حمران بن اعين شيبانى کیست؟

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
حمران بن اعين شيبانى کیست؟

ششم حمران بن اعين شيبانى

برادر زراره است كه از حواريين حضرت امام محمدباقر عليه السلام و امام جعفر صادق عليه السلام به شمار رفته و حضرت باقر عليه السلام به او فرموده كه تو از شيعه مايى در دنيا و آخرت . (158)

و حضرت صادق عليه السلام بعد از موت او فرموده : ماتَ وَاللّهِ مُؤ مِنا؛ به خدا قسم ! به حالت ايمان از دنيا رفت .(159)
و وقتى به حضرت صادق عليه السلام عرض كرد: ما شيعيان چه مقدار كم مى باشيم ( لَوِاجْتَمَعْنا عَلى شاةٍ ما اَفَنَيْناهاَ، )
فرمود: مى خواهيد من عجيبتر از اين شما را خبر دهم ؟
گفتم : بلى ،
فرمود: مهاجر و انصار رفتند و اشاره به دست خود فرمود مگر سه نفر،
و مراد آن حضرت از اين سه نفر: سلمان ، ابوذر، مقداد است ، چنانچه در روايت باقرى است :
( اِرتَدَّ النّاسُ اِلاّ ثَلثَةٌ: سَلْمانُ وَ اَبُوذَرٍ وَ الْمِقدادُ، قال الرّاوى فَقُلْتُ: عَمّارُ! ) قالَ عليه السلام : ( كانَ حاصَ حَيْصَةً ثُمَّ رَجَعَ ثُمَّ ) قال عليه السلام : ( اَنْ اَرَدْتَ الَّذى لَمْ يَشُكَّ وَ لَمْ يَدْخُلْهُ شَى ءٌ فَالْمِقْدادُ. ) (160)

و وارد شده كه وقتى زراره در ايام جوانى كه هنوز مو بر صورتش نروييده بود به حجاز رفت و در منى خيمه حضرت باقر عليه السلام را يافت به آن خيمه داخل شد، گفت چون داخل شدم ديدم جماعتى دور خيمه نشسته اند و صدر مجلس را خالى گذاشتهاند و كسى در آنجا نيست و مردى هم در گوشه اى نشسته حجامت مى كند، با خودم گفتم كه بايد حضرت باقر عليه السلام همين شخص باشد، به جانب آن جناب رفتم و سلام كردم و جواب فرمود،
مقابل رويش نشست و حجّام هم پشت سرش بود، فرمود: از اولاد اعين مى باشى ؟ گفتم : بلى ،
من زراره پسر اعين مى باشم ، فرمود: تو را به شباهت شناختم پس فرمود: آيا حمران به حج آمده ؟
گفتم : هرگز، هرگاه او را ملاقات كنى سلام مرا به او برسان و بگو به چه جهت حكم بن عتيبه را از جانب من حديث كردى كه ( اِنَّ الاَوْصياءَ مُحَدِّثُونَ حَكَم ) و اشباه او را به مثل اين حديث خبر مده ، زراره گفت حمد كردم خدا را و ثنا گفتم او را الخ .(161)

و در روايت ديگر است كه حضرت صادق عليه السلام احوال حمران را از بكير بن اعين پرسيد، بكير گفت كه امسال حج نيامده با آنكه شوق شديدى داشت كه خدمت شما برسد و لكن سلام بر شما رسانيده ،
حضرت فرمود: بر تو و بر او سلام باد! حمران مؤ من است از اهل جنت كه مرتاب نخواهد شد هرگز نه به خدا نه به خدا، خبر مده او را.(162) و روايت شده كه اسمش در كتاب اصحاب يمين است .

و روايت شده كه موالى حضرت صادق عليه السلام نزد آن حضرت مناظره مى نمودند و حمران ساكت بود حضرت فرمود به او كه اى حمران !
چرا تو ساكتى تكلم نمى كنى ؟ گفت : اى آقاى من ! من قسم خورده ام كه تلكم نكنم در مجلسى كه شما در آنجا باشيد،
فرمود: من اذن دادم تو را در كلام ، تكلم كن .(163)
و يونس بن يعقوب گفته كه حمران علم كلام را نيكو مى دانست .
و حضرت صادق عليه السلام آن مرد شامى را كه به جهت مناظره آمده بود حواله داد به حمران ،
آن مرد شامى گفت : من به جهت مناظره با تو آمده ام نه حمران ، فرمود: اگر غلبه كردى به حمران بر من غلبه كرده اى ، پس آن مرد سؤ ال كرد و حمران جواب داد چندانكه آن مرد خسته و ملول شد، حضرت به وى فرمود: اى شامى ! حمران را چگونه ديدى ؟
گفت : حاذق است (164) ، از هرچه سؤ ال كردم از او، مرا جواب داد. (165) و بالجمله ؛ روايات در مدح او بسيار است .
و حسن بن على بن يقطين از مشايخ خود روايت كرده كه حمران و زراره و عبدالملك و بكير و عبدالرحمان اولاد اعين ، تمامى مستقيم بودند و چهار نفر ايشان در زمان حضرت صادق عليه السلام وفات كردند و از اصحاب حضرت صادق عليه السلام بودند، و زراره تا زمان حضرت كاظم عليه السلام بود و ملاقات كرد آنچه ملاقات كرد.(166)
و گفته شده كه حمران از تابعين محسوب مى شود به جهت آنكه او از ابوالطفيل عامر بن واصله روايت مى كند و او آخر كسى است از اصحاب حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم كه وفات كرده .(167)
مؤ لف گويد: كه حمران از عبيداللّه بن عمر كه اهل سنت او را از اصحاب شمرده اند نيز روايت كرده .
شيخ طبرسى در ( مجمع البيان ) در سوره مزمّل بعد از اين آيه شريفه ( اِنَّ لَدَيْنا اَنْكالا وَ حَجيمَا وَ طَعامَا ذا غُصَّةٍ ) ،
فرموده : و روايت شده از حمران بن اعين از عبيداللّه بن عمر كه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم شنيد كه شخصى اين آيات را قرائت كرد، حضرت از شنيدن آن غش ‍ كرد.(168)
و روايت است كه حمران هرگاه با اصحاب مى نشست پيوسته با ايشان از آل محمّد عليهم السلام روايت مى كرد، پس هرگاه ايشان از غير آل محمّد چيزى مى گفتند ايشان را رد مى كرد به همان حديث از اهل بيت عليهم السلام تا سه دفعه چنين مى كرد اگر به همان حال باقى مى ماندند بر مى خاست و مى رفت . (169)

مؤ لف گويد: كه قريب به همين از سيد حميرى نقل شده از بعضى از اهل فضل كه گفت : در نزد ابوعمرو علاء نشسته بوديم و مشغول مذاكره بوديم كه سيد حمير وارد شد و نشست و ما مشغول شديم به ذكر زرع و نخل يك ساعتى ، سيد برخاست ما گفتيم : اى ابوهاشم ! براى چه برخاستى ؟ گفت :
اِنّى لاَكْرَهُ اَنْ اُطيلَ بِمَجْلِسٍ
لاذِكْرَ فيهِ لا لِ مُحَمّدٍ
لا ذِكْرَ فِيهِ لاَحْمَدَ وَ وَصِيِّهِ
وَ بَنيِه ذلِكَ مَجْلِسٌ قَصْفٌ رَدٍ
اِنَّ الَّذى يَنْساهُمُ فى مَجْلِسٍ
حَتّى يُفارِقَهُ لِغَيْرُ مُسَدَّدٍ(170)
و پسران حمران و حمزه و محمّد و عقبه تمامى از اهل حديث اند.

______________________
158- ( رجال كشّى ) 1/414.
159- ( رجال علامه حلى ) ص 63.
160- ( رجال كشى ) 1/47.
161- ( رجال كشى ) 1/414.
162- همان ماءخذ ص 415.
163- ( بحارالانوار ) 66/3.
164- ( بحارالانوار ) 23/9.
165-( بحارالانوار ) 47/407.
166- ( رجال كشى ) 1/328.
167- ر.ك : ( مجالس المؤ منين ) 1/347.
168- ( مجمع البيان ) 5/380.
169- ( مجالس المؤ منين ) 1/347.
170- ( الا غانى ) ابوالفرج اصفهانى 7/286.