آیا می توان گفت حضرت محمد خالق آسمان ها و زمین و تمام موجودات است؟!!

تب‌های اولیه

110 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا می توان گفت حضرت محمد خالق آسمان ها و زمین و تمام موجودات است؟!!

سلام
اگر کسی بگوید طبق قاعده الواحد از ذات واحد خداوند فقط یک معلول به طور مستقیم ایجاد می شود
پس سایر مخلوقات از صادر اول یا همان عقل اول یا پیامبر صادر شده اند پس حضرت محمد خالق ما سوی الله است
اشکالی به سخن او وارد است؟!!

با نام الله



کارشناس بحث: استاد کریم

ملاصدرا;421670 نوشت:
اگر کسی بگوید طبق قاعده الواحد از ذات واحد خداوند فقط یک معلول به طور مستقیم ایجاد می شود
پس سایر مخلوقات از صادر اول یا همان عقل اول یا پیامبر صادر شده اند پس حضرت محمد خالق ما سوی الله است
اشکالی به سخن او وارد است؟!!

با سلام
این قاعده ومحور قرار دادن آن یک مشرب عرفانی است وچه بسا فهم ودرک آن برای همه میسر نباشد وبحث بر سر آن خود شبهه زا وگیج کننده باشد.
آنچه اعتقاد ماست این است که فاعل وخالق مستقل که برای خلق کردن محتاج کسی نیست وهمه چیز را از خود دارد خداوند متعال است وما سوای او محتاج به او وفضل وعنایتش می باشندٰ واگر خالق بودن به کسی نسبت داده شود مستقل نیست بلکه آنچه دارد از خداوند است وبا قدرت وعلمی خلق می کند که همه از خدا دارد. وحضرت محمد (ص)نیز از این قاعده مستثنی نیست.
پس باید گفت: خالق بی واسطه ومستقل که وابسته به کسی وچیزی نیست خداوند متعال است وبقیه هر چه دارند از او دارند ولذا هر کاری هم که انجام دهند در واقع فاعل وانجام دهنده اصلی آن خداوند است.

کریم;422284 نوشت:
با سلام
این قاعده ومحور قرار دادن آن یک مشرب عرفانی است وچه بسا فهم ودرک آن برای همه میسر نباشد وبحث بر سر آن خود شبهه زا وگیج کننده باشد.
آنچه اعتقاد ماست این است که فاعل وخالق مستقل که برای خلق کردن محتاج کسی نیست وهمه چیز را از خود دارد خداوند متعال است وما سوای او محتاج به او وفضل وعنایتش می باشندٰ واگر خالق بودن به کسی نسبت داده شود مستقل نیست بلکه آنچه دارد از خداوند است وبا قدرت وعلمی خلق می کند که همه از خدا دارد. وحضرت محمد (ص)نیز از این قاعده مستثنی نیست.
پس باید گفت: خالق بی واسطه ومستقل که وابسته به کسی وچیزی نیست خداوند متعال است وبقیه هر چه دارند از او دارند ولذا هر کاری هم که انجام دهند در واقع فاعل وانجام دهنده اصلی آن خداوند است.

سلام
آنچه که من از سخنان شما نتیجه گرفتم به این صورت است (اگر غلط است اصلاح بفرمایید)
1-هر خالقی به جز خدا در خلقت مستقل نیست یعنی آنچه خلق می کند در واقع خالق آن خداست قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ اما خالقیت آن شی را هم می توان به او نسبت داد مثلا انسانی کامپیوتری را می سازد در واقع خالق آن خداست اما با واسطه
2-حضرت محمد هم می تواند خالق سایر اشیاء باشد اما این فعل خالقیت را هم میتوان به خدا نسبت داد چون در طول اراده خداست وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ
3-می توان طبق قاعده الواحد گفت که خداوند خالق مستقیم و بدون واسطه سایر موجودات جز صادر اول نیست بلکه خالق بالواسطه است و واسطه آن حضرت محمد است یعنی حضرت محمد خالق ما سوی الله است اما در واقع خداست که این خلق را انجام داده اما با واسطه أَبَى‏ اللَّهُ‏ أَنْ‏ يُجْرِيَ‏ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَاب‏

[="Times New Roman"]

ملاصدرا;421670 نوشت:
اگر کسی بگوید طبق قاعده الواحد از ذات واحد خداوند فقط یک معلول به طور مستقیم ایجاد می شود
پس سایر مخلوقات از صادر اول یا همان عقل اول یا پیامبر صادر شده اند پس حضرت محمد خالق ما سوی الله است
اشکالی به سخن او وارد است؟!!

سلام
به نظر من قاعدهٔ الواحد ــ حتی به فرض درستی ــ به هیچ رو نمی‌تواند چنین ادعای گزافی را اثبات یا توجیه کند؛ زیرا پیامبر که به فرض این استدلال اولین مخلوق است خود یا واحد است یا کثیر؛ بنابر این قاعده کثیر نمی‌تواند باشد، چه مستلزم نقض این قاعده است. اما اگر واحد باشد آنگاه از واحد جز واحد درنمی‌آید و لذا معلول (یا به قول شما) مخلوق آن هم باید واحد باشد، نه همه چیز، آسمان و زمین و .....

[="Navy"]

فرهنگ;422532 نوشت:
سلام
به نظر من قاعدهٔ الواحد ــ حتی به فرض درستی ــ به هیچ رو نمی‌تواند چنین ادعای گزافی را اثبات یا توجیه کند؛ زیرا پیامبر که به فرض این استدلال اولین مخلوق است خود یا واحد است یا کثیر؛ بنابر این قاعده کثیر نمی‌تواند باشد، چه مستلزم نقض این قاعده است. اما اگر واحد باشد آنگاه از واحد جز واحد درنمی‌آید و لذا معلول (یا به قول شما) مخلوق آن هم باید واحد باشد، نه همه چیز، آسمان و زمین و .....

سلام
میرزا مهدى آشتیانى که شاید بهترین دقت فلسفى در مورد این قاعده را به خود اختصاص داده است, مى گوید: مراد از واحد در طرف علت واحد به وحدت حقیقیه و مراد از واحد در طرف معلول, واحد به وحدت غیر حقه است. مراد از صدور در قاعده, اخراج معلول از حد لیس مطلق و عدم ذاتى به سرحد وجود است بنابراین, معناى قاعده چنین است که از علت واحد حقیقى, از آن حیث که واحد است, تنها یک معلول واحد صادر مى شود و نه بیشتر.
پس معنای ای قاعده این است که از واحد حقه حقیقیه که همان ذات خداوند است فقط یک واحد که آن واحد به وحدت غیر حقه است می باشد پس قاعده الواحد فقط در مورد خداوند صادق می باشد و در مورد صادر اول صادق نمی باشد.
[/]

[="Times New Roman"]فکر می‌کنم اثبات چنین قاعده‌ای ــ اگر شدنی باشد ــ کاری بسیار دشوار خواهد بود.
افزون بر این اگر آن معلول قرار است واحد به وحدت غیرحقه باشد، چرا کل کائنات و مخلوقات را واحد فرض نکنیم؟
ضمناً ممنون می‌شوم نام کتاب میرزا مهدی آشتیانی را بفرمایید.

فرهنگ;422685 نوشت:
فکر می‌کنم اثبات چنین قاعده‌ای ــ اگر شدنی باشد ــ کاری بسیار دشوار خواهد بود.

سلام
مفاد قاعده الواحد این است كه از علت واحد تنها یك معلول صادر می‌شود. این قاعده مورد قبول همه فلاسفه اسلامی (مشائین، اشراقیین، حكمت متعالیه) می‌باشد و اثبات آن هم با استفاده از سنخیت علت و معلول و مطالب دیگر به راحتی انجام می شود فقط نیاز به مطالعه فلسفی دارد.
فرهنگ;422685 نوشت:
افزون بر این اگر آن معلول قرار است واحد به وحدت غیرحقه باشد، چرا کل کائنات و مخلوقات را واحد فرض نکنیم؟

[SPOILER]کیفیت پیدایش عالم و نحوه صدور کثرت

یکی از مسائل مهمّ و اولیّه همه مکاتب فلسفی به ویژه آنهایی که قائل به مبدئی ماوراء طبیعت و ماده هستند، یعنی قائل به ذاتی واحد احدی هستند که وجودی محض و مجرد از هر ترکیب و کثرتی است، کیفیت پیدایش عالم و نحوه صادر شدن کثرتی که در عالم وجود دارد از علتی واحد است.

دو اصل مسلم فراروی فلاسفه

در زمینه مراتب آفرینش، فلاسفه در مقابل خود، دو اصل مسلم می دیدند که تبیین آفرینش در عالم را با مشکل روبرو می کرد. آنان از سویی با اصل توحید میان علت و معلول و لزوم سنخیت میان آن دو و قاعده «الواحد لا یصدر عنه الا الواحد» که مفاد آن این است که امر واحد از جمیع جهات نمی‏تواند منشأ معلولات متکثره مختلفه گردد را پیش رو داشتند
و از سوی دیگر می‌دیدند که حوادث و کائنات متکثر از ذات واحدی که از همة جهات واحد است، پدید آمده است و با توجه به اصل اول که لزوم سنخیت میان علت و معلول باشد متوجه شده‏اند که چگونه ممکن است حوادث متغیر که دستخوش تحولات و تغییرات‌ می‌باشد، از ذات ثابت ازلی و ابدی پدید آیند.

مراتب آفرینش و دو مشکل فلاسفه

بنابراین دو اشکال اساسی پیش آمد: کیفیت ارتباط حوادث به ثابت ازلی و کیفیت صدور امور متکثر از ذات واحد. هر یک از آنان به منظور دفع اشکال اول نظریات خاصی ابراز کردند و برای دفع اشکال دوم نظم و ترتیب خاصی برای جهان آفرینش قائل شده‏اند.

← نظر شیخ الرئیس و دفع اشکال
از نظر شیخ الرئیس، فیض در عالم مستند به سه اصل یا مبدأ است:
یکی تقسیم موجودات به واجب و ممکن، دوم این که از واحد جز واحد چیزی بوجود نمی‏آید و سوم این که تعقل خداوند علت ایجاد است. از تطبیق و تلفیق این سه اصل است که می توان به نحوه صدور موجودات از مصدر و منشأ اول پی برد؛ بدین وجه که خداوند واجب بالذات است و وجود او از ذات خود اوست، یعنی «وجود او از دیگری به دست نیامده است بلکه وجود وی در ذات خویش به نحوی است که نمی تواند که نباشد.»
ولی وجود سایر موجودات واجب بالغیر است؛ یعنی «نه ذاتی است، بلکه مستعار و مستفاد از حق است و نه واجب است؛ یعنی که بودن و نبودنش ممکن است». [۱]
و وقتی که واجب الوجود در ذات خود می نگرد، موجودی صادر می شود که آن صادر اول است که خود آن موجود نیز مصدر و مبدأ است. اکثر مکاتب فلسفی و کلامی به استثنای اشاعره [۲] ، صرف نظر از پاره‏ای اختلافها، در این اصل کلی با هم اشتراک نظر دارند که: «از علتی که که حقیقتش واحد به نحو وحدت شخصی است، جز یک معلول صادر نمی‏شود» [۳] و آنرا یک امر بدیهی و از فطریات عقلی میدانند [۴] ؛ زیرا غالب این مکتبها و مخصوصا آنهایی که متأثر از فلسفه مشّاء هستند، به اصل تناسب تامّ بین علت و معلول معتقدند و صدور بیش از یک موجود از ذات واحد حق را مستلزم وجود کثرت جهات در ذات او می‏دانند و این هم محال است. [۵]
پس باید صادر اوّل، «واحد» باشد. بنابراین می‏توان ادّعا کرد که اصل قاعده‌الواحد مورد اتّفاق همه دانشمندان، اعم از عرفا، حکما و متکلمان می‏باشد [۶] این «واحد» باید موجودی باشد، مجرد از ماده و نیز علاقه‌ای با ماده نداشته باشد [۷] و هیچ جهت امکانی در آن وجود نداشته باشد. [۸]
ملاصدرا این قاعده را مخصوص ذات الهی دانسته است که حتی مرکب از وجود و ماهیت نیز نیست و معلول بی واسطه او تنها یک موجود است و سایر مخلوقات با یک یا چند واسطه از معلول اول او صادر می شوند. ولی سایر فلاسفه، این قاعده را کمابیش در موارد دیگری نیز جاری دانسته‌اند. [۹]

اقوال در صادر اول

بر خلاف اتفاق نظر اندیشمندان در این مسئله که صادر اول، باید اشرف مخلوقات باشد و اشرف موجود، موجودی است که وجودی صرف و بسیط دارد [۱۰] و هیچ نقصان و عدمی در آن نباشد اما در اینکه اوّل مخلوق یا اوّل چیزی که از ذات حق صادر شده است چیست؟ نظرهای مختلفی ارائه شده است. فلاسفه، عرفا، دهریون، ثنویها، هر کدام نظر خاص خود را دارند.

← قول فلاسفه
فلاسفه معتقدند که این موجود نفس نمیتواند باشد؛ زیرا نفس مخلوط به دو نوع عدم است؛ یکی عدم تحلیلی ذهنی از جهت آنکه موجود ممکن است «و هر ممکنی مرکب از وجود و ماهیت است» و دیگر عدم واقعی عینی که عبارتست از قوت و فعل؛ زیرا نفس هم بنا بر عقیده فلاسفه‌ای که قائل به حدوث جسمانی نفس میباشند، مانند سایر موجودات مادی متصف به قوت و فعل است و بنابراین مرکب از قوت و فعل است و در طبایع نیز سه جهت عدمی موجود است که علاوه بر دو جهت عدمی فوق، جهت سوم مختص به آن مادی بودن آنها است
و بنابراین طبایع هم نمیتوانند که اول صادر باشند و صور مقداری هم ممکن نیست که اولین مخلوق باشند زیرا که آنها دارای جهات متعدد عدمی هستند. [۱۱] بنابراین فقط عقل میماند. [۱۲] آنان معتقدند که: حق تعالی اوّل چیزی که آفرید، ملکی بود که آنرا «عقل اوّل» [۱۳] مینامند، چنانکه رسول اکرم صلی الله علیه و آله می‏فرماید: «اوّل ما خلق اللّه العقل». این ملک دارای سه جهت است که آن را "سه پر" خوانند: یکی به معرفت خداوند متعال تعلّق دارد و یکی به معرفت خود و یکی به امکان خود. [۱۴]

← قول افلاطون
می‌توان گفت که این عقل اول، به منزله همان نفس عالم است که افلاطون در"کتاب طیماوس" بدان اشاره نموده است؛ زیرا هم عقل ابن سینا و هم نفس عالم افلاطون در عین اینکه مخلوق ذات خداوند هستند، منشأ مخلوقات و مبدأ حرکات می­باشند و چون خداوند واحد است، موجود اول، یعنی عقل نیز واحد است. [۱۵]

← اقوال دیگر
اقوال دیگری نیز در این زمینه وجود دارد، وجود عام و تجلی ساری، [۱۶] هیولی و صورت، جوهر و عرض، خیر و شر، اثبات و نفی، ایجاب و، لوح و قلم، فیض و محبت و غلبه از جمله این اقوال است. [۱۷]

اسامی صادر اول:

این موجود به نامهای گوناگونی نیز نامیده میشود؛ عقل اوّل، نور اقرب، عنصر اوّل، قلم، حضرت احدیّت، [۱۸] نور محمّدی، بهمن و تعدادی از این نامها است. [۱۹]
----------------------------------------------------------------------------------------------------
۱. ↑ شیخ الرئیس، حسین بن عبدالله؛ رساله در حقیقت و کیفیت سلسله موجودات و تسلسل اسباب و مسببات، همدان، دانشگاه بوعلی سینا، ۱۳۸۲ه.ش، چاپ دوم، ص۶.
۲. ↑ فخر الدین رازی، محمد بن عمر؛ مباحث مشرقیه، قم، نشر بیدار، ۱۴۱۱ه.ق، چاپ دوم، ج۱، ص۴۶۷.
۳. ↑ صدر المتألهین، صدر الدین محمد؛ الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة،بیروت‏، دار احیاء التراث،‏ ۱۹۸۱ م‏، چاپ سوم، ج۲، ص۲۰۴.
۴. ↑ میرداماد، محمد باقر، قبسات، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۶۷ه.ش، چاپ دوم، ص۳۵۱.
۵. ↑ طباطبایی، محمد حسین، نهایه الحکمه، قم،نشر اسلامی، ۱۴۲۲ه.ق، چاپ شانزدهم، ص۲۱۵.
۶. ↑ فخر رازی، محمد بن عمر؛ شرح الاشارات و التنبیهات، قم، مکتبه آیت الله نجفی مرعشی، ۱۴۰۴ه.ق، مقدمه‏مصحح(ج‏۲)، ص۷۶.
۷. ↑ شیخ اشراق؛ مجموعه مصنّفات، تهران، نشر موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۵ه. ش، چاپ دوم، ج‏۳، ص۵۳.
۸. ↑ اسفار اربعه، ج۱، ص۱۹۲.
۹. ↑ مصباح یزدی، محمد تقی؛ آموزش فلسفه، تهران، نشر امیرکبیر، ۱۳۸۲ه.ش، چاپ سوم، ج۲، ص۷۱.
۱۰. ↑ ملاصدا، صدر الدین محمد؛ مشاعر، تهران، کتابخانه طهوری، ۱۳۶۳ه.ش، چاپ دوم، ص۵۶.
۱۱. ↑ سجادی، سید جعفر؛ فرهنگ معارف اسلامی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۳ ه ش‏،چاپ سوم، ج‏۲، ص۱۲۸۶.
۱۲. ↑ مجموعه مصنّفات، ج۳؛ یزدان شناخت، ص۴۱۸.
۱۳. ↑ میرداماد، محمد باقر؛ جذوات و مواقیت، تهران، نشر میراث مکتوب، ۱۳۸۰ه.ش، چاپ اول، ص۱۲.
۱۴. ↑ مجموعه مصنّفات، ج۳؛ بستان القلوب، ص۳۸۱- ۳۸۲.
۱۵. ↑ رساله در حقیقت و کیفیت سلسله موجودات و تسلسل اسباب و مسببات، مقدمه، ص۹.
۱۶. ↑ فرهنگ معارف اسلامی، ج‏۱، ص۳۳۹.
۱۷. ↑ اخوان الصفا؛رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، الدار الاسلامیة، بیروت، ‏۱۴۱۲ ه ق، چاپ اول، ج۳، ص۲۰۱.
۱۸. ↑ فرهنگ معارف اسلامی، ج‏۱، ص۳۳۹.
۱۹. ↑ فرهنگ اصطلاحات اثار شیخ اشراق، ص۲۱۶.

[/SPOILER]

فرهنگ;422685 نوشت:
ضمناً ممنون می‌شوم نام کتاب میرزا مهدی آشتیانی را بفرمایید.

آشتیانى, میرزا مهدى, اساس التوحید, ص65

سلام
سوالی از کارشناس پاسخگوی احکام دارم و آن اینکه اگر کسی این اعتقاد را داشته باشد آیا او از لحاظ فقهی جز کفار و مشرکین است؟!
مرجع:مقام معظم رهبری

[=Times New Roman]سلام بزرگوار، از نوشته‌تان استفاده کردم. اندکی با این قاعده آشنا هستم آنچه می‌گویم اثباتش سخت است با آن دو شرط متفاوتی است که از آشتیانی نقل کردید که در یکی وحدت حقیقی است و در دیگری وحدت غیرحقه. در نوشتهٔ شما دلیلی که با لحاظ این دو قید قاعده را اثبات کند ندیدم (یا به قدر کافی دقت نکردم). گمان نمی‌کنم این قاعده با این دو قید متفاوت ــ که علت و معلول را از سنخیت خارج می‌کند ــ امری بدیهی و فطری باشد.
بیفزایم که دلیل روشنی برای اینکه چرا نتوان کل کائنات را یک کل اعتباری دانست نیز ندیدم.

ملاصدرا;421670 نوشت:
سلام
اگر کسی بگوید طبق قاعده الواحد از ذات واحد خداوند فقط یک معلول به طور مستقیم ایجاد می شود
پس سایر مخلوقات از صادر اول یا همان عقل اول یا پیامبر صادر شده اند پس حضرت محمد خالق ما سوی الله است
اشکالی به سخن او وارد است؟!!

ملاصدرا;422750 نوشت:

سلام
مفاد قاعده الواحد این است كه از علت واحد تنها یك معلول صادر می‌شود. این قاعده مورد قبول همه فلاسفه اسلامی (مشائین، اشراقیین، حكمت متعالیه) می‌باشد و اثبات آن هم با استفاده از سنخیت علت و معلول و مطالب دیگر به راحتی انجام می شود فقط نیاز به مطالعه فلسفی دارد.

با عرض سلام

فلاسفه با این آیه کریمه چه میکنند؟

قل من رب السموات والارض قل الله قل افاتخذتم من دونه اولیاء لایملکون لانفسهم نفعا ولاضرا قل هل یستوی الاعمی والبصیر ام هل تستوی الظلمات والنور ام جعلوا لله شرکاء خلقوا کخلقه فتشبه الخلق علیهم قل الله خالق کلشی وهو الواحدالقهار (رعد 16)

یا با این آیه:

قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد

سلام به همگی دوستان عزیز .

در رابطه با این قاعده عرضی داشتم . این قاعده مورد قبول همه فلاسفه نیست اکثر فلاسفه بله آن را قبول کرده اند ولی این طورنیست که همشان قبول کرده باشند. ( فیلسوف قدر و نامی فلسفه علامه خواجوئی قدس سره تا آن جایی که یاد دارم این قاعده را قبول ندارد .)

همانگونه که اکثر فلاسفه این قاعده متاخر را تلقی به قبول کرده اند و خیلی مسائل را بر این بنا نهاده اند جمهور متکلمین و محدثین شیعه ( و حتی غیر شیعه از معتزله و اشاعره نیز ) آن را قبول ندارند .

می خوام یه نکته ایی بگم به دوستان تاریخ حدوث , شروع و سیر یه مساله خیلی مهم است دوستان مراجعه فرمایند ببین این قاعده زائده کدام فکر و در چه زمانی بوده است .

بعد از این تحلیل و بررسی آن خیلی ساده می شود.

فرض سوال درست نیست در ضمن این که فلاسفه تا آن جا که یادم هست صادر اول را پیامبر صلی الله علیه و آله نمی دانند .

[="Tahoma"]

ملاصدرا;421670 نوشت:
سلام
اگر کسی بگوید طبق قاعده الواحد از ذات واحد خداوند فقط یک معلول به طور مستقیم ایجاد می شود
پس سایر مخلوقات از صادر اول یا همان عقل اول یا پیامبر صادر شده اند پس حضرت محمد خالق ما سوی الله است
اشکالی به سخن او وارد است؟!!

سلام
آفرینش که به ایجاد تمام جهات وجودی موجودات از سوی موجود برتر مستقل اطلاق میشود خاص ذات خداوند تبارک و تعالی است و سایر موجودات تنها می توانند در این امر بعنوان واسطه فیض دخیل شوند و در این وساطت فرقی بین صادر اول و سایر موجودات نیست مگر در سعه و ضیق وساطت
والله الموفق

[="Navy"]

فرهنگ;422908 نوشت:
با آن دو شرط متفاوتی است که از آشتیانی نقل کردید که در یکی وحدت حقیقی است و در دیگری وحدت غیرحقه. در نوشتهٔ شما دلیلی که با لحاظ این دو قید قاعده را اثبات کند ندیدم (یا به قدر کافی دقت نکردم). گمان نمی‌کنم این قاعده با این دو قید متفاوت ــ که علت و معلول را از سنخیت خارج می‌کند ــ امری بدیهی و فطری باشد.

سلام
بحث این تاپیک اثبات این قاعده نیست بلکه اثبات نتیجه این قاعده است و می توانید برای مشاهده اثبات به همان کتابی که معرفی شد رجوع کنید و یا تاپیکی درباره اثبات قاعده الواحد بزنید.
من در این تاپیک سعی دارم از قواعدی که فلاسفه می گویند استفاده کنم و نتیجه مورد نظر را بیان کنم
البته برای آشنایی بیشتر با این قاعده می توانید به این مقاله رجوع کنید که در صفحه 39 این مقاله توضیح این که چرا این قاعده فقط مختص به خداست داده شده
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/573724
فرهنگ;422908 نوشت:
بیفزایم که دلیل روشنی برای اینکه چرا نتوان کل کائنات را یک کل اعتباری دانست نیز ندیدم.

به دلیل اینکه واحد نیست! برای اینکه ثابت کنید تمام کائنات واحد است باید سنخیت تمام اجزاء کائنات با هم را ثابت کنید! و اگر توانستید این را ثابت کنید آنوقت ادامه بحث را بیان می کنیم
البته برای مشاهده اشکالاتی که با قاعده الواحد می گیرند و پاسخ بدان می توانید به این مقاله رجوع کنید که مقاله نسبتا کاملی است
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/887539[/]

[="Navy"]

.امین.;422926 نوشت:
با عرض سلام

فلاسفه با این آیه کریمه چه میکنند؟

قل من رب السموات والارض قل الله قل افاتخذتم من دونه اولیاء لایملکون لانفسهم نفعا ولاضرا قل هل یستوی الاعمی والبصیر ام هل تستوی الظلمات والنور ام جعلوا لله شرکاء خلقوا کخلقه فتشبه الخلق علیهم قل الله خالق کلشی وهو الواحدالقهار (رعد 16)

یا با این آیه:

قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد


سلام
آیه اول نفی شریک داشتن خداوند در خلقت می کند که شریک را همواره در عرض اراده خداوند قرار می دهیم اما قاعده الواحد اراده سایرین را در طول اراده خداوند قرار می دهم پس شرک نیست
نکته دوم اینکه در آیه اول به این اشاره شده که قل الله خالق کل شی
که این آیه بر این دلالت می کند که تمام اشیاء را خدا آفریده و بدین معنی که مثلا یک موبایل هم که یک شیء است خالق آن خداست اما بالواسطه و ما اگر اراده انسان در خلق موبایل را در طول اراده خدا بگیریم شرک نخواهد بود

آیه دوم اینکه اثبات می کند که حضرت محمد هم انسانی است مثل ما و همین انسان است که به مقام خلیفة الله می رسد که انی جاعل فی الارض خلیفة و همین انسان است که خداوند به وی می فرماید اطعنی فی ما امرتک اجعلک تقول لشی کن فیکون.
و این آیات هم نفی قاعده الواحد را نمی کند[/]

یونس بن عبد الرحمن;422976 نوشت:
رابطه با این قاعده عرضی داشتم . این قاعده مورد قبول همه فلاسفه نیست اکثر فلاسفه بله آن را قبول کرده اند ولی این طورنیست که همشان قبول کرده باشند. ( فیلسوف قدر و نامی فلسفه علامه خواجوئی قدس سره تا آن جایی که یاد دارم این قاعده را قبول ندارد .)

همانگونه که اکثر فلاسفه این قاعده متاخر را تلقی به قبول کرده اند و خیلی مسائل را بر این بنا نهاده اند جمهور متکلمین و محدثین شیعه ( و حتی غیر شیعه از معتزله و اشاعره نیز ) آن را قبول ندارند .


سلام
این قاعده مورد قبول اکثر فلاسفه و برخی از عرفا است اکثریت متکلمین هم مثل همیشه با نظریات فلاسفه به مخالفت می پردازند می توانید به این مقاله رجوع کنید:
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/28752?sta=%D9%82%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D9%87%20%D8%A7%D9%84%D9%88%D8%A7%D8%AD%D8%AF
خلاصه مقاله:
متکلمان مسلمان در برابر قاعده «الواحد لایصدر عنه الا الواحد»، به دو دسته تقسیم شدند. برخی که دارای گرایش‌های فلسفی قوی‌تر بودند، از این قاعده و یکی از نظریه‌های نظام فیض دفاع کردند؛ برای نمونه خواجه نصیرالدین طوسی فیض را با زبان ریاضی و به صورت نمادین تقریر کرده است. اما اکثریت متکلمان مسلمان با قاعده الواحد و نظریه‌های ارائه شده درباره نظام فیض به مخالفت پرداختند. مخالفت گروه اخیر از دو حیث روان‌شناختی - نظریه‌های ارائه شده درباره نظام فیض نافی قدرت مطلقه و اختیار الهی هستند - و منطقی - تحلیل حکمای مشائی درباره اعتبارات مختلف در عقل اول و نقش آنها در پیدایش کثرت نادرست است - قابل بررسی است.

یونس بن عبد الرحمن;422976 نوشت:
فرض سوال درست نیست در ضمن این که فلاسفه تا آن جا که یادم هست صادر اول را پیامبر صلی الله علیه و آله نمی دانند .

می توانید به این مقاله رجوع کنید:
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/952862?sta=%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D8%B1%20%D8%A7%D9%88%D9%84

حامد;422981 نوشت:
سلام
آفرینش که به ایجاد تمام جهات وجودی موجودات از سوی موجود برتر مستقل اطلاق میشود خاص ذات خداوند تبارک و تعالی است و سایر موجودات تنها می توانند در این امر بعنوان واسطه فیض دخیل شوند و در این وساطت فرقی بین صادر اول و سایر موجودات نیست مگر در سعه و ضیق وساطت
والله الموفق

سلام
بحث ما قاعده الواحد است یا آن را قبول دارید یا ندارید!
اگر قبول ندارید خوب در یک تاپیک دیگر درباره اصل آن بحث خواهد شد و اگر قبول دارید این قاعده این را می گوید که از خداوند تنها یک معلول به طور مستقیم صادر می شود.
و از آن یک معلول سایر موجودات به وجود می آید!
حال اگر ما صادر اول را پیامبر یا حقیقت محمدی یا نور محمدی در نظر بگیریم و بگوییم عالم از او به وجود آمده و او خالق جهان است. حالا شما اسم این خلقت را واسطه فیض بودن یا سایر موارد بگذارید اصل عوض نمی شود.
مثلا با این تعریف شما از آفرینش؛ انسان آفریننده یک خودکار نیست بلکه خدا آفریننده آن است و انسان واسطه فیض است! اما در تعریف ما از آفرینش باز هم خداوند خالق آن خودکار است اما با واسطه و صفت خالقیت را هم می توان به انسان اطلاق کرد اما نه خالقیت مستقل بلکه خالقیت در طول خالقیت خداوند.

[="Tahoma"]

ملاصدرا;423146 نوشت:
اما نه خالقیت مستقل بلکه خالقیت در طول خالقیت خداوند.

سلام
ما دقیقا همین معنا را در مورد صادر اول قائلیم
والله الموفق

[=Times New Roman]

ملاصدرا;423141 نوشت:
به دلیل اینکه واحد نیست! برای اینکه ثابت کنید تمام کائنات واحد است باید سنخیت تمام اجزاء کائنات با هم را ثابت کنید! و اگر توانستید این را ثابت کنید آنوقت ادامه بحث را بیان می کنیم

سلام من علی الحساب می‌پذیرم که باید مطالعهٔ بیشتری در این زمینه بکنم؛ اما شما هم به این فکر کنید و سعی کنید اثبات کنید که آیا وجود پیامبر ــ با این شرائطی که شما دادید: سنخیت تمام اجزاء ــ واحد است؟

سلام

من یک موردی بگم اینکه محمد ص خلق اوله
از نظر عقلی نمی تونه درست باشه و اینکه ایشون خالق جهان باشه از همه غیر عقلانی تره
چرا فلاسفه چیزهایی می گویند که عقلی نیست ؟

[="Tahoma"]

بی نظیر;423212 نوشت:
من یک موردی بگم اینکه محمد ص خلق اوله
از نظر عقلی نمی تونه درست باشه و اینکه ایشون خالق جهان باشه از همه غیر عقلانی تره
چرا فلاسفه چیزهایی می گویند که عقلی نیست ؟

سلام
شما مبانی این مطلب رو باید اول بشنوید
بعد رد و قبول
والله الموفق

ملاصدرا;423142 نوشت:

سلام
آیه اول نفی شریک داشتن خداوند در خلقت می کند که شریک را همواره در عرض اراده خداوند قرار می دهیم اما قاعده الواحد اراده سایرین را در طول اراده خداوند قرار می دهم پس شرک نیست
نکته دوم اینکه در آیه اول به این اشاره شده که قل الله خالق کل شی
که این آیه بر این دلالت می کند که تمام اشیاء را خدا آفریده و بدین معنی که مثلا یک موبایل هم که یک شیء است خالق آن خداست اما بالواسطه و ما اگر اراده انسان در خلق موبایل را در طول اراده خدا بگیریم شرک نخواهد بود

آیه دوم اینکه اثبات می کند که حضرت محمد هم انسانی است مثل ما و همین انسان است که به مقام خلیفة الله می رسد که انی جاعل فی الارض خلیفة و همین انسان است که خداوند به وی می فرماید اطعنی فی ما امرتک اجعلک تقول لشی کن فیکون.
و این آیات هم نفی قاعده الواحد را نمی کند

سلام علیکم

این قاعده به هیچ وجه منطقی به نظر نمیرسه و بیشتر شبیه عقیده یهودیان هست که معتقدند کار خداوند فقط خلقت هست و انسانها رو فقط آفریده و دخالتی در کارهایشان ندارد. یا عقیده مسیحیان که معتقد به تثلیث هستند اما برای اینکه ثابت کنند مشرک نیستند برای خودشون توجیهاتی دارند.

جناب ملاصدرا تفسیر شما از آیه اول نمیتواند صحیح باشد چرا که در آیه ، نخست میفرماید: افاتخذتم من دونه اولیاء و حرفی از شریک نمیزند یعنی لازم نیست ما فقط کسی را شریک خداوند قرار دهیم تا مرتکب انحراف شویم

همینکه کسانی را در امر آفرینش همتای خداوند قرار دهیم با هر توجیهی که باشد این کار غلط هست... (این بشری که شما او را خالق آسمانها و زمین معرفی میکنید خود، انسانهایی مانند خود را خلق کرده و این همتایی با پروردگار را میرساند چون باید بذات خالق باشد تا همه چیز را خلق کند)
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم و یا هر چیزی که خلق اول باشد خود مخلوق هستند. مخلوقی که برای ابراز تواناییهایش نیازمند شرایط خاصی هست و قرآن کریم دارد به صراحت میفرماید به آنها بگو من هم بشری مانند شما هستم و تنها فرقم با شما اینست که به من وحی میشود نفرموده که تنها فرقم با شما اینست که من خالق همه چیز هستم و شما نیستید، برعکس تاکید میکند انما الهکم اله واحد.

در حدیث کساء از قول خدای عزوجل میفرماید: آسمانها و زمین را نیافریدم مگر بخاطر شما (انی ماخلقت سماء مبنیه ولا ارض مدحیه ولاقمرا منیرا ولا شمس مضیئه ولافلکا یدور ولابحر یجری ولافلکا یسری الا لاجلکم ومحبتکم)....

پس آن حضرت واسطه فیض الهی هستند نه شریکی برای خداوند در امر آفرینش ... (ام جعلوا لله شرکاء خلقوا کخلقه فتشابه الخلق علیهم)

با همه این احوال بنده از طرفداران فلسفه انتظار ندارم دست از عقایدشون بردارند. ولی یک نکته را باید قابل توجهتان قرار دهید که هیچ کس بخاطر اینکه فقط خداوند رو خالق هستی بداند مجازات نخواهد شد چون این امر خود حقتعالی است
اما اینگونه تفکرات اگر صحیح نباشد قطعا معتقدینش رو به انحراف خواهد کشاند و عاقبت به خیری ندارد

در آخر اینکه

لطفا بفرمایید غرض این فلاسفه از قائل بودن به چنین مساله ای چیست و به این وسیله چه چیزی را میخواهند ثابت کنند؟

.امین.;423232 نوشت:
سلام علیکم

این قاعده به هیچ وجه منطقی به نظر نمیرسه و بیشتر شبیه عقیده یهودیان هست که معتقدند کار خداوند فقط خلقت هست و انسانها رو فقط آفریده و دخالتی در کارهایشان ندارد. یا عقیده مسیحیان که معتقد به تثلیث هستند اما برای اینکه ثابت کنند مشرک نیستند برای خودشون توجیهاتی دارند.


با عرض سلام و ادب
من متوجه وجه شباهت این قاعده با عقاید سایر ادیان نشدم.اما این که فرمودید منطقی به نظر نمی رسد باید از شما پرسیده شود آیا اصلا مطالعه فلسفی داشته اید و دلایل و ادله برای این نظر را شنیده اید و یا صرفا نتایج آن را شنیده اید و به خاطر ندانستن مبانی این مطلب آن را غیر منطقی می دانید؟ و یا اینکه برای رد این قاعده برهان عقلی دارید و با برهان عقلی آن را غیر منطقی می خوانید؟؟
.امین.;423232 نوشت:
جناب ملاصدرا تفسیر شما از آیه اول نمیتواند صحیح باشد چرا که در آیه ، نخست میفرماید: افاتخذتم من دونه اولیاء و حرفی از شریک نمیزند یعنی لازم نیست ما فقط کسی را شریک خداوند قرار دهیم تا مرتکب انحراف شویم

برای من غیر خدا را اولیاء گرفتن را معنا کنید که معاذ الله مثل وهابی ها از این آیات برداشت نداشته باشیم.
.امین.;423232 نوشت:
همینکه کسانی را در امر آفرینش همتای خداوند قرار دهیم با هر توجیهی که باشد این کار غلط هست... (این بشری که شما او را خالق آسمانها و زمین معرفی میکنید خود، انسانهایی مانند خود را خلق کرده و این همتایی با پروردگار را میرساند چون باید بذات خالق باشد تا همه چیز را خلق کند)

من که گفتم که قرآن در همان آیه می گوید قل الله خالق کل شی
که این آیه بر این دلالت می کند که تمام اشیاء را خدا آفریده و بدین معنی که مثلا یک موبایل هم که یک شیء است خالق آن خداست چون خدا فرمود خدا خالق کل شیء است و موبایل هم جز آن اشیاء است.
حال با چه شرطی اگر کسی بگوید خالق موبایل انسان است مشرک شده و با چه شرطی مشرک نمی شود؟؟
.امین.;423232 نوشت:
پس آن حضرت واسطه فیض الهی هستند نه شریکی برای خداوند در امر آفرینش ... (ام جعلوا لله شرکاء خلقوا کخلقه فتشابه الخلق علیهم)

واسطه فیض هستند یعنی چه؟؟ آیا خلقت و وجود خود برتر از عدم بودن نیست و بنا بر این فیض به حساب نمی آید؟؟ حال چگونه این واسطه فیض در فیض خلقت شرکت دارد بدون آنکه ما مشرک شده باشیم؟؟
.امین.;423232 نوشت:
در حدیث کساء از قول خدای عزوجل میفرماید: آسمانها و زمین را نیافریدم مگر بخاطر شما (انی ماخلقت سماء مبنیه ولا ارض مدحیه ولاقمرا منیرا ولا شمس مضیئه ولافلکا یدور ولابحر یجری ولافلکا یسری الا لاجلکم ومحبتکم)....

اگر فرضا کاری را هم پیامبر انجام داده باشد می توان آن را به خدا نسبت داد مثل این آیه که فعل پیامبر را به خدا نسبت داده که پیامبر تو این کار را وقتی این کار را انجام دادی انجام ندادی! بلکه خدا انجام داد
وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ
.امین.;423232 نوشت:
با همه این احوال بنده از طرفداران فلسفه انتظار ندارم دست از عقایدشون بردارند. ولی یک نکته را باید قابل توجهتان قرار دهید که هیچ کس بخاطر اینکه فقط خداوند رو خالق هستی بداند مجازات نخواهد شد چون این امر خود حقتعالی است
اما اینگونه تفکرات اگر صحیح نباشد قطعا معتقدینش رو به انحراف خواهد کشاند و عاقبت به خیری ندارد

اولا فلاسفه مطالب را با استدلال و برهان عقلی می پذیرند و با استدلال و برهان عقلی هم اگر مطلبی را قبول نکنند قبول نمی کنند و تابع عقل هستند که دری است از در بهشت و هرگز عقل در جهنم نیست و دلیل اینکه بهشت یک در بیشتر از جهنم دارد همین است که عقل فقط به سمت بهشت هدایت می کند(وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ)
ثانیا هیچ یک از فلاسفه غیر خدا را خالق جهان و یا هیچ موجود دیگری نمی دانند و خدا را علت العلل می دانند
ثالثا برهان شما برای عدم پذیرش مثل این است که اگر کسی فقط به خدا متوسل شود هرگز گمراه نمی شود اما اگر به اهل بیت که غیر خدا هستند متوسل شود و توسل به آن ها عملی باطل باشد خود را گمراه کرده اند!!
.امین.;423232 نوشت:
لطفا بفرمایید غرض این فلاسفه از قائل بودن به چنین مساله ای چیست و به این وسیله چه چیزی را میخواهند ثابت کنند؟

یک نمونه از آن واسطه فیض بودن...
مثلا شما می توانید واسطه فیض بودن پیامبر را با دلیل عقلی برای من ثابت کنید؟؟

[="Navy"]

فرهنگ;423196 نوشت:
سلام من علی الحساب می‌پذیرم که باید مطالعهٔ بیشتری در این زمینه بکنم؛ اما شما هم به این فکر کنید و سعی کنید اثبات کنید که آیا وجود پیامبر ــ با این شرائطی که شما دادید: سنخیت تمام اجزاء ــ واحد است؟

سلام
صادر اول اسامی مختلفی دارد و بهتر است به جای پیامبر بیان کنیم که نور محمدی! قَالَ النَّبِيُّ ص‏ أَوَّلُ‏ مَا خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ نُورِي‏
و از لحاظ صفات کما اینکه در عبارت نورانی می خوانیم "لا فرق بینک و بینهم الا انهم عبادک و خلقک" فرقی در صفات بین ذات احدیت و چهار ده معصوم نیست مگر در ممکن الوجود بودن اهل بیت.[/]

حامد;423214 نوشت:
سلام
شما مبانی این مطلب رو باید اول بشنوید
بعد رد و قبول
والله الموفق

من مبانی این مطلب را از روی مطالب جناب ملاصدرا خواندم
اما به نظرم زیاد عقلانی نیست

اینکه معتقد باشیم از واحد تنها یک واحد صادر می شود و بعد او را خالق بدانیم نه خدا را
محدودیت ایجاد کردن برای خداوند است
یعنی خدایی را قبول کنیم که فقط یک چیز خلق کرده و دیگر توانایی خلق ندارد
بلکه باید خلقش از طریق ان واحد حتما صورت بگیرد
این خدا ناتوان است در خلق و نیازمند مخلوق اول خودش
من نمی دونم فلاسفه چگونه اینها رو توجیه می کنند ولی از نظر عقلی
برای من قابل قبول نیست این خدای محتاج وناتوان در خلق

از ان گذشته ایات قران اینها رو نمی گوید
ایا موردی اشاره به این نظرات فلاسفه در قران هست؟

اگر هست ممنون می شم ایاتی را در این باره ذکر کنید

با تشکر

"ام جعلوا لله شرکاء خلقوا کخلقه فتشابه الخلق علیهم"-> منظور از این شرکاء آنهایی هستند که عربهای آن زمان می پرستیدند و نیز طرز برخورد آنها با بتها با دانشمندان دینی شیعه در حال حاضر فرق داشته. در عالم خالقهایی هستند که در طول اراده خدا و با امرش امور را تدبیر می کنند (فرشتگان و وجودهای عالم بالا) و نیز کسانی هستند مانند مخترعان نام آشنا و گمنام که آنها هم حتی بدون در نظر داشتن فرمان خدا چیزهایی خلق می کنند که ساخته ها و نتایج کار آنها همگی در واقع خلق خدا هستند.
"تبارک الله احسن الخالقین"-> بنا بر این آیه خالقهایی در عالم وجود هستند.
"و خلقنا لهم من مثله ما یرکبون"-> زیردریایی، هواپیما و اتومبیل و ... الان خلق شده اند، ولی از آسمان نیفتاده اند.
"انا کل شی خلقناه بقدر"-> خالقها بیشتر از یکی هستند
"ما کنت متخذ المضلین عضدا"-> غیر از گمراه کنندگان وجودهایی می توانند یاور الله باشند

به نام یزدان بخشاینده بخشایشگر
ببینید، خداوند تنها و یکتاست، نادیدنی و بی‌نظیر!
پس هر چیزی جز او، آفریده او هستند و او خودش ذات خودش هست
اما جز او، همه آفریده‌ها، در خود روشنی و نشانه و سخن و روان او را دارند و به این شکل خداوند در همه جا حضور دارد و بر هر چیزی تواناست و بر هر چیزی پیروز هست.

بی نظیر;423322 نوشت:
اینکه معتقد باشیم از واحد تنها یک واحد صادر می شود و بعد او را خالق بدانیم نه خدا را
محدودیت ایجاد کردن برای خداوند است
یعنی خدایی را قبول کنیم که فقط یک چیز خلق کرده و دیگر توانایی خلق ندارد
بلکه باید خلقش از طریق ان واحد حتما صورت بگیرد
این خدا ناتوان است در خلق و نیازمند مخلوق اول خودش
من نمی دونم فلاسفه چگونه اینها رو توجیه می کنند ولی از نظر عقلی
برای من قابل قبول نیست این خدای محتاج وناتوان در خلق

سلام
این اشکال را متکلمین همواره مطرح می کرده اند که قاعده الواحد با قدرت مطلق خداوند سازگاری ندارد
اما پاسخ:
قاعدة «الواحد» منافاتي با قدرت مطلقة خداوند ندارد.[1]

قاعده «الواحد» مستلزم محدود بودن قدرت خداوند نبوده و هيچ منافاتي با قدرت مطلقه الهي ندارد؛ زيرا صدور بي واسطة چند معلول از واجب تعالي به مقتضاي برهاني که براي اثبات قاعده «الواحد» اقامه شد محال و غيرممکن است، قدرت هرچند که مطلق و بي حدّ باشد، به محال تعلق نمي گيرد، چرا که محال و ممتنع بطلان صرف است، و هيچ شيئيتي ندارد که گفته شود ان الله علی کل شیء قدیر.
پس همانگونه که قدرت خداوند بر ايجاد ضدين در يک موضوع واحد تعلق نمي گيرد، در عين حال اين به معناي محدود بودن قدرت خداوند نبوده بلکه بخاطر عدم قابليت ضدين براي اجتماع در يک موضوع مي‌باشد، همچنين عدم تعلق قدرت خداوند بر ايجاد بي واسطة دو معلول، بخاطر امتناع صدور کثير بما هو کثير از واحد بما هو واحد بوده و در يک کلمه: تعلق نگرفتن قدرت خداوند بر ايجاد چنين اموري بخاطر ضعف قابل است، نه عجز فاعل.
پس قدرت مطلقة الهي بر اطلاق خود باقي است، و هر موجود يا بدون واسطه معلول خداوند است، و يا با واسطه معلول او مي‌باشد، يعني معلول معلول اوست؛ و معلول معلول يک شيء واقعاً و حقيقتاً معلول آن شيء است.


[/HR][1] برخي از راه معاوضه بر قاعده «الواحد» اعتراض کرده اند که: لازمة اين قاعده آن است که واجب تعالي فقط قدرت و توانايي بر ايجاد يک معلول داشته باشد و نه بيشتر، و اين به معناي تقييد قدرت خداوند ومحدود ساختن آن است؛ در حالي که با برهان ثابت گشته است که قدرت خداوند مطلق و نامحدود بوده و عين ذات متعالي او مي‌باشد.

بی نظیر;423322 نوشت:
از ان گذشته ایات قران اینها رو نمی گوید
ایا موردی اشاره به این نظرات فلاسفه در قران هست؟

وَ مَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ
و أمر ما تنها يكى، آن هم به سرعت چشم گرداندن است

[="Navy"]

sonofgod;423338 نوشت:
به نام یزدان بخشاینده بخشایشگر
ببینید، خداوند تنها و یکتاست، نادیدنی و بی‌نظیر!
پس هر چیزی جز او، آفریده او هستند و او خودش ذات خودش هست
اما جز او، همه آفریده‌ها، در خود روشنی و نشانه و سخن و روان او را دارند و به این شکل خداوند در همه جا حضور دارد و بر هر چیزی تواناست و بر هر چیزی پیروز هست.

سلام
مطلب شما صحیح است و ضدیتی با سخن ما ندارد[/]

ملاصدرا;423296 نوشت:

با عرض سلام و ادب
من متوجه وجه شباهت این قاعده با عقاید سایر ادیان نشدم.اما این که فرمودید منطقی به نظر نمی رسد باید از شما پرسیده شود آیا اصلا مطالعه فلسفی داشته اید و دلایل و ادله برای این نظر را شنیده اید و یا صرفا نتایج آن را شنیده اید و به خاطر ندانستن مبانی این مطلب آن را غیر منطقی می دانید؟ و یا اینکه برای رد این قاعده برهان عقلی دارید و با برهان عقلی آن را غیر منطقی می خوانید؟؟

متقابلا عرض سلام و ادب خدمت شما

شباهتش با سایر ادیان در اینست که آنها هم با تاویل نابجا و تحریف آیاتشان به انحراف کشیده شدند. از آنجا گفتم منطقی به نظر نمیرسه که با هیچ یک از آموزه های دینی ما سنخیت ندارد.

در اینکه از خداوند فقط یک معلول سر زده باشد شاید اشکالی نباشد اما اینکه این معلول خود آفریننده جهان باشد با اولین اصل از اصول دین ما یعنی توحید مغایرت دارد. در باب توحید، عقل فقط میتواند بپذیرد یا نپذیرد اما ساختن قانون و قاعده کار عقل نیست. عقل فقط میتواند با استفاده از دانسته های خود مجهولاتش را در حد فهم استخراج کند...

پس فقط میتوان گفت از آنجا که جهان روی اصل سبب و اسباب خلق شده است آن حضرت مسبب بوجود آمدن جهان هستی میباشند یعنی اگر خداوند چنین موجود کاملی را نمیافرید جهان آفرینش موجودیت پیدا نمیکرد. چنانکه در احادیث هم آمده زمین هیچ زمانی از حجت خدا خالی نخواهد بود و اگر چنین شود بلافاصله نابود خواهد شد.

پس این نیاز آفریده ها را به واسطه فیض میرساند نه نیاز پروردگار به آن را تا مجبور باشیم بگوییم که صادر اول باید خود خالق باشد.

ملاصدرا;423296 نوشت:

برای من غیر خدا را اولیاء گرفتن را معنا کنید که معاذ الله مثل وهابی ها از این آیات برداشت نداشته باشیم.


اولیاء در اینجا فقط شرکاء نیست و میتواند هر کسی که ولایت الهی دارد هم معنا شود.

میفرماید:

قل افاتخذتم من دونه اولیاء لایملکون لانفسهم نفعا ولاضرا


و در جای دیگر به پیامبرش دستور میدهد به آنها بگو که من مالک هیچ سود و زیانی برای خویش نیستم مگر آنچه که خدا بخواهد


قل لا املک لنفسی نفعا ولاضرا الا ماشاءالله

ادامه دارد...

ملاصدرا;423296 نوشت:
واسطه فیض هستند یعنی چه؟؟ آیا خلقت و وجود خود برتر از عدم بودن نیست و بنا بر این فیض به حساب نمی آید؟؟ حال چگونه این واسطه فیض در فیض خلقت شرکت دارد بدون آنکه ما مشرک شده باشیم؟؟

در زیارت جامعه کبیره، واسطه فیض را چنین شرح میدهد:

و أنتم نورالأخیار ... بکم فتح الله و بکم یختم [الله] و بکم ینزّل الغیث و بکم یمسک السماء أن تقع علی الأرض إلاّ بإذنه؛
و شما نور برگزیدگان هستید ...
به واسطه شما خدا آغاز کرد و به واسطه شما به پایان رسانید، و به واسطه شما باران نازل می‌شود و به واسطه شما
آسمان می‌ماند و بر زمین نمی‌افتد، مگر به اذن خداوند.

و حضرت حجت در پاسخ کسانی که بر سر جانشینی امام عسکری(علیه السلام) اختلاف داشتند، نوشت:

نحن صنائع ربّنا والخلق بعد صنائعنا ؛
ما دست‌پروردگان بي‌واسطه خداوند و دیگران دست‌پرورده ما هستند.

و امام صادق(علیه السلام) فرمودند:

بنا أثمرت الأشجار و أینعت الثمار و جرت الأنهار و بنا ينزل غیث السماء و ينبت عشب الأرض... ؛
به واسطه ما درختان میوه می‌دهند و میوه‌ها به بار می‌نشينند و نهرها جاری می‌شود، و به واسطه ما باران آسمان می‌بارد و گیاه زمین می‌روید.


ملاصدرا;423296 نوشت:

اگر فرضا کاری را هم پیامبر انجام داده باشد می توان آن را به خدا نسبت داد مثل این آیه که فعل پیامبر را به خدا نسبت داده که پیامبر تو این کار را وقتی این کار را انجام دادی انجام ندادی! بلکه خدا انجام داد
وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ

بله میتوان نسبت داد اما آیا

شما میتوانید آیه یا حدیثی بیاورید که بگوید پیامبر اکرم صلوات الله علیه واله خالق جهان هست؟

ادامه دارد...

ملاصدرا;423296 نوشت:

اولا فلاسفه مطالب را با استدلال و برهان عقلی می پذیرند و با استدلال و برهان عقلی هم اگر مطلبی را قبول نکنند قبول نمی کنند و تابع عقل هستند که دری است از در بهشت و هرگز عقل در جهنم نیست و دلیل اینکه بهشت یک در بیشتر از جهنم دارد همین است که عقل فقط به سمت بهشت هدایت می کند(وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ)

آیا ادعای عقلانیت کافیست برای اثبات صحت نظریه ای؟

ملاصدرا;423296 نوشت:

ثانیا هیچ یک از فلاسفه غیر خدا را خالق جهان و یا هیچ موجود دیگری نمی دانند و خدا را علت العلل می دانند


همه ادیان تحریف شده ، حتی شیطان پرستان هم خدا رو بعنوان خالق قبول دارند.


ملاصدرا;423296 نوشت:

ثالثا برهان شما برای عدم پذیرش مثل این است که اگر کسی فقط به خدا متوسل شود هرگز گمراه نمی شود اما اگر به اهل بیت که غیر خدا هستند متوسل شود و توسل به آن ها عملی باطل باشد خود را گمراه کرده اند!!

خیر . شما مباحث رو با هم قاطی کردید. درست است که مخلوقات هم میتوانند خلقتی داشته باشند اما چنین نیست که کلا خداوند دست از خلقت کشیده باشد و سمت خالقیتش رو به مخلوقش واگذار کند.

سوال:

آيا اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ خالق هستند؟

پاسخ :

در پاسخ اين پرسش دو نكته را يادآور مي‌شويم:

1. يكي از اصول دين اسلام كه با سايراديان ابراهيمي مشترك است مقام توحيد است. اصل توحيد مراتب مختلفي از جمله توحيد در پرستش، توحيد در خالقيت، توحيد در ربوبيت و اداره­ي جهان را شامل مي‌شود. توحيد در خالقيت به اين معنا است كه هيچ آفرينندة مستقلي در جهان به جزء خداوند باريتعالي وجود ندارد. لذا تنها خالق هستي از جمله انسانها، خداي عزوجل مي‌باشد. اين حقيقت در آيات متعددي از قرآن كريم مورد تصريح قرار گرفته است، از جمله «قل الله خالق كلّ شيي ...»[1] اي پيامبر بگو كه خداوند خالق همه چيز است.
و در جاي ديگر مي‌فرمايد: «يا ايها الناس اذكروا نعمت الله عليكم هل من خالق غير الله»
[2] اي مردم نعمت‌هاي الهي را بياد آوريد آيا خالقي به جز خدا وجود دارد؟

پس اصل توحيد بحث آفرينش و خلقت را تنها به خداوند منحصر مي‌داند و خالق ديگري حتي اهل بيت و پيامبران و فرشتگان را نفي مي‌كند.

2. شكي نيست كه اهل بيت و خاندان رسالت از جايگاه ويژه‌اي نزد خداوند بر‌خوردارند كه به اين جايگاه ويژه در آيات متعددي از قرآن كريم اشاره شده است. از جمله آية «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً[3]ً» اما اين جايگاه ويژه، به گونه‌اي نيست كه اصل توحيد الهي را مخدوش نمايد و در تعارض با آن بر آيد.

نتيجه آنكه همانگونه كه خداوند متعال در آيات قرآن كريم جايگاه ويژه‌اي را براي اهل بيت (ع) قائل شده است در عين حال مسأله توحيد در آفرينش را نيز به تصريح بيان داشته است و هرگونه خلقت و آفرينش را از ناحية غير خود نفي كرده است.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. آموزش عقايد، استاد محمد تقي مصباح، ج 1، بخش اول، ناشر: مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، چ 13، 74.
2. طراحي نو در تدريس عقايد اسلامي سطح يك، امامي و آشتياني، ج 1.

http://www.andisheqom.com/Files/faq.php?level=4&id=4762&urlId=2134

بدتر از این چیزی نیست که بعد از عمری توهم پرستش خدا تو قبر از آدم بپرسند خالقت کیه بگه پیامبر

سلام به همگی دوستان عزیز .

خدا را گواه می گیریم قصد دخول در اختلافات متکلمین و فلاسفه را ندارم ولی می خوام به چند نکته اشاره کنم که یقین دارم بعضی از دوستان از آن بی اطلاع هستند و لازمه بدانند خصوصا کسانی که در این وادی گام بر می دارند .

ببینید دوستان عزیز کلام اصیل و پر ارج شیعه چهار دوره را به خود دیده است.

[=Calibri]1. دوره اصالت و استقلال . که در ضمن این دوره کلام شیعی شکل گرفت .

[=Calibri]2. مرحله رقابت و اختلاط .

بیش از این ادامه نمی دهم می خوام به نکته ی مهمی اشاره کنم .

تقریبا در اواسط دهه پنجم کلام شیعی شکل تازه ایی به خود گرفت ( حال کار ندارم کلام معتزلی و اشعری در این دروه در چه حالی است و غزالی و فخر رازی چه کاری کرده اند)

با آمدن دو متکلم قدر شیعی که در عین حال فیلسوفان بزرگ و به نامی هستند به نام خواجه نصیر الدین طوسی و ابن میثم بحرانی کلام شیعی را وارد مرحله جدیدی کرده اند.

این دو بزرگوار که از مفاخر متکلمین و فلاسفه شیعه هستند از مفاهیم و اصطلاحات فلسفی استفاده کردند ( مثل ممکن و واجب , جوهر فرد و مفاهیم لفظی اصطلاحی از این قبیل ) ولی به شدت با لوازم فاسد فلاسفه تاختند مثل قدم عالم , معاد روحانی و غیره .

شما ببنید خواجه نصیر یا علامه حلی از الفاظ و مفاهیم فلسفه استفاده می کنند ولی به شدت با آراء فلاسفه مخالفت می کنند و آنها را رد می کنند ( عرض کنم مثل فاعل مختار , معاد روحانی , بحث اراده و ...)

لذا جناب صدرا عزیز هرگز متکلم قدر و فیلسوف بزرگ خواجه قاعده التقاطی و متاخر الواحد لا یصدر عنه الا الواحد را نمی پذیرد هر چند که به توضیح و تبین آن می پردازد لا اقل خیلی از لوازم آن را نمی پذیرد.

فرمودید : متکلمین همیشه اما : بله از زمان ائمه اطهار صلوات الله علیهم خود و اصحاب بی بدیل و بی نظیر آنها چون متکلم پر آوازه جهان اسلام ( و حتی غرب در برابر ایشان کرنش می کنند ) هشام بن حکم و همچنین شاگردان ایشان چون یونس بن عبد الرحمن با فلاسفه و افکار فلسفی ( که وارد عالم اسلام شده بود و کتب افلاطون و ارسطو و امثال اینا به عربی ترجمه می شد ) به مبارزه بر خواستند.

اما دوستان یه نکته دیگر را هم باید بدانند – جسارت نشه یه وقتی همانگونه که عرض کردم منظورم کسانی که نمی دانند بدانند - و آن این که هستند متکلمینی که میل شدید به فلسفه دارند ما اسم آنها را متکلمین التقاطی ( البته نه به معنای منفی آن ) نام گذاری می کنیم .

جناب صدرا مساله و قاعده فیض هم فرق دارد با قاعده الواحد هر چند به هم نزدیکن ولی تفاوتهای خیلی ریزی هم با یکدیگر دارند. ( من حتی قاعده فیض را هم قبول ندارم با توضیحی که بعدا خواهم داد )

خواهشن دوستان کسی فکر نکند می خوام فلسفه را نقد کنم فقط تذکر آن نکته را لازم دیدم .

جناب برادر بزرگوار آقای امین خوب آمدی ولی همانگونه که گفتم اگر ریشه و تاریخ این قاعده بررسی شود ( و ای کاش وقتشو داشته باشید و آن را تحقیق کنید ) بعد به تحلیل و بررسی و نقد آن می پردازیم .

[="Tahoma"]

بی نظیر;423322 نوشت:
من مبانی این مطلب را از روی مطالب جناب ملاصدرا خواندم
اما به نظرم زیاد عقلانی نیست

اینکه معتقد باشیم از واحد تنها یک واحد صادر می شود و بعد او را خالق بدانیم نه خدا را
محدودیت ایجاد کردن برای خداوند است
یعنی خدایی را قبول کنیم که فقط یک چیز خلق کرده و دیگر توانایی خلق ندارد
بلکه باید خلقش از طریق ان واحد حتما صورت بگیرد
این خدا ناتوان است در خلق و نیازمند مخلوق اول خودش
من نمی دونم فلاسفه چگونه اینها رو توجیه می کنند ولی از نظر عقلی
برای من قابل قبول نیست این خدای محتاج وناتوان در خلق

از ان گذشته ایات قران اینها رو نمی گوید
ایا موردی اشاره به این نظرات فلاسفه در قران هست؟

اگر هست ممنون می شم ایاتی را در این باره ذکر کنید

با تشکر


سلام
ایشان نگفتند چطور محمد ص صادر اول است باید این را باز می کردند و شرح می دادند
صادر اول در ذات باریتعای مندک و فانی است لذا فعل او فعل حق تعالی است
به هر حال وقتی ما می پذیریم که در بعدی کوچکتر یک انسان می آید یک موجود جدید می آفریند مثلا یک ابزار یا وسیله ای می سازد خالقیت را برای او پذیرفته ایم و فرق نمیکند که گستره این خالقیت چه اندازه است بلکه مهم تحقق خالقیت است
خوب آیا این خالقیت نفی خالقیت خداست ؟
خیر نیست
اتفاقا خدای متعال برای خلق مرکبها ( وسیله سواری ) بعد از نام بردن اسب و قاطر می فرماید چیزهایی می آفریند که اکنون شما نمی دانید
مثل اینکه می خواهد بفرماید وسیله های سواری امروزی مثل اتومبیل هم آفرینش اوست
و این یک حقیقت است که انسان یا هر موجود دیگر به نحو محل تجلی صفات الهی در تحقق امور دخیل میشود و نه به نحو مستقل
والله الموفق

خداند خالق آسمان ها وزمین و همه موجودات است و این خلقت به برکت و فیض وجود حضرت محمد و آل طاهرینش ایجاد شد "لولاک لما خلقت الافلاک"

[="Navy"]

.امین.;423466 نوشت:
در اینکه از خداوند فقط یک معلول سر زده باشد شاید اشکالی نباشد اما اینکه این معلول خود آفریننده جهان باشد با اولین اصل از اصول دین ما یعنی توحید مغایرت دارد. در باب توحید، عقل فقط میتواند بپذیرد یا نپذیرد اما ساختن قانون و قاعده کار عقل نیست. عقل فقط میتواند با استفاده از دانسته های خود مجهولاتش را در حد فهم استخراج کند...

سلام
برای ما مغایرت آن با اصل توحیدرا اثبات کنید.فعل صادر اول همان فعل خداوند است.
اما اینکه می گویید عقلنیم تواندقاعده بسازد و ... می توانید به همان لینک هایی که ارایه شد رجوع کنید که ثابت میوشود که محال عقلی است از موجودی واحد بما هو واحد موجودی کثیر صادر شود.
.امین.;423466 نوشت:
پس فقط میتوان گفت از آنجا که جهان روی اصل سبب و اسباب خلق شده است آن حضرت مسبب بوجود آمدن جهان هستی میباشند یعنی اگر خداوند چنین موجود کاملی را نمیافرید جهان آفرینش موجودیت پیدا نمیکرد. چنانکه در احادیث هم آمده زمین هیچ زمانی از حجت خدا خالی نخواهد بود و اگر چنین شود بلافاصله نابود خواهد شد.

این هم همان سخن ماست البته فقط الفاظ تغییر کرده و گرنه تفاوتی وجود ندارد
.امین.;423466 نوشت:
س این نیاز آفریده ها را به واسطه فیض میرساند نه نیاز پروردگار به آن را تا مجبور باشیم بگوییم که صادر اول باید خود خالق باشد.

اگر مشکل شما در قاعده الواحد است خوب می توانید با دلیل عقلی آن را رد کنید...
منتظر ادله شما بر رد این برهان و استدلال فلاسفه هستیم...
.امین.;423466 نوشت:
اولیاء در اینجا فقط شرکاء نیست و میتواند هر کسی که ولایت الهی دارد هم معنا شود.

میفرماید:

قل افاتخذتم من دونه اولیاء لایملکون لانفسهم نفعا ولاضرا

و در جای دیگر به پیامبرش دستور میدهد به آنها بگو که من مالک هیچ سود و زیانی برای خویش نیستم مگر آنچه که خدا بخواهد

قل لا املک لنفسی نفعا ولاضرا الا ماشاءالله


عرض شد که معنای شریک گرفتن و غیر خدا را ولی گرفتن این است که چند ولی در عرض هم ولی بگیریم و نه اینکه اولیاء که در طول هم هستند مثل إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ
و در مورد آیه دوم هم که واضح است که می گوید الا ما شاء الله و ما هم همان را در مورد ایشان می گوییم
درباره این آیه و دلالت آن بر رد قاعده الواحد به اندازه کافی توضیح داده شد و توضیح اضافه اتلاف وقت است فقط متن زیر را اسپم می کنم
aminj;423333 نوشت:
"ام جعلوا لله شرکاء خلقوا کخلقه فتشابه الخلق علیهم"-> منظور از این شرکاء آنهایی هستند که عربهای آن زمان می پرستیدند و نیز طرز برخورد آنها با بتها با دانشمندان دینی شیعه در حال حاضر فرق داشته. در عالم خالقهایی هستند که در طول اراده خدا و با امرش امور را تدبیر می کنند (فرشتگان و وجودهای عالم بالا) و نیز کسانی هستند مانند مخترعان نام آشنا و گمنام که آنها هم حتی بدون در نظر داشتن فرمان خدا چیزهایی خلق می کنند که ساخته ها و نتایج کار آنها همگی در واقع خلق خدا هستند.
"تبارک الله احسن الخالقین"-> بنا بر این آیه خالقهایی در عالم وجود هستند.
"و خلقنا لهم من مثله ما یرکبون"-> زیردریایی، هواپیما و اتومبیل و ... الان خلق شده اند، ولی از آسمان نیفتاده اند.
"انا کل شی خلقناه بقدر"-> خالقها بیشتر از یکی هستند
"ما کنت متخذ المضلین عضدا"-> غیر از گمراه کنندگان وجودهایی می توانند یاور الله باشند

.امین.;423470 نوشت:
در زیارت جامعه کبیره، واسطه فیض را چنین شرح میدهد:

واسطه فیض بودن ائمه را با برهان عقلی ثابت کنید البته اگر به همین روایات هم دقت شود موید همان قاعده الواحد است!
واسطه فیض بودن نتیجه قاعده الواحد است.شما نتیجه را قبول کرده اید و منکر اصل هستید که باز هم از شما می خواهم برای رد قاعده الواحد برهان عقلی اقامه کنید و ادله حکما را رد کنید.
.امین.;423470 نوشت:
بله میتوان نسبت داد اما آیا شما میتوانید آیه یا حدیثی بیاورید که بگوید پیامبر اکرم صلوات الله علیه واله خالق جهان هست؟

اولا نیازی نیست تمام مطالب در کتاب و سنت باشد که هست اگر همه چیز به طور آشکار در آن بود دیگر دستور به تدبر و تفکر در آفاق و انفس بیهوده می شد
ثانیا طبق کلام نورانی معصومین عقل حجت و رسول باطنی است و ما سخن رسول باطنی را برای شما آوردیم که منظر هستیم شما با استفاده از همین رسول باطنی قاعده الواحد را رد کنید
ثالثا ظاهرا من قاعده را بد توضیح دادم به این مطلب جناب حامد دقت کنید:
صادر اول در ذات باریتعای مندک و فانی است لذا فعل او فعل حق تعالی است
به هر حال وقتی ما می پذیریم که در بعدی کوچکتر یک انسان می آید یک موجود جدید می آفریند مثلا یک ابزار یا وسیله ای می سازد خالقیت را برای او پذیرفته ایم و فرق نمیکند که گستره این خالقیت چه اندازه است بلکه مهم تحقق خالقیت است
خوب آیا این خالقیت نفی خالقیت خداست ؟
خیر نیست
اتفاقا خدای متعال برای خلق مرکبها ( وسیله سواری ) بعد از نام بردن اسب و قاطر می فرماید چیزهایی می آفریند که اکنون شما نمی دانید
مثل اینکه می خواهد بفرماید وسیله های سواری امروزی مثل اتومبیل هم آفرینش اوست
و این یک حقیقت است که انسان یا هر موجود دیگر به نحو محل تجلی صفات الهی در تحقق امور دخیل میشود و نه به نحو مستقل
.امین.;423471 نوشت:
آیا ادعای عقلانیت کافیست برای اثبات صحت نظریه ای؟

قبلا مقالات که اثبات قاعده الواحد را می کرد معرفی شد اما پاسخ عقلانی بر رد آن نیست پس ظاهرا منکران قاعده برهانی ندارند و فقط نمی توانند بپذیرند چون که حقایق بر بسیاری سنگین و سخت است البته منظورم شما نیست اما پیامبر هم مشرکان را وقتی به خدا که امری فطری بود دعوت می کرد نمی پذیرفتند و دلیلی بر نپذیرفتن هم نداشتند فقط این مطالب برای آنها سنگین بود و ظرفیت پذیرش را نداشتند كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ[/]

.امین.;423471 نوشت:
همه ادیان تحریف شده ، حتی شیطان پرستان هم خدا رو بعنوان خالق قبول دارند.

استدلال شما این است که چون همه ادیات تحریف شده اند پس حکما هم دین را تحریف کرده اند و بسیار واضح است که غلط است
اما اینکه دیگران خدا را به عنوان خالق قبول دارند!
بله بت پرستان هم خدا را خالق می دانند(وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ) اما بت ها را عبادت می کنند و این باعث شرک آنها است (مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ )
.امین.;423471 نوشت:
توحيد در خالقيت به اين معنا است كه هيچ آفرينندة [HL]مستقلي[/HL] در جهان به جزء خداوند باريتعالي وجود ندارد.

به واژه مستقل دقت شود!
بار ها این مسئله مستقل و در طول اراده هم بودن و تفاوت آن ها توضیح داده شد
.امین.;423471 نوشت:
پس اصل توحيد بحث آفرينش و خلقت را تنها به خداوند منحصر مي‌داند و خالق ديگري حتي اهل بيت و پيامبران و فرشتگان را نفي مي‌كند.

چه نوع خالقیتی را از پیامبران نفی می کند؟؟ خالقیت مستقل
مثلا خالقیت در طول خالقیت خدا در قرآن فراوان وجود دارد و اصلا نفی نشده مثلا أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ
.امین.;423471 نوشت:
نتيجه آنكه همانگونه كه خداوند متعال در آيات قرآن كريم جايگاه ويژه‌اي را براي اهل بيت (ع) قائل شده است در عين حال مسأله توحيد در آفرينش را نيز به تصريح بيان داشته است [HL]و هرگونه خلقت و آفرينش را از ناحية غير خود نفي كرده است.[/HL]

بار ها بیان شد که آنچه که نفی شده هر گونه آفرینش است و منظور آفرینش مستقل است نه آفرینشی که در طول اراده خداست مثل همان آیه که بیان شدأَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ
.امین.;423471 نوشت:
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. آموزش عقايد، استاد محمد تقي مصباح، ج 1، بخش اول، ناشر: مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، چ 13، 74.
2. طراحي نو در تدريس عقايد اسلامي سطح يك، امامي و آشتياني، ج 1.

جالب اینجاست همین منابع برای مطالعه بیشتر هم نوشته کسانی است که از قاعده الواحد سخن گفته و آن را اثبات کرده مثلا آموزش فلسفه محمد تقی مصباح و ...
تمام این افرادی که به اینگونه سوالات پاسخ می دهند یا فلسفه خوانده اند و یا آشنایی با فلسفه دارند و گرنه اگر از متکلمین یکی از این ایراداتی که مثلا فلاسفه غرب به خدا بگیرند پرسیده شود قادر به پاسخگویی نخواهند بود
.امین.;423471 نوشت:
بدتر از این چیزی نیست که بعد از عمری توهم پرستش خدا تو قبر از آدم بپرسند خالقت کیه بگه پیامبر

تا آنجایی که می دانیم در قبر می پرسند من ربک؟ و نیم پرسند من خالقک
در ضمن حکما و عرفا غیر خدا را نمی بینند که بخواهند جوابی غیر از خدا به این پرسش بدهند پس سایرین باید نگران باشند که چه جوابی به این سوال می دهند.

یونس بن عبد الرحمن;423478 نوشت:
خدا را گواه می گیریم قصد دخول در اختلافات متکلمین و فلاسفه را ندارم ولی می خوام به چند نکته اشاره کنم که یقین دارم بعضی از دوستان از آن بی اطلاع هستند و لازمه بدانند خصوصا کسانی که در این وادی گام بر می دارند .

سلام
برای بحث اختلاف فلاسفه و عرفا می توانید به این تاپیک رجوع کنید http://www.askdin.com/thread32999.html
اصلا بحث ما حکما و متکلمین نیست بلکه بحث ما این است که حکما مطلبی را بیان می کنند و برهانی برای آن می آورند
یا برهان آن ها صحیح است که آن را می پذیریم و یا غلط است که آن را با برهان عقلی رد می کنیم.

حال شما اگر قاعده را قبول ندارید با برهان عقلی به استدلال حکما پاسخ دهید و ادله حکما را رد کنید.

حامد;423528 نوشت:
سلام
ایشان نگفتند چطور محمد ص صادر اول است باید این را باز می کردند و شرح می دادند
صادر اول در ذات باریتعای مندک و فانی است لذا فعل او فعل حق تعالی است
به هر حال وقتی ما می پذیریم که در بعدی کوچکتر یک انسان می آید یک موجود جدید می آفریند مثلا یک ابزار یا وسیله ای می سازد خالقیت را برای او پذیرفته ایم و فرق نمیکند که گستره این خالقیت چه اندازه است بلکه مهم تحقق خالقیت است
خوب آیا این خالقیت نفی خالقیت خداست ؟
خیر نیست
اتفاقا خدای متعال برای خلق مرکبها ( وسیله سواری ) بعد از نام بردن اسب و قاطر می فرماید چیزهایی می آفریند که اکنون شما نمی دانید
مثل اینکه می خواهد بفرماید وسیله های سواری امروزی مثل اتومبیل هم آفرینش اوست
و این یک حقیقت است که انسان یا هر موجود دیگر به نحو محل تجلی صفات الهی در تحقق امور دخیل میشود و نه به نحو مستقل
والله الموفق

ملاصدرا;423400 نوشت:
سلام
این اشکال را متکلمین همواره مطرح می کرده اند که قاعده الواحد با قدرت مطلق خداوند سازگاری ندارد
اما پاسخ:
قاعدة «الواحد» منافاتي با قدرت مطلقة خداوند ندارد.[1]

قاعده «الواحد» مستلزم محدود بودن قدرت خداوند نبوده و هيچ منافاتي با قدرت مطلقه الهي ندارد؛ زيرا صدور بي واسطة چند معلول از واجب تعالي به مقتضاي برهاني که براي اثبات قاعده «الواحد» اقامه شد محال و غيرممکن است، قدرت هرچند که مطلق و بي حدّ باشد، به محال تعلق نمي گيرد، چرا که محال و ممتنع بطلان صرف است، و هيچ شيئيتي ندارد که گفته شود ان الله علی کل شیء قدیر.
پس همانگونه که قدرت خداوند بر ايجاد ضدين در يک موضوع واحد تعلق نمي گيرد، در عين حال اين به معناي محدود بودن قدرت خداوند نبوده بلکه بخاطر عدم قابليت ضدين براي اجتماع در يک موضوع مي‌باشد، همچنين عدم تعلق قدرت خداوند بر ايجاد بي واسطة دو معلول، بخاطر امتناع صدور کثير بما هو کثير از واحد بما هو واحد بوده و در يک کلمه: تعلق نگرفتن قدرت خداوند بر ايجاد چنين اموري بخاطر ضعف قابل است، نه عجز فاعل.
پس قدرت مطلقة الهي بر اطلاق خود باقي است، و هر موجود يا بدون واسطه معلول خداوند است، و يا با واسطه معلول او مي‌باشد، يعني معلول معلول اوست؛ و معلول معلول يک شيء واقعاً و حقيقتاً معلول آن شيء است.

سلام

فرض کنیم حرف شما صحیح (برهان خلف ) و حضرت محمد اولین خلق است

و خالق کل هستی و کائنات

بفرمایید ایا این خدای جدید یعنی حضرت محمد
خودش را به پیامبری بر گزید ؟ ایا ان 40 سال اولیه خبر نداشت خدا است ؟
در غار حرا خوش بر خودش ایه فرستاد ؟ قران را خودش بر خودش نازل کرد ؟
و سوالات بیشمار دیگر از این دست

موفق باشید

[="Tahoma"]

بی نظیر;423768 نوشت:
سلام

فرض کنیم حرف شما صحیح (برهان خلف ) و حضرت محمد اولین خلق است

و خالق کل هستی و کائنات

بفرمایید ایا این خدای جدید یعنی حضرت محمد
خودش را به پیامبری بر گزید ؟ ایا ان 40 سال اولیه خبر نداشت خدا است ؟
در غار حرا خوش بر خودش ایه فرستاد ؟ قران را خودش بر خودش نازل کرد ؟
و سوالات بیشمار دیگر از این دست

موفق باشید


سلام
اول اینکه کسی نگفت حضرت خداست بلکه گفته شد خالق اند
ثانیا وجود مقدس حضرت در سیر صعودی خود به صادر اول متصل و با او اتحاد یافته است و به جهت اتحاد با آن مقام است که هرچیزی برای صادر اول قائل اند برای ایشان هم قائل اند بعبارت دیگر این مقام اصالتا از آن حقیقتی بنام صادر اول است که در هر دوره ای از ادوار حیات بشر در زمین یک یا دو نفر به حد اتصال به او تکامل می یابند و از جهت اتصال و اتحاد با او محکوم به حکم او میشوند
این شرحی بود که عرض کردم باید جناب ملاصدرا می فرمود تا مساله روشن شود
والله الموفق

حامد;423775 نوشت:
سلام
اول اینکه کسی نگفت حضرت خداست بلکه گفته شد خالق اند
ثانیا وجود مقدس حضرت در سیر صعودی خود به صادر اول متصل و با او اتحاد یافته است و به جهت اتحاد با آن مقام است که هرچیزی برای صادر اول قائل اند برای ایشان هم قائل اند بعبارت دیگر این مقام اصالتا از آن حقیقتی بنام صادر اول است که در هر دوره ای از ادوار حیات بشر در زمین یک یا دو نفر به حد اتصال به او تکامل می یابند و از جهت اتصال و اتحاد با او محکوم به حکم او میشوند
این شرحی بود که عرض کردم باید جناب ملاصدرا می فرمود تا مساله روشن شود
والله الموفق

پس بنا به گفته های شما صادر اول با محمد ص فرق داره

و اینکه محمد ص با سیر صعودی به او متصل شده و با او اتحاد یافته هم دلیل بر یکی شدن نیست

مثلا رودخانه به در یا می پیوندد و با او متهد می شود ایا رودخانه دریا می شود ؟
طبیعتا نیست می شود نه اینکه با او یکی شود

با تشکر

[="Tahoma"]

بی نظیر;423802 نوشت:
پس بنا به گفته های شما صادر اول با محمد ص فرق داره

و اینکه محمد ص با سیر صعودی به او متصل شده و با او اتحاد یافته هم دلیل بر یکی شدن نیست

مثلا رودخانه به در یا می پیوندد و با او متهد می شود ایا رودخانه دریا می شود ؟
طبیعتا نیست می شود نه اینکه با او یکی شود

با تشکر


سلام
این اتصال اتصال مادی نیست بلکه اتصال معنوی است و مستلزم اتحاد بلکه وحدت است
والله الموفق

حامد;423775 نوشت:
سلام
اول اینکه کسی نگفت حضرت خداست بلکه گفته شد خالق اند
ثانیا وجود مقدس حضرت در سیر صعودی خود به صادر اول متصل و با او اتحاد یافته است و به جهت اتحاد با آن مقام است که هرچیزی برای صادر اول قائل اند برای ایشان هم قائل اند بعبارت دیگر این مقام اصالتا از آن حقیقتی بنام صادر اول است که در هر دوره ای از ادوار حیات بشر در زمین یک یا دو نفر به حد اتصال به او تکامل می یابند و از جهت اتصال و اتحاد با او محکوم به حکم او میشوند
این شرحی بود که عرض کردم باید جناب ملاصدرا می فرمود تا مساله روشن شود
والله الموفق

سلام

بر فرض صحت و درست بودن حرف شما
من متوجه نشدم مسائل و سوالات زیر را

بفرمایید قران از جانب کیست ؟ صادر اول یا همان محمدص یا خدا ؟
محمد ص خودش خودش را به پیامبری بر گزیده ؟ خودش به خودش قران نازل کرده ؟

ممنون می شم توضیح دهید


با عرض سلام

قبل از هر چیز این نکته را متذکر بشم که پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم با انسان های عادی از نظر کسب معرفت و فضایل انسانی هیچ تفاوتی ندارند. نه تنها پیامبر اسلام بلکه دیگر انبیاء بزرگ اسلام و ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین. عصمت در این بزرگواران یک امر اکتسابی هست نه اجباری و همه مقام و منزلت والای ایشان از ناحیه زهد و مجاهدت با نفس و صبرشان است. در غیر اینصورت هیچ فضیلتی بر سایر انسانها نداشتند

بر این اساس شما با هر دلیلی که در مقام حضرت ختمی مرتبت غلو کنید باطل خواهد بود.

شما صادر اول رو بر اساس روایات هست که توانستید شخص پیامبر(ص) بدانید اما در بقیه راه به هیچ عنوان نمیتوانید برای اثبات عقیدتون به آیات و روایات رجوع کنید.

عقیده شیعه را هم که به نقل از آیت الله مصباح آوردم رد کردید با اینکه خود میگویید که ایشان قاعده الواحد سخن گفتند تازه آمدیم سر نقطه اول که بنده گفتم اگر قاعده الواحد صحیح باشد خالقیت پیامبر غلط است ولی شما قبول نمیکنید.

درباره آیه ای که فرمودید مربوط به مشرکین هست. بله شان نزول آیه شاید به مشرکین برگردد اما در هر زمانی مصداق خود را پیدا میکند. خیلی فرق است بین کلمه شرکاء و اولیاء اگر شرکاء بود حرف شما صحیح بود. مصادیق این مساله هم در طول تاریخ کم نبوده که به فرشتگان یا پیغمبر یا اولیاء الهی چنین نسبتهایی داده شده

بحث با شما بی نتیجه هست همانطور که از اول هم گفتم بنابراین همین جا تمامش میکنم

فقط در باره آخرین فرمایشتون بله سوال قبر من ربک هست و این کلمه خالق را هم دربر میگیرد. چرا که پاسخ آن اینست: ربنا الذی اعطی کلشی خلقه ثم هدی. چیزی که شما به یک بشر نسبت میدهید.

نکته آخر اینکه در روایات آمده زمانی که حضرت قائم عج الله تعالی فرجه الشریف ظهور میکنند مردم میگویند یک نفر آمده با دین جدید. فتامل

[="Navy"]

.امین.;423831 نوشت:
قبل از هر چیز این نکته را متذکر بشم که پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم با انسان های عادی از نظر کسب معرفت و فضایل انسانی هیچ تفاوتی ندارند. نه تنها پیامبر اسلام بلکه دیگر انبیاء بزرگ اسلام و ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین. عصمت در این بزرگواران یک امر اکتسابی هست نه اجباری و همه مقام و منزلت والای ایشان از ناحیه زهد و مجاهدت با نفس و صبرشان است. در غیر اینصورت هیچ فضیلتی بر سایر انسانها نداشتند

سلام
[SPOILER]... شهر مکه در ظلمت و سکوت سنگینی فرو رفته بود و اثری از حیات وفعالیت به چشم نمی خورد، تنها ماه، مطابق معمول آرام آرام از پشت کوههای سیاه اطراف، بالا آمده و شعاع کمرنگ و لطیف خود را بر روی خانه های ساده و خالی از تجمل و همچنین ریگزارهای دور شهر، پهن می کرد.کم کم شب از نیمه گذشت و نسیم لذت بخش و مطبوعی سرزمین تفتیده حجاز را فرا گرفت و آن را برای مدت کوتاهی آماده ی استراحت ساخت، ستارگان هم در این هنگام به این بزم بی ریا رونق و صفا بخشیده و به روی ساکنان شهر مکه لبخند می زدند!
کرانه افق مکه در آستانه سپیده سحر بود، ولی هنوز سکوت ابهام آمیزی بر شهر حکومت می کرد و همه در خواب بودند، فقط آمنه بیدار بود و دردی را که در انتظارش بود احساس می کرد... درد رفته رفته شدیدتر شد... ناگهان چند بانوی ناشناس و نورانی را در اطاق خویش دید که بوی خوشی از آنان به مشام می رسید. متحیر بود که ایشان کیانند و چگونه از در بسته داخل شده اند؟!... (1)
طولی نکشید که نوزاد عزیزش به دنیا آمد و بدین ترتیب دیدگان «آمنه » پس از ماهها انتظار در سحرگاه (2) هفدهم ربیع الاول به دیدار فرزندش روشن شد.
همه از این ولادت خوشحال بودند، ولی در این هنگام که «محمد، صلی الله علیه وآله » شبستان تاریک و خاموش آمنه را روشن می کرد جای همسر جوانش «عبدالله » خالی بود چون او در بازگشت از سفر شام در مدینه درگذشته و در همانجا به خاک سپرده شده و آمنه را برای همیشه تنها گذاشته بود (3) .
«محمد، صلی الله علیه وآله » به دنیا آمد و همراه با ولادت او حوادثی در آسمان و زمین و مخصوصا در مشرق
که مهد تمدن آنروز بود، پدیدار گردید.
کاخ با عظمت انوشیروان که شبحی از قدرت و سلطنت ابدی! را در نظرها مجسم می کرد و مردم به آن و صاحبش چشم دوخته بودند، آنشب لرزید و چهارده (4) کنگره آن فروریخت و آتشکده فارس (5) که شعله های آتش آن هزار سال زبانه می کشید یکباره خاموش شد.
خشکیدن دریاچه ساوه نیز منطقه عظیم دیگری را بیدار کرد! (6)
حلیمه دایه محمد، صلی الله علیه وآله
اعراب کودکان خویش را پس از تولد به دایه ای در میان قبایل اطراف شهر می سپردند تا هم در هوای آزاد و در محیط طبیعی صحرا پرورش یابند و هم لهجه فصیح عربی را - که در آن زمان، اصیل ترین جلوه آن در صحرا یافت می شد فرا گیرند. (7)
ازطرفی چون آمنه برای تغذیه فرزندش شیر نداشت، «عبدالمطلب » پدر بزرگ و کفیل «محمد، صلی الله علیه وآله » به فکر افتاد بانویی محترم و مطمئن را برای نگهداری محمد عزیز، یادگار فرزندش عبدالله، استخدام کند و پس از تحقیق کافی «حلیمه » را که از قبیله ی «بنی سعد» (قبیله یی که به شجاعت و فصاحت معروف بود) و از زنان پاکدامن و اصیل به شمار می آمد، برای این کار انتخاب کرد.
حلیمه، محمد را به قبیله خود برد و چون فرزند خویش در مراقبت او می کوشید.«قبیله بنی سعد» مدتی بود که در صحرا گرفتار قحطی بودند و صحرای خشک و آسمان خشک تر، فلاکت و فقر آنان را افزون ساخته بود.
از روزی که «محمد، صلی الله علیه وآله » به خانه حلیمه رفت، خیر و برکت به او رو آورد و زندگی او که با فقر و تنگدستی می گذشت، رو به بهبود گذارد و چهره رنگ پریده او و فرزندانش نور و طراوتی پیدا کرد. پستان خشک او پر از شیر شد و مرتع گوسفندان و شتران آن ناحیه خرم گشت. درحالیکه پیش ازآن مردم بسختی زندگی می کردند.
«محمد، صلی الله علیه وآله »، خود نیز بیش از دیگر کودکان رشد می کرد و از آنها چابکتر می دوید و مانند آنها شکسته حرف نمی زد.
چنان میمنت و برکت با او همراه بود که اطرافیانش بسهولت این حقیقت را درمی یافتند و به آن معترف بودند; به طوری که حارث همسر حلیمه به او می گفت: آیا می دانی چه فرزند مبارکی نصیب ما شده است؟... (8)
محمد، صلی الله علیه وآله، در طوفان حوادث
تازه شش (9) بهار از عمر «محمد، صلی الله علیه وآله » می گذشت که مادرش آمنه برای دیدار بستگان خود و شاید زیارت قبر شوهرش عبدالله شهر مکه را ترک گفت و به اتفاق محمد، صلی الله علیه وآله، به سوی مدینه روان گشت و پس از دیدار از نزدیکان خویش و تجدید عهد با مزار همسرش، پیش از رسیدن به مکه در محلی به نام «ابواء» درگذشت. (10)
بدین ترتیب محمد، صلی الله علیه وآله، در سنینی از عمر که هر کودکی احتیاج فراوان به محبتهای سرشار پدر و دامان پرمهر مادر دارد این هر دو را ازدست داد.
سیمای محمد، صلی الله علیه وآله

همانطوریکه ولادت پیامبر اسلام، صلی الله علیه وآله، و حوادث بعد از آن خارق العاده بود همچنین گفتار و کردار دوران کودکی آن حضرت او را از سایر کودکان ممتاز می ساخت. (11)
ابوطالب عموی محمد، صلی الله علیه وآله، می گفت: هرگز از محمد، صلی الله علیه وآله، دروغ و کار ناشایست و جاهلانه ندیدیم، نه بیجا می خندید و نه سخنان بیهوده می گفت و بیشتر تنها بود. (12)
هنگامیکه محمد، صلی الله علیه وآله، هفت ساله بود یهود گفتند ما در کتابهایمان خوانده ایم که پیامبر اسلام از غذای حرام و شبهه دار اجتناب می نماید، خوب است او را امتحان کنیم. لذا مرغی ربودند و برای ابوطالب فرستادند، همه از آن خوردند چون نمی دانستند، ولی محمد، صلی الله علیه وآله، به آن دست نزد، وقتی علت آن را پرسیدند در جواب فرمود: آن حرام است و خداوند مرا از حرام حفظ می فرماید... سپس مرغ همسایه را گرفته و فرستادند به خیال اینکه بعدا پولش را بپردازند آن حضرت باز هم میل نکرد و فرمود این غذا شبهه ناک است و... آنگاه یهود گفتند این طفل دارای شان و مقام عالی و ارجمندی است. (13)
بزرگ قریش «عبدالمطلب » با محمد، صلی الله علیه وآله، مانند سایر کودکان رفتار نمی کرد، بلکه برای او مقام و مرتبه ای رفیع قائل بود.
هنگامیکه برای عبدالمطلب جایگاهی در کنار کعبه ترتیب می دادند و فرزندانش اطراف جایگاه مخصوص را احاطه می کردند عظمت و ابهت او مانع بود که شخصی به آنجا وارد شود، ولی محمد، صلی الله علیه وآله، مقهور آن جلال و جبروت نمی شد و کراست به جایگاه مخصوص می رفت. عبدالمطلب به فرزندانش که مانع ورود محمد، صلی الله علیه وآله، می شدند می گفت: پسرم را رها کنید، به خدا سوگند او دارای شان عظیمی است...
آنگاه محمد، صلی الله علیه وآله، با بزرگ قریش عبدالمطلب می نشست و با او به سخن می پرداخت. (14)
پی نوشت ها:
× برگرفته از: نگرشی کوتاه به زندگی پیامبر اسلام.
1. بحارالانوار، ج 15، ص 325.
2. همان، ج 15، ص 250.
3. کامل التواریخ، جزء ثانی، ص 10; طبقات، ج 1، ص 61.
4. بحارالانوار، ج 15، ص 257.
5 و 6. همان، ج 15، ص 258 - 263.
7. سیره حلبیه، ج 1، ص 99
8. اقتباس از بحارالانوار، ج 15، ص 331 - 395; و سیره ابن هشام، ج 1، ص 156 - 160; و سیره حلبیه، ج 1، ص 99.
9. بحارالانوار، ج 15، ص 402 و 406.
10. سیره ابن هشام، ج 1، ص 168.
11 و 12. بحارالانوار، ج 15، ص 382 و 402 و 366.
13. همان، ج 15، ص 336.
14. همان، ج 15، ص 142; سیره ابن هشام، ج 1، ص 168.[/SPOILER]
حضرت محمد و سایر معصومین در هیچ یک از زمان ها مثل سایرین نبودند در زمانی که بچه ها به دنبال بازی های کودکانه خود هستند امامان ما مثلا حضرت مهدی امام و خلیفه خدا در زمین بودند.
به قول علامه مجلسی بعضی‌ ازمتکلمان‌ و محدثان‌ در مسأله‌ غلو و مصادیق‌ آن‌ زیاده‌ روی‌ کرده‌ و به‌ دلیل‌ کوتاهی‌ و کاستی‌ شان‌ در شناخت‌ ائمه علیهم السلام و مراتب‌ عالی‌ و مقامات‌ غریب‌ آنان‌،بسیاری‌ از راویان‌ ثقه‌ و معتمد را به‌ دلیل‌ آن‌ که‌ معجزات‌ و امور خارق‌العاده‌ را از ائمه علیهم السلام نقل‌ کرده‌ بودند، غالی‌ دانستند.

.امین.;423831 نوشت:
شما صادر اول رو بر اساس روایات هست که توانستید شخص پیامبر(ص) بدانید اما در بقیه راه به هیچ عنوان نمیتوانید برای اثبات عقیدتون به آیات و روایات رجوع کنید. عقیده شیعه را هم که به نقل از آیت الله مصباح آوردم رد کردید با اینکه خود میگویید که ایشان قاعده الواحد را قبول دارند. تازه آمدیم سر نقطه اول که بنده گفتم میتواند قاعده الواحد صحیح باشد (طبق آموزه های دینی ) اما اینکه پیامبر خالق باشد این را ایشان هم رد کرده اند ولی شما قبول نمیکنید.

درباره اینکه اگر امری را عقل حکم کند حجت است بحثی در آن نمی کنم اگر دلیل عقلی بر رد آن دارید ارایه کنید و الا که بحثی باقی نمی ماند.
اما درباره آیت الله مصباح خالقیت پیامبر را رد کرده اند ما هم آن را رد می کنیم اما همانطور که ایشان هم گفتند خالقیت مستقل.
.امین.;423831 نوشت:
درباره آیه ای که فرمودید مربوط به مشرکین هست. بله شان نزول آیه شاید به مشرکین برگردد اما در هر زمانی مصداق خود را پیدا میکند. خیلی فرق است بین کلمه شرکاء و اولیاء اگر شرکاء بود حرف شما صحیح بود. مصادیق این مساله هم در طول تاریخ کم نبوده که به فرشتگان یا پیغمبر یا اولیاء الهی چنین نسبتهایی داده شده

بار ها عرض شد و دیگر از تکرار آن خسته شده ایم که وقتی می گوید غیر خدا را ولی نگیرید یعنی چند ولی را در عرض هم نگیرید و گر نه خود قرآن دستور داده که پیامبر و ائمه معصومین را ولی اما ولی در طول ولایت خدا بگیریم انما ولیکم الله و الرسول و ...
.امین.;423831 نوشت:
بحث با شما بی نتیجه هست همانطور که از اول هم گفتم بنابراین همین جا تمامش میکنم

از شرکت شما در این تاپیک متشکرم
.امین.;423831 نوشت:
نکته آخر اینکه در روایات آمده زمانی که حضرت قائم عج الله تعالی فرجه الشریف ظهور میکنند مردم میگویند یک نفر آمده با دین جدید. فتامل

اگر انسان ها در این جمله تفکر می کردند مشکل حل می شد!!
یاد یک روایت جالبی افتادم که می گوید جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا كَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْعِبَادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ.حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هيچ گاه پيغمبر با مردم از عمق عقل خويش سخن نگفت بلكه ميفرمود: ما گروه پيغمبران مأموريم كه با مردم باندازه عقل خودشان سخن گوئيم.

در زمانی عقل مردم در این حد است که اگر به آنها بگویی آفریدگار تو الله است و خدا تو را آفریده این مفهوم برایش سنگین و غیر قابل درک بود كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ
اما به طول زمان که عقل مردم رشد می کند و ان شاء الله حضرت مهدی ظهور خواهد کرد آنوقت مردم به درجه ای از کمال عقلانی می رسند که امام به اندازه عقلشان با آنها صحبت می کند و فکر می کنند دین جدیدی آورده شده! در حالی که همان معارف است که رسول الله به مردم زمانه اش می گفت اما به اندازه عقلشان! به آن ها می گفت از نور ما آسمان ها و زمین روشن شده (خداوند تعالی ما اهل بیت را هنگامی آفرید که نه آسمان بر افراشته بود و نه زمین گسترده، نه عرشی و نه بهشتی و نه دوزخی. ما خداوند را تسبیح می کردیم آن هنگام که تسبیح‌کننده‌ای نبود. هنگامی که خداوند خواست جهان را بیافریند نور مرا شکافت و از آن عرش را بیافرید؛ پس نور عرش از نور من است و نور من از نور خدا است و من با برتر‌ از عرش هستم.... )چون نمی توانست طبق عقل آنها قاعده الوحد را برایشان بیان کند اما امام زمان که بیایند و حقایق عقلانی را بیان کنند مثل آن است که دین جدیدی آورده شده چون بعضی ها فکر می کنند امام باید بیاید و عینا همان مطالب معرفتی را بیان کند که پیامبر بیان می کرد.[/]

نقل قول:
قبل از هر چیز این نکته را متذکر بشم که پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم با انسان های عادی از نظر کسب معرفت و فضایل انسانی هیچ تفاوتی ندارند. نه تنها پیامبر اسلام بلکه دیگر انبیاء بزرگ اسلام و ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین. عصمت در این بزرگواران یک امر اکتسابی هست نه اجباری و همه مقام و منزلت والای ایشان از ناحیه زهد و مجاهدت با نفس و صبرشان است. در غیر اینصورت هیچ فضیلتی بر سایر انسانها نداشتند

از لحاظ کسب معرفت و فضائل انسانی معصوم با غیر معصوم از زیر زمین هفتم تا آسمان هفتم تفاوت هست برادر من .

فکر می کنم منظور شما از عصمت اکتسابی همان اختیار است ( که سبب تفاوت معصوم از غیر معصوم می شود ) چون که عصمت انبیاء خصوصا ائمه اطهار سلام الله علیهم که به نصوص قرآن و سنت متواتره موهبتی است نه اکتسابی .

متکلم قدر و فیلسوف بزرگ شیعه خواجه نصیر در رابطه با این قاعده التقاطی می گوید :

العلّة الواحدة يجوز أن يصدر عنها أكثر من معلول واحد عندنا، خلافا للفلاسفة و المعتزلة. احتجّوا بأنّ مفهوم كونه مصدرا لأحد المعلولين، غير مفهوم كونه مصدرا للآخر، فالمفهومان المتغايران إن كانا داخلين في ماهيّة المصدر لم يكن المصدر مفردا بل يكون مركّبا. و إن كانا خارجين كانا معلولين فيكون الكلام في كيفيّة صدورهما عنه كالكلام في الأوّل، فيفضي إلى التسلسل. و الجواب: أنّ مؤثّريّة الشي‏ء في الشي‏ء ليست أمرا ثبوتيّا، و إذا كان كذلك بطل قولهم. تلخيص المحصّل: 237.

خب این قضیه از کیست واضح است از حکماء یونان از افلاطون و ارسطو – که البته بیشتر به ارسطو نسبت داده می شود – است.

این طرز تفکر و قاعده التقاطی از یونان چون تالی فاسدهای زیادی دارد لذا خیلی از بزرگان معتزله مثل واصل و همچنین امام اشاعره فخر رازی آن را رد کرده اند .

فلاسفه چون دیدند جمهور متکلمین شیعه و مذاهب دیگر به شدت با آنها مخالفند - همچنین احادیث متواتر و زیاد پیش روی خود می دیدند نیز مساله دیگری بود - از دو ترفند استفاده کردند و تا امروز هم استفاده می کنند .

[=Symbol]· یکی این که این مساله خیلی مساله سخت و پیچیده ای ست و فهمش مشکل است لذا ممکنه ایجاد شبهه کند .

[=Symbol]· گفتند که این مساله برهانی است یا خیر ؟ اگر برهانی است پس چه مشکلی دارد نگاه کنید به کلام ابن رشد :

فانظر هذا لغلط ما اكثره على- الحكماء فعليك ان تتبين قولهم هذا هل هو برهانى ام لا اعنى فى كتب القدماء لا فى كتب ابن سينا و غيره اللذين غيروا مذاهب القوم فى العلم الالهى.

خب چه مسائلی بر این قاعده التقاطی یونانی مترتب می شود ؟ ( به طور اجمال )

[=Calibri]1. این که خدای متعال نزد فلاسفه می شود فاعل مجاب

[=Calibri]2. سخنییت علت و معلولی بین خالق و مخلوق

[=Calibri]3. مسائل خیر وشر که باز هم می بینیم بین فلاسفه اختلاف می افتد دقیقا تبعیت از اختلاف بین افلاطون و ارسطو در خصوص این مساله.

یکی از مشکلاتی که قائلان به این نظریه عقل اول است که چطوری حل ایجاد کنند بین صادر اول یا عقل اول یا هر چی و بین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود : أول ما خلق الله نوری

و مباحث دیگر که دوستان خود مراجعه فرمایند.

البته دوستان توجه داشته باشند ما فعلا در مقام نقد این نظریه یونانی نیستیم .

مهم است این مساله خوب تبین شود چون سوال جناب صدرا فرع بر اثبات این قاعده یونانی فلسفی است لذا می طلبد تحلیل و بررسی شود .

[="Tahoma"]

بی نظیر;423823 نوشت:
سلام

بر فرض صحت و درست بودن حرف شما
من متوجه نشدم مسائل و سوالات زیر را

بفرمایید قران از جانب کیست ؟ صادر اول یا همان محمدص یا خدا ؟
محمد ص خودش خودش را به پیامبری بر گزیده ؟ خودش به خودش قران نازل کرده ؟

ممنون می شم توضیح دهید


سلام
محمد ص را خدای متعال بعنوان پیامبر خود به میان مردم فرستاد و او تعالی ، قرآن را بر وی نازل فرمود
این مساله منافاتی با رسیدن به مقام صادر اول و اتحاد با او ندارد چون گفتیم صادر اول فانی در ذات الهی است
والله الموفق

بی نظیر;423802 نوشت:
پس بنا به گفته های شما صادر اول با محمد ص فرق داره

و اینکه محمد ص با سیر صعودی به او متصل شده و با او اتحاد یافته هم دلیل بر یکی شدن نیست

مثلا رودخانه به در یا می پیوندد و با او متهد می شود ایا رودخانه دریا می شود ؟
طبیعتا نیست می شود نه اینکه با او یکی شود


با سلام.
خودتان پاسخ دادید.
نیست می شود. در موقع اتصال و رسیدن به مقام فنا موجودی مادی ای به نام حضرت محمد (ص) در دنیای مادی دیگر وجود ندارد که بخواهیم بگوییم او خود قرآن را بر خود نازل می کند یا خدا؟ در حقیقت خداوند به واسطه صادر اول که همان وجود تعالی یافته پیامبر است وحی را بر وجود مادی پیامبر نازل می کند. اینجاست که وحی متناسب با وجود مادی پیامبر می شود. ولی حقیقت وحی مادی نبوده است. در زمانی که محمد (ص) متصل می شود و وحی را از خداوند مستقیما دریافت می کند این وحی بی صورت است و مادی نیست. وجه مادی وحی زمانی شکل می گیرد که وجود حضرت تنزل می یابد.
همین مسئله است که ما در آن تاپیک هم می گوییم احکام دین متناسب با فرهنگ زمان و مکان نزول وحی شکل گرفته اند. در حقیقت وحی بی صورت زمانی که می خواهد صورتمند شود بر اساس زمان و مکان نزول صورتمند می شود و این مدعای ما را در آن تاپیک اثبات می کند.
البته گفته اند که برخی آیات از طریق جبرییل بر محمد (ص) نازل می گشت شاید این بدین معنا باشد که در آن زمان وجود پیامبر به مقامی پایین تر از صادر اول متصل گشته و جبرییل جای او را گرفته است. همین است که می گویند پیامبر در معراج به مفامی رسید که جبرییل هم به آن مقام نتوانست برسد.
لذا صادر اول یک جایگاهی مانند دریا دارد که انسان می تواند گاهی به آن متصل گشته و در آن نیست شود. البته این اتصال دایمی نیست و گاهی هم به مراتب پایین تر متصل می شود و گاهی هم در همین جهان مادی وجود مادی خواهد داشت. البته وجود مادی اش هم آنقدر سبک و بی تعلق به ماده است که سریع ممکن است از این قفس پرواز کند.
و من الله توفیق

ملاصدرا;421670 نوشت:
سلام
اگر کسی بگوید طبق قاعده الواحد از ذات واحد خداوند فقط یک معلول به طور مستقیم ایجاد می شود
پس سایر مخلوقات از صادر اول یا همان عقل اول یا پیامبر صادر شده اند پس حضرت محمد خالق ما سوی الله است
اشکالی به سخن او وارد است؟!!

با سلام.
البته مباحث زیادی شکل گرفته است و وقت مناسب برای خواندن تمام آن را نداشتم .
منتها خواستم در حد عقل ناقص خودم پاسخی بدهم.
وقتی می گوییم وجود حضرت محمد (ص) خالق ما سوی الله هست باید این مسئله کمی توضیح داده شود.
باید گفت وجود مراتبی دارد که در هر مرتبه عرضیات بر آن مرتب می شود. لذا علی رغم ثابت ماندن وجود ولی با تغییر عرضیات ماهیت تغییر می کند. وجود مبارک پیامبر گرامی اسلام هم از این قاعده مستثنی نیست. مرتبه دارد. مسلما وجود مادی پیامبر با آن شکل مادی اش محدودیت هایی دارد که اصولا خلق آسمان ها و زمین و ما سوی الله بوسیله آن محال است. لذا نمی توان گفت پیامبر با آن وجودی که آن عرضیات بر آن مرتب است خالق است. بلکه خالقیت او در آن مرتبه محدود به خلق همان موجودات محدود تر از خودش می شود و بس. ولی وقتی وجود مبارکش از دام این محدودیت های مادی رها می شود و عروج می کند و اتصال به عالم بالا برقرار می کند و با وجود صادر اول یکی می شود آن وقت است که زمین و آسمان را هم در سیطره خود دارد و در آن مرتبه است که بیشترین نزدیکی را با ذات حق دارد و می توان گفت خالق زمین و آسمان است. منتها آن حضرت محمد (ص) کجا و این حضرت محمد (ص) با این وجود مادی اش کجا. اصولا فکر نمی کنم اسم آن وجود متعالی را بتوان حضرت محمد (ص) گذاشت. بلکه نان حضرت محمد (ص) به همان وجود نازل شده در مرتبه مادی تعلق می گیرد که گفته شد نمی تواند خالق زمین و آسمان باشد.
و من الله توفیق

یونس بن عبد الرحمن;424061 نوشت:
و الجواب: أنّ مؤثّريّة الشي‏ء في الشي‏ء ليست أمرا ثبوتيّا، و إذا كان كذلك بطل قولهم

سلام
بیان علامه در قاعده الواحد و اشکال مذکور :
[h=5]إنّ حقيقته البسيطة هي بعينها عبارة عن كونه علّة لغيره لا أنّ هناك شيئين تحقّق بأحدهما ذاته البسيطة و بالآخر عليّته للغير؛ إذ لو كان كذلك لم يكن بسيطا بل صار مركّبا من ذات و صفة زائدة.[/h]فإن قلت: الموجديّة والعلّيّة كما سيأتي من الصفات الفعليّة و الصفة الفعليّة متأخّرة عن مرتبة الذات زائدة عليها فكيف تكون عين الذات.
قلت: سيأتي أيضا أنّ الصفات الفعليّة كلّها راجعة إلى الصفات الذاتيّة من حيث إنّ لها أصلاً في الذات فإنّ كون الشيء بحيث يصدر عنه المعلول صفة ذاتيّة لا يتوقّف تحقّقها على تحقّق المعلول فإذن الموجديّة بهذا المعنى تكون عين الذات.
و اما نقل هم میتواند موید باشد
از جمله :
عقل مخلوق اول است و آن نو عقل محمدی ص است
خلقت سایر موجودات پس از خلقت نور ائمه ع است
ائمه ع واسطه فیض اند
تفسیر ساده این بیان این است که :
اولین مخلوق نور عقل محمدی ص است
در مرتبه بعد نور عقول ائمه ع خلق شده اند
و پس از ایشان فیض وجود از کانال وجودی ائمه ع به سایرین رسیده است
این هم یک بحث کلامی که شما خیلی دوست دارید
یونس بن عبد الرحمن;424061 نوشت:
1. این که خدای متعال نزد فلاسفه می شود فاعل مجاب

2. سخنییت علت و معلولی بین خالق و مخلوق

3. مسائل خیر وشر که باز هم می بینیم بین فلاسفه اختلاف می افتد دقیقا تبعیت از اختلاف بین افلاطون و ارسطو در خصوص این مساله.


وقتی وجوب عنه باشد اشکالی وارد نیست
و اما سنخیت این هم بلا اشکال است : لا فرق بینک و بینهم الا انهم عبادک و خلقک که خبر از سنخیت است البته سنخیت در مقام تجلی و نه ذات
و اما شرور کلا نسبی و بالقیاسند
والله الموفق
موضوع قفل شده است