عدم درک متقابل فرزندان و والدین

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عدم درک متقابل فرزندان و والدین

خواهشمندم در مورد روابط و تعاملات فرزند و والدین به صورت عملی و نه آرمان گرایانه من را کمک فکری دهید.

اصولا تفاوت فرهنگی و گسست نسلها باعث عدم تفاهم و درک متقابل افراد می شود که خصوصا در مورد والدین و فرزندان مصداق دارد.

حال چه باید کرد با وجود این مشکلات و عدم درک متقابل و دستورات دینی در خصوص احترام والدین؟

با سلام

طرح بحث از طرف یکی از کاربرای محترم می باشد.

ادامه بحث با مشارکت دوستان و اساتید گرام

یا علی

بی شک همه ما به اهمیت درک متقابل اعضای خانواده از یکدیگر در ایجاد روابطی حسنه بین اعضا و دوام این روابط واقف هستیم
این تاپیک سعی دارد با تعریف این واژه (درک متقابل و امپاتی) و ارائه راه ها و دستور العمل های عملی گامی هر چند کوچک در بهبود روابط خانوادگی بردارد
پس با ما همراه باشید:
درک متقابل ( امپاتی):
امپاتی به معنی خود رادر جای دیگران قرار دادن است .یعنی اینکه تصور کنیم اگر در موقعیت فلان شخص قرار می گرفتم و ویژگیهای او را داشتم چگونه فکر می کردم ،چه احساسی داشتم وچطور رفتار میکردم
امپاتی یعنی با تصور خود ، خود را به جای دیگران گذاشتن ، هر چه توانایی امپاتی در شما افزایش پیدا کند شما ارتباطهای صمیمانه تری با دیگران خواهید داشت
روان شناسان معتقدندتا حد زیادی مشکلات خانوادگی را که عموما از عدم درک متقابل ناشی میشوند را به وسیله امپاتی می توان حل ورفع کرد
یه مثال ساده:
تصور کنین مادری با کودک خردسالش برای گردش بیرون میرن،مادر دست بچه کوچکش رو میگیره و در حال قدم زدن به مناظر اطراف نگاه میکنه که یک دفعه بچه میزنه زیر گریه مادر با تعجب به کودک نگاه میکنه و هر چی فکر میکنه نمیتونه دلیل گریه فرزندش رو بفهمه ،خم میشه تا علت روجویا بشه و متوجه این نکته میشه که کودک از اون پایین هیچ منظره ی زیبایی نمیبینه و فقط پاهای مردم رو میدید که در حال حرکت هستند و این نتیجه ای جز کسالت و بی حوصلگی برای طفل معصوم نداشت.اگر مادر خود رو جای کودکش میذاشت و دنیا رو از دریچه چشم فرزندش میدید، امپاتی انجام داده بود.

ادامه دارد...

طاها;16574 نوشت:
[=arial]خواهشمندم در مورد روابط و تعاملات فرزند و والدین به صورت عملی و نه آرمان گرایانه من را کمک فکری دهید.
اصولا تفاوت فرهنگی و گسست نسلها باعث عدم تفاهم و درک متقابل افراد می شود که خصوصا در مورد والدین و فرزندان مصداق دارد.
حال چه باید کرد با وجود این مشکلات و عدم درک متقابل و دستورات دینی در خصوص احترام والدین؟
طرح بحث از طرف یکی از کاربرای محترم می باشد.

با سلام

با تشکر از استاد عزیز جناب طاها با درج این پست مهم و کاربردی ...

در دنیای امروز (عصر ارتباطات) هر انسانی که بتواند با دیگران، حتی با اشیاء اطراف و لحظه های زندگی اش ارتباط خوب و مؤثری برقرار نماید، انسان مؤفقی است.

امروزه فاصله گرفتن بسیار زیاد دنیای فرزندان با دنیای والدین که به اختلاف نسل ها تعبیر می شود، به گسست نسل ها انجامیده است.

اغلب والدین، از اینکه کمتر می توانند بر فرزندانشان تأثیر مطلوب بگذارند و فرزندانشان به حرفهای آنها گوش نمی دهند و ارزش های خانوادگی را که برای والدین اهمیت دارد، رعایت نمی کنند، گله مندند و می پرسند چکار کنیم؟ در مقابل بسیاری از فرزندان، بویژه نوجوانان، نیز گله مندند که چرا والدین به حرفهای آنها گوش نمی دهند، آنها را درک نمی کنند، در ارتباط با آنها بیشتر دستور می دهند و نصیحت می کنند.

در پاسخ به این دو گروه باید گفت: دلایل عدم ارتباط خوب و وجود تعارض و بحران، نداشتن «باورها و مهارت های ارتباطی» مناسب است. (دقت کنید) عرصۀ تربیت، عرصۀ باورها و مهارت هاست.

از اینرو چون آدمها محصول عادت ها هستند، معمولاً در تعاملات و ارتباطات فی ما بین، دچار مشکل می شوند، به همین دلیل، بهتر است با کشف راه های جدید ارتباطی عادت ها را شکست و باورهای صحیح و مهارت های ارتباطی را جایگزین آن نمود.

در ادامه (پست های بعدی) قبل از ورود به بحث ارتباط مؤثر، والدین تأثیر گذار و راهکارهای عملی این نوع ارتباط، نقش خانواده در شکل گیری شخصیت فرزندان و الگوهای تربیتی فرزندان را برای شما عزیزان ذکر می کنیم.

انشاءالله دیگر کارشناسان محترم که بدون اغراق، همگی استاد بنده هستند و کاربران فرهیختۀ سایت نیز با مشارکت شان بر غنای گفتمان خواهند افزود.
موفق باشید:Gol: ...

با سلامی مجدد:Gol:

تصمیم نداریم سخنرانی:Sokhan: و یا مقاله نویسی کنیم و تنها مفاهیمی از حوزه تربیت و روانشناسی را در این پست قرار دهیم، چون به همت استاد طاها قرار شده راهکارهای عملی برای خروج از وضعیت عدم درک متقابل فرزندان و والدین را در این پست بررسی کنیم. این مهم مستلزم دو امر است:

1. مشارکت دوستانی که در این خصوص تخصص یا تجربه ای کارگشا دارند.
2. ارائۀ راهکار عملی و رعایت اختصار در ارائۀ نسخۀ عملی که می پیچند و اصل گام به گام و تدریجی بودن مباحث.

در این فرصت، و در مقدمۀ معرفی خانوادۀ موفق در امر تربیت، یک نکتۀ مهم و اساسی را بعنوان اولین نسخۀ حیاتی در مرحلۀ انتخاب الگوی تربیتی صحیح، تقدیمتان می کنم:

"همسوئی و هم عقیده بودن والدین، در انتخاب الگوی تربیتی و پرورشی مناسب فرزندان، تعارض، در انتخاب رفتار فرزندان را به حداقل می رساند."

بنده خودم خانواده های بسیاری را سراغ دارم و قطعاً شما نیز می شناسید که زن و شوهر از فقدان این همسوئی و هم عقیده بودن رنج می برند، و چون در ابتدائی ترین و مهمترین مرحلۀ امر تربیت، یعنی انتخاب الگو و مدل تربیتی با یکدیگر مشکل دارند در تمام مراحل و سطوح تربیت، گرفتار تعارضات شدید تربیتی هستند و همیشه ایام، گرفتار چه کنم چه کنم هستند و می گویند چرا با اینهمه تمهید مشکلاتمان حل نمی شود؟

حتی مشاوره هائی هم که در جلسات متعدد می گیرند، کارساز نیست، چون زن و شوهر نه تنها با هم در یک روش تربیتی متفق و همراه نشده اند بلکه بدلیل اختلاف در شیوه های تربیتی مدام سازه های خودشان را در پیش چشم بچه ها خراب می کنند و این مسأله، تعارضات روحی فرزندان را تشدید می کند.

در این جلسه به همین اندازه بسنده می کنیم...

مشارکت دوستان و کارشناسان ...

موفق باشید ...:Gol:

با نوجوان خود زندگی کنیم


دوره نوجوانی مرحله پرکشمکش و دشواری در زندگی هر فرد به شمار می رود. سالهای اول نوجوانی دوران تغییرات جسمانی، جنسی، روانی و تغییر در الزامات اجتماعی محسوب می شود. البته، گذار به دوران بزرگسالی دارای امتیازات خاص خود است؛ به طوری که دوره نوجوانی زمانی را برای کسب مهارت و آماده شدن در اختیار فرد قرار می دهد. در عین حال این دوره آکنده است از تعارض و نوسان میان وابستگی و استقلال.

قابل ملاحظه ای کمتر از پسران می باشد. در عین حال آنهایی که زودتر بالغ می شوند تا حدودی آرامترند و در مقایسه با آنهایی که دیرتر بالغ می شوند اعتماد به نفس بیشتری دارند و کمتر مضطرب اند. ادامه رشد شناختی که شامل آغاز مرحله عملیات صوری است، به نوجوان این امکان را می دهد که انتزاعی تر فکر کند، فرضیه ها را فرمول بندی و آزمایش کند و بتواند به جای اینکه صرفا آنچه را وجود دارد در نظر داشته باشد، احتمال را نیز در نظر بگیرد. این تواناییها معمولاً نوجوانان را به انتقاد از ارزشهای والدین و ارزشهای اجتماعی سوق می دهد. تفکر و رفتار نوجوان نیز ممکن است خردمندانه باشد. استقلال از خانواده از ویژگیهای نوجوانان می باشد. والدین فهیم که برای استقلال و رفتار صحیح به یکسان ارزش قائلند برای نوجوانان توضیح می دهند که چرا از وی انتظاراتی دارند و یا اینکه او را از کارهایی منع می کنند و با این کار استقلال را در او پرورش می دهند. نوجوانانی که والدین خودکامه و مستبد دارند و صرفا به فرزندان خود دستور می دهند و آمرانه رفتار می کنند و نیز فرزندان والدین سهل گیر، بی بند و بار، مساوات طلب و یا والدین بی اعتنا که غیرمسؤولانه رفتار می کنند به مشکلات بسیاری دچار می شوند.

از آنجایی که پیوند نوجوانان با والدینشان به تدریج ضعیف تر می شود، دوستان و همسالان آنان در رشد روانی شان نقش حساسی خواهند داشت. همسالان امکاناتی برای یادگیری مهارتهای اجتماعی، کنترل رفتار و در میان گذاشتن مشکلات و احساسات مشابه فراهم می کنند. پذیرفته شدن از سوی همسالان و داشتن چند دوست نزدیک در زندگی نوجوان اهمیت بسیاری دارد. دوستان نزدیک معمولاً همسن و همجنس هستند و زمینه های خانوادگی و ارزشها و هدفهای مشابهی دارند.

برخی از ویژگیهای دوران

نوجوانی

بسیاری از رفتارها برای سالهای نوجوانی طبیعی می باشند. پدر و مادر باید بتوانند واقعیات این دوره را درک کرده و رفتاری متناسب با این سن از خود نشان دهند.

یک نوجوان، دیگر یک کودک نیست و والدین نباید همان برخوردی را که در دوران کودکی با بچه خود داشتند در دوران نوجوانی نیز از خود ظاهر سازند.

والدین باید بدانند که مخالفت، سماجت، یکدندگی، سرکشی و علاقه به استقلال، بخشی از حالات روحی و جسمانی یک نوجوان هستند.

والدین باید از پند دادن و طرح پرسشهای تکراری خودداری کنند و در غیر این صورت نوجوانشان سخنان آنها را از یک گوش شنیده و از گوش دیگر بیرون خواهد کرد.

نوجوانان اغلب فکر می کنند که والدینشان قدیمی می اندیشند و در دوره های گذشته زندگی می کنند. در این صورت والدین چگونه باید آنان را درک کنند؟

اگر یک نوجوان به مانند دوران کودکی زیاد با خانواده خود حرف نمی زند و یا همانند آن دوران به آنان وابسته نیست نباید نگران باشند چرا که این گونه رفتارها در سنین بلوغ طبیعی می باشد.

والدین نباید به زور نوجوان خود را به انجام کاری ناگزیر سازند چرا که او خواهد آموخت زور، حرف اول را می زند. این نوع رفتار باعث خواهد شد که لجاجت و یکدندگی در نوجوان افزایش یابد.

والدین نباید نسبت به حرفهای نوجوان خود واکنش شتاب زده و سختی نشان دهند چرا که بیشتر اوقات نوجوان برای شروع گفتگو با والدین خود چیزهایی به زبان می آورد.

نوجوانان به تشویق و درک متقابل و توجه مثبت از سوی والدین خود به شدت نیازمندند و رفتار آنان باید به گونه ای باشد تا نوجوان بتواند به آنان تکیه کند.

گمنام;16620 نوشت:
بی شک همه ما به اهمیت درک متقابل اعضای خانواده از یکدیگر در ایجاد روابطی حسنه بین اعضا و دوام این روابط واقف هستیم
این تاپیک سعی دارد با تعریف این واژه (درک متقابل و امپاتی) و ارائه راه ها و دستور العمل های عملی گامی هر چند کوچک در بهبود روابط خانوادگی بردارد
پس با ما همراه باشید:
درک متقابل ( امپاتی):
امپاتی به معنی خود رادر جای دیگران قرار دادن است .یعنی اینکه تصور کنیم اگر در موقعیت فلان شخص قرار می گرفتم و ویژگیهای او را داشتم چگونه فکر می کردم ،چه احساسی داشتم وچطور رفتار میکردم
امپاتی یعنی با تصور خود ، خود را به جای دیگران گذاشتن ، هر چه توانایی امپاتی در شما افزایش پیدا کند شما ارتباطهای صمیمانه تری با دیگران خواهید داشت
روان شناسان معتقدندتا حد زیادی مشکلات خانوادگی را که عموما از عدم درک متقابل ناشی میشوند را به وسیله امپاتی می توان حل ورفع کرد
.

تشکر از شما جناب گمنام بزرگوار و استاد صدیق عزیز
تشکر از جناب طاها بابت ایجاد این تاپیک مفید

یکی از بهترین راههای برقراری یک ارتباط سالم بین نوجوان و والدین همانطور که گمنام عزیز اشاره کردند درک متقابل و خود را به جای دیگری تصور کردن و دنیا را از دریچه دید مخاطب نگاه کردن می باشد.
این مساله در مورد کل ارتباط های بین افراد جامعه به عنوان یک شیوه مناسب و موثر کاربردهای زیادی دارد.
برای والدین دنیا را از دید نوجوانشان دیدن چندان سخت نیست ، چرا که آنها نیز زمانی این دوره را سپری کرده اند و احساسات یک نوجوان را به خوبی درک می کنند.
نکته مهمی که در روابط بین والدین و نوجوانان اهمیت دارد نوع تربیت از زمان کودکی و نوع رابطه و کمیت و کیفیت رابطه والدین و فرزندان می باشد که تاثیر عمیقی در روابط دوران نوجوانی دارد.
ادامه دارد....

سلام مجدد

در مسألۀ تربیت، خانواده ها را از منظر برخورد والدین با فرزندان، می توان به سه گروه کلی تقسیم نمود:

1. خانواده های مستبد (خودکامه): الگوی تربیتی در این خانواده ها، بر مبنای سخت گیری های بی مورد، تنبیه بدنی، دستورات پی در پی و انتظارات بی جا، عدم احترام به فرزندان، عدم توجه به احساسات و عواطف و عدم م**** و اجازۀ اظهار نظر به فرزندان در دستور کار قرار دارد.

فرزندانی که در این خانواده ها پرورش می یابند عموماً گرفتار ویژگیهای زیر می شوند:
- احساس حقارت و کوچک بودن می کنند.
- شخصیت مستقل ندارند.
- از خودباوری و اعتماد بنفس تهی اند.
- به توانمندی های خود واقف نیستند.
- نسبت به دیگران افکار منفی دارند.
- بیشتر به دیگران متکی اند.
- قدرت تصمیم گیری ندارند.
- استعداد و خلاقیت کمتری از خود نشان می دهند.
- از انجام یک وظیفه به خوبی بر نمی آیند.
- دارای اختلالات روانی هستند.
- و از همه مهمتر با والدین و اطرافیان خود دچار کشمکش و درگیری اند و از با اصول و فرهنگ خانوادۀ خود به شدت تعارض دارند.

2. خانواده های مداراگر: الگوی تربیتی در این خانواده ها، بر مبنای مدارای شدید و دادن آزادی عملافراطی به فرزندان، تسلیم در برابر خواسته هاشان، توجه بیش از حد به تمایلات و خواسته های فرزندان شکل گرفته است.

فرزندانی که در این خانواده ها پرورش می یابند عموماً گرفتار ویژگیهای زیر می شوند:
- فقدان احترام و سپاسگذاری به والدین
- مسئولیت پذیر نیستند.
- از رشد عاطفی و اجتماعی بسیار پائینی برخوردارند.
- هنگام ورود به جامعه پرخاشگرند و خود از از همه طلبکار می دانند.
- اگر در گروه پرخاشگر قرار گیرند احتمال بزهکاری آنها زیاد است.
- رفتارهای دیگران را نمی پذیرند.
- دچار خود بزرگ بینی اند و خود را مهم تر از دیگران می دانند.

3. خانواده های آزادمنش (معتدل): الگوی تربیتی در این خانواده ها، بر مبنای نظارت و کنترل دقیق بر رفتار فرزندان، تکریم و ارزش گذاری، استفاده از اظهار نظر ایشان، مشارکت دادن در تصمیم گیری ها، م**** با فرزندان، برخورد منطقی و مستدل، پرهیز از تنبیه بدنی، پذیرش فرزندان با نقاط ضعفشان، گوش دادن به سخنان فرزندان، اختصاص وقت مخصوصی برای فرزندان، احترام به توانمندی های ایشان و ابراز مداوم توجه و محبت به فرزندان شکل گرفته است.

نتیجه ای که از این الگوی تربیتی حاصل می شود و فرزندانی که در این خانواده ها پرورش می یابند به قرار زیر است:
- دارای اعتماد بنفس لازم هستند.
- برای کسب استقلال خود تلاش می کنند.
- دارای ابتکار و خلاقیت و سازندگی هستند.
- می توانند در اوج مسئولیت پذیری باشند.
- معمولاً تضادی با والدین ندارند.
- در اوج سازگاری با اصول، فرهنگ و انتظارات منطقی اطرافیان هستند.
- نگران و مضطرب نیستند.
- از والدین حرف شنوی لازم را دارند.
- نسبت به احساسات و عواطف دیگران پذیرائی لازم را دارند.
- فردی آرام با خلق و خوی معتدل هستند.

نتیجه ای که از این بحث حاصل می شود عبارت از این است که در عصر ارتباطات و دورانی که بدلیل تأثیرات وسیع و عمیق محیطی بر نسل امروزی زمینه های گسست فرهنگی، اخلاقی و اعتقادی فرزندان و والدین به شدت وجود دارد، برای به حداقل رساندن این فاصله و شکاف و تقویت ارتباطات صحیح فی مابین و حفظ گرمای موجود کانون خانواده، می بایست خانواده ها بر انتخاب الگوی صحیح تربیتی دقت و اتفاق نظر داشته باشند.

بدون شک با توجه به ویژگی هائی که در بارۀ الگوها و مدل های تربیتی سه گانه برشمردیم، الگوی سوم (خانواده های آزادمنش) مناسب ترین و کارسازترین الگو برای تأمین خواست و آرزوی هر خانواده ای است. و به همین میزان که این الگو، والدین را به نمونۀ خانوادۀ موفق و فرزندانی سازگار و آرام و ارزشمند نزدیک می کند، بکارگیری از دو مدل دیگر، یعنی الگوی مستبد و مداراگر، خانواده را از مسیر اصلی توفیق و آرامش، که موهبتی الهی به خانواده است دور و دورتر می کند.

موفق باشید ...:Gol:


برگرفته از نشریۀ اشاره (ویژه خانواده ها)، با کمی تغییر و اضافات.

با سلام

و سپاس از مشارکت دوستان

و این کاربر گرامی اینچنین سوال خود را ادامه می دهد:

از اهمیت احترام به والدین و دستوراتی که در قرآن و احایث در این باره آمده است کمابیش همه اطلاع داریم.


حال سوال مطرح شده این است که با وجود مشکلاتی چون عدم درک متقابل و دیدگاه های متفاوت والدین و فرزندان و این که هر دو طرف بر این باورند که حق با آنهاست و طرف دیگر بر خطاست و یا اصلا متوجه امور و وقایع نیست و هیچ کدام در صدد تغییر موضع خود نیستند .


فرزند به این دلیل که جوان است و پر از غوغای جوانی و طالب استقلال و نصیحت گریز و ...


و والدین به این دلیل که تغییر اندیشه و فکر آنها با گذر زمان وعمر بسیار سخت و گاه ناممکن می باشد و باور آن برایشان سخت است که ممکن است جوان آنها بهتر از آنها بیاندیشد چرا که آنها چند پیراهن بیشتر از آنها پاره کرده اند...


حال چه باید کرد ؟


اگر جوان براستی درست می اندیشد و والدینش او را بر خطا می پندارند.


به (فکر و تصمیم وعقیده و عمل و...) اواعتماد ندارند و هنوز او را کودکی می بینند که باید او را مدام نصیحت کنند ؟؟؟


چه باید کرد ؟
چه باید کرد ؟
چه باید کرد؟

دوستان مد نظر داشته باشند که هر کدام از طرفین بر تبل خود می کوبند و دیکری را قبول ندارند و هر انچه خود می دانند درست و راه ثواب می خوانند.

در این صورت راه کار چیست؟؟؟؟



باعرض سلام و خسته نباشید خدمت دوستان
موضوع درک یا عدم درک متقابل به نوع خانواده ها بستگی دارد. خانواده های امروزی در جامعه ما 4نوع است که عبارتند از :
1- بعضی مواقع فرهنگ یک خانواده یا یک قوم و قبیله چنین ایجاب می کند که مرد در خانه حرف اول را بزند همه باید گوش کنند هرچند که انجام این کار از منطقی با مشکلاتی روبرو باشد و یا اینکه راهکار بهتری نیز در ذهن اعضا باشد حق ندارند به قول معروف حرف بزنند در این خانواد سنتی به اصطلاح مرد سالار خلاقیت، و اعتماد به نفس اعضا بسیار پایین است بنابراین فرزندی که در این قوم و قبیله بزرگ می شود خود نیز در زندگی آینده خود همسر و اعضای خانواده خود را مجبور به فرمان برداری می کند بنابراین رشد بهنجار در این خانواده ها دیده نمی شود و یکنواختی و معمولا با اگر در یکی از این خانواده ها عروسی از یک فرهنگ دیگری پیدا شود که امر و نهی های مرد را برنمی تابد خانواد آسیب دیده و مشکلات و تعارضات زناشویی دیده می شود. به طور مثال زن هایی که از امر و نهی ها و خشک بودن همسرشان و نرم و لطیف نبودن شاکی هستند یا دخترانی که به دلیل سردی و رسمی و ابهت بیش از اندازه به روابط خارج از خانواده روی آورده و دچار آسیب هایی جبران ناپذیری میشوند.
2- خانواده هایی که به زن به دلیل حساسیت و نیاز به مراقبت بیشتر و یا بعضی از باورها و گرایش های دیگر احترام بیش از حد داشته و حتی حساب کتاب ها و حقوق ها مردان و تمام تصمیمات زندگی در دست زنان قرار می گیرد حتی کارهایی را زن برعهده می گیرد که از نظر روان شناختی با روحیه او سازگاری ندارد در این خانواده های زن سالار بچه ها رشد عقلی کمتری داشته و دچار هیجانات منفی شده و حتی اگر کسی با احساسات با این افراد حرف بزند زود می تواند نفوذ کند و به خواسته هایش برسد. در این خانواده ها حل مسایل احساسی است نه منطقی
3- خانواده هایی که به فرزندان و نیازهایشان بیشتر از حد مجاز اهمیت می دهند که ممکن است به دلیل وضعیت رشدی خود پدر و مادر باشد مثلا والدینی که گذشته خودشان در سختی بوده و الان به مال و منال رسیده اند سعی می کنند بهترین امکانات را برای فرزندانشان فراهم کنند و یا افرادی که خود در ناز و نعمت بزرگ شده اند نیز ممکن است همین منوال را برای فرزندان خود ادامه بدهند در این خانواده ها فرزندان از تمام مغز و تفکر خودشان استفاده نمی کنند و همیشه مصرف کننده و سرویس گیرنده هستد شما تصور کنید آینده جامعه ای که بعضی از افراد آن در رفاه و آسایش بزرگ شده اند چه خواهد بود آیا فرهنگ کار و خلاقیت و نوآوری و... رشد خواهد داشت این افراد به نوع خود هم دچار مشکل میشوند زیرا هر جامعه ای محدودیت هایی دارد و این افراد به محض مواجه شدن با فرازهای و نشیب های زندگی و یا مشکلات فرارو به هم ریخته و افسرده یا پرخاشگر می شوند
اما مدل مورد نظر و استاندارد
در خانواده هایی که مرد در سلسله مراتب قدرت خانواده در نوک قله است و اجازه سوء استفاده و هرج و مرج را به اعضاء نمی دهد در عین حال با مهر و محبت و رفاقت با اعضاء ارتباط داشته و از نظرات آنان در باره مسایل داخلی و خارجی استفاده می کند و در صورت انتقاد با بیان استدلالات منطقی بدون پرخاشگری مشکلات پیشنهادات دیگر اعضا را گوشزد می کند و حتی در تصمیم گیری های زندگی با آنان م**** کرده و با توجه به توانایی ها و دوره سنی به آنها مسولیت می دهد. از طرفی مادر در رتبه دوم به عنوان مدیر خانواده با پدر هماهنگ بود و در تغییر یا ایجاد یک رفتار در مورد فرزندان اختلاف ندارد همچنین سایر اعضا وظیفه دارند از قوانین و مقرارت تصویبی خانواده تخطی نکرده و در صورت تخطی, تنبیهات لازم انجام شود همچنین احترام به والدین و هماهنگ بودن با انتظارات آنان مورد دقت و توجه فرزندان قرار گیرد چنین خانواده ای درک متقابل از همدیگر خواهند داشت و آفریننده جامعه ای با بهداشت روانی بالا خواهند بود.

با سلام

کارشناسان و اساتید محترم

این مطالب کاربر بزرگوار و سوال مد نظر ایشان است .

اینکه سعی کنیم خود را به جای طرف مقابل بگذاریم شاید در مورد والدین بتواند با سختی صورت گیرد به دلیل آنکه هر زمان ویژگیها و شرایط خود را دارد و فکر و عقیده و خواسته های فرزند امروز با دیروز بسیار متفاوت می باشد و گاه والدین دوران جوانی خود را فراموش کرده اند و فراموش کرده اند که روزی هم بوده که آنها هم جوانی کرده اند.


اما فرزندان چگونه می توانند خود را به جای والدین خود قرار دهند آنها که دیگر این تجربه را هم ندارند و بسیار بسیارسخت است که خود را در شرایطی ببینند که هرگز طعم آن را نچشیده اند!


خواهشمندم راه کاری عملی در راه پر فراز و نشیب من بگذارید.

می توان گفت گل زیباست و در وصف آن روزها هم سخن گفت
شعر سرود ...
ولی
دوستدار گل می گوید چگونه گل را پرورش دهیم تا شکوفا شود و چه کنیم تا نابود نشود و اگر دچار پژمردگی شد و آفت زد و در معرض نابودی قرار گرفت می گوید چه کنیم تا دوباره جان بگیرد و ببالد.

باعرض تشکر و خسته نباشید خدمت تمامی کاربران

موضوع درک متقابل تنها با خود را به جای دیگری گذاشتن حل نمی شود زیرا فرهنگ های پدر و مادر ، انتظارات و رفتارهای ارتباطی آنان ممکن است مناسب ، منطقی و یا به روز نباشد

از طرفی تفاوت های سنی و ... باعث می شود که فرزندان نتوانند دقیقا خود را به جای طرف مقابلشان قرار دهند از طرفی درک یا عدم درک رابطه مستقیم با نوع خانواده دارد

و اگر والدینی از مشکل عدم درک متقابل فرزندان رنج می برند باید کل سیستم خانواده تعویض شده و مدل استاندار خانواده با ویژگی هایی که خدمتتان ارایه شد وفق دهد

بنابراین خانواده سالم ویژگی های زیر را دارد که در این مدل و الگو درک متقابل وجود خواهد داشت:

در خانواده هایی که مرد در سلسله مراتب قدرت خانواده در نوک قله است و اجازه سوء استفاده و هرج و مرج را به اعضاء نمی دهد

در عین حال با مهر و محبت و رفاقت با اعضاء ارتباط داشته و از نظرات آنان در باره مسایل داخلی و خارجی استفاده می کند

و در صورت انتقاد با بیان استدلالات منطقی بدون پرخاشگری مشکلات پیشنهادات دیگر اعضا را گوشزد می کند و حتی در تصمیم گیری های زندگی با آنان م**** کرده و با توجه به توانایی ها و دوره سنی به آنها مسولیت می دهد.

از طرفی مادر در رتبه دوم به عنوان مدیر خانواده با پدر هماهنگ بود و در تغییر یا ایجاد یک رفتار در مورد فرزندان اختلاف ندارد

همچنین سایر اعضا وظیفه دارند از قوانین و مقرارت تصویبی خانواده تخطی نکرده و در صورت تخطی, تنبیهات لازم انجام شود

همچنین احترام به والدین و هماهنگ بودن با انتظارات آنان مورد دقت و توجه فرزندان قرار گیرد چنین خانواده ای درک متقابل از همدیگر خواهند داشت و آفریننده جامعه ای با بهداشت روانی بالا خواهند بود.

موضوع قفل شده است