جمع بندی سوره یوسف آیه 30 : «منزه است خدا»
تبهای اولیه
ترجمه:
هنگامى که (همسر عزیز) از فکر آنها باخبر شد، به سراغشان فرستاد; و براى آنها پشتى (و مجلس باشکوهى) فراهم ساخت; و به دست هر کدام، چاقوئى (براى بریدن میوه) داد; و (به یوسف) گفت: «وارد بر آنان شو»! هنگامى که چشمشان به او افتاد، او را بسیار بزرگ (و زیبا) شمردند; و (بى توجه) دست هاى خود را بریدند; و گفتند: «منزه است خدا! این بشر نیست; این یک فرشته بزرگوار است»!
سوال من از کارشناس محترم اینه که مگه زنان اون مجلس خدا پرست بودند که بگن((منزه استخدا!))؟
خیلی ممنون میشم اگه جواب این شبهه رو بدین. در پناه حق.
تعبیر«حاش لله» وقتی به کار برده می شود که بخواهند فردی را نسبت به موضوعی تبرئه کنند و او را از تهمتی منزه بدانند.[2] این تعبیر یک اصلاح بود و ربطی به اعتقاد و باور به خداوند و موحد بودن نداشت.
معنى [حاشَ لِلَّهِ] يعنى ما او را از اين كار كه بر او تهمت ميكنند دور مىبينيم و بر كناره مىبينيم از آنچه در او ديديم از سيماى صالحان و علامت خير و رشد و عفّت و صلاح و خوانده اند .[3]
[/HR]
فَلَمّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَ آتَتْ کُلَّ واحِدَة مِنْهُنَّ سِکِّیناً وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ لِلّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاّ مَلَکٌ کَریمٌ
ترجمه:
هنگامى که (همسر عزیز) از فکر آنها باخبر شد، به سراغشان فرستاد; و براى آنها پشتى (و مجلس باشکوهى) فراهم ساخت; و به دست هر کدام، چاقوئى (براى بریدن میوه) داد; و (به یوسف) گفت: «وارد بر آنان شو»! هنگامى که چشمشان به او افتاد، او را بسیار بزرگ (و زیبا) شمردند; و (بى توجه) دست هاى خود را بریدند; و گفتند: «منزه است خدا! این بشر نیست; این یک فرشته بزرگوار است»!
سوال من از کارشناس محترم اینه که مگه زنان اون مجلس خدا پرست بودند که بگن((منزه استخدا!))؟
تاپیک جمع بندی
بسم الله الرحمن الرحیم
معنی « وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ» این است که زنان چون می دانستند یوسف(علیه السلام) خود را آلوده نکرد و در دام زلیخا نیافتاد، گفتند یوسف بخاطر ترس از خدا و رعایت امر خداوند خودش را از زلیخا حفظ کرد.[1]
علامه طباطبایی می فرماید: :" وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ" تقديس خداوند در مورد يوسف(علیه السلام) است، تقديس خداى سبحان، به این معنی است که معتقدین به خداوند در هر امری که یک نوع منزه و مبری دانستن را می خواهند به کسی نسبت دهند نخست خدا را تنزيه و سپس به تنزيه شخص مورد نظر مىپردازند.[2]
در مورد معنی تقدیس گفته شده تقدیس کردن خداوند يعنى اشياء و پديدهها را به فرمانت تطهير و پاك مىكنيم و نيز گفته شده يعنى ترا تقديس مىكنيم و با قدس و پاكى توصيفت مىنمائيم.[3]
اعتقاد به وجود خداوند در میان افراد مختلف وجود داشت، حتی مشرکین اصل وجود خداوند را قبول داشتند و خالقیت خدا را انکار نمی کردند:« وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيم»[4] (هر گاه از آنان بپرسى: «چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است؟» مسلّماً مىگويند: «خداوند قادر و دانا آنها را آفريده است»).
بنابراین زنان مجلس زلیخا، در عین حال که در محیط شرک آلود زندگی می کردند و برای خداوند شریک قائل بودند، منکر وجود خدا نبودند.
[/HR][1]- دخيل على بن محمد على،الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ص: 312
[2]- علامه طباطبایی، الميزان فى تفسير القرآن، ج11، ص: 150.
[3]- ترجمه مفردات راغب، ج4، ص: 146
[4] -زخرف/9.