جمع بندی معنی، ارتباط و تفسیر چند آیه از سوره بقره

تب‌های اولیه

92 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
معنی، ارتباط و تفسیر چند آیه از سوره بقره

به نام خدا
سلام و عرض ادب خدمت اساتید محترم

1- خواهشمندم بفرمایید مراد از مثال هایی که در آیه های 17 , 19 , 20 سوره بقره آمده است چه چیز است ؟

مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لاَّ يُبْصِرُونَ
مثل آنان همچون مثل كسانى است كه آتشى افروختند و چون پيرامون آنان را روشنايى داد خدا نورشان را برد و در ميان تاريكيهايى كه نمى‏بينند رهايشان كرد (۱۷)

أَوْ كَصَيِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصْابِعَهُمْ فِي آذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ واللّهُ مُحِيطٌ بِالْكافِرِينَ
يا چون [كسانى كه در معرض] رگبارى از آسمان كه در آن تاريكيها و رعد و برقى است [قرار گرفته‏اند] از [نهيب] آذرخش [و] بيم مرگ سر انگشتان خود را در گوشهايشان نهند ولى خدا بر كافران احاطه دارد (۱۹)

يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ كُلَّمَا أَضَاء لَهُم مَّشَوْاْ فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّه عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
نزديك است كه برق چشمانشان را بربايد هر گاه كه بر آنان روشنى بخشد در آن گام زنند و چون راهشان را تاريك كند [بر جاى خود] بايستند و اگر خدا مى‏خواست‏شنوايى و بينايى‏شان را برمى‏گرفت كه خدا بر همه چيز تواناست (۲۰)

2- آیا بین آیه های 17 , 19 و 20 سوره بقره با آیه 26 سوره بقره ارتباطی وجود دارد ؟

إِنَّ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَن يَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ
خداى را از اينكه به پشه‏اى يا فروتر [يا فراتر] از آن مثل زند شرم نيايد پس كسانى كه ايمان آورده‏اند مى‏دانند كه آن [مثل] از جانب پروردگارشان بجاست ولى كسانى كه به كفر گراييده‏اند مى‏گويند خدا از اين مثل چه قصد داشته است [خدا] بسيارى را با آن گمراه و بسيارى را با آن راهنمايى مى‏كند و[لى] جز نافرمانان را با آن گمراه نمى‏كند (۲۶)

3- با توجه به آیه 34 سوره بقره آیا ابلیس یکی از ملائکه است ؟

وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ
و چون فرشتگان را فرموديم براى آدم سجده كنيد پس بجز ابليس كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد [همه] به سجده درافتادند (۳۴)

4- با توجه به آیه 31 و 37 سوره بقره دانش حضرت آدم ع را لطفا توضیح دهید .

وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ
و [خدا] همه [معانى] نامها را به آدم آموخت‏سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود اگر راست مى‏گوييد از اسامى اينها به من خبر دهيد (۳۱)

فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
سپس آدم از پروردگارش كلماتى را دريافت نمود و [خدا] بر او ببخشود آرى او[ست كه] توبه‏پذير مهربان است (۳۷)

5- لطفا بفرمایید در آیه 38 سوره بقره چه کسانی و از چه جایی فرود آمدند ؟

قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ
فرموديم جملگى از آن فرود آييد پس اگر از جانب من شما را هدايتى رسد آنان كه هدايتم را پيروى كنند بر ايشان بيمى نيست و غمگين نخواهند شد (۳۸)

6- در آیه 53 سوره بقره منظور از کتاب و فرقان چیست ؟

وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ
و آنگاه كه موسى را كتاب و فرقان [=جداكننده حق از باطل] داديم شايد هدايت‏ يابيد (۵۳)

7- ارتباطی بین آیه های 54 و 56 سوره بقره وجود دارد ؟
در آیه 54 سوره بقره مراد از به قتل رساندن یکدیگر چه بوده است ؟
در آیه 56 سوره بقره چه کسانی و چه زمانی مد نظر است ؟

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ عِندَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
و چون موسى به قوم خود گفت اى قوم من شما با [به پرستش] گرفتن گوساله برخود ستم كرديد پس به درگاه آفريننده خود توبه كنيد و [خطاكاران] خودتان را به قتل برسانيد كه اين [كار] نزد آفريدگارتان براى شما بهتر است پس [خدا] توبه شما را پذيرفت كه او توبه‏پذير مهربان است (۵۴)

ثُمَّ بَعَثْنَاكُم مِّن بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
سپس شما را پس از مرگتان برانگيختيم باشد كه شكرگزارى كنيد (۵۶)

با تشکر از وقتی که برای این تایپیک صرف مینمایید .


کارشناس بحث : عمار

vahid_barvarz;239959 نوشت:
1- خواهشمندم بفرمایید مراد از مثال هایی که در آیه های 17 , 19 , 20 سوره بقره آمده است چه چیز است ؟

با سلام و عرض ادب
با توجه به زیاد بودن سوالات ان شالله یکی یکی به همه پاسخ خواهم داد.
در مورد مثل در آیه 17 سوره بقره باید عرض کنم قرآن در اينجا از جمله" استوقد نارا" استفاده كرده است، يعنى آنها براى رسيدن به" نور"" نار" استفاده مى ‏كنند، آتشى كه هم دود و هم خاكستر و هم سوزش دارد، در حالى كه مؤمنان از نور خالص و چراغ روشن و پر فروغ ايمان بهره مى ‏گيرند.
منافقان گرچه تظاهر به نور ايمان دارند اما باطنشان، نار است، و اگر هم نورى باشد ضعيف است و كوتاه مدت.
اين نور مختصر، يا اشاره به فروغ و جدان و فطرت توحيدى است و يا اشاره به ايمان نخستين آنها است كه بعدا بر اثر تقليدهاى كوركورانه و تعصب هاى غلط و لجاجتها و عداوتها، پرده ‏هاى ظلمانى و تاريك بر آن مى ‏افتد، نه تنها يك ظلمت بلكه به تعبير قرآن" ظلمات".
و همين‏ها است كه چشم بينا و گوش شنوا و زبان گويا را سر انجام از آنها خواهد گرفت، چرا كه سابقا هم گفتيم ادامه راه غلط تدريجا نيروى تشخيص و درك انسان را ضعيف مى‏ كند، تا آنجا كه گاهى حقايق را وارونه مى ‏بيند، نيك در نظرش بد، و فرشته ديو، خودنمايى مى ‏كند.
به هر حال اين تشبيه در حقيقت، يك واقعيت را در زمينه نفاق روشن مى ‏سازد، و آن اينكه نفاق و دورويى براى مدت طولانى نمى ‏تواند مؤثر واقع شود ممكن است منافقان براى مدت كوتاهى از مزاياى اسلام و مصونيت هاى مؤمنان برخوردار شوند و از رفاقت پنهانى با كفار نيز بهره گيرند.
ولى اين امر همچون شعله ضعيف و كم ‏دوامى كه در يك بيابان تاريك و ظلمانى در معرض وزش طوفانها است ديرى نمى ‏پايد، و سرانجام چهره واقعى آنها آشكار مى ‏گردد، و به جاى كسب موفقيت و محبوبيت، منفور و مطرود خواهند شد و همانند كسى كه در بيابان راه را گم كرده و چراغ را از دست داده سرگردان مى ‏مانند.
اين نكته نيز قابل توجه است كه در تفسير آيه هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً:" آن خدايى است كه خورشيد را روشنايى و ماه را نور بخش قرار داد (يونس- 5).
از امام باقر(ع) چنين نقل شده كه فرمود:
اضائت الارض بنور محمد (ص) كما تضي‏ء الشمس فضرب اللَّه مثل محمد (ص) الشمس و مثل الوصى القمر:
" خداوند صفحه روى زمين را به محمد ص روشن ساخت همانگونه كه با نور آفتاب، لذا محمد ص را به خورشيد تشبيه كرد، و وصى او على (ع) را به ماه" (1).
يعنى نور ايمان و وحى، عالمگير است، در حالى كه نفاق اگر پرتوى هم داشته باشد تنها دايره كوچكى از اطراف خود را آنهم براى مدت كوتاهى روشن مى ‏كند (ما حَوْلَهُ).(2)

1. نور الثقلين جلد اول صفحه 36.
2. تفسير نمونه، ج‏1، ص: 110 و 111.

در مثال دوم که دو آیه بعدی می باشد قرآن صحنه زندگى آنها را به شكل ديگرى ترسيم مى ‏نمايد:
شبى است تاريك و ظلمانى پرخوف و خطر، باران به شدت مى‏ بارد، از كرانه‏ هاى افق برق پرنورى مى‏ جهد، صداى غرش وحشت زا و مهيب رعد، نزديك است پرده‏هاى گوش را پاره كند، انسانى بى‏پناه در دل اين دشت وسيع و ظلمانى و پر از خطر، حيران و سرگردان مانده است، باران پر پشت، بدن او را مرطوب ساخته، نه پناهگاه مورد اطمينانى وجود دارد كه به آن پناه برد و نه ظلمت اجازه مى ‏دهد گامى به سوى مقصد بردارد.
قرآن در يك عبارت كوتاه، حال چنين مسافر سرگردانى را بازگو مى‏ كند:
" يا همانند بارانى كه در شب تاريك، توام با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذرانى) ببارد" (أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ).
سپس اضافه مى‏كند" آنها از ترس مرگ انگشت ها را در گوش خود مى ‏گذارند تا صداى وحشت ‏انگيز صاعقه‏ ها را نشنوند" (يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ).
و در پايان آيه مى ‏فرمايد:" و خداوند به كافران احاطه دارد" (و آنها هر كجا بروند در قبضه قدرت او هستند) (وَ اللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكافِرِينَ).
برقها پى در پى بر صفحه آسمان تاريك جستن مى ‏كند:" نور برق آن چنان خيره كننده است كه نزديك است چشم هاى آنها را بربايد" (يَكادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ).
" هر زمان كه برقى مى‏زند و صفحه بيابان تاريك، روشن مى ‏شود، چند گامى در پرتو آن راه مى ‏روند، ولى بلافاصله ظلمت بر آنها مسلط مى ‏شود و آنها در جاى خود متوقف مى‏ گردند" (كُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قامُوا).
آنها هر لحظه خطر را در برابر خود احساس مى‏كنند، چرا كه در دل اين بيابان نه كوهى به چشم مى ‏خورد، و نه درختى تا از خطر رعد و برق و صاعقه جلوگيرى كند، هر آن ممكن است هدف صاعقه ‏اى قرار گيرند و در يك لحظه خاكستر شوند!.
مى ‏دانيم صاعقه ‏ها به هر برآمدگى از زمين حمله مى‏ كنند، اما در دل بيابان جز آنها برآمدگى پيدا نمى ‏شود كه صاعقه متوجه آن گردد، بنا بر اين خطر جدى و حتمى است (با توجه به اينكه خطر صاعقه در بيابان هاى مسطحى همچون بيابانهاى حجاز به درجات از مناطق كوهستانى بيشتر است اهميت اين مثال براى مردم آن محيط روشنتر مى ‏شود).
خلاصه نمى ‏داند چه كند، مضطرب و پريشان، حيران و سرگردان بر جاى خود ايستاده، نه راهى در ميان شن هاى بيابان پيدا است و نه راهنمايى كه در پرتو هدايت او گام بر دارد.
حتى اين خطر وجود دارد كه غرش رعد، گوش آنها را پاره و نور خيره ‏كننده برق چشمشان را نابينا كند، آرى" اگر خدا بخواهد گوش و چشم آنها را از ميان مى ‏برد چرا كه خدا به هر چيزى توانا است" (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).
آرى منافقان درست به چنين مسافرى مى ‏مانند، آنها در ميان مؤمنان روز- افزون كه همچون سيل خروشان و باران پرپشتى به هر سو پيش مى ‏روند قرار گرفته ‏اند افسوس كه به پناهگاه مطمئن ايمان، پناه نبرده ‏اند تا از شر صاعقه ‏هاى مرگبار مجازات الهى نجات يابند.
جهاد مسلحانه مسلمين در برابر دشمنان همانند خروش رعد و صاعقه بر سر آنها فرود مى ‏آمد، گاهگاه فرصت هايى، براى پيدا كردن راه حق نصيبشان مى ‏شد و انديشه ‏هاشان بيدار مى ‏گشت، ولى افسوس كه اين بيدارى همچون برق آسمان ديرى نمى ‏پائيد تا مى ‏خواستند چند گامى بردارند خاموش مى‏شد و تاريكى غفلت و سپس توقف و سرگردانى جاى آن را مى‏ گرفت.پيشرفت سريع اسلام همچون برق آسمانى چشم آنها را خيره كرده بود، و آيات قرآن كه پرده از رازهاى نهانيشان بر مى‏ داشت همچون صاعقه‏ ها آنها را هدف قرار مى‏داد، هر دم احتمال مى ‏دادند آيه‏اى نازل گردد و پرده از رازهاى ديگرى بر دارد و رسواتر شوند.
چنان كه قرآن در آيه 64 سوره توبه مى ‏گويد: يَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِي قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ:
" منافقان از اين مى ‏ترسند كه سوره‏اى بر ضد آنها نازل شود و آنچه در درون مخفى مى ‏دارند فاش گردد بگو هر چه مى‏خواهيد استهزاء كنيد خدا آنچه را از آن مى‏ ترسيد ظاهر مى ‏سازد".
منافقان از اين نيز وحشت داشتند كه با علنى شدن اسرارشان فرمان جنگ از طرف خدا با اين دشمنان خائن داخلى صادر شود و مسلمانان كه در آن روز قوى و نيرومند بودند بر آنها، حمله كنند، آن چنان كه قرآن می گوید: لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلَّا قَلِيلًا مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلًا:
" اگر منافقان و آنهايى كه قلبشان بيمار است و كسانى كه با اشاعه اكاذيب، ترس و وحشت و سستى مى ‏آفرينند، دست از كردار خود بر ندارند ما تو را بر آنها مى ‏شورانيم تا نتوانند در جوار شما جز اندكى زندگى كنند و به صورت افراد نفرين شده هر جا يافت شوند، آنها را بگيرند و بكشند" (احزاب- 60- 61).
از اين آيات به خوبى استفاده مى‏شود كه منافقان در وحشت و سرگردانى سختى در مدينه قرار داشتند، آيات با لحن شديد و قاطعى پى در پى همانند رعد و برق آسمانى بر ضد آنها نازل مى ‏شد، و هر آن احتمال اين مى ‏رفت كه دستور مجازات و يا حد اقل اخراج آنها از مدينه صادر گردد.
اگر چه شان نزول اين آيات، منافقان عصر پيامبر ص است اما با توجه به اينكه خط نفاق در هر عصر و زمانى، در برابر خط انقلاب هاى راستين وجود داشته و دارد به منافقان همه اعصار و قرون گسترش مى ‏يابد، و ما با چشم خود تمام اين نشانه‏ ها را يك به يك و مو به مو در مورد منافقان عصر خويش، مى‏يابيم، سرگردانى آنها، وحشت و اضطراب شان و خلاصه بى ‏پناهى و بدبختى و سيه‏ روزى و رسوايى آنها را درست همانند همان مسافرى كه قرآن به روشنترين وجهى حال او را ترسيم كرده است مشاهده مى ‏كنيم.

تفسير نمونه، ج‏1، ص: 112 الی 115

vahid_barvarz;239959 نوشت:
- آیا بین آیه های 17 , 19 و 20 سوره بقره با آیه 26 سوره بقره ارتباطی وجود دارد ؟

بله ارتباط وجود دارد به این صورت که جمعى از مفسران از ابن عباس در شان نزول نخستين آيه فوق چنين نقل كرده ‏اند: هنگامى كه خداوند در آيات گذشته پيرامون منافقين، دو مثال براى آنها بيان كرد (مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً ...- و- أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ ...)

منافقين گفتند خداوند برتر و بالاتر از اين است كه چنين مثال هايى بزند، و از اين راه در وحى بودن قرآن اظهار ترديد كردند، در اين موقع آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

بعضى ديگر گفته ‏اند: هنگامى كه در آيات قرآن، مثل هايى به" ذباب" (مگس) و" عنكبوت" نازل گرديد، جمعى از مشركان اين موضوع را بهانه قرار داده زبان به انتقاد گشودند و مسخره كردند كه اين چگونه وحى آسمانى است كه سخن از" عنكبوت" و" مگس" مى‏ گويد؟ آيه فوق نازل شد و با تعبيراتى زنده به آنها جواب داد.
تفسير نمونه، ج‏1، ص: 145

vahid_barvarz;239959 نوشت:
3- با توجه به آیه 34 سوره بقره آیا ابلیس یکی از ملائکه است ؟

نه خیر ابلیس از ملائکه نبود بلکه از جن بود. آیات و روایات بسیارى این دیدگاه را تأیید مى کنند.

طرفداران این دیدگاه مى گویند:
1. خدا در قرآن مى فرماید: «... فَسَجَدُوا اِلّا اِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ...»(کهف (18): 50.) (پس همه جز ابلیس که از [گروه ] جن بود، سجده کردند).
و روشن است که منظور از واژه «جن» در هر آیه اى از قرآن که بکار رفته باشد، همان «جنّ» مشهور و معروف است.

2. قرآن در ترسیم شخصیت و هویت فرشتگان، آنان را فرمانبردارانى معرّفى مى کند که هرگز از آنچه خدا به آنان فرمان مى دهد، سرپیچى نمى کنند، و هر آنچه را فرمان یافته اند، انجام مى دهند: «... لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما اَمَرَهُمْ...»( تحریم (66): 6 .).
با این بیان، ابلیس نمى تواند از فرشتگان باشد، چرا که نافرمانى خدا کرد.

3. به گفته قرآن شریف، ابلیس داراى نسل و تبار است؛ و قرآن به انسانها هشدار مى دهد که از نسل و تبارش، دوست و سررشته دار امور خویش نگیرند: «... اَفَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونى وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ...»( بقره (2): 34.).
و برخى از قرآن پژوهان اظهار نظر کرده اند که ابلیس پدر جن است و آدم پدر انسانها؛ درحالیکه فرشتگان روحانى هستند و معنوى، و نسل و تبار و تولید مثل و خور و خواب ندارند. مطابق این عقیده، ابلیس از فرشتگان نبود.

4. قرآن درمورد فرشتگان مى فرماید: «... جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلَاً...»(فاطر (35): 1.) (...فرشتگان را پیام آورنده قرار داد...).
روشن است که کفرگرایى و شرک و تبهکارى از فرستاده و پیام آورنده خدا، سخنى دور و بیگانه است؛ چرا که اگر کفر و تبهکارى را درمورد آنان بپذیریم، باید دروغپردازى را نیز ازجانب آنها قبول کنیم؛ در اینصورت چنین پیام و پیام آورنده اى چگونه خواهد بود؟!
با این بیان، ابلیس از فرشتگان نبود؛ چرا که به کفر گرایید و از فرمان حق خارج شد.

vahid_barvarz;239959 نوشت:
4- با توجه به آیه 31 و 37 سوره بقره دانش حضرت آدم ع را لطفا توضیح دهید .

منظور از علم در آیه 31 سوره بقره (وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها، ثُمَّ عَرَضَهُمْ) علم اسرار آفرينش و نامگذارى موجودات می باشد.(1)
و علامه طباطبایی می فرمایند:
اين جمله اشعار دارد بر اينكه اسماء نامبرده، و يا مسماهاى آنها موجوداتى زنده و داراى عقل بوده ‏اند، كه در پس پرده غيب قرار داشته ‏اند، و بهمين جهت علم بانها غير آن نحوه علمى است كه ما باسماء موجودات داريم، چون اگر از سنخ علم ما بود، بايد بعد از آنكه آدم بملائكه خبر از آن اسماء داد، ملائكه هم مثل آدم داناى بان اسماء شده باشند، و در داشتن آن علم با او مساوى باشند، براى اينكه هر چند در اينصورت آدم به انان تعليم داده، ولى خود آدم هم بتعليم خدا آن را آموخته بود. پس ديگر نبايد آدم اشرف از ملائكه باشد، و اصولا نبايد احترام بيشترى داشته باشد، و خدا او را بيشتر گرامى بدارد، و اى بسا ملائكه از آدم برترى و شرافت بيشترى مي داشتند.
و نيز اگر علم نامبرده از سنخ علم ما بود، نبايد ملائكه بصرف اينكه آدم علم باسماء دارد قانع شده باشند، و استدلالشان باطل شود، آخر در ابطال حجت ملائكه اين چه استدلالى است؟ كه خدا بيك انسان مثلا علم لغت بياموزد، و آن گاه وى را برخ ملائكه مكرم خود بكشد، و بوجود او مباهات كند، و او را بر ملائكه برترى دهد، با اينكه ملائكه آن قدر در بندگى او پيش رفته ‏اند كه، (لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ، از سخن خدا پيشى نمى‏گيرند، و بامر او عمل مى‏كنند)، (سوره انبياء آيه 27) آن گاه به اين بندگان پاك خود بفرمايد: كه اين انسان جانشين من و قابل كرامت من هست، و شما نيستيد؟
آن گاه اضافه كند كه اگر قبول نداريد، و اگر راست مى‏ گوييد كه شايسته مقام خلافتيد، و يا اگر در خواست اين مقام را مى ‏كنيد، مرا از لغت‏ها و واژه‏ه ايى كه بعدها انسانها براى خود وضع مى ‏كنند، تا بوسيله آن يكديگر را از منويات خود آگاه سازند، خبر دهيد.
علاوه بر اينكه اصلا شرافت علم لغت مگر جز براى اين است كه از راه لغت، هر شنونده ‏اى به مقصد درونى و قلبى گوينده پى ببرد؟ و ملائكه بدون احتياج به لغت و تكلم، و بدون هيچ واسطه ‏اى اسرار قلبى هر كسى را ميدانند پس ملائكه يك كمالى ما فوق كمال تكلم دارند.
و سخن كوتاه آنكه معلوم ميشود آنچه آدم از خدا گرفت، و آن علمى كه خدا بوى آموخت، غير آن علمى بود كه ملائكه از آدم آموختند، علمى كه براى آدم دست داد، حقيقت علم باسماء بود، كه فرا گرفتن آن براى آدم ممكن بود، و براى ملائكه ممكن نبود، و آدم اگر مستحق و لايق خلافت خدايى شد، بخاطر همين علم باسماء بوده، نه بخاطر خبر دادن از آن، و گر نه بعد از خبر دادنش، ملائكه هم مانند او با خبر شدند، ديگر جا نداشت كه باز هم بگويند: ما علمى نداريم.
در نتيجه مراد بان، تمامى اسمايى خواهد بود كه ممكن است نام يك مسما واقع بشود، چون در كلام، نه قيدى آمده، و نه عهدى، تا بگوئيم مراد، آن اسماء معهود است.(2)

منبع:
1. تفسير نمونه، ج‏1، ص: 171
2. ترجمه الميزان، ج‏1، ص: 180

ود در آیه 37 سوره بقره در اينكه" كلمات" و سخنانى را كه خدا براى توبه به آدم تعليم داد چه سخنانى بوده است در ميان مفسران گفتگو است.
معروف اين است كه همان جملات سوره اعراف آيه 23 مى ‏باشد: قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ":" گفتند:
خداوندا ما بر خود ستم كرديم، اگر تو ما را نبخشى و بر ما رحم نكنى از زيانكاران خواهيم بود".
بعضى گفته ‏اند منظور از كلمات، اين دعا و نيايش بوده است:
اللهم لا اله الا انت سبحانك و بحمدك رب انى ظلمت نفسى فاغفر لى انك خير الغافرين.
اللهم لا اله الا انت سبحانك و بحمدك رب انى ظلمت نفسى فارحمنى انك خير الراحمين.
اللهم لا اله الا انت سبحانك و بحمدك رب انى ظلمت نفسى فتب على انك انت التواب الرحيم.
پروردگارا! معبودى جز تو نيست، پاك و منزهى، تو را ستايش مى‏ كنم، من به خود ستم كردم مرا ببخش كه بهترين بخشندگانى.
خداوندا! معبودى جز تو نيست، پاك و منزهى، تو را ستايش مى ‏كنم، من به خود ستم كردم بر من رحم كن كه بهترين رحم كنندگانى.
بار الها! معبودى جز تو نيست، پاك و منزهى، تو را حمد مى ‏گويم، من به خويش ستم كردم، رحمتت را شامل حال من كن و توبه ‏ام را بپذير كه تو تواب و رحيمى".
اين موضوع در روايتى از امام باقر ع نقل شده است(1).
نظير همين تعبيرات در آيات ديگر قرآن در مورد يونس ع و موسى ع مى‏ خوانيم، يونس به هنگام در خواست بخشش از خدا مى‏ گويد: سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ:" خداوندا منزهى من از كسانى هستم كه به خود ستم كردم مرا ببخش و خدا او را بخشيد" (2).
در روايات متعددى كه از طرق اهل بيت ع وارد شده است مى ‏خوانيم:
كه مقصود از كلمات تعليم اسماء بهترين مخلوق خدا يعنى محمد و على و فاطمه و حسن و حسين ع بوده است، و آدم با توسل به اين كلمات از درگاه خداوند تقاضاى بخشش نمود و خدا او را بخشيد.
اين تفسيرهاى سه ‏گانه هيچگونه منافاتى با هم ندارد، چرا كه ممكن است مجموع اين كلمات به آدم، تعليم شده باشد تا با توجه به حقيقت و عمق باطن آنها انقلاب روحى تمام عيار، براى او حاصل گرديده و خدا او را مشمول لطف و هدايتش قرار دهد.(3)

منبع:
1. مجمع البيان ذيل آيات مورد بحث.
2. قصص- 16.
3. تفسير نمونه، ج‏1، ص: 198

vahid_barvarz;239959 نوشت:
5- لطفا بفرمایید در آیه 38 سوره بقره چه کسانی و از چه جایی فرود آمدند ؟

در تفسیر نمونه آیت الله مکارم می فرمایند: " اهبطوا" به صيغه جمع آمده است در

حالى كه آدم و حوا كه مخاطب اصلى اين سخن بودند دو نفر بيشتر نبودند

و بايد" صيغه تثنيه" آورده شود، اما به خاطر اينكه هبوط آدم و حوا به

زمين نتيجه‏اش اين بود كه فرزندان و نسلهاى آنها نيز در زمين ساكن

خواهند شد، به صورت صيغه جمع آمده است.(1)

1. تفسير نمونه، ج‏1، ص: 199

به نام خدا
سلام عرض ادب خدمت استاد گرامی جناب عمار

لطفا بفرمایید با توجه به آیه 65 سوره بقره شنبه چگونه روزی بوده است ؟
همچنین در آیه 75 سوره بقره مخاطب چه کسانی بوده اند ؟

با تشکر

vahid_barvarz;239959 نوشت:
6- در آیه 53 سوره بقره منظور از کتاب و فرقان چیست ؟ وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ و آنگاه كه موسى را كتاب و فرقان [=جداكننده حق از باطل] داديم شايد هدايت‏ يابيد (۵۳)

آیت الله مکارم می فرماید:
" كتاب" و" فرقان" ممكن است هر دو اشاره به تورات باشد و نيز ممكن است كتاب اشاره به تورات و فرقان اشاره به معجزاتى باشد كه خداوند در اختيار موسى گذارده بود (چون فرقان در اصل به معنى چيزى است كه حق را از باطل براى انسان مشخص مى‏ كند.(1)
و شیخ طبرسی می فرماید:
بياد آوريد وقتى را كه بموسى كتاب داديم كه همان تورات است و در باره كلمه فرقان كه در اين آيه به كتاب عطف شده چهار قول از مفسّران نقل شده است.
1- ابن عباس ميگويد: مراد از فرقان همان تورات است و تفاوت آن با كتاب فقط از نظر لفظ است.
2- منظور از كتاب، تورات است و فرقان شكافته شدن دريا است كه هر دو نعمتى براى موسى بودند.
3- فرقان، همان جدا كردن حلال از حرام و فرق بين موسى و يارانش با فرعون و درباريانش است به چيزهايى مانند نجات دادن اينان و هلاك و غرق فرعونيان.
4- منظور از فرقان قرآن است و تقدير آيه بنا بر اين قول، چنين است كه:
بموسى، كتاب و بمحمّد، قرآن داديم.
ولى قول چهارم را دانشمندان، ضعيف دانسته‏اند زيرا آيه ميگويد: ما بموسى فرقان داديم و در آيه ديگر نيز مى‏فرمايد: «وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسى‏ وَ هارُونَ الْفُرْقانَ» ما بموسى و هارون فرقان داديم.(2)

منبع:
1. تفسير نمونه، ج‏1، ص: 254.
2. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 176.

نقل قول:
قرآن در ترسیم شخصیت و هویت فرشتگان، آنان را فرمانبردارانى معرّفى مى کند که هرگز از آنچه خدا به آنان فرمان مى دهد، سرپیچى نمى کنند، و هر آنچه را فرمان یافته اند، انجام مى دهند: «... لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما اَمَرَهُمْ...»( تحریم (66
):

ملائکه اختیار ندارند ؟ یا اینکه اختیار دارند ولی معرفتشون اجازه سرپیچی بهشون نمی دهد؟

[=arial][=&quot][/][/]

vahid_barvarz;239959 نوشت:
7- ارتباطی بین آیه های 54 و 56 سوره بقره وجود دارد ؟

ارتباط خاصی وجود ندارد اما هر دو سرگذشتی از بنی اسرائیل است. آيه 55 و 56 يكى ديگر از نعمتهاى بزرگ خدا را به بنى اسرائيل يادآور مى‏شود، و نشان مى ‏دهد چگونه آنها مردمى لجوج و بهانه‏گير بودند و چگونه مجازات سخت الهى دامانشان را گرفت ولى بعد از آن باز لطف خدا شامل حالشان شد.
اما در آیات قبل بخش ديگرى از تاريخ پر ماجراى بنى اسرائيل اشاره كرده، و خاطرات تكان دهنده ‏اى را به يهوديان يادآور مى‏ شود.
vahid_barvarz;239959 نوشت:
در آیه 54 سوره بقره مراد از به قتل رساندن یکدیگر چه بوده است ؟

فرمان اعدام دسته جمعى گروه كثيرى از گنهكاران بدست خودشان صادر شد.
اين فرمان به نحو خاصى مى‏ بايست اجرا شود، يعنى خود آنها بايد شمشير به دست گيرند و اقدام به قتل يكديگر كنند كه هم كشته ‏شدنش عذاب است و هم كشتن دوستان و آشنايان.
طبق نقل بعضى از روايات موسى دستور داد در يك شب تاريك تمام كسانى كه گوساله ‏پرستى كرده بودند غسل كنند و كفن بپوشند و صف كشيده شمشير در ميان يكديگر نهند!.(آيه 61 از سوره نور.)
در مجمع البیان اینچنین گفته شده است:
ابن عباس ميگويد: يعنى بى‏گناهان گناهكاران را بكشند مانند آيه كريمه:
«فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ» «1» (چون بخانه‏اى در آمديد خويشتن را سلامى گوئيد) يعنى بعضى از شما به بعضى ديگر سلام گويد.
جبائى و ابن اسحاق ميگويند: معناى آيه اين است كه همه آماده كشته شدن شويد و اين آمادگى گويى كشتن خود آنها است.
چه كسى مأمور قتل شد؟
در اينكه چه كسى مأمور شد آنان را بكشد اختلاف است.
بعضى ميگويند: موسى فرمان داد كه همه غسل كنند و كفن بپوشند و در صفّ تشكيل داده بايستند و هارون با 12 هزار افرادى كه به گوساله پرستى نگرائيده بودند آمد و آنان در حالى كه شمشيرهاى لب تيز در دست داشتند شروع بكشتن كردند تا هفتاد هزار تن كشته شد و خدا از گناه بقيّه گذشت.
بعضى گفته ‏اند: آنان دو صف شده و هر كدام ديگرى را ميزدند تا هفتاد هزار كشته شد.
قول سوّم آن است كه آنان را تاريكى شديد فرا گرفت و شروع بكشتن همديگر كردند تا وقتى هوا روشن شد و معلوم گرديد كه هفتاد هزار نفر كشته شده است.
روايت شده است در حالى كه بنى اسرائيل يكديگر را مى ‏كشتند موسى و هارون براى آنان دعا و طلب آمرزش مى ‏نمودند تا وحى آمد كه ديگر همديگر را نكشند و توبه باقيماندگان پذيرفته شد.
ابن جريح ميگويد: علّت اينكه خدا فرمان داد بنى اسرائيل همه يكديگر را بكشند اين بود كه اگر چه دسته ‏اى از آنان گوساله نپرستيده و آن را كارى باطل و زشت دانسته بودند ولى گناه اين دسته آن بود كه ديگران را از گوساله پرستى نهى و منع نكردند لذا اين فرمان سخت كه عذاب و عقوبت شرك دسته ‏اى و سكوت ديگران بود به آنان متوجّه شد كه همديگر را بكشند و مردمى كه با ديدن آن همه آيات توحيد باز بكفر و شرك گرائيدند بى شك سزاوار چنين شكنجه و عقوبتى بودند.
رمّانى مي گويد: با توجه به اينكه بايد اين تكليف (كشتن يكديگر) مانند هر تكليف ديگرى براى مردم لطفى و مصلحتى را در برداشته باشد.
رمّانى ميگويد: با توجه به اينكه بايد اين تكليف (كشتن يكديگر) مانند هر تكليف ديگرى براى مردم لطفى و مصلحتى را در برداشته باشد.
اگر سؤال شود كه با اين تكليف، آنان كشته ميشدند و پس از مرگ ديگر چه لطفى و چه مصلحتى خواهد بود؟ جواب آن است كه وقتى آنان بكشتن يكديگر مكلّف شدند پس تكليف هر يك كشتن ديگرى بود و اين تكليف، لطف و مصلحت در برداشت زيرا در باره هر كدام اين احتمال بود كه زنده بماند و لو به مقدارى كه واجبى انجام دهد. نظير فريضه جهاد و جنگ با مشركان كه خود، لطف و نتيجه ‏اش كشتن دشمنان و يا رسيدن به شهادت است و خداوند بدان، امر كرده و مجاهدان را ستوده است.
تاريخ نويسان نقل مى ‏كنند كه گوساله پرستان موظّف شدند كه بر كشته شدن صبر و تحمّل كنند تا بعضى ديگر را بكشند و كشته شدن افراد، شهادت آنان و توبه باقي ماندگان گرديد.
اما بنا بقول كسانى كه مي گويند: آنان فقط مأمور شدند كه خود را آماده كشته شدن كنند ديگر سؤال و اشكالى نخواهد بود زيرا بنا بر اين آنان مأمور بكشتن خود نبودند.(2)
منبع:
1. تفسير نمونه، ج‏1، ص: 256.
2. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 178

آرزوی پرواز;241370 نوشت:
ملائکه اختیار ندارند ؟ یا اینکه اختیار دارند ولی معرفتشون اجازه سرپیچی بهشون نمی دهد؟

با سلام
دوست عزیز در ارتباط با این سوال به این دو تاپیک رجوع کنید و اگر حل نشد در خدمتم:
http://www.askdin.com/thread4483.html
http://www.askdin.com/thread10130.html

vahid_barvarz;239959 نوشت:
در آیه 56 سوره بقره چه کسانی و چه زمانی مد نظر است ؟

عرض کردیم که این آیات در مورد بنی اسرائیل می باشد و اين آيه از آياتى است كه دلالت بر امكان" رجعت" و باز گشت به زندگى در اين دنيا، دارد، چرا كه وقوع آن در يك مورد دليل بر امكان آن در ساير موارد است.

vahid_barvarz;241158 نوشت:
لطفا بفرمایید با توجه به آیه 65 سوره بقره شنبه چگونه روزی بوده است ؟

با سلام
خداوند به يهود دستور داده بود، روز" شنبه" را تعطيل كنند، گروهى از آنان كه در كنار دريا مى‏زيستند به عنوان آزمايش دستور يافتند از دريا در آن روز ماهى نگيرند، ولى از قضا روزهاى شنبه كه مى‏شد، ماهيان فراوانى بر صفحه آب ظاهر مى‏شدند، آنها به فكر حيله‏گرى افتادند و با يك نوع كلاه شرعى روز شنبه از آب ماهى گرفتند، خداوند آنان را به جرم اين نافرمانى مجازات كرد و چهره‏شان را از صورت انسان به حيوان دگرگون ساخت".(1)
"سبت" در لغت به معنى تعطیل عمل براى استراحت است و اینكه در قرآن در سوره "نبا" مى ‏خوانیم «وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً؛[نباء9/] خواب شما را مایه راحت شما قرار دادیم» نیز اشاره به همین موضوع است، و روز شنبه را از این جهت" یوم السبت" نامیده ‏اند كه برنامه ‏هاى كسب و كار معمولى در آن تعطیل مى‏ شد، سپس این نام بر این روز باقى ماند.(2)
آیات متعددی در قرآن به مساله حرمت روز شنبه پرداخته است که مساله ای مرتبط به قوم یهود است(3)

1. تفسیر نمونه، ج‏6، ص: 416.
2. همان .
3. بقره/65 ،نساء/47 ، نساء/154 ، اعراف/163،نحل/124.

vahid_barvarz;241158 نوشت:
همچنین در آیه 75 سوره بقره مخاطب چه کسانی بوده اند ؟

در أَ فَتَطْمَعُونَ خطاب متوجه امّت پيامبر اكرم است و منظور اين است: اى مردم با ايمان آيا اميد و آرزو داريد.
و يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّه:
و ميدانستند كه آن حق است و از راه عناد تغيير ميدادند آن را و بر غير معناى مراد حمل مي كردند و در آن جماعت چند قول است.
1- از مجاهد و سدى نقل شده: منظور از آن جماعت دانشمندان يهود است كه توراة را تغيير داده حلال را حرام و حرام را حلال نمودند بر طبق خواهش هاى دل و كمك به آنهايى كه از رشوه دادن به اينان دريغ ندارند.
2- ابن عباس و ربيع گفته ‏اند: منظور از آن جماعت همان هفتاد نفرى بودند كه موسى آنان را از ميان قومش برگزيده و آنها كلام خدا را شنيدند و فرمان نبردند و وقتى كه بسوى قوم برگشتند جريان را بر خلاف واقع نقل كردند، و بنا بر اين قول منظور از «كَلامَ اللَّهِ» همان سخن گفتن خداوند با موسى در وقت مناجات بود.
و گفته شده: منظور از «كَلامَ اللَّهِ» اوصاف پيامبر اسلام است كه در تورات ذكر شده.(1)
بعضى از مفسران در شان نزول دو آيه اخير از امام باقر ع چنين نقل كرده ‏اند:
" گروهى از يهود كه دشمنى با حق نداشتند هنگامى كه مسلمانان را ملاقات مى ‏كردند از آنچه در تورات پيرامون صفات پيامبر اسلام ص آمده بود به آنها خبر مى‏ دادند، بزرگان يهود از اين امر آگاه شدند و آنها را از اين كار نهى كردند، و گفتند شما صفات محمد ص را كه در تورات آمده براى آنها بازگو نكنيد تا در پيشگاه خدا دليلى بر ضد شما نداشته باشند، آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت" (2).

منبع:
1. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 224.
2. تفسير نمونه، ج‏1، ص: 313.

به نام خدا
سلام و عرض ادب خدمت کارشناس محترم جناب عمار گرامی

[="navy"]لطفا بفرمایید با توجه به آیه 97 و 98 سوره بقره چه کسانی و چه گونه با جبرئیل دشمنی کردند ؟
منظور از دشمنی با فرشتگان چیست ؟
میکائیل چه کسی هست ؟ [/]

قُلْ مَن كَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ
بگو كسى كه دشمن جبرئيل است [در واقع دشمن خداست] چرا كه او به فرمان خدا قرآن را بر قلبت نازل كرده است در حالى كه مؤيد [كتابهاى آسمانى] پيش از آن و هدايت و بشارتى براى مؤمنان است ( بقره 97 )

مَن كَانَ عَدُوًّا لِّلّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِّلْكَافِرِينَ
هر كه دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئيل و ميكائيل است [بداند كه] خدا يقينا دشمن كافران است ( بقره 98 )

[="navy"]در آیه 104 سوره بقره راعنا و انظرنا به چه معنی میباشد ؟
[/]
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا وَاسْمَعُوا ْوَلِلكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد نگوييد راعنا و بگوييد انظرنا و [اين توصيه را] بشنويد و [گر نه] كافران را عذابى دردناك است ( بقره 104 )

[="navy"]با توجه به آیه 106 سوره بقره نسخ یا فراموش شدن حکم وجود داشته است یا تنها یک آگاهی می باشد ؟[/]

مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
هر حكمى را نسخ كنيم يا آن را به [دست] فراموشى بسپاريم بهتر از آن يا مانندش را مى‏آوريم مگر ندانستى كه خدا بر هر كارى تواناست ( بقره 106 )

[="navy"]بعد از نزول آیه 111 سوره بقره آیا یهودیان و ترسایان دلیلی آوردند ؟ جوابیه چه بود ؟[/]

وَقَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ
و گفتند هرگز كسى به بهشت درنيايد مگر آنكه يهودى يا ترسا باشد اين آرزوهاى [واهى] ايشان است بگو اگر راست مى‏گوييد دليل خود را بياوريد ( بقره 111 )

معذرت میخوام که خیلی سوال می پرسم .

به نام خدا
سلام

لطفا بفرمایید :

[="navy"]در آیه های 136 و 140 سوره بقره الأسْبَاطَ چه کسی است ؟[/]

قُولُواْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ
بگوييد ما به خدا و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهيم و اسماعیل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل آمده و به آنچه به موسى و عيسى داده شده و به آنچه به همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده ايمان آورده‏ايم ميان هيچ يك از ايشان فرق نمى‏گذاريم و در برابر او تسليم هستيم ( بقره 136 )

أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطَ كَانُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
يا مى‏گوييد ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط [دوازده‏گانه] يهودى يا نصرانى بوده‏اند بگو آيا شما بهتر مى‏دانيد يا خدا و كيست‏ستمكارتر از آن كس كه شهادتى از خدا را در نزد خويش پوشيده دارد و خدا از آنچه مى‏كنيد غافل نيست ( بقره 140 )

[="navy"]با توجه به آیه های 149 و 150 سوره بقره منظور از خروج از هر جایی چیست ؟ منظور این است که مثلا وقت خروج از خانه هم باید اول رو به مسجد الحرام کنیم ؟[/]

وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَّبِّكَ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
و از هر كجا بيرون آمدى روى خود را به سوى مسجدالحرام بگردان و البته اين [فرمان] حق است و از جانب پروردگار تو است و خداوند از آنچه مى‏كنيد غافل نيست ( بقره 149 )

وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنْهُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي وَلأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ
و از هر كجا بيرون آمدى [به هنگام نماز] روى خود را به سمت مسجدالحرام بگردان و هر كجا بوديد رويهاى خود را به سوى آن بگردانيد تا براى مردم غير از ستمگرانشان بر شما حجتى نباشد پس از آنان نترسيد و از من بترسيد تا نعمت‏خود را بر شما كامل گردانم و باشد كه هدايت‏شويد ( بقره 150 )

[="navy"]
در آیه 158 سوره بقره منظور از الصَّفَا و الْمَرْوَةَ چیست ؟
[/] ( [="red"]کارشناس محترم , جواب این سوال رو پیدا کردم . چون وقتتون رو میگیره جواب ندید . با تشکر [/])

إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَن تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ
در حقيقت صفا و مروه از شعاير خداست [كه يادآور اوست] پس هر كه خانه [خدا] را حج كند يا عمره گزارد بر او گناهى نيست كه ميان آن دو سعى به جاى آورد و هر كه افزون بر فريضه كار نيكى كند خدا حق شناس و داناست ( بقره 158 )

با تشکر

به نام خدا
سلام

لطفا بفرمایید :
در آیه 174 سوره بقره چه کسانی و چه چیزی را از قرآن پنهان میکردند ؟( یک مثال هم بزنید افاقه می کند ) منظور از کتاب همان قرآن است ؟

با تشکر

vahid_barvarz;243783 نوشت:
لطفا بفرمایید با توجه به آیه 97 و 98 سوره بقره چه کسانی و چه گونه با جبرئیل دشمنی کردند ؟ منظور از دشمنی با فرشتگان چیست ؟

با سلام
در ابتدا شأن نزول آيه رو عرض كنم تا جواب مشخص شود.
هنگامى كه پيامبر ص به مدينه آمد روزى ابن صوريا (يكى از علماى يهود) با جمعى از يهود فدك نزد پيامبر اسلام ص آمدند، و سؤالات گوناگونى از حضرتش كردند، و نشانه ‏هايى را كه گواه نبوت و رسالت او بود جستجو نمودند، از جمله گفتند: اى محمد خواب تو چگونه است؟ زيرا به ما اطلاعاتى در باره خواب پيامبر موعود داده شده است، فرمود: تنام عيناى و قلبى يقظان!:" چشم من به خواب مى ‏رود اما قلبم بيدار است" گفتند راست گفتى اى محمد! و پس از سؤالات متعدد ديگر، ابن صوريا گفت: يك سؤال باقى مانده كه اگر آن را صحيح جواب دهى به تو ايمان مى ‏آوريم و از تو پيروى خواهيم كرد، نام آن فرشته‏ اى كه بر تو نازل مى‏ شود چيست؟ فرمود: جبرئيل است.
" ابن صوريا" گفت: او دشمن ما است، دستورهاى مشكل در باره جهاد و جنگ مى ‏آورد، اما ميكائيل هميشه دستورهاى ساده و راحت آورده، اگر فرشته وحى تو ميكائيل بود به تو ايمان مى ‏آورديم.(1)
بررسى شان نزول آيه فوق انسان را بار ديگر به ياد بهانه‏ جوئي هاى ملت يهود مى ‏اندازد كه از زمان پيامبر بزرگوار موسى ع تا كنون اين برنامه را دنبال كرده‏ اند، و براى شانه خالى كردن از زير بار حق هر زمان به سراغ بهانه‏ اى مى ‏روند.
در اينجا چنان كه مشاهده مى ‏كنيم: تنها بهانه اين است كه چون جبرئيل فرشته وحى تو است و تكاليف سنگين خدا را ابلاغ مى‏ كند ما ايمان نمى ‏آوريم، ما دشمن او هستيم اگر فرشته وحى ميكائيل بود، بسيار خوب بود، ايمان مى ‏آورديم؟.
از اينان بايد پرسيد مگر فرشتگان الهى با يكديگر از نظر انجام وظيفه فرق دارند؟ اصولا مگر آنها طبق خواسته خودشان عمل مى‏كنند يا از پيش خود چيزى مى‏گويند؟ آنها همان گونه ‏اند كه قرآن معرفى كرده لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ:" هر چه خداوند دستور دهد همان را انجام مى ‏دهند" (تحريم- 6).
به هر حال قرآن در پاسخ اين بهانه‏ جوئيها چنين مى‏ گويد:" به آنها بگو هر كس دشمن جبرئيل باشد (در حقيقت دشمن خدا است) چرا كه او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل كرده است" (قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ).(2)
پس منظور يهوديان هستند كه با ايمان نياوردن دشمني كردند و وحي فرستاده توسط جبرئيل را قبول نمي كردند.

1. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 274.
2. تفسير نمونه، ج‏1، ص: 361.

vahid_barvarz;243783 نوشت:
میکائیل چه کسی هست ؟

مـیـكـائیـل یکی از چهار ملائکه بزرگ الهی اسـت. قـرآن مـجـیـد در سـوره بـقـره آیـه 98 از مـیـكـائیـل به عنوان میكال یاد فرموده و دشمنى با او را در ردیف دشمنى با خدا و ملائكه و انبیا قرار داده و دشمن او را متهم به كفر کرده است.«من كان عدوا لله وملائكته ورسله وجـبـرئیـل ومـیـكـال فـان الله عـدو للكـافـریـن»

امام زین العابدین(ع) در دعاى سوم صحیفه مى فرماید: «صل علی ... ومـیـكـائیـل ذوالجـاه عـنـدك والمـكـان الرفـیـع مـن طـاعـتـك» یعنی درود فـرسـت بـر ... و میكائیل كه نزد تو داراى منزلت و در طاعت و بندگى داراى مقام بلند است.
میكائیل موكل رزق موجودات بوده و اعوان و یارانى نیز در عالم دارد، و در روایتى كه از رسـول خدا(ص) رسیده: اسم میكائیل "عبید الله" است.

امیرالمونین(ع) می فرمایند: جـبرئیل موذن اهل آسمان ها، و میكائیل امام آنها است، كه در بیت المامور به او اقتدا مى كنند.
امـامـت مقام بلندى است كه شایسته آن نیست مگر كسى كه مقام بالاتر و داراى شرایط جامع تر باشد.(1)

سید نعمت الله جزایرى مى گوید: میكائیل از "كیل" است؛ یـعـنـى انـدازه كـردن.
كـار و عـمـل میکائیل پـیـمـانـه كـردن آب در وقـت نـزول اسـت، و او موكل ابرها است، و همیشه نزول مطر از ابر به اندازه پیمانه اى است که میکائیل به اذن الهی مقدر می کند.(2)

1. "ریاض السالكین"، ح 2، ص 26.
2. شرح صحیفه سید نعمت الله جزایرى، ص58.

vahid_barvarz;243783 نوشت:
در آیه 104 سوره بقره راعنا و انظرنا به چه معنی میباشد ؟

" راعنا" كه از ماده" الرعى" به معنى مهلت دادن است به كار مى ‏بردند.
ولى يهود همين كلمه" راعنا" را از ماده" الرعونه" كه به معنى كودنى و حماقت است استعمال مى ‏كردند (در صورت اول مفهومش اين است" به ما مهلت بده" ولى در صورت دوم اين است كه" ما را تحميق كن"!).
در اينجا براى يهود دستاويزى پيدا شده بود كه با استفاده از همان جمله‏ اى كه مسلمانان مى ‏گفتند، پيامبر يا مسلمانان را استهزاء كنند.
نخستين آيه فوق نازل شد و براى جلوگيرى از اين سوء استفاده به مؤمنان دستور داد به جاى جمله" راعنا"، جمله" انظرنا" را به كار برند كه همان مفهوم را مى ‏رساند، و دستاويزى براى دشمن لجوج نيست.
بعضى ديگر از مفسران گفته‏ اند كه جمله" راعنا" در لغت يهود يك نوع دشنام بود و مفهومش اين بود" بشنو كه هرگز نشنوى" اين جمله را تكرار مى ‏كردند و مى ‏خنديدند!.
بعضى از مفسران نيز نقل كرده ‏اند كه يهود به جاى" راعنا"،" راعينا" مى ‏گفتند كه معنيش" چوپان ما" است، و پيامبر اسلام ص را مخاطب قرار مى‏ دادند و از اين راه استهزا مى ‏كردند «1» اين شان نزولها با هم تضادى ندارد و ممكن است همه صحيح باشد.(1)
وَ قُولُوا انْظُرْنا ...- و بگوئيد: انظرنا.
و در معناى آن چند وجه است:
1- مراقبت كن ما را تا آنچه ما را آموزش داده‏اى درك كنيم و بفهميم.
2- آشنا ساز ما را و بيان كن براى ما اى محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم.
3- رو كن بما.
و ممكن است معناى آن «انظر الينا» باشد يعنى بجانب ما نظر كن و در اين صورت حرف جرّ حذف شده است.(2)

منابع:
1. تفسير نمونه، ج‏1، ص: 384 و الميزان ج‏1، ذيل تفسير همين آيه.
2. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 297

vahid_barvarz;243783 نوشت:
با توجه به آیه 106 سوره بقره نسخ یا فراموش شدن حکم وجود داشته است یا تنها یک آگاهی می باشد ؟

نسخ كه وجود داشته است چون يهود به مسلمانان مى‏ گفتند دين، دين يهود است و قبله قبله يهود، و لذا پيامبر شما به سوى قبله ما (بيت المقدس) نماز مى‏ خواند، اما هنگامى كه حكم قبله تغيير يافت و طبق آيه 144 همين سوره مسلمانان موظف شدند به سوى كعبه نماز بگذارند اين دستاويز از يهود گرفته شد، آنها نغمه تازه ‏اى ساز كردند و گفتند اگر قبله اولى صحيح بود پس دستور دوم چيست؟ و اگر دستور دوم صحيح است اعمال گذشته شما باطل است! قرآن در اين آيات به ايرادهاى آنها پاسخ مى ‏گويد و قلوب مؤمنان را روشن مى‏ سازد.
جمله" ننسها" كه در آيات مورد بحث بر جمله" ننسخ" عطف شده در اصل از ماده" انساء" به معنى تاخير انداختن و يا حذف كردن و از اذهان بردن است .
و منظور ننسها در اينجا اين است كه اگر ما آيه ‏اى را نسخ كنيم و يا نسخ آن را طبق مصالحى به تاخير بيندازيم در هر صورت بهتر از آن يا همانند آن را مى ‏آوريم، بنا بر اين جمله" ننسخ" اشاره به نسخ در كوتاه مدت است و جمله" ننسها" نسخ در دراز مدت (دقت كنيد).
در اينجا بعضى احتمالات ديگر داده ‏اند كه در مقايسه با تفسيرى كه گفتيم چندان قابل ملاحظه نيست.

vahid_barvarz;243783 نوشت:
بعد از نزول آیه 111 سوره بقره آیا یهودیان و ترسایان دلیلی آوردند ؟ جوابیه چه بود ؟

اين آيه در واقع مي خواهد بگويد آنها دليلي ندارد و برداشت غلطي دارند و بعد در اثبات رد نظريه آنها مي فرمايد بهشت و پاداش خداوند و نيل به سعادت جاودان در انحصار هيچ طايفه نيست، بلكه از آن كسانى است كه واجد دو شرط باشند:
در مرحله اول تسليم محض در مقابل فرمان حق و ترك تبعيض در احكام الهى، چنان نباشد كه هر دستورى موافق منافعشان است بپذيرند و هر چه مخالف آن باشد پشت سر اندازند، آنها به طور كامل تسليم حقند.
و در مرحله بعد آثار اين ايمان در عمل آنها به صورت انجام كار نيك منعكس گردد، آنها نيكوكارند، نسبت به همگان و در تمام برنامه‏ ها.
در حقيقت قرآن با اين بيان مساله نژاد پرستى و تعصب هاى نابجا را بطور كلى نفى مى‏ كند و سعادت و خوشبختى را از انحصار طايفه خاصى بيرون مى‏ آورد ضمنا معيار رستگارى را كه ايمان و عمل صالح است، مشخص مى‏ سازد.

به نام خدا
سلام

[="blue"]لطفا بفرمایید با توجه به آیه 238 سوره بقره منظور از الصَّلاَةِ الْوُسْطَى چه نمازی است ؟[/]

حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِينَ
بر نمازها و نماز ميانه مواظبت كنيد و خاضعانه براى خدا به پا خيزيد ( بقره 238 )

[="blue"]در آیه 243 سوره بقره داستان از چه قرار بوده است ؟[/]

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ
آيا از [حال] كسانى كه از بيم مرگ از خانه‏هاى خود خارج شدند و هزاران تن بودند خبر نيافتى پس خداوند به آنان گفت تن به مرگ بسپاريد آنگاه آنان را زنده ساخت آرى خداوند نسبت به مردم صاحب بخشش است ولى بيشتر مردم سپاسگزارى نمى‏كنند

[="royalblue"]در آیه 247 تا 251 سوره بقره از اشخاصی با نام های طالوت , جالوت و داوود نام برده شده است لطفا در مورد ایشان توضیحی بفرمایید . [/]

با تشکر

vahid_barvarz;244342 نوشت:
در آیه های 136 و 140 سوره بقره الأسْبَاطَ چه کسی است ؟

آيت الله مكارم مي فرمايد:
" سبط" (بر وزن حفظ) و" سبط" (بر وزن ثبت) و انبساط در اصل به معنى گسترش و توسعه چيزى به آسانى و راحتى است، و گاهى به درخت،" سبط" (بر وزن سبد) گفته مى‏شود، زيرا شاخه ‏هاى آن به راحتى گسترده مى‏ گردد، فرزندان و شاخه‏هاى يك فاميل را" سبط" و" اسباط" مى ‏گويند، به خاطر گسترشى كه در نسل پيدا مى‏ شود.
منظور از اسباط تيره‏ ها و قبائل بنى اسرائيل يا فرزندانى است كه از اولاد دوازده‏گانه يعقوب به وجود آمدند و چون در ميان آنها پيامبرانى وجود داشته‏ اند در آيه بالا آنها را جزو كسانى مى ‏شمارد كه آيات خدا بر آنها نازل گرديده است.
بنا بر اين منظور قبائل بنى اسرائيل يا قبائل فرزندان يعقوب است كه پيامبرانى داشتند نه خود فرزندان يعقوب، تا گفته شود همه آنها صلاحيت پيامبرى نداشتند چرا كه آنها در باره برادر خود مرتكب گناه شدند.(1)
شيخ طبرسي در مجمع البيان مي فرمايد:
قتاده ميگويد: «منظور از «اسباط» فرزندان يعقوب ميباشد كه از آنها جمعيتى بوجود آمد».
سدى و ربيع و محمّد بن اسحاق نيز همين قول را قائلند و نام هاى دوازده فرزند يعقوب را باين شرح بيان كرده ‏اند: يوسف، بنيامين، زابالون، روبيل، يهودا،شمعون، لاوى، دان قهاب «1»، يشجر، نفتالى، جاد اشرفهم اينها فرزندان يعقوب ميباشند و در اين موضوع ميان مفسرين اختلافى نيست.
بسيارى از مفسرين مي گويند همه آنها پيغمبر بودند ولى طبق اصول مذهب ما نميتوان اين معنا را قبول كرد زيرا ناگفته پيدا است كه آنچه آنها نسبت بيوسف انجام دادند معصيت بود و حال آنكه يكى از اصول مذهب ما اين است كه پيغمبر بايد از معاصى و كارهاى قبيح كوچك و بزرگ معصوم و منزّه باشد در قرآن هم دليلى بر پيغمبر بودن همه آنان وجود ندارد.
و جمله ما «أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ» دلالت ندارد كه همه آنها پيغمبر بودند زيرا ممكن است كه نزول آيات فقط بر بعضى از آنها كه مرتكب معصيت نشده‏ اند و پيغمبر بوده‏اند صورت گرفته باشد نه بر همه آنها يعنى احتمال ميرود كه استعمال جمله «ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ» مثل «ما أُنْزِلَ إِلَيْنا» باشد.
يعنى همانطورى كه نزول قرآن تنها به پيغمبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله بوده ولى چون مسلمانان مأمور بودند كه بآن عمل كنند به همه آنها نسبت داده شده است درباره «اسباط» نيز نزول آيات الهى واقعاً بر بعضى از آنها بوده ولى چون مأمور بوده ‏اند كه بآن عمل نمايند بهمه آنها نسبت داده شده است.
عياشى: در تفسير خود از حنان بن سدير نقل مي كند كه بحضرت باقر عليه السلام گفتم: «آيا فرزند يعقوب عليه السلام پيغمبر بودند؟ حضرتش فرمود: نه. پيغمبرزاده بودند و پس از اينكه از معصيت خود توبه كردند در حال سعادت از دنيا درگذشتند.(2)
منبع:
1. تفسير نمونه، ج‏1، ص: 471
2. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏2، ص: 76

vahid_barvarz;244342 نوشت:
با توجه به آیه های 149 و 150 سوره بقره منظور از خروج از هر جایی چیست ؟ منظور این است که مثلا وقت خروج از خانه هم باید اول رو به مسجد الحرام کنیم ؟

منظور از خروج ،خروج از هر جا (و از هر شهر و ديار) است كه (به هنگام نماز) روى خود را به جانب مسجد الحرام كن" (وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).

در آيات گذشته تكليف مسلمانان در ارتباط با مساله قبله نسبت به شهرى كه در آن زندگى مى ‏كردند مشخص شده بود، اما در اين آيه و آيه بعد، حكم نمازگزاران را به هنگام مسافرت در هر نقطه و هر ديار روشن مى ‏سازد.

در آيه بعد، حكم عمومى توجه به مسجد الحرام را در هر مكان و هر نقطه ‏اى تكرار مى ‏كند مى ‏گويد:" از هر جا خارج شدى و به هر نقطه روى آوردى، صورت خود را به هنگام نماز متوجه مسجد الحرام كن" (وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).

درست است كه روى سخن در اين جمله به پيامبر ص است ولى مسلما منظور عموم نمازگزاران مى‏باشد، ولى در جمله بعد براى تاكيد و تصريح اضافه مى‏ كند:" و هر جا شما بوده باشيد روى خود را به سوى آن كنيد" (وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ).

تفسير نمونه، ج‏1، ص: 507

vahid_barvarz;245176 نوشت:
در آیه 174 سوره بقره چه کسانی و چه چیزی را از قرآن پنهان میکردند ؟( یک مثال هم بزنید افاقه می کند ) منظور از کتاب همان قرآن است ؟

به اتفاق همه مفسران آيات فوق در مورد اهل كتاب نازل شده است، و به گفته بسيارى مخصوصا به علماى يهود نظر دارد كه پيش از ظهور پيامبر اسلام ص صفات و نشانه ‏هاى او را مطابق آنچه در كتب خود يافته بودند براى مردم بازگو مى‏ كردند، ولى پس از ظهور پيامبر ص و مشاهده گرايش مردم به او ترسيدند كه اگر همان روش سابق را ادامه دهند منافع آنها به خاطر بيفتد و هدايا و مهماني هايى كه براى آنها ترتيب مى ‏دادند از دست برود! لذا اوصاف پيامبر ص را كه در تورات نازل شده بود كتمان كردند، آيات فوق نازل شد و سخت آنها را نكوهش كرد.
روى سخن به علماى يهود است ولى مفهوم آيات در هيچ مورد اختصاص به شان نزول ندارد، در حقيقت شان نزولها وسيله‏ اى هستند براى بيان احكام كلى و عمومى كه خود يكى از مصداق هاى آن محسوب مى ‏شوند.
بنا بر اين تمام كسانى كه احكام خدا و حقائق مورد نياز مردم را از آنها كتمان كنند و به خاطر كسب مقام و يا به دست آوردن ثروتى مرتكب اين خيانت بزرگ شوند، بايد بدانند كه حقيقت گرانبهايى را به بهاى ناچيزى فروخته ‏اند، زيرا حق پوشى اگر با تمام دنيا مبادله شود باز مرتكب شونده آن ضرر و زيان كرده است.(1)
ابن عباس و قتاده و سدى م يگويند علائم و اوصاف پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و بشارت مربوط بآن حضرت را كتمان نمودند. حسن ميگويد يعنى احكام الهى را پنهان داشتند.
مراد از كتاب بنا بر قول اول تورات است و بنا بر قول دوّم ممكن است قرآن باشد و ممكن است بر كتب آسمانى ديگر حمل گردد.(2)

منبع:
1. تفسير نمونه، ج‏1، ص: 591.
2. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏2، ص: 171.

vahid_barvarz;246210 نوشت:
لطفا بفرمایید با توجه به آیه 238 سوره بقره منظور از الصَّلاَةِ الْوُسْطَى چه نمازی است ؟

در اينكه: منظور از" صلوة وسطى" (نماز ميانه) چيست؟ مفسران، تفسيرهاى زيادى ذكر كرده‏اند، در تفسير مجمع البيان شش قول(1)، و در تفسير فخر رازى هفت قول، و در تفسير قرطبى ده قول، و در تفسير روح المعانى سيزده قول نقل شده است.
بعضى آن را نماز ظهر، و بعضى نماز عصر، و بعضى نماز مغرب و بعضى نماز عشا و بعضى نماز صبح و بعضى نماز جمعه، و بعضى نماز شب يا خصوص نماز وتر دانسته‏اند و براى هر يك از اين اقوال توجيهى ذكر شده، ولى با قرائن مختلفى كه در دست است روشن است كه منظور همان نماز ظهر است زيرا علاوه بر اينكه نماز ظهر در وسط روز انجام مى ‏شود، و شان نزول آيه نيز گواهى مى‏دهد، و روايات متعددى كه از معصومين ع نقل شده بر آن تاكيد دارند.(1)
تاكيد روى اين نماز به خاطر اين بوده كه بر اثر گرمى هواى نيمروز تابستان، يا گرفتاري هاى شديد كسب و كار، نسبت به آن كمتر اهميت مى ‏دادند، آيه فوق اهميت نماز وسطى، و لزوم محافظت بر آن را مورد تاكيد قرار داده است.(2)

1. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏3، ص: 55.
2.مشهور در ميان فقهاى شيعه اين است كه منظور نماز ظهر است بلكه ادعاى اجماع بر آن شده و چندين روايت معتبر كه در كتاب وسائل الشيعه، جلد 3 صفحه 14 باب 5 نقل شده است به اين معنى گواهى مى ‏دهد، و قول شاذ و ضعيفى مى‏ گويد: منظور نماز عصر است (فقهاى اهل سنت غالبا طرفدار اين هستند كه منظور، نماز عصر است) و به رواياتى استدلال كرده ‏اند كه سند قابل ملاحظه ‏اى ندارد و اصحاب از آن اعراض كرده ‏اند (شرح بيشتر را در كتب فقهى مطالعه فرمائيد).
3. تفسير نمونه، ج‏2، ص: 207.

vahid_barvarz;246210 نوشت:
در آیه 243 سوره بقره داستان از چه قرار بوده است ؟

در شان نزولآيه اينچنين گفته شده است:
در يكى از شهرهاى" شام" بيمارى طاعون راه يافت و با سرعتى عجيب و سرسام ‏آور مردم يكى پس از ديگرى از دنيا مى‏ رفتند در اين ميان عده بسيارى به اين اميد كه شايد از چنگال مرگ رهايى يابند آن محيط و ديار را ترك گفتند از آنجا كه آنها پس از فرار از محيط خود و رهايى از مرگ در خود احساس قدرت و استقلالى نموده و با ناديده گرفتن اراده الهى و چشم دوختن به عوامل طبيعى دچار غرور شدند پروردگار، آنها را نيز در همان بيابان به همان بيمارى نابود ساخت.
از بعضى روايات استفاده مى ‏شود كه اصل آمدن بيمارى مزبور در اين سرزمين به عنوان مجازات بود، زيرا پيشوا و رهبر آنان از آنان خواست كه خود را براى مبارزه آماده كنند و از شهر خارج گردند آنها به بهانه اينكه در محيط جنگ مرض طاعون است از رفتن به ميدان جنگ خوددارى كردند پروردگار آنها را به همان چيزى كه از آن هراس داشتند و بهانه فرار قرار داده بودند مبتلا ساخت و بيمارى طاعون در آنها شايع شد آنها خانه‏ هاى خود را خالى كرده و براى نجات از طاعون فرار كردند و در بيابان همگى از بين رفتند مدتها از اين جريان گذشت و حزقيل كه يكى از پيامبران بنى اسرائيل بود از آنجا عبور نمود و از خدا خواست كه آنها را زنده كند خداوند دعاى او را اجابت نمود و آنها به زندگى بازگشتند.
اين آيه، همانگونه كه در شان نزول آمد، اشاره سر بسته و در عين حال آموزنده‏اى است. به سرگذشت عجيب يكى از اقوام پيشين، كه بيمارى مسرى و وحشتناكى در محيط آنها ظاهر گشت، و هزاران نفر، از آن منطقه فرار كردند، مى ‏فرمايد:" آيا نديدى كسانى را كه از خانه خود از ترس مرگ فرار كردند در حالى كه هزاران نفر بودند" (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ).
سپس به عاقبت كار آنها اشاره كرده، مى‏فرمايد:" خداوند به آنها فرمود:
بميريد" و به آن بيمارى كه آن را بهانه قرار داده بودند مردند (فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا)." سپس خداوند آنها را زنده كرد" تا ماجراى زندگى آنان درس عبرتى براى ديگران باشد (ثُمَّ أَحْياهُمْ).

تفسير نمونه، ج‏2، ص: 219.

در مجمع البيان اينچنين گفته است كه:
گفته‏ اند آن روستايى كه اين جمعيت از آن گريختند براى دور شدن از خطر گرفتارى به بيمارى و با نامش «داوران» بود. كلبى و ضحاك و مقاتل مي گويند: يكى از پادشاهان بنى اسرائيل بآنها فرمان داد كه براى جنگ با دشمن خارج شوند اينان بيرون آمده و لشكرى تشكيل دادند ولى ترسيدند و عذر آوردند كه سرزمينى كه ما مي خواهيم براى درگيرى با دشمن بدان برويم محل شيوع بيمارى و با شده است ما بايد صبر كنيم تا اين بيمارى از آنجا بيرون رود و باين عذر از رفتن به جهاد و نبرد سرپيچى كردند خداوند مرگ در ميان آنها فرستاد و وقتى ديدند مرگ و مير در ميان آنها زياد شده از ديارشان خارج شدند بمنظور دور شدن از مرگ وقتى پادشاه اين جريان را ديد گفت خدايا اى رب يعقوب و اى خداى موسى تو نافرمانى و معصيت بندگانت را مى ‏بينى پس بآنها نشانه‏ اى از قدرت خود را در وجود اينان نشان بده تا بدانند كه نمي توانند از تو بگريزند در نتيجه اين دعا خداوند خود آنها و نيز چارپايانشان را نابود كرد و هشت روز بر ايشان گذشت تا بدن‏هايشان باد كرد و متعفن گرديد مردم از آبادى بيرون آمدند تا آنها را دفن كنند ولى عاجز شدند ناچار آن بدن‏ها را در محلى دور از درندگان گرد كردند و بحال خود باقى گذاردند و مدتى بر آنها گذشت تا بدنهايشان پوسيد و استخوانها بيرون آمد و رگ‏ها از هم بريده و گسيخته شد. (حزقيل) بر آنان گذشت و در وضعى كه براى آنها پيش آمده بود مي انديشيد ناگاه خدا باو وحى نمود كه اى حزقيل دوست دارى كه آيت و نشانه ‏اى بتو نشان دهيم و ببينى كه چگونه مرده زنده ميكنيم حزقيل گفت آرى پس خداوند آنها را زنده كرد.
بعضى ميگويند اينان جمعيت خود حزقيل بودند كه خداوند پس از هشت روز آنها را زنده كرد بعلت اينكه حزقيل به طلب آنها بيرون آمد و وقتى ديد همه مرده‏ اند بگريه افتاد و عرض كرد خدايا من در ميان قوم و جمعيتى بودم كه همه به حمد و تسبيح و تقديس تو سرگرم و مشغول بودند اينك تنها شدم و براى من قوم و جمعيتى باقى نماند خداوند به او وحى نمود كه زندگى و حيات اينها را در دست تو قرار دادم حزقيل خطاب به آنها كرده و گفت: «باذن خدا زنده شويد» پس همه زنده شدند.
حمران بن اعين از امام باقر عليه السلام سؤال كرد از اين قوم كه خدا بآنها گفت بميريد و بعد، آنها را زنده كرده.
آيا آنها را زنده كرد تا مردم آنها را ببينند و مجدداً آنها را نابود كرد يا اينكه آنها را زنده كرد و بازگرداند بدنيا تا به خانه خود رفته و غذا بخورند.
حضرت فرمود: نه! خداوند آنها را زنده كرد تا بار ديگر در خانه‏هاى خودشان سكونت كنند و غذا بخورند و آميزش داشته باشند و مدتى كه خدا ميخواست زنده بودند و سپس هر كدام با اجلهاى خود مردند.
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏3، ص: 68و 69.

vahid_barvarz;246210 نوشت:
در آیه 247 تا 251 سوره بقره از اشخاصی با نام های طالوت , جالوت و داوود نام برده شده است لطفا در مورد ایشان توضیحی بفرمایید .

"طالوت" اسم غير عربي (عبري يا سرياني) و "عَلَم" است(1)و در لغت به معني مطلوب بوده و نام "شاؤل بن قيس" از نوادگان بنيامين فرزند يعقوب نبي (ع) می­باشد،(2) وي اولين پادشاه بني اسرائيل است كه در بعضي علوم متبحر بوده و داراي جثه‌اي بزرگ، خوش هيكل، قوي، قهرمان و شجاع بوده است.(3)
نام طالوت دوبار در قرآن آمده است، وي ابتدا شهرتي نداشت و در مصر با پدرش در يكي از دهكده‌هاي ساحل رودخانه زندگي مي‌كرد،(4) نقل است بني اسرائيل بعد از درگذشت موسي (ع) مرتكب گناهان شده و از فرمان خدا، سرپيچي مي‌كردند، خداوند به همين جرم شخصي به نام جالوت را بر ايشان مسلط ساخت، وي بني اسرائيل را آزار مي‌داد و آن‌ها را از سرزمينشان بيرون مي‌كرد،(5)احكام تورات را فرو مي‌گذاشت از مردم باج مي‌گرفت، سرانجام خداوند شمعون يا اشموئيل را بر بني اسرائيل به پيامبري برگزيد،(6)بني اسرائيل از او خواستند تا رهبر و اميري براي آنها انتخاب كند تا همگي تحت فرمان و هدايت او با دشمن نبرد كنند و عزت از دست رفتۀ خود را بازيابند.(7)
در مورد طالوت گفته شده او مردى بلند قامت و تنومند و خوش اندام بود، اعصابى محكم و نيرومند داشت، و از نظر قواى روحى نيز بسيار زيرك و دانشمند و با تدبير بود، و بعضى علت انتخاب نام 'طالوت' را براى وى همان طول قامت او مى دانند، ولى با اين همه شهرتى نداشت، و با پدرش در يكى از دهكده ها در ساحل رودخانه اى مى زيست و چهارپايان پدر را به چرا مى برد و كشاورزى مى كرد.
قرآن به سرگذشت و سرانجام او اشاره نكرده است و در مورد سرانجام طالوت اختلافاتي وجود دارد، برخي گويند نخوت و غرور پيروزي او را از راه حق دور ساخت و (به سبب محبوبيتي كه داود در بني اسرائيل داشت) نسبت به او حسادت كرد و در نبردي كه با فلسطينيها داشت كشته شد.(8)برخي گويند در اثر اين حسادت به توبه و پشيماني روي آورد و آوارۀ بيابانها شد، محل دفن او را "اران"(9)مي‌دانند.(10)

منابع:
1 . راغب اصفهاني، مفردات، تهران، مرتضوي، 1374، دوم، ج 2، ص 520.
32 . مستر هاكس، قاموس كتاب مقدس، بيروت، بي نا، 1928م، ص 511.
3 . شبستري، عبدالحسين، اعلام قرآن، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1379، اول،‌ ص 531.
4 . مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1371، بيست و چهارم، ج 2، ص 167
5 . طباطبائي، محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه محمدباقر موسوي همداني، تهران، دفتر انتشارات اسلامي، بي تا، ج 2، ص 449، مضمون روايت
6 . حاج سيد جوادي، احمد صدر، و بهاء الدين خرمشاهي و كامران فاني، دايره المعارف تشيع، تهران، نشر شهيد سعيد محبي، 1383، اول، پيشين، ص 452
7 . بقره/ 246، تفسير نمونه، پيشين، ص 166
8 . خزائلي، اعلام قرآن، تهران، اميركبير، 1371، چهارم، ص 423
9. اران نام تاریخی بخشی از منطقه جنوب قفقاز مابین ساحل شمالی رود ارس و رود کورا شامل قرهباغعلیا در جمهوری آذربایجان فعلی است.
10. دايره المعارف تشيع، پيشين، ص 253.

نام جالوت 3 بار در آیات 249 تا 251 سورۀ بقره آمده است. در این آیات از طالوت و نبرد قوم او با جالوت و سپاه اندک مؤمنان در این رویارویی، انذار طالوت به سپاهش دربارۀ نوشیدن از نهری در مسیرشان، مقابلۀ داوود با جالوت و در نهایت پیروی مؤمنان توصیف کوتاه و گذرایی شده است. لغت‌شناسان متقدم گاه جالوت را با اصل و ریشه‌ای عربی (جول، به معنای تغییر مکان دادن) یاد کرده‌‌اند (1) و گاه آن را نامی غیرعربی و غیرمنصرف دانسته‌اند (2). اما برخی از پژوهشگران متأخر و خاورشناسان مشخصاً به اشتقاق عبری آن اشاره کرده‌اند .
آنچه در قرآن کریم به اختصار آمده، در تفاسیر و روایات به تفصیل توضیح داده شده است. براساس روایاتِ تفسیری، پس از موسى (ع) قوم بنی اسرائیل طاغی شدند و از دین بازگشتند؛ پس خداوند عذاب خود را در قالب تسلطِ عمالیق بر ایشان آشکار نمود. بدین‌ شرح که جالوت پادشاه عمالیق ضمن چیرگی بر بنی اسرائیل، زنان و مردان آنها را اسیر کرد و تابوت عهد را از آنان گرفت. با گذشت زمان، قوم به درگاه پروردگار دعا کردند و خلاصی طلب نمودند. خداوند از میان سبط لاویان، نبی خود را بر ایشان مبعوث کرد و از سبط بنیامین پادشاهی را به طالوت عطا فرمود. براساس قصص قرآنی طالوت سپاه خود را برای مقابله و باز گرفتن حقوق قوم خویش از جالوتیان آراست. به هنگام رویاروییِ دو سپاه، جالوت، فرمانده عمالیق که بسیار قدرتمند می‌نمود، با رجزخوانی سپاه طالوت را تحریک می‌کرد و کسی را یارای مقابله با او نبود. طالوت شرط کرد اگر کسی بتواند در برابر جالوت ایستادگی کند و او را از میان بردارد، افزون بر آنکه دختر خود را به زنی به او می‌دهد، نیمی (یا به روایتی ثلث) از حکومت و پادشاهی خود را بدو خواهد بخشید. داوود که سپاهیِ جوانی بود، بی‌سلاحی درخور، و تنها با فلاخن و سنگهایش به نبرد با جالوت رفت. جالوت به استهزای او پرداخت و وی را از خویشتن به مرگ سپردن بر حذر داشت؛ اما داوود به خواست خدا به راحتی بر او غلبه کرد و همین امر اسباب شکست قوم جالوت را فراهم آورد (3).
در منابع روایی پیرامون نام و نشان جالوت سخن فراوان است. در برخی از روایات جالوت نامی عام برای پادشاهان عمالیق دانسته شده، چنان‌که قیصر، کسرى و فرعون برای روم، ایران و مصر به کار می‌رفته است (4)؛ اما در دیگر روایات نامی خاص برای جنگاوری نامی است (5) که قوم او در شهر سوقاریا سکونت داشتند (6) و پس از شکست خوردن از سپاه طالوت، به کوههای معروف به «جالوت» در مصر پناه بردند (7). گفتنی است که برخی این نام را ــ شاید تحت تأثیر ضبط تورات ــ غلیاث آورده‌اند (8).

منابع:
1. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن،ص104،قم، 1404ق؛و طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج1،ص 432به کوشش احمد حسینی، قم، 1408ق/1367ش.
2. زبیدی، محمد، تاج العروس،ج1،ص535 به کوشش علی شیری، بیروت.و ابن منظور، لسان؛ احمد بن‌حنبل، ذیل جبت، مسند، قاهره.
3. طبری، تفسیر،ج2 ص849 ،بيروت و 843.و ابن طاووس، علی، سعد السعود،ص 66-67 قم.
4. ابن حزم،ابن حزم، علی، الفصل، به کوشش محمدابراهیم نصر و عبد الرحمان عمیره،ج1،ص118. بیروت
5. طبری، تاریخ، 2/823 .
6. واقدی، محمد، فتوح الشام،ج2،ص172 بیروت، دارالجیل؛ هیثمی، علی، مجمع الزوائد، قاهره.
7. ادریسی، محمد، نزهة المشتاق،ج1،ص121 بیروت.
8. یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1397ق/1960م.

به نام خدا
سلام

لطفا بفرمایید :

[="blue"]در آیه 259 سوره بقره چه شخصی به دستور خداوند صد سال به خواب رفت ؟
خداوند [="darkslategray"]وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِّلنَّاسِ[/] را در بین این آیه می آورند . آیا میتوانستند در آخر آیه بیاورند ؟
آیا قسمت قرمز رنگ ترجمه فارس همان معنی وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِّلنَّاسِ می باشد ؟[/]

أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ يُحْيِي هََذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِكَ [="red"]وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِّلنَّاسِ[/] وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
يا چون آن كس كه به شهرى كه بامهايش يكسر فرو ريخته بود، عبور كرد؛ (و با خود مى‏)گفت‏: (چگونه خداوند، (اهل‏) اين (ويرانكده‏) را پس از مرگشان زنده مى‏كند؟). پس خداوند، او را (به مدت‏) صد سال ميراند. آنگاه او را برانگيخت‏، (و به او) گفت‏: (چقدر درنگ كردى‏؟) گفت‏: (يك روز يا پاره‏اى از روز را درنگ كردم‏.) گفت‏: ((نه‏) بلكه صد سال درنگ كردى‏، به خوراك و نوشيدنى خود بنگر (كه طعم و رنگ آن‏) تغيير نكرده است‏، و به درازگوش خود نگاه كن (كه چگونه متلاشى شده است‏.[="red"] اين ماجرا براى آن است كه هم به تو پاسخ گوييم‏) و هم تو را (در مورد معاد) نشانه‏اى براى مردم قرار دهيم[/] . و به (اين‏) استخوانها بنگر، چگونه آنها را برداشته به هم پيوند مى‏دهيم‏؛ سپس گوشت بر آن مى‏پوشانيم‏.) پس هنگامى كه (چگونگى زنده ساختن مرده‏) براى او آشكار شد، گفت‏: ((اكنون‏) مى‏دانم كه خداوند بر هر چيزى تواناست‏.) ( بقره ۲۵۹)

[="blue"]با توجه به آیه 285 سوره بقره بین رسولان پروردگار هیچ فرقی نیست و همه برابرند ؟ [/]

آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ [="blue"]لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ[/] وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ
پيامبر (خدا) بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ايمان آورده است‏، و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ايمان آورده‏اند (و گفتند:) ([="blue"]ميان هيچ يك از فرستادگانش فرق نمى‏گذاريم‏[/]) و گفتند: (شنيديم و گردن نهاديم‏، پروردگارا، آمرزش تو را (خواستاريم‏) و فرجام به سوى تو است‏.) ( بقره ۲۸۵)

[="blue"]آیه 286 سوره بقره مثل دعا میماند ؟ خداوند خواسته اند دعا کردن را به ما یاد بدهند ؟ [/]

لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ
خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايى‏اش تكليف نمى‏كند. آنچه (از خوبى‏) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدى‏) به دست آورده به زيان اوست‏. پروردگارا، اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم بر ما مگير، پروردگارا، هيچ بار گرانى بر (دوش‏) ما مگذار؛ همچنانكه بر (دوش‏) كسانى كه پيش از ما بودند نهادى‏. پروردگارا، و آنچه تاب آن نداريم بر ما تحميل مكن‏؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تويى‏؛ پس ما را بر گروه كافران پيروز كن‏. (بقره ۲۸۶)

-------------------------------------------------

جناب عمار گرامی از شما ممنونم

vahid_barvarz;246658 نوشت:
در آیه 259 سوره بقره چه شخصی به دستور خداوند صد سال به خواب رفت ؟
با سلام
خدمت شما عرض كنم كه اين آيه كه به صورت عطف بر آيه گذشته ذكر شده است، سرگذشت ديگرى از يكى از انبياء پيشين را بيان مى ‏كند، كه مشتمل بر شواهد زنده ‏اى بر مسائل معاد است و عطف اين دو آيه به يكديگر ممكن است از اين نظر باشد كه در آيه قبل سخن پيرامون توحيد و شناسايى خدا بود و در اين آيه و آيه بعد از آن (آيه 260) سخن در باره معاد و زندگى بعد از مرگ است.

در باره اينكه او كداميك از پيامبران بوده احتمالات گوناگونى داده شده است بعضى او را" ارميا" و بعضى" خضر" دانسته ‏اند ولى مشهور و معروف اين است كه" عزير" بوده است و در حديثى از امام صادق ع نيز اين موضوع تاييد شده است .(1)
همچنين در باره اينكه اين آبادى كجا بوده است بعضى آن را بيت المقدس دانسته ‏اند كه بر اثر حملات" بخت‏ نصر" ويران و در هم كوبيده شد اما اين احتمال بعيد به نظر مى‏ رسد ...(2)

منابع:
1. مجمع البيان، جلد 1 و 2 صفحه 370.
2. تفسير نمونه، ج‏2، ص: 295.

vahid_barvarz;246658 نوشت:
خداوند وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِّلنَّاسِ را در بین این آیه می آورند . آیا میتوانستند در آخر آیه بیاورند ؟

" و لنجعلک آیة للناس"، این جمله که بیانگر یکى از نتایج این قصه است، عطف شده بر نتایجى که در کلام نیامده است، و معنایش اینست که: ما انجام دادیم آنچه را که باید انجام مى دادیم و این بخاطر آن بود که تا بیان کنیم براى تو این و آن را و همچنین به خاطر این انجام دادیم که تو را آیتى براى مردم قرار دهیم پس این جمله مى فهماند که فایده این داستان منحصر در این نبوده که حقیقت مرده زنده کردن را به او نشان دهد، بلکه فوائدى دیگر داشته است که یکى از آنها این بوده که آن پیامبر آیتى براى مردم باشد.

پس غرض از آیه" و انظر إلى العظام ..." بیان حقیقت امر است براى خود او، و غرض از مرده زنده کردن بیان حقیقت است هم براى او، و هم براى همه مردم (و چون همه مردم آنجا حاضر نبودند خود آن پیامبر آیتى است براى مردم)، از اینجا مى فهمیم که چرا آیه" و لنجعلک آیة للناس" جلوتر از آیه:" و انظر إلى العظام" ذکر شد.

vahid_barvarz;246658 نوشت:
آیا قسمت قرمز رنگ ترجمه فارس همان معنی وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِّلنَّاسِ می باشد ؟

بله ترجمه همين قسمت از آيه است كه البته ترجمه دقيق و تحت الفظي غير موارد پرانتزها مي باشند.
يعني: برای اینکه تو را نشانه ای برای مردم قرار دهیم.

vahid_barvarz;246658 نوشت:
با توجه به آیه 285 سوره بقره بین رسولان پروردگار هیچ فرقی نیست و همه برابرند ؟

در اينجا از زبان مومنين است كه گفته شده است. مؤمنان بر خلاف" كسانى كه مى ‏خواهند بين خدا و پيامبرانش جدايى بيفكنند و به بعضى ايمان بياورند و بعضى را انكار كنند" (وَ يُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْض وَ نَكْفُرُ بِبَعْض(سوره نساء، آيه 150.) هيچگونه تفاوتى ميان رسولان الهى نمى‏ گذارند، و همه را از سوى خدا مى‏ دانند، و همگى را محترم مى ‏شمرند.
در اين زمينه آيه اي ديگر هست كه بيشتر مورد سوال است اما با نگاهي دقيقتر مشكل حل مي شود:
در قرآن دو نکته زیر بیان شده است: بین انبیاء نباید فرق بگذارید ؛ «الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ »(1)؛ «و کسانى که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده و میان هیچ کدام از آنان فرقى نگذاشته‏ اند...».
برخى انبیا بر برخى دیگر رجحان و فضیلت دارند ؛ «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْض مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ... »(2)؛ «برخى از آن پیامبران را بر برخى دیگر برترى بخشیدیم. از آنان، کسى بود که خدا با او سخن گفت و درجات بعضى از آنان را بالا برد...».

از جمع این آیات استفاده مى‏ شود که موضوع اول در این جهت است که همه فرستاده خدا و از سوى او هستند و بر همگى خداپرستان لازم است که در اعتقاد به حقانیت پیامبران، تفاوت قائل نشوند و این گونه نباشد که به برخى ایمان بیاورند و به برخى ایمان نیاورند ؛ ولى موضوع دوم، درباره مقایسه پیامبران با یکدیگر است.
از این رو، همه مفسران بر آنند که در تفسیر آیات قرآن کریم، نباید به یک آیه بسنده کرد؛ بلکه باید همه آیات قرآن کریم را - به ویژه آیاتى که درباره یک موضوع هستند - در کنار هم قرار داد و پس از بررسى، همه آنها و کنکاش در ارتباط آیه‏ها با یکدیگر یا عدم آن، اقدام به تفسیر و برداشت کرد.

از این جهت، هر چند در این آیه و آیات دیگرى از قرآن کریم، آمده است که میان رسولان فرقى نیست، اما در قرآن کریم، آیاتى داریم که بر برترى و فضیلت برخى انبیا بر بعضى دیگر، به صراحت، اشاره دارد. به جز آیه 253 سوره بقره، مى‏توان از این آیه نیز یاد کرد: «وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلى‏ بَعْض»(3)؛ «در حقیقت، بعضى از انبیا را بر بعضى دیگر، برترى بخشیدیم».

در نتیجه، به روشنى ثابت مى ‏شود که همه پیامبران الهى با این که از نظر نبوت و رسالت، همانند هم بودند و ما نباید در حقانیت آنها تفاوت قایل شویم، اما از جهت مقام علمى، گستره رسالت و تلاش هدایت‏گرى، در مقایسه با یکدیگر، یکسان نبودند(4). برترى حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) بر دیگر پیامبران بزرگ را این‏گونه مى ‏توان تفسیر کرد.
در اين زمينه مي توانيد به اين تاپيك هم رجوع كنيد تا اطلاعات بيشتري بدست آوريد:
http://www.askdin.com/thread10590.html

1. نساء (4 )، آیه 152 .
2. بقره (2 )، آیه 253 .
3. اسراء (17 )، آیه 55 .
4. المیزان، ج 2، ص 470 ؛ تفسیر نمونه، ج 2 ص 254 و ج 4، ص 191 .

vahid_barvarz;246658 نوشت:
آیه 286 سوره بقره مثل دعا میماند ؟ خداوند خواسته اند دعا کردن را به ما یاد بدهند ؟

بله در اين آيه درخواست هاي متعددي مي باشند كه به دنبال دو اصل اساسى (تكليف به مقدار قدرت است- و هر كسى مسئول اعمال خويش است) از زبان مؤمنان هفت درخواست از درگاه پروردگار بيان مى‏ كند كه در واقع آموزشى است براى همگان كه چه بگويند و چه بخواهند.(1)
در مجمع البيان هم اينگونه گفته شده است كه حسن مى ‏گويد: اين جمله براى تعليم دعا كردن است يعنى «بگوييد خدايا ما را كيفر مكن» و برخى گفته‏ اند: اين جمله براى حكايت و تمجيد آنها است يعنى «آنان مى‏ گويند كه خدايا ما را كيفر مكن».(2)

نخست مى ‏گويد:" پروردگارا! اگر ما فراموش كرديم يا خطا نموديم ما را مؤاخذه مكن" (رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا)
در دومين درخواست مى‏ گويد:" پروردگارا! بار سنگينى بر دوش ما قرار مده آن چنان كه بر كسانى كه پيش از ما بودند (به كيفر گناهان و طغيانشان) قرار دادى" (رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا).
در سومين در خواست مى‏ گويند:" پروردگارا! مجازات هايى كه طاقت تحمل آن را نداريم براى ما مقرر مدار" (رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ).
و در چهارمين و پنجمين و ششمين تقاضا مى‏ گويند:" ما را ببخش و گناهان ما را بپوشان و مشمول رحمت خود قرار ده" (وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا).
و بالاخره در هفتمين و آخرين درخواست مى‏ گويند:" تو مولى و سرپرست مايى، پس ما را بر جمعيت كافران پيروز گردان" (أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ).

منابع:
1. تفسير نمونه، ج‏2، ص: 402.
2. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏3، ص: 219.

vahid_barvarz;246658 نوشت:
جناب عمار گرامی از شما ممنونم

خواهش ميكنم دوست عزيز.
سوالات خوبي مطرح مي كنيد و قابل استفاده هستند براي همگي.
موفق باشيد.

به نام خدا
سلام

جناب عمار گرامی لطفا ببینید من درست فهمیدم :

بقره آیه های 1 تا 5 :
در مورد قرآن کریم و کسانی که به آن گرویدند و خصوصیات این اشخاص توضیح میدهد .

بقره آیه های 6 و 7 :
درمورد خوصوصیات کافران و خواست خداوند در مورد ایشان توضیح میدهد .

بقره آیه های 8 تا 16 :
در مورد منافقانی که به ظاهر مسلمانند و خصوصیات آنها و خواست خداوند در مورد ایشان توضیح میدهد .

بقره آیه های 17 تا 20 :
در مورد درون منافقان و مشکلات درونی ذهنشان توضیح میدهد و به زیبایی روان آنان را تشریح می کند .
[="royalblue"]سوال : اگر در مورد منافقان است چرا در آیه 19 میفرماید واللّهُ مُحِيطٌ[/] [="red"]بِالْكافِرِينَ [/]؟
برداشت من از پست های 2 و 3 شما در همین تایپیک این است که شاید هم برای کافران صدق کند هم برای منافقان .

بقره آیه های 21 تا 24 :
برای کسانی نازل شده است که نه کافرند و نه منافق و نه مسلمان و به ایشان می فرماید که چه کنید .

لطفا اگر امکان دارد مطالب دیگری هم که مد نظرتان هست در مورد برداشت های من بیان بفرمایید . مثلا به فرض که برداشتهای من صحیح است , چه برداشت های دیگری باید می کردم که نکردم ؟

با تشکر

vahid_barvarz;247229 نوشت:
بقره آیه های 1 تا 5 : در مورد قرآن کریم و کسانی که به آن گرویدند و خصوصیات این اشخاص توضیح میدهد .

سلام
بله درست است و اگر بخواهيم دقيقتر بگوييم قرآن در آغاز اين سوره،صفات پرهيز كاران كه از نور هدايت قرآن بهره‏مند شده ‏اند بيان شده است و مردم را در ارتباط با برنامه و آئين اسلام به سه گروه متفاوت تقسيم مى ‏كند:

1-" متقين" (پرهيزكاران) كه اسلام را در تمام ابعادش پذيرا گشته ‏اند.

2-" كافران" كه درست در نقطه مقابل گروه اول قرار گرفته و به كفرخود معترفند و از گفتار و رفتار خصمانه در برابر اسلام ابا ندارند.

3-" منافقان" كه داراى دو چهره ‏اند، با مسلمانان ظاهرا مسلمان و با گروه مخالف، مخالف اسلامند، البته چهره اصلى آنها همان چهره كفر است ولى تظاهرات اسلامى نيز دارند.

vahid_barvarz;247229 نوشت:
بقره آیه های 6 و 7 : درمورد خوصوصیات کافران و خواست خداوند در مورد ایشان توضیح میدهد .

بله درست است در اين آيات بدنبال بيان صفات متقين، حالات كافران كه در نقطه مقابل آنها هستند ذكر شده است. كفر، در اينجا عبارت است از، انكار توحيد و عدالت خدا و انكار نبوت انبياء يا انكار يكى از ضروريات و اركان دين.
در نخستين آيه مى‏ گويد:" آنها كه كافر شدند (و در كفر و بى ‏ايمانى سخت و لجوجند) براى آنها تفاوت نمى ‏كند كه آنان را از عذاب الهى بترسانى يا نترسانى ايمان نخواهند آورد.

و آيه دوم اشاره به دليل اين تعصب و لجاجت مى ‏كند و مى ‏گويد: آنها چنان در كفر و عناد فرو رفته ‏اند كه حس تشخيص را از دست داده ‏اند" خدا بر دلها و گوش هايشان مهر نهاده و بر چشم هاشان پرده افكنده شده" (خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ).
به همين دليل نتيجه كارشان اين شده است كه" براى آنها عذاب بزرگى است" (وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ).

vahid_barvarz;247229 نوشت:
بقره آیه های 8 تا 16 : در مورد منافقانی که به ظاهر مسلمانند و خصوصیات آنها و خواست خداوند در مورد ایشان توضیح میدهد .

بله آيات فوق شرح فشرده و بسيار پر مغزى پيرامون منافقان و ويژگي هاى روحى و اعمال آنها بيان مى‏ كند.

vahid_barvarz;247229 نوشت:
بقره آیه های 17 تا 20 : در مورد درون منافقان و مشکلات درونی ذهنشان توضیح می دهد و به زیبایی روان آنان را تشریح می کند . سوال : اگر در مورد منافقان است چرا در آیه 19 میفرماید واللّهُ مُحِيطٌ بِالْكافِرِينَ ؟ برداشت من از پست های 2 و 3 شما در همین تایپیک این است که شاید هم برای کافران صدق کند هم برای منافقان .

در اين آيات بعد از بيان صفات و ويژگي هاى منافقان، قرآن مجيد، براى مجسم ساختن وضع آنها دو تشبيه گويا در آيات فوق بيان مى‏ كند.
با ذكر عبارت واللّهُ مُحِيطٌ بِالْكافِرِين در واقع باطن منافين رو بيان مي كند كه آنها كافر هستند و با توجه به اين اوصافي كه در اين آيات ذكر شد اينها در كفرشان شكي نيست.

vahid_barvarz;247229 نوشت:
بقره آیه های 21 تا 24 : برای کسانی نازل شده است که نه کافرند و نه منافق و نه مسلمان و به ایشان می فرماید که چه کنید .

در آيات گذشته خداوند حال سه دسته (پرهيزكاران، كافران و منافقان) را شرح داد و بيان داشت كه پرهيزكاران مشمول هدايت الهى هستند، و قرآن راهنماى آنان است در حالى كه بر دلهاى كافران مهر جهل و نادانى زده، و به خاطر اعمالشان بر چشم آنها پرده غفلت افكنده و حس تشخيص را از آنان سلب نموده است. و منافقان بيمار دلانى هستند كه بر اثر سوء اعمالشان بر بيماريشان مى‏ افزايد.
اما در آيات 21 و 22 ، بعد از اين مقايسه روشن، خط سعادت و نجات را كه پيوستن به گروه اول است مشخص ساخته است.
از آنجا كه نفاق و كفر كه موضوع بحثهاى آيات پيشين بود، گاهى از عدم درك محتواى نبوت و اعجاز پيامبر ص سرچشمه مى‏ گيرد، در آيات 23 و 24 به اين مساله پرداخته و مخصوصا انگشت روى معجزه جاويدان" قرآن" مى‏ گذارد تا هر گونه شك و ترديد را نسبت به رسالت پيامبر اسلام ص از ميان ببرد، مى‏ گويد.

با سلام
منظور از قيوم در آيه دوم سوره آل عمران چيست؟

به نام خدا
سلام و عرض ادب

لطفا بفرمایید :

[="blue"]در آیه 7 سوره عمران منظور از الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ چه کسانی هستند ؟ در گذشته بودند یا در زمان حال نیز زندگی میکنند ؟ [/]

[spoiler]هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ
اوست كسى كه اين كتاب [=قرآن] را بر تو فرو فرستاد پاره‏اى از آن آيات محكم [=صريح و روشن] است آنها اساس كتابند و [پاره‏اى] ديگر متشابهاتند [كه تاويل‏پذيرند] اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنه‏جويى و طلب تاويل آن [به دلخواه خود] از متشابه آن پيروى مى‏كنند با آنكه تاويلش را جز خدا و ريشه‏داران در دانش كسى نمى‏داند [آنان كه] مى‏گويند ما بدان ايمان آورديم همه [چه محكم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان كسى متذكر نمى‏شود (عمران ۷)[/spoiler]

[="blue"] آیه های 10 و 12 خبر از آینده کفار می دهد ولی آیه 11 خبر از گذشته کفار می دهد . چرا آیه 11 سوره عمران بین آیه های 10 و 12 قرار گرفته است ؟
همچنین در آیه 10 چه کسانی را پروردگار یاد می کنند ؟
[/]

[spoiler]إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَن تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُم مِّنَ اللّهِ شَيْئًا وَأُولَئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ
در حقيقت كسانى كه كفر ورزيدند اموال و اولادشان چيزى [از عذاب خدا] را از آنان دور نخواهد كرد و آنان خود هيزم دوزخند (عمران ۱۰)

كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ
[آنان] به شيوه فرعونيان و كسانى كه پيش از آنان بودند آيات ما را دروغ شمردند پس خداوند به [سزاى] گناهانشان [گريبان] آنان را گرفت و خدا سخت‏كيفر است (عمران۱۱)

قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ
به كسانى كه كفر ورزيدند بگو به زودى مغلوب خواهيد شد و [سپس در روز رستاخيز] در دوزخ محشور مى‏شويد و چه بد بسترى است (عمران۱۲)[/spoiler]

[="blue"]در آیه 18 سوره عمران منظور از أُوْلُواْ الْعِلْمِ چه کسی یا کسانی بوده اند ؟ [/]
[spoiler]
شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمًَا بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
خدا كه همواره به عدل قيام دارد گواهى مى‏دهد كه جز او هيچ معبودى نيست و فرشتگان [او] و دانشوران [نيز گواهى مى‏دهند كه] جز او كه توانا و حكيم است هيچ معبودى نيست (۱۸)[/spoiler]

[="blue"]در آیه 21 سوره عمران منظور از الِّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ چه کسانی بوده اند ؟ آیا هنوز هم هستند ؟[/]

[spoiler]إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الِّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ
كسانى كه به آيات خدا كفر مى‏ورزند و پيامبران را بناحق مى‏كشند و دادگستران را به قتل مى‏رسانند آنان را از عذابى دردناك خبر ده (۲۱)[/spoiler]

[="blue"]با توجه به آیه 24 سوره عمران چه کسانی و چرا فکر میکردند فقط چند روزی در جهنم خواهند بود ؟ [/]

[spoiler]ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّامًا مَّعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ
اين بدان سبب بود كه آنان [به پندار خود] گفتند هرگز آتش جز چند روزى به ما
نخواهد رسيد و برساخته‏هايشان آنان را در دينشان فريفته كرده است (۲۴)[/spoiler]

با تشکر

ابوتراب;248916 نوشت:
منظور از قيوم در آيه دوم سوره آل عمران چيست؟

خداوند حی بالذات و مبدأ حیات موجودات دیگر است، و این معنی قیومیت خداوند است. قیوم یعنی خداوند قائم بالذات و قوام بخش موجودات است. و از آن جا كه حیات او بالذات است، موت و فنا در او راه ندارد.
قیوم چون صیغه مبالغه است معنایی افزونتر از قائم دارد همچنین در قائم، نظر به خود شیء است بی ‌آن‌ که رابطه‌اش با غیر سنجیده شود اما در قیوم علاوه بر معنای قیام بالذات رابطه مقوم بودن برای غیر نیز مورد عنایت است. بنابراین قیوم افزون بر این‌که قائم بالذات است، قیام دیگر اشیا نیز به اوست. اما هسته‌ی مشترک هردو معنا (قیوم و قائم بالذات).
روشن است قیام به معنى ایستادن است و در گفتگوهاى روزمره، به هیئت مخصوصى گفته مى شود که مثلاً انسان را به حالت عمودى بر زمین نشان مى دهد، و از آنجا که این معنى درباره خداوند ـ که از جسم و صفات جسمانى منزه است ـ مفهومى ندارد، به معنى انجام کار خلقت و تدبیر و نگهدارى است; زیرا هنگامى که انسان مى خواهد کارى را انجام دهد برمى خیزد.
از این بیان، روشن مى شود: «قَیُّوم» در واقع، ریشه و اساس تمام صفات فعل الهى است (منظور از صفات فعل، صفاتى است که رابطه خدا را با موجودات جهان بیان مى کند) مانند آفریدگار، روزى دهنده، زنده کننده، هدایت کننده، و مانند اینها، اوست که روزى مى دهد، اوست که زنده مى کند و اوست که مى میراند و اوست که هدایت مى کند.
بنابراین صفات خالق و رازق و هادى و محیى و ممیت، همه در وصف قَیُّوم جمع اند.
و از اینجا روشن مى شود این که: بعضى مفهوم آن را محدود به قیام به امر خلقت و یا فقط امر روزى دادن و مانند آن دانسته اند، در واقع اشاره به یکى از مصداق هاى قیام کرده اند، در حالى که مفهوم آن گسترده است و همه آنها را شامل مى شود; زیرا همان گونه که گفتیم، به معنى کسى است که قائم به ذات است و دیگران قیام به او دارند و محتاج به اویند.
در حقیقت «حىّ»، تمام صفات الهى مانند علم و قدرت و سمیع و بصیر بودن و مانند آن را شامل مى شود و «قَیُّوم»، نیاز تمام موجودات را به او بازگو مى کند و لذا گفته اند: این دو با هم اسم اعظم الهى است.
تفسیر نمونه، جلد2، صفحه 315.

vahid_barvarz;249114 نوشت:
در آیه 7 سوره عمران منظور از الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ چه کسانی هستند ؟ در گذشته بودند یا در زمان حال نیز زندگی میکنند ؟

با سلام و عرض ادب
در قرآن مجيد در دو مورد، اين تعبير به كار رفته است يكى در اينجا و ديگرى در سوره نساء آيه 162 آنجا كه مى ‏فرمايد:
" لكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ"،" دانشمندان و راسخان در علم از اهل كتاب، به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو نازل گرديده است ايمان مى ‏آورند".
همانطور كه از معنى لغوى اين كلمه استفاده مى‏ شود منظور از آن، كسانى هستند كه در علم و دانش، ثابت قدم و صاحب‏ نظرند.

البته مفهوم اين كلمه يك مفهوم وسيع است كه همه دانشمندان و متفكران را در بر مى ‏گيرد، ولى در ميان آنها افراد ممتازى هستند كه درخشندگى خاصى دارند و طبعا در درجه اول، در ميان مصاديق اين كلمه قرار گرفته ‏اند و هنگامى كه اين تعبير ذكر مى ‏شود قبل از همه نظرها متوجه آنان مى‏ شود.

و اگر مشاهده مى ‏كنيم در روايات متعددى" راسخون فى العلم" به پيامبر گرامى اسلام ص و ائمه هدى ع تفسير شده، روى همين نظر است، زيرا بارها گفته‏ ايم كه آيات و كلمات قرآن مفاهيم وسيعى دارد كه در ميان مصاديق آن افراد نمونه و فوق العاده ‏اى ديده مى ‏شود كه گاهى در تفسير آنها تنها از آنان نام مى ‏برند.
در اصول كافى از امام باقر يا امام صادق ع نقل شده است كه فرمود:

" پيامبر خدا بزرگ‏ترين راسخان در علم بود و تمام آنچه را خداوند بر او نازل كرده بود از تاويل و تنزيل قرآن مى‏ دانست، خداوند هرگز چيزى بر او نازل نكرد كه تاويل آن را به او تعليم نكند و او و اوصياى وى همه اينها را مى‏ دانستند".
روايات فراوان ديگرى در كتاب اصول كافى (1)و ساير كتب حديث در اين زمينه آمده است كه نويسندگان تفسير" نور الثقلين" و تفسير" برهان" در ذيل اين آيه آنها را جمع‏ آورى نموده ‏اند و همانطور كه اشاره شد.

تفسير" راسخون فى العلم" به پيامبر ص و ائمه هدى ع منافاتى با وسعت مفهوم اين تعبير ندارد، لذا از ابن عباس نقل شده كه مى ‏گفت: من هم از راسخان در علم هستم، منتها هر كس به اندازه وسعت دانشش از اسرار و تاويل آيات قرآن، آگاه مى ‏گردد، و آنان كه علمشان از علم بى ‏پايان پروردگار سرچشمه مى‏ گيرد طبعا به همه اسرار و تاويل قرآن آشنا هستند در حالى كه ديگران تنها قسمتى از اين اسرار را مى ‏دانند.(2)
منابع:
1. اصول كافى، جلد 1 صفحه 213.
2. تفسير نمونه، ج‏2، ص: 440

در مجمع البيان هم اينچنين آمده است كه:
در ترتيب و نظم و معناى راسخون دو قول گفته شده است:
1- راسخون بوسيله واو به اللَّه عطف شده است. يعنى تفسير متشابهات را جز خدا و راسخان در علم كسى نمى‏داند و راسخان هستند كه آنها را دانسته‏ اند در حالى كه «يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا» مي گويند ما به آن ايمان آورده ‏ايم و همه از طرف خداوند است (اين معنا از امام محمد باقر (ع) نقل شده و ابن عباس و ربيع و محمد بن جعفر بن زبير نيز آن را گفته و ابو مسلم هم آن را اختيار كرده است).

و همين قول از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه فرمود: پيغمبر اكرم (ص) افضل راسخان در علم بود و تفسير و تأويل هر چه بر او نازل شد مى ‏دانست و چيزى بر آن حضرت نازل نشد كه تفسير آن را نداند و خود او پس از او اوصياء گراميش تفسير و تأويل همه قرآن را مى ‏دانستند و مؤيد اين مطلب اين است كه صحابه و تابعين تمام آيات قرآن را تفسير كرده ‏اند و نقل نشده است كه آنان در جايى توقف كرده بگويند: اين مورد از متشابهات است كه جز خدا آن را نمى‏ داند و از تفسير آن خوددارى كرده باشند و ابن عباس در اين آيه ميگفت: من از راسخان در علم هستم.

2- «واو» در راسخون بجايى عطف نبوده و اول كلام است بنا بر اين منظور اين است كه تفسير متشابهات را جز خدا كسى نمى ‏داند و كلمه راسخون اول كلام و مبتداء و جمله بعدى (يقولون ...) خبر آن است. (از عائشه- عروة بن زبير- حسن- مالك- كسايى- فراء- جبائى).
بنا بر اين اينان مى ‏گويند راسخون در علم نيز تفسير متشابهات را نمى‏ دانند چيزى كه هست همگى مي گويند: ما به آنها ايمان داريم.

بنابراين تفسير آنچه جز خدا كسى تأويل آن را نمى ‏داند از اين قبيل امور است:
مدت زندگى اين امت و وقت رستاخيز و قيام ساعت و فانى شدن دنيا و زمانى كه خورشيد از مغرب طلوع مي كند و موقع نزول عيسى (ع) و خروج دجال و مانند آنها از امورى كه علم آنها مخصوص خداوند عالم است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏3، ص: 237

vahid_barvarz;249114 نوشت:
آیه های 10 و 12 خبر از آینده کفار می دهد ولی آیه 11 خبر از گذشته کفار می دهد . چرا آیه 11 سوره عمران بین آیه های 10 و 12 قرار گرفته است ؟

پس از آن كه خداوند داستانهاى ملل گذشته و آنچه بر سر آنها آمد به سبب تكذيب پيغمبران و فرود آمدن عذاب براى آنها بيان كرد سپس به يك نمونه روشن از اقوامى كه داراى ثروت و نفرات فراوان بودند ولى به هنگام نزول عذاب، اين امور نتوانست مانع نابودى آنان گردد اشاره كرده و در آيات بعد كفار را تهديد مى‏ كند از اين كه آنچه بر سر آنها آمد به سر اينها نيز بيايد.لذا جهت نمونه ذكر شده است تا تذكري براي آيندگان باشد.

vahid_barvarz;249114 نوشت:
همچنین در آیه 10 چه کسانی را پروردگار یاد می کنند ؟

بعضى از مفسران، اين آيه را اشاره به يهود بنى نضير و بنى قريظه دانسته ‏اند كه به اموال و فرزندان خود افتخار مى‏ كردند، ولى مسلما آنها يكى از مصاديق اين آيه بوده ‏اند، و مفهوم آن چنان گسترده است كه كفار ديروز و امروز را شامل مى ‏شود.(1)

1. تفسير نمونه، ج‏2، ص: 447

vahid_barvarz;249114 نوشت:
در آیه 18 سوره عمران منظور از أُوْلُواْ الْعِلْمِ چه کسی یا کسانی بوده اند ؟

با سلام
امام باقر عليه السلام فرمودند: مراد از «أُولُوا الْعِلْمِ» در آيه، انبيا و اوصيا هستند.(1)
با نگاه به رواياتى كه در تفسير آيه مباركه سوره آل عمران رسيده مشخص مي شود كه مراد از «اولوا العلم» انبيا و اوصيا هستند.(2) پس حرف «من» تبعيضيه است.
بنابراين، انبيا و اوصيا نيز در سياق فرشتگان و خداوند متعال، وحدانيّت خداوند متعال را به گونه اى بيان و اعلان مى كنند كه آن گونه بيان از عهده غير انبيا و اوصيا برنمى آيد; چرا كه آنان از ساير خلايق اعلم و اعرف هستند و خدا را از همه بهتر مى شناسند.
بلكه اگر دقيق تر نظر كنيم، همان معنايى كه براى شهادت ملائكه ذكر شد، براى «اولوا العلم» نيز ثابت مى شود، اگر فراتر نباشد; چون انبيا و اوصيا نيز مأموران خداوند متعال هستند كه «لا يفعلون إلاّ بما يؤمرون». اين مطلب پيش تر بيان شد و با تفصيل بيشترى و از كتاب هاى اهل تسنّن نيز حديث نقل خواهيم كرد كه ائمّه هم مثل انبيا و فرشتگان «لا يفعلون اِلاّ بما يؤمرون».
بنابراين ائمّه، انبيا و اوصيا مأموران خداوند متعال هستند. افعالشان حاكى و مظهر اراده خداوند متعال خواهد بود و اراده خدا عين حكمت، حقانيّت و عدالت است. آنان كارى بر خلاف اراده خداوند متعال انجام نمى دهند. از اين رو تصوّر نگارنده اين است ـ واللّه العالم ـ كه عدم تكرار كلمه شهادت بين «ملائكه» و «اولوا العلم» اشاره به همين جهت است كه سنخ شهادت «اولوا العلم» ـ بنابراين كه انبيا و اوصيا باشند ـ از سنخ شهادت ملائكه است.
ولى اگر از روايات چشم پوشيم و «اولوا العلم» را به معناى انبيا و اوصيا ندانيم، مطلق اهل علم در هر رشته اى به خصوص رشته هاى علمى در زمينه خدا و خداشناسى منظور خواهد بود و ناگزير هر علمى به اندازه خودش مثبت است و هر عالمى در هر علمى از علوم به قدر طاقت و قدرتش درباره وجود خداوند متعال و وحدانيّت او اقامه دليل مى تواند كند و اين معنا را بيان نمايد. در اين صورت، حرف «من» بيانيّه خواهد بود كه «اولوا العلم» بيان از خلق باشد.
و در تفسير نمونه اينگونه آمده است:
"اولوا العلم‌" در آيه كلي است و همة دانشمندان عامل و مؤمن را شامل مي‌شود و آنچه در روايات آمده‌، در واقع بيان برترين مصاديق است و ترتيب در آيه مي‌تواند به لحاظ عموميت آن باشد.(3)
به ديگر سخن‌، اگر تنها اهل بيت‌: مدنظر باشند، بي ترديد بر ملائكه مقدمند، ولي آيه همه انسان‌ها را مدنظر دارد و ترتيب ذكر آنها نيز با توجه به غالب آن‌ها كه از نظر رتبي پس از ملائكه هستند، تنظيم شده است‌.

منابع:
1. تفسير نورالثقلين،ذيل آيه مربوطه.
2. تفسير العياشى: 1 / 165، تفسير فرات كوفى: 77، حديث 51.
3. تفسير نمونه‌، ج 2، ص 347 ـ 348، ذيل آيه‌.

vahid_barvarz;249114 نوشت:
در آیه 21 سوره عمران منظور از الِّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ چه کسانی بوده اند ؟ آیا هنوز هم هستند ؟

منظور آمر بمعروف و ناهى از منكر مي باشند.در حدیثى از ابو عبیده جراح مى خوانیم که مى گوید: از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) پرسیدم کدامیک از مردم عذابش در روز قیامت از همه شدیدتر است ؟

فرمود: ((کسى که پیامبرى را به قتل برساند یا مردى را که امر به معروف و نهى از منکر مى کند، سپس این آیه را تلاوت فرمود: و یقتلون النبیین بغیر حق و یقتلون الذین یامرون بالقسط من الناس )).

در تفسیر کبیر ومجمع‏ البیان وقرطبى مى‏ خوانیم: بنى‏ اسرائیل در اول روز آنهم در یک ساعت، چهل و سه نفر از پیامبران الهى و یکصد و دوازده نفر از آمران به معروف را به درجه‏ى شهادت رساندند.

البته این اعمال ، بیشتر روش یهود بود که امروز نیز در اشکال دیگرى ادامه دارد، ولى این مانع از آن نخواهد بود که مفهوم آیه عمومیت داشته باشد.

موضوع قفل شده است