بعضي لغات قراني

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بعضي لغات قراني

با سلام وعرض ادب

لطفا در باره بعضي لغات قراني ويا مواردي که کاربرد بيشتري دارد مانند ضالمين فاسقين ...

ويا ناکثين و مارقين و...

توضيح دهيد

mohammadsadegh1;231124 نوشت:
با سلام وعرض ادب

لطفا در باره بعضي لغات قراني ويا مواردي که کاربرد بيشتري دارد مانند ضالمين فاسقين ...
ويا ناکثين و مارقين و...
توضيح دهيد

با سلام

[=&quot]
[/]
أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو إضاعة الحقّ و عدم تأدية ما هو الحقّ، سواء كان في مورد نفسه أو غيره أو في حقوق اللّه المتعال، و بالنسبة الى ذوى العقلاء أو غيرهم، و في حقوق مادّيّة و معنويّة أو روحانيّة.
فالظلم في مورد النفس أعظم أنواع الظلم، فانّ مرجع جميعها الى هذا النوع، و هو التقصير في تأدية حقوق النفس و إضاعتها، و المنع عن سيره الى جهة الكمال، بالتعلّق بالأمور المادّيّة الدنيويّة.
كما في:
. الطَّلاقُ مَرَّتانِ .... تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ .... وَ لا تُمْسِكُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ- 2/ 231. يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ- 2/ 54. وَ ما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ- 29/ 40. وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ- 7/ 160. وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ- 39/ 69



فالظلم في مورد نفسه: هو تضييع الحدود و الحقوق الّتى يلزم رعايتها و إجرائها في حياته، حتّى يصل الى مرحلة النور و اللقاء فهذه الآيات الكريمة و نظائرها تدلّ على أنّ التعدّى و التقصير في إجراء الحدود و الأحكام

________________________________________

التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏7، ص: 172
***************************************************
ترجمه متن

معنای ظلم از بین بردن حق و عدم ادای آنچه را که بعنوان حق نامیده میشود است خواه اون مورد حق در مورد نفس انسان باشد خواه غیر نفس یا در مورد حقوق الهی حال به نسبت به صاحبان عقل باشد یا غیر صاحبان عقل که در تمامی این موارد شامل حقوق مادی و معنوی و روحانی خواهد شد

ظلم به نفس بالاترین انواع ظلم است که تمام ظلمها به همین مورد برگشت میکند و اون عبارت است از کوتاهی در مورد ادای حقوق نفسانی و ضایع کردن آن و مانع شدن نفس به سیر و سلوک به سمت کمال است بوسیله دل مشغول شدن به امور مادی دنیوی می باشد

سپس در این جا به چند مثال از آیات الهی اشاره میکند که در بالا مشاهده میفرمائید
سپس در ادامه میفرماید


پس ظلم در مورد نفس از بین بردن حدود و حقوقی است که ملزم به رعایت اونها و اجرای عملی آنها در طول حیاتمان داریم همان چیزهایی که ما را به مرحله نورانیت و لقاء پروردگار میرساند

این آیات و نظائر آنها دلالت بر تعدی و تجاوز و کم کاری در اجرای حدود الهی و احکام شرع مقدس دارند

mohammadsadegh1;231124 نوشت:
با سلام وعرض ادب
لطفا در باره بعضي لغات قراني ويا مواردي که کاربرد بيشتري دارد مانند ضالمين فاسقين ...
ويا ناکثين و مارقين و...
توضيح دهيد

أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو الخروج عن مقرّرات دينيّة أو عقليّة أو طبيعيّة لازمة. و من مصاديقه: خروج العبد، عن أمر الربّ، و عن طاعته، و عن الأحكام و المقرّرات الاسلاميّة، و عن المقرّرات الأخلاقيّة المسلّمة كالحسد و البخل و التكبّر و الطمع إذا كانت صريحة واضحة .

و يدلّ على ما ذكرنا من الأصل: قوله تعالى-. وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ لَفاسِقِينَ- 7/ 102. فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ- 57/ 26. إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ- 63/ 6. وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ- 2/ 26. مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ- 2/ 110

فانّ التعهّد و الالتزام على مقرّرات لازمة، نعم إنّ الفسق لا يجتمع مع التعهّد و الايمان و الاهتداء، كما أنّ ظهور الفسق يكشف عن نقض التعهّد و الايمان و عن انتفاء إختيار الهداية و التوفيق و هداية اللَّه عزّ و جلّ.
فظهر أنّ الفسق بمناسبة الخروج عن المقرّرات الإلهيّة و نقض التعهّدات الايمانيّة: يوجب نقض العهود من جانب اللَّه عزّ و جلّ.

_________________________________________
التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏9، ص: 90

************************************************
اصل معنای فاسقین که مشتق از فسق می باشد یعنی خروج از مقررات دینی یا عقلی یا خروج از مقررات طبیعی لازم و از مصادیق فسق خارج شدن عبد از اوامر و اطاعت پروردگار هست و همچنین خروج از مقررات احکام و مسائل اسلام و همچنین خروج از مسائل اخلاقی مسلم مانند حسد ، بخل ، تکبر و طمع اگر بصورت صریح و واضح نمایان شود نیز از مصادیق فسق بشمار می آید
در ادامه مصنف برای مواردی که ذکر فرمودند مثالهای را از قرآن ذکر میفرمایند که در بالا مشاهده میفرمائید
در ادامه نیز میفرماید بدرستیکه تعهد و التزام به مقررات شرع مقدس لازمه دین داری می باشد و فسق با تعهد به ایمان و هدایت پذیری جمع نخواهد گردید
در ادامه برای وضوح بیشتر معنای فسق میفرماید ظاهرا فسق بخاطر خارج کردن انسان از مقررات الهی و نقص تعهدات ایمانی باعث نقض عهد از طرف خداوند متعال نیز خواهد گردید

mohammadsadegh1;231124 نوشت:
با سلام وعرض ادب
لطفا در باره بعضي لغات قراني ويا مواردي که کاربرد بيشتري دارد مانند ضالمين فاسقين ...
ويا ناکثين و مارقين و...
توضيح دهيد

مكث:
ماندن. توقف. اقامت.
راغب ثبات مع الانتظار گفته است فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ نمل: 22. هدهد كمى درنگ كرد پس آمد و گفت: دانستم آنچه را كه ندانسته‏ اى.
فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً طه: 10. باهلش گفت درنگ كنيد من آتشى ديدم ... معنى انتظار در «امْكُثُوا» كاملا روشن است.

وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ رعد: 17. امّا آنچه بمردم مفيد است در زمين می ‏ماند اين ظاهرا از آنجهت است كه مردم در حفظ و نگهدارى چيز مفيد ميكوشند، بنظر ميايد منظور آنست كه اشياء مفيد و حق قابل بقا است همينطور است دين حقّ و غيره.
أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً. ماكِثِينَ فِيهِ أَبَداً كهف: 3 و 4. ضمير «فِيهِ» باجر راجع است يعنى در آن مزد و بهشت ماندگار هستند.
(مُكْث) وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلًا اسراء:
106. مكث (بر وزن قفل) بمعنى تدريج، انتظار و تأنّى است. يعنى قرآن را بتدريج نازل كرديم تا آن را بر مردم بتدريج و تأنّى بخوانى و بر حسب احتياج و مقتضى آنرا نازل كرديم.

__________________________
قاموس قرآن، ج‏6، ص: 265

مكث: المُكْثُ: الأَناةُ و اللَّبَثُ و الانتظار مَكَثَ يَمْكُثُ، و مَكُثَ مَكْثاً و مُكْثاً و مُكوثاً و مَكاثاً و مَكاثةً و مِكِّيثَى عن كراع و اللحياني، يمدّ و يقصر. و تَمَكَّثَ: مَكَثَ. و المَكِيثُ: الرَّزينُ الذي لا يَعْجَل في أَمره، و هم المُكَثاءُ و المَكِيثون، و رجل مَكِيثٌ أَي رَزِينٌ قال أَبو المُثَلَّمِ يعاتب صخراً:
أَ نَسْلَ بَني شِعارَةَ، مَن لِصَخْرٍ؟ فإِنِّي عن تَقَفُّرِكم مَكِيثُ‏
قوله: عن تَقَفُّرِكم أَي عن أَن أَقتفي آثاركم، و يروى عن تفقركم أَي أَن أَعْمَلَ بكم فاقِرَةً. و الماكِثُ: المُنْتَظِرُ، و إِن لم يكن مَكِيثاً في الرَّزانة. و قول الله عز و جل: فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ قال الفراء: قرأَها الناس بالضم، و قرأَها عاصم بالفتح: فمَكَثَ و معنى غيرَ بعيدٍ أَي غيرَ طويل، من الإِقامة. قال أَبو منصور: اللغة العالية مَكُثَ، و هو نادر و مَكَثَ جائزة و هو القياس. قال: و تَمَكَّثَ إِذا انتَظَر أَمْراً و أَقام عليه، فهو مُتَمَكِّثٌ منتظِر. و تَمَكَّثَ: تَلَبَّث. و المُكْثُ: الإِقامةُ مع الانتظار و التَّلَبُّث في المكان، و الاسم المُكْث و المِكْثُ، بضم الميم و كسرها. و المِكِّيثَى مثل الخِصِّيصَى: المُكْثُ.
و سار الرجلُ مُتَمَكِّثاً أَي مُتَلَوِّماً. و في الحديث‏
أَنه توضَّأَ وضوءاً مَكِيثاً
أَي بطيئاً مُتأَنّياً غيرَ مستعجل. و رجل مَكِيثٌ: ماكِث. و المَكيثُ أَيضاً: المُقيم الثابت قال كثير:
و عَرَّسَ بالسَّكرانِ يَومَين، و ارتكَى يَجرُّ، كما جَرَّ المَكِيثُ المُسافر

__________________________________
لسان العرب، ج‏2، ص: 192


واژه مارقین در قرآن وجود ندارد

با سلام
و با تشکر از جناب رحیق مختوم

درباره برخی واِژه های قرآنی توضیحاتی در لینک زیر داده شده است و در آینده نیز ادامه دارد:
http://www.askdin.com/thread17736.html

ظلم: ستم

اصل آن بمعنى ناقص كردن حق و يا گذاشتن شى‏ء در غير موضع خويش است «كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً» كهف: 33. هر دو باغ ميوه خود را داد و از آن چيزى كم نكرد.

طبرسى ذيل آيه 35 بقره فرموده: اصل ظلم كم كردن حق است خدا فرموده «كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً» يعنى ناقص نكرد و بقولى اصل آن وضع شى‏ء در غير موضعش است «من اشبه اباه فما ظلم» هر كه بپدرش شبيه باشد شباهت را در غير محلش نگذاشته آنگاه فرموده: هر دو معنى مطّرد و معمول است.

در صحاح و قاموس آمده: «الظّلم وضع الشّى‏ء فى غير موضعه». در نهايه گفته: «اصل الظّلم الجور و مجاوزة الحدّ».

راغب گويد: «الظّلم عند اهل اللّغة و كثير من العلماء وضع الشّى‏ء فى غير موضعه ... و الظّلم يقال فى مجاوزة الحقّ ...».(رک:قاموس قرآن، ج‏4، ص: 270)

وی در ادامه می نویسد:

اوّل- ظلم ميان انسان و خداى تعالى و بزرگترين آن كفر و شرك و نفاق است و لذا گفت: (إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ- 13/ لقمان) و مقصود همان است كه در آيات: (أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ- 18/ هود) (وَ الظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً- 31/ انسان) و در آيات زياد ديگر آمده است و گفت: (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ- 32/ زمر) (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً- 21/ انعام)

دوّم ظلمى كه ميان انسان و مردم است كه در آيه: (وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ- 40/ شورى) «1» به آن اشاره شده تا آنجا كه مى‏ گويد: (إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ- 40/ شورى). (إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ- 42/ شورى)
(وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً- 33/ اسراء).

سوّم- ظلم ميان انسان و نفس خويش كه در آيه: (فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ- 32/ فاطر) به آن مقصود اشاره شده و در آيات:
(َظلمْتُ نَفْسِي‏- 44/ نمل) (إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ- 64/ نساء) و آيه: (فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ- 35/ بقره) يعنى از ظالمين و ستم كنندگان به نفس خويش مى‏ شويد. و آيه: (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ- 231/ بقره).

تمام اين سه گونه «ظلم» كه ذكر شد در حقيقت «ظلم به نفس» است زيرا در همان آغاز كه كسى همّت به ظلم مى‏ گمارد يعنى: (شرك و كفر و نفاق ورزيدن يا به حقّ مردم تجاوز كردن و يا در همسرى با همسر ستم كردن) انسان به خودش ستم مى‏كند پس ظالم آغاز كننده ستم از نفس خويش است و لذا خداى تعالى در موارد زياد ديگر گفت:
(ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ‏- 33/ نحل) (وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ- 57/ بقره)(رک:ترجمه مفردات، ج‏2، ص: 530)

فسق: (بر وزن قشر) خروج از حق

اهل لغت گفته‏ اند: «فسقت الرّطبة عن قشرها» خرما از غلاف خود خارج شد بتصريح راغب فسق شرعى از همين ريشه است در مصباح و اقرب گفته بقولى آن بمعنى خروج شى‏ء از شى‏ء على وجه الفساد است.

پس فسق و فسوق خروج از حق است چنانكه درباره ابليس فرموده:
كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ كهف: 50. يعنى او از جنّ بود و از دستور خدايش خارج شد و اطاعت نكرد.

كافر فاسق است كه بالتّمام از شرع خارج شده و گناهكار فاسق است كه بنسبت گناه از شرع و حق كنار رفته است. وَ لا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ انعام:
121. از آنچه نام خدا در وقت ذبح آن ذكر نشده نخوريد خوردن آن فسق و خروج از شرع است(رک:قاموس قرآن، ج‏5، ص: 176)

راغب در مفردات می نویسد:

فسق اعم از كفر و فراگيرتر از آن است و به كم و زياد گناهان هر دو واقع ميشود ولى بطورى كه معمول است فسق در گناهان زياد بيشتر بكار ميرود و در موارد زيادى كه كلمه فاسق بكار ميرود منظور كسى است كه نخست انجام دادن‏
حكم شرع را ملتزم شده و به آن اعتراف و اقرار كرده، و سپس تمام احكام يا بعض از آنها را تباه مى‏كند و به الزام و اقرار خويش وفا نمى‏ كند.
ولى هر گاه به كافر اصلى و واقعى- فاسق- گفته شود براى اينستكه به حكمى كه عقل و خرد آنرا الزام مى‏كند و يا فطرت بر آن حكم مى‏كند وفا ننموده و آن را تباه مى‏كند، مثل آيات زير:
فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ (50 كهف).
فَفَسَقُوا فِيها (16 اسراء).( ترجمه مفردات، ج‏3، ص: 59)


نكث:شكستن.

و آن نظير نقض است. در مجمع آنرا نقض عهد گفته عهديكه لازم الوفاء است راغب استعمال آنرا در نقض عهد استعاره ميداند. در قرآن مجيد همه جا در نقض عهد آمده مگر در «أَنْكاثاً» كه خواهد آمد

فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى‏ نَفْسِهِ فتح: 10. هر كه پيمان شكند بضرر خويش شكسته است. أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ ... توبه: 13. آيا نميجنگيد با گروهيكه پيمانهاى خويش را شكسته‏ اند؟! (انكاثا:) وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً نحل: 92.

نكث (بكسر- ن) چيزى است كه پس از تابيده شدن باز شده باشد ريسمان باشد يا بافته جمع آن انكاث است باز شده‏ ها، تكّه تكّه‏ ها نصب انكاثا يا بجهت معناى مصدرى است و بجاى «نقضت أنقاضا» ميباشد و يا تقدير آن «جعلته أنكاثا» است يعنى نباشيد مانند آن زن كه رشته را بعد از تابيدن شكست و تكّه‏ ها كرد.(قاموس قرآن، ج‏7، ص: 107)

واژه های ناکثین و مارقین در قرآن نیامده است.

موضوع قفل شده است