داستان های بسیار عبرت انگیز...و در آخر نتیجه گیری از آنها

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
داستان های بسیار عبرت انگیز...و در آخر نتیجه گیری از آنها

[="tahoma"]یک نگاه نامشروع موجب کفر این موذن شد... یکی از وعاظ که اکنون چشم بر این جهان بر بسته و به رحمت ایزدی پیوسته است روزی در منور داستانی از یک موذن نقل میکند که پس از اینکه 40 سال برای مسلمانان اذان میگفت ،روزی برای گفتن اذان بالای مناره رفت و پس از اتمام اذان نگاهی به خانه های اطراف مسجدانداخت،چشمش به دختری که در یکی از خانه های اطراف مشغول شستن دست و صورت بود افتاد و با ادامه ی نگاه های شهوت زای خود ،تدریجا دل به دختر بست و همچنان تا وقتی که دختر در خانه بود با نگاه او را تعقیب کرد و چون دختر به اتاق رفت او نیز از ماذنه پایین آمد و به جای اینکه مانند همیشه برای نماز به مسجد برود چنان اسیر شهوت خود شده بود که به در خانه ی مزبور آمد و در زد . پدر دختر به در خانه آمد و چون چشمش به موذن مسجد افتاد با کمال تعجب پرسید:چه کارد اری پاسخ داد:به خواستگاری دختر شما آمده ام صاحب خانه که از این پیشنهاد غرق در حیرت گشته بود فکری کرده،گفت:ما مسلمان نیستیم و مذهبمان مذهب گبر است و روی آیین خود نمیتوانیم به مسلمان دختر بدهیم.هرکه بخواهد با ما وصلت کند باید به دین ما درآید ...موذن که سرتا پای وجودش را شهوت فراگرفته بود پس از کمی تامل گفت حاضرم به دین شما درآیم پدر دختر نیز که شاید دنبال چنین فرصتی میگشت تا بدین وسیله یک نفر را از دین اسلام خارج کند و او را به دین خود درآورد،گفت:در اینصورت ما هم حاضریم به شما دختر بدهیم ،به هر حال پس از مذاکره و گذاشتن قرار و پیمان،زمانی را برای انجام دادن این کار تعیین کردند و موذن به خانه برگشت و در وقت موعود به منزل آنان رفت و مراسم ورود این آقای موذن به دین جدید انجام شد و سپس مراسم مقدماتی ازدواج نیز صورت گرفت.حجله ی عروسی را در طبقه ی بالای خانه ترتیب دادندو آقای داماد سر از پا نشناخته پله ها را گرفت و با عجله هر دو پله را با یک گام بالا می رفت و چون به پله ی آخری رسید پایش لغزید و از همانجا به درون حیات پرت شد و در دم جان سپرد و به کام دل نرسید،و به حال کفر از این جهان چشم پوشید.به راستی فکر کنید چقدر بدبختی است که انسان به خاطر یک نگاه گناه آلود اینگونه ریشه ی سعادت خود را بسوزاند و بالاخره به کام دل و و خواهش نفس نرسد!و عاقبت به خیر نشود.پس بی جهت نیست که باباطاهر از دست و چشم و دل اینگونه فریاد میزند: ز دست دیده ودل هر دو فریاد هر آنچه دیده بیند دل کند بسازم خنجری نیشش ز فولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

انتشارات میراث ماندگار،زین العابدین بابائی
نتیجه گیری: این موذن بدبخت دور از سعادت اگر همان ساعت که اذانش را گفته بود مانند همیشه سرش را پایین می انداخت و اختیار خود را به دست نفس سرکش نمی داد تا از دریچه ی چشم،خانه های اطراف را برانداز کند و نوامیس مردم را زیر نظر بگیرد،یا اگر چشمش به آن دختر افتاد نگاه شهوت انگیز خود را ادامه نمی داد تا محبت او در دلش جای بگیر شود ،یا پس از رفتن به در خانه ی آنها و اطلاع از اینکه آنها خارج از مذهب اسلام هستند خودداری میکرد و از این شهموت رانی نامشروع صرف نظر میکرد آیا دنیا و آخرت خود را اینگونه به رایگان از دست می داد؟ابدا. بله خواهش های نفسانی دام بزرگی بر سر راه کمالات و فضایل انسانی است و متابعت از آن باعث بدبختی و خسران دنیا و آخرت میباشد که قرآن مجید میفرماید{ولا تتبع الهوی فیضلک ان سبیل الله}:از هوای نفس پیروی نکن که تو را از راه خدا گمراه می سازد.[/]

فرشته نجات;9528 نوشت:
نتیجه گیری:

با اجازه فرشته نجات:

شاید نتایج دیگری هم از این کرفت که انسان نباید خود را پشت سر ظواهر دین پنهان کند انسان انی نیست که ما به ظاهر می بینیم ان است که در درون خود است

این فرد و این چنین افرادی از اول عمر هم به فضایل اخلاقی اراسته نبوده و انچه که از خود به نمایش می کذاشت --اذان کفتن-- ظاهری از اسلام بود

مسلمان زمانی مومن می شود که ایمان به اعماق وجودش نفوذ کند که چنین فردی با چنین نگاه هایی خود نمی بازد و بی دین نمی شود .

وشاید دیگر نتیجه هم این که:

مسلمانی در شرایط عادی قابل بررسی نیست و از هر کسی بپرسی مسلمان است و مومن و اصل مومن در جریانها مشخص می شود که در زبان دین بدان امتحان کویند

انسانی که از امتحانات سر بلند بیرون اید و نه لفزد می شود مومن و اصلا فلسفه امتحان سنجش ایمان افراد است.

برصیصا و کیفر فحشاء

در تفسیر منهاج الصادقین ذیل آیه ی
{کمثل الشیطان اذ قال للانسان اکفروا فلما کفر قال انی بریء منک انی اخاف الله رب العالمین}

مینویسد :در بنی اسرائیل عابدی بود به نام برصیصا که مدت درازی از عمر خود را به عبادت و بندگی گذرانیده بود و کار او به جایی رسید که مریض ها و دیوانگان به دعای وی بهبودی وشفا پیدا می کردند،اتفاقا زنی از خانواده ی خود (به روایتی دختر پادشاه)دیوانه شد و برادرانش او را به نزد همان عابد نام برده آوردند تا شاید بر اثر دعای او خوب شود ،خواهر را در محل عبادت عابد گذاشتند و خود برگشتند ،شیطان از این فرصت استفاده کرده و پیوسته برصیصا را وسوسه نموده و جمال زن را در مقابل وی جلوه میداد.زنی زیبا و عابدی تنها بدون هیچ مانعی ردعی ،بالاخره عابد نتوانست خود را حفظ کند با آن زن زنا کرد،برصیصا از ترس اینکه مبادا رسوا شود او راکشت و دفن کرد،شیطان بعد از این جریان به نزد یکی از برادران او رفت و داستان آن عابد را مفصلا شرح داد و محل دفن خواهر آنان را نشان داد.وقتی که برادران از این پیشامد ناگوار اطلاع یافتند،نتیجه این شد که مردم شهر نیز باخبر باشند و این خبر به سلطان شهر نیز رسید،شاه با عده ای نزد عابد رفت و از جریان جویا شد،برصیصا تمام کردار خود را اقرار کرد و چاره ای هم جز این نداشت.اینست که می گویند لذت گناه یک لحظه است ولی مکافاتش را یک عمر ،بلکه در دنیا و آخرت باید کشید.
شاه دستور اعدام وی را صادر کرد،همین که او را بالای چوبه ی دار بردند شیطان به صورت مردی به نزدش آمده و گفت :آن کسی که تورا به این سرنوشت مبتلا کرده من بودم ،اینک اگر نجات میخواهی باید مرا اطاعت بنمایی ،عابد پرسید:چه کنم؟شیطان گفت:یک مرتبه مرا سجده کن،سوال کرد:در این حال که من بر فراز دارم چگونه سجده کنم ؟گفت:من به یک اشاره قناعت میکنم ،عابد فقط با سر اشاره به سجده کرد،در آخرین لحظات زندگی نسبت به پروردگار جهان کافر شد و پس از چند دقیقه به زندگی اش خاتمه داد.

پس ای انسان بیدار باش شیطانی که وقتی در بهشت آمد نزد آدم (ع)و حوا(ع)سوگند خورد که من شمارا نصیحت میکنم (و قاسمهما انی لمن الناصحین) :با این حال کاری کرد که آنها را از بهشت خارج نمود ،اما با ما که قسم یاد کرده در سوره ی ص -83که گمراه نماید مشگل است بتوانیم از شرش ایمن باشیم،و به موسی گفت:تا مرگ تو نرسیده از مکر من در امان نباش ،ای آقایی که به حج رفتی به حج خود مناز و از مکر شیطان ایمن نخواهی بود،آقایی که نماز و روزه به جای می آوری ایمن نخواهی بود،آقایی که به مسجد میروی ایمن نخواهی بود،ای عالمی که منبر میروی 4 حدیث یادگرفتی و ..... ایمن نخواهی بود ....
خداوند در آیه ی گذشته به همین داستان اشاره میکند که ترجمه ی ایه اینست :مانند شیطان که به انسان گفت کافر شو،همین که کافر شد ،شیطان گفت از تو بیزارم من از روردگار عالمیان میترسم.

پس باید از چنین کیفر و سرنوشتی عبرت گرفت و لی جای تاسف است که عبرت گرفتن کم است،مولای متقیان علی (ع)در این زمینه میفرماید:(ما اکثر العبر و اقل الاعتبار):چه بسیار است پندها و چه کم است پند پذیری.

موضوع قفل شده است