شعر طنز سعید طلایی درباره نماز در محضر رهبر انقلاب
تبهای اولیه
• زمان : 2:23
عصر شنبه، بیست و یکم تیرماه ۱۳۹۳ شب نیمه رمضان المبارک، موعد گردهمایی شاعران با رهبر معظم انقلاب فرا رسید
بار شعر طنز امسال به دوش شاعری جوان بود به نام سعید طلایی. او گفت: شعری که میخوانم درباره نماز و نیایش بنده و امثال بنده است:
فکرم همهجا هست، ولی پیش خدا نیست
سجاده زردوز، که محراب دعا نیست
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشه سیّال من ای دوست! کجا نیست؟!
از شدت اخلاص من، عالم شده حیران
تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست!
از کمّیتِ کار که هر روز سه وعده
از کیفیتش نیز همین بس، که قضا نیست
یکذره فقط کُندتر از سرعت نور است
هر رکعتِ من حائز عنوان جهانی است!
این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟
چندی است که این حافظه در خدمت ما نیست
ای دلبر من! تا غم وام است و تورم
محراب به یاد خم ابروی شما نیست
بیدغدغه یک سجده راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقبمانده جدا نیست
هر سکه که دادند دو تا سکه گرفتند
گفتند که این بهره بانکی است، ربا نیست!
از بس که پی نیم وجب نان حلالیم
در سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست
بهبه، چه نمازیست! همین است که گویند
راه شعرا دور ز راه عرفا نیست!
آقا فرمودند: «خیلی خوب بود. خدا انشاءالله این نماز را از شما قبول کند!»
سلام علیکم و رحمه الله
جسارتا این شعر رو تصحیح کنم
چراکه این شعر را اینطور خواندند
فکرم همهجا هست، ولی پیش خدا نیست
سجاده زردوز، که محراب دعا نیست
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشه سیّال من ای دوست! کجا نیست؟!
از شدت اخلاص من عالم شده حیران
تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست!
از کمّیتِ کار که هر روز سه وعده
از کیفیتش نیز همین بس، که قضا نیست
یکذره فقط کُندتر از سرعت نور است
هر رکعتِ من حائز عنوان جهانی است!
این سجده آخر نکند سجده سهو است !؟
چندی است که این حافظه در خدمت ما نیست
ای دلبر من! تا غم وام است و تورم
محراب به یاد خم ابروی شما نیست
بیدغدغه یک سجده راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقبمانده جدا نیست
یک سکه سپردند دوتا سکه گرفتند
گفتند که این بهره بانکی است، ربا نیست!
از بس که پی نان حلالیم شب و روز
در سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست
گویند که گنجی است به هر سجده بیائید
من رفتم و پیدا نشد اینگونه , نیا نیست
بهبه، چه نمازیست! همین است که گویند
راه شعرا دور ز راه عرفا نیست!
با سپاس
یاحق