مجتبی جان شهادتت مبارک...بیاد شهید پاسدار مجتبی بابایی زاده
تبهای اولیه
به یاد
شهید پاسدار
شهید بسیجی
کربلایی مجتبی بابایی زاده
======
رو حشان شاد و یادشان گرامی باد...
از خصوصیات بارز ایشان به جای آوردن سنت حسنه نبی اکرم (ص) یعنی صله ارحام بود و عملا این فریضه را خود به خوبی اجرا میکرد ، ادب ایشان در مقابل بزرگترها و والدین و حتی کوچکترها در میان اقوام و آشنایان چشمگیر بود .
او از فنون فوق العاده رزمی برخودار و دوره های مختلف نظامی را با موفقیت گذرانده بود . علی رغم سن و سال کمی که داشت دارای پختگی و کمال یک فرد فرهیخته بود . ایشان به شهدا علاقه خاصی داشتند و قبل از شهادت مشخص بود که خود از خیل شهداست ، به طوری که این اواخر در منزل شخصی خود و پدر اقدام به ایجاد یک موزه شامل آثار شهدا و ارزشهای انقلاب کرده بود .
خدایا دعا میکنم که مرگ من فایده ای برای خلق خودت و دین خودت داشته باشد که خودت ان را شهادت نامیده ای.
خدایا مرگ مرا شرافتمندانه و جوانمردانه قرار بده.
خدایا کمکم کن که قبل از شهادت سهمی در انتقام ظلمی که به محمد و ال محمد صلی الله علیه وآله وسلم شد داشته باشم.
خدایا تمام دغدغه های مرا خودت میدانی رحمت و عنایتت را از این ملت و این حکومت و این رهبر کم نکن.
ملت عزیزم ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد،
ملت عزیزم ای آزاده ترین ملتها؛ مبادا لحظهای شک و تردید کنید که شک و تردید برای شما اسارت و ذلت است.
ولایت گوهری است که با داشتن آن تمام گوهر ها را در پیش خود دارید.
به مدیران و خدمتگذاران نظام میگویم نگاه خمینی(ره) و خامنهای (حفظه الله تعالی) به راه شماست،
مبادا لحظهای از یاد خدا و ملت غافل شوید.
مبادا خود را از فرهنگ جهاد و شهادت جدا کنید.
مبادا بین شما و خانواده شهدا فاصله ای بیفتد.
مبادا در خانهای مستحکم زندگی کنید و در گوشهای از شهر خانه های خشتی و سست در مقابل تند بادهای زندگی وجود داشته باشد.
مبادا از کمکاری شما انسانهایی دچار زجر و سختی شوند که در این صورت وای برشما.
ملت عزیز ولایت و شهدا را فراموش نکنید که فراموشی این ثروتها برای شما اسارت و ذلت میآورد.
از مقابل درب خانه پدر بزرگوارشان و در میان انبوهی از مردم دلسوز و همیشه در صحنه اسلام و انقلاب شهرستان اندیمشک و حومه به سوی بهشت زهرای شهرستان تشیع شد و طی مراسمی باشکوه در قطعه شهدا به خاک سپرده شد .
مراسم تشیع و تدفین شهید بابایی زاده رنگ و بو و حال و هوای خاصی به شهر داده بود و این از وجود با عزت و پر برکت شهداست که همیشه نام اسلام و انقلاب و ولایت و رهبری را در دل و یاد مردم زنده نگه می دارند .
یکی از خاطراتم در مورد شهید بابایی زاده :
شهید بابایی زاده یک واژه و تکیه کلام خاص خودش داشت
ایشان در حرفهایش کلمه رویایی رو بکار میبردند
و ما دوستان به شوخی به ایشان میگفتیم مجتبی عشق شهادت است ...عاقبت هم شهادت نصیبش شد .
رویایش را خداوند به پاس صداقتش ، به پاس مردانگی و خلوص نیتش و پایداری و تلاشش در راه سیدالشهدا و شهدا و امام شهدا و رهبر انقلاب به واقعیت مبدل نمود...
من هرگز این بزرگوار را ندیدم که اخمی به ابرو داشته باشد و چنان چهره گشاده رو و لبخند ملیحی داشت که از هم صحبتی و هم نشینی با آن کسی خسته و زده نمیشد...
ان شاء الله که دوستانش را فراموش نکند و دستمان را بگیرد ...
روحش شاد و یادش گرامی
«آن روزها دروازهای برای شهادت داشتیم اما امروز معبری تنگ. هنوز هم برای شهادت فرصت هست؛ دل را باید صاف کرد.»
امام خامنه ای
«هر شهیدی کربلایی دارد، خاک آن کربلا تشنه اوست و زمان انتظار می کشد تا پای آن شهید بدان کربلا برسد و آنگاه خون شهید جاذبه خاک را خواهد شکست و ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود و روحش را از آن به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن هیچ راهی به جز شهادت وجود ندارد.»
سید شهیدان اهل قلم
.
.
.
کربلایی مجتبی بابایی زاده
نیرو مخصوص یگان صابرین
از دیگر هم رزمان شهید بابایی زاده
پيكر مطهر پاسدار شهيد 'علي بريهي ' كه در مصاف با اشرار گروهك ضدانقلاب پژاك به شهادت رسيده بود، صبح پنجشنبه با حضور خيل كثيري از مردم خداجوي شهرستان شوش تشييع شد.
پيكر مطهر شهيد 'علي بريهي' از مقابل مسجد جامع شوش با حضور فرماندهان سپاه، فرماندار،مسوولين نهادهاي دولتي و نظامي بر روي دستان مردم شهيدپرور شوش تا ميدان معلم (ساعت) تشييع شد.
تشييع كنندگان در طول مسير با سر دادن شعارهاي 'مرگ بر منافق' ،'شهيدان زنده اند الله اكبر' و 'حسين حسين شعار ماست، شهادت افتخار ماست' و سنيه زني و نوحه خواني انزجار خود را از ضدانقلاب و دشمنان ملت ايران و نظام مقدس جمهوري اسلامي ابراز داشتند
در اين آيين پس از اقامه نماز ميت در آستان مقدس حضرت دانيال نبي (ع) پيكر شهيد علي بريهي را براي خاكسپاري به زادگاهش در روستاي ميثم تمار (خويس)از توابع بخش شاوور شوش انتقال يافت.
پاسدار شهيداستوار يكم 'علي بريهي' متولد سال 1365 هجري شمسي در روستاي خويس بخش شاوور از توابع شهرستان شوش است كه در درگيري با گروهك منافق و تروريستي پژاك در منطقه سردشت به درجه رفيع شهادت نايل آمد و بر صدق وعده هاي خداوند گواهي داد و به خيل ياران آخرالزماني سيد الشهدا(ع) پيوست.
آخرین پیامک (sms) که از شهید بزرگوار علی بریهی به دوستانش ارسال گردیده است به شرح زیر می باشد :
کشت ما را غم بی هم نفسی
تا که خفتیم ، همه بیدار شدند
تا که مردیم ، همگی یار شدند
قدر آن شیشه بدانیم چو هست
نه در آن موقع که افتاد و شکست
روحش شاد و یادش گرامی...
در اصفهان پيكر پاك شهيد «محمد محرابي پناه»، در انديمشك پيكر مطهر شهيد «مجتبي بابايي زاده» و در شهرستان شوش پيكر پاك شهيد «علي بريهي» كه در درگيري با گروهك تروريستي و ضد انقلاب پژاك به فيض عظيم شهادت رسيده بودند، بر دوش مردم شهيدپرور تشييع و به خاك سپرده شدند.
و همچنین در شهرستان اسلام آباد غرب پيكر پاك شهيد «ادهم رسته نيا» در شهرستان نكا نيز پيكر مطهر شهيد «محمد منتظرقائم» و در شهرستان صحنه نيز پيكر پاك مطهر شهيدان سرباز وظيفه «رامين پيري سرابي» و «ميثم ويسي» كه در درگيري هاي اخير سپاه پاسداران انقلاب اسلامي با گروهك تروريستي پژاك به درجه رفيع شهادت نائل آمده بودند در ميان حضور گسترده مردم انقلابي و شهيدپرور تشييع و در گلزار شهداي اين شهرستان ها به خاك سپرده شدند.
روحشان شاد و یادشان گرامی...
گفتن خدا رحمتشون کنه...کمی بی انصافیه...
اگر رحمت خدا شامل حالشون نمیشد که شهادت نصیبشون نمیشد.
انشاالله که شفاعتشون در روز محشر نصیب ما بشه.
به نام خدا
سلام و با تشکر از شما بزرگواران
برای اطلاعات بیشتر در مورد شهدای اخیر می توانید به وبلاگ محفل شهدا :
مراجعه کنید . کلیپها و فیلمهای بسیار زیبایی در مورد این شهیدان بزرگوار نیز در این وبلاگ جمع آوری شده است .
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک :Gol:
بعد ار چند روز دوباره برای مرحله دوم عازم غرب کشور شدیم چند روزی را در عقبه برای هماهنگیهای آخر ماندیم و بعد به سمت منطقه حرکت کردیم. شب عملیات فرا میرسد اسمی از مجتبی بین بچه های تیم هجوم نیست مجتبی را برای کاری دیگر قرار است نگه دارند.
اما مجتبی با خودش قول و قرار دیگر داشت هرطور شده خودش را بین بچه ها جا داد نیرو ها از تاریکی شب استفاده کردند تا خود را به نقطه مورد نظر برسانند فرمانده (سردار شهید محمد جعفرخانی ) آخرین توجیهاتش را انجام داد و آماده درگیری می شوند...
یکی از بچه ها می گوید: متوجه مجتبی شدم که زخمی شده فوراً خودم را به کنارش رساندم در میان تیر و ترکش و سر و صدا و تاریکی شب تلاش می کردم که او را پانسمان کنم تا مانع از خونریزی اش شوم .
احساس کردم سینه اش جراحت عمیقی پیدا کرده دیگر کاری از دستم بر نمی آید نمیدانستم چکار کنم سرم را به صورتش نزدیک کردم تا بشنوم که زیر لب چه زمزمه می کند .
و مجتبی در آن لحظه به آرامی می گفت :یا علی ابن ابی طالب ...یا علی ابن ابی طالب
روحش شاد
قسمتی از خاطرات همرزم شهید در همایش شبی با مجتبی