ظاهرپرستیهای امروزی و سلطه بر قوه خیال

تب‌های اولیه

37 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ظاهرپرستیهای امروزی و سلطه بر قوه خیال

سلام
یکی از انحرافات عمومی انسانها در تاریخ چندین هزار ساله بشری ظاهر پرستی است . ظاهرپرستی در جامعه ما نیز روبه افزایش است و به نظر ما این امر نتیجه حاکمیت استکبار جهانی بر قوه خیال افراد است . به یاری خدا به نقش مهم قوه خیال در وجود انسان و نحوه تاثیری پذیری منفی آن خواهیم پرداخت.
والحمد لله


[=tahoma][=&quot]توضیحاتی در مورد قوه خیال-قسمت اول
[/]
[/]


[=tahoma][=&quot]قو‌ّة خيال[/][=&quot][/][/]

[=tahoma]قوه‌اي كه صور محسوسات را بعد از زوالشان از مسامتتِ حواس يا از ملاقاتِ حواس ثبت و حفظ مي‌كند، قوة خيال نام دارد[=&quot]. [/]پس خيال وظيفة حفظ و نگه‌داريِ صورِ گرد آمده در حس مشترك را بر عهده دارد[=&quot].[/][/]

[=tahoma]اگر بگوييد[=&quot]: [/]چرا همان حس مشترك در حفظ صور مدرَكه كافي نيست و محتاج به حس ديگر است؟[=&quot]! [/]در جواب مي‌گوييم[=&quot]: [/]زيرا از يك حس دو كار نمي‌آيد يا مدرِك فقط است و يا حافظِ فقط، و مدرِك فاعل است و حافظ قابل، و ادراك را حرارت و رطوبت بايد و حفظ را برودت و يبوست و اين دو با هم متضادّند و ضدّيت دليلِ تغاير و تعدد است[=&quot].[/][/]

[=tahoma]اگر كسي اشكال كند و بگويد چه بسا ممكن است شخص خورشيد را نگاه كند و شَبَحِ خورشيد در چشم متمثل شود و چون چشم از جرم خورشيد اعراض كند، آن شَبَح زماني در بصر باقي بماند و حتي چه بسا بر غريزه حدقه مستولي شود و آن را تباه كند[=&quot]. [/]و يا صداي قَوي مدتي پس از اعراض، صاحب گوش را آزار دهد[=&quot]. [/]خلاصه اين كه مواردي يافته‌ايم كه محسوس ولو بعد از غائب شدن از حاس و يا خارج شدنِ از محاذاتِ حاس، همچنان اثر خود را در حاس حفظ كرده، بي آن كه اثر آن به خيال منتقل شده باشد، پس قولتان مبني بر تغايرِ مدرِك و حافظ باطل مي‌شود[=&quot]. [/][/]

[=tahoma]در جواب مي‌گوييم[=&quot]: [/]اين نحوه بقاي صورت بر اثر تأثّر محلِ حس است از محسوسِ قوي و اين غير از حفظ كردنِ خيال و حافظه[=&quot], [/]صور محسوسه و معاني جزئيه را در مدت معتدٌّ به است[=&quot]. [/]فافهم[=&quot]![/][/]

[=tahoma]دليل مغايرت خيال با حس مشترك[=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot] [/]دليلِ ديگر بر مغايرتِ حس مشترك و خيال، عروضِ سهو و نسيان در خاطرات آدمي است[=&quot]. [/]سهو آن است كه خاطرات گذشته مدتي از خيال كه حافظ صور است ذهول يابد و فراموش شود اما پس از كمي التفات و توجه و تأمل دوباره بازگشته و در موطن حس مشترك مورد ادراك قرار گيرد و نسيان آن است كه خاطرات گذشته چنان از خيال زايل شود كه هرگز به ياد نيايد تا جايي كه نياز به كسب دوباره باشد[=&quot]. [/][/]

[=tahoma]تصديق مي‌فرماييد كه اگر قوة مدرِكه صور غير از قوة حافظة صور نمي‌بود عروضِ امري به نام سهو بي معني بود چرا كه آدمي هر آن، صور مخزونه را در حالِ ادراك بود و سهو هرگز پديد نمي‌آمد[=&quot].[/][/]

[=tahoma]جناب حكيم متألّه سبزواري در بيان اين دليل فرمايد[=&quot]: «[/]دليل ديگر بر مغايرت حس مشترك و خيال آن است كه گاه ذهول و سهو و گاه نسيان نسبت به مدرك مي‌شود كه در ذهول و سهو، استرجاع مي‌شود و در نسيان، نمي‌شود و سبب آن است كه در آن دو تا، صورت از مدرِكه رفته و از خزانه‌اش رفته، لهذا استرجاع مي‌شود و در نسيان، از خزانه هم نرفته لهذا ادراك جديد از مشاعر مي‌خواهد.[=&quot]»[/][/]

[=tahoma]مُعرِض از متاع دنيا، عالم ذوالفنون، علامه شعراني رحمةالله‌عليه در بيان دليل مذكور فرمايد[=&quot]: «[/]چون آنچه حس مشترك ادراك مي‌كند هميشه پيش او حاضر نيست مانند صورتهايي كه در خواب ديده يا حلقه آتشين كه وقتي مشاهده كرده است اما از نفسِ او به كلّي محو نشده است چون پس از بيداري از او بپرسند ديشب در خواب چه ديدي؟ در نظرش حاضر مي‌شود و خواب خود را بيان مي‌كند. و همچنين شهرها و خانه‌ها و باغ‌ها و چيزهاي ديگر كه پيش از اين ديده و عبارات و اشعاري كه حفظ كرده بالفعل در ذهنش نيست اما به اندك التفات يا تأمّل در ذهنش حاضر مي‌شود و البته وقتي كه حاضر نشده بود در نفس بود وگرنه او با آن كه از اول حفظ نكرده است فرق نداشت، ناچار قوه حس مشترك كه قبول صورت مي‌كند غير حافظ است كه آن را نگاه مي‌دارد، و شايد بعض حيوانات قوة خيال نداشته باشند و صورتها را حفظ نكنند چنان كه حشرات مانند پروانه و زنبور چون روشني بينند به گمان آن كه راهي به بيرون است خود را به آن مي‌زنند و بسا شيشه مانع باشد يا آتش و راه نيابند اما مأيوس نمي‌شوند و در حافظه آنها نمي‌ماند كه مانعي در ميان است. اما خروس چون مثال خود را در آيينه بيند ابتدا به ستيزه‌جويي حمله مي‌كند اما مانع مي‌بيند در حافظه‌اش مي‌ماند و پس از تكرار مأيوس مي‌شود. باري در انسان يا حيوان چون ‌بينيم حافظه صور در بعضي هست و در بعضي نيست اما حس مشترك در همه هست گوييم دليل مغايرت دو قوه است.[=&quot]» [/]خلاصة سخن در اثبات خيال و مغايرت آن با حس مشترك اين كه ما صور بسياري از اشياء را در خواب و بيداري ادراك مي‌كنيم، گاهي بعضي از آنها را فراموش مي‌كنيم و با اندك تأمّلي آنها را به ياد مي‌آوريم بدون آن كه براي تحصيل دوبارة آنها كسبِ جديدي كرده باشيم[=&quot]. [/]پس آن صور در ما موجود بود وگرنه با التفات و تامّل در نزد ما حاضر نمي‌شد بلكه چه بسا انسان براي حاضر نمودن مخزونات ذهنيِ خود چشم‌هايش را مي‌بندد تا تجمّع بال و جمعيّت خاطر فراهم آيد[=&quot]. [/]پس خيال اگر نبود هيچ چيز بعد از غيبوبت ماده و صورتِ آن از حس مشترك هرگز به يادت نمي‌آمد و هرگز شخص را از ادراكِ دوم و سوم نمي‌شناختي و فرق ميان دوست و دشمن و ضارّ و نافع نمي‌نمودي و امر معاش و معاد بالكل مختل مي‌شد[=&quot]. [/]و نيز دانستي كه حس مشترك قابل صور است و حافظ صور غير از قابل صور است[=&quot].[/][/]

[=tahoma]و اما سلطان قوة خيال همچنان كه ذكر شد در مؤخّر بطن اول دماغ است و آن به حس مشترك نسبت به ديگر قواي باطني نزديك‌تر است تا بدين نزديكي سهل و سريع باشد تحويلِ صور به حس مشترك براي ادراك و نيز اخذ صور از حس مشترك براي حفظ و نگه‌داري[=&quot]. [/]و نيز توجه داشته باش[=&quot], [/]همچنان كه بيان شد اين عضو خاصِ از دماغ كه جايگاهي برايِ قوة خيال شناخته شده است به عنوان آلت و معدّي است براي نفس ناطقه كه از طريق قوة خيال انشاء و ايجاد نمايد، نه اين كه قوة خيالِ مجرده كه دليل بر تجرد آن خواهد آمد، منطبع و حالِّ در اين موضع جسماني شده و به تبع آن خود نيز جسماني گردد[=&quot].[/][/]

[=tahoma]مبداء اول تحريكات [=&quot][/][/]

[=tahoma]خواجة طوسي در شرح فصل چهاردهم نمط ششم اشاراتِ شيخ رئيس گويد[=&quot]: [/]قوة خيال در انسان مبداءِ اول تحريك بدن اوست[=&quot] ([/]القوة الخياليّه في الانسان هى المبداء الاول لتحريك بدنه[=&quot]) [/]اين سخن از آن جهت است كه قوة خيال به بدن نزديك‌تر از قوة عاقله است[=&quot]. [/]زيرا قوة عاقله تجرد تام دارد و قوة خيال تجرد برزخي كه خيال برزخ بين طبيعتِ بدن و قوة عاقله است و به همين علّت، مقام عقل ارفع و اشمخ از خيال است[=&quot]. [/]پس آنچه را كه عاقله انديشيده در قوة خيال تمثّل مي‌يابد، يعني صورتي به وزان آنچه انديشيده در اين كارخانة صورتگريِ انسان به نام خيال بر سبيل محاكات منتقش مي‌شود و اين صور منتقشه موجب انفعال بدن و حركت او مي‌گردد[=&quot]. [/]لذا به اين مناسبت قوة عاقله مبداء ثاني و قوة خيال مبداء اول حركات بدن است[=&quot]. [/]چنان كه در اطفال كه هنوز به مرحلة عقل نرسيده‌اند به خوبي مشهود و معلوم است كه مبداء اول تحريك بدن آنان قوة خيال و خواسته‌هاي خيالي است[=&quot]. [/]همين قوة خيال مبداء اول تحريك بدن حيوانات نيز هست با اين تفاوت كه افعال و آثار آنها مبداء عقلي ندارد[/]

سلام
با تشکر از جناب طهورا بخاطر ذکر مطلب ارزشمندی که آوردند ان شاء الله بقیه مطالب ایشان را خواهیم داشت
اما :
باید دانست که اولین وجود مجردی که در انسان ظهور پیدا می کند وجود مثالی ، وجود خیالی یا همان وجود برزخی است . تصور اولیه اکثر افراد این است که برخورداری از این مرتبه از وجود پس از مرگ است در حالیکه اصلا چنین نیست .
اگر بخواهیم به زبان روز سخن بگوییم :
اولین نسخه نرم افزاری وجود انسان ویندوز خیال است .
کار وجود خیالی صورتگری و در مرتبه دیگری ترکیب صور ودر مرتبه دیگر حفظ آن است که به حسب هر کاری که می کند نامی دارد که جناب طهورا به آنها اشاراتی فرمودند .
این قوه که گفتیم اولین نرم افزار وجود انسان است تمام امور جسم و نیازهای آنرا مدیریت می کند .
بر عکس آنچه که تصور می شود نفس و قوه خیال در خدمت جسم باشد در حقیقت قوه خیال ابزار موجود مجرد در مدیریت جسم و اعطای کمالات به نفس است . اساسا رابطه در وجود همیشه از بالا به پایین است چون پایین در مرتبه مادون است و مادون نمی تواند در مافوق تاثیر بگذارد بلکه او نسبت به مافوق قابل است نه فاعل . بر همین اساس در اکثر انسانها این قوه خیال است که سلطان وجود افراد است و نه عقل .
ادامه دارد ان شاء الله
موفق باشید

سلام
از آنجا که قوه خیال عمده کارش تصویرگری و تصویر سازی است و ارتباط اولیه اش با عالم ماده است خیلی طبیعی است که تکثر گرایی یک ویژگی در خیال و متخیله باشد . تکثر گرایی و جزئی بودن ادراک قوه خیال باعث می شود که مدیریت او نیز یک مدیریت جزئی باشد نه مدیریت کلی . همین ویژگی محدودیت و جزئی گرایی قوه خیال منجر به انصراف توجه او به مصالح و مفاسد شخصی فرد می گردد . به نظر شما نتیجه این امر ظهور کدام رذیله اخلاقی است ؟
والحمد لله

اگر عقل بر انسان کاملا حاکم شود و عقل هم به کمال خود رسیده باشد(یعنی از وهم و خیال متأثر نشود)انسان به سعادت خواهد رسید،زیرا خداوند متعال عقل را پیامبر و هادی درونی انسان قرار داد.

tahora87;126687 نوشت:
اگر عقل بر انسان کاملا حاکم شود و عقل هم به کمال خود رسیده باشد(یعنی از وهم و خیال متأثر نشود)انسان به سعادت خواهد رسید،زیرا خداوند متعال عقل را پیامبر و هادی درونی انسان قرار داد.

سلام
منتظر بقیه مطالب شما در خصوص قوه خیال هستیم
متشکر
موفق باشید

حامد;126676 نوشت:
اولین نسخه نرم افزاری وجود انسان ویندوز خیال است .

سلام
همان طور که گفتیم اولین نرم افزار اداره وجود جسمانی انسان ، وجود مثالی یا برزخی اوست .
اما اغلب انسانها به اقتضائات این وجود مجرد تعلق پیدا کرده و اسیر آن می گردند .
جایگاه مهم قوه خیال انسان بعنوان نرم افزار اداره او باعث شده کسانی که می خواهند به هر دلیلی بر انسان سلطه ای بیابند قوه خیال اورا در اختیار گیرند .
قرآن کریم در عصر وزمان خود برترین ابزار غلبه بر قوه خیال افراد و حاکمیت بر آن بود . چنان تنوعی در خیال انگیزی قرآن وجود دارد که کمتر کسی که به قصد مطالعه(نه تعبد ) آنرا می خواند می تواند از آن دست بکشد . حتی در این عصر و زمانه ای که رسانه های قوی دیداری و شنیداری و کتابهای رمان و غیره خیال انسانها را تسخیر کرده اند بسیاری از گروندگان به اسلام از طریق مطالعه قرآن مسلمان شده اند . خیلی از آنها اعتراف می کند وقتی برای اولین بار قرآن را خوانده اند دیگر نتوانسته اند از آن دست بردارند .
هیچ شکی نیست که سخنگویی قرآن با فطرت انسانها این علاقه را ایجاد کرده است اما یکی از اسباب ظاهری این جاذبه ، خیال انگیزی قرآن است .
قرآن داستان دارد ،توصیف طبیعت دارد ،حکمت دارد ،مثل دارد، پند دارد ، کلام حکیمانه دارد وووو همه اینها باعث جلب و جذب به قرآن می شود .
از این روش قرآن این نتیجه را می توان گرفت که :
ماموریت اهل دین تضعیف قوه خیال نیست بلکه : تطهیر و ارتقاء آنست
قوه خیال یکی از ارکان حیات مادی و معنوی انسانهاست و وجودش در ساختار وجود آدمی ضروری و حکیمانه است اما همانطور که غرایز انسان می توانند با به افراط کشیده شدن اسباب انحراف او را فراهم کنند قوه خیال و متخیله او نیز اگر آلوده شوند اسباب سقوط و انحطاط او را فراهم می آورند .
بر همین مبنا سعی و تلاش شرع مقدس بر آنست که غذای پاک و مطهری برای این قوه مهم فراهم آورد نه اینکه آنرا تعطیل کند .
برنامه مهم دیگر شرع مقدس ارتقاء قوه خیال است . ارتقاء قوه خیال به معنای ظهور عقل در آن است . عقل قوه ای کلی نگر است که می تواند با نگاه صحیح خود به پدیده ها و روابط آنها و ملاحظه مصالح و مفاسد کلیه قوه خیال را در مسیر صحیح تحت کنترل خود درآورد .
ادامه دارد ان شاء الله
والحمد لله

سلام
نگاه خیال انگیز الهی به جهان و پدیده های آن اولین قدم در تطهیر قوه خیال است .
با یک مثال این موضوع را روشن می کنیم :
همه باران را می شناسند و ظاهرا می دانند که چیست . یکی به باران به عنوان وسیله تلطیف روح نگاه می کند یکی بعنوان اسباب آبیاری و طراوت زمین یکی بعنوان عامل رشد کشاورزی و اقتصاد ووو اما قرآن کریم با توصیفی الهی از باران آنرا آیتی آشکار از لطف و رحمت خود معرفی می کند . این نگاه پاک آسمانی به باران همان چیزی است که قرآن بدنبال آن است بلکه قرآن در توصیف پدیده ها می خواهد آن نگاه آسمانی به آنها را به خیال و وهم انسانها بیاموزد . در سایه این نگاه الهی به امور است که می توان اورا به فضای پیروی از دین کشاند . اطاعتی که هرچند در نگاه ظاهری ابتدایی اهل خیال نوعی مصلحت جویی معنوی است اما در حقیقت قرار گرفتن در مسیر عقلانیت کلی نگری است که مصالح عام را مد نظر دارد . اینگونه است که دین پیروان خود را بدون اینکه خود توجهی داشته باشند در مسیر عقلانیت الهی سوق می دهد و قوه خیال و وهم آنها را به عقلی بیرونی مدد می کند تا از درون آنها چشمه های خرد بجوشد .
در مقابل قرآن و مکتب آسمانی آن مکاتب مادیگرای تک بعدی نگاههای دنیوی و زمینی پست را تقویت می کنند . دستگاه خیال سازی رسانه های امروز غربی ماموریتی جز تقویت این نگاه نازل به هستی را ندارد . این کار به منزله آلوده ساختن خیال و وهم بشر است . آنها می دانند با غلبه بر خیال و توهم افراد و سوق دادن آن به سمت و سوی مطلوب خود می توانند آنها را در جهت منافع مادی پست خود برنامه ریزی کنند . در حقیقت این کار یک شبیه سازی از برنامه دین است . سوق دادن کنترل شده افراد به جزئیات در یک برنامه و نقشه کلی .
به نظر شما تبلیغات رنگارنگ و آلوده به جاذبه های جنسی در رسانه های غربی برای چیست ؟
والحمد لله

یکی از موانعی که می تواند سد راه تکامل انسان شده باعث تعطیلی عقل و سقوط انسان شود ، قوه ی خیال است.
البته قوه ی خیال یکی از موهبت های بزرگ الهی در وجود انسان است ،چراکه پیشرفت های مختلف بشر در عرصه های مختلف علمی و صنعتی و هم چنین در حوزه ی فرهنگ و هنر و...وصدها و هزاران خلاقیت علمی و تکنولوژیکی، همه و همه در پرتو همین قوه ی خیال به وجود امده و می اید.این قوه با تمام توانمندی عجیبی که خداوند در ان قرار داده است ، اگر در مسیر انحرافی به کار گرفته شود تلفات و اسیب های ناشی از ان بسی گسترده و عمیق خواهد بود.


نفس انسان ذاتآ مجرد بوده و دارای قوای متعددی است.علمای مشهور قوای باطنی را پنج مورد می دانند:

1- حس مشترک2- خیال 3- متصرفه 4- واهمه 5- حافظه(ذاکره).

شیخ الرئیس ابن سینا در نمط سوم اشارات مغز انسان را به سه بطن تقسیم می کند.بطن اول در قسمت پیشانی؛بطن دوم در قسمت پشت سر؛و بطن سوم در میان بطن اول و دوم قرار دارد.
هریک از این بطون سه گانه دارای دو قسمت است:مقدم و موخر.

*مقدم بطن اول جایگاه حس مشترک است،یعنی هریک از قوای ظاهری پنج گانه صور مربوط به خود را از بیرون در یافت کرده و وارد حس مشترک می کنند.به همین دلیل به این قوه "حس مشترک" اطلاق شده است.
*موخر بطن اول جایگاه خیال بوده و در ان صور موجود در حس مشترک حفظ و نگهداری می شود.
*قوه متصرفه در مقدم بطن وسط قرار داردو کارش تلفیق و تصرف در صور و معانی است.
قوه وهم(واهمه)در موخر بطن دوم قرار دارد ، و کارش ادراک معانی جزییه است.
*قوه حافظه نیز در مقدم بطن اخر قرار گرفته و ماموریتش حفظ معانی جزییه است که توسط قوه واهمه درک شده است.

ان چه در این جا مانع پیشرفت و سد راه تکامل است قوه ی متصرفه است، این قوه اگر تحت تدبیر عقل قرار گیرد،"قوه ی متفکره"و اگر تحت وهم و نفس اماره باشد" قوه ی متخیله" خوانده می شود.


مراد از مانع بودن تخیل نیز در صورتی است که تحت تاثیر هواهای نفسانی و مدیریت شیطان اداره شود.از این رو ادراک حاصل از تخیل را می توان به سه قسم تقسیم کرد:
1.گاهی از صور موجود در خیال صورتی می سازد که مطابق با واقع و خارج است، این تخیل را ،تخیل ادراکی حضوری می گویند.

2.گاهی از صور موجود صور هایی می سازد که اصلآ در خارج موجود نیست مانند انسان هزار سر.اگر این مرحله از تخیل تحت تدبیر عقل و اراده ی انسان اداره شود ، چنین تخیلی تخیل اختراعی فعلی و ارادی است.
3.اما اگر قوه ی متخیله از اختیار عقل خارج شود،وتحت تدبیر وسوسه های نفسانی و شیطانی قرار گیرد، چنین تخیلی تخیل انفعالی خواهد بود.قسم اول و دوم از تخیل یکی از نعمت های بزرگ الهی است که منشأخلاقیت در انسان است اما قسم سوم برای انسان واجتماع بسیار خطرناک و مضر است واگر درست کنترل نشود منشأ بسیاری از تباهی ها و فسادها در فرد و جامعه خواهد بود.

قران در جریان مقابله حضرت موسی با فرعون و مبارزه با سحر ساحران می فرماید:"قالَ بَل اَلقوا فَاِذاحِبالُهُم و عِصِیُّهُم یُخَیَّلُ الَیهِ من سِحرِهِم انَّها تَسعیٰ "
" گفت شما اول بیفکنید ، در این هنگام طناب ها و عصاهای انان بر اثر سحرشان در خیال او چنین به نظر می رسید که حرکت می کند."
همان طور که ملاحظه می شود در این ایه به روشنی ترس ناشی از انفعال خیال در اثر پدیده های بیرونی به تصویر کشیده شده است.

امام علی (ع)در نهج البلاغه خیال پردازی و تسلیم در مقابل این قوه را منشأبدبختی معرفی می کند:"من هاله ما بین یدیه نکص علی عقبیه ومن تردد فی الریب وطئته سنابک الشیاطین ومن استسلم لهلکة الدنیا والاخرة هلک فیهما" ؛ان کس که از هرچیزی ترسید،همواره در حال عقب نشینی است و ان کس که در حال تردید و دودلی باشد،زیر پای شیطان کوبیده خواهد شد،و ان کس که تسلیم حوادث گرددو به تباهی دنیا و اخرت گردن نهد،هر دو جهان را ازدست خواهد داد.

[="arial black"][="navy"]جناب سادات از مطالب مفیدی که در اینجا ارائه دادید کمال تشکر را دارم مطالبتون بسیار مفید و مطابق مبانی حکمی و اخلاقی بود منتهی فقط یک ایراد داشت واون هم توی انتخاب عنوان برای این یادداشتتون بود انتخاب این عنوان که خیال مانع تکامل انسانه عنوان صحیحی نیست چون خودتون هم توی این یادداشت تصریح کردید که مراد از مانع بودن تخیل نیز در صورتی است که تحت تاثیر هواهای نفسانی و مدیریت شیطان اداره شود اما اگه همین خیال تحت تصرف قوه عاقله باشه میتونه معانی و مفاهیم عقلیه رو به صورت اشکال فرحبخش و جان افزایی تصویر کنه لذا بهتر بود مثلا در انتخاب عنوان میگفتید نقش قوه خیال در تکامل و سقوط نفس انسانی[/][/]

به نام خدا

مطالب خوبیه . واقعا قوه تخیلت می تونه شمارو تا جایی بکشونه که یک کار هنری یا .... بسیار خوب انجام بدی .... یا تا حدی می تونه بکونتت که واقعا دیوانه و توهمی بشی !
من قوه ی تخیلم طبق آماری که از خودم گرفته شد بیش از حد نرمال هست ! وقتی شب ها بیدار میمونم کم کم خیالات مزخرف ترس آور سراغم میاد ! البته کنترلش می کنم ... :Nishkhand:

سلام

میشه راه مبارزه با قسم سوم رو بگین و یکم بیشتر توضیح بدین

سادات;184953 نوشت:
3.اما اگر قوه ی متخیله از اختیار عقل خارج شود،وتحت تدبیر وسوسه های نفسانی و شیطانی قرار گیرد، چنین تخیلی تخیل انفعالی خواهد بود.قسم اول و دوم از تخیل یکی از نعمت های بزرگ الهی است که منشأخلاقیت در انسان است اما قسم سوم برای انسان واجتماع بسیار خطرناک و مضر است واگر درست کنترل نشود منشأ بسیاری از تباهی ها و فسادها در فرد و جامعه خواهد بود.

یکم عامیانه تر توضیح بدین در مورد کل تخیل (البته اگه امگانش هست)

قوه خیال در انسان به گونه ای است که میتواند معاني و مفاهیمی كليّه‌اي را كه عقل ادراك کرده و يا آن معاني و مفاهیم جزئيه‌اي را كه وهم ادراك نموده به اشکال خاصی در آورده و صوري به وزان آن معانی تصویر نماید، تا جايي كه اين صور موجب انفعال و يا صدور افعال گوناگون از ناحية نفس و قواي آن شوند. در حقیقت قوة خيال، به منزله دستگاه عكاسي نفس انسان است با این تفاوت كه دستگاه صنعتي عکاسی فقط از مادیات و محسوسات عكس مي‌گيرد، ولي قوة خيال، قادر به صورتگیری و شکل دادن معاني است.
امرِ عجيب‌ در مورد اين صورتگريِ معاني كليه و جزئيه از جانب قوة خيال آن است كه خيال علاوه بر تصوير معاني در خواب و بيداري، هر معني را به صورتي خاصِ مناسبِ با آن شكل مي‌دهد.

مثلاً معناي مكر و حيله را در قالب صورت روباه و معناي درندگي را در قالب صورت شير و پلنگ و معناي دشمني را در قالب صورت مار و معناي علم و دانايي را در قالب صورت آب و معناي زهد را در قالب صورت برهنگي و معناي كاميابي را در قالب صورت روشنايي و معناي رياست و منفعت را در قالب صور اسباب و آلات جنگ و معناي خوردن غذاي حرام را در قالب صورت خوردن گوشت خوك و معناي دزدي را در قالب صورت گربه و معناي ميل به دنيا را در قالب صورت بازي با گربه و معناي خصومت را در قالب صورت خارپشت و معناي همراهي با مردم سخن چين را در قالب صورت سوسمار و امثال ذلك تصوير مي‌كند.

نكته ديگر راجع به صورتگري معاني از ناحيه قوه خيال آن است كه هر چه طهارت و اعتدال مزاجِ فرد در اين موطن بيشتر باشد، بهتر و شايسته‌تر مي‌تواند از عهده صورتگري معاني درآيد.
حضرت استاد علامه حسن زاده در اين باره در رسالة انسان در عرف عرفان مي‌فرمايند:
«بدان كه هر چه مراقبت و حضور عندالله كاملتر باشد، و مزاج انساني به اعتدالِ ممكن نزديك‌تر باشد و قوة خيال و دستگاه وي قوي‌تر و صحيح‌تر باشد، تمثلات در لوح نفس صافي‌تر و سالم‌تر است.
استادم، علامه طباطبايي قدس‌سرّه در خلوتي به من فرمود: «آقا هر روز كه مراقبتم قوي‌تر است، در شب تمثلّاتم صافي‌تر است».»
انسان در عرف عرفان اصل12 ص64

یکی از عجائب افعال قوه خیال این است که بر اساس مناسبت «تضاد» صورتگری معانی میکند، مثلا چه بسا ممكن است خوابي ببينيم كه پس از چندي تعبير به عكس شود. به عنوان مثال در خواب ببينيم كه صاحب فرزند دختري شده‌ايم اما در بيداري صاحب فرزند پسر شويم. معلوم مي‌شود حتی ضدّيت نيز يكي از مناسبات است و خيال بر اساس این مناسبت هم صورتگری میکند. مناسبت در دو شی متضاد در آنجا است که معمولا متضادان به نحوي طالب يكديگرند، مثلاً ما وقتي تشنه مي‌شويم به دنبال آب مي‌رويم نه به دنبال سنگ و چوب و يا وقتي بيمار مي‌شويم به دنبال پزشك و سلامتي مي‌رويم نه به دنبال قصاب و آهنگر، در حالي كه آب و تشنگي و يا بيماري و سلامتي ضدّ هم مي‌باشند. پس معلوم مي‌شود ضدّان به نحوي خواهان يكديگرند
جناب مولوی در مثنوی معنوی گويد:
پس نهاني‌ها به ضد پيدا شود چونكه حق را نيست ضدِّ، پنهان بود
ولذا بر اساس همین مناسبت تضاد می بایست بعضی از خوابها را تعبیر به عکس آن صورتها نمود، به عنوان مثال خواب دیدن مردن و از دنیا رفتن در بعضی مواقع تعبیر به طول عمر میشود
در جلد چهارم از كتاب كشكول ابي الفضائل شيخ بهايي (ط1 ـ نجم‌الدوله ـ ص 401) آمده است كه در كتاب تعبير رؤيا جناب كليني آمده كه:

مردي خدمت امام صادق عليه‌السّلام رسيد و گفت: خواب ديدم در باغم مرد كريمي قدم مي‌زد و خربزه‌اي در دست داشت و آن را حمل مي‌كرد. امام فرمود: «از همسرت محافظت كن كه مبادا غير تو را حمل كند».
و نيز مردِ ديگري خدمت امام رسيد و عرضه داشت: من در سفر بودم، خواب ديدم دو قوچ بر فَرج همسرم شاخ مي‌زدند، چون چنين ديدم گمانم اين است كه او مرتكب امر خلاف عفت شده و عزم بر طلاقش دارم. امام فرمود: «اهل و عيالت را نگه‌دار، زيرا او چون شنيد كه آمدنت به خانه نزديك است اراده كرد موهاي زائدش را با قيچي بركند و اين خواب حاكي از آن فعل عيالت مي‌باشد».

[="mediumturquoise"]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ[/]

به نام یار

سلام به دوستان گرامی
من تا اینجا یه نتایجی از این تاپیک گرفتم ، با اجازه دوستان مینویسم هر جاشو اشتباه فهمیدم ممنون میشم بهم گوشزد کنین.

[="red"]حس مشترک ← قوه ی تخیل ← قوه ی عقل[/]


اگر ما حس مشترک - جسم - (حس های : بینایی ، چشایی ، شنوایی ، بویایی و لامسه ) رو ورودی یک کارخانه محسوب کنیم(قسمت اول کارخانه). این مواد خام اولیه وارد قسمت دوم کارخانه ، که همون قوهء تخیل باشه می شوند. توی این قسمت از کارخانه کارِ حفظ و نگهداری از مواد اولیه و در مرحله بعد ، روی آنها فرایندهایی انجام میشود ( تصویر سازی ، صورت گری و ترکیب ) {منظور از ترکیب چیه؟؟؟}.
این کارخانه قسمت سومی هم دارد به نام قوه ی عقل ، که محصول نهایی از قسمت دوم ( که همون قوه ی تخیل باشد ) رو از این قسمت کارخانه میگرد و تجزیه و تحلیل میکند و بعد از نتیجه گیری ، به فعلیت در اوردن و ...

تا این جاشو خوب فهمیدم یا نه ؟؟
اگه درسته چنتا نکته خیلی مهم پیش میاد.
1. این که عقل نمی تونه مستقیم از قسمت اول ( حس مشترک ) چیزی رو برای تجزیه و تحلیل برداشت کنه. و باید حتما از قسمت دوم کارخانه ( قوه ی تخیل) این مسیر رو بره و برداشتش از طریق قوه ی تخیل باشه. (این دیدگاه درسته؟؟؟)
2. اگه فرض اول درست باشه ، پس امانت داری و فرایندهای قسمت دوم ( قوه ی خیال ) خیلی مهم میشه چون با هر اضافه و یا کم شدنی و یا مخدوش شدن اقلام ورودی ، میتونه در نتیجه گیری قسمت سوم کارخانه (قوه ی عقل) تاثیر منفی بزاره. و شاید در کل نتیجه تاثیر بزاره.
3. برای این که خوب تعقل کنیم بهتره که ، اولا: ورودی ها (حس مشترک) خوب انالیز و حساب شده باشند ( هرچیزی رو نبینیم هر چیزی رو نشنویم و ...) دوما: قوه ی تخیل صادقانه برخورد کنه و توی فرایند ها اشتباه نکنه. →(این چطور باید انجام بشه؟)سوما: عقل کار خودش رو درست انجام بده. ( یه سوال پیش میاد: آیا اگه دو شرط اول انجام بشه عقل دیگه اشتباه نمی کنه ؟)
4. یه چنتا سوال دیگه: جسم از کدوم بیشتر فرمان میبره ، قوه ی تخیل یا قوه ی عقل؟ ( مگه قوه ی تخیل به جسم نزدیک تر نیست؟)
5. ...

5. چطور میشه روی قوه ی تخیل تأثیر گذاشت و اون رو متوجه فطرت کرد ؟ (اقا حامد یکم توضیح دادن ، کاربردی تر میخام)

6. در کدام یک از وظایف حافظه ، خطا بیشتر رخ میدهد؟ (حفظ ، ترکیب یا تصویر سازی)
7. اگر جواب سوال بالایی "تصویر سازی" باشد. چگونه میتوان تصویر سازی های قبل رو نادیده گرفت یا از بین برد و تصویر سازی جدید انجام داد.

[="navy"]از مطلب همکاران و کاربران محترم به نامهای حامد و سادات و ققنوس 19و طهورا87 کمال تشکر رو دارم که اکثر مطالبی که ارائه دادن مطابق با مبانی حکمی و فلسفی و عرفانی بود.
اما مطالبی کوتاه پیرامون سوالهای عضو صمیمی جناب غارنشین محترم
در مورد این سوال که پرسیدید [="darkred"][="darkred"]آیا عقل نمی تونه مستقیم از قسمت اول ( حس مشترک ) چیزی رو برای تجزیه و تحلیل برداشت کنه. و باید حتما از قسمت دوم کارخانه ( قوه ی تخیل) این مسیر رو بره و برداشتش از طریق قوه ی تخیل باشه؟[/][/]
باید بگم: عقل اساسا موجودی مجرده که نه ذاتا و نه برای انجام کارهاش نیازی به ماده و خواص مادی نداره لذا نه تنها عقل برای ادراک مفاهیم کلیه احتیاجی به حس مشترک و صور جمع شده در اون نداره بلکه نیازی هم به قوه خیال و صورتگریها و تصویر سازیهای اون و نیازی به ترکیب کردن و دوخت و دوز کردن صور خیالی توسط قوه متصرفه نداره، بلکه هر چقدر پرهیز قوه عاقله از این صور مادی وخیالی بیشتر باشه و از ماده و خواص ماده که همون اشکال و رنگها و صوره دورتر باشه بهتر میتونه مفاهیم کلیه رو تعقل کنه اما این به این معنا نیست که ما از طریق صور حسی و صور خیالی نمیتونیم به تعقل راه پیدا کنیم نفس انسان این خصوصیت رو داره که میتونه هم از طریق صور خیالی و هم از طریق ادراکات حواس ظاهری در حس مشترک به تعقل و ادراک مفاهیم کلیه عقلیه نائل بشه.
ادامه دارد...
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]واما در مورد این سوال که پرسیدید: [="indigo"]آیا اگه دو شرط اول (یعنی جمع آوری ادراکات حواس ظاهری بواسطه حس مشترک و حفظ و نگه داری و ترکیب صور بواسطه قوه خیال) درست انجام بشه عقل دیگه اشتباه نمی کنه ؟[/]
باید بگم که شزط تعقل صحیح انسان در مقام عقل، صرفا کار درست حس مشترک و قوه خیال نیست بلکه مهمتر از این دو قوه برای ادراکات صحیح عقلانی، قوه واهمه است که کارش ادراک معانی جزئیه است مثل مفهوم جزیی مادر و مفهوم جزیی آب البته بدون دخالت اشکال و صور جزیی، که در این صورت اگه اشکال وصور دخالت کنند یا پای خیال به وسط میاد اگر جرمی در میون نباشه و یا پای ماده به وسط میاد در صورتی که جرمی هم درمیون باشه.
لذا تا زمانی که قوه واهمه و مفاهیمی جزیی که اون ادراک میکنه صحیح و منطبق با واقع باشه و شخص با بهره گیری از علم منطق، در ترتیب مقدمات و چینش مفاهیم برای یک قاعده عقلی درست پیش بره، اونجاست که میتونیم بگیم عقل در محدوده ادراکات خودش دیگه اشتباه نمیکنه و میتونه مفاهیم کلیه رو درست تعقل و استنباط کنه.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"][="indigo"]در مورد این سوال که جسم انسان از قوه خیال بیشتر فرمان میبره یا قوه عقل؟[/]
باید بگم:جسم انسان چون دارای ماده و خواص مادی است طبیعیه که بیشتر متاثر از قوه ایه که سنخیت بیشتری باهاش داشته باشه و قوه خیال هم به جهت دارابودن خواص ماده که همون اشکال و رنگها و صوره از این جهت نسبت به عقل که حائز تجرد کامله، بیشتربه جسم و نشئه مادی انسان نزدیک تر و شبیه تره لذا جسم در ابتدا بیشتر متاثر از قوه خیاله اما اگه شخص بتونه قوه عاقله خودش رو قوی کنه وجسم و حواس ظاهری و قوه خیال و وهمش رو در تحت تصرف و انقیاد عقل دربیاره به مراتب تاثیرات عقل در جسم بیش از تاثیرات قوه خیال خواهد بود.
[/]

[="Black"][="mediumturquoise"]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ[/]

سلام دوباره و ممنون جناب عرفان

پس من این طور برداشت میکنم که اگه فرض کنیم که یک انسان در خلآ قرار داره و هیچ چیزی برای حس لامسه نیست و همین طور چیزی برای شنیدن ، مزه کردن ، بو کردن و دیدن نیست این انسان میتونه فکر کنه.
حالا چنین انسانی به چه چیزی فکر میکنه ؟ وقتی نه چیزی دیده نه چیزی شنیده و ... چطور میتونه فکر کنه؟ و به چی؟
یعنی عقل انسان هم سوال رو میدونه و هم جواب رو ؟؟ بدونه دخالت هر چیز خارجی ؟؟؟؟
بعد اگه این طوره ، چطور باید حس مشترک و قوه ی تخیل رو از عقل جدا کرد ( در واقع چطور باید تاثیر این دو رو ، روی عقل کم کنیم - لطفا روش های کاربردی بگین - )؟؟؟

پیشا پیش ممنون از جوابتون[/]

[="Tahoma"][="Blue"]در پاسخ به این سوالتون باید بگم انسان بدون استفاده کردن از قوای لامسه و بویایی و بینایی و شنوایی و چشایی و حتی بدون قوای خیال و واهمه میتونه تفکر کنه منتهی به شرط اینکه قبلا بواسطه این قوای ظاهری و باطنی مواد موجود برای ادراکات عقلی رو به دست آورده باشه که منظور از اون مواد همون صور ادراکیه که توسط لامسه و بینایی و شنوایی و ذائقه و بویایی و خیال مورد ادراک قرار گرفته. پس اگه این صور از قبل موجود باشه عقل برای تعقل در اونها دیگه نیازی به قوای ظاهری و باطنی نداره و هرچه از اشتغالات اونها به دور باشه بیشتر میتونه فضای خلوتی رو برای تفکر مهیا بکنه و در این صورت تفکر با قدرت بیشتری صورت میگیره[/]

[="Tahoma"][="Blue"]دوست صمیمی ام جناب غارنشین!
پرسیدی که چطور میتونیم تاثیرات و مزاحمتهای قوای ظاهری و حس مشترک و خیال رو در عقل و تفکراتش کم کنیم؟
قبل از جواب به این سوال باید بگم این یکی از مهمترین سوالاتیه که در باب خودشناسی و خوسازی مطرح میشه سوالی که خیلی بجا و درسته و مطابق با مبانی حکمی و فلسفی و اخلاقی وعرفانیه.
چیزی که عقل رو در ادراک مفاهیم کلیه دچار چالش میکنه توجه به کثراته چون عقل اساسا قوه ای مجرد از ماده و خواص مادیه و هرچه که به ماده نزدیک باشه میتونه عقل رو از توجه در معقولات سست کنه لذا مهمترین دستورالعمل برای داشتن تفکری صحیح بدون زهزنیهای قوه خیال وحواس ظاهری فراهم کردن محیطی خلوت و آرامه که بزرگان اخلاقمون بخشی از نیمه شب رو توصیه کردن ساعتی که چراغها خاموشه و شئیی دیده و صدایی شنیده نمیشه اگر شخص بتونه در چنین فضای آرامی حواس ظاهریش رو از ادراکات ببنده و خودش رو با ادراکات ظاهری مشغول نکنه و از کثرات بیرون بیاد و حتی بتونه از صور خیالی و خاطراتی که در روز براش پیش اومده منصرف بشه و توجهی به اونها هم نکنه و فقط در حقیقت «من» خودش به تفکر بشینه که کی هست؟ و از کجا اومده؟ و قراره به کجا بره؟ و چرا اومده؟ و این همه عوالم بیکران به چه غایتی براش خلق شده؟ وووو اون وقته که درهایی از ملکوت به تدریج براش باز میشه.
امام امير المؤمنين عیه السلام فرمودند: [="darkgreen"]«رحم اللّه امراء عرف نفسه و استعدّ لرمسه و علم من‏ أين‏ و إلى‏ أين‏».[/](1) یعنی خداوند رحمت کند مردی را که خودش را بشناسد و برای وفاتش آماده شود و بداند که از کجا آمده و به کجا خواهد رفت.
پینوشت:
1-تفسير قرآن الكريم ملاصدرا، ج‏7، ص: 265

[/]

[="Black"][="rgb(72, 209, 204)"]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ[/]

به نام یار

ممنون از شما جناب عرفان
بازم سوال :Gig: و چنتا نکته

1. پس نمیشه بگی که عقل مجرده . چون در هر صورت به ادراکات حس مشترک نیاز داره و تا نباشه مواد خامی برای فکر کردن عقل هم نمیتونه فکر کنه (شاید هم من معنای درست مجرد رو نمی دونم!)
2. شاید بشه گفت برای تعقل کردن به حس مشترک نیاز نداره ، اما اخرش به حافظه که همون قوه ی تخیل باشه نیاز داره (طبق گفته خود شما)

عرفان;231390 نوشت:
منتهی به شرط اینکه قبلا بواسطه این قوای ظاهری و باطنی مواد موجود برای [="Red"]ادراکات[/] عقلی رو به دست آورده باشه که منظور از اون مواد همون صور ادراکیه که توسط لامسه و بینایی و شنوایی و ذائقه و بویایی و خیال مورد ادراک قرار گرفته.

ایا این ادراکات باید در جایی نگهداری بشوند ؟ یا نه ؟ ایا انجا حافظه نیست؟ یا خود عقل این ها رو نگه داری می کنه ؟ یا اصلا جنسشون قابل نگهداری نیست ؟ یا ...؟؟؟
سوال بعدی: باز هم نمیشه به انچه عقل ، تعقل می کنه اعتماد کرد چون مواد خامی که بدست اومده قابل اعتماد نیست ، ایا میشه اعتماد کرد؟؟
مثلا: من چیزی رو میشنوم که خلاف واقع ، چیزی رو می بینم که خلاف واقع. شاید من فکر کنم درسته اما در معنای اصیل این چیزی که شنیده یا دیده یا ... ، شده درست نبوده.

باز هم ممنون از پاسخ گویی شما[/]

[="Black"][="MediumTurquoise"]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ[/]

عرفان;231413 نوشت:
و حتی بتونه از صور خیالی و خاطراتی که در روز براش پیش اومده منصرف بشه و توجهی به اونها هم نکنه

خیلی سخته اخه چجوری؟ :Gig: من که خودمو میکشم تا یکم این تخیلم دست از سر کچلم برداره :Nishkhand:
:Ghamgin:[/]

[="tahoma"][="blue"]دوست صمیمی ام جناب غارنشین تک تک این سوالاتی که مطرح میکنین جوابهای مفصلی داره لطفا هر سوال رو در یک پست قرار بدین تا زیادی سوالات موجب سردرگمی خوانندگان محترم نشه
[/][/]

[="Tahoma"][="Blue"]

غارنشین;231415 نوشت:
پس نمیشه بگی که عقل مجرده . چون در هر صورت به ادراکات حس مشترک نیاز داره و تا نباشه مواد خامی برای فکر کردن عقل هم نمیتونه فکر کنه (شاید هم من معنای درست مجرد رو نمی دونم!)

از اونجا که سوالتون کاملا فنیه امیدوارم از پاسخ فنی و سنگینی که مقتضی سوال شماست احساس ملالت نکنین.
در پاسخ به سوالتون باید بگم: بر اساس مبنای حکمت متعالیه اگرچه نفس انسان، در نهايت و با سير تكاملي خاص خودش، غير مادي مي شه ولي در آغاز آفرينش، جسمانيه.
یعنی نفس، نخست در مرتبه جماديه و سپس با خروج از مرحله جمادي، به حالت جنيني و در مرحله نفس نباتي قرار مي گيره و پس از اون به مرحله نفس حيواني وارد مي شه و در دوره بلوغ حقيقي خود به مرحله نفس انساني مي رسه. پس از اين مرحله هم مي تونه با كوشش و تمرين و تربيت روحي و عقلي خود، به بلوغ عقل انساني برسه كه حکما نام اون مرتبه رو «نفس قدسي» و «عقل بالفعل» مي گذارند.
تمام اين مراحلی که به عرض محضر رسید درواقع نوعی سير نفس برای خروج از قوه به فعليته که در هر مرحله ای بر کمالات نفس افزوده شده و به اصطلاح حکما اشتداد وجودی پیدا میکنه.
این مقدمه رو لازم بود برات بگم تا بدونی تجرد نفس و رسیدنش به حد کمال عقلی، تدريجي و ناشي از سير صعودي و تكاملي اونه، یعنی انسان در ابتدا از کمال عقلی برخوردار نیست لذا چون صاحب عقلی ضعیف، در ابتدای راهه، ناچاره برای تقویت عقل در سیر صعودی خودش از مواد ادراکی حواس ظاهری و باطنی استفاده کنه ولی وقتی که قوی بشه و به نهایت سیرصعودی برسه دیگه برای تعقلات خودش به کلی از این مواد بی نیاز میشه پس اونی که برای رسیدن به حد کمال عقلی ناگزیر از مواد حسی و خیالیه، نفس انسانه، نه مرتبه عقل انسان که اساسا هم در مرتبه ذات وهم در مرتبه فعلش بی نیاز از ماده و خواص مادست.
امیدوارم توضیحاتم رو خوب متوجه شده باشی.
از سوال خوبت هم ممنونم

[/]

[="Black"][="MediumTurquoise"]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ[/]

سلام

عرفان;231437 نوشت:
دوست صمیمی ام جناب غارنشین تک تک این سوالاتی که مطرح میکنین جوابهای مفصلی داره لطفا هر سوال رو در یک پست قرار بدین تا زیادی سوالات موجب سردرگمی خوانندگان محترم نشه

ببخشین ، نمی دونمستم باعث این↑ میشه. فقط به فکر گرفتن جواب های خودم بودم :Ghamgin::hey::khejalat:

عرفان;231443 نوشت:
از اونجا که سوالتون کاملا فنیه امیدوارم از پاسخ فنی و سنگینی که مقتضی سوال شماست احساس ملالت نکنین.

راستش:Gig:

یخوردشو فهمیدم. پس نفس مرحله به مرحله میاد بالا. دوباره چنتا سوال ( تورو خدا ببخشین:khejalat:) :
1. پس این که خدا گفته روح انسان از نوع خلقت امر هست ( قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي ) چجوریه؟ مگه امر به یک باره انجام نمیشه؟ مگه روح به یک باره خلق نشده؟ پس چرا باید مرحله به مرحله به تکامل برسه ؟ ایا چون با جسم درامیخته میشه ، دچار این معضل مرحله به مرحله میشود؟ (میدونم نباید این جوری سوال بپرسم اما خوب چی کار کنم. سوال توی ذهنم پیش میاد دیگه. تنها جایی هم که می تونم فعلا بپرسم این جاست ، بازم ببخشین ، هرکدوم رو میشه جواب بدین هر کدوم هم نشد پاکش کنین تا به جامع بودن بحث لطمه نزنه ، لطفا!)
ممنون.[/]

[="mediumturquoise"]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ[/]

چشم سوال هام رو سعی میکنم هرکدوم رو توی یه پست بنویسم

چطور باید یک تصویر سازی که تخیل انجام داده و دور از واقعیت هست رو بشکنیم و خُردش کنیم و یک تصویر درست جایگذینش بکنیم؟؟؟؟
مثلا من با کلمهء "جنس مخالف" (یا هر کلمه ی دیگه ای) چیزهای در ذهنم پدیدار میشه که خلاف واقع هست. حالا می خام واقعیت رو جایگذین این تصویر اشتباه بکنم. چطور باید این کار رو بکنم؟

[="Tahoma"][="Blue"]

غارنشین;231516 نوشت:
پس این که خدا گفته روح انسان از نوع خلقت امر هست ( قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي ) چجوریه؟ مگه امر به یک باره انجام نمیشه؟ مگه روح به یک باره خلق نشده؟ پس چرا باید مرحله به مرحله به تکامل برسه ؟ ایا چون با جسم درامیخته میشه ، دچار این معضل مرحله به مرحله میشود؟

تدریجی یا آنی بودن خلقت روح در ابتدای امر، منافاتی نداره با این مساله که بگیم تکامل و تعالی و اشتداد جوهری روح انسان باید تدریجا و در سایه حرکت جوهری صورت بگیره و آیه قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي(1)‏ منافاتی با مطلبی که خدمتتون عرض کردم نداره.
خلقت آنی و حدوث جسمانی روح یک مساله است و تعالی و تکامل و قوی شدن تدرجی اون در بستر زمان، مساله ای دیگه و ایندو منافاتی با هم ندارن.

پینوشت:
1- الاسرا/85
[/]

نقل قول:
چطور باید یک تصویر سازی که تخیل انجام داده و دور از واقعیت هست رو بشکنیم و خُردش کنیم و یک تصویر درست جایگذینش بکنیم؟؟؟؟
مثلا من با کلمهء "جنس مخالف" (یا هر کلمه ی دیگه ای) چیزهای در ذهنم پدیدار میشه که خلاف واقع هست. حالا می خام واقعیت رو جایگذین این تصویر اشتباه بکنم. چطور باید این کار رو بکنم؟


سلام...اگر اجازه بدید یه توضیح کوتاه بدهم...البته جواب اصلی با کارشناس محترم..

وارد بحث صور ذهنی وارتباطش با عقل نمیشم.....چون نکات فلسفی اون رو کارشناس محترم خیلی خوب بیان فرمودن...

اگر میخواهید بارویکرد علمی نیز درکنار مباحث صحیح وزیبا دراین جا جواب سوال رو پیداکنید میتونید کتاب(متن کامل زمینه روان شناسی هیلگارد)رو مطالعه کنید وفصلی که درمورد گزاره های ذهنه وتصاویر ذهنی رو با عوامل محیطی ایجاد میکنه مطالعه کنید.

ودرمورد این سوالتون....
اگر اجازه بدید با رویکردی روان شناسی واستون توضیح کوتاهی بدهم.واژه های ذهنی ما درکنارهم

نگرش های مارومیسازه...این واژه ها هستن که با کدهای تصویری درذهن ما شناخته میشن..تازمان

نوجوانی واژه ها وارد اتاق خالی ذهنمون میشن هرواژه باهر تصویر..اما همین که به حد نصاب

رسید..ذهن با جنس اون واژه ها شروع میکنه یه حصارمیسازه..ودیگه هرواژه ایی رو نمیپذیره..فقط

واژه های شبیه حصاررو...واژه های حصار شبیه ملکه ذهن ماست..بخاطر همین حذف اونها بامشکل مواجه میشه..که شمابهش اشاره کردید...
حالا؟
واژه ها مثل یه زنجیره به هم متصل میشه.....مثلا با یاد گل...بلافاصله یاد نماز بیوفتیم..

چرا؟چون زنجیره واژه ها تانماز میکشونه:گل.........:رنگ سبز..........:آرامش.........:نماز.

برای یافتن پاسخ اول این جوابا مهمه:
باید دید زنجیره تفکری شماچیه؟
ریشه یابی باید بشه..
دقیقا این ملکه ذهن شما چیه؟جنس حصارهای ذهنیتون چیه؟

خب....زنجیره تصاویر ازکجاشروع میشه وعلت این ساخت چی بوده؟

یه کم وارد روح و روان و دوران کودکی تا نوجوانی باید شد....

البته با جواب های کلی اخلاقی هم میشه به نتیجه رسید...
موضوع من فقط باید وارد مصادیقش شد...
انشاءالله کارشناس محترم پاسخ خواهند داد..


[="Tahoma"][="Blue"][="arial black"]

غارنشین;231521 نوشت:
چطور باید یک تصویر سازی که تخیل انجام داده و دور از واقعیت هست رو بشکنیم و خُردش کنیم و یک تصویر درست جایگذینش بکنیم؟؟؟؟ مثلا من با کلمهء "جنس مخالف" (یا هر کلمه ی دیگه ای) چیزهای در ذهنم پدیدار میشه که خلاف واقع هست. حالا می خام واقعیت رو جایگذین این تصویر اشتباه بکنم. چطور باید این کار رو بکنم؟

منشا تمامی تصاویری که در خیالات ماست ادراکات ظاهری حواس پنجگانه است یعنی همچنان که قبلا دانستی محصول ادراک تمامی حواس ظاهری ما در قوه ای به نام خیال ذخیره و نگه داری میشه که قوه خیال علاوه بر نگه داری و خزینه داری این صور قادره که در آنها تصرف کرده وبه ترکیب یا تجزیه آنها مشغول بشه.
بازیگریهای قوه خیال در ترکیب و تجزیه صورتهایی که در خودش ذخیره کرده ویا اشتباهات قوه خیال در صورتگری معانی جزئیه هم ناشی از دو امر مهمه؛
یکی اشتباهات حواس ظاهری از ادراک اشیا خارجی، که در این صورت باید با نگرشی دوباره به اشیای پیرامون خودمون به تصحیح دریافتهاو ادراکاتمون بپردازیم یعنی دوباره ببینیم و دوباره بشنویم ووو چون ممکنه اونهایی که دیدیم و شنیدیم اشتباه بوده باشه.
دوم اعتقادات باطل و افکار نادرست و بینشهای غلط از جهانی که در اون زندگی میکنیم که این اعتقادات باطل منجر به تصویرگری ناصحیحی از معانی موجود در ذهنمون میشه که در این صورت هم باید به تصحیح اعتقاداتمون بپردازیم که بهترین راه برای رسیدن به این مهم تدبر در معانی آیات و روایات و طرح مباحث اعتقادی و فقهی و اخلاقی و عرفانیه.

[/][/]

سلام
با تشکر از تمام دوستانی که بحث را بصورت مبنایی مطرح کردند .
حال زمان آن فرا رسیده است که پس از شناخت ساختار قوه خیال و نحوه تاثیر پذیریش به طرح راهکارهای عملی به روز برای مقابله با سلطه خیال انگیزان غربی بپردازیم .
برای رسیدن به این هدف سوالی مطرح می کنیم :
به نظر شما راه مقابله با سلطه غرب بر قوه خیال افراد تاکید بر ابعاد عقلانی است یا تطهیر این قوه با تخیلات مطهر ؟ یا هردو و به چه نحو ؟
موفق باشید

[="Georgia"][="Blue"]جمع بندی
سوال
آیا عقل نمی تواند مستقیما از حس مشترک مطالبی رو برای تجزیه و تحلیل برداشت کند؟ آیا حتما باید از قوه ی تخیل این مسیر را طی کند؟
پاسخ:
عقل اساسا موجودی مجرد است که ذاتا و برای انجام کارهای خود نیازی به ماده و خواص مادی ندارد لذا نه تنها عقل برای ادراک مفاهیم کلیه احتیاجی به حس مشترک و صور جمع شده در آن نداد بلکه نیازی هم به قوه خیال و صورتگریها و تصویر سازیهای آن و نیازی به ترکیب کردن و دوخت و دوز کردن صور خیالی توسط قوه متصرفه ندارد، بلکه هر چقدر پرهیز قوه عاقله از این صور مادی وخیالی بیشتر باشد و از ماده و خواص ماده که همان اشکال و رنگها و صوره دورتر باشد بهتر می تواند مفاهیم کلیه رو تعقل کند اما این به این معنا نیست که ما از طریق صور حسی و صور خیالی نمی تونیم به تعقل راه پیدا کنیم خصوصا در ابتدای راه صور حسی و خیالی میتواند زمینه ساز ادراکات عقلی واقع شود. نفس انسان این خصوصیت را دارد که میتواند هم از طریق صور خیالی و هم از طریق ادراکات حواس ظاهری در حس مشترک به تعقل و ادراک مفاهیم کلیه عقلیه نائل شود.

سوال:
آیا اگر جمع آوری ادراکات حواس ظاهری بواسطه حس مشترک و حفظ و نگه داری و ترکیب صور بواسطه قوه خیال درست انجام شود عقل دیگر دچار اشتباه نمی شود؟
پاسخ:

شرط تعقل صحیح انسان در مقام عقل، صرفا کار درست حس مشترک و قوه خیال نیست بلکه مهمتر از این دو قوه برای ادراکات صحیح عقلانی، قوه واهمه است که کار آن ادراک معانی جزئیه است مثل مفهوم جزیی مادر و مفهوم جزیی آب البته بدون دخالت اشکال و صور جزیی، که در این صورت اگه اشکال و صور دخالت کنند یا پای خیال به وسط میاد اگر جرمی در میون نباشد و یا پای ماده به وسط بیاید در صورتی که جرمی هم درمیان باشد.
لذا تا زمانی که قوه واهمه و مفاهیمی جزیی که آن ادراک می کند صحیح و منطبق با واقع باشد و شخص با بهره گیری از علم منطق، در ترتیب مقدمات و چینش مفاهیم برای یک قاعده عقلی درست پیش رود انجاست که میتوانیم بگوییم عقل در محدوده ادراکات خودش دیگر اشتباه نمی کند و میتواند مفاهیم کلیه را درست تعقل و استنباط کند.

[/]

موضوع قفل شده است