار وقوع معلول‌ها به دنبال علت‌ها، شايد بشر هيچ‌گاه نمي‌توانست باقي بماند. اين سخن درست است، ولي اين نكته خود فرزند استقراست و نمي‌تواند حجتي براي اعتقاد به عليت باشد، عجيب است كه فيلسوفي مثل هيوم كه درباره مبادي و اوصاف خفيه‌اي مانند قدرت و انرژي طعن مي‌زند، با بي احتياطي تمام به رسم و عادت تكيه مي‌كند و از‌آن چون علت حقه حقيقيه نام مي‌برد، حق اين بود كه هيوم طبق نظام فلسفي خود به عادت نيز هم‌چون عليت به ديده شك مي‌نگريست و چنين مي‌گفت: تصور ما از عادت ناشي از عادت ماست كه از كسي كه به شيوه خاصي عمل مي‌كند، انتظار بريم كه همواره چنان كند. (4)
3 - شبهه سوم هيوم اين است كه او مدعي عدم بداهت مفهوم عليت است، در پاسخ بايد اشاره گردد عليت و نياز هر ممكن الوجود به علت امر بديهي است و اين بسيار روشن است. زيرا اولا: هر ماهيتي را اگر بررسي كنيم مشاهده مي‌كنيم كه در حد ذاتش حالت امكاني دارد. هر چيز ممكن در صورتي وجود مي‌يابد كه اول وجوب پيدا كند، اين در فلسفه تحت عنوان: « الشيء ما لم يجب لم يوجد » مطرح است. ثانيا: ماهيت ممكن چون در حد ذاتش نسبت به وجود و عدم حالت تساوي دارد براي اين كه حالت وجوب پيدا كند، نياز به علتي خارج از ذاتش دارد تا اين علت خارجي به او وجوب ندهد، ماهيت وجود وجوب پيدا نمي‌كند.
بنابراين هرگز ماهيت موجودي بي‌وجوب وجود (ضرورت) به وجود نمي‌آيد چه اين كه وجوب وجود را از موجود ديگري دريافت مي‌كند وگرنه خود به خود نسبتش با وجود و عدم مساوي است. نتيجه گرفته مي‌شود كه هر موجودي كه نسبتش با وجود و عدم مساوي است، وجودش با جمله زيرين مي‌شود تعبير نمود:
ممكن به طور بديهي نيازمند به علت است. (5)

پی‌نوشت‌ها:
1. دكتر عين الله خادمي، عليت از ديدگاه فيلسوفان مسلمان و فيلسوفان تجربه‌گرا، ص390، نشر بوستان كتاب، قم/1380ش.
2. دكتر احمد احمدي، نقد بر نظريه هيوم درباره عليت، ص63، نشر علمي فرهنگي، تهران/1375ش.
3. دكتر عين الله خادمي، عليت، ص394، نشر پيشين.
4. همان، ص396.
5.علامه طباطبائي، سيد محمدحسين، اصول فلسفه و روش رئاليسم به نقل از شهيد مطهري، مجموعه آثار 6، ص650، نشر صدرا، 1377ش.


خوشحالم از این که باعث تکدر خاطرتون نشدم. من پست قبلیم رو پس این طور اصلاح می کنم که هیوم به مسائلی توجه می کنه که علیت گرایان پاسخ قابل تاملی براش پیدا نمی کنن. به سه مورد اشاره کردید

در مورد سوم شما علیت رو به وجوب و امکان تقلیل دادید. گاهی این تقلیل صورت می گیره که اگه علیت رو بدیهی می دونید باید توجیهی برای این قضیه پیش خودتون داشته باشید. مخصوصا این که خود علیت گاهی مبنای وجوب و امکان قرار می گیره و ما نیاز داریم که دور صورت نگیره. در هر صورت در این مورد باید اول دید اون چیزی که در خارج هست ماهیته یا شیئه یا وجوده. بعیده کسی معتقد باشه در خارج ماهیت داریم؛ یا در خارج شیء داریم یا وجود. ثانیا باید تمایز بین این دو جمله که ماهیت ذاتا ممکن است و شیء/وجود ذاتا ممکن است رو مورد توجه قرار بدیم. نتیجه این تمایز اینه که نسبت دادن امکان و وجوب به اشیاء خارجی ناممکنه، همون طور که برای علت و معلول.

در مورد دوم علیت همون استقرا نیست. علیت رابطه خارجی ممکن بین دو شیء و استقرا یکی از روش های استنتاجه. نه استقرا رابطه ی ایجابی بین اشیاء خارجیه نه علیت یکی از روشهای استنتاج. هیوم در انتقادش مورد توجه رو علیت قرار می ده و از استقرا استفاده می کنه و من فکر می کنم متوجه این تمایز بوده. ضمن این که هدف نویسنده هم ظاهرا صرف تشکیک در نظر هیومه نه ابطالش.

از بابت مورد اول هم تشکر می کنم.

آورورا;797089 نوشت:
صادق;797055 نوشت:

خوشحالم از این که باعث تکدر خاطرتون نشدم. من پست قبلیم رو پس این طور اصلاح می کنم که هیوم به مسائلی توجه می کنه که علیت گرایان پاسخ قابل تاملی براش پیدا نمی کنن. به سه مورد اشاره کردید

در مورد سوم شما علیت رو به وجوب و امکان تقلیل دادید. گاهی این تقلیل صورت می گیره که اگه علیت رو بدیهی می دونید باید توجیهی برای این قضیه پیش خودتون داشته باشید. مخصوصا این که خود علیت گاهی مبنای وجوب و امکان قرار می گیره و ما نیاز داریم که دور صورت نگیره. در هر صورت در این مورد باید اول دید اون چیزی که در خارج هست ماهیته یا شیئه یا وجوده. بعیده کسی معتقد باشه در خارج ماهیت داریم؛ یا در خارج شیء داریم یا وجود. ثانیا باید تمایز بین این دو جمله که ماهیت ذاتا ممکن است و شیء/وجود ذاتا ممکن است رو مورد توجه قرار بدیم. نتیجه این تمایز اینه که نسبت دادن امکان و وجوب به اشیاء خارجی ناممکنه، همون طور که برای علت و معلول.

در مورد دوم علیت همون استقرا نیست. علیت رابطه خارجی ممکن بین دو شیء و استقرا یکی از روش های استنتاجه. نه استقرا رابطه ی ایجابی بین اشیاء خارجیه نه علیت یکی از روشهای استنتاج. هیوم در انتقادش مورد توجه رو علیت قرار می ده و از استقرا استفاده می کنه و من فکر می کنم متوجه این تمایز بوده. ضمن این که هدف نویسنده هم ظاهرا صرف تشکیک در نظر هیومه نه ابطالش.

از بابت مورد اول هم تشکر می کنم.


باسلام .
بازهم سلام یادت تان رفت !!
عیب ندارد .
در آینده سعی نماید کلامت را با سلام آغاز نماید چون السلام اسم خداوند است .
فراموش نکنید که وجود در خارج است وعینت خارجی از آن وجود است .
با درک این مسله سایر شبهات تان خود به خود منتفی می شود .

صادق;797093 نوشت:
آورورا;797089 نوشت:

باسلام .
بازهم سلام یادت تان رفت !!
عیب ندارد .
در آینده سعی نماید کلامت را با سلام آغاز نماید چون السلام اسم خداوند است .
فراموش نکنید که وجود در خارج است وعینت خارجی از آن وجود است .
با درک این مسله سایر شبهات تان خود به خود منتفی می شود .


سلام. منم عرض کردم در خارج یا شیء هست یا وجود که فرمایش شما رو هم دربرمیگیره. البته این که واقعا شی هست یا وجود در این بحث خاص اهمیت پیدا نمی کنه.

آورورا;797098 نوشت:
صادق;797093 نوشت:

سلام. منم عرض کردم در خارج یا شیء هست یا وجود که فرمایش شما رو هم دربرمیگیره. البته این که واقعا شی هست یا وجود در این بحث خاص اهمیت پیدا نمی کنه.

علیکم السلام .
چون مسله عینیت وجود برای هیوم بیچاره حل نشد وبه اصطلاح هستی شناسی او ضعیف بود لذا دچار توهم شد .
ودر واقع سوفسطی اندیشید ، چون انکار علیت در حقیقت انکار وجود است .

صادق;797103 نوشت:
آورورا;797098 نوشت:

علیکم السلام .
چون مسله عینیت وجود برای هیوم بیچاره حل نشد وبه اصطلاح هستی شناسی او ضعیف بود لذا دچار توهم شد .
ودر واقع سوفسطی اندیشید ، چون انکار علیت در حقیقت انکار وجود است .


سلام. دلیل شما برای ناسازگاری اصالت وجود با گفته هیوم چیه؟

آورورا;797107 نوشت:
صادق;797103 نوشت:

سلام. دلیل شما برای ناسازگاری اصالت وجود با گفته هیوم چیه؟


باسلام .
هیوم براین پندار است که صدفه نقش در ایجاد عالم دارد .
کسی که از وجود وعینیت آن ذره ای شناخت داشته باشد چنین توهمی برایش رخ نمی دهد .
چون طبعیت بی شعور نمی تواند انسان با شعوری مثلا هیوم را به طور تصادف ایجاد نماید .

صادق;797304 نوشت:
آورورا;797107 نوشت:


باسلام .
هیوم براین پندار است که صدفه نقش در ایجاد عالم دارد .
کسی که از وجود وعینیت آن ذره ای شناخت داشته باشد چنین توهمی برایش رخ نمی دهد .
چون طبعیت بی شعور نمی تواند انسان با شعوری مثلا هیوم را به طور تصادف ایجاد نماید .

سلام. متوجه شدم؛ از نظر شما مصداق نداشتن علیت با قانون معطی شیء و عدم حضور قانون معطی با اصالت وجود در تناقضه. البته نه قاعده معطی شیء و نه اصالت وجود هیچ کدوم اثبات شده نیستن و نمی تونن در مقام تعلیل برای علیت قرار بگیرن. «تا چند زنی به روی دریاها خشت؟!» البته بازم نظر شما محترمه.

آورورا;797329 نوشت:
صادق;797304 نوشت:

سلام. متوجه شدم؛ از نظر شما مصداق نداشتن علیت با قانون معطی شیء و عدم حضور قانون معطی با اصالت وجود در تناقضه. البته نه قاعده معطی شیء و نه اصالت وجود هیچ کدوم اثبات شده نیستن و نمی تونن در مقام تعلیل برای علیت قرار بگیرن. «تا چند زنی به روی دریاها خشت؟!» البته بازم نظر شما محترمه.

باسلام .
در استدلال نظر و توفيق شناخت

خبر داري که سياحان افلاک
چرا گردند گرد مرکز خاک

در اين محرابگه معبودشان کيست
وزين آمد شدن مقصودشان چيست

چه مي خواهند ازين محمل کشيدن
چه مي جويند ازين منزل بريدن

چرا اين ثابت است آن منقلب نام
که گفت اين را به جنب آن را بيارام

قبا بسته چو گل در تازه روئي
پرستش را کمر بستند گوئي

مرا حيرت بر آن آورد صدبار
که بندم در چنين بتخانه زنار

ولي چون کردحيرت تيزگامي
عنايت بانگ بر زد کاي نظامي

مشو فتنه برين بتها که هستند
که اين بتها نه خود را مي پرستند

همه هستند سرگردان چو پرگار
پديد آرنده خود را طلبکار

تو نيز آخر هم از دست بلندي
چرا بتخانه اي را در نبندي

چو ابراهيم بابت عشق ميباز
ولي بتخانه را از بت بپرداز

نظر بر بت نهي صورت پرستي
قدم بر بت نهي رفتي و رستي

نموداري که از مه تا به ماهيست
طلسمي بر سر گنج الهيست

طلسم بسته را با رنج يابي
چو بگشائي بزيرش گنج يابي

طبايع را يکايک ميل در کش
بدين خوبي خرد را نيل در کش

مبين در نقش گردون کان خيالست
گشودن بند اين مشکل محالست

مرا بر سر گردون رهبري نيست
جز آن کاين نقش دانم سرسري نيست

اگر دانستني بودي خود اين راز
يکي زين نقش ها در دادي آواز

ازين گردنده گنبدهاي پرنور
بجز گردش چه شايد ديدن از دور

درست آن شد که اين گردش به کاريست
درين گردندگي هم اختياريست

بلي در طبع هر داننده اي هست
که با گردنده گرداننده اي هست

از آن چرخه که گرداند زن پير
قياس چرخ گردنده همان گير

اگر چه از خلل يابي درستش
نگردد تا نگرداني نخستش

چو گرداند ورا دست خردمند
بدان گردش بماند ساعتي چند

هميدون دور گردون زين قياسست
شناسد هر که او گردون شناسست

اگر نارد نمودار خدائي
در اصطرلاب فکرت روشنائي

نه ز ابرو جستن آيد نامه نو
نه از آثار ناخن جامه تو

بدو جوئي بيابي از شبه نور
نيابي چون نه زو جوئي ز مه نور

ز هر نقشي که بنمود او جمالي
گرفتند اختران زان نقش فالي

يکي ده دانه جو محراب کرده
يکي سنگي دو اصطرلاب کرده

ز گردشهاي اين چرخ سبک رو
همان آيد کزان سنگ و از آن جو

مگو ز ارکان پديد آيند مردم
چنان کار کان پديد آيند از انجم

که قدرت را حوالت کرده باشي
حوالت را به آلت کرده باشي

اگر تکوين به آلت شد حوالت
چه آلت بود در تکوين آلت

اگر چه آب و خاک و باد و آتش
کنند آمد شدي با يکديگر خوش

همي تا زو خط فرمان نيايد
به شخص هيچ پيکر جان نيايد

نه هرک ايزدپرست ايزد پرستد
چو خود را قبله سازد خود پرستد

ز خود برگشتن است ايزد پرستي
ندارد روز با شب هم نشستي

خدا از عابدان آن را گزيند
که در راه خدا خود را نبيند

نظامي جام وصل آنگه کني نوش
که بر يادش کني خود را فراموش

به من بیاموز;796721 نوشت:
با این حساب احتمال این وجود دارد که هر چیزی علت چکیدن آب باشد

مثلا اگر x در فلان مکان باشد علت چکیدن آب است چرا که اگر آن در میان لوله آب قرار میگرفت بر آینده چکیدن آب تاثیر داشته و مانع از آن میشد

حال که هر چیزی میتواند دلیل بر معلولی باشد پس دقیق ترین علت برای معلول چیست ؟

من با تحلیل سطحی خودم چنین تصور کرده ام که خود معلول در واقع علت اصلی و معنادارترین آن علت با معلول است

مثلا زمانی سوال میشود چرا آب میچکد جواب بدهید که چون آب میچکد

و این تقریبا درست ترین جواب به این سوال خواهد بود

هر چند بحث از دینی بودن کمی در ظاهر فاصله گرفته اما از کارشناس محترم تقاضا دارم نظره بنده را مورد ارزیابی قرار داده و اگر مغلطه در آن صورت گرفته آن را روشن سازند

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و احترام و همینطور تشکر از سخنان دقیق استاد صادق گرامی

از اینکه وارد بحث حضرات می شوم عذرخواهم،منتهی نکته ای به نظرم رسید

که عرض می کنم.

بیشتر آنچه حضرتعالی آن را در مثالتان "علت"محسوب داشتید،اقتضائات و شرایط

شکل گرفتن معلول مذکور هستند،نه علت آن.

گرچه بعضی مانند باران می تواند در سلسله علل منظور شود.

و این سلسله ی طولی علت و معلول بالاخره به علت العلل می رسد و گرنه باید قائل به تسلسل در علل شویم

که در فلسفه باطل است و یا قائل به "دور" باشیم مثل آنچه شما به آن معتقد شده اید که آنهم باطل است.

حبیبه;797350 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و احترام و همینطور تشکر از سخنان دقیق استاد صادق گرامی

از اینکه وارد بحث حضرات می شوم عذرخواهم،منتهی نکته ای به نظرم رسید

که عرض می کنم.

بیشتر آنچه حضرتعالی آن را در مثالتان "علت"محسوب داشتید،اقتضائات و شرایط

شکل گرفتن معلول مذکور هستند،نه علت آن.

گرچه بعضی مانند باران می تواند در سلسله علل منظور شود.

و این سلسله ی طولی علت و معلول بالاخره به علت العلل می رسد و گرنه باید قائل به تسلسل در علل شویم

که در فلسفه باطل است و یا قائل به "دور" باشیم مثل آنچه شما به آن معتقد شده اید که آنهم باطل است.

بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و احترام

میشه توضیح بدید که دور چرا باطله ؟

صادق;797342 نوشت:
آورورا;797329 نوشت:

باسلام .
در استدلال نظر و توفيق شناخت

خبر داري که سياحان افلاک
چرا گردند گرد مرکز خاک

در اين محرابگه معبودشان کيست
وزين آمد شدن مقصودشان چيست

چه مي خواهند ازين محمل کشيدن
چه مي جويند ازين منزل بريدن

چرا اين ثابت است آن منقلب نام
که گفت اين را به جنب آن را بيارام

قبا بسته چو گل در تازه روئي
پرستش را کمر بستند گوئي

مرا حيرت بر آن آورد صدبار
که بندم در چنين بتخانه زنار

ولي چون کردحيرت تيزگامي
عنايت بانگ بر زد کاي نظامي

مشو فتنه برين بتها که هستند
که اين بتها نه خود را مي پرستند

همه هستند سرگردان چو پرگار
پديد آرنده خود را طلبکار

تو نيز آخر هم از دست بلندي
چرا بتخانه اي را در نبندي

چو ابراهيم بابت عشق ميباز
ولي بتخانه را از بت بپرداز

نظر بر بت نهي صورت پرستي
قدم بر بت نهي رفتي و رستي

نموداري که از مه تا به ماهيست
طلسمي بر سر گنج الهيست

طلسم بسته را با رنج يابي
چو بگشائي بزيرش گنج يابي

طبايع را يکايک ميل در کش
بدين خوبي خرد را نيل در کش

مبين در نقش گردون کان خيالست
گشودن بند اين مشکل محالست

مرا بر سر گردون رهبري نيست
جز آن کاين نقش دانم سرسري نيست

اگر دانستني بودي خود اين راز
يکي زين نقش ها در دادي آواز

ازين گردنده گنبدهاي پرنور
بجز گردش چه شايد ديدن از دور

درست آن شد که اين گردش به کاريست
درين گردندگي هم اختياريست

بلي در طبع هر داننده اي هست
که با گردنده گرداننده اي هست

از آن چرخه که گرداند زن پير
قياس چرخ گردنده همان گير

اگر چه از خلل يابي درستش
نگردد تا نگرداني نخستش

چو گرداند ورا دست خردمند
بدان گردش بماند ساعتي چند

هميدون دور گردون زين قياسست
شناسد هر که او گردون شناسست

اگر نارد نمودار خدائي
در اصطرلاب فکرت روشنائي

نه ز ابرو جستن آيد نامه نو
نه از آثار ناخن جامه تو

بدو جوئي بيابي از شبه نور
نيابي چون نه زو جوئي ز مه نور

ز هر نقشي که بنمود او جمالي
گرفتند اختران زان نقش فالي

يکي ده دانه جو محراب کرده
يکي سنگي دو اصطرلاب کرده

ز گردشهاي اين چرخ سبک رو
همان آيد کزان سنگ و از آن جو

مگو ز ارکان پديد آيند مردم
چنان کار کان پديد آيند از انجم

که قدرت را حوالت کرده باشي
حوالت را به آلت کرده باشي

اگر تکوين به آلت شد حوالت
چه آلت بود در تکوين آلت

اگر چه آب و خاک و باد و آتش
کنند آمد شدي با يکديگر خوش

همي تا زو خط فرمان نيايد
به شخص هيچ پيکر جان نيايد

نه هرک ايزدپرست ايزد پرستد
چو خود را قبله سازد خود پرستد

ز خود برگشتن است ايزد پرستي
ندارد روز با شب هم نشستي

خدا از عابدان آن را گزيند
که در راه خدا خود را نبيند

نظامي جام وصل آنگه کني نوش
که بر يادش کني خود را فراموش


سلام
سخن به جاییست. ضمن این که اضافه می کنم اگه دلیلی برای پذیرش اصالت وجود یا علیت یا غیره نداشتیم و روش تعصب ورزیدیم، اونوقت خداپرست نیستیم؛ اصالت وجود پرست یا حکمت متعالیه پرست یا برهان علیت پرست خواهیم بود.

به من بیاموز;797353 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و احترام

میشه توضیح بدید که دور چرا باطله ؟

چون لازمه ی دور، تقدم شیء بر نفس خودش است.

اگر الف علت ب و ب علت الف باشد،یعنی برای موجود شدن الف باید ب موجود باشد.

خب من هنوزم فکر میکنم ما تعریف درستی از علت و معلول نداریم، در جایی خواندم که نوشته بود علت به معناى عامش بر هر موجودى كه طرف وابستگىِ موجود ديگرى باشد اطلاق مى‌گردد و حتى شامل شروط و معدّات هم مى‌شود. خب با این تعریف هر چیزی علت هر چیزی است، اما طبق تعریفی که استاد گرانقدر ارائه دادند که گفتند علت عبارت است از موجودی که تحقق موجود دیگری متوقف بر آن است، هر چند برای تحقق آن، کافی نباشد هنوزم با این تعریف میتوانیم هر مساله ای را با پیدا کردن نیاز آن به دیگر مسائل علت آن بدانیم اما در مورد مفهوم خاص آن که عبارت است از موجودی که برای تحقق موجود دیگری کفایت می‌کند. شما چطور میتوانید بگویید که مثلا وجود آب برای چکیدن آن کفایت میکند در حالی که تمام عوامل دیگر نیز باید وجود داشته باشد که چنین اتفاقی بیوفتد و هر ذره ای در این جهان نسبت به انجام آن فعل وظیفه ای به عهده دارد و شرایط آن را فراهم می آورد .

حبیبه;797362 نوشت:
چون لازمه ی دور، تقدم شیء بر نفس خودش است.

اگر الف علت ب و ب علت الف باشد،یعنی برای موجود شدن الف باید ب موجود باشد.

خب این مساله در زمان حل میشود، در اینجا الف علت الف است منتها چون در طول زمان حرکت میکنیم ما آنها را دارای خاصیت جدا از هم میپنداریم

مثلا الف را در زمان گذشته الف، و الف را در زمان حال ترکیبی از الف و ب و الف را در زمان آینده ب مینامیم

آورورا;797357 نوشت:
صادق;797342 نوشت:

سلام
سخن به جاییست. ضمن این که اضافه می کنم اگه دلیلی برای پذیرش اصالت وجود یا علیت یا غیره نداشتیم و روش تعصب ورزیدیم، اونوقت خداپرست نیستیم؛ اصالت وجود پرست یا حکمت متعالیه پرست یا برهان علیت پرست خواهیم بود.

باسلام .
برای بزرگوارانی چون جناب شما این رویکرد مناسب است :
به دعای امام حسین(ع) در روز عرفه توجه کن:
«أیکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المُظهِر لک؟ متی غبتَ حتی تحتاج إلی دلیل یدلُّ علیک؟ و متی بَعُدتَ حتی تکونَ الآثار هی التی توصل إلیک؟ عمیتْ عینٌ لا تراک علیها رقیباً؛
آیا غیر از تو ظهوری دارد که تو نداشته باشی تا او ظاهر کنندة تو باشد؟ کِی غایب بوده‌ای که محتاج دلیل باشی و کِی از ما دور بوده‌ای تا به آثار تو برای رسیدن به تو توسل جوییم؟! کور است چشمی که نور وجود ترا بر همه عالم هستی نمی بیند ».
ولی برای عده ی دیگر که با عصای استدلال راه می روند آن راه ها مناسب است .

به من بیاموز;797363 نوشت:
خب من هنوزم فکر میکنم ما تعریف درستی از علت و معلول نداریم، در جایی خواندم که نوشته بود علت به معناى عامش بر هر موجودى كه طرف وابستگىِ موجود ديگرى باشد اطلاق مى‌گردد و حتى شامل شروط و معدّات هم مى‌شود. خب با این تعریف هر چیزی علت هر چیزی است، اما طبق تعریفی که استاد گرانقدر ارائه دادند که گفتند علت عبارت است از موجودی که تحقق موجود دیگری متوقف بر آن است، هر چند برای تحقق آن، کافی نباشد هنوزم با این تعریف میتوانیم هر مساله ای را با پیدا کردن نیاز آن به دیگر مسائل علت آن بدانیم اما در مورد مفهوم خاص آن که عبارت است از موجودی که برای تحقق موجود دیگری کفایت می‌کند. شما چطور میتوانید بگویید که مثلا وجود آب برای چکیدن آن کفایت میکند در حالی که تمام عوامل دیگر نیز باید وجود داشته باشد که چنین اتفاقی بیوفتد و هر ذره ای در این جهان نسبت به انجام آن فعل وظیفه ای به عهده دارد و شرایط آن را فراهم می آورد .

خب بهتر است با تقسیمات علت آشنا شویم:

یکی از تقسیمات علت، دو نوع علت تامه و علت ناقصه است.

علت تامه:چیزی است که با وجودش،معلول وجود می یابد و با عدمش معلول معدوم می گردد.

قاعده ی فلسفیش:"الشیء ما لم یجب لم یوجد"

اما علت ناقصه:در صورت عدمش معلول، معدوم می شود ولی با وجودش هم الزامی به وجود معلول نیست.

مثال:برای ساخت یک میز تحریر معداتی لازم است،از جمله چوب_میخ_چکش و....و همینطور نجار و سازنده آن

وقتی همه ی اینها موجود بود بعلاوه ی اراده نجار بر ساخت میز، میز موجود می شود،این را علت تامه می گویند.

اما علت ناقصه در همان مثال:همه چیز هست جز نجار یا نجار هست چوب نیست،چوب هست میخ نیست.....

میز ساخته نمی شود.

نتیجه اینکه شروط و معدات اگر باشند یعنی علت تامه موجود است پس وجود معلول ضرورت می یابد.

به من بیاموز;797365 نوشت:
خب این مساله در زمان حل میشود، در اینجا الف علت الف است منتها چون در طول زمان حرکت میکنیم ما آنها را دارای خاصیت جدا از هم میپنداریم

مثلا الف را در زمان گذشته الف، و الف را در زمان حال ترکیبی از الف و ب و الف را در زمان آینده ب مینامیم

ما در زمان حرکت می کنیم و الف در گذشته می ایستد؟

همه ی موجودات زمانمند مشمول حکم زمان می شوند،شیری که چکه می کند(مثال شما)مشمول حکم زمان نیست؟

علل اِعدادى چیستند ؟ برای من چند مثالی از علل اِعدادى بیاورید ، برای نمونه گفته میشود کشاورز نسبت به گیاه جزو علل اِعدادى است، در اینجا باید عرض کنم چون خداوند گیاه را برای کشاورز آفریده، اینجا کشاورز علل حقیقی محسوب میشود، یا غیر از این است ؟ مشکل این اعتقاد در کجاست ؟ لطفا بهم توضیح بدید.

حبیبه;797374 نوشت:
ما در زمان حرکت می کنیم و الف در گذشته می ایستد؟

همه ی موجودات زمانمند مشمول حکم زمان می شوند،شیری که چکه می کند(مثال شما)مشمول حکم زمان نیست؟

الف هم مانند ما حرکت کرده و به زمان حال می اید اما نکته اینجاست که خاطره ای که در ذهن ما از الف نقش بسته نمادی از آن الف است که در زمان گذشته بوده است.

حبیبه;797368 نوشت:
خب بهتر است با تقسیمات علت آشنا شویم:

یکی از تقسیمات علت، دو نوع علت تامه و علت ناقصه است.

علت تامه:چیزی است که با وجودش،معلول وجود می یابد و با عدمش معلول معدوم می گردد.

قاعده ی فلسفیش:"الشیء ما لم یجب لم یوجد"

اما علت ناقصه:در صورت عدمش معلول، معدوم می شود ولی با وجودش هم الزامی به وجود معلول نیست.

مثال:برای ساخت یک میز تحریر معداتی لازم است،از جمله چوب_میخ_چکش و....و همینطور نجار و سازنده آن

وقتی همه ی اینها موجود بود بعلاوه ی اراده نجار بر ساخت میز، میز موجود می شود،این را علت تامه می گویند.

اما علت ناقصه در همان مثال:همه چیز هست جز نجار یا نجار هست چوب نیست،چوب هست میخ نیست.....

میز ساخته نمی شود.

نتیجه اینکه شروط و معدات اگر باشند یعنی علت تامه موجود است پس وجود معلول ضرورت می یابد.

خب من هم این را میدانم اما مساله این است که همه چیز با هم علت تامه و هر چیزی منهای هر ذره ای در جهان علت ناقصه است

با این وجود ما تماما با هم معنی پیدا میکنیم و علت تامه میشویم تا هر چیزی همانطور شود که شده است

جالبه به این نتیجه میرسیم که در واقع علت تامه هر چیزی همه چیز است است

که حالا در اصطلاح بهش میگن واجب الوجود و خداوند

اما مساله این است که ما نیز جزئی از این کل هستیم

و ما نیز به اندازه خود سهم داریم

الان سهم من کو ؟ یا غیر از این است ؟ این من نقش ندارد ؟

به من بیاموز;797385 نوشت:
الف هم مانند ما حرکت کرده و به زمان حال می اید اما نکته اینجاست که خاطره ای که در ذهن ما از الف نقش بسته نمادی از آن الف است که در زمان گذشته بوده است.

و این چطور اثبات می کند که چیزی علت خودش باشد؟

شما کلا زمان را حذف کنید،گیاهی دارید با علت تامه اش:نور ـ آب ـ خاک ـ کود ـ باغبان،حالا ثابت کنید گیاه علت موجده ی خویش است.

به من بیاموز;797386 نوشت:
خب من هم این را میدانم اما مساله این است که همه چیز با هم علت تامه و هر چیزی منهای هر ذره ای در جهان علت ناقصه است

با این وجود ما تماما با هم معنی پیدا میکنیم و علت تامه میشویم تا هر چیزی همانطور شود که شده است

جالبه به این نتیجه میرسیم که در واقع علت تامه هر چیزی همه چیز است است

که حالا در اصطلاح بهش میگن واجب الوجود و خداوند

اما مساله این است که ما نیز جزئی از این کل هستیم

و ما نیز به اندازه خود سهم داریم

الان سهم من کو ؟ یا غیر از این است ؟ این من نقش ندارد ؟

بله تمام ذرات عالم به هم پیوسته اند.

و جمیعا معلول یک علت حقیقی یعنی خداوند هستند،گرچه هر یک به نوبه ی خویش در سلسله ی طولی علت و معلول قرار دارند.

سهم شما در این بحث چیست؟یکی از اجزاء علت تامه ی بحثید و همینطور سایرین،امّا به تنهایی این بحث با خودتان شکل می گرفت؟

گرچه وارد این بحث شدم (علیت فلسفی)امّا برای علیّت تبیین دیگری دارم مطابق آنچه در حکمت متعالیه تبیین شده است.

حبیبه;797387 نوشت:
و این چطور اثبات می کند که چیزی علت خودش باشد؟

شما کلا زمان را حذف کنید،گیاهی دارید با علت تامه اش:نور ـ آب ـ خاک ـ کود ـ باغبان،حالا ثابت کنید گیاه علت موجده ی خویش است.

دلیلم این هستش که ممکنه نور ـ آب ـ خاک ـ کود ـ باغبان در جای دیگری هم باشند ولی گیاه وجود نداشته باشد

هر چیزی را که با خاصیتی میشناسیم علت آن در ذات آن پدیده است

به من بیاموز;797396 نوشت:
دلیلم این هستش که ممکنه نور ـ آب ـ خاک ـ کود ـ باغبان در جای دیگری هم باشند ولی گیاه وجود نداشته باشد

هر چیزی را که با خاصیتی میشناسیم علت آن در ذات آن پدیده است

خب پاسخهای شما ذوقی است،چنین بحثهایی موازین خاص فلسفی دارند

از جمله اینکه وقتی علت تامه ی یک شیء موجود بود لاجرم آن شیء موجود می شود

حالا شما بفرمائید در مثالی که عرض کردم همه ی شرایط هست ولی گیاه نیست

خوب می توانید فرض را بر این بگذارید که خاکش حاصلخیز نبود و یا نور کافی نبود یا اصلا باغبان نخواست

گیاه بکارد یا هر چیز دیگر،به این کارها کار نداریم،در مثل مناقشه نیست!

به من بیاموز;797383 نوشت:
علل اِعدادى چیستند ؟ برای من چند مثالی از علل اِعدادى بیاورید ، برای نمونه گفته میشود کشاورز نسبت به گیاه جزو علل اِعدادى است، در اینجا باید عرض کنم چون خداوند گیاه را برای کشاورز آفریده، اینجا کشاورز علل حقیقی محسوب میشود، یا غیر از این است ؟ مشکل این اعتقاد در کجاست ؟ لطفا بهم توضیح بدید.

سلام

بیایید از عالیجنابان بپرسیم

آیا وقتی مشتی به کسی میخورد و احیانا دردش میگیرد یا میمیرد یا مجروح میشود،
آن مشت یا انسان، علت هستی بخش درد یا جراحت هست؟
اگر هست پس به مانند خدا علت هستی بخش است.
و اگر نیست پس قانون علیت تنها درباره خداوند صادق است و علیت در پدیده ها وجود ندارد.

مگر اینکه علت را علت هستی بخش ندانند که ....

ممکن است برای علت معده که گاهی از آن به علت مجازی نیز یاد می‌شود ،ویژگی‌های متعدد مطرح باشد که در این جا به چند نمونه از آن اشاره می‌شود:
1ـ بر خلاف علت حقیقی که به طور مباشر یا غیر مباشر نیازهای وجودی معلول را برآورده می‌کند، علت مجازی چنین نقشی نسبت به معلول ندارد.
2ـ علت مجازی هیچ یک از نیازهای معلول را برآورده نمی‌تواند، در حالی که علت حقیقی همواره نیازهای معلول را تأمین می‌کند.
3ـ علت اعدادی وجودش تا لحظة پیدایش معلول یا در لحظة پیدایش معلول ضروری است، نه پس از آن، بر خلاف علت حقیقی که وجودش از وجود معلول انفکاک ناپذیر است.
4ـ از نظر زمانی وجود علت اعدادی ضرورتاً متقدم بر وجود معلول است و لازم نیست همزمان با وجود معلول موجود باشد.
در کتاب «درآمدی بر فلسفه اسلامی» ص 122، تألیف عبدالرسول عبودیت، ‌با مثال به تفصیل مباحثی مطرح شده که جزئیات مسئله را در آن جا باید ملاحظه نمود.

بعد از تقسیم علت و معلول به وجودی و زمانی می شه در مورد دور و تسلسل در مورد هر کدوم بحث کرد. در مورد علت زمانی (که رویدادی در گذشته یا حال علت رویدادی در حال یا آینده می شه) می تونیم تسلسل رو داشته باشیم و هر چی به عقب برمیگردیم به علت العلل نرسیم. وجود دور هم مجازه؛ میتونیم حلقه های زمانی داشته باشیم که رویداد الف رویداد ب و رویداد ب رویداد الف رو باعث بشه. مثلا یه ذره ممکنه میتونه علت ایجاد خودش باشه. البته بعضی از فییکدانها مثل هاوکینگ وجود خارجی حلقه هایزمانی رو محتمل نمی دونن، ولی از نظر تئوری وجودشون بدون اشکاله.

علتهای وجودی رو هم داریم که داستان دیگه ای دارن.

میشه با مثال بهم نشون بدید تفاوت بین علت مجازی با علت حقیقی دقیقا چی هستش ؟ من هر چی فکر میکنم میبینم هر چی علته همش حقیقی هستش و علت مجازی نداریم اصلا ...

به من بیاموز;798763 نوشت:
میشه با مثال بهم نشون بدید تفاوت بین علت مجازی با علت حقیقی دقیقا چی هستش ؟ من هر چی فکر میکنم میبینم هر چی علته همش حقیقی هستش و علت مجازی نداریم اصلا ...

بسمه المجیب

با سلام

علت حقیقی،مثل نسبت نفس با اراده و صورتهای ذهنی که نمی توانند بدون نفس تحقق یابند و یا باقی بمانند.

یعنی معلول در حدوث و بقا محتاج علت است.

علت اعدادی و یا مجازی مانند نسبت نجار به میزاست،نجار یکی از علل معده است و بعد از حدوث میز دیگر بود

و نبودش در بقای میز اثری ندارد.

بیایید از عالیجنابان بپرسیم

آیا وقتی مشتی به کسی میخورد و احیانا دردش میگیرد یا میمیرد یا مجروح میشود،
آن مشت یا انسان، علت هستی بخش درد یا جراحت هست؟
اگر هست پس به مانند خدا علت هستی بخش است.
و اگر نیست پس قانون علیت تنها درباره خداوند صادق است و علیت در پدیده ها وجود ندارد.

مگر اینکه علت را علت هستی بخش ندانند که ....

و طاها;799893 نوشت:
بیایید از عالیجنابان بپرسیم

آیا وقتی مشتی به کسی میخورد و احیانا دردش میگیرد یا میمیرد یا مجروح میشود،
آن مشت یا انسان، علت هستی بخش درد یا جراحت هست؟
اگر هست پس به مانند خدا علت هستی بخش است.
و اگر نیست پس قانون علیت تنها درباره خداوند صادق است و علیت در پدیده ها وجود ندارد.

مگر اینکه علت را علت هستی بخش ندانند که ....

بسمه الأحد

با سلام

پیروان مکتب ملا صدرا علیّت فلسفی را ردّ می کنند و نظام تجلی و ظهور را

در عالم جاری می دانند،که طبق آن وجود حقیقی از آن حق تعالی است

و ممکنات شئون و اوصاف وجود حقند و نسبت به آن وجودِ ظلی و قیام

سایه وار دارند،بالتبع در آثارشان از جمله علیّت قائم به حقند.

حبیبه;799920 نوشت:
بسمه الأحد

با سلام

پیروان مکتب ملا صدرا علیّت فلسفی را ردّ می کنند و نظام تجلی و ظهور را

در عالم جاری می دانند،که طبق آن وجود حقیقی از آن حق تعالی است

و ممکنات شئون و اوصاف وجود حقند و نسبت به آن وجودِ ظلی و قیام

سایه وار دارند،بالتبع در آثارشان از جمله علیّت قائم به حقند.

با سلام
چنین فهمیدم که در مکتب غیر صدرایی علت هستی بخش در پدیده ها وجود ندارد.
و در مکتب صدرایی نیز علیت هستی بخش وجود ندارد.
غیر صدرایی اسمش را معد میگذارند و صدرایی تجلی.
در هر صورت علیت در پدیده ها نفی شد و تنها یک علت هستی بخش وجود دارد.

آیا در مکتب صدرایی در پدیدها علت وجود ندارد؟
اگر وجود ندارد چرا آن را به کار بردید؟
اگر وجود دارد پس به سوالات جواب بدهید.

این جمله خودتان را بخوانید

در آثارشان از جمله علیّت قائم به حقند

این علیت در پدیده ها که خود قائم به حقند، علت هستی بخش هستند یا خیر؟
اگر علیت بی معناست در اینجا چرا به کار میبرید؟
اصلا شما اصل بدیهی علیت را قبول دارید؟

و طاها;799967 نوشت:
چنین فهمیدم که در مکتب غیر صدرایی علت هستی بخش در پدیده ها وجود ندارد.
و در مکتب صدرایی نیز علیت هستی بخش وجود ندارد.
غیر صدرایی اسمش را معد میگذارند و صدرایی تجلی.
در هر صورت علیت در پدیده ها نفی شد و تنها یک علت هستی بخش وجود دارد.

بسمه البصیر

تحلیل حضرتعالی اگر بشود اسمش را تحلیل گذاشت دقیق نیست،چراکه نحله های گوناگون فلسفی

و کلامی،هر یک از "علیّت"تفسیری دارند،لذا موضوعی اینچنینی را با این اجمال و کلیّت مطرح کردن

و نتیجه گرفتن خطاست.

و طاها;799967 نوشت:
آیا در مکتب صدرایی در پدیدها علت وجود ندارد؟
اگر وجود ندارد چرا آن را به کار بردید؟
اگر وجود دارد پس به سوالات جواب بدهید.

این جمله خودتان را بخوانید

در آثارشان از جمله علیّت قائم به حقند

این علیت در پدیده ها که خود قائم به حقند، علت هستی بخش هستند یا خیر؟
اگر علیت بی معناست در اینجا چرا به کار میبرید؟
اصلا شما اصل بدیهی علیت را قبول دارید؟

برای طرح بحث علیّت در مکتب ملاصدرا مقدماتی لازم است از جمله بحث

"اصالت وجود" که از مبانی فلسفه ی ملاصدرا و وجه افتراق نگرش او به مسئله ی

علیت نسبت به دیگر مکاتب فلسفی است،و نیز مبانی دیگر فلسفیش،چون:

“امکان فقرى”، “وجود ربطى”، “اضافه اشراقى “حرکت جوهرى”، و “معقول ثانى فلسفى”.

ملا صدرا در شواهد الربوبیه در تبیین این "رابطه علیّت" می فرماید:

"معلول ذاتاً وابسته به علت، یا ذات آن عین وابستگى و نیاز به علت است. معلول بودن یک شىء به معنى آن است

که وجود آن مستقل از علت نیست. نیاز در ذات آن و عین وجود آن است. معلول از خود ذاتى ندارد. ذاتش همان ارتباط با علت است.

وجود آن به وجود علت است، بى علت وجود ندارد. رابطه معلول با علت، رابطه ربط با استقلال است. معلول فعل علت است.

پس همواره قائم بدان است. معلول، مستقل از علت نیست که با آن در ارتباط مقولى باشد بلکه عین بستگى به علت است

و وجودش از افاضات علت است. “وجود هر معلولى از لوازم وجود علت او است ولى از آن جهت که علت است “(شواهدالربوبیه، ص 115).

حبیبه;799975 نوشت:
بسمه البصیر

تحلیل حضرتعالی اگر بشود اسمش را تحلیل گذاشت دقیق نیست،چراکه نحله های گوناگون فلسفی

و کلامی،هر یک از "علیّت"تفسیری دارند،لذا موضوعی اینچنینی را با این اجمال و کلیّت مطرح کردن

و نتیجه گرفتن خطاست.

برای طرح بحث علیّت در مکتب ملاصدرا مقدماتی لازم است از جمله بحث

"اصالت وجود" که از مبانی فلسفه ی ملاصدرا و وجه افتراق نگرش او به مسئله ی

علیت نسبت به دیگر مکاتب فلسفی است،و نیز مبانی دیگر فلسفیش،چون:

“امکان فقرى”، “وجود ربطى”، “اضافه اشراقى “حرکت جوهرى”، و “معقول ثانى فلسفى”.

ملا صدرا در شواهد الربوبیه در تبیین این "رابطه علیّت" می فرماید:

"معلول ذاتاً وابسته به علت، یا ذات آن عین وابستگى و نیاز به علت است. معلول بودن یک شىء به معنى آن است

که وجود آن مستقل از علت نیست. نیاز در ذات آن و عین وجود آن است. معلول از خود ذاتى ندارد. ذاتش همان ارتباط با علت است.

وجود آن به وجود علت است، بى علت وجود ندارد. رابطه معلول با علت، رابطه ربط با استقلال است. معلول فعل علت است.

پس همواره قائم بدان است. معلول، مستقل از علت نیست که با آن در ارتباط مقولى باشد بلکه عین بستگى به علت است

و وجودش از افاضات علت است. “وجود هر معلولى از لوازم وجود علت او است ولى از آن جهت که علت است “(شواهدالربوبیه، ص 115).


سرکار حبیبه
هر طور دوست دارید و با هر نحله ای که قبول دارید و با همین تفسیری که از علت میگویید
جواب این سوال را بدهید
ایا وقتی مشتی به کسی میخورد و احیانا دردش میگیرد یا میمیرد یا مجروح میشود،
آن مشت یا انسان، علت درد یا جراحت هست؟
یعنی وقتی میگویند انسان علت درد است همان معنایی را دارد که وقتی میگویند خدا علت درد است؟
اگر بگویید این علت از یک نوع و در یک تعریف نمیگنجند و مثلا یکی علت ربطی است و دیگری علت مستقل
پس در پدیده ها علت استقلالی وجود ندارد. و تنها علت خداوند است.
فکر کنم واضح بود.

و طاها;799994 نوشت:
پس در پدیده ها علت استقلالی وجود ندارد. و تنها علت خداوند است.
فکر کنم واضح بود.

بسمه الحق

پدیده ها در اصل وجود و در آثار خویش صرف الربط به حضرت حقند

و هیچ استقلال ذاتی ندارند،پس علت حقیقی خداست.این همان چیزی است که از ابتدای بحث

هم عرض کردم و جز این نبود.

حبیبه;800127 نوشت:
بسمه الحق

پدیده ها در اصل وجود و در آثار خویش صرف الربط به حضرت حقند

و هیچ استقلال ذاتی ندارند،پس علت حقیقی خداست.این همان چیزی است که از ابتدای بحث

هم عرض کردم و جز این نبود.

پس وارد مرحله دوم میشویم
از انجا که بحث ما روی الفاظ نیست بلکه معانی و حقایق است.
و تعریف علت همان علت حقیقی است.
پس پدیده ها علت نیستند و قانون علیت در پدیده ها وجود ندارد.
قانون علیت تنها در مورد خداوند صادق است.

اما اگر معتقدید پدیده ها به مانند خداوند در علیت از یک جهت حقیقتا مشترک هستند
بفرمایید .... تا تعریف و قانون علیت را تغییر بدهیم.

موضوع قفل شده است