جمع بندی علت مخالفت آیت الله بهبهانی با فتوای تحریم تنباکو چه بود؟

تب‌های اولیه

27 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
علت مخالفت آیت الله بهبهانی با فتوای تحریم تنباکو چه بود؟

به نقل از سایت ویکی فقه دانشنامه حوزوی : http://www.wikifeqh.ir/%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%A8%D9%87%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C

بنابر گزارشهای تاریخی، که تقریباً نسبت به اصل آن‌ها اتفاق نظر وجود دارد، بهبهانی تنها روحانی نامدار تهران بود که در واقعه «تحریم تنباکو» با سایر علما همراهی کامل نداشت.به نوشته مورخان هم عصر بهبهانی، در نخستین مجلس مذاکره علمای تهران با نمایندگان دولت، بهبهانی نیز به نمایندگی از ملت حضور داشت.در این مجلس مقرر شد که امین السلطان به وکالت از علما برای فسخ قرارداد اقدام کند.(1)در مجلس دوم که چند روز بعد در منزل نایب السلطنه کامران میرزا تشکیل شد، برخی از علما ـ به تعبیر اعتمادالسلطنه: علمای نمره دوم و سوم ـ از جمله بهبهانی حضور داشتند که چون اقدامات دولت از نظر آنان کافی نبود، در این مجلس توافقی حاصل نشد.مرحله جدی مبارزه علما و مردم با دولت، در پی حکم غیررسمی تبعید میرزای آشتیانی آغاز شد. (2) (3)اعتمادالسلطنه (4) تصریح می‌کند که علما در مجلس دوم قلیان نکشیده بودند «بلکه اجازه هم ندادند که (قلیان را) وارد کنند».با اینهمه، به نوشته اصفهانی کربلایی، (5) بهبهانی در این مجلس در جلب موافقت علما و دفاع از مقامات دولت کوشید که با اعتراض یکی از علما روبرو شد.(6)برخی به او نسبت داده‌اند که حتی در هنگام تحریم تنباکو، قلیان نیز کشیده بود؛ از جمله اعتمادالسلطنه (7) از وزیر مختار انگلیس نقل می‌کند که بهبهانی در حضور او قلیان می‌کشیده و حکم میرزای شیرازی را ساختگی می‌دانسته است. (8) (9) (10)از تعبیر ناظم الاسلام کرمانی (11) نیز برمی آید که گویا بهبهانی نسبت به اصل حکم شبهه داشته است.

انگیزه بهبهانی را در این امر غالباً وفاداری او به میرزا علی اصغر امین السلطان، که امتیاز توتون و تنباکو زیر نظر او به انگلیسیها اعطا شده بود، دانسته‌اند.بویژه که پس از نافرجام ماندن تلاشهای دولت، زمانی که ارنستین مدیر کمپانی رژی، از امین السلطان خواست که یا علما را متقاعد سازد و یا زیانهای کمپانی را جبران کند، امین السلطان از بهبهانی خواست که با ارنستین ملاقات کند و به او وعده دهد که امین السلطان رضایت علما را جلب خواهد کرد. (12) (13)برخی نیز ادعا کرده‌اند که بهبهانی از کمپانی یا انگلیسیها رشوه گرفته بوده است .(14)(15)در هر صورت، این رفتار بهبهانی با انتقاد بسیار مواجه شده است و حتی شیخ حسن اصفهانی کربلایی (16) به رغم بیطرفی در گزارش تحریم تنباکو، از موضع بهبهانی تلویحاً انتقاد کرده است.

1-
2-
حسن بن علی اصفهانی کربلایی، تاریخ دخانیه، یا، تاریخ وقایع تحریم تنباکو،ص ۱۳۷ چاپ رسول جعفریان، قم ۱۳۷۷ ش.
محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، روزنامة خاطرات اعتمادالسلطنه، ج۱، ص۷۸۱، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۵۰ ش.
3. محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، روزنامة خاطرات اعتمادالسلطنه، ج۱، ص۷۸۵ـ۷۸۶، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۵۰ ش.
4. محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، روزنامة خاطرات اعتمادالسلطنه، ج۱، ص۷۸۱، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۵۰ ش.
5. محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، روزنامة خاطرات اعتمادالسلطنه، ج۱، ص۱۳۸ـ۱۳۹، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۵۰ ش.
6. عباس میرزا قاجار، شرح حال عباس میرزا ملک آراء برادر ناصرالدین شاه، چاپ عبدالحسین نوائی، ص۱۸۵، تهران ۱۳۶۱ ش.
7. محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، روزنامة خاطرات اعتمادالسلطنه، ج۱، ص۷۸۴، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۵۰ ش.
8. حسن تقی زاده، زندگی طوفانی: خاطرات سیدحسن تقی زاده، ج۱، ص۳۲۱ـ۳۲۲، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۷۲ ش.
9. علی بن محمد امین الدوله، خاطرات سیاسی میرزاعلی خان امین الدوله، ج۱، ص۱۵۵، چاپ حافظ فرمانفرمائیان، (تهران) ۱۳۴۱ ش.
10. مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری، ج۲، ص۲۸۵، تهران ۱۳۶۳ ش.
11. محمد بن علی ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، بخش ۱، مقدمه، ص ۱۴،تهران ۱۳۶۳ ش.
12. ابراهیم تیموری، تحریم تنباکو: اولین مقاومت منفی در ایران، ج۱، ص۱۴۹، تهران ۱۳۶۱ ش.
13. محمد بن علی ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، بخش ۱،مقدمه، ص ۴۴، تهران ۱۳۶۳ ش.
14. عباس میرزا قاجار، شرح حال عباس میرزا ملک آراء برادر ناصرالدین شاه، ص ۱۸۵ ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۶۱ ش.
15. نیکی کدی، تحریم تنباکو در ایران، ج۱، ص۱۰۲ـ۱۰۳، ترجمة شاهرخ قائم مقامی، تهران ۱۳۵۸ ش.
16. حسن بن علی اصفهانی کربلایی، تاریخ دخانیه، یا، تاریخ وقایع تحریم تنباکو،ص۱۳۷، چاپ رسول جعفریان، قم ۱۳۷۷ ش.

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد عماد

در این که آیه الله بهبهانی در موضوع تنباکو نظری جز حکم معروف تحریم داشته است بحثی نیست و این گونه اختلافات در مقام فتوی پیش می آید اما آنچه به ایشان نسبت می دهند که رشوه گرفته یا ... چون انسان موثقی نقل نکرده از نظر ما قابل قبول نیست

تاریخ بیداری ایرانیان ناظم الاسلام کرمانی ج1 ص 14

از علماء طهران آقا سيد عبد اللّه بهبهانى تبعيت ميرزاى آشتيانى را ننمود كه اولا من مقلد نيستم و مجتهدم و ثانيا اين صورت حكم كه نسبت بجناب ميرزاى شيرازى ميدهند حكم است يا فتوى اگر حكم است كه بايد بين مدعى و مدعى عليه و در مقام ترافع باشد و اگر فتوى است كه بايد كليت داشته باشد و فتوا نسبت بمقلدين لازم العمل است نه نسبت بمجتهد بارى جنابش با حضرات همراهى نفرمود.

دوستی آیت الله بهبهانی با امین السلطان وزیر انگلیسی و فاسد قاجار

تاریخ بیداری ایرانیان ناظم الاسلام کرمانی ج1 ص 132
آقاى طباطبائى مسلك خود را كه همه‌وقت با صدور ايران داشت تجديد و تغيير ننمود و با عين الدوله هم مراوده نكرد و از كسى نزد او توسط و شفاعتى نميكرد آقاى بهبهانى بواسطۀ دوستى با امين السلطان باطنا از صدارت عين الدوله راضى نبود ولى علانية مخالفت هم نمينمود تا اينكه در واقعۀ از وقايع برحسب لزوم آقا سيد علاء الدين اعتماد الاسلام داماد آقاى بهبهانى رفت نزد عين الدوله و خواست كه با او بطريق نجوى مذاكره نمايد عين الدوله گفت هر مطلبى كه داريد آشكارا مذاكره كنيد من با احدى بطريق نجواى صحبت نميكنم. اعتماد الاسلام كه اينگونه سلوك را ديد خدمت آقاى بهبهانى شكايت برد و آنقدر گفت تا آقاى بهبهانى جدا اظهار رنجش نمود.

خیانت به ملت و واسطه گری برای غرامت سنگین بابت لغو قرارداد تنباکو به انگلستان

تاریخ بیداری ایرانیان ناظم الاسلام کرمانی ج1 ص 44

امين السلطان نخست امضاى علماء را متقبل شد يكى از علما را بخانه صاحب امتياز فرستاد كه سه هزار و پانصد تومان هم از اين ملاقات بر خسارت افزوده گرديد كه در اينجا قلم نگارنده تاريخ پيش نميرود و چشم از دو جزء و تاريخ خود كه خيلى باعث بيدارى خواهد گرديد پوشيده و براى احترام و حقوق آن عالم رشته تاريخ خود را بهمين مقام ختم ميكنم كه اولياء دولت ديدند از هيچ‌رو استخلاص بر ايشان ممكن نيست لذا خسارت كمپانى را متقبل شده و يك ملت بزرگيرا زير قرض انداخته پولها پارك ساخته شد و خرج خانمها شد قرضى براى دولت و ملت باقى ماند.
وااسفا! اين قرض را كى مى‌دهد جز بيچاره ملت! جز از مال رعايا ديگر از چه محل ميدهد نميدانم شايد از كدّ يمين و عرق جبين و اندوخته‌هاى آبا و اجدادشان. نه و اللّه نه باللّه.

جریان پناهندگی مردم به سفارت انگلستان و انحراف مشروطیت

تاریخ بیداری ایرانیان ناظم الاسلام کرمانی ج3ص 432
روز دوشنبه ٢٣ در خانۀ آقا محمد دلال بانك روسى مجلس جشنى منعقد گرديد كه آقا محمد ربيبه معز السلطان را عقد كرده و جمعى از تجار و صرافها را مهمان كرده بود كه در اين اثناء حاج محمد تقى و حاج حسن برادرش وارد شدند و مذكور داشتند خيالات عين الدوله را دربارۀ خودشان و ديگران. حضرات تجار فورا اين دو برادر را بردند باطاقى ديگر كه كسى آنها را نبيند و كسى را فرستادند به ابن بابويه نزد آقايان كه تكليف ما چيست پس از چند ساعتى فرستاده مراجعت نمود و از طرف آقاى بهبهانى پيغام آورد كه من استخاره كرده‌ام كه پناه ببريد بسفارتخانۀ انگليس خوب آمده است البته برويد در سفارتخانۀ انگليس و در آنجا متحصن باشيد تا امنيت برايتان بگيرند تجار باهم مشورت نمودند كه ما با سفارتخانۀ انگليس راه و آشنائى نداريم آقا ميرزا محمود اصفهانى كه از تجار معتبر و از اجزاء انجمن مخفى بود گفت آقا سيد علاء الدين سيد نصرالدينى با من همسايه و دوست است با اجزاء سفارت مراوده دارد من او را ملاقات مينمايم و از او تكليف ميخواهم بالاخره قرار بر اين گذاردند كه شب را در خانۀ آقا ميرزا محمود حاضر شوند فلذا شبانه را حاضر شدند در محل مذكور و از آنجا ميروند بخانه سيد علاء الدين.

عصران;668891 نوشت:
تاریخ بیداری ایرانیان ناظم الاسلام کرمانی ج1 ص 14 از علماء طهران آقا سيد عبد اللّه بهبهانى تبعيت ميرزاى آشتيانى را ننمود كه اولا من مقلد نيستم و مجتهدم و ثانيا اين صورت حكم كه نسبت بجناب ميرزاى شيرازى ميدهند حكم است يا فتوى اگر حكم است كه بايد بين مدعى و مدعى عليه و در مقام ترافع باشد و اگر فتوى است كه بايد كليت داشته باشد و فتوا نسبت بمقلدين لازم العمل است نه نسبت بمجتهد بارى جنابش با حضرات همراهى نفرمود. دوستی آیت الله بهبهانی با امین السلطان وزیر انگلیسی و فاسد قاجار تاریخ بیداری ایرانیان ناظم الاسلام کرمانی ج1 ص 132 آقاى طباطبائى مسلك خود را كه همه‌وقت با صدور ايران داشت تجديد و تغيير ننمود و با عين الدوله هم مراوده نكرد و از كسى نزد او توسط و شفاعتى نميكرد آقاى بهبهانى بواسطۀ دوستى با امين السلطان باطنا از صدارت عين الدوله راضى نبود ولى علانية مخالفت هم نمينمود تا اينكه در واقعۀ از وقايع برحسب لزوم آقا سيد علاء الدين اعتماد الاسلام داماد آقاى بهبهانى رفت نزد عين الدوله و خواست كه با او بطريق نجوى مذاكره نمايد عين الدوله گفت هر مطلبى كه داريد آشكارا مذاكره كنيد من با احدى بطريق نجواى صحبت نميكنم. اعتماد الاسلام كه اينگونه سلوك را ديد خدمت آقاى بهبهانى شكايت برد و آنقدر گفت تا آقاى بهبهانى جدا اظهار رنجش نمود. خیانت به ملت و واسطه گری برای غرامت سنگین بابت لغو قرارداد تنباکو به انگلستان تاریخ بیداری ایرانیان ناظم الاسلام کرمانی ج1 ص 44 امين السلطان نخست امضاى علماء را متقبل شد يكى از علما را بخانه صاحب امتياز فرستاد كه سه هزار و پانصد تومان هم از اين ملاقات بر خسارت افزوده گرديد كه در اينجا قلم نگارنده تاريخ پيش نميرود و چشم از دو جزء و تاريخ خود كه خيلى باعث بيدارى خواهد گرديد پوشيده و براى احترام و حقوق آن عالم رشته تاريخ خود را بهمين مقام ختم ميكنم كه اولياء دولت ديدند از هيچ‌رو استخلاص بر ايشان ممكن نيست لذا خسارت كمپانى را متقبل شده و يك ملت بزرگيرا زير قرض انداخته پولها پارك ساخته شد و خرج خانمها شد قرضى براى دولت و ملت باقى ماند. وااسفا! اين قرض را كى مى‌دهد جز بيچاره ملت! جز از مال رعايا ديگر از چه محل ميدهد نميدانم شايد از كدّ يمين و عرق جبين و اندوخته‌هاى آبا و اجدادشان. نه و اللّه نه باللّه. جریان پناهندگی مردم به سفارت انگلستان و انحراف مشروطیت تاریخ بیداری ایرانیان ناظم الاسلام کرمانی ج3ص 432
روز دوشنبه ٢٣ در خانۀ آقا محمد دلال بانك روسى مجلس جشنى منعقد گرديد كه آقا محمد ربيبه معز السلطان را عقد كرده و جمعى از تجار و صرافها را مهمان كرده بود كه در اين اثناء حاج محمد تقى و حاج حسن برادرش وارد شدند و مذكور داشتند خيالات عين الدوله را دربارۀ خودشان و ديگران. حضرات تجار فورا اين دو برادر را بردند باطاقى ديگر كه كسى آنها را نبيند و كسى را فرستادند به ابن بابويه نزد آقايان كه تكليف ما چيست پس از چند ساعتى فرستاده مراجعت نمود و از طرف آقاى بهبهانى پيغام آورد كه من استخاره كرده‌ام كه پناه ببريد بسفارتخانۀ انگليس خوب آمده است البته برويد در سفارتخانۀ انگليس و در آنجا متحصن باشيد تا امنيت برايتان بگيرند تجار باهم مشورت نمودند كه ما با سفارتخانۀ انگليس راه و آشنائى نداريم آقا ميرزا محمود اصفهانى كه از تجار معتبر و از اجزاء انجمن مخفى بود گفت آقا سيد علاء الدين سيد نصرالدينى با من همسايه و دوست است با اجزاء سفارت مراوده دارد من او را ملاقات مينمايم و از او تكليف ميخواهم بالاخره قرار بر اين گذاردند كه شب را در خانۀ آقا ميرزا محمود حاضر شوند فلذا شبانه را حاضر شدند در محل مذكور و از آنجا ميروند بخانه سيد علاء الدين.

چطور گفته شخصی مثل نظام الاسلام کرمانی می تواند مبنای تشخیص بزرگواری مثل آیه الله بهبهانی باشد
مگر نخوانده اید که ان جاءکم فاسق ....
البته بنده نمی گویم ایشان فاسق بوده ولی به هر حال باید گفته وی در ترازوی نقد و انصاف قرار گیرد، شما اگر کتاب ایشان را بخوانید وی درباره بسیاری از روشنفکران دوره قاجار مبالغه گویی کرده و مشخص است که ارادت خاص به آنان داشته است.
مثلا میرزا ملکم خان با با لقب اکفی اکفا احمی الحماه ، بیدار کننده ایرانیان، ادیب کامل جامع محاسن (1) یاد کرده است.
همچنین درباره میرزا حسین خان سپهسالار نیز مبالغه گویی هایی دارد(2) و از قرارداد خفت بار رویتر که توسط وی امضا شد یادی نمی کند، اما به ملاعلی کنی می تازد چون به ناصر الدین شاه فشار آورد تا قرارداد روتیر را ملغی اعلام نماید، وی ملاعلی را دشمن پیشرفت ایران می نامد
حتی حکم تحریم تنباکو را مجعول دانسته و به میرزای آشتیانی نسبت می دهد (3)
ایا چنین شخصی اگر گفت فلان مرد الهی مشکل داشته است باید چشم وگوش بسته گفته هایش را قبول کنیم و امثال آیه الله بهبهانی ها را تخریب نمائیم
نمی دانم بعضی چه استفاده ای از تخریب امثال ایشان و سید جمال و ... می برند و هدفشان چیست، پر واضح است که استناد به سخنان افرادی معلوم الحال نمی تواند باعث تخریب این افراد شود
البته ما اینان را معصوم نمی دانیم و ممکن است گاهی اشتباهاتی نیز انجام داده باشند ولی باید مستند به سخن شخصی راستگو درباره اینان قضاوت کنیم

  1. کرمانی نظام الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، امیرکبیر، 1384، ج1، ص117
  2. همان، ص105
  3. همان، 12

عماد;669083 نوشت:
چطور گفته شخصی مثل نظام الاسلام کرمانی می تواند مبنای تشخیص بزرگواری مثل آیه الله بهبهانی باشد

سلام
از آنجایی که ناظم الاسلام از ارادتمندان بهبهانی بوده و حتی اگر در آن قسمتی که درباره لغو قرار داد تنباکو آوردم ببینید حتی به احترام او اسم ایشان را هم نمی برد و از ذکر جزییات خودداری می کند. ناظم الاسلام اگر نسبت به هر کسی بی انصافی کرده باشد ولی این را می دانیم که از آیت الله طباطبایی و بهبهبانی به نیکی و احترام یاد کرده است و نیز می توانید مطلب پایین از آن کتاب را نیز ببینید:
[SPOILER]تاریخ بیداری ایرانیان ناظم الاسلام کرمانی ج3 ص 489

بارى در ساعت پنج بغروب حضرت حجة الاسلام آقاى طباطبائى و آقاى بهبهانى احياءكننده دين اسلام و موجد و باعث تمدن در ايران وارد خانه خويش گرديدند و مردم شربت و چاى صرف نموده بخانه‌هاى خودشان مراجعت نمودند. در سفارتخانه هم امروز جمعيت از ديروز زيادتر ميباشد تا مجلس برپا نشود خارج نخواهند شد.

امروز عصر آقايان براى ديدن بيرون نيامدند هركس آمد قليانى كشيده مراجعت ميكند.
[/SPOILER]

عماد;669083 نوشت:
مگر نخوانده اید که ان جاءکم فاسق ....
البته بنده نمی گویم ایشان فاسق بوده ولی به هر حال باید گفته وی در ترازوی نقد و انصاف قرار گیرد، شما اگر کتاب ایشان را بخوانید وی درباره بسیاری از روشنفکران دوره قاجار مبالغه گویی کرده و مشخص است که ارادت خاص به آنان داشته است.
مثلا میرزا ملکم خان با با لقب اکفی اکفا احمی الحماه ، بیدار کننده ایرانیان، ادیب کامل جامع محاسن (1) یاد کرده است.
همچنین درباره میرزا حسین خان سپهسالار نیز مبالغه گویی هایی دارد(2) و از قرارداد خفت بار رویتر که توسط وی امضا شد یادی نمی کند، اما به ملاعلی کنی می تازد چون به ناصر الدین شاه فشار آورد تا قرارداد روتیر را ملغی اعلام نماید، وی ملاعلی را دشمن پیشرفت ایران می نامد
حتی حکم تحریم تنباکو را مجعول دانسته و به میرزای آشتیانی نسبت می دهد (3)

بله من هم نگفتم تمام مطالب آن کتاب درست هستند این که آن مطالب را از آنجا آوردم اولا به این دلیل بود که این کتاب یکی از منابع مهم و اصلی تاریخ مشروطه و قیام تنباکو است و از طرف دیگر در آن موقع که مطلب را می نوشتم فقط همان کتاب دم دستم بوده است.
اما درباره مطالبی که درباره قضاوتهای نادرست ناظم الاسلام آوردید در حقیقت شما آنهارا از مقدمه ناشر بر آن کتاب نقل کردید و البته خلاصه اش هم کردید که اصل آن در آن پایین است:
[SPOILER]مقدمه ناشر بر کتاب تاریخ بیداری ایرانیان ج1

جريان سيل غربزدگى كه در جامه آزاديخواهى، قانون‌خواهى و مشروطه‌خواهى ظاهر گشت، چنان فراگير بود كه بسيارى از معتقدين به ديانت اسلام را به كام خود كشيد؛ به ويژه آنكه مشروطيت در برابر مظالم رژيم، علم طغيان برافراشت و نفى ظلم و استبداد را- كه خواست همۀ مردم كشور بود-شعار خود ساخت. بنابراين جاى تعجب نيست كه چرا مؤلف كتاب حاضر كه به قصد تكميل تحصيلات دينى از كرمان رهسپار تهران مى‌شود، پس از چندى چنان شيفته افكار جديد مى‌گردد كه در ايام عزادارى دهۀ عاشورا، به مطالعه نوشتجات ملكم خان و مستشار الدوله مى‌پردازد. «قرار شد اين چند روزه ايام عاشورا انجمن تعطيل باشد و هريك بتوانيم نوشتجات ملكم خان و مرحوم مستشار الدوله را بخوانيم.» (ص ١٨۶) اين شيفتگى چنان است كه وى بانيان غربزدگى را به سختى مى‌ستايد هرچند كه «شيوۀ غير مرضيه متملقان چاپلوس» را محكوم مى‌كند. به‌عنوان مثال از ميرزا ملكم خان با القاب «اكفى اكفاة احمى الحماة بيداركننده ايرانيان. . . اديب كامل و اديب فاضل، جامع محاسن بيان و معانى بيت العتيق، دانش و بينش را بانى، ميرزا ملكم خان. . .» (ص ١١٧) ياد مى‌كند و علت اين همه مدح را «سبقت او در انتشار لفظ قانون» مى‌داند. (ص ١١٨) وى همچنين ميرزا حسين خان سپهسالار را از «اشخاص بزرگى» مى‌شمرد كه ترقيات ايران را در نظر داشت. (ص ١٠۵) «در فن ديپلماسى اول شخص ايران بود.» (ص ١٠۶) در صورتى كه هيچ اشاره‌اى به قرارداد ننگين رويتر كه توسط او با بارون ژوليوس رويتر بسته شد نمى‌كند. در عوض به مخالفين تجددخواهى شديدا مى‌تازد و مرحوم حاج ملا على كنى، عالم بيدار و مقتدر تهران كه ناصر الدين شاه را وادار به عزل سپهسالار و فسخ قرارداد رويتر نمود و نيز پيش از اين فتواى تحريم فراموشخانه ملكم را صادر كرده بود، «دشمن ترقى» مى‌خواند و مى‌نويسد: «منافقين دربارى و دشمنان ترقى، او [ميرزا ملكم خان]را بدخواه دولت قلم داده، مجلس و فراموشخانه‌اش را بطاق نسيان و عدم گذاردند. . .» (ص ١١٨) همچنين عليرغم قرائن و شواهد محكمى كه دال بر انتساب حكم تحريم تنباكو به ميرزاى شيرازى ارائه مى‌دهد، (ص ١٧،١٩ و ٢۵) ولى همصدا با دربار ناصر الدين شاه، حكم را مجعول و صدور آن را به ميرزاى آشتيانى نسبت مى‌دهد (ص ١٢) و از آن قيام شكوهمند ملى-مذهبى كه به فسخ قرارداد استعمارى رژى و تسليم استبداد ناصر الدين شاه انجاميد با تأسف چنين ياد مى‌كند:
«مسأله دخانيات و انقلاب آن ايام. . . نتيجه طمع خودغرضان بود كه احداث اختلاف بين ملت و دولت شد.» (ص ١٢٣)
مؤلف همۀ افراد و جريانات سياسى زمان خود را با افكار تجددخواهانه خويش مى‌سنجد و سپس حكمش را دربارۀ آنها صادر مى‌كند، از مرحوم سيد محمد طباطبايى كه علاوه بر «صفات طيبه و اخلاق مرضيه‌شان» از «معلومات جديده» نيز اطلاع داشت و متمايل به مشروطه‌خواهى نيز بود به نيكى ياد كرده و از زحمات ايشان در جريان نهضت تقدير مى‌كند.
درحاليكه حاج شيخ فضل اللّه نورى را به جهت ترديد اوليه‌اش در اصالت نهضت و مخالفت بعديش با نمايندگان غربزده، به باد ناسزا مى‌گيرد. و از دادن نسبت‌هاى دروغ و دشنام‌هاى ركيك به نورى خوددارى نمى‌كند، هرچند معترف است كه «. . . حاج شيخ فضل اللّه اگر چند ماهى در عتبات توقف كند شخص اول علماء اسلام خواهد گرديد،چه، هم حسن سلوك دارد و هم مراتب علميه، هم نكات رياست را بهتر از ديگران داراست.» (ص ۴٢۶)
[/SPOILER]

شما که من را دعوت به انصاف می کنید خوب بود آن قسمتهای مقدمه ناشر بر آن کتاب را که به نفع ادعایتان در این موضوع نبود را هم می آوردید مثل نمونه ی پایین:

[SPOILER] مقدمه ناشر بر کتاب تاریخ بیداری ایرانیان
«تاريخ بيدارى ايرانيان» ناظم الاسلام كرمانى در بين كتابهايى كه دربارۀ تاريخ مشروطيت ايران نوشته شده از امتيازات ويژه‌اى برخوردار است. مهمترين امتياز كتاب، اخبار و اطلاعات دست اولى است كه از مذاكرات و گفتگوهاى سياسى رهبران مشروطه تهران، بويژه سيد محمد طباطبايى، بدست مى‌دهد. اين امتياز، محصول ارتباط بسيار نزديك چند ساله ناظم الاسلام و طباطبايى مى‌باشد. ناظم الاسلام سالها نظامت «مدرسه اسلام» را-كه طباطبايى مؤسس آن بود-به عهده داشت و در جريان نهضت نيز يكى از نزديكان و محارم طباطبايى بود.

از اينرو اطلاعات مستقيم و بى‌واسطه وى از مواضع سياسى طباطبايى به معناى اطلاع از يكى از مراكز تصميم‌گيرى سياسى انقلاب مى‌باشد.
[/SPOILER]

عماد;669083 نوشت:
ایا چنین شخصی اگر گفت فلان مرد الهی مشکل داشته است باید چشم وگوش بسته گفته هایش را قبول کنیم و امثال آیه الله بهبهانی ها را تخریب نمائیم

ایشان در کتابشان هیچ جا نمی گویند که بهبهانی مشکل دارد بلکه آنها را به صورت ضمنی و اشاره ای در خلال نقل وقایع آورده اند. این من بودم که مو را از ماست بیرون کشیدم و برای شما آوردم. با عنوان تخریب نیز موافق نیستم زیرا این نتیجه ی اعمال خودشان است کارهای خوب ایشان به جای خود و کارهایی که نباید می کردند هم به جای خود.

عماد;669083 نوشت:
نمی دانم بعضی چه استفاده ای از تخریب امثال ایشان و سید جمال و ... می برند و هدفشان چیست، پر واضح است که استناد به سخنان افرادی معلوم الحال نمی تواند باعث تخریب این افراد شود

چرا مانند مداحان یکدفعه گریز به کربلا می زنید. و بعد هم من اصلا اسمی از سید جمال الدین اسد آبادی نیاوردم. حالا چه کسی دارد مطلب را لوث می کند؟

عماد;669083 نوشت:
البته ما اینان را معصوم نمی دانیم و ممکن است گاهی اشتباهاتی نیز انجام داده باشند ولی باید مستند به سخن شخصی راستگو درباره اینان قضاوت کنیم

از نظر من از گفته ها و اظهارات شما در این موضوع بر می آید که در باطن به عصمت علمای شیعه اعتقاد دارید و این گونه اقدامات آنها را ترک اولی به حساب می آورید ولی در ظاهر این عقیده ی خود را ابراز نمی کنید..هدف من هم از ایجاد این موضوع مبارزه با این عقیده ی غلط عصمت علمای شیعه است.
و تبیین این حدیث نبوی است که در آن حضرت محمد (ص) می فرمایند:

صِنْفانِ مِنْ اُمَّتى اِذا صَلُحا صَلُحَتْ اُمَّتى وَ اِذا فَسَدا، فَسَدَتْ اُمَّتى، قیلَ یا رَسولَ اللّه‏ِ وَ مَنْ هُما؟ قالَ: اَ لْـفُقَهاءُ وَ الاُْمَراءُ (خصال:37)


دو گروه از امّت من اگر صالح شوند، امّتم صالح مى‏شوند و اگر فاسد شوند، امّتم فاسد مى‏شوند. عرض شد اى رسول خدا آن دو گروه كدامند؟ فرمودند: فقها و حاكمان.

به هرحال هیچ مسئله ای نیست اگر آن کتاب را قبول ندارید از منابع دیگر برای شما سند می آورم ...

تحریم تنباکو اولین مقاومت منفی در ایران نویسنده ابراهیم تیموری ص 125 – 127
پس از یک هفته روز جمعه 16 جمادی الاولی 1309 37 آذر 1270 شمسی باز مجلسی در منزل نایب السلطنه با شرکت افراد و با حضور حاج میرزا حسن آشتیانی که در مجلس اول حاضر نشده بود تشکیل شد.
در آغاز امین السلطان شرحی از وطن پرستی و کوششها و مذاکرات چند روزه ی خود با انگلیسی ها بیان داشت و گفت : بعون الله تعالی و به برکت استعانت امام زمان عج و به یمن توجهات آن حضرت علیه السلام نتیجه حاصل و قرار بر این شد که امتیاز از داخله ی مملکت ایران بالمره برداشته شود که هیچ کسی در ایران در خصوص دخانیات مقهور نباشد. از زارع تا دکاندار عموما چون سابق با تمام آزادی و در کمال اختیار داد و ستد کنند. و اما مسئله ی خارجه تنباکوی ایران جز به ممالک عثمانی به جایی دیگر نقل نمی شود و اختیار آن ممالک با ما نیست و امر آنان به ما رجوعی ندارد. این فرنگی صاحب امتیاز جداگانه مبالغی به دولت عثمانی داده و امتیاز ممالک عثمانی را مالک شده است بنابر این حمل و نقل به خارج از مملکت برای غیر این شخص ممکن نیست.
بعد از امین السلطان مشیر الدوله و نایب السلطنه و دیگران نیز اظهاراتی کردند. در پایان امین السلطان خطاب به علما گفت: حالا بروید به مساجد و در منابر صریحا حلیت دخانیات را اعلام کنید و از مراحم دولت که اطاعت ملت نموده و امتیاز را لغو نموده تشکر و سپاسگذاری نمایید.

علما که تا این موقع سکوت کرده بودند به سخن آمدند. میرزا حسن آشتیانی قدس سره به نمایندگی از جمع گفت: اصل و عمده ی منظور ما کوتاه کردن دست خارجی از امور مسلمین است. به این ترتیب جبر و قهر در داخل مملکت از میان رفته ولی هنوز باب تجارت عمده ی این اجناس بر روی مسلمانان بسته است پای مداخله ی فرنگی در میان است.

هنوز بیانات میرزا حسن آشتیانی تمام نشده بود که مرحوم سید عبدالله بهبهانی با رنگی برافروخته با نظر مرحوم آشتیانی مخالفت کرده و به حمایت از امین السلطان سخن گفت. سخنان مرحوم بهبهانی به مرحوم حاج سید محمدرضا طباطبایی گران آمدو بگو مگو میان آن دو بزرگوار درگرفت که با وساطت و میانجی گری حضرت آیت الله حاج میرزا حسن آشتیانی قدس سره پایان یافت.
نایب السلطنه و مشیرالدوله نیز از امین السلطان حمایت کرده و در ستایش از اقدام امین السلطان مبنی بر لغو امتیاز داخله مطالبی گفتند.در ادامه ی سخنان خود گفتند: اگر بنا باشد امتیاز صدور به خارج نیز از کمپانی گرفته شود این امر موجب خسارت مبلغ هنگفتی بر دولت خواهد شد که از پرداخت آن عاجز است و ناچار از جیب مردم بیچاره ی ایران پرداخته خواهد شد. دو سه نفر از تجار نیز با دولتیان موافقت کردند.
امین السلطان بار دیگر به اصرار خود افزود و گفت : آقایان من به مقتضای وکالت خود عمل نمودم. شما نیز به تعهد و شرط خود عمل فرموده علی العجاله اذن بدهید قلیان بیاورند.

تاریخ دخانیه یا تاریخ وقایع تحریم تنباکو نویسنده شیخ حسن اصفهانی کربلایی تصحیح و حاشیه نویسی حجت الاسلام و المسلمین رسول جعفریان

ص 132-134 {مجلس گفتگوی علما و دولتیان} بزرگ علمای اعلام دارالخلافه {تهران} جناب مستطاب ملاذالانام آقا میرزای آشتیانی و جناب شریعتمدار آقای سید علی اکبر تفرشی و جناب شریعتمدار آقای شیخ فضل الله نوری و جناب شریعت انتساب آقای امام جمعه و جناب شریعت مآب آقا سید محمد رضا و جناب آخوند ملامحمدتقی کاشانی. این جماعت علما به اضافه آقا سید عبدالله بهبهانی که به مناسبت مرافقت و موافقتی که با اولیای دولت دارد فی الجمله مداخلتی در امور شرعیه ی بلد یافته از طرف ملت حاضر در آن مجلس شدند و در مقابل ایشان نیز از طرف دولت حضرت اسعد امجد والا نایب السلطنه و جناب مستطاب وزیر اعظم امین السلطان و جناب اجل اکرم امین السلطنه و جناب اجل اکرم امین الدوله و جناب اجل اکرم مشیرالدوله و جناب اجل اکرم قوام الدوله و جناب اجل اکرم مخبرالدوله این عقول سبعه مملکت نیز از طرف دولت حاضر گردیده و از جانب سنی الجوانب اعلی حضرت همایونی صورت فرمان این امتیاز نامه {عمل تنباکو در} میان گذارد .

ص 138-139 بالجمله جناب وزیر اعظم پس از این اظهارات علما را تکلیف نمودند که حالا دیگر بروید به مساجد ودر منابر صریحا اعلام به حلیت دخانیات بدهید و از مراحم دولت که اطاعت ملت نموده و امتیاز را برداشت نیز تشکر و سپاسگذاری نمایید تا سایر مردم هم در شکرگزاری و دعاگویی{دولت} به شما اقتدا نمایند.حضرات علما گفتند: بر تقدیری که رفع عمل این امتیاز به همین مقدار تبعیض هم صدق بکند ولی مطلب هنوز ناتمام و اصل و عمده ی محاذیر این باب که مداخله ی خارجه باشد در بلد مسلمین هنوز برقرار است.غایه الامر چیزی که شده جبر و قهر در داخل مملکت از میان رفته ولی هنوز باب تجارت عمده ی این اجناس به روی مسلمانان بسته و هنوز پای مداخله ی فرنگی نیز در میان است. بعضی از حاضرین مجلس که در صورت و زی علمای شریعت و خود را از اولیای ملت به قلم آورده و به وسیله ی موافقت و مرافقت با اولیای دولت فی الجمله مداخله و مرجعیتی در امور شرعیه بلد یافته اند در آن میان نامردی تملق را مجال دیده الحق داد وقاحت و قباحت را داده از آن میان عربده کشیده که آقایان قباحت ندارد! وزیر اعظم پادشاه را وکیل می کنید حالا که به زحمت و مشقت زیاد تمام این عمل را رفع کرده است چرا تشکر نمی کنید؟ و چرا باز هم مناقشه در کار می کنید؟ ولی از آن طرف صاحب {شریعت} نیز جناب مستطاب شریعت مآب آقا سید محمد رضا _سلمه الله تعالی_ را برانگیزاند تا دماغ آن نامرد متملق را به خاک مالیده او را در چنان مجلسی مفتضح گردانید.

(حجت الاسلام والمسلمین رسول جعفریان در پاورقی این صفحه می نویسد: بنای مولف آن بوده که نامی از این شخص برده نشود اما به قرینه عبارتی که در سطور پیشین درباره ی سید عبدالله بهبهانی گفته ( به اضافه آقا سید عبدالله بهبهانی که به مناسبت مرافقت و موافقتی که با اولیای دولت دارد فی الجمله مداخلتی در امور شرعیه بلد یافته) و مقایسه ی آن با عبارت اینجا روشن می شود که در اینجا مقصود همان مرحوم سید عبدالله بهبهانی است.)

ص 165-167 این شد که لاعلاج (صاحب امتیاز تنباکو) در آن مجلس از سفرا مهلت می طلبد تا به خیال خودش از روسای اسلام به رشوه و نوید امضا بگیرد و استمهال او را پذیرفته مجلس را برهم زدند. بیچاره ارنستین تنباکویی (صاحب امتیاز تنباکو) متحیر که چه کند چگونه چشم از همه ی این خسارتها پوشیده دست از این عمل برگیرد و اگرنه چگونه در مقابل این دول بزرگ از عهده ی جواب بیرون آید؟!عاقبت پس از همه ی اندیشه ها باز به سروقت دولت ایران رفته به جناب وزیراعظم درآویخت که من به اطمینان دولت اقدام {بر این عمل} نموده و زیر بار گران این همه خسارت رفته ام حالا به سبب این شورش و غوغای عمومی مردم مملکت از {اصل} عمل باز مانده ام سهل است که طرف مسئولیت تمام دول نیز واقع شده ام. شما درباره ی من از دوکار یکی از اختیار نمایید یا خسارت های مرا غرامت کشیده و تدارک کنید تا کمپانی دست از عمل برگرفته پی کار خود رفته این فتنه خود به خود فرونشیند.بزرگ مفخم (امین السلطان) علی لعجاله برای تسکیت او چاره ندید جز این که اجازه و امضای علمای ملت را تقبل نماید. مرد تنباکویی نیز دل به آرزوی همراهی روسای اسلام بسته به منزل خود مراجعت نمود.
بزرگ مفخم حسب التعهد بعض آن کسانی را که به ظاهر در صورت و زی اهل علم و بوسیله ی تملق گویی اولیای دولت فی الجمله مرجعیتی در کارهای ملی بلد یافته اند طلبیده می فرستد به خانه ی فرنگی امتیازی که به یک تقریبی نقدا او را از طرف ملت قانع سازد. آن یکه {لکه} ننگ همه ی اسلامیان{مسلمانان} نیز صافا صاف با آن هیات جلال و جبروت مستقیما تشریف فرمای خانه فرنگی تنباکویی شده به این تقریب با او داخل می شود که رییس اسلام امروزه منم. این متارکه و امتناع مردم نیز در حقیقت مستند به منع من بود . من یک چند روزی را به پاره ای ملاحظات نوعی صلاح وقت مردمان {و} ملت را در منع دیده بودم منع نمودم اکنون که به موجب منع از میانه برخاسته البته این حرج و منع را از دخانیات برداشته کما فی السابق مسلمانان را رخصت و اجازه خواهم داد. فرنگی نامرد نیز فورا امر به سیگار داده سیگار می آورند. آن یک جهان ننگ مسلمانی هم بی هیچ توقف و تاملی گرفته و می کشد. و حال آنکه در همان زمان به راستی از یک سر ایران گرفته تا سر دیگر هیچکس از مسلمانان حتی از اجامر و اوباش در هیچ جا حتی گوشه ی خلوت خانه ی خود نیز اقدام بر استعمال دخانیات نمی نمودند. این ناکس ننگین بدین مقدار نیز قناعت نداشته در پایان مجلس می گوید: مطلب همان است که گفتم بلی ممکن {است} بعضی ارباب غرض و نفسانیت از روی عناد با شخص من سر را مردم عمومی را گرفته سرانگشت اخلالی در این کار گذارند. علاج اینان نیز آن است که باید به پادشاه عرض نمود تا عذرشان را از این بلد بخواهند و بر این تقدیر من به شما رسما تعهد می دهم که رشته ی امور بر آن وجهی که موافق میل و مقاصد کمپانی امتیاز باشد مرتب و منظم گردد.
ولی با همه این باز باید ممنون و متشکر از او بود که نام و ناموس مسلمانی را نامردانه یک جا مفت و مجانا به فرنگیان درنباخته بلکه چناچه معروف و مسلم است سه هزار تومان در این معامله به نام خود گرفته در مقابل این که به کلی رفع منع از دخانیات نموده مسلمانان را حکم به حلیت بفرماید و پانصد تومان نیز به نام محررش گرفته در مقابل این که این حکم را {که} در حقیقت عکس و سراب و نقش بر آب بوده رواج بدهد.
بالجمله ننگین مومی الیه به سه هزار و پانصد تومان ناموس مسلمانی را به فرنگیان فروخته پیشرفت مقاصد کمپانی {امتیاز} را متعهد گردید. به شرط این که کمپانی امتیاز نیز دولت را وادارد که مانعین پیشرفت حکم را عذر اقامت بخواهند.فرنگی امتیازی علی العجاله دم گاوی به دست آورده بدین وسیله عرصه را بر دولت در این خصوص تنگ گرفت.

(حجت الاسلام و المسلمین رسول جعفریان در پاورقی این صفحه می نویسد: از سوء تعبیرمولف که سابقا نیز درباره ی مرحوم بهبهانی به کار برده توان گفت که اینجا نیز مقصود هم اوست. ناظم الاسلام نیز که خود از ارادتمندان مرحوم سید عبدالله بوده در اینجا به دلیل (( احترام و حقوق آن عالم)) نام او را نمی برد.( در کتاب تاریخ بیداری ایرانیان) البته اصل خبر به ویژه گرفتن پول برای شخصیتی چون بهبهانی در معرض تردید جدی قرار دارد هرچند تردید نداریم که روابط وی با امین السلطان مناسب بوده و با تحریم تنباکو میانه ای نداشته است.)

سایت موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران : http://www.iichs.org/index.asp?id=580&doc_cat=7

و همچنین سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران : http://revolution.pchi.ir/show.php?page=contents&id=11967

نخستين بار که نام او در تاريخ تحولات سياسي به ميان آمد در ماجراي تحريم تنباکو در سال 1309 ق بود. بنا به نوشته برخي منابع بهبهاني در تحريم تنباکو با ساير علما همراهي نداشت و در مجلس دعوت سفارت عثماني بي محابا در حضور روحانيون و دعوت شدگان سيگار کشيد و حرمت تحريم را شکست و در پاسخ اعتراض چند نفر از روحانيون با صراحت گفت «من مجتهدم و به تکاليف شرعي خود آشنا مي‌باشم» و صريحآً فتوا داد که قرارداد انحصار توتون و تنباکو مفيد است و استعمال توتون و تنباکو هم منع شرعي ندارد. همراهي نکردن سيد عبدالله با مخالفان قرارداد تنباکو سبب گرديد که از اعتبار او در ميان مردم کاسته شود. از اين تاريخ بهبهاني مورد توجه بيشتر صدراعظم امين السلطان قرار گرفت و رابطه دوستانه آنها مستحکم گرديد. چنان که در طول صدارت اتابک، دعاوي دولتي عمدتاً به بهبهاني ارجاع مي‌شد و اين امر در حد خود به تثبيت وضع اجتماعي و منزلت سياسي و حتي تقويت بنيه مالي وي کمک مي‌کرد. در رجب 1321 بر اثر فشارهاي داخلي و خارجي اتابک مجبور به استعفا و خروج از ايران شد و عين‌الدوله جانشين وي شد. گرچه بهبهاني از صدارت او ناراضي بود، مخالفت علني از خود نشان نمي‌داد. در مقابل، عين‌الدوله که بهبهاني را طرفدار امين‌السطان مي‌دانست، سعي کرد با ايجاد اختلاف ميان بهبهاني و همتايان او، شيخ فضل الله نوري و سيد ابوالقاسم امام جمعه، بهبهاني را منزوي کند.

عصران;669559 نوشت:
از آنجایی که ناظم الاسلام از ارادتمندان بهبهانی بوده

بفرمائید از ارادتمندان آیه الله طباطبایی بوده نه آیه الله بهبهانی

عصران;669559 نوشت:
آقاى بهبهانى احياءكننده دين اسلام و موجد و باعث تمدن در ايران

هر مدحی دلیل بر حسن نیت نیست گاهی با اهداف و انگیزه های دیگر است ، همین که ثابت شود شخص مغرض بوده و احیانا غیر قابل اعتماد دیگر سخنانش حجیت ندارد
عصران;669559 نوشت:
درست هستند این که آن مطالب را از آنجا آوردم اولا به این دلیل بود که این کتاب یکی از منابع مهم و اصلی تاریخ مشروطه و قیام تنباکو است

طبری هم از منابع مهم و اصلی تاریخ اسلام است، ولی قابل اعتماد نیست زیرا با انگیزه های مختلفی نگاشته شده است، در این جور موارد اگر یک خبر متواتر شد قبول می کنیم ولی در غیر آن با احتیاط به آن نگاه می کنیم و اگر مویداتی بر خلاف آن، با اطمینان بیشتر آن را به دیوار می کوبیم .

عصران;669559 نوشت:
اما درباره مطالبی که درباره قضاوتهای نادرست ناظم الاسلام آوردید در حقیقت شما آنهارا از مقدمه ناشر بر آن کتاب نقل کردید و البته خلاصه اش هم کردید که اصل آن در آن پایین است:


خوب که چه ؟؟!!

عصران;669559 نوشت:
«تاريخ بيدارى ايرانيان» ناظم الاسلام كرمانى در بين كتابهايى كه دربارۀ تاريخ مشروطيت ايران نوشته شده از امتيازات ويژه‌اى برخوردار است. مهمترين امتياز كتاب، اخبار و اطلاعات دست اولى است كه از مذاكرات و گفتگوهاى سياسى رهبران مشروطه تهران، بويژه سيد محمد طباطبايى، بدست مى‌دهد. اين امتياز، محصول ارتباط بسيار نزديك چند ساله ناظم الاسلام و طباطبايى مى‌باشد. ناظم الاسلام سالها نظامت «مدرسه اسلام» را-كه طباطبايى مؤسس آن بود-به عهده داشت و در جريان نهضت نيز يكى از نزديكان و محارم طباطبايى بود.
از اينرو اطلاعات مستقيم و بى‌واسطه وى از مواضع سياسى طباطبايى به معناى اطلاع از يكى از مراكز تصميم‌گيرى سياسى انقلاب مى‌باشد.


جواب این قسمت را در مثال طبری آوردم ، طبری دست اول است، جامع است، ویژه گی های منحصر به فردی دارد اما قابل اعتماد نیست گذشته از آن که در این مطلب آورده اند و آورده اید از محارم طباطبایی بوده البته آیه الله طباطبایی !!!
پس خلاف انصاف نیست!!!!!

عصران;669559 نوشت:
ایشان در کتابشان هیچ جا نمی گویند که بهبهانی مشکل دارد بلکه آنها را به صورت ضمنی و اشاره ای در خلال نقل وقایع آورده اند


بنا نیست به تصریح بگوید
گاهی کنایه ابلغ از تصریح است!!!! علاوه بر آن اگر کتابی هنرمندانه نوشته شده باشد و دارای ویژگیهایی باشد که شما و ناشر در مقدمه آورده است. گاهی متوسل به غیر تصریح میشود

عصران;669559 نوشت:
چرا مانند مداحان یکدفعه گریز به کربلا می زنید. و بعد هم من اصلا اسمی از سید جمال الدین اسد آبادی نیاوردم. حالا چه کسی دارد مطلب را لوث می کند؟

مثال زدم مثل همین که شما مداحان را مثال زدید، شما را نمی گویم ولی بعضی با انگیزه های که حاکی از مغرض بودن آنان است قصد دارند روحانیت را تخریب نمایند آن هم با استنادات واهی!!! البته عرض کردم ممکن است اشتباهاتی صورت گرفته باشد ولی غیر مستند و استناد به مطالب بی پایه شایسته بحث علمی نیست!
ضمنا روضه نخوانده ام چون چند وقتی است خداوند لیاقت روضه خوانی را از بنده گرفته است. بگذریم چنین تابپیکی نیز موجود است
آیا سید جمال الدین اسدآبادی فراماسون بود؟
البته نمی گویم ایجاد کننده این تاپیک خدای نکرده مغرض است ولی در سطح کلان روی به تخریب علمای اسلامی آورده اند لذا مثال زدم

عصران;669559 نوشت:
از نظر من از گفته ها و اظهارات شما در این موضوع بر می آید که در باطن به عصمت علمای شیعه اعتقاد دارید و این گونه اقدامات آنها را ترک اولی به حساب می آورید ولی در ظاهر این عقیده ی خود را ابراز نمی کنید..هدف من هم از ایجاد این موضوع مبارزه با این عقیده ی غلط عصمت علمای شیعه است.

شما آزادید نظر دهید،
ممکن است کسی هم نظر دهد شما مغرضید
ولی نظر باید بر اساس واقع باشد،
نظر شما الان بر خلاف واقع است
کما اینکه نظری که شما را مغرض می داند نیز شاید بر خلاف واقع باشد.

عصران;669559 نوشت:
دو گروه از امّت من اگر صالح شوند، امّتم صالح مى‏شوند و اگر فاسد شوند، امّتم فاسد مى‏شوند. عرض شد اى رسول خدا آن دو گروه كدامند؟ فرمودند: فقها و حاكمان.

این دلیل نمیشود که با استنادات ناقص عالمی را بکوبیم ، بله اگر ثابت شود که عالمی خطا کرده و معلوم شود که خطایش عمد نبوده بلکه از روی غرض بوده آنوقت می شود فاسد، شما هنوز اولی را ثابت نکرده اید تا چه رسد به دومی که بخواهیم کسی را فاسق بدانیم و بر این حدیث شریف حمل نمائید

عماد;669645 نوشت:
در این جور موارد اگر یک خبر متواتر شد قبول می کنیم ولی در غیر آن با احتیاط به آن نگاه می کنیم و اگر مویداتی بر خلاف آن، با اطمینان بیشتر آن را به دیوار می کوبیم .

عماد;669648 نوشت:
این دلیل نمیشود که با استنادات ناقص عالمی را بکوبیم ،

سلام
اولا خدمتتان دو نکته بگویم یکی اینکه مطمئنا تمام مطالبی که در یک کتاب تاریخی آمده است درست نیستند ولی معیار درستی آنها قطعا خوش آمدن یا خوش نیامدن ما نیست و دیگری اینکه تاریخ کتاب قصه یا فیلم سینمایی نیست که یک نفر آدم بد داستان باشد و یک نفر آدم خوب داستان باشد. شخصیت های تاریخی هم به طور مطلق خوب و بد نیستند بنابراین برای اینکه بگوییم شخصی فسادی در زمین مرتکب شده است یا اشتباه بزرگی کرده است لازم نیست حتما غرق در فساد باشد.

حالا شما به من بگویید که اصلا کدام مورخ تاریخ قیام تنباکو را قبول دارید؟ آیا حجت الاسلام والمسلمین رسول جعفریان را قبول دارید؟

((حجت الاسلام و المسلمین رسول جعفریان در پاورقی این صفحه (صفحه 166 کتاب تاریخ دخانیه) می نویسد: از سوء تعبیرمولف که سابقا نیز درباره ی مرحوم بهبهانی به کار برده توان گفت که اینجا نیز مقصود هم اوست. ناظم الاسلام نیز که خود از ارادتمندان مرحوم سید عبدالله بوده در اینجا به دلیل (( احترام و حقوق آن عالم)) نام او را نمی برد.( در کتاب تاریخ بیداری ایرانیان) البته اصل خبر به ویژه گرفتن پول برای شخصیتی چون بهبهانی در معرض تردید جدی قرار دارد هرچند تردید نداریم که روابط وی با امین السلطان مناسب بوده و با تحریم تنباکو میانه ای نداشته است.))

البته از نظر من قضیه رشوه هم مورد تردید ویژه قرار ندارد ( این موضوع را حداقل چهار منبع آورده اند که مطلب دوتای آنها را عینا آوردم و آدرس دوتای دیگر را هم دادم) زیرا حتما لازم نیست که آن را به عنوان رشوه گرفته باشند ممکن است آن را به عنوان وجوه شرعی گرفته باشند همانگونه که برخی از فقها حیله های ربا را جایز می دانند.

به نظر شما چرا در زمانی که حتی زنان ناصرالدین شاه هم با قیام تحریم تنباکو همراهی کرده بودند آیت الله بهبهانی بیاید و به صورت علنی دخانیات مصرف کند و حکم تحریم تنباکو را اینگونه به مسخره بگیرد؟
منابع پایین جریان مصرف دخانیات ایشان را در زمان تحریم تنباکو نقل کرده اند آیا همه ی آنها دروغ می گویند؟

صفحه 784 -محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، روزنامة خاطرات اعتمادالسلطنه ، چاپ ایرج افشار، تهران 1350 ش
صفحه 285 ج2- مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری ، تهران 1363 ش
صفحه 155- علی بن محمد امین الدوله ، خاطرات سیاسی میرزاعلی خان امین الدوله ، چاپ حافظ فرمانفرمائیان ، ( تهران ) 1341 ش
صفحه 321و 322-حسن تقی زاده ، زندگی طوفانی : خاطرات سیدحسن تقی زاده ، چاپ ایرج افشار، تهران 1372 ش

در هر حال باز خوب است که حداقل اصل مخالفت ایشان با تحریم تنباکو را قبول کردید اما در چگونگی مخالفتشان با هم اختلاف داریم . پس از این به بعد در این موضوع روی اشتراکات به اظهار نظر می پردازم تا بحث به جدل کشیده نشود. و فقط همان اصل عدم همراهی ایشان با قیام تنباکو را مد نظر قرار می دهم و به چگونگی مخالفت ایشان دیگر کاری ندارم.

ابتدا برای آغاز شرح مختصری از واقعه ی تنباکو به صورت کلی می دهم تا ببینیم بعد از آن خداوند چه می خواهد.

شرح نهضت تنباکو به صورت مختصر

عصر ناصرالدین شاه دوره واگذاری امتیازهای فراوان به بیگانگان است. در این زمان پادشاه قاجار که به دلیل مخارج افزون بر مداخل با مشکلات متعددرو به رو بود. راه نجات را در وام گیری از بیگانگان و دادن امتیازهای رنگارنگ به آنان می دید. یکی از این امتیازهای واگذار شده تنباکو بود.
بر اساس این امتیاز همه ی فعالیت های مربوط به کشت و خرید و فروش و صادرات و واردات توتون و تنباکو به طور انحصاری در اختیار شرکت رژی به مدیریت تالبوت قرار می گرفت که از حمایت انگلستان برخوردار بود.
تالبوت پس از انعقاد این معاهده کارمندان و کارشناسان اروپایی را به ایران آورد تا امور شرکت را اداره کنند. بسیاری از این افراد دختران زیبارویی بودند که با همان هیبت غربی خود در خیابان های شهر ظاهر شدند و با برپایی میخانه ها و مهمانخانه های ویژه مسلمانان را به این اماکن فرا می خواندند. شرکت رژی در شهرهای تبریز و اصفهان و مشهد و شیراز نمایندگی دایر کرد و با قرار دادن مرکز خود در تهران مامورانش را به گوشه و کنار ایران فرستاد. دولت ایران نیز برای هموار کردن راه فعالیت این شرکت دستورهای جداگانه ای برای اداره های دولتی در سراسر کشور صادر کرد. در این میان حکوت با تصرف اموال و دارایی های بازرگانان ثروتمند و ایجاد محدودیت های گوناگون و رشوه ستانی از آنان و امتیاز دهی مالی و اقتصادی به بیگانگان به خشم روز افزون این قشر دامن زده بود. این عوامل به همراه دیگر زمینه ها مانند برخورداری بازرگانان از سواد خواندن و نوشتن و داشتن روابط نزدیک با علما و مراجع دینی بر انگیزه این گروه برای مقابله با استبداد قاجار افزود. علمای دینی از دیگر مخالفان سرسخت این امتیازنامه بودند زیرا آن را به زیان منافع مسلمانان می دانستند. رفتارهای غیر اخلاقی انگلیسی های مستخدم شرکت در تهران و دیگر شهرها نیز نگرانی علما را بیشتر کرد. شیخ ذبیح الله محلاتی نوشته است که انگلیسی ها دختران مسلمان را که تا آن روز زیر پرده ی عصمت بودند برای پرستاری استخدام کرده و آنان را بی حجاب به امور پرستاری واداشتند. از سوی دیگر اقشاری که از این امتیاز زیان دیده بودند به علما پناه بردند و از آنان یاری خواستند.
سرانجام علمای ایران و خارج از کشور خبر این امتیاز و زیانهای ناشی از آن به مردم و جامعه اسلامی را به آگاهی میرزای شیرازی در عراق رساندند که ایشان را به صدور فتوای تحریم تنباکو و استفاده ی دخانیات واداشت. مردم با شنیدن این فتوا به تحریم تنباکو و دخانیات پرداختند و حتی زنان حرمسرای ناصرالدین شاه در پیروی از این حکم قلیان ها را شکستند. ناصرالدین شاه که از هر طرف زیر فشار قرار گرفته بود ناگزیر شد این امتیازنامه را لغو کند. وی بسیار کوشید تا علما را دست کم با لغو انحصار تجارت داخلی توتون و تنباکو راضی کند ولی موفق نشد و سرانجام قرارداد از طرف شاه فسخ شد ودر هفتم رمضان 1309 به تایید دو طرف رسید. بر این اساس دولت ایران مکلف شد از آغاز ماه رمضان تا چهار ماه بعد پانصد هزار لیره غرامت به شرکت رژی بپردازد. شاه که چنین مبلغی در خزانه نداشت مبلغ یاد شده را از بانک شاهی که بانکی کاملا انگلیسی بود با بهره 6 درصدی وام گرفت ودر عوض درآمد گمرک بندرهای خلیج فارس و بوشهر و بندر عباس و بندر لنگه و شهر شیراز را ضمانت ادای آن قرار داد.

[="Tahoma"][="Blue"]

عصران;670812 نوشت:
به نظر شما چرا در زمانی که حتی زنان ناصرالدین شاه هم با قیام تحریم تنباکو همراهی کرده بودند آیت الله بهبهانی بیاید و به صورت علنی دخانیات مصرف کند و حکم تحریم تنباکو را اینگونه به مسخره بگیرد؟

البته حقیر اطلاعات زیادی از تاریخ ندارم ولیکن این را می دانم شاید زنان ناصرالدین شاه مقلد بودند و و ظیفه شان تقلید از فتوی و واجب دانستن آن ولاکن آیت الله بهبهانی مجتهد بودند نه مقلد.
ولی من کل بحثها را خواندم و برای من هم چنین القاء شد که شما قبل از این که خطاء آیت الله بهبهانی را ثابت کنید حکم به فساد او هم کردید.در مسایل مهم فقهی خیلی از علماء بودند که با حضرت امام (ره)هم فتوی نبودند و گاهی هم مخالفت علنی می کردند.با توجه به این که آین افراد مجتهد یا حتی مرجع تقلید بودند(آیت الله خویی ره)آیا خطا کار بودند چنین بحثی که شما در پیش گرفتید حتماً چنین افرادی را نه خطا کار بلکه فاسق هم می دانید.نمی دانم شما در بین علما بودید یا نه؟حقیر که طلبه ای بیش نیستم ولی با اینکه در خیلی از بحثهای کلان سیاسی با دوستان هم نظر نیستیم خدا را گواه می گیرم که خودمان را از طرف مقابل برتر نمی بینیم.نه طرز تفکر را نه تنها من دارم بلکه دوستان مخالف افکار من هم چنین تفکری دارند که خود را هیچ وقت برتر از دیگری نمی دانند.چون در مسایل علمی اختلاف یک امر کاملا طبیعی است.
توجه شما را به فتوای مقام معظم رهبری در مورد شخصی که ولایت فقیه را قبول ندارد معطوف می دارم.
ایشان می فرماید اگر شخصی مجتهد باشد و بعد از بررسی و بدون غرض به چنین نظری برسد خطا کار نیست و نظرش برای خودش حجت است.ببینید که بحث قبول و رد ولایت فقیه مهم تر از مساله فتوای تحریم یا جواز تنباکو است.[/]

عماد;668782 نوشت:
این گونه اختلافات در مقام فتوی پیش می آید

سلام

بازتاب حکم تحریم تنباکو در بین مردم

از برکات توجه مخصوص حضرت امام عصر _ عجل الله تعالی فرجه و ظهوره و صلی الله علیه و علی آبائه الطاهرین_ همه ی این اصناف مختلف مردم دار الخلافه از مرد و زن . عالم و عامی . عالی و دانی . بزرگ و کوچک با همه ی آن طبایع مختلفه و آرای متخالفه چنان در کمال تمکین و انقیاد همگی بر سر این نقطه متفق و مجتمع شدند که تا عصر جمعه در تمامی این چنین شهر عظیم از هیچ نقطه و محلی دود دخان چپق و قلیان بلند نمی شد حتی از حرمهای پادشاهی و مجالس ادارات دولتی و سرای دیوانیان و قهوه خانه ها و سربازخانه ها نیز باالمره دود دخانیه برداشته شد به حدی که غلیانها را تماما شکسته و میانه غلیانها تماما سوخته گردید. در حرمسرای پادشاهی آنچه قلیان یافت می شد همه را یکسره شکستند قلیانهای تمامی حرمسراها را در پیشگاه عمارت مخصوص همایونی گرد آورده تلی ساختند.(تاریخ دخانیه ص 119)

کار استعمال دخانیات به جایی رسید که در نظر همه کس از همه ی مناهی و منکرات اسلام به مراتب عظیم تر گردید بلکه تحقیقا از هر گونه ننگ و عاری در انظار مردم ننگین تر شد.(تاریخ دخانیه ص 121)

داش مشدی ها و اراذل و اوباش و حتی شرابخوارها هم به تحریم تنباکو احترام می گذارند


مردم اوباش بلد و به اصطلاح وقت داش مشدی ها که از صبح تا شام از هیچ رو باکی از هیچگونه مناهی و معاصی ندارند به غیرت اسلامیت چپق ها را یکسره شکستند و شکسته چپق ها رابر تختگاه اداره دخانیه کمپانی امتیاز انداختند. از این جماعت مشتی ها این کلمه به فزونی شنیده می شد: ((من عرق را علانیه و برملا می خورم و از هیچکس هم باکی ندارم ولی چپق را تا آقای میرزا حلال نکند لب نخواهم زد)) و نیز این کلمه که می گفتند: (( عرق را به امید شفاعت صاحب زمان می خورم ولی چپق را به چه امید بکشم؟))(تاریخ دخانیه ص 119)


نگارنده ی مکتوبی می نویسد: ... مسلما قلیان کش پنهان در این شهر ارز روزه خور ماه رمضان به مراتب کمتر است. بلغ الامر به جایی که استعمال دخانیات (( صار عارا و شنارا عند جمیع الناس حتی المشاه)) این جماعت مشتی ها کارهای ناشایسته ی دیگر را مرتکب اند ولی در این خصوص به بالا غیرتی و این که این حکم رئیس دین ما است. بالمره متارکه دارند و تاکنون دیده و شنیده نشده است هیچ حکمی با این عادت تامه به این تفصیل و در این زمان قلیل این طور نفوذ یافته باشد.(تاریخ دخانیه ص 123)

حتی یهودیان و مسیحیان هم به تحریم تنباکو احترام می گذارند


کار به جایی رسید که یهود و نصارا نیز به متابعت اسلام شرب دخانیه را در ظاهر بالمره متارکه نمودند. بیع و شرای اجناس دخانیه بالمره باطل شد سهل است که دکانهای میانه قلیان سازی و هر دکان که متعلق به آلات و ادوات دخانیه بود یکسره بسته گردید. (تاریخ دخانیه ص 120)

(رهرو ولایت);672436 نوشت:
البته حقیر اطلاعات زیادی از تاریخ ندارم ولیکن این را می دانم شاید زنان ناصرالدین شاه مقلد بودند و و ظیفه شان تقلید از فتوی و واجب دانستن آن ولاکن آیت الله بهبهانی مجتهد بودند نه مقلد.

سلام
آیا به نظر شما این درست است که در روزی که تمام علما آن روز را به عنوان روز اول ماه رمضان اعلام کنند یک مرجع تقلید برای اینکه حرف خودش را به کرسی بنشاند برود و در آن روز در ملا عام روزه خواری کند؟

(رهرو ولایت);672436 نوشت:
در مسایل مهم فقهی خیلی از علماء بودند که با حضرت امام (ره)هم فتوی نبودند و گاهی هم مخالفت علنی می کردند.با توجه به این که آین افراد مجتهد یا حتی مرجع تقلید بودند(آیت الله خویی ره)آیا خطا کار بودند

البته اختلاف داریم تا اختلاف.
من در صفحه اول این موضوع چند تا از اختلافات بیخ دار را مثال زدم که کارشناس محترم آنها را حذف فرمودند.
حالا اسم نمی برم ولی آیا به نظر شما کسی که خودش یک کتاب قطور درباره ی ولایت فقیه نوشته است ولی کاری کرد که امام خمینی طلب مرگ خودشان را در آن جلسه از خدا کردند خطا کار نیست؟
یا آن کسی که در اوایل انقلاب با فتنه گران تبریز از حزب خلق مسلمان در ارتباط بود...
این است که من می گویم اختلاف داریم تا اختلاف.

(رهرو ولایت);672436 نوشت:
شما قبل از این که خطاء آیت الله بهبهانی را ثابت کنید

اگر علاقه دارید برایتان اثبات هم می کنم.

درنگی بر قرارداد انحصار توتون و تنباکو

این قرار داد از آغاز تا پایانش توتون و تنباکو فروشی نبود بلکه در اصل فروش کشور بود.


فصل چهارم قرارداد به کمپانی اجازه می داد که اجناس خود را بدون گمرک و بازرسی وارد کند هرچه می خواهد باشد و این دالانی برای وارد کردن اسلحه به ایران شد. از این رو چون قرارداد تنباکو لغو شد و بطلان آن رسما اعلان گردید چند صندوق که دارای علامت کمپانی رژی وبه نام صاحب امتیاز بود به یکی از گمرکخانه های جنوبی ایران رسید. نماینده صاحب امتیاز می خواست صندوقها را مثل گذشته بدون بازرسی از گمرک خارج کرده وبه تهران حمل کند ولی مامورین گمرک به عنوان اینکه امتیازنامه لغو شده و دیگر حق ندارید چیزی را بدون بازرسی از گمرک خارج نمایید صندوقها را مصادره کرده و هر قدر نماینده ی انگلیس بیشتر اصرار ورزید مامورین جدی تر شدند. حتی نماینده ی انگلیس می خواست رشوه ی کلانی بدهد ولی مامورین گمرک نپذیرفتند. سرانجام فرار شد مراتب را به تهران گزارش کرده و منتظر پاسخ باشند. از تهران جواب آمد صندوقها را باز کنند و پس از رسیدگی و آگاهی از محتویات آن اجازه ی ترخیص بدهند. هنگامی که جعبه ها گشوده شد معلوم گشت که اصرار انگلیسی ها بی مورد نبوده است زیرا جعبه ها پر بود از تفنگ و فشنگ و نارنجک و باروت بی دود و غیره. وقتی این خبر به تهران رسید از طرف دولت دستور ضبط آنها صادر شد و به سفیر انگلیس اعتراض شد. کشف این سلاحها عکس العمل بدی داشت و چنانچه گمان می رفت در همه جا شایع شد که انگلیسی ها برای تسخیر شهرهای ایران سلاح وارد می کردند.(تحریم تنباکو اولین مقاومت منفی در ایران ص 220)



گذشته از سیل اسلحه که پنهانی وارد کشور می شد در این زمان از طرف فرنگیان عده ی زیادی مبلغ که در حدود صدهزار زن و مرد بوده اند به ایران آمده و مرکز تبلیغ خود را تهران قرار دادند. و سپس به نقاط دیگر کشور کوچ کرده ودر هر نقطه از ایران به تبلیغ دین مسیح پرداختند. کلیساها ساخته شد و برای پیشرفت خود بیمارستانها ساخته و دختران مسلمان را که تا آن روز زیر پرده ی عصمت بودند برای پرستاری استخدام کرده و آنان را بی حجاب به امور پرستاری وا می داشتند. در همین زمان عده ای نیز از کشاورزان انگلیس به عنوان کارکنان کمپانی به ایران آمدند و به قول دکتر فوریه ((لقمه ی چرب و نرمی پیدا شده بود و رسیدن به آن رنج و خرج سفر می ارزید)) این عده از طرف کمپانی به شهرها و نقاط مختلف کشور فرستاده شدند.(تحریم تنباکو اولین مقاومت منفی در ایران ص 42)


همچنین از طرف کمپانی مامورینی گماشتند تا مفاد قرارداد اجرا گردد. اعلام کردند که هیچکس حق ندارد بیش از اندازه ی مصرف شخصی خود آن هم حداکثر بیست سیر توتون و تنباکو خریداری کند. برای متخلفین نیز مجازاتهای سختی مقرر گردید. چون هنوز آغاز کار بود و عده ای از مردم از این دستورها و مقررات آگاهی نداشتند و بعضی نیز به این مقررات توجه نمی کردند. مامورین کمپانی که عده ی زیادی ایرانی را هم استخدام کرده بودند به مجازات متخلفین پرداختند و به مردم آسیب مالی و جانی فراوانی وارد کردند.(تحریم تنباکو اولین مقاومت منفی در ایران ص 43)


از این گذشته جمعی از زنان بازیگر و جمعی دیگر از زنان بدکار مخصوصا برای ترویج کسب و کار خودشان به ایران آمده و به اطراف ممالک محروسه منتشر گشته ودر هر بلدی خاصه تهران چندین بازیگر خانه و فاحشه خانه معین داشته و همه روزه فوجی از مسلمانان را بدین وسیله به دام خود کشیده مالشان سهل است که عقل و دینشان را هم ربودهرها می کردند و در همین تهران که پایتخت اسلام است چندین مهمانخانه گشوده که بالای سردر خانه به خط جلی نوشته بود و در آن جا از هر باب لهو و لعب و هر قسم مسکرات فراهم داشته مسلمانان را به مهمانی طلبیده و به اندازه ی پولشان پذیرایی می نمودند. در مجموع بازار و گذرگاههای تهران شاید زیاده بر صد دکان خمر و مسکر فروشی باز شد که مسلمانان علانیتا و برملا خمر می خریده می خوردند و طرفه تر این بود که در نظر هیچکس هیچ مطلب تازه و معتنابهی هم نبود!(تاریخ دخانیه ص72)

عماد;668782 نوشت:
چون انسان موثقی نقل نکرده از نظر ما قابل قبول نیست

عماد;669083 نوشت:
مگر نخوانده اید که ان جاءکم فاسق ....

(رهرو ولایت);672436 نوشت:
شما قبل از این که خطاء آیت الله بهبهانی را ثابت کنید حکم به فساد او هم کردید

عصران;672569 نوشت:
اگر علاقه دارید برایتان اثبات هم می کنم.

من شهادت تاریخی دو منبع موثق و عادل را درباره بهبهانی می آورم که به هیچ وجه کسی حتی فکرش را هم نمی تواند بکند که آنها را به فاسق بودن و دروغگویی متهم کند.

اولین منبع موثق را که در همان صفحه ی اول در پست هشتم آوردم ولی یادم رفت شرح حال نویسنده ی کتاب را هم بیاورم که اکنون این کار را می کنم.

عصران;669566 نوشت:
تاریخ دخانیه یا تاریخ وقایع تحریم تنباکو نویسنده شیخ حسن اصفهانی کربلایی تصحیح و حاشیه نویسی حجت الاسلام و المسلمین رسول جعفریان

ص 132-134 {مجلس گفتگوی علما و دولتیان} بزرگ علمای اعلام دارالخلافه {تهران} جناب مستطاب ملاذالانام آقا میرزای آشتیانی و جناب شریعتمدار آقای سید علی اکبر تفرشی و جناب شریعتمدار آقای شیخ فضل الله نوری و جناب شریعت انتساب آقای امام جمعه و جناب شریعت مآب آقا سید محمد رضا و جناب آخوند ملامحمدتقی کاشانی. این جماعت علما به اضافه آقا سید عبدالله بهبهانی که به مناسبت مرافقت و موافقتی که با اولیای دولت دارد فی الجمله مداخلتی در امور شرعیه ی بلد یافته از طرف ملت حاضر در آن مجلس شدند و در مقابل ایشان نیز از طرف دولت حضرت اسعد امجد والا نایب السلطنه و جناب مستطاب وزیر اعظم امین السلطان و جناب اجل اکرم امین السلطنه و جناب اجل اکرم امین الدوله و جناب اجل اکرم مشیرالدوله و جناب اجل اکرم قوام الدوله و جناب اجل اکرم مخبرالدوله این عقول سبعه مملکت نیز از طرف دولت حاضر گردیده و از جانب سنی الجوانب اعلی حضرت همایونی صورت فرمان این امتیاز نامه {عمل تنباکو در} میان گذارد .

ص 138-139 بالجمله جناب وزیر اعظم پس از این اظهارات علما را تکلیف نمودند که حالا دیگر بروید به مساجد ودر منابر صریحا اعلام به حلیت دخانیات بدهید و از مراحم دولت که اطاعت ملت نموده و امتیاز را برداشت نیز تشکر و سپاسگذاری نمایید تا سایر مردم هم در شکرگزاری و دعاگویی{دولت} به شما اقتدا نمایند.حضرات علما گفتند: بر تقدیری که رفع عمل این امتیاز به همین مقدار تبعیض هم صدق بکند ولی مطلب هنوز ناتمام و اصل و عمده ی محاذیر این باب که مداخله ی خارجه باشد در بلد مسلمین هنوز برقرار است.غایه الامر چیزی که شده جبر و قهر در داخل مملکت از میان رفته ولی هنوز باب تجارت عمده ی این اجناس به روی مسلمانان بسته و هنوز پای مداخله ی فرنگی نیز در میان است. بعضی از حاضرین مجلس که در صورت و زی علمای شریعت و خود را از اولیای ملت به قلم آورده و به وسیله ی موافقت و مرافقت با اولیای دولت فی الجمله مداخله و مرجعیتی در امور شرعیه بلد یافته اند در آن میان نامردی تملق را مجال دیده الحق داد وقاحت و قباحت را داده از آن میان عربده کشیده که آقایان قباحت ندارد! وزیر اعظم پادشاه را وکیل می کنید حالا که به زحمت و مشقت زیاد تمام این عمل را رفع کرده است چرا تشکر نمی کنید؟ و چرا باز هم مناقشه در کار می کنید؟ ولی از آن طرف صاحب {شریعت} نیز جناب مستطاب شریعت مآب آقا سید محمد رضا _سلمه الله تعالی_ را برانگیزاند تا دماغ آن نامرد متملق را به خاک مالیده او را در چنان مجلسی مفتضح گردانید.

(حجت الاسلام والمسلمین رسول جعفریان در پاورقی این صفحه می نویسد: بنای مولف آن بوده که نامی از این شخص برده نشود اما به قرینه عبارتی که در سطور پیشین درباره ی سید عبدالله بهبهانی گفته ( به اضافه آقا سید عبدالله بهبهانی که به مناسبت مرافقت و موافقتی که با اولیای دولت دارد فی الجمله مداخلتی در امور شرعیه بلد یافته) و مقایسه ی آن با عبارت اینجا روشن می شود که در اینجا مقصود همان مرحوم سید عبدالله بهبهانی است.)

ص 165-167 این شد که لاعلاج (صاحب امتیاز تنباکو) در آن مجلس از سفرا مهلت می طلبد تا به خیال خودش از روسای اسلام به رشوه و نوید امضا بگیرد و استمهال او را پذیرفته مجلس را برهم زدند. بیچاره ارنستین تنباکویی (صاحب امتیاز تنباکو) متحیر که چه کند چگونه چشم از همه ی این خسارتها پوشیده دست از این عمل برگیرد و اگرنه چگونه در مقابل این دول بزرگ از عهده ی جواب بیرون آید؟!عاقبت پس از همه ی اندیشه ها باز به سروقت دولت ایران رفته به جناب وزیراعظم درآویخت که من به اطمینان دولت اقدام {بر این عمل} نموده و زیر بار گران این همه خسارت رفته ام حالا به سبب این شورش و غوغای عمومی مردم مملکت از {اصل} عمل باز مانده ام سهل است که طرف مسئولیت تمام دول نیز واقع شده ام. شما درباره ی من از دوکار یکی از اختیار نمایید یا خسارت های مرا غرامت کشیده و تدارک کنید تا کمپانی دست از عمل برگرفته پی کار خود رفته این فتنه خود به خود فرونشیند.بزرگ مفخم (امین السلطان) علی لعجاله برای تسکیت او چاره ندید جز این که اجازه و امضای علمای ملت را تقبل نماید. مرد تنباکویی نیز دل به آرزوی همراهی روسای اسلام بسته به منزل خود مراجعت نمود.
بزرگ مفخم حسب التعهد بعض آن کسانی را که به ظاهر در صورت و زی اهل علم و بوسیله ی تملق گویی اولیای دولت فی الجمله مرجعیتی در کارهای ملی بلد یافته اند طلبیده می فرستد به خانه ی فرنگی امتیازی که به یک تقریبی نقدا او را از طرف ملت قانع سازد. آن یکه {لکه} ننگ همه ی اسلامیان{مسلمانان} نیز صافا صاف با آن هیات جلال و جبروت مستقیما تشریف فرمای خانه فرنگی تنباکویی شده به این تقریب با او داخل می شود که رییس اسلام امروزه منم. این متارکه و امتناع مردم نیز در حقیقت مستند به منع من بود . من یک چند روزی را به پاره ای ملاحظات نوعی صلاح وقت مردمان {و} ملت را در منع دیده بودم منع نمودم اکنون که به موجب منع از میانه برخاسته البته این حرج و منع را از دخانیات برداشته کما فی السابق مسلمانان را رخصت و اجازه خواهم داد. فرنگی نامرد نیز فورا امر به سیگار داده سیگار می آورند. آن یک جهان ننگ مسلمانی هم بی هیچ توقف و تاملی گرفته و می کشد. و حال آنکه در همان زمان به راستی از یک سر ایران گرفته تا سر دیگر هیچکس از مسلمانان حتی از اجامر و اوباش در هیچ جا حتی گوشه ی خلوت خانه ی خود نیز اقدام بر استعمال دخانیات نمی نمودند. این ناکس ننگین بدین مقدار نیز قناعت نداشته در پایان مجلس می گوید: مطلب همان است که گفتم بلی ممکن {است} بعضی ارباب غرض و نفسانیت از روی عناد با شخص من سر را مردم عمومی را گرفته سرانگشت اخلالی در این کار گذارند. علاج اینان نیز آن است که باید به پادشاه عرض نمود تا عذرشان را از این بلد بخواهند و بر این تقدیر من به شما رسما تعهد می دهم که رشته ی امور بر آن وجهی که موافق میل و مقاصد کمپانی امتیاز باشد مرتب و منظم گردد.
ولی با همه این باز باید ممنون و متشکر از او بود که نام و ناموس مسلمانی را نامردانه یک جا مفت و مجانا به فرنگیان درنباخته بلکه چناچه معروف و مسلم است سه هزار تومان در این معامله به نام خود گرفته در مقابل این که به کلی رفع منع از دخانیات نموده مسلمانان را حکم به حلیت بفرماید و پانصد تومان نیز به نام محررش گرفته در مقابل این که این حکم را {که} در حقیقت عکس و سراب و نقش بر آب بوده رواج بدهد.
بالجمله ننگین مومی الیه به سه هزار و پانصد تومان ناموس مسلمانی را به فرنگیان فروخته پیشرفت مقاصد کمپانی {امتیاز} را متعهد گردید. به شرط این که کمپانی امتیاز نیز دولت را وادارد که مانعین پیشرفت حکم را عذر اقامت بخواهند.فرنگی امتیازی علی العجاله دم گاوی به دست آورده بدین وسیله عرصه را بر دولت در این خصوص تنگ گرفت.

(حجت الاسلام و المسلمین رسول جعفریان در پاورقی این صفحه می نویسد: از سوء تعبیرمولف که سابقا نیز درباره ی مرحوم بهبهانی به کار برده توان گفت که اینجا نیز مقصود هم اوست. ناظم الاسلام نیز که خود از ارادتمندان مرحوم سید عبدالله بوده در اینجا به دلیل (( احترام و حقوق آن عالم)) نام او را نمی برد.( در کتاب تاریخ بیداری ایرانیان) البته اصل خبر به ویژه گرفتن پول برای شخصیتی چون بهبهانی در معرض تردید جدی قرار دارد هرچند تردید نداریم که روابط وی با امین السلطان مناسب بوده و با تحریم تنباکو میانه ای نداشته است.)

خلاصه ای از شرح حال شیخ حسن اصفهانی کربلایی فقیه بزرگوار و نویسنده ی کتاب (( تاریخ دخانیه))

علامه شیخ آقابزرگ تهرانی درباره ی او می نویسد: شیخ حسن بن علی بن محمدرضا بن محسن تستری اصلا اصفهانی حائری و مشهور به کربلایی عالمی جلیل و فقیهی فاضل بود او در کربلا متولد شد و لذا به کربلایی مشهور شد در همانجا بالید و در مدرسه حسن خان اقامت گزید. وی دروس مقدماتی را نزد فضلای همان شهر خواند به گونه ای که از همگنان خویش پیشی گرفت. وی در حدود سال 1300 به سامرا مهاجرت کرد و مدتی دراز در درسمجدد شیرازی شرکت جست و تقریرات درس او را در فقه و اصول نگاشت. هنگامی که قصه ی تنباکو پیش آمد و ناصرالدین شاه امتیاز آن را به انگلیس داد یک رساله ی فارسی در نهایت زیبایی در شرح واقعه از ابتدا تا انتها نگاشت و در سال 1310 تالیف آن را خاتمه داد. وی تا سال فوت میرزای شیرازی در سامرا ماند و در سال 1314 به کربلا برگشت و مصاحبت سید اسماعیل صدر را برگزید. پس از مدتی به نجف اشرف مشرف شد اما اندکی بعد در آنجا مریض شد و برای معالجه به کاظمیه رفت و در همانجا در روز پنج شنبه 17 ربیع الاولی 1322 ه.ق دار فانی را وداع گفته همانجا مدفون شد. یکی دیگر از نوشته های وی تقریرات درس استاد درباره ی قاعده (( الناس مسلطون علی اموالهم)) است که در نهایت زیبایی و با تفصیل تمام آن را نگاشته است.(نقبا البشر ج 1 ص 420-421)

مرحوم دهگان در مقدمه چاپ خود از کتاب تاریخ دخانیه به نقل از برخی شاگردان آخوند خراسانی به دوستی و مصاحبت میرزای نایینی و شیخ حسن کربلایی اشاره کرده و استفاده میرزای نایینی را از جزوات شیخ حسن در درس فقه خود یادآور شده است. مرحوم استاد سید عبدالعزیز طباطبایی به نقل از برخی از شاگردان میرزای نایینی نقل کردند که میرزا چند دوره خارج درس فقه خود را مکاسب قرار داد. وقتی علت را پرسیدند گفت: مکاسب را طی دوازده سال با شیخ حسن کربلایی مباحثه کرده و تسلط کافی بر آن دارد. آیت الله شبیری زنجانی به نقل از مرحوم آیت الله سیدهادی خسروشاهی نقل کردند که مرحوم نایینی می گفت: من با شیخ حسن شش بار رسایل شیخ را مباحثه کردم. سه بار او برای من تقریر کرد و سه بار من برای او.(مقدمه کتاب تاریخ دخانیه ص 11)

آیت الله سید محمد حسینی همدانی معروف به آقا نجفی داماد میرزای نایینی درباره شیخ حسن فرمودند: شیخ حسن اصفهانی مشهور به شیخ کربلایی صاحب کتاب تاریخ دخانیه است. او اصالتا اهل اصفهان بود و در جوانی به سامرا هجرت کرد و در آنجا با میرزای نایینی در درس میرزای شیرازی آشنا گردید و بعدها دوستی آنها بسیار قوی و مستحکم شد و مدتها هم هممباحثه بودند. شیخ حسن از فضلای حوزه ی سامرا در درس میرزای شیرازی به شمار می رفت. تا آنکه حوزه ی سامرا به هم خورد او با میزای نایینی از سامرا به نجف آمد و در آن زمان مجتهدی برجسته بود ولی نه در حد و شرایط میرزای نایینی. شیخ حسن به توصیه ی میرزای نایینی کتاب تاریخ دخانیه را که تقریبا جامع ترین کتاب در این خصوص است نوشت.( مقدمه کتاب تاریخ دخانیه ص12)

علامه مجاهد سید شرف الدین یکی از شاگردان شیخ حسن بوده ودر ضمن بر شمردن اساتید خود از وی چنین یاد می کند: من کتاب (( الفصول)) را نزد وی خواندم او در کاظمیه درگذشت. او و نایینی همچون دو اسب تیزرو بودند و چونان دو ستاره ای که از یک چشمه برخاسته اند. جز آنکه شیخ حسن صعه ی صدر بیشتری نسبت به نایینی داشت و در بحث و مناظره از وی شجاع تر بود. شیخ حسن از چهره های برجسته ی فقه و استوانه های دانش اصول و از پهلوانان و شجاعان میدان بحث و تحقیق بود. او در مجدال و مناظره قوی دل و در میدان آرا و افکار پرجرات بود. سخن او فصل الخطاب و راهگشای راه درست بود. شیخ حسن به من عنایتی خاص داشت در درس من تعمق می کرد مرا به تحقیق و تامل می کشاند و به من می آموخت که چگونه به حقایق دست یابم و گره های ناگشوده را باز کنم. او مرا وا میداشت تا با وی به مناقشه برخیزم و بر ضد آنچه ثابت می کند استدلال کنم و از آنچه نقدش می کند دفاع کنم. او مرا در مناظره با علما و فضلا مصمم می کرد و دید مرا برای نقد دلایل سست تیز تر می نمود و مرا به تعمیق و دنبال کردن بحث با همگنانم و نیز آنان که برتر از من یا کمتری از من بودند وامی داشت.

او افزوده است: برجستگان و بزرگان دین روزهای جمعه نزد مولانا ملا فتح الله سلطان آبادی جمع می شدند تا از مجلس وی بهره گیرند آنها عبارت بودند از : سید اسماعیل صدر- میرزا حسین نوری- شیخ محمدتقی شیرازی- سید محمد اصفهانی-شیخ حسن علی تهرانی-سید ابراهیم خراسانی- شیخ حسن کربلایی و میرزا حسین نایینی.( بغیه الراغبین ج2 ص 67) سخن سید شرف الدین در شرح بزرگی شیخ حسن و همنشینی او با این بزرگان عظمت او را به خوبی آشکار می سازد.

اما منبع موثق دوم:

کتاب (( رساله دخانیه )) نویسنده حکیم هیدجی- به اهتمام دکتر علی اکبر ولایتی - ناشر مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی 1385

خلاصه ای از شرح حال حکیم هیدجی فیلسوف و عارف بزرگوار و نویسنده (( رساله دخانیه))

حکیم الهی و فیلسوف جهان تشیع حاج ملا محمد فرزند حاج معصوم علی به سال 1270ه. ق مطابق 1233ه. ش در ابهر دیده به جهان گشود .

حکیم هیدجی دوران طفولیت را در خانواده‏ای متدیّن و نیکوسرشت سپری کرد و از همان اوان نوجوانی استعداد خود را در زمینه‏های علمی و ادبی بروز داد. او بخشی مقدماتی را در موطن خویش از آخوند ملا محمد فرا گرفت.(علماء نامدار زنجان در قرن چهاردهم، آیةاللّه زین العابدین احمدی زنجانی، ص .33
)

ملا محمد در سال 1297و به هنگامی که 27بهار را پشت سر نهاده بود زادگاهش را به قصد اقامت در قزوین ترک نمود و در این شهر ادامه تحصیل را پی گرفت و از خرمن اندیشه سید علی خوئینی قزوینی صاحب حاشیه بر قوانین میرزای قمی توشه‏ها برچید، او که در هیدج زندگی ساده و عاری از تکلف داشت، در قزوین و در مدرسه حسن خان روزگار را با عسرت و تنگدستی می‏گذرانید، اینکه در برخی منابع ادعا شده که نامبرده مقدمات علوم دینی و حکمت را در زنجان آموخته به استناد منابع متعدد واقعیت ندارد.(از جمله منابع «رجال آذربایجان در عصر مشروطیت» به قلم مهدی مجتهدی (ص )183می‏باشد.) وی پس از هشت سال اقامت در قزوین و تکمیل معلومات نزد استادان برجسته این شهر، به سال 1305ه. ق و در حالی که 35ساله بود به تهران عزیمت نمود، در شرح حالی که خودش نوشته چنین می‏خوانیم،

« ... باری من بنده، حاجی ملا محمد آغاز شباب در مدرسه واقع در قریه مزبور ( هیدج) چند گاهی در قزوین به آموختن علوم رسمیه مانند نحو و صرف، منطق و معانی و بیان اشتغال داشته از آن پس در دارالخلافه تهران از بهشتی روان آقامیرزا حسین سبزواری که سرآمد شاگردان دانشور یگانه و آموزگار فرزانه حاج ملا هادی سبزواری علیه الرحمة الباری بود، بحری از علوم کلامیه و رسوم ریاضیه استفاضه نموده...»( ابهر، ص .184)

سبزواری استاد هیدجی در مدرسه عبداللّه خان واقع در بازار بزّازان تهران ادبیات فقه و اصول تدریس می‏کرد و شهرت بیشتر او به مهارت وی در ریاضی، نجوم و هیئت است و آقامیرزا ابراهیم زنجانی از تلامیذ این دانشور است. موقعی که حکیم هیدجی به تهران رحل اقامت افکند حکیم میرزا ابوالحسن جلوه زواره‏ای ( 1314 - 1238ه. ق) آخرین دهه تدریس حکمت و فلسفه را در مدرسه دارالشفای تهران طی می‏کرد و نیز انسانی سالخورده به نظر می‏رسید، حکیم هیدجی موقعیت این حوزه درسی پر فیض را مغتنم شمرد و چنین محفلی را درک کرد و مدتی در این مدرسه به تحصیل و تکمیل معارف تشیع و فنون فلسفی و عرفانی پرداخت، خودش به این موضوع اشاره‏ای روشن دارد:

« در محضر حکیم بارع و متأله شامخ آقا میرزا ابوالحسن متخلص به جلوه قدس سره اخذ معارف حقه و تحصیل فنون حکمیه کرده سایر علوم را از فقه و اصول و حدیث از هر کدام به لیاقت و مراتب استعداد خود استفاده نموده...»(- میرزا ابوالحسن جلوه حکیم فروتن، از نگارنده، ص 91به نقل از اواخر تعلیقه حکیم هیدجی به شرح منظومه سبزواری(طبع تهران))

از مختصات روحی این حکیم حالت شهامت در بررسی افکار قدمای حکمت و فلسفه است و گویی این صفت را از استادش جلوه آموخته بود و همچون وی برخی آثار معروف چون اسفار را به دید انتقاد مورد بحث قرار می‏داد.(تاریخ حکماء و عرفا متأخرین صدرالمتألمین، ص .26)

برخی تراجم نویسان خاطر نشان ساخته‏اند که حکیم هیدجی برای تقویت آموخته‏های خود به عتبات عالیات رفته، از محضر اساتید عراق مستفیض شده است.(ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج 6ص .381) مهدی مجتهدی نوشته است:

« به عتبات عالیات مشرف گشته، فقه و اصول خوانده، در فرا گرفتن معقول رنج‏ها کشیده است.» (- رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، مهدی مجتهدی، ص .183)

شیخ آقا بزرگ تهرانی نیز از نجف رفتن وی سخن گفته است.(- الذریعه، ج (9بخش چهارم) شیخ آقا بزرگ تهرانی، ص .1304) و معلم حبیب آبادی اظهار داشته است: حکیم هیدجی پس از 20سال به تهران بازگشت (- مکارم الاثار، ج 6ص .196) و شهید مطهری می‏نویسد:

« ملا محمد هیدجی زنجانی... سفری به عتبات برای تکمیل معلومات رفت و در آنجا نیز ضمن تحصیل علوم نقلی به تکمیل علوم عقلی پرداخت، پس از مراجعت به تهران خود حوزه درس داشت. طالبان حکمت از محضرش استفاده می‏کردند...»(- خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مطهری.)

جواد محقق ذیل تذکره علمای شاعر و شعرای عالم از آیة اللّه حاج ملامحمد حکیم هیدجی سخن به میان آورده و ادعا کرده است:
« این حکیم زاهد و فقیه مجاهد و عالم عامل و عارف کامل پس از مقدمات علوم اسلامی در محل تولدش برای تکمیل تحصیلات راهی عتبات شد و در آنجا ضمن تحصیل فقه و اصول و تفسیر حدیث در فرا گرفتن فلسفه و علوم عقلی نیز رنج فراوان برد و تا چهل سالگی در همانجا اقامت گزید، وقتی به ایران بازگشت در تهران ساکن شد»(- تذکره علمای شاعر و شعرای عالم (آیةاللّه حکیم هیدجی) قسمت اول، جواد محقق، نشریه صحیفه(محراب اندیشه و هنر اسلامی) شماره مسلسل 24ص .22)

که در این نوشتار حتی اشاره‏ای به تحصیلات حکیم هیدجی در قزوین و تهران هم نشده است، هیدجی شرح حال خویش را نگاشته ولی به مسافرت به عتبات برای تحصیلات اشاره نکرده است و چنین مستفاد می‏گردد تا آخر عمر در تهران ساکن بوده و حظّ آفاقی کمتر داشته است وی می‏گوید:
« جز حج بیت اللّه الحرام و زیازت مشاهد مشرف ائمه (ع) به جایی مسافرت نکرده‏ام»(- ابهر، ص .185)

و قطعا اگر چنین موضوعی واقعیت داشت، آن هم تحصیل چندین ساله در نجف و مانند آن امکان نداشت از آن بگذرد زیرا در همین زندگی نامه خود نوشت به پاره ‏ای مسایل جزیی هم اشاره دارد.

حکیم هیدجی پس از بهره مندی از محضر بزرگان حکمت و فلسفه و فقه و حدیث در مدرسه منیریه این شهر اقامت گزید، این مکان که چندین دهه در آن تدریس می‏نمود از بناهای امیر نظام حاکم تهران بود که خواهرش منیرالسلطنه - همسر ناصرالدین شاه - آن را تکمیل کرد و از این جهت آن را منیریه نامیده‏اند. جنب مدرسه مزبور امامزاده سید ناصرالدین از اولاد حضرت امام زین‏العابدین (ع)جد سادات طالقان واقع شده است که حکیم هیدجی ضمن تبیین معارف عمیق در قلمرو حکمت از فضای معنوی این مکان مسکین نیز نصیبی داشت.(- مکارم الآثار، ج 6ص 1966الذریعه، ج 6ص .137) گفته شده وی مدت سی سال در این مدرسه، معقول تدریس نمود و خود پنج سال قبل از رحلت خویش نوشته است.

« مدت بیست و پنج سال است در مدرسه منیریه واقع در جنب سید ناصرالدین به عنوان تدریس معقول به درس و بحث با طلاب مشغولیم».(- تاریخ حکما و عرفا، ص .170)

منوچهر صدوقی شها چنین نگاشته است:
« شیخ العلماء العاملین مرحوم مغفور آخوند ملاعلی الهمدانی را شنیدم قدس سره به عصر 12خرداد 1354ه. ش که آن بزرگوار (حکیم هیدجی) صاحب روحانیتی بود عظیم، مدام روی به قبله جلوس می‏فرمودی و نافله شب ترک نگفتی و (کتاب) کافی (در حدیث) و امثال آن بر زیر مغنی و امثال (آن) نهادی...»(- تاریخ حکما و عرفا...، ص .170)

حکیم هیدجی تا آخر عمر به تدریس مشغول بود و هر کس از طلاب علوم دینی هر درس می‏خواست، او می‏گفت، شرح منظومه سبزواری، اسفار ملاصدرا، شفا، اشارات ابو علی سینا و حتی دروس مقدماتی همچون صرف و نحو را بیان می‏کرد و از این برنامه هیچ دریغ نداشت و همه را می‏پذیرفت.(- معادشناسی، علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی، ج اول، ص .99)

حكيم هيدجى بعد از رحلت والدش علايق ارثى را از ملك و مواشى پدر به برادران خود واگذار نمود و به حالت قناعت در تهران زيست و جز سفر حج و زيارت مشهد ائمه هدى (ع) مسافرت ديگرى ننمود. (- مکارم الاثار، ج 6ص .1965) او به آنچه عمل مى‏كرد، ديگران را توصيه مى‏نمود و به هر چه مى‏گفت، عامل بود:

هیدجی نيمى از اوقات را براى مطالعه و تدريس و تحقيق قرار داد و نيم ديگر را براى تفكر در قدرت و آفرينش الهى، ذكر و عبادت خداوند عزوجل، او شبها توجه و اقامه نماز شب را جدى‏تر انجام مى‏دهد و به جايى مى‏رسد كه دلش به نور خداوند منور و سرّش از غير و او منزه و در هر حال انس و الفت با خداى خود داشته و از سروده هايش اين حالات زاهدانهو عابدانه هويداست.(- معادشناسی، ج 1ص .101)

شهيد مطهرى از تهذيب نفس و صفاى نفس او سخن گفته است.(- خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مطهری، ص .683) اهل مزاح و خوشرويى هم بود و با آخوند ملا قربانعلى زنجانى فقيه حامى مشروطه مشروعه مراوده داشت.( رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، ص 184 )

حكيم هيدجى از آن دسته انسانهاى بود كه به دنيا به عنوان دار عبرت و مزرعه آخرت مى‏نگريست و كوشيد تا در ايام كوتاهى زندگى دنيوى توشه هايى براى جايگاه ابدى و خانه جاويدان تدارك ببيند، آن چنان خود را در چشمه معرفت شستشو داد كه ديگر به امور فناپذير هيچ گونه تعلّقى نداشت و حتى تن خويش را قفسى مى‏ديد كه روان او را در بند كرده بود.
در فرازهايى از وصيّت نامه خود خاطر نشان نموده است: اختيار جنازه‏ام با آقاى حاج سيد حسن لاجوردى است، تتمه وصايا از دوستان و رفيقان خواهش دارم كه هنگام حركت جنازه‏ام عمامه‏ام را بالاى عمارى قرار ندهند و در حمل آن به اختصار كوشند، هياهو لازم نيست، براى برقرارى مجلس ختم براى كسى اسباب زحمت پديد نياورند و دوستان مسرور و خندان باشند چرا كه از زندان محنت و بلا رهايى جستم و از دار غرور به سراى سرور پيوستم و به جانب مطلوب خويش شتافتم، حيات جاويدان يافتم اگر جهت مفارقت از يكديگر محزون و افسرده مى‏باشيد، به زودى تشريف آورده انشاء اللّه خدمتان مى‏رسيم، هر گاه وجهى مى‏داشتم وصيت مى‏كردم شب دفن كه ليله وصالم است، دوستان انجمنى فراهم آورده شاد باشند و به ياد ايشان من نيز خوشحال شوم، بارى با اين همه اظهار دليرى نهايت هول و هراس دارم ولى به فضل پروردگار و شفاعت اولياء حق اميدوارم، به همه دوستان سلام و التماس دعاى خير از همگان دارم همه گونه حق در ذمه من دارند، مرا حلال نمايند.(- تاریخ زنجان، ص 96مشروح وصیت نامه در آخر دیوانش درج شده است.)

طلاب مدرسه منيريه نقل كرده‏اند: مرحوم هيدجى هنگام شب همه طلاب را جمع كرد و نصيحت و اندرز مى‏داد و به اخلاق اسلامى فرا مى‏خواند و بسيار شوخى و خنده مى‏نمود و ما در شگفت بوديم مردى كه شبها پيوسته در عبادت و تهجد بود، چرا اين مزاح مى‏كند و ما را به عبارات نصيحت مشغول مى‏نمايد و از حقيقت امر خبر نداشتيم، هيدجى نماز صبح خود را در اوّل فجر صادق خواند و سپس در حجره خود آرميد پس از ساعتى كه در حجره را گشودند، ديدند رو به قبله خوابيده، رحلت نموده است.(- معادشناسی، ج اول، ص 103 - 102مشروح وصیت.)

زمان ارتحال اين عالم جامع در معقول و منقول را آخر ماه ربيع الاول سال ۱۳۴۹ه. ق مطابق تابستان ۱۳۱۴ه. ش نوشته‏اند. (- الذریعه، ج 6ص 137مکارم الاثار، ج 6ص 196علما نامدار زنجان، ص .33)، شهيد مطهرى سال فوتش را ۱۳۳۹ه. ق ( ۱۳۱۴ه. ش) مى‏داند، جنازه‏اش را بر حسب وصيت او به قم حمل نمودند و بعد از اقامه نماز ميت توسط آية اللّه حاج شيخ عبدالكريم حائرى در قبرستان بابلان واقع در شمال شرقى بارگاه حضرت معصومه دفن نمودند و بر مرقدش گنبدى نيز ساخته‏اند و مادر او در جوار قاضى سعيد قمى دفن شده است.

کتاب (( رساله دخانیه )) نویسنده حکیم هیدجی- به اهتمام دکتر علی اکبر ولایتی - ناشر مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی 1385

صفحه 131 - 139

اجمال مقال آن که، چون دانستند که فک این عقده و حل این اشکال، منوط به استعانت علماء ی اعلام و استمالت روساء ی اسلام است، بی رضای آنها این معنی به امضاء نخواهد رسید، دستخطی به عهده نواب والا، نائب السلطنه صادر گردید، که انجمنی به وجود علمای اعلام آراسته، وزراء ی عظام را با بعضی از امراء ی نظام خواسته، در باب انجام عمل کمپانی تنباکو گفتگو و اصلاح کار را از آراء ی صائبه ایشان جستجو نمایند.
صورت اسامی سامیه علماء ی دارالخلافه که در مجلس موأمره حضور داشتند، اعزهم الله بنصرته و کفاهم المهم برعایته، سرکار ملاذالانام عمادالاسلام، فرید العصر و الایام، عمده المجتهدین الاعلام، المحقق المدقق الافخم الاعظم الربانی، آقا میرزا حسن آشتیانی ، دامت ایام افاداته و افاضاته؛ العالم الکامل الماهر، مجمع الفضایل و الماثر و مرجع الافاضل و الاکابر، السید الجلیل و السند النبیل، سلیل المرتضی و السیف المتقی، آقا محمد رضا خلف مرحمت و غفران پناه، آقا سید صادق طاب ثراه؛ السید السند و الثقه المعتمد المولی الاورع الازهد، العالم الکامل المتبحر آقا سید علی اکبر تفرشی سلمه الله تعالی؛ جناب امام جمعه الشقی البذی الفاسق، سید عبدالله المنافق، قبح الله وجهه و حشره مع من احبه، پس از انعقاد مجلس، شاهزاده سابق الذکر ، گفت: فرمایش شاه این است که ما هم بعد از تحریم دخانیات، قلیان را ترک نموده ایم و تابع شرعیم، ولی چون در باب تنباکو، به ملاحظه مصالح چندی که عاید دین و دولت است، به کمپانی انگلیس امتیاز و اختصاص داده ایم، پس از معاهداتی که در بین واقع شده، نکول متصوّر و نقض عهد، سزا نیست، اکنون تدبیر کار چیست؟ شما چه می فرمایید.
محرر این مقالات عبرت علامات، گوید: چون مجالس متعدده از جهت گفت و گو شنفت (شنود) منعقد و مکالمات بسیار میانه علماء ی ملت و اولیاء ی دولت واقع گردید، خوفاً الاطناب و صوناً عن الخلاف، چرا که من بنده از حاضرین نبودم و از کسی که به جمیع جزئیات و خصوصیات اوضاع و ترتیب مجالس مشاوره، کماهی اطلاع داشته باشد، نشنیدم، علیهذا اکتفاء به ملخص ملفق از مجموع نمودم، چون شاهزاده از تقریر فرمایش شاه پرداخت، آقایان عظام فرمودند: آیا منظور از این اجلاس این است که هر چه شما فرمودید، ما تصدیق نماییم؟ یا آن که هر کس هر چه به نظرش صواب آید و صلاح داند، بگوید؟ عرض کردند: البته غرض سلطان این است که در باب مصالح و مفاسد این امر، گفتگو و در وجاهت و وقاحت آغاز و انجام این کار اندیشه نموده و درباره فرنگی که رئیس عمل تنباکو است، به نحوی که نیکوست، قراری داده شود و مردم باز قلیان کشند و مشغول خرید و فروش باشند. فرمودند: اما فقره تفویض تنباکو و توتون به کمپانی انگلیس و تسلیط کفار بر مسلمانان و سلب اختیار از کسبه و تجار، بسیار کاری است ناهنجار، خلاف صلاح دولت و نقض احکام ملت، به حکم عقل و صریح آیات و اختبار و شتامت، بدایت، این کار نامیمون، و وخامت نهایت این کردار ناموزون، از حیز احصا بیرون و ظهور مفاسد مترتبه بر این و قبایح مترقبه از این، بالاتر از آن است که بیان شود و یا محتاج به گفت و شنود باشد.
و اما در فقره بیع و شراء دخانیات و کشیدن چوپوق و قلیان، به حکم سرکار حجه الاسلام، الیوم استعمال تنابکو و تتن بای نحوکان در حکم محاربه با امام زمان علیه السلام است، فرمایش آن بزرگوار مطاع و متبع و نقض حکم آن جناب، جواز ندارد، هرگز مخالفت رئیس ملت خود را نخواهیم نمود.
عرض کردند: شما هم مجتهد و صاحب فتوای هستید، اختلاف در فتاوی زیاد واقع می شود. فرمودند: فرق است میان حکم و فتوی، و مخالفت حکم مجتهد جامع الشرایط جایز نیست. عرض کردند: آخر یک کاری بکنید، به یک صورت شرعیه مردم قلیان بکشند و مشغول بیع و شراء باشند. فرمودند: بطلان بیع و شراء مجبور از ضرورات اولیه دین است، ما چه صورت شرعیه از برایش پیدا کنیم، ما این قسم کلاه شرعی نداریم که معامله مکره را صحیح کند، وانگهی مردم مگر به حکم ما ترک نموده اند، تابه قول ما عمل نمایند. البته به سخن ما گوش نخواهند داد، بلکه ما را هم اگر قلیان بکشیم، سنگسار خواهند نمود، ترخیص موقوف است به آن کس که تحریم فرموده از آنجا خبری نیاید ما را تجویز نشاید.
کنون او با سلامیان سرور است *** نگهدار آیین پیغمبر است / ز حکمش نخواهیم پیچید سر *** رسد باید از وی دوباره خبر

قوام الدوله وزیر خارجه گفت: ما فرق حکم را از فتوی نفهمیدیم، آقا سید علی اکبر فرمود: شما هیچی نفهمیده اید، انحصار به این ندارد. قوام الدوله دژم شد، گفت: معلوم می شود شما ما را برای استهزاء خواسته اید. وزیر فوائد، حسنعلی خان که در غوغای آذربایجان استعفا نموده از تبریز بیرون آمد، حضور داشت، خواست که حمایتی از وزراء کرده و خدمتی به تحویل دولت داده باشد، فزونی جسته، بنای فضولی گذاشت. جناب آقا سید علی اکبر نگاه خویش به سوی او نمود، فرمود که کمپانی تنباکو این است یا از آدمهای اوست؟ گفتند: این حسنعلی خان گروسی، امیر نظام تبریزی است. فرمود: عجیب ، من شنیده بودم او آدم معقول است و با کمال است، حال به عکس می بینم. نایب السلطنه گفت: جهت چیست شما در باب خمر و قمار و سایر مناهی اینگونه اصرار ندارید؟ جناب آقا میرزا حسن فرمودند: مفاسدی که بر این کار مترتب است از سایر منهیات مترقّب نیست، و از این انگاره ی که این جادی پتیاره چیده، بس شائبه زیادن دین و دولت استشمام می شود. تاجر تنباکو فروش چنین خانه ی که تاکنون دویست هزار تومان خرج کرده میخواهد چه کار کند؟ با آن که کاروانسراهای چند و دکاکین زیاد کرایه نموده و به قول شما سیصد هزار نفر نوکر و کارگر دارد و یک فصل از فصول کتابچه زاکانش این است که کسانی که در اداره منند مأذون نیستند در کلّی و جزئی، عرفی و شرعی، به دیگری رجوع نمایند، حتی در عملی که متعلق به تنباکو نباشد. آنانی که از دستگاه من بیرونند هرگاه کاری داشته باشند، پیش من می آیند، در انجام امر ایشان هم مضایقه ندارم. تنباکو فروش این قسم نمی شود، وانگهی در سایر محرمات نیز خوف داریم، اگر گوش به سخن ما دهند. من به شما ننوشتم که قدغن کنید، لاطاری نبازند و بازی تیاتر را موقوف سازند، باز همچنان دکان لاطاری برجا و اطاق تیاتر بر پاست، اقلاً شما مانند یهود و مجوس و ارمنی با ما رفتار نمایید، به اندازه ی که آنها به روساء کیش و آیین خویش احترام می کنند، از ما حرمت بدارید.
جناب آقا سید علی اکبر فرمود: گواه فرمایش جناب آقا، آن که چند روز قبل، اهل محله ما، شیشه شراب یهودی را شکسته بودند، چند بار وزیر، فرّاش فرستاده، مواخذه نمودند، هر چند گفتم من شکسته ام، باز دست بر نمی داشتند، با این وصف خود را مسلمان می پنداشتند.
جناب آقا سید محمد رضا فرمودند: ناموس رعیّت، ناموس شما است. آیا پادشاه اسلام چگونه غیرتش قبول می کند در این راه آهن که در کوچه ها کشیده اند، مرد کافر داخل شود به میان زنان مسلمان، بلیت بدهد، پول بگیرد و با آنها مکالمه نماید؟ شاهزاده گفت: شاه کجا از این مطالب خبر دارد؟ جناب آقا فرمودند: این کشیش ینگی دنیایی (آمریکایی) که آمده در دارالخلافه که قبه الاسلام است، جهاراً مردم را بدین نصاری دعوت می کند و این کنیسها که تازه احداث شده و در چندین جای ، شیشه های شراب چیده اند و ارمنیها شبها، دم خانه های خود چراغ گذاشته ، شراب می فروشند و علی روس الاشهاد معامله خمر و خوک می کنند و از مردم نمی پوشند، اصلاً به شرایط ذمه اقدام ندارند، چگونه می شود، پادشاه از این ها آگاه نباشد؟ کجا رواست این کافر بدبخت و بدکنش را که کنتش می نامند، داروغه دارالاسلام نمایند، زنهای محترمه مسلمانان را به تهمتی گرفته، حبس کند، این ننگ را مسلمانان و این عار را اهل ایران، کجا خواهند برد؟ همی از این قبیل می شمرد و شاهزاده و الاجاه از این سخنان دلگداز و جانکاه چون کاه، زرد، و گاهی چون گل سرخ و گاهی چون بنفشه ، سیاه میشد. نگاه می کرد چیزی نمی گفت و همچنین آقایان دیگر چندان که خواستند، از قبایح اعمال دولت و شنایع افعال آن گروه بی حمیّت ، از خرابی رعیّت و تباهی مملکت گفتند، همه را گوش داده شنفتند.
سید عبدالله منافق بی ایمان شریک دزد، رفیق کاروان گفت: ما را چه به این سخنان، از مطلب خود و آنچه که مقصود بود، سخن گوییم و گفتگو نماییم. جناب آقا سید محمد رضا فرمود سید ، آیا اینها مطالب ما نیست؟ منظور شما از این فرمایش چیست؟ گفت: من منظوری ندارم، می گویم این عمل به قسمتی ختم می شود.
مشیرالدوله تیره روان یحیی خان که حالش محتاج بیان نیست، آغاز تهدید و توعید نمود که این کار را نشاید خورد شمرد، امتیازی که شاه به معاهداتی چند به کمپانی تنباکو داده، البته پس نخواهد گرفت و خود شاه فرموده، این کار برگشت ندارد، ناچار باید به انفاذ رسد، عمل دولت بازیچه نیست، چنین مکنید، می ترسم آخرش بد باشد، بفرمایید قلیان آورند، مردم مشغول کاسبی باشند، از این سخن آن قزوینی بی دین گنده دهن، جناب آقا میرزا حسن بر آشفت، روی به آن بیهودگی نمود گفت: مردکه مگر دماغت ناخوش است، چه می گویی همی می ترسم بد شود، بد می شود بدرک و قیر سیاه، از این بدتر چه خواهد شد، پادشاه حکم کند ما را بکشند، که را می ترسانی؟ سر ما را ببرند، قلیان کشیدن نخواهد شد.
میرزا عیسی وزیر که در مهمل بی نظیر است، خواست سخنی گوید، رایی جوید. جناب میرزا فرمودند: وزیر! تو که هیچی نمی فهمی، چه می گویی؟ ساکت شد. عرض کردند: پس شما آقایان علما چه می فرمایید؟ چگونه شود؟ مقصود شما چیست؟ فرمودند: ما را مقصودی نیست، مگر این که رفع ید از فرنگی شده این اختصاص برداشته شود، مردم کمافی السابق در کاسبی مختار باشند، از هر که خواهند بخرند، به هر که می خواهند فروشند. عرض کردند: این مرد مبالغی مایه گذاشته، از جهت تهیه این کار مخارجی بسیار نموده و بر ذمت دولت است در صورت نکول از عهده برآید، این چه طور می شود؟ فرمودند: طوری ندارد، هر کس هر چه گرفته رد نماید ، و آنچه را که به خود شاه داده، تجار متحملند و توتون و تنباکویی که از مردم آورده انبار نموده، به صاحبانش داده، پولش را بگیرد و خانه اش را خود دولت یا یکی از ارباب مکنت، قبول نموده بردارد، قیمتش را رد نماید و در سایر مخارج و خسارات این بدکیش، ما هم هر یک به قدر قوه خویش، محض از جهه رفع این دغدغه و تشویش از مسلمانان، حاضریم. عرض کردند: گذشته از آن که نقض عهد، نقض دولت است، شاه به این معنی رضا نخواهد داد. قریب به هفت کرور ، کمپانی مذکور مخارج به حساب آورده، از آن جمله سیصد هزار نوکر و عمله دارد. برای هر کدام ماهی صد تومان و پنجاه تومان الی پنج تومان مواجب برقرار نموده، برگشت این کار در غایت اشکال است. جناب آقا سید علی اکبر فرمود: چگونه می شود باور نمود که این مرد کمپانی گمراه، در ظرف مدت شش ماه، این همه مخارج کرده باشد و همه شماها می دانید که در عهد محمد شاه مغفور، مالیات ایران سالی هفت کرور بود و مواجب بر و جیره خوار از توپچی و سرباز و سوار و سایر ارباب وظایف و اصحاب مناصب، کمتر از حال نبود، سالی هم مبغلی بر خزانه می افزود. وانگهی مواجب نوکر در این کشور دو تومان است. چیزی کم یا زیاده از ده تومان یا پنجاه تومان ماهانه داده ، بسیار بی جا نموده، گذشته از آن شما می دانید که من در محاسبه عاجز نیستم. بنشینند حساب این بی کتاب را روشن و مخارجش را معین کنیم، گورش را گم کند، از این ولایت برود. این کافر بدگمان از جان مسلمانان چه می خواهد؟
امین السلطان گفت: این مرد کمپانی به این سهولت و آسانی از این کار دست بردار نیست، پادشاه هم از چندین راه اصرار بسیار در انجام این کار دارد، اگر صلاح می دانید در صورتی که این مرد راضی شود، این عمل را به شغل دیگر بدل کنیم. به این معنی کار دیگر به دست فرنگی بسپاریم. جناب آقا سید محمد رضا فرمود، تا آن کار چه باشد؟ اگر بدل هم مانند مبدل منه شد، حکم او را دارد و فرقی نمی کند. حضرات فرمودند: چه عیب دارد، کاری که بر خلاف شریعت و ضرر رعیّت نباشد، ما سخنی نداریم.
سید عبدالله دین تباه نامه سیاه گفت: الحمدالله که عمل به خوبی گذشت. آقا سید محمد رضا بانگ بر وی زد که سید چه بی خود همی گویی، عمل گذشت؟ نمی بینی می گوید، بروم ببینم ، اگر راضی شود.
راقم کلمات گوید، چون از تکلّمات جناب امام جمعه، جز کلمه این و لفظ واقعی، چیزی مفهوم نمی شود، در این مجلس سخنی از وی مضبوط نداشتم. بالجمله ختم مجلس بر این شد که امین السلطان مختار باشد، در اتمام این کار با فرنگی بدکردار به نهج مذکور به شرط رضای سرکار حجه الاسلام آقای شیرازی طال عمره.
چون امنای دولت و برخی از منافقین ملت که این عمل را امضاء نمودند، هر یک وجهی از فرنگی گرفته بودند، از این روی میل نداشتند که این امتیاز از رئیس دخانیه باز گرفته شود، چه باز پس دادن آنچه را که پیش گرفته بودند، و قی کردن هر چه را که خورده بودند، برای ایشان در نهایت شاق بود. خواستند به لطایف حیل و تدبیر عمل، علما را ساکت و مردم را آرام کنند. این شیوه را به کار زدند که رئیس دخانیه به این اندازه راضی است که امتیاز بلاد خارجه با او باشد و از داخله چشم پوشد. پس از آن که مردم خاموش و مشغول خرید و فروش شدند، مقصود خود را حاصل، باز کم کم کلیه عمل را به کمپانی دغل، راجع کنند و نفهمیدند، آنان که به قوه عاقله و آلت مفکره جنس را از فصل، و فرع را از اصل، و جوهر را از هیئت ، و هیولی را از صورت جدا می کنند، البته صدق و حقیقت را از مکری و شیطنت تمیز می دهند، فریب ایشان را که هر را از ضِرّ فرق نداده اند نمی خورند.
عنقا شکار کس نشود دام بازگیر *** که این جا همیشه باد بدستست (به دست است) دام را

پس از روزی چند، باز محضری منعقد نموده به معرض علمای اعلام مدّ اظلالهم علی روس الانام، رسانیدند منّت خدا را که از همّت امنای دولت و توجه اولیاء ی ملّت، عمل تنباکو نوعی صورت پذیرفته.
راه تاریک مانده روشن شد *** کار دشوار بوده آسان گشت

و فرنگی راضی نشد به این که امتیاز خارجه با او باشد و از داخله ایران انحصار برداشته شود. مردم کما فی السابق در معاملات مختار باشند. حضرات آقایان فرمودند: مراد از اینکه عمل بلاد خارجه با او باشد، چیست؟ اگر دول دیگر هم در باب تنباکوی مملکت خود، امتیازی به فرنگی داده اند، خود دانند عرض کردند: نه چنان است، بلکه مقصود این است که حمل و نقل توتون و تنباکو به بلاد خارجه، منحصر به او باشد، و تجار دیگر از معامله با سایر دول ممنوع باشند و این مرد هم مانند سایر تجار، هر کس به میل خود خواست با وی معامله کند و اگر نه مجبور نباشد. بعضی از آقایان سکوت فرمودند، برخی جواب صریح نداده در سخن گفت تمجمج نمودند، و بعضی چنین فرمودند: اگر چه رفع انحصار و اجبار، صورت شرعیه ای از برای معامله با این کافر غدّار حاصل می کند، ولی در رفع مفاسیدی که بر بودن و آمیزش نمودن این، بامردم مترتّب است، فایده ندارد. هر آینه اگر قسمتی می شد، این انگاره ی که چیده و دستگاهی که فراهم آورده بهم می خورد و مردمانی که از انگلیس و ایرانی، گرد این کمپانی جمعند جمع اند پراکنده می شد، بهتر بود و اگر نه این جهود عنود، پولش فراوان و رعیّت ایران هم همیشه گرسنه و پریشان است. چیزی به قیمت عادله افزوده، از همه کس به رضا می خرد و هر کجا هر چه تنباکو و توتون باشد، به اداره خود میبرد، باز معامله را بالکل منحصر به خود و مقصود خویش را حاصل می کند.
سید عبدالله آن بی شرم رو سیاه «فضل الله فاه» از در بی آزارمی درآمده آغاز تشدّد نمود که این چه وضعی است، شما وزیر اعظم را در اتمام این کار وکیل و مختار نمودید، به هزار زحمت کار را به اینجا رسانیده و عمل را به این خوبی ختم نموده باز تلجلج و تردد دارید. فرمودند: ما سخنی نداریم، همانا مانع از استعمال دخانیات حکم سرکار حجه الاسلام است. باید شرح این مطلب را به عرض جناب ایشان رسانید تا جوابی از آنجا رسد. ناچار صورت تلگرافی در شرح فقره مزبوره نوشتند، علماء ی حاضرین مهر نهاده، به تلگراف خانه فرستادند.

صفحه 154- 160


سید عبدالله دین تباه اگرچه پدرش از علما لکن مادرش کنیزک سیاه کم بها بود. چون ایام جوانی را که هنگام عیش و کامرانی مشغول ملاهی و ملاعب پس از فوت پدر به ملاحظه {ای} تائب شد . عمامه قدس علامه را چون خاطر شوریدگان ژولیده کرد عصایی مانند سنان گیسو بلند سبحه ای به سان کمند سهراب پر پیچ و تاب بدست گرفت فانوس را چون خیمه کاوس فراخ و شطب را چون آرزوی مردمان دنیاطلب دراز نمود. از آنجاکه این بدگهر و فرومایه را در علم و دانش پایه {ای} نبود با پاره {ای} از اعیان و مباشرین دیوان آغاز تودد و تردد نموده رفته رفته به استعانت کارگزاران دولت بنای مرافعه و قطع خصومت گذاشت متقلد نماز جماعت و متصدی حکومت شرعیه گردید که به هرچه از آنها اشارت می رفت این به اقامت می رسانید. البته دیوانی که عمله دیوانند این قبیل اشخاص را که در صورت آدم و در سیرت شیطانند از جهت صورت دادن اغراض باطله و خیالات عاطله خودشان در کار دارند.

قال الامیر علیه السلام: ((فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ، وَلَوْ أَنَّ الْحقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ البَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ; وَلكِن يُؤْخَذُ مِنْ هذَا ضِغْثٌ وَمِنْ هذَا ضِغْثٌ، فَيُمْزَجَانِ! فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ)) ( نهج البلاغه خطبه 50) (اگر باطل از آميزش با حق خالص مى شد راه بر حق جويان پوشيده نمى ماند. و اگر حق در پوشش باطل پنهان نمى گشت زبان دشمنان ياوه گو از آنقطع مى گشت. ولى پاره اى از حق و پاره اى از باطل فراهم شده و در هم آميختهمى شود، در اين وقت شيطان بر دوستانش مسلط مى شود)
به مار مانی و ماهی نه این تمام نه آن *** منافقی چه کنی مارباش یا ماهی

قال علیه السلام : ((يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لاَ يُقَرَّبُ فِيهِ إِلاَّ الْمَاحِلُ وَلاَ يُظَرَّفُ فِيهِ إِلاَّ الْفَاجِرُ، وَلاَ يُضَعَّفُ فِيهِ إِلاَّ الْمُنْصِفُ )) الی قال علیه السلام فَعِنْدَ ذلِكَ يَكُونُ السُّلْطَانُ بِمَشُورَةِ الامَاءِ، وَإِمَارَةِ الصِّبْيَانِ، وَتَدْبِيرِ الْخِصْيَانِ! (نهج البلاغه حکم 96)

این دیو ناسازگار کج نهاد خدمت میرزا سلمه الله پیغام داد که خوب است پیش از استعمال مردم در منزل خودتان یا منزل امام جمعه یا در منزل ما تشریف بیاورید و اذن بدهید که مردم قلیان بکشند و اگرنه همین قدر که رفع امتیاز از داخله شد قلیان خواهند کشید و احترام به علما زایل خواهد شد. جناب میرزا به فرستاده فرمودند: (( اگرچه تو آدمی محیل و مزوری مطلب مرا به سید عبدالله نمی گویی لکن محض اینکه پدر سید عبدالله همه قسم محبت به تو نموده گفته ی مرا با او بگو و مگذار کاری کند که سبب تضییع نوع شود بگو که پدرت شخصیت داشت و نام نیکو گذاشت و تو آن بیچاره را ضایع کردی حال می خواهی از جهت خود شریک پیدا کنی چنانچه در مجالس مردم به تو بد می گویند و لعن می کنند به من هم بگویند. احدی استعمال تنباکو نخواهد کرد تا حکم حلیت از حجه الاسلام رسد مردم مسلمانند.))
باری این منافق بد گمان به بهانه ی سلب امتیاز از فرنگی و رفع ید خارجه از داخله ایران در مجلس خود چپق و قلیان راه انداخت و همین اعلان بی حقیقت را موجب حلیت دانسته مردم را به استعمال دخانیات ترغیب می نمود. حتی روزی این ماجل بی ایمان از راه خوش آمد سلطان تقربا الی الشیطان و طلبا لمرضاه به منزل سفیر انگلیس رفته پس از پرسش گفته: مرا رئیس در اسلام می دانید یا نه؟ می گویند : چرا در ظاهر شما هم از روسا شمرده می شوید گوید استعمال تنباکو را من جایز می دانم اندیشه مدارید صیقاره (سیگار) و قلیان بیاورید الا آنکه این حکم از من به تنهایی پیشرفت ندارد چاره آن است که شما از اعلیحضرت همایونی خواهش نمایید که به علما سخت بگیرند تا حکم به حلیت دخانیات و اذن در استعمال بئهند و یا از شهر و مسکن خود آواره شوند.
راقم جان سوخته و دل گداخته گوید از مستمعین تمنای آمین گفتن دارد.: خداوند جبار گردن این شقی و بد کردار را بشکند آن چنان که در دنیا رویش سیاه است در عقبا هم رویش را سیاه کند و این خبیث و خسیس را به آزار پیسی گرفتار و میان خاص و عام ذلیل و خوار و با دوستدار خود محشور سازد چرا که این بی حمیت باعث مذلت مسلمانان و مایه ملامت اهل ایران شد . من کافر شیدم اگر این نانجیب سید باشد.

شیر را بچه همی ماند بدو *** تو به پیغمبر چه می مانی بگو
نعم ماقیل فی حق مثله *** اذا العلوی تابع ناصبیا بمذهبه فماهو من ابیه
و کان الکلب خیرا منه حقا *** فان الکلب طبع ابیه فیه
کجا کند علوی بهر درهم و دینار *** به پیش دشمن دین شرع جد خود را خوار
چنین کسی ز نژاد علی مکن باور *** درخت سیب محال است حنظل آرد بار
ز لوث نسبت این خس بریست پیمبر *** ز روی نحس چنین کس علی بود بیزار
نه سید است کس بهر خاطر ترسا *** کند اهانت دین و اعانت از کفار
به حکم الولد للفراش ناچارم *** ببودنش ز نژاد پدر کنم اقرار
سوال کرد یکی از سواد او گفتم *** سواد سینه وی کرده صورتش را تار
ایا خبیث تو ماری نهفته در خانه *** وجود نحس تو خاریست رسته در گلزار
رفیق قافله و یار دزدی ای بدبخت *** به دوست دشمن و با دشمنان دینی یار
بحق فاطمه هستی چنانکه در دنیا *** سیاه روی سیه رو شوی به روز شمار
چرا که کاسته شد از تو عزت اسلام *** بباد رفت ز تو عظم سبحه و دستار
حیا ز روی پیغمبر نکردی ای بی شرم *** برای جیفه دنیا چه کردی ای بی عار
به منزل سفرا ای خسیس بد گوهر *** چه کار بود ترا ای خبیث بدکردار
به نزد دشمن دین می روی و می گویی *** رییس مذهب و ملت منم بیار صقار
نمی رسید ترا ای منافق بی دین *** به کارهای بزرگان دین کنی انکار
تو ای الاغ کجا دعوی حکومت شرع *** گمان مبر چون تویی را کنند سرگین بار
از آن که شان تو پوشیده نیست بر هر کس *** به هیچ باب به من نیست حاجت اظهار
ترا بحق پیمبر که بشکند گردن *** خدا به هر دو جهانت سیه کند رخسار
ببینم از نفس حق اولیاء الله *** ز یمن همت مردان پاک و نیکوکار
خدای نسل و نژادت ببرد ای ملحد *** به روزگار نماند نشانت ای غدار
برو که خیر نبینی ز عمر باد مدام *** تنت نزار و دلت دردمند جان افکار
چون نیست حال تو پنهان به هیچکس آن به *** کنم سکوت نگویم سخن از این بسیار

... چون چندی گذشت بر تهدید نامه همایونی نیز اثری مترتب نگشت بل اصرار دیوان و انذار. سلطان در استعمال قلیان اسباب شدت استنکاف علما و استنکار دیگران شد و احتمال این عار بر مذمت همت شهریار سخت گران آمد. عزم شاهانه را بر استعمال دخانیه مصمم و همت ملوکانه را بر انفاذ این عمل مقصور گردانید به نواب والا نایب السلطنه چنین ابلاغ نمود که منع میرزا محمد حسن شیرازی معلل سببی بود که رفع شد حکم بکن در قهوه خانه ها قلیان بگذارند و اگر هم از طلاب و آخوندها ممانعتی کردند تنبیه کامل باید نمود و میرزا حسن آشتیانی هم ناچار است از اختیار یکی از دو کار یا باید قلیان بکشد و مردم را به استعمال آن وادارد و یا آنکه از شهر بیرون رود. و داماد خود امام جمعه دارالخلافه را خواست تغیرات و تشددات فوق العاده و تهدیدات از حد زیاده نسبت به علما و سایره به ظهور رسانیده که این ملا بازیها و فتنه انگیزی ها چیست که میان مردم اختلاف و اختلال انداخته باعث اغتشاش ولایت شده اند و اگر نه از این خیال باطل منصرف شوند توپ می بندم خانمشان را خراب هرچه آخوند و طلاب باشد خواهم کشت. زینهار برو در مسجد مردم را از سیاست و عقوبات پادشاه بترسان و امر ما را در باب قلیان به مردم برسان. چون این پیغام نافرجام را عبدالله خان والی به عرض جناب میرزا دام مجده العالی رسانید. فرمودند: اما قلیان کشیدن امری است محال. البته نخواهد شد اما در بیرون رفتن تا اندیشه کنم. من خانه ی خودم را که زر خرید و ملک خود می دانم و کسی حق ندارد مرا بیرون کند واگذار نموده از باب امتثال امر سلطان می روم با این که سلطان را در این مملکت بلکه در خانه ی خود غاصب می دانم و در هیچ چیز مالک و ذی حق نمی دانم تو چنین اصرار داری که ناچارم یکی از این دو کار باید به اجرا رسد اگر نروم چه خواهد شد؟ عبدالله خان رفت باز آمد. از جانب نایب السلطنه پیغام آورد. حاصلش آنکه من از راه خیر خواهی به شما آگاهی دادم که پادشاه بسیار متغیر است. من خوش ندارم خدای نخواسته آسیبی و مکروهی به شما رسد و جناب شما خود باعث هتک حرمت خود و سبب اهانت سایر علما باشید چه استبداد شما مایه ی اشتداد غضب سلطان است خواهش دارم که به رفع منع دخانیات این فتنه را بخوابانید.
جناب میرزا همان جواب سابق را اعاده فرمودند. عبدالله خان گفت: آقا چنین مکنید بر نفس خود و دیگران رحم کنید ائمه ما علیهم السلام همیشه تقیه می کردند با خلفای جور امیر المومنین خطاب می نمودند. بفرمایید اینک قلیانی بیاورند من یک نفس بکشم همین قدر آگاه شوند که امتثال از امر شاه شده. جناب میرزا فرمودند که آرام گیر ! چه سخنان نادلپذیر می گویی که را می ترسانی؟ حاشا که من نقض حکم رئیس ملت کنم و ائمه علیهم السلام تقیه می فرمودند هنگامی که شمشیر بالای سر ایشان بود من هم گاهی که شمشیر بالای سرم شد تقیه می کنم و قلیان می کشم مادام که شمشیر بالای سرم هست. وانگهی من اگر این کار کنم مردم مرا سنگسار می کنند. برخی از طلاب و فرزندان آن جناب که حاضر بودند گفتند: ما که از اخص خواص آقاییم به نقض حکم حجت الاسام تمکین نداریم و نخواهیم گذاشت و با خود آقا هم پرخاش خواهیم کرد. عبدالله خان گفت: چگونه است آقا سیدعبدالله قلیان می کشد؟ آقا سید محمدرضا از روی خشم فرمودند که سید عبدالله را برای ما لولو درست کرده اید همی به نظر ما می دهید او کیست؟ او را کجا می برند؟ او کی داخل آدم بوده که کارش و گفتارش مناط اعتبار باشد؟ جناب میرزا فرمودند: خدا لعنت کند این خبیث فاسق منافق را.

صفحه 199-200

قال الامیر علیه السلام:
«رای الشیخ ، احب الی من جلدالغلام» پسر کنیز سیاه سید عبدالله دین تباه، چون به انجام کار خود برخورد، از کردار ناصواب خود پشیمان و از ملام و مذمت مردم و تهدید و تخویف طلاب اندیشناک شد. خواست خدمت علماء و مشایخ رفته تمهید عذر نموده، چرب گوید. پوزش جوید. شاید تمویه و تلبیس حال را مشتبه سازد. خود را به لابه و سالوس و نیرنگ و چاپلوسی از دست و دهان مردمان برهاند. پیش هر کدام از مشایخ کرام فرستاد که مخلص شوق زیارت و میل شرفیابی دارد. فرمودند: لازم نیست، زحمت نکشد راهش ندادند و طردش نمودند. چون سگ سنگ خورده برگشت. در خانه خود نشست. پس از چند گاه از طعن و لعن مردم به تنگ آمده، دوباره به حضور یک یک از علماء اعلام میانجی انگیخت که من تمام شدم و به ستوه آمدم. سر از خانه بیرون نمی توانم آورد. مردم به من سلام نمی دهند، اعتنا نمی کنند، و ناسزا می گویند. گویا مرا کافر می دانند. من گناهی بیش نکرده ام. الحال تائب و از گذشته نادم، تا هستم خادمم. از برای خدا به من رحم کنید. آخر از اولاد رسولم اگر چند نادان و جهولم، چه شود به اظهار لطفی این بیچاره را از دست و زبان مردم برهانید.
«ولا تترکنی بالوعید کاننی الی الناس مطلی به القار اجرب» جواب دادند، حاصل آنکه طلب وفاق اصحاب نفاق، در مذهب خرد ممنوع و عذر ارباب مکر و غدر، غیر مسموع است. بیهوده آهن سرد مکوب.
«وانظر و اکیف کان عاقبه المفسدین» امیدوارم چنانم که انشاالله به مضمون کریمه «ان احسنتم، احسنتم لا نفسکم و ان اساتم فلها» ریع عمل این منافق غدار و آن امام جمعه بی آزرم بدکردار، بزودی عاید ایشان گردد و به کیفر کرده های خود مأخوذ شوند و به تقاضای حدیث شریف «من اعان ظالماً فقد سلطه الله» به دست ستمکاران گرفتار آیند سزای نیک به نیکان دهند و بد به بدان چنانچه در خبر است «کما تدین تدان»

جناب عصران مطلب که به درازا بکشد، از حوصله خوانندگان بیرون می رود، و اگر اصرار بدون دلیل محکم بر نظری باشد تبدیل به جدل می شود
اما آنچه فرموده اید:

عصران;673971 نوشت:
من شهادت تاریخی دو منبع موثق و عادل را درباره بهبهانی می آورم که به هیچ وجه کسی حتی فکرش را هم نمی تواند بکند که آنها را به فاسق بودن و دروغگویی متهم کند.

درباره منبع اول :

عصران;673985 نوشت:
به اضافه آقا سید عبدالله بهبهانی که به مناسبت مرافقت و موافقتی که با اولیای دولت دارد فی الجمله مداخلتی در امور شرعیه ی بلد یافته


بجز این مطلب مطلب دیگری تصریح به آیه الله بهبهانی ندارد، و این امری است عادی در گذشته و بعد نیز عده ای از علما در دستگاه حکومتی حضور داشتند البته همه آنها مورد تایید نیستند اما نمی شود همه را نیز تخطئه کرد.
بجز این جمله : جملات تندی که درباره شخصی نامعلوم آمده و جناب استاد جعفریان در پاورقی حمل بر آیه الله بهبهانی کرده اند نظر ایشان است و یک احتمال نه اینکه بتوان آن را قطعی در نظر گرفت.
حتی این عبارات که آورده اید نمی تواند گویای نظر منفی جناب استاد جعفریان درباره آیه الله بهبهانی باشد چرا که تصحیح کتابی دلیل بر تایید آن نیست بلکه گاهی یک نفر کتاب یک معاند را نیز تصحیح کرده و چاپ می کند نه اینکه بنده تصحیح کننده از اول تا آخر کتاب را قبول داشته باشد مگر اینکه مطلب دیگری بیاورید که گویای نظر استاد جعفریان را به وضوح بیان نماید
اما آنچه که در کتاب مورد نظر صراحت بر آیه الله بهبهانی دارد اشکال عمده ای بر ایشان وارد نمی کند
بنده قبلا هم عرض کردم چنین اختلافاتی حتی بزرگتر و بیشتر بین علما بوده ولی اینکه بخواهیم شخص عالم را زیر سوال ببریم نیاز به دلایل بیشتری دارد البته می توان نظریه را زیر سوال برد اما درباره شخص تا اطمینان حاصل نشود نمی توان توهین کرد که شما تا کنون با این همه دست و پا زدن و پستهای طولانی که طبیعتا از حوصله بسیاری از خواندگان بیرون است نتوانسته اید مطلب اطمینان آوری بگوید.

عصران;673985 نوشت:
(حجت الاسلام و المسلمین رسول جعفریان در پاورقی این صفحه می نویسد: از سوء تعبیرمولف که سابقا نیز درباره ی مرحوم بهبهانی به کار برده توان گفت که اینجا نیز مقصود هم اوست. ناظم الاسلام نیز که خود از ارادتمندان مرحوم سید عبدالله بوده در اینجا به دلیل (( احترام و حقوق آن عالم)) نام او را نمی برد.( در کتاب تاریخ بیداری ایرانیان) البته اصل خبر به ویژه گرفتن پول برای شخصیتی چون بهبهانی در معرض تردید جدی قرار دارد هرچند تردید نداریم که روابط وی با امین السلطان مناسب بوده و با تحریم تنباکو میانه ای نداشته است.)


جناب استاد جعفریان با آنکه جمله های مبهم نویسنده را حمل بر آیه الله بهبهانی کرده اند اما جانب احتیاط و انصاف را رعایت نموده و متن قرمز شده مطلب بالا را فرموده اند.
با این توضیح
اولا: ما نظریه استاد جعفریان را حمل جملات مبهم بر آیه الله بهبهانی، نظریه ایشان می دانیم و ممکن است نظریه ایشان صحیح نباشد

و ثانیا: ایشان با گفتن جمله ای که در متن بالا قرمز شده است قرمز ، فرمایشات کتاب موثق اول شما را قبول ندارد!!!!!!

اما منبع موثق دوم جنابعالی :
این منبع پر از فحش و توهین است، ای کاش متعلق به حکیم وارسته هدیجی نباشد، والا بر فرض بر منفی ترین نظریه که آیه الله بهبهانی از روی هوا وهوس با حکم تحریم تنباکو مخالفت کرده باشد، قلیان هم کشیده باشد و رشوه وهم گرفته باشد، آیا می توان این کلمات را نثار ایشان کرد، منافق! فاسق! بی دین ! بی ایمان! سید نیست و ...،
دقت بفرمائید

عصران;674011 نوشت:
سید عبدالله منافق بی ایمان شریک دزد، رفیق کاروان گفت

عصران;674011 نوشت:
سید عبدالله دین تباه نامه سیاه گفت:

عصران;674011 نوشت:
سید عبدالله آن بی شرم رو سیاه «فضل الله فاه»

عصران;674011 نوشت:
سید عبدالله دین تباه اگرچه پدرش از علما لکن مادرش کنیزک سیاه کم بها بود. چون ایام جوانی را که هنگام عیش و کامرانی مشغول ملاهی و ملاعب پس از فوت پدر به ملاحظه {ای} تائب شد . عمامه قدس علامه را چون خاطر شوریدگان ژولیده کرد عصایی مانند سنان گیسو بلند سبحه ای به سان کمند سهراب پر پیچ و تاب بدست گرفت فانوس را چون خیمه کاوس فراخ و شطب را چون آرزوی مردمان دنیاطلب دراز نمود

بر فرض که مادرش کنیز سیاه بوده آیا یک عالم دینی باید این مسئله را مورد تخطئه قرار دهد، سرم صوت می کشد!!!! آیا این توهین ها بر فرض بدترین احتمال ممکن درباره ایشان جایز است ؟

عصران;674011 نوشت:
از آنجاکه این بدگهر و فرومایه را در علم و دانش پایه {ای} نبود با پاره {ای} از اعیان و مباشرین دیوان آغاز تودد و تردد نموده رفته رفته به استعانت کارگزاران دولت بنای مرافعه و قطع خصومت گذاشت متقلد نماز جماعت و متصدی حکومت شرعیه گردید که به هرچه از آنها اشارت می رفت این به اقامت می رسانید.

اغا بزرگ تهرانی ایشان را دارای 25 تالیف می داند(1) ایشان در محضر میرزای شیرازی و ایه الله کوه کمره ای کسب فیض کرده (2)
1.آقابزرگ طهرانی؛ ج۱، قسم ۳، ص۱۱۹۴
2. همان

عصران;674011 نوشت:
البته دیوانی که عمله دیوانند این قبیل اشخاص را که در صورت آدم و در سیرت شیطانند از جهت صورت دادن اغراض باطله و خیالات عاطله خودشان در کار دارند

عصران;674011 نوشت:
این دیو ناسازگار کج نهاد خدمت میرزا سلمه الله پیغام داد

عصران;674011 نوشت:
باری این منافق بد گمان به بهانه ی سلب امتیاز از فرنگی و رفع ید خارجه از داخله ایران در مجلس خود چپق و قلیان راه انداخت و همین اعلان بی حقیقت را موجب حلیت دانسته مردم را به استعمال دخانیات ترغیب می نمود.

عصران;674011 نوشت:
حتی روزی این ماجل بی ایمان از راه خوش آمد سلطان تقربا الی الشیطان و طلبا لمرضاه به منزل سفیر انگلیس رفته پس از پرسش گفته: مرا رئیس در اسلام می دانید یا نه؟ می گویند : چرا در ظاهر شما هم از روسا شمرده می شوید گوید استعمال تنباکو را من جایز می دانم اندیشه مدارید صیقاره (سیگار) و قلیان بیاورید الا آنکه این حکم از من به تنهایی پیشرفت ندارد چاره آن است که شما از اعلیحضرت همایونی خواهش نمایید که به علما سخت بگیرند تا حکم به حلیت دخانیات و اذن در استعمال بئهند و یا از شهر و مسکن خود آواره شوند.

وقتی سید عبدالله به خانه سفیر انگلیس رفت بجز او و سفیر چه کسی بود که بداند چه می گوید و چه می کشد
عصران;674011 نوشت:
خداوند جبار گردن این شقی و بد کردار را بشکند آن چنان که در دنیا رویش سیاه است در عقبا هم رویش را سیاه کند و این خبیث و خسیس را به آزار پیسی گرفتار و میان خاص و عام ذلیل و خوار و با دوستدار خود محشور سازد چرا که این بی حمیت باعث مذلت مسلمانان و مایه ملامت اهل ایران شد

عصران;674011 نوشت:
من کافر شیدم اگر این نانجیب سید باشد.

آیا این عالم فرزانه نمی دانست که بسیاری از سادات بودند و هستند که خیلی بدتر از سید عبدالله (بر فرض قبول تمام اتهامات علیه ایشان) می باشند، آین چه ربطی دارد به سیدی مگر اینکه توجیج کنید که سیدی به نسب نیست بلکه به سلوک است که این می شود عذر بدتر از ...
عصران;674011 نوشت:
پسر کنیز سیاه سید عبدالله دین تباه،

نتیجه: اینکه بنده داعیه دفاع از یک عالم دینی را دارم که برایم ادعای شما محرز نشده و اگر درباره حکیم لاهیجی نیز کسی ادعای اثبات شده ای مطرح کند تا اثبات نکند نمی توانم ادعایش را بپذیرم و شما هنوز در اثبات ادعای خود موفق نبوده اید، منبع اول موثق شما آنچه تصریح کرده بود ما قبول داریم و از این قبیل اختلافات طبیعی است آنچه مبهم بود نیز نظریه استاد جعفریان بود آنهم با قلم انصاف
منبع موثق دوم شما نیز پر از توهین و افترا بود و نمی توان آن را قبول کرد که یک عالم دینی، عبدالله بهبهانی مورد نظر خودش را نیز چنین مورد هجمه قرار دهد، و انواع و اقسام توهین های دینی، خلقی، طبیعی و ... را نثار ایشان کند

پرسش:
آیا آیه الله بهبهانی با حکم تحریم تنباکوی مرحوم شیرازی مخالف بود؟ دلیل مخالفت ایشان چه بود.؟

پاسخ:
بنا بر گزارش های تاریخی، که تقریباً نسبت به اصل آن‌ها اتفاق نظر وجود دارد، آیه الله سید عبدالله بهبهانی تنها روحانی نامدار تهران بود که در واقعه «تحریم تنباکو» با سایر علما همراهی کامل نداشت، اما این مخالفت را باید از نوع اختلافات علما در مقام فتوا دانست، که امری طبیعی به نظر می رسد .
متاسفانه بعضی افراد این مخالفت ها را دست مایه حمله به علما قرار داده و به تخریب علما می پردازند ، مثلا به گفتار ناظم الاسلام کرمانی استناد می کنند که وی میرزا ملکم خان با لقب "اکفی اکفا احمی الحماه" ، بیدار کننده ایرانیان، ادیب کامل جامع محاسن(1) یاد کرده است.
هم چنین درباره میرزا حسین خان سپهسالار نیز مبالغه گویی هایی دارد(2) و از قرار داد خفت بار رویتر که توسط وی امضا شد یادی نمی کند، اما به ملا علی کنی می تازد چون به ناصر الدین شاه فشار آورد تا قرارداد رویتر را ملغی اعلام نماید، وی ملا علی را دشمن پیشرفت ایران می نامد.
حتی حکم تحریم تنباکو را مجعول دانسته و به میرزای آشتیانی نسبت می دهد(3) آیا گفتار چنین شخصی می تواند حجت قرار گیرد تا به علمای بزرگوار بتازیم.
همین شخص ادعا می کند انگیزه بهبهانی در این امر غالباً وفاداری او به میرزا علی اصغر امین السلطان، که امتیاز توتون و تنباکو زیر نظر او به انگلیسی ها اعطا شده بود. وی می گوید: پس از نافرجام ماندن تلاش های دولت، زمانی که ارنستین مدیر کمپانی رژی، از امین السلطان خواست که یا علما را متقاعد سازد و یا زیان های کمپانی را جبران کند، امین السلطان از بهبهانی خواست که با ارنستین ملاقات کند و به او وعده دهد که امین السلطان رضایت علما را جلب خواهد کرد.(4)

چگونه باید سخن چنین شخصی را قبول کنیم؟
برخی پا را فراتر گذاشته و ادعا کرده‌اند که آیه الله بهبهانی از کمپانی یا انگلیسی ها رشوه گرفته بوده است.(5) مثلا وزیر مختار انگلیس نقل می‌کند که بهبهانی در حضور او قلیان می‌کشیده و حکم میرزای شیرازی را ساختگی می‌دانسته است.(6)
باز چگونه می توان سخن وزیر مختار انگلیس که عامل بر هم زدن و تفرقه است را قبول کرد البته این بیان به معنای عدم اختلاف فتوای آن دو بزرگوار نیست بلکه این اختلاف امری طبیعی در عرصه فتوا بوده ولی تهمت های امثال وزیر مختار صحیح نمی باشد.
البته این به معنای معصوم بودن علمای شیعه نیست و ممکن است اشتباهاتی نیز انجام داده باشند ولی تکیه به کتاب های مستشرقان، وزیر مختارها و رجال سرسپرده استعمار نمی تواند مبنای تخریب علما باشد بلکه بر پایه گزارشات مستند باید درباره علما و حتی غیرعلما حکم کرد.

ـــــــــــــــــــــــ
(1) کرمانی، نظام الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، امیرکبیر، 1384، ج1، ص117
(2) همان، ص105
(3) همان، ص12
(4) ابراهیم، تیموری، تحریم تنباکو: اولین مقاومت منفی در ایران، ج۱، ص۱۴۹، تهران ۱۳۶۱ ش. کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، بخش ۱،مقدمه، ص ۴۴، تهران ۱۳۶۳ ش.
(5) عباس، میرزا قاجار، شرح حال عباس میرزا ملک آراء برادر ناصرالدین شاه، ص ۱۸۵ ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۶۱ ش. نیکی، کدی، تحریم تنباکو درایران، ج1، ص102-103، ترجمه شاهرخ قام مقامی، تهران، 1358ش.
(6) حسن، تقی زاده، زندگی طوفانی: خاطرات سیدحسن تقی زاده، ج۱، ص۳۲۱ـ۳۲۲، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۷۲ ش. مهدی، بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری، ج۲، ص۲۸۵، تهران ۱۳۶۳ ش.

کلیدواژه: بهبهانی، تحریم تنباکو، مخالفت، میرزای شیرازی

موضوع قفل شده است