ایا ائمه اهل سنت به اهلبیت ارادت داشتند؟
تبهای اولیه
اهلبیت(ع) در سخنان ائمه مذاهب چهارگانه
برای پاسخ به این سؤالات که بسیار مهم و ضروری نیز مینماید، باید لایههای پنهان و سطور کمرنگ تاریخ را به دقت و وسواس جستوجو نمود تا چهره مخفی این امامان مذاهب را که با اغراض سیاسی و اهداف اقتصادی پوشیده مانده، به طور واضح و آشکار ببینیم و آنگاه قضاوت کنیم.
نعمانبن ثابت (ابوحنیفه): پیشوای مذهب حنفی
نعمانبن ثابت، مشهور به ابوحنیفه، به سال 80ق در کوفه، به دنیا آمد و به سال 150ق در بغداد به دست منصور عباسی مسموم و کشته شد. وی 52سال در عصر امویها و 18سال در عصر عباسیها زیست. علاقه او به کسب علم و دانش او را واداشت تا در کنار تجارت به تحصیل و فراگیری علوم مختلف نزد استادان معروفی چون عاصمبن ابیالجنود، عطیة العرفی و حمادبن أبیسلیمان الاشعری بپردازد.[67]
در شخصیت ابوحنیفه دو نوع تحریف وارد شده است که این تحریفات یا از طرف دوستداران وی یا از جانب دشمنانش میباشد. احمد امین در ضحیالاسلام با بیان این مسئله مینویسد: طرفداران وی در شخصیت او چنان پیش رفتند که به جعل حدیث پرداخته و گفتند: از پیامبر(ص) نقل شده است که فرمودهاند: «در امت من مردی خواهد بود به نام نعمانبن ثابت با کنیه ابوحنیفه که خداوند سنت مرا در اسلام با او احیا میکند.»
و حتی بعضی از پیروانش ادعا کردند که تورات به ابوحنیفه بشارت داده است![68] در مقابل این احادیث جعلی روایات دیگری به شخصیت ابوحنیفه ضربه میزند تا او را در تاریخ بدنام و بیهویت سازد.[69]
ابوحنیفه یکی از آغازگران قیاس و استحسان است. در دوره او بحثهای کلامی داغی رواج یافت که به مشهور شدنش کمک شایانی نمود و نام او را پر آوازه ساخت.
ابوحنیفه و اهلبیت(ع)
یکی از ویژگیهای بارز در زندگی ابوحنیفه نوع برخورد و آرای وی درباره اهلبیت(ع) و امامان همعصر اوست. ابوحنیفه به گواه تاریخ خود اهلسنت، شاگرد با واسطه حضرت علی(ع) است[70] که در ادامه تحصیلاتش از محضر مبارک امام محمد باقر(ع) و امام صادق(ع) نیز کسب فیض نموده است، به گونهای که خود به کرات اعتراف میکند: «لولا السنتان لهلک النعمان؛[71] یعنی اگر آن دو سال شاگردی حضرت امام صادق(ع) نبود، نعمان هلاک میشد.»
در تاریخ زندگانی ابوحنیفه مواردی از طرفداری وی از اهلبیت(ع) را مییابیم که او را به شیعه اهلبیت بودن متهم میکند. از جمله آن موارد این است که او معتقد بود حضرت علی (ع) بر عثمان برتری دارد و خلافت از آن علی(ع) بوده است. همچنین در تمام جنگها حق با حضرت امیر(ع) بوده و دشمنانش حتی در جنگ جمل باغی و فاسق هستند. همینطور امام حسن(ع) را جانشین بر حق حضرت علی(ع) میدانست.[72] ابوحنیفه در زمان خلافت منصور عباسی با حاکمیت جور بنیالعباس بسیار مخالفت میکرد و از آنها بیزاری می جست تا جایی که به شورشهای علوی ضد عباسیها مانند زیدبن علی و نفس زکیه کمکهای مادی فراوانی کرد و از شهادت نفس زکیه همواره غمگین و ناراحت بود و اظهار تأسف می نمود.[73]
ابوحنیفه در سالیان آخرعمرش به دلیل روکردن منصب قضاوت از طرف منصور عباسی و تحریم کمکرسانی و یاری به دولت عباسی که نشانه تأثیر افکار حضرت امام صادق(ع) در این مورد است، به زندان افتاد و به سم کشته شد.[74]
از ابوحنیفه سخنانی در باب فضایل اهلبیت(ع) خصوصاً حضرت علی(ع) و امام صادق(ع) وارد شده که نشاندهنده علاقه وی به اهلبیت(ع)و ارادت خاص او به آنان است. از جمله از وی نقل میکنند که گفته است: «هو الامام علی(ع) احب الینا من عثمان» یا اینکه: «هیچ کس با علی جنگ ننمود مگر اینکه علی(ع)به برحق بودن اولی بوده است.»[75] همچنین وی از حضرت امام صادق(ع) بسیار پرسش مینمود و با احترام فراوان تنها با جمله، «جعلت فداک یابن رسولالله» ایشان را مخاطب قرار میداد.[76] همواره درباره ایشان میگفت: من دانشمندتر از جعفربن محمد(ع) ندیدهام.[77] این ارادت به اهلبیت(ع) تا جایی بود که گفته شد وقتی حضرت امام صادق(ع) ابوحنیفه را از قیاس کردن منع کرد، او از این کار دست کشید، اما مدرسه و شاگردان وی به قیاس ادامه دادند.[78]
این بررسی کوتاه به خوبی روشن میکند که منزلت اهلبیت(ع) نزد ابوحنیفه کاملاً مشخص و مقبول و پذیرفته شده بوده است و وی همواره در صدد اتباع و پیروی از ایشان بوده، اما شرایط سخت و ظلم و ستم امویها و بعد عباسیها مانع از ابراز عقیده وی و دیگر مردم گشته است. ابوزهره درباره تمایل ابوحنیفه به اهلبیت(ع) میگوید:
ان ابوحنیفه شیعی فی میوله و آرائه فی حکام عصره، ای انه یری الخلافة فی اولاد علی من فاطمة، و ان الخلفاء الذین عاصروه قد اغتصبوا الامر منهم و کانوا لهم ظالمین.[79]
مالکبن انس: پیشوای مذهب مالکی
ابوعبدالله مالکبن انسبن مالک به سال 93ق در مدینه به دنیا آمد و به سال 179ق وفات یافت. وی چهل سال با امویها و چهل و شش سال با عباسیها زندگی گذراند.[80] درباره شخصیت او نیز روایات نادرستی وجود دارد. مثلاً در تاریخ میخوانیم: در خواب از پیامبر اکرم(ص) پرسیده شد: بعد از شما از چه کسی باید مسائل خود را بپرسیم؟ فرمودند: از مالک.[81] بیاساس بودن چنین سخنانی برخواننده گرامی پوشیده نیست.
مالک و اهلبیت(ع)
زندگی مالکبن انس در تاریخ به دوگونه بوده است. در ابتدا مالک با خلفای جور سر ناسازگاری داشت و علیه آنان فتوا میداد که این امر به شلاق خوردن و زندانی شدنش انجامید. وی در جهت این مخالفتها با سیاست حاکمان، به علویها از جمله نفس زکیه یاری می رساند و دشمنی خود را آشکار مینمود.[82]
اما پس از مدتی روند مخالفتهای او تغییر نمود، افکارش درباره خلفای عباسی دگرگون شد و کمکم به دربار آنان وارد شد، به گونهای که منصور او را «رکن الاسلام» نامید و حج را با او بهجا میآورد.[83]
البته این تغییر سیاست بدون علت نیست. در بررسی اوضاع و احوال زمانه مالک به این مسئله برخورد میکنیم که بنیعباس نهایت دشمنی با اهلبیت(ع) و آزار و شکنجه طرفداران و دوستداران آنان را به کار میگرفتند و حقد و کینه خود را با تنگکردن زمینه به شیعیان و موالیان اهلبیت(ع) خالی مینمودند. بعید نیست مالک نیز از گزند آزارهای آنان در امان نبوده و مجبور به تغییر موضع و تقیه کردن شده است.[84] زیرا سخنانی از وی در تاریخ ثبت شده که با وجود کتمان شدید و فشار زیاد باز هم حب خود را به اهلبیت(ع) ظاهر کرده و زبان به مدح و بیان فضایل اخلاقی حضرت امام صادق(ع)گشوده است. از جمله سخنان وی این است که گفته است:
بر جعفربن محمد روزگار و زمانه مختلفی گذشته، اما ایشان را همواره بر سه چیز ثابت دیدم: یا نماز میگزارد یا روزه داشت یا قرآن قرائت مینمود.[85]
ندید چشمی، نشنید گوشی و نرسید بر عقل کسی که بشری از جعفربن محمد صادق(ع) عالمتر، عابدتر و پرهیزکارتر باشد.[86]
همواره جعفربن محمد(ع) را میدیدم که بسیار شوخ طبع، خوشرو و متبسم بودند. اگر نام مبارک حضرت پیامبر(ص) در محضرشان ذکر میشد رنگ از رخسارشان میپرید و هرگز ندیدم که نام پیامبر اکرم(ص)را بر زبان جاری سازند مگر اینکه بر وضو باشند. همواره او را در سه حال میدیدم: برپادارنده نماز، روزهدار و قاری قرآن. درباره آنچه به او مربوط نمیشد سخنی نمیفرمود و از عالمان و عابدانی بود که در برابر پروردگار خاشع و خاضع میباشند.[87]
محمدبن ادریس: پیشوای مذهب شافعی
یکی دیگر از امامان و پیشوایان اهلتسنن محدبن ادریس است. ولادت او به سال 150ق در شهر عزه و وفات او به سال 198ق در مصر بود. از آنجا که یکی از اجداد او به عبدالمطلب میرسد درباره او نیز غلو زیاد شده است.[88]
فرنی در همین زمینه سخنی دارد که میگوید: روزی پیامبر(ص)، را در خواب دیدم. پس درباره شافعی از ایشان پرسیدم. فرمود: «هرکس محبت مرا بخواهد، به محمدبن ادریس شافعی توجه کند. او از من است و من از او هستم.»[89]
اما او مردی باهوش، حافظ قرآن و ادیب بوده است. احمدبن حنبل درباره او میگوید: شافعی در چهار چیز فیلسوف است: در علم لغت، علم معانی و فقه. یکی از شاگردان مالک نیز بوده و مدتی را نزد وی تلمذ کرده است.[90]
شافعی و اهلبیت(ع)
شرح حال شافعی به خوبی بیانگر این است که وی بیشترین رابطه و علاقه را با اهلبیت(ع) داشت، به گونهای که همواره به او تهمت شیعه و رافضی بودن میزدند. او در زمانی که شیعه بودن مساوی با قتل و شکنجه بود، به صراحت به اهلبیت(ع) و خصوصاً حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) اظهار محبت و اطاعت مینمود و تاریخ را به حیرت وا میداشت.[91] تسلط وی بر ادبیات باعث شد که وی در مدح اهلبیت(ع) اشعار فروانی بسراید و احساسات و ارادت خود را به آنان در قالب ابیات بسیار زبیایی ماندگار سازد.
در اشعاری که او در منزلت اهلبیت(ع) دارد میخوانیم:[92]
یـا آلبیـت رسـولالله حبـکم
یکفیـکم مـن عظم الفخر انکم
فـرض من الله فی القرآن انزله
من لم یصل علیکم لا صلاة له
و در موالات و دوستی با اهلبیت(ع) سروده است:
اذا فی مجـلس ذکـروا عـلیاً
فاجزی بـعضهم ذکراً سواه
اذا ذکــرو عـلیا او بنیــه
و قال تجاوزا یا قوم عن ذا
برئت إلی المهیمن من اناس
عـلی آل الـرسول صــلاة
وسبـطیه و فـاطـمة الزکیة
فــایقـن انــــه سـلقلقیة
تشاغـل بـالـروایات العیة
فهذا من حدیث الرافضیة
یرون الرفض حب الفاطمیة
و لـعنته لتــلک الجـاهلیـة
آری، این جاذبه اهلبیت(ع) است که در هر برهه و زمان و مکانی، هر بشری را در هر سطح و مقامی و با هر اندیشه و مذهبی به سوی خود میکشاند و قلبها را به تسخیر خود در میآورد. این عشق اهلبیت(ع) است که دلها را همچون موم نرم و عقلها را واله و شیدای خود میسازد و در خود فرو میکشاند.
آیا این ستارگان پر نور جاوید را میتوان در پس ابرهای تیره و تار کینه و حسادت پنهان نمود و شعله پرفروغ آنان را در دلها خاموش ساخت؟ گذر تاریخ گواه است که هرگز حتی ذرهای از این عشق مقدس و الهی را نمیتوان کاست و خاموش کرد؛ همانگونه که وعده پروردگار نیز همین است: «یریدون أن یطفؤوا نور اللّه بأفواههم ویأبى اللّه إلاّ أن یتمّ نوره»[93]
احمدبن محمد: پیشوای مذهب حنبلی
احمدبن محمدبن حنبل، امام مذهب حنبلی، یکی از ائمه چهار مذهب است. اصل او از مرو است و به سال 164ق در بغداد چشم به جهان گشود و به سال 241ق چشم از جهان فرو بست. وی از همان کودکی به علم و یادگیری دانش علاقه وافری داشت و مسافرتهای زیادی نیز به جهات مختلف برای اندوختن و آموزش علم نمود. کتابهایی چون التاریخ، الناسخ و المنسوخ و فضائل الصحابة از تألیفات اوست.[94]
اما شخصیت وی نیز از تحریفات پیروان متعصب یا دشمن وی مصون نمانده است. از جمله تحریفاتی که درباره وی وجود دارد این است که گفته شده: «احمدبن حنبل امام مسلمانان و سید مؤمنان است، به واسطه او حیات و مرگ داریم و به وسیله او محشور میگردیم.»[95]
احمدبن حنبل و اهلبیت(ع)
احمدبن حنبل از همان ابتدای کار در زمان بنیعباس متهم به حمایت از علویها بود، به طوری که خانه او و برادرش همیشه در معرض بازرسی و جستوجو قرار میگرفت، زیرا وی شاگرد بسیاری از رجال شیعه مانند اسماعیلبن ابان ازدی بود.[96]
در زمان متوکل عباسی شیعیان وضع بسیار اسفبار و پرعذاب و شکنجهای را تحمل میکردند. تاریخ در این عرصه درباره افکار حنبل نیز دچار تناقض شده است. از یک طرف متوکل، احمدبن حنبل را به دوستی و نزدیکی خود میخواند، او را تکریم و احترام مینماید و اموال و ثروت فراوان به او میبخشد و از طرف دیگری ما «احمد» را طرفدار اهلبیت(ع) و علویها مییابیم.[97] در گفتوگویی از پسرش نقل شده که میگوید: از پدرم درباره خلفای پس از پیامبر(ص) پرسیدم. پس علیبن ابیطالب چگونه است؟ پاسخ گفت: پسرم، علیبن ابیطالب از اهلبیتی است که کسی با آنها قابل قیاس نیست.[98]
یا اینکه او درباره خلافت علی(ع) میگفت: خلافت زینت علی(ع) نیست، بلکه علی(ع) زینت خلافت است.[99] جالب اینکه وی عقیده بر لعن یزید نیز داشت و میگفت: «چگونه کسی را خداوند در سه آیه رعد، قتال و احزاب لعنت کرده، لعن ننمایم.»[100]
در کتاب مسند احمد نیز در فضایل اهلبیت(ع)، علی(ع) و آل ایشان روایتها و احادیثی را نقل میکند که نظیرش را هرگز در کتابهایی چون صحیح بخاری نمییابیم؛ آنهم در دورانی که علویها و دوستداران و پیروان آنان در شدیدترین شرایط مورد آزار و اذیت حکومت بنیعباس ودند
منابع:
67. البجنوردی، دائرةالمعارف الاسلامیة الکبری، مرکز دائرة المعارف الکبری، ط الاولی، ج4؛ ابنخلکان، وفیات الاعیان، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج5؛ الکنی و الالقاب، ج1، ص50.
68. احمد امین، ضحیالاسلام، دارالکتب العربی، بیروت، ط العاشرة، ص177؛ اسد حیدر، الامام الصادق والمذاهب الاربعة، دارالکتاب العربی، ط الثانیه، ج1، ص50.
69. اسد حیدر، الامام الصادق والمذاهب الاربعة، ج1، ص316؛ محمود ابورّیه، اضواء علی السنة المحمدیة، دارالکتاب الاسلامی، ص370.
70. همان.
71. همان، ج4، ص144.
72. دائرة المعارف الاسلامیة الکبری، ج4، ابوحنیفه؛ دعائمالاسلام، القاضی ابوحنیفة النعمان، ج1، ص22.
73. امام الصادق(ع) والمذاهب الأربعة، ج1، ص336، به نقل از المناقب للکردی، ج4، ص152و154.
74. همان، ج1، ص153؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، دارالکتاب العربی، بیروت، ج13، ص326 الی 330.
75. همان، ج4، ص177، به نقل از مناقب المکی، ج1، ص337.
76. همان، ج1، ص335.
77. همان، ج4، ص153.
78. همان، ج4، ص144.
79. همان، ج1، ص337 و ج4، ص153.
80. زرکلی، الاعلام، دارالعلم الملایین، بیروت، المراجعة، ج5، ص257؛ تاریخ دمشق، ج51، ص267؛ وفیات الاعیان، ج4، ص137.
81. امام الصادق(ع) والمذاهب الأربعة، ج1، ص518، به نقل از مناقب مالک رازی.
82. وفیات الاعیان، ابنخلکان، ج4، ص137.
83. امام الصادق(ع) والمذاهب الأربعة، ج1، ص528، به نقل از مناقب مالک رازی.
84. همان، ص522 و همان، ج4، ص376.
85. همان، ج4، ص371، به نقل از تهذیب التهذیب، ج2، ص104.
86. همان، به نقل از التوسل والوسیلة، ابنتیمیه، ص52.
87. همان، ص372، به نقل از مناقب الزواوی، ص33و34.
88. تاریخ بغداد، ج2، ص58 و60.
89. همان، ج2، ص69.
90. امام الصادق(ع) والمذاهب الأربعة، ج4، ص398 ـ 399.
91. استاد ابوزهره بر این مطلب صحه میگذارد و میگوید: الشافعی یعلن محبته لعلی(ع): الامام الصادق(ع) والمذاهب الأربعة، ج4، ص378.
92. ابنحجر هیثمی، الصواعق المحرقة، مکتبة القاهرة، ص133.
93. توبه:32.
94. زرکلی، الاعلام، ج1، ص203؛ البدایة والنهایة، ج12، ص3؛ المسند، احمدبن حنبل، ج1، ص5.
95. الامام الصادق(ع) والمذاهب الأربعة، ج4، ص184.
96. همان، ج4، ص200 و ص211.
97. همان، ج4، ص201 و 20 و ج2، ص430 و 433 و 484.
98. همان، ج4، 210، به نقل از مناقب، ص163.
99. همان.
100. همان، ج4، ص209.