سلیمان و هدهد(كارشناس:ياسين)
تبهای اولیه
سوره نمل
20 - و تفقد الطیر فقال ما لی لا اری الهدهد ام کان من الغائبین
21 - لاعذبنه عذابا شدیدا او لاذبحنه او لیاتینی بسلطان مبین
..........
20 - و سلیمان (از میان سپاه خود) جویای حال مرغان شد (هدهد را در مجمع مرغان نیافت، به رئیس مرغان) گفت: هدهد کجا شد که به حضور نمیبینمش؟بلکه (بیاجازه من) غیبت کرده است؟
21 - (چنانچه بدون عذر بی رخصت غایب شده) همانا او را به عذابی سخت معذب گردانم یا آنکه سرش از تن جدا کنم یا که (برای غیبتش) دلیلی روشن (و عذری صحیح) بیاورد.
22 - پس از اندک مکثی هدهد حاضر شد و گفت: من به چیزی که تو از آن (در جهان) آگاه نشدهای خبر یافتم و از ملک سبا تو را خبری راست و مهم آوردم.
حضرت سلیمان چگونه پیامبر بوده که نتوانسته خشم خود را کنترل کند همین که هدهد را ندید گفت اگر بیاید میکشمش(ذبحش می کنم)
با سلام
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ (21):قطعاً او را به عذابى سخت عذاب مىكنم يا سرش را مىبرم مگر آنكه دليلى روشن براى من بياورد. (21)
حضرت سليمان چنانكه آيه مورد بحث مىفرمايد سه تصميم براى اينكه هدهد بىاجازه آن بزرگوار، غائب شده بود گرفته بود.
يكى اينكه: همانگونه كه در جمله مورد بحث خوانديم فرمود: هر گاه آمد حتما او را عذاب مىنمايم. و يا اينكه: وى را ذبح مىكنم! (أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ) و يا اينكه: اگر هدهد براى غائب بود خويشتن يك عذر موجه و دليل آشكار برايم بياورد در امان باشد (أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ).
و شايد حضرت سليمان عليه السّلام اين سختگيرىها را بدين منظور مىكرد كه ديگر افراد آرتش آن بزرگوار كه هدهد نيز يكى از آنها بود حتى براى يك لحظه از انجام وظيفه خويشتن غفلت ننمايند و غيبت هدهد روى بقيه پرندگان اثر نگذارد.
سلام
حضرت سلیمان چگونه پیامبر بوده که نتوانسته خشم خود را کنترل کند همین که هدهد را ندید گفت اگر بیاید میکشمش(ذبحش می کنم)
دوست عزیز باید دید این خشم برای چه بوده است
اگر یک موجودی که مهم است حضورش در محضر سلیمان(ع) بدون دلیل باشد
و ناگهانی و بدون خبر خوب خشمگین شدن غیر منطقی و مزموم است؟
یا نه درست است
و حرف شما می توانست صحیح باشد در صورتی که 3 تصمیم اتخاذ نشده باشد
که سه تصمیم نشان از منطقی بودن و تفکر در خشم است که همان کنترل و بر صراط حق بودن است
این طور نیست؟:Gol:
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ (21):قطعاً او را به عذابى سخت عذاب مىكنم يا سرش را مىبرم مگر آنكه دليلى روشن براى من بياورد. (21) حضرت سليمان چنانكه آيه مورد بحث مىفرمايد سه تصميم براى اينكه هدهد بىاجازه آن بزرگوار، غائب شده بود گرفته بود. يكى اينكه: همانگونه كه در جمله مورد بحث خوانديم فرمود: هر گاه آمد حتما او را عذاب مىنمايم. و يا اينكه: وى را ذبح مىكنم! (أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ) و يا اينكه: اگر هدهد براى غائب بود خويشتن يك عذر موجه و دليل آشكار برايم بياورد در امان باشد (أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ). و شايد حضرت سليمان عليه السّلام اين سختگيرىها را بدين منظور مىكرد كه ديگر افراد آرتش آن بزرگوار كه هدهد نيز يكى از آنها بود حتى براى يك لحظه از انجام وظيفه خويشتن غفلت ننمايند و غيبت هدهد روى بقيه پرندگان اثر نگذارد.
سلام
ممنون از پاسخ تان ولی به نظر می رسه تنها راه مدیریت و بر خورد قاطع خشونت نباشد
ما چنین برخوردی یا نمونه این را نسبت به سربازان نمی ببینیم
حتی در زمان جنگ از فرمانده یه گروهان هم نمی بینیم
از پیام سعه صدر بیشتری توقع می رود
مگر سعه صدر مهم ترین ابزار ریاست نیست؟
سلام
ممنون از پاسخ تان ولی به نظر می رسه تنها راه مدیریت و بر خورد قاطع خشونت نباشد
ما چنین برخوردی یا نمونه این را نسبت به سربازان نمی ببینیم
حتی در زمان جنگ از فرمانده یه گروهان هم نمی بینیم
از پیام سعه صدر بیشتری توقع می رود
مگر سعه صدر مهم ترین ابزار ریاست نیست؟
با سلام مجدد
بله تنها راه مدیریت،خشونت نیست و سعه صدر نیز لازم است اما هر کدام در جای خود.
درباره سعه صدر سلیمان بهتر است به ادامه همین آیات توجه کنید:
فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ (22):پس ديرى نپاييد كه [هدهد آمد و] گفت: «از چيزى آگاهى يافتم كه از آن آگاهى نيافتهاى، و براى تو از «سبا» گزارشى درست آوردهام. (22)...
قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ (27): (سليمان) گفت: «ما تحقيق مىكنيم ببينيم راست گفتى يا از دروغگويان هستى؟ (27)
«سلیمان نشان داد كه حتى در برابر پرنده ضعيفى تسليم دليل و منطق است و هرگز تكيه بر قدرت و تواناييش نمىكند.قابل توجه اينكه: لشكريان سليمان و حتى پرندگانى كه مطيع فرمان او بودند آن قدر عدالت سليمان به آنها آزادى و امنيت و جسارت داده بود، كه هدهد بدون ترس بى پرده و با صراحت به او مىگويد:" من به چيزى آگاهى يافتم كه تو از آن آگاه نيستى".
بر خورد او با سليمان، همچون برخورد درباريان چاپلوس با سلاطين جبار نبود، كه براى بيان يك واقعيت، نخست مدتى تملق مىگويند، و خود را ذره ناچيزى قلمداد كرده سپس به خاك پاى ملوكانه، مطلب خود را در لابلاى صد گونه چاپلوسى عرضه مىدارند و هرگز در سخنان خود صراحت به خرج نمىدهند و هميشه از كنايههاى نازكتر از گل استفاده مىكنند، مبادا گرد و غبارى بر قلب سلطان بنشيند! آرى هدهد با صراحت گفت: غيبت من بى دليل نبوده، خبر مهمى آوردهام كه تو از آن با خبر نيستى! ضمنا اين تعبير درس بزرگى است براى همگان كه ممكن است موجود كوچكى چون هدهد مطلبى بداند كه داناترين انسانهاى عصر خويش از آن بيخبر باشد تا آدمى به علم و دانش خود مغرور نگردد، هر چند سليمان باشد و با علم وسيع نبوت.(تفسير نمونه، ج15، ص: 443)
خوب است که برای استفاده و تدبر بیشتر در این آیات،پیامهای این آیات را ذکر کنیم:
پيامها:
1 تفقّد از زيردست، بازديد از كار آنان و جستوجو از احوالشان، از اصول اسلامى، اخلاقى، اجتماعى، تربيتى و مديريّتى است. «تَفَقَّدَ» 2 مسايل بزرگ، شما را از مسايل كوچك باز ندارد. «تَفَقَّدَ الطَّيْرَ» 3 زود قضاوت نكرده و نيروهاى تحت امر خود را متهم نكنيم شايد مشكلى در
ميان باشد كه ندانيم. «ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ» 4 تيزبينى و دقّت و تسلّط، شرط لازم براى رهبرى است. «ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ» 5 حاكم و قاضى بايد شرايط خاصّى داشته باشد از جمله:
الف: محبّت و دقّت. «تَفَقَّدَ الطَّيْرَ» ب: تواضع. «ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ» ج: صلابت در برابر متخلّف. «لَأُعَذِّبَنَّهُ أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ» د: فرصت دادن به متهم. «لَيَأْتِيَنِّي» 6 نظارت دقيق بر حضور و غياب نيروها، در كارهاى تشكيلاتى يك ضرورت است، همان گونه كه تخلّف بىدليل از مقررات و ترك كردن پست خود، گناه نابخشودنى است. «أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ»
7 تنبيه حيوان متخلف، مانعى ندارد. «لَأُعَذِّبَنَّهُ» 8 حيوان، تنبيه را درك مىكند. «لَأُعَذِّبَنَّهُ» 9 وقتى كه غيبت از سوى يك پرنده اين همه تهديد لازم داشته باشد، پس ما با آن همه غيبتها و عدم حضورها چه تكليفى داريم؟ «لَأُعَذِّبَنَّهُ» 10 انبيا، هم قانون مىآورند و هم اجرا مىكنند. «لَأُعَذِّبَنَّهُ»
11 براى مجازات متخلفان، بايد كيفرهاى متعدّدى قرار داد تا در اجراى قانون، به بن بست نرسيم. «لَأُعَذِّبَنَّهُ أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ» 12 قاطعيّت و عذرپذيرى، همراه يكديگر لازم است. «لَأُعَذِّبَنَّهُ لَيَأْتِيَنِّي» 13 در مديريّت و تشكيلات، سهلانگارى ممنوع. «لَأُعَذِّبَنَّهُ لَأَذْبَحَنَّهُ لَيَأْتِيَنِّي» (وجود حرف «لام» در سه جمله، نشانهى قاطعيّت است)
14 براى حفظ نظام و گرفتن زهر چشم از متخلّفان، مانعى ندارد كه براى يك تخلّف كوچك، جريمهى سنگينى قرار دهيم. «عَذاباً شَدِيداً» 15 راه دفاع را به روى متهم نبنديد. «أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ» 16 حيوانات، شعورى دارند كه مىتوانند براى كارهاى خود استدلال و توجي داشته باشند. «لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ»
17 با وجود منطق و استدلال، حتّى سليمان در برابر هدهد تسليم مىشود. «لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ» 18 در يك تشكيلات، براى هر كار و مأموريّتى، حكم و مجوزى لازم است. «بِسُلْطانٍ مُبِينٍ» 19 آن را كه حساب پاك است، از محاسبه چه باك است. «فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ» 20 حيوان مىتواند به چيزى برسد كه انسان نرسيده باشد. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ» 21 سير و سياحت، كليد كسب اطلاعات جديد است. «احط» 22 آزادى بيان، يكى از ويژگىهاى حكومت صالحان است. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ» 23 علم و دانايى، به سن و جنس و شكل ربطى ندارد. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ»
24 انبيا نيز تحت تربيت الهى هستند. سليمانى كه مىگفت: «أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» به من همه چيز داده شده، پرندهاى به او مىگويد: من چيزى مىدانم كه تو هم نمىدانى. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ»
25 در حكومت انبيا، تملّق و ترس وجود ندارد. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ» 26 بزرگان و مسئولان حكومت نبايد منبع اطلاعات خود را در افراد يا گروههاى خاصّى منحصر كنند. (هدهد براى سلطان گزارش دارد) «أَحَطْتُ جِئْتُكَ» 27 در گزارشها، اخبار قطعى و تأييد شده را بگوييد. «بِنَبَإٍ يَقِينٍ» 28 وجود افراد يا سازمانى براى خبرگيرى از خارج از منطقهى حكومتى لازم است. (البتّه نه براى جاسوسى، بلكه براى دعوت و ارشاد يا آمادگى دفاعى) «مِنْ سَبَإٍ» 29 آنچه در خبر مهم است، قطعى بودن آن است خبرنگار بزرگ باشد يا كوچك، انسان باشد يا حيوان. «بِنَبَإٍ يَقِينٍ» 30 مسئولان حكومت، تنها بر خبرهاى قطعى تكيه كنند. «بِنَبَإٍ يَقِينٍ»( تفسير نور، ج8، ص: 409)
لشكريان سليمان، از جنّ و انس و پرندگان، نزد او جمع شدند آن قدر زياد بودند كه بايد توقّف مىكردند تا به هم ملحق شوند! (سوره نمل،آیه17)
ادامه دارد
:Gol::Gol: