جمع بندی رابطه با خدای ناشناخته

تب‌های اولیه

103 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
رابطه با خدای ناشناخته

سلام

چگونه میتوان با خدایی که انسان وار نیست و اورا نمیشناسیم رابطه داشت؟
همه ما اکثرا وقتی دعا میکنیم خدا را مثل یک شخص در نظر میگیریم و در این حالت فقط میتوانیم با او صحبت کنیم
اما وقتی که مانند یک شخص پاسخ ما را نمیدهد و به کارمان رسیدگی نمیکند و از طرفی وقتی که پی میبریم او شخص نیست و اصلا انسان وار نیست این رابطه با ابهام و سردی روبرو میشود

دین اسلام چه پاسخی به این سوال دارد؟

باتشکر


با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد عامل

سلام علیکم و رحمه الله

ملاali;772309 نوشت:
چگونه میتوان با خدایی که انسان وار نیست و اورا نمیشناسیم رابطه داشت؟
همه ما اکثرا وقتی دعا میکنیم خدا را مثل یک شخص در نظر میگیریم و در این حالت فقط میتوانیم با او صحبت کنیم
اما وقتی که مانند یک شخص پاسخ ما را نمیدهد و به کارمان رسیدگی نمیکند و از طرفی وقتی که پی میبریم او شخص نیست و اصلا انسان وار نیست این رابطه با ابهام و سردی روبرو میشود
دین اسلام چه پاسخی به این سوال دارد؟


این سوال رو در چند قسمت میتوان دسته بندی کرد:
1.خداوند متعال شبیه انسان نیست. این عبارت با آیاتی مانند: لیس کمثله شیء تاکید و تایید میشود.
2.ما خداوند را نمیشناسیم! البته این قسمت بطور مطلق نیست...همانطور که مستحضرید امیر المومنین(ع) میفرماید: لَمْ يُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَى تَحْدِيدِ صِفَتِهِ وَ لَمْ يَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ‏ مَعْرِفَتِهِ‏ فَهُوَ الَّذِي تَشْهَدُ لَهُ أَعْلَامُ الْوُجُود... (نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص88) بنابراین بیان انسان بدلیل محدودیت، احاطه علمی به خداوند ندارد اما این مانع از شناخت او بطور محدود و در حد انسان نمیشود. حضرت در جای دیگر میفرماید: «مع کلّ شیء لا بمقارنة و غیر کلّ شیء لا بمزایلة؛خداوند با همة موجودات عالم معیت(همراهی) دارد اما مقارنتی و امتزاجی(آمیختگی) در کار نیست و با همه غیریت دارد، لکن گسیختگی در بین نیست». (نهج البلاغه، خطبه 1(
3.هنگام دعا و مناجات، اکثرا خدا را به عنوان یک شخص در نظر میگیریم و فقط در این حالت میتوانیم با او ارتباط بگیریم.
4.هنگامی که جواب ما را مانند یک شخص نمیدهد، رابطه رو به سردی میرود.

در مورد مقدمه اول، رابطه انسان با خدا تباین مطلق نیست، چرا که معلول مرتبه ضعیفی از علت است و باید سنخیتی بین آنها باشد. و هرچقدر انسان خود را به اوصاف حمیده الهی نزدیک کند و خود را شبیه تر به او کند، قرب بیشتر خواهد داشت.

اما مقدمه دوم، با استفاده از صفات خبری که در قرآن و روایات مطرح شده ما شناختی هرچند حداقلی و در حد مفهوم، از خدا داریم؛ مانند سمیع و بصیر بودن خداوند. بنابراین میدانیم خدا حرف ما را میشنود و ما را میبیند، هر چند این دیدن و شنیدن بوسیله ابزار بینایی و شنوایی نیست.

در مورد مقدمه سوم، اگر منظور شما از شخص، انسان یا موجودی مانند انسان است، گمان نمیکنم غالب انسانها هنگام دعا خدا را اینچنین در نظر بگیرند! و اگر منظور شما از شخص، موجود متشخص است، از آنجایی که مطلعید تشخص مساوق با وجود است و هر چه موجود باشد باید تشخص هم داشته باشد. چنین فرضی برای خدا مشکل آفرین نیست.

اما قسمت آخر، هنگام دعا و عرض نیاز به در بی نیاز، مهمترین مساله برای حاجتمند، برآورده شدن حاجت اوست، و در بسیاری از موارد این خواسته برآورده میشود، و در برخی موارد هم که پاسخی نمیگیرد، طبق روایت امام صادق(ع) به مصلحت اوست و خداوند پاداش او را برآورده شدن حاجتش بطور کامل در آخرت قرار میدهد. بنابراین برای انسان مهم اینست که حاجتش برآورده شود(از هر طریقی) نه اینکه مانند یک شخص از خداوند پاسخ دریافت کند.
روح انسان بدلیل وابستگی و نیازمندی به جسم و ماده، قابلیت و ظرفیت ارتباط مستقیم (به آن معنائی که شما در نظر دارید) ندارد. و این نقص از ناحیۀ قابل است نه فاعل.

اگر روح انسانی از حالت اسارت تن خارج شود و از قید و بندهای نفسانی و حجاب های ظلمانی و نورانی رهائی یابد به مقام شهود می رسد و این ارتباط در سطحی بالاتر حاصل می شود، به طوری که با قلب و دلش حضور خدا و آثار و نتایج این ارتباط را احساس می کند، چنانکه تمام فعل و انفعالات درونی و نفسانی خویش را احساس می کند.

دوست نزدیک تر از من به من است
وین عجب که من از وی دورترم
چه کنم با که توان گفت که او
در کنار من و من مهجورترم

ذکر چند نکته در بحث ارتباط انسان با خدا خالی از لطف نیست:

رابطه انسان با خدا در دو بعد وجودی و معرفتی میسر است. البته از نظر ملاصدرا خداوند ارتباطی بی واسطه با انسانها دارد(بر اساس نظریه تجلی و وحدت شخصی)، این رابطه مستقیم به دلیل تعلقی بودن وجود ممکن، از طرف انسانها نیز نسبت به خدا وجود دارد. در بعد معرفتی نیز خداوند مستقیما به انسان علم دارد، از طرف انسان هم این رابطه مستقیم است. از نظر ملاصدرا ضعف وجودی(انسان) مانع از ارتباط قوی است(صدرا، فصل هفتم از منهج اول اسفار)
باد ما و بود ما از داد توست هستی ما جمله از ایجاد توست

خدا در مجموعه عالم هستی و بلکه تمام این مجموعه است و هیچ چیز در عالم هستی خارج از وجود خداوند نیست و این معنای بی نهایت بودن خدا است(از همین رو در سوره حدید میفرماید: او همه جا را در بر گرفته از اول و آخر و ظاهر و باطن) و دقت و شناخت رابط وجودی روح و بدن درک معیت ارتباط خداوند با عالم را آسان می کند. زیرا معیت خداوند با مخلوقات مانند احاطه نفس انسان بر بدن است. نفس خود را ملاحظه کنید که احاطه بر تمام بدن دارد. ولی جای خاص نیز در بدن ندارد و هر جزئی از بدن را که تصور کنید نفس در آن جا حاکم است.

رابطه انسان با خدا گاهی به شکل قوی است، مانند رابطه پیامبران با خدا که از طریق وحی صورت میگیرد و گاهی ضعیف تر است مانند رابطه عرفا و اولیاء و گاهی از اینهم ضعیف تر است مانند انسانهای عادی در حال دعا و توجه به حضرت حق جل و علی.

در توحيد صدوق از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده كه از حضرتش پرسيدند: «آن حالت مدهوش شدن كه به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به هنگام وحي دست مي‌داد، چه بود؟ فرمود: اين در هنگامي بود كه در ميان او و خداوند هيچ كس واسطه نبود و خداوند مستقيماً بر او تجلي مي‌كرد». ) درس‌هايي از علوم قرآن، ج 1، ص 251 ـ 258( همچنین از حضرت امیر (ع) پرسیدند: آیا خدا را مشاهده می کنی، حضرت فرمود: خدائی را که نبینم عبادت نمی کنم. البته این مشاهده و رؤیت با چشم دل صورت می گیرد نه با چشم سر.

[=times new roman, times, serif] [=times new roman, times, serif] با سلام

آیا لفظ "خدا" (و معادلهای آن در دیگر زبانهای جهان)، در عالم واقع، به وسیعترین معنای این اصطلاح، مصداق دارد یا نه؟ اگر پاسخ منفیست، یعنی خدا اسمیست بی مسمّا و، در عالم و واقع، موجودی وجود ندارد كه بتوان این نام را به او داد، چرا اكثر قریب به اتفّاق انسانها، در طول تاریخ، معتقد به وجود او بوده‌اند؟ یعنی چه علّتِ/عللِ غیر معرفتی موجب پیدایش تصّور خدا در اذهان و نفوس انسانها و موجب زایش تصدیق به وجود او شده‌است/اند؟ و اگر پاسخ مثبتست (و به قطع و یقین می‌دانیم كه پاسخ مولانا مثبتست) ؛

آیا خدا شناختنی است یا نه؟ اگر پاسخ منفیست، یعنی هستی خدا محرزست امّا به چیستی او، به هیچ روی، نمی‌توان پی برد، نتیجه می‌شود كه هر كس كه از خدا تصّور و تصویری دارد، به هیچ شیوه، نمیتواند بداند كه آیا آن تصّور و تصویرش با واقعیت مطابقت دارد یا نه؛ و در اینجاست كه این سوال پیش می‌آید ، آیا برای ترجیح یك تصّور و تصویر بر تصّور و تصویر دیگر وجهی وجود داردیا نه؟ و اگر وجود دارد، آن وجه ترجیح و رجحان كدامست؟ و اگر پاسخ مثبتست ؛

آیا خدا، تاكنون، شناخته شده است یا نه؟ اگر پاسخ منفیست، یعنی خدا شأنیت شناخته شدن دارد امّا هنوز، بالفعل و عملاً، شناخته نشده است، باز، نتیجه می‌شود كه هر كس كه، تاكنون، از خدا تصّور و تصویری داشته است، به هیچ شیوه، نتوانسته است بداند كه آیا آن تصّور و تصویرش با واقعیت مطابقت دارد یا نه؛ و، باز، در اینجا همان سوال وجود/عدم و ماهیت وجه ترجیح یك تصّور و تصویر بر تصّور و تصویر دیگر طرح می‌شود. و اگر پاسخ مثبتست ؛

چه كس/كسانی خدا را شناخته است/اند؟ انبیاء/رُسُل یا متكلمان یا فلاسفه یا عارفان یا گروهی غیر از همه‌ی اینان یا همه انسانها یا تركیبهای دوتایی یا سه‌تایی یا چهارتایی از پنج گروه اوّل یا همه‌ی پنج گروه اول؟ و در هر صورت ؛

اختلافِ نظراتِ شناسندگانِ خدا چگونه تبیین می‌پذیرد؟ آيا الف)- همه‌ی شناسندگان بر صواب نیستند و حّداكثر یكی از آنان بر صوابست و دیگران بر خطایند، یعنی از میان مدعیان خداشناسی، در بهترین حالت، فقط یكی واقعاً خداشناسست و دیگران، در واقع، خدا را نمی‌شناسند، خواه از خداناشناسی خود باخبر باشند و خواه نباشند؟ یا ب) - خدا دارای وجوه و جنبه‌های گونه‌گون است و هر شناسنده‌ی وجه و جنبه‌ای از او را شناخته است غیر از وجه و جنبه‌ای كه شناسنده‌ی دیگر شناخته است؟ یا ج)‌ - هر شناسنده‌ای نظرگاه خاصّ خود را دارد و اختلاف نظرها معلول اختلاف نظرگاه‌هاست؟ یا د) - به محض اینكه شناخت شناسندگان در قالب لفظ و مفهوم در میاید وحدت خود را از دست می‌دهد و به صورتهای متكثّر در میاید؟ یعنی خود شناخت وحدت دارد و كثرت مخصوص مقام تعبیر و تفسیر و بیان است؟

آیا خدا موجودی متشخص است یا نه؟
یعنی آیا خدا، خود، یكی از موجودات جهان هستی است، به صورتی كه غیر دارد، بدین معنا كه موجوداتی هستند كه خدا نیستند و خدا نیز هیچیك از آن موجودات نیست؟ یا اینكه خدا یكی از موجودات جهان هستی نیست، بلكه همه‌ی آنها است، به صورتی كه غیر ندارد، بدین معنا كه هیچ موجودی نیست كه، در عین اینكه موجود خاصی است، خدا نباشد. به عبارت دیگر، آیا باید به هر موجودی، غیر از خدا اشاره كرد و گفت: "این فلان موجود است و خدا نیست" و به خدا اشاره كرد و گفت: "این خداست و هیچ موجود دیگری نیست"؟ یا باید به هر موجودی اشاره كرد و گفت: "این، در عین حال كه فلان موجود است، خدا هم هست" و نباید سراغ موجودی را گرفت كه فقط خدا باشد و هیچ موجود دیگری نباشد؟

اگر خدا موجودی متشخص است، یعنی فقط یكی از موجودات جهان هستی است (هر چند با سایر موجودات تفاوتهای بینهایت عظیم و عمیق دارد)،
انسان‌واراست یا نه؟
یعنی آیا خدا وضع یا خاصه‌هایی را كه، در میان موجودات عالم طبیعت، فقط انسانها واجدند واجد هست یا نه؟ مثلاً، آیا خدا فاعل (اخلاقی) است، از عقل یا عقلانیت برخوردارست، زبان به معنای( Language) دارد و سخن می‌گوید یا مهارتهای معرفتی‌ای را كه زبان پشتوانه‌‌ی آنها است، مانند حیث التفاتی و خود آگاهی، داراست، می‌تواند با انسانها ارتباطات و مناسبات درخور داشته باشد (یا، به تعبیر مارتین بوبر، فیلسوف و الهی‌دان یهودی آلمانی (1965-1878) با انسانها رابطه‌ی من-تویی برقرار كند و با آنان وارد گفت و شنود شود) و رفتار انسانها را بر حسب باورها، میلها، و نیات آنان تبیین كند؟ یا اینكه هیچ یك از این قبیل وضع یا خاصه‌ها را ندارد و در هیچیك از این ویژگیهای انسانی سهیم و شریك نیست؟

خدا، اگر موجودی متشخص نیست، پس چیست؟
و چه الزامی به اعتقاد به وجود او هست؟ اگر جهان هستی را فقط او پر كرده است كثرتها، تفاوتها، اختلافات، و تضادها از كجا نشأت گرفته‌اند؟ و هر یك از موجودات محسوس و مشهود، كه فهم عرفی و عقل سلیم به وجود آنها التزام دارد، با سایر موجودات محسوس و مشهود و با خدا چه ربط و نسبتی دارد؟

اگر خدا موجودی متشخص اما نا انسان وار است، انسان چگونه می‌تواند با او ارتباط و داد و ستد و تعامل داشته باشد؟ و ربط و نسبت همه‌ی موجودات غیر او با او چگونه است؟

و اگر خدا موجودی متشخص و انسان‌وار است وجوه تشابه‌اش با انسان‌تا چه حد گستره و ژرفا دارند؟ و وجوه اختلاف‌اش با انسان كدامند؟ و اگر، غیر از خدا، موجود متشخص و انسان‌وار دیگری هم وجود دارد وجوه تشابه و اختلاف او با انسان و با خدا كدامند؟

آیا خدای نامتشخص و خدای متشخص ناانسان‌وار و خدای متشخص انسان‌وار سه تصور آشتی‌ناپذیر و ناسازگار با یكدیگرند كه چاره‌ای جز قبول یكی از آنها و ردّ دو تصور دیگر نیست یا اینكه دو تصور از این تصورات یا هر سه تصور قابل جمع‌اند و می‌توان، در عین حال به دو تا از آنها یا هر سه‌ی آنها التزام و اعتقاد داشت؟ اگر شقّ دوم صحیح است جمع تصورات مختلف ( در مورد انواع خدا ) چگونه، عقلاً امكان‌پذیر است؟

اگر خدا موجودی متشخص و انسان‌وار است (اعم از اینكه ناانسان‌وار هم باشد یا نباشد و اعم از اینكه نا متشخص هم باشد یا نباشد) جای طرح این پرسشها هست ؛

درست‌ترین انگاره و انگاشت از ارتباط خدا و انسان در دنیا چیست؟ مولی – عبد (= خدایگان- بنده = خواجه- برده) یا عاشق و معشوق- معشوق و عاشق یا همكار- همكار یا ... ؟

آیا درست‌ترین انگاره و انگاشت از ارتباط خدا و انسان درست‌ترین انگاره و انگاشت از ارتباط خدا و سایر موجودات (غیر از انسان) ‌هم هست یا نه؟ اگر پاسخ مثبت است ؛

وجه/وجوه تشابه و اشتراك انسان با سایر موجودات كدام است/اند كه مقتضی ارتباط یكسان آنها با خداست/یند؟ و اگر پاسخ منفیست:

وجه/وجوه تخالف و اختلاف انسان با سایر موجودات كدام است/اند كه مقتضی ارتباط نایكسان آنها با خدا است/یند؟

اگر انسان حیات پیشادنیایی‌ای هم داشته است، آیا درست‌ترین انگاره و انگاشت از ارتباط خدا و انسان در دنیا درست‌ترین انگاره و انگاشت از ارتباط خدا و انسان در قبل از دنیا هم هست یا نه؟ چرا؟

اگر انسان حیات پسادنیایی‌ای هم داشته باشد، آیا درست‌ترین انگاره و انگاشت از ارتباط خدا و انسان در دنیا درست‌ترین انگاره و انگاشت از ارتباط خدا و انسان در بعد از دنیا هم هست یا نه؟ چرا؟

لوازم درست‌ترین انگاره و انگاشت از ارتباط خدا و انسان در دنیا برای ساحتهای الف) باورها، ب) احساسات و عواطف، ج) خواسته‌ها، و د) افعال (اعم از درونی و بیرونی) كدامند؟ یعنی، به اقتضای آن انگاره و انگاشت به چه گزاره‌هایی باید باور داشت/نداشت، چه احساسات و عواطفی (نسبت به خدا، خود، انسانهای دیگر، و سایر موجودات) باید داشت/نداشت، چه اموری را باید خواست/نخواست و چه كارهایی را باید كرد/نكرد؟

انسان بر اثر الزام نظری و عملی به همه‌ی لوازم درست‌ترین انگاره و انگاشت از ارتباطش با خدا چه سودی می‌برد؟ و بر اثر عدم این التزام چه زیانی می‌بیند؟
آیا سعی در جهت التزام مذكور عملی مقرون به صرفه است؟ به عبارت دیگر، آیا دستاوردهای این التزام بیشتر از هزینه‌های آن هستند یا نه؟ چرا؟

آیا همه‌ی دردهایی كه انسان می‌كشد و همه‌ی رنجهایی كه می‌برد ناشی از عدم التزام مذكوراند؟ یا دردها و رنجهایی وجود دارند كه، فارغ از التزام و عدم التزام مذكور، به هر تقدیر، عائد می‌شوند، یعنی دردها و رنجهای گریز ناپذیر زندگی از وجوه تراژیك حیات‌اند؟

ملاali;772309 نوشت:
چگونه میتوان با خدایی که انسان وار نیست و اورا نمیشناسیم رابطه داشت؟

خدا به این خوبی خودش رو تو قرآن معرفی کرده چطور نمیشناسیمش؟

ملاali;772309 نوشت:
اما وقتی که مانند یک شخص پاسخ ما را نمیدهد

عامل;773321 نوشت:
هنگام دعا و عرض نیاز به در بی نیاز، مهمترین مساله برای حاجتمند، برآورده شدن حاجت اوست، و در بسیاری از موارد این خواسته برآورده میشود، و در برخی موارد هم که پاسخی نمیگیرد، طبق روایت امام صادق(ع) به مصلحت اوست و خداوند پاداش او را برآورده شدن حاجتش بطور کامل در آخرت قرار میدهد.

سلام عرض می کنم

جایی مطلبی خوندم که ذهنم رو درگیر کرده از کارشناس محترم تقاضا دارم اگر امکان داشته باشه توضیح بدهند:

[=times new roman]برای حاجت روائی و قبول شدن دعا می بایستی بتوانیم رازها و قوانین پشت پرده ی جهان را کشف کنیم. خداوند هیچ وقت برای بنده هایش شانسی و الکی برنامه نمی دهد تاس نمی اندازد، این جهان را برنامه نویسی کرده است و اگر بدانیم در این نرم افزار چه کدهایی باعث می شود که دعا قبول شده و حاجت روا می شویم می توانید هر بار از این قوانین ثابت در جهان استفاده کنید و حاجت روا شوید. قوانینِ جهان، ثابت هستند همیشه 2 ضربدر 2 باید بشود 4.

[=times new roman]ذهن نود درصد مردم جهان برنامه ریزی شده برای فقر و ناکامی. و وقتی ذهن برای فقر و عدم رسیدن به حاجت هایمان برنامه ریزی شود ما در مداری قرار می گیریم که ایده ها، شرایط و امکانات، اتفاقات و افرادی را که می توانند ما را به موفقیت های بیشتری برسانند را نمی توانیم ببینیم. یعنی از لحاظ فرکانسی به آنها دسترسی نداریم. در واقع این باورهای ماست که مدارِ ما را در بی نهایت مداری که در جهان وجود دارد را مشخص می کند و با توجه به باورهایمان ما در مداری قرار می گیریم که باورهای ما را تأیید می کنند. یعنی جهان همواره در حال تأیید باورهایمان است و باورهای بنیادینِ ما را تأیید می کند. اگر باورمان این باشد که حاجت روائی سخت است، ما در مداری قرار می گیریم که در آن شرایط، اتفاقات، افراد، خبرها و رویدادها و چیزهائی است که اثبات میکند حاجت روائی سخت است. اما افرادی که باور دارند که نه این طور نیست و خیلی خیلی هم راحت است و خیلی راحت می شود حاجت روا شد، اصلا همیشه فرصت و کمال برای حاجت روا شدن در حال بیشتر و بیشتر شدن است، آنها در مداری قرار می گیرند که ایده ها، امکانات، شرایط، موقعیت ها و افرادی را به سمت خودشان جذب می کنند که در آن مدار هست که نشان می دهد بله خیلی ها هستند که خیلی راحت حاجت روا می شوند و هر روز هم آگاهی و علم شان به حاجت روائی بیشتر و بیشتر می شود و یک توضیح خیلی مهم هم این است که وقتی میگوئیم که باورهایِ بنیادین، منظور ما این است که افکاری که بسیار زیاد در حال تکرار در ذهن ما هستند، افکاری که زیاد تکرار می شود و در ذهن ما به شکل های مختلف، تبدیل به باور یا همان عقیده می شوند و باورهایِ ما، ما را در مداری قرار می دهند که جهان باورهای ما را تایید و تثبیت می کند و اگر در زندگی در شرایطی هستی که واقعا حاجت روا نمی شوی و واقعا خیلی سخت یک حاجتی را بدست می آوری، فکر نکن که همه ی مردم جهان هم همینطوری هستند، فکر نکن که همه در حال عذاب برای رسیدن به حاجات شان هستند. خیر افرادی هستند که خیلی راحت با یک تلفن حاجت روا می شوند و با یک تلفن هم حاجت های دیگر مردم را حل می کنند و کمک می کنند و خدمتگزاری می کنند و اگر آنها را نمی بینی به این خاطر است که آنها در مدارِ تو نیستند که آن ها را ببینی. به خاطر اینست که از لحاظ فرکانسی به آن ها دسترسی نداری که آنها را ببینی و همه ی این افراد خیلی خیلی زیادند و هر روز آن ها یکدیگر را می بینند.
منبع:
http://doa198.blogfa.com/post/162
حال سوالم اینه:

تو دنیایی که همه جا صحبت از باورها و انرژی های مثبت و قانون کائنات برای جذب مطرح هست، منی که فقط به خدا اعتقاد دارم و ذهنم انباشته از تجربیات منفی و تلخ زندگی است اسم این رو چی باید بذارم؟ خواست خدا؟ امتحان خدا؟ یا بی لیاقتی خودم به خاطر نداشتن باورهای مثبت و انرژی های مثبت؟ :Ghamgin:
ایا مطلب بالا درسته؟ یعنی باور ما در قبولی دعاهامون تاثیر داره؟ اگه جواب مثبته، این چه خداییه که بنده اش رو با ذهن و روح پر از منفی و شکست تنها می ذاره؟ بنده ای که قادر نیست باور کنه که دعاش روزی قبول می شه چون این باور از اونجایی شکل گرفته که مدام قبول نشده و نشده. حال تکلیف من نوعی چیه؟
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم. با سپاس

گم گشته;773400 نوشت:
حال سوالم اینه:
تو دنیایی که همه جا صحبت از باورها و انرژی های مثبت و قانون کائنات برای جذب مطرح هست، منی که فقط به خدا اعتقاد دارم و ذهنم انباشته از تجربیات منفی و تلخ زندگی است اسم این رو چی باید بذارم؟ خواست خدا؟ امتحان خدا؟ یا بی لیاقتی خودم به خاطر نداشتن باورهای مثبت و انرژی های مثبت؟
ایا مطلب بالا درسته؟ یعنی باور ما در قبولی دعاهامون تاثیر داره؟ اگه جواب مثبته، این چه خداییه که بنده اش رو با ذهن و روح پر از منفی و شکست تنها می ذاره؟ بنده ای که قادر نیست باور کنه که دعاش روزی قبول می شه چون این باور از اونجایی شکل گرفته که مدام قبول نشده و نشده. حال تکلیف من نوعی چیه؟
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم. با سپاس

یاد یک داستان از آهنگری افتادم
[=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]آهنگری بود که با وجود رنج های متعدد و بیماری اش عمیقاً به خدا عشق می ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت از او پرسید: تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیب می کند دوست داشته باشی؟ آهنگر، سر به زیر آورد و گفت: وقتی می خواهم وسیله ای آهنی بسازم یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم. سپس آن را روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواهم درآید. اگر به صورت دلخواهم درآمد، می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود. اگر نه، آن را کنار می گذارم. همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خداوند دعا کنم که خدایا! مرا در کوره های رنج قرار ده، اما کنار نگذار.
شاید اگه باورمون اینجوری باشه ، از رنجها و دردها مون هم بتونیم انرزی بگیریم .

گم گشته;773400 نوشت:
یعنی جهان همواره در حال تأیید باورهایمان است و باورهای بنیادینِ ما را تأیید می کند. اگر باورمان این باشد که حاجت روائی سخت است، ما در مداری قرار می گیریم که در آن شرایط، اتفاقات، افراد، خبرها و رویدادها و چیزهائی است که اثبات میکند حاجت روائی سخت است. اما افرادی که باور دارند که نه این طور نیست و خیلی خیلی هم راحت است و خیلی راحت می شود حاجت روا شد، اصلا همیشه فرصت و کمال برای حاجت روا شدن در حال بیشتر و بیشتر شدن است،

باسلام

این یعنی اینکه ما خودمونیم و باورهای مثبت یا منفیمون..در متون دینی هم آمده که خدا طبق گمان شما برخورد میکند
و این یعنی اینکه ما به خودمون رها شدیم و کسی جز خودمون نسیت که به ما کمک کنه
و در این اندیشه خدا یعنی باور به قدرت های باطنی خویشتن

اگر واقعا خداوند موجودی در کنار موجودات بود در قیامت و بعد از مرگ نمیگفت که چی آوردی؟ بلکه میگفت چی میخوایی چون تو فقیری و من غنی ام
اما خدایی که میگه چی آوردی در واقع خودمون و اعمالمون و نه چیز دیگه

ملاali;773450 نوشت:
باسلام

این یعنی اینکه ما خودمونیم و باورهای مثبت یا منفیمون..در متون دینی هم آمده که خدا طبق گمان شما برخورد میکند
و این یعنی اینکه به به خودمون رها شدیم و کسی جز خودمون نسیت که به ما کمک کنه
و در این اندیشه خدا یعنی باور به قدرت های باطنی خویشتن

اگر واقعا خداوند موجودی در کنار موجودات بود در قیامت و بعد از مرگ نمیگفت که چی آوردی؟ بلکه میگفت چی میخوایی چون تو فقیری و من غنی ام
اما خدایی که میگه چی آوردی در واقع خودمون و اعمالمون و نه چیز دیگه

سلام

در ادیان آسمانی (مسیحیت، اسلام، یهود) خدا موجودی توانا، آگاه با اراده معرفی شده، به عنوان وجودی مستقل که آفریننده و مدبر جهان هست، که فرستنده پیامبران است و ...، مطالبی مانند قانون جذب، آگاهی کیهانی، فرکانس ها و ... هر چند ممکنه در ادیان آسمانی هم مطرح شده باشن اما منبعی دیگه دارن، ادیان آسمانی بلا استثنا محور اساسی شون همون اعتقاد به خداست، اونطور که تعریف کردن

با سلام و تشکر

عامل;773321 نوشت:
اما مقدمه دوم، با استفاده از صفات خبری که در قرآن و روایات مطرح شده ما شناختی هرچند حداقلی و در حد مفهوم، از خدا داریم؛ مانند سمیع و بصیر بودن خداوند. بنابراین میدانیم خدا حرف ما را میشنود و ما را میبیند، هر چند این دیدن و شنیدن بوسیله ابزار بینایی و شنوایی نیست.

چگونه میدانیم وقتی تصور درستی نداریم؟
عامل;773321 نوشت:
در مورد مقدمه سوم، اگر منظور شما از شخص، انسان یا موجودی مانند انسان است، گمان نمیکنم غالب انسانها هنگام دعا خدا را اینچنین در نظر بگیرند! و اگر منظور شما از شخص، موجود متشخص است، از آنجایی که مطلعید تشخص مساوق با وجود است و هر چه موجود باشد باید تشخص هم داشته باشد. چنین فرضی برای خدا مشکل آفرین نیست

بله موجود باید تشخص داشته باشد و دارد
اما ما واقعا در مورد خدا با چه موجودی روبرو هستیم؟

عامل;773321 نوشت:
اما قسمت آخر، هنگام دعا و عرض نیاز به در بی نیاز، مهمترین مساله برای حاجتمند، برآورده شدن حاجت اوست، و در بسیاری از موارد این خواسته برآورده میشود، و در برخی موارد هم که پاسخی نمیگیرد، طبق روایت امام صادق(ع) به مصلحت اوست و خداوند پاداش او را برآورده شدن حاجتش بطور کامل در آخرت قرار میدهد

اما از خود امام صادق ع حدیث داریم که برآورده نشدن حاجت به خاطر این است که خدا را نمیشناسیم و نمیدانیم از چه کسی حاجت میخواهیم

عامل;773321 نوشت:
روح انسان بدلیل وابستگی و نیازمندی به جسم و ماده، قابلیت و ظرفیت ارتباط مستقیم (به آن معنائی که شما در نظر دارید) ندارد. و این نقص از ناحیۀ قابل است نه فاعل.

این یعنی اینکه در امر حاجت همه چیز نفس است که آیا قوی است یا خیر
با این حساب افردای هم که اعتقاد به خدا ندارند حاجت روا میشوند مثل مرتاض ها
سخن شما قابلیت های نفس را اثبات میکند نه خدا را

L.E.O;773451 نوشت:
در ادیان آسمانی (مسیحیت، اسلام، یهود) خدا موجودی توانا، آگاه با اراده معرفی شده، به عنوان وجودی مستقل که آفریننده و مدبر جهان هست، که فرستنده پیامبران است و ...، مطالبی مانند قانون جذب، آگاهی کیهانی، فرکانس ها و ... هر چند ممکنه در ادیان آسمانی هم مطرح شده باشن اما منبعی دیگه دارن، ادیان آسمانی بلا استثنا محور اساسی شون همون اعتقاد به خداست، اونطور که تعریف کردن

با سلام

اما فلسفه اسلامی هم از وحدت وجود صحبت میکند نه موجودی مستقل

[="DarkRed"]

ملاali;773454 نوشت:
اما از خود امام صادق ع حدیث داریم که برآورده نشدن حاجت به خاطر این است که خدا را نمیشناسیم و نمیدانیم از چه کسی حاجت میخواهیم

البته گناه و اصرار بر گناه بزرگترین عامل حبس گناهان هست.
نشناختن خدا شاید به این دلیل باشه که ما عادت داریم موقع دعا خواسته خود شبیه به حالت مثل از شخصی مثل انسان بخواهیم یعنی خواسته ما از روی لق لقه زبان باشه .نه از ته دل و اظهار نیازمندی به خدا[/]

ملاali;773455 نوشت:
با سلام

اما فلسفه اسلامی هم از وحدت وجود صحبت میکند نه موجودی مستقل

درسته، اما وحدت وجود به این معنا نیست که خدا به عنوان یک وجود مستقل زنده آگاه ذی شعور مختار وجود نداره، چه در این صورت در تضاد مستقیم با معارف قرانی و حدیثی خواهد بود

[SPOILER]

نظر شخصی من:

خدای دین با خدای فلسفه و عرفان متفاوت هست ...

فلسفه درک قلبی رو از خدا میگیره و عرفان درک عقلانی رو
خدای فلسفه معمولا خدایی هست فاقد حیات، آگاهی، اختیار، احساس و ...
و خدای عرفان خدایی هست که تا عارف نشی درکش نخواهی کرد

اما خدای قران، احادیث و ادعیه خدایی هست همه فهم، زنده، مهربان، آگاه و مختار، بینا و شنوا، مالک جهان، مستقل از تمام موجودات دیگه در عین همراهی با اونها و ...

خدای فلسفه برای فیلسوفهاست، خدای عرفان برای عرفاست و خدای دین برای انسان با هر درک و فهمی ...
[/SPOILER]

L.E.O;773469 نوشت:
خدای دین با خدای فلسفه و عرفان متفاوت هست ...

فلسفه درک قلبی رو از خدا میگیره و عرفان درک عقلانی رو
خدای فلسفه معمولا خدایی هست فاقد حیات، آگاهی، اختیار، احساس و ...
و خدای عرفان خدایی هست که تا عارف نشی درکش نخواهی کرد

اما خدای قران، احادیث و ادعیه خدایی هست همه فهم، زنده، مهربان، آگاه و مختار، بینا و شنوا، مالک جهان، مستقل از تمام موجودات دیگه در عین همراهی با اونها و ...

خدای فلسفه برای فیلسوفهاست، خدای عرفان برای عرفاست و خدای دین برای انسان با هر درک و فهمی ...

بله همینطوره

اما به همین عموم مردم هم توصیه شده که تفکر و تعقل کنند
منظورم اینه اگه بخواییم یه ذره از سطح عموم مردم بالاتر بیایم که دستور خود قرآن هم هست چه چیزی غیر فلسفه و عرفان در انتظارمون هست؟؟

امن;773465 نوشت:
البته گناه و اصرار بر گناه بزرگترین عامل حبس گناهان هست.

گناهو نمیدونم اما برای حاجتروا شدن لزوما نیازی به اعتقاد به خداوند نیست
مثل خیلی ها که به قدرت نفسانی بالا میرسند

[="DarkRed"]

ملاali;773477 نوشت:
گناهو نمیدونم اما برای حاجتروا شدن لزوما نیازی به اعتقاد به خداوند نیست
مثل خیلی ها که به قدرت نفسانی بالا میرسند

ولی مقوله قدرت نفسانی جداس و با قدرت نفس نمیتوان هر کاری انجام داد.

L.E.O;773469 نوشت:
نظر شخصی من:

خدای دین با خدای فلسفه و عرفان متفاوت هست ...

فلسفه درک قلبی رو از خدا میگیره و عرفان درک عقلانی رو
خدای فلسفه معمولا خدایی هست فاقد حیات، آگاهی، اختیار، احساس و ...
و خدای عرفان خدایی هست که تا عارف نشی درکش نخواهی کرد

اما خدای قران، احادیث و ادعیه خدایی هست همه فهم، زنده، مهربان، آگاه و مختار، بینا و شنوا، مالک جهان، مستقل از تمام موجودات دیگه در عین همراهی با اونها و ...

خدای فلسفه برای فیلسوفهاست، خدای عرفان برای عرفاست و خدای دین برای انسان با هر درک و فهمی


سلام دوست گرامی
خیر این طور نیست که خدای فلسفه با خدایی که دین معرفی میکنه فرق داشته باشه.
مگه اینکه فیلسوف دچار مغالطه باشه.
در کل فلاسفه اسلامی قصد دارند که خدا رو با آنچه دین و قرآن معرفی کرده بشناسند.و با ادله عقلانی صفات خدا از جمله حیات و علم رو توصیف کنند.[/]

یک ناراحتی دارم از گشت ارشاد و بعضی دوستان اینجا

اون هم این هست که از ظاهر ادم ها درباره باطن قضاوت میکنند

میخوام بگم شاید خیلی ها باشند واقعا راه صحیح و درست ایمان نمیدونند یا تو خونواده هایی بزرگ شدن که براشون ایمان مهم نبوده

بیاییم ما با نرم خویی و ادب و سخن خوش با دیگران ان ها رو به خودمون جذب کنیم

نه با تندروی و اخلاق بد

نمونه زیادش در قران زمانی که حضرت موسی به سمت فرعون رفت خداوند بهش فرمایش کرد که با نرم خویی و خوش زبانی باهاش صحبت کنه

بیاییم یاد بگیریم زود درباره دیگران قضاوت نکنیم

هدف ما جذب ادم ها به دین اسلام هست نه دور کردن ادم ها

پیامبر مهربان بودن

سلام مجدد

ملاali;773454 نوشت:
چگونه میدانیم وقتی تصور درستی نداریم؟

دانستن مراتب دارد، گاهی به زوایای یک بحث مسلطیم و گاهی به تمام زوایا... انسان هم در مورد درکهای شهودی به اندازه ظرفیتش درک میکنه و در درکهای حصولی به اندازه فهم و ادراکش.
در مورد خداوند نیز میدانیم که خدا خالق سمع و بصر است و از طرفی تا کسی کمالی رو نداشته باشه نمیتونه به دیگری اون کمال رو اعطا کنه، پس باید خدا کمالاتی مانند سمع و بصر را در درجات بالاتری داشته باشد. همین اندازه برای اعتماد ما کافی است.

ملاali;773454 نوشت:
اما ما واقعا در مورد خدا با چه موجودی روبرو هستیم؟

در بحث ارتباط همین مقدار کافیه که بدانیم، خدایی هست، این خدا به احوالات ما آگاهی دارد، به حرف و دعای ما گوش میدهد، این خدا بخیل نیست و اگر مشکلی وجود نداشته باشد به راز و نیاز ما پاسخ مثبت میدهد.
اما از آجایی که ما محدودیم توان درک نامحدود را نداریم و نباید انتظار داشت که ما بر خدا احاطه علمی داشته باشیم! بنابراین طبیعتا درک ما درک ناقص و در حد خود ما خواهد بود. حتی تصوری که غالب انسانها از خدا دارند، در حد خودشان است. تا جایی که امام صادق علیه السلام فرموده است:"
کلما میزتموه بادق معانیه فهو مصنوع لکم مردود الیکم(بحار الانوار، ج69، ص 293 ح23، باب37) هر چه را در مورد خداوند با دقیق‏ترین معانی آن تمیز دهید، آن مصنوع شماست و بسوی خود شما برمی‏گردد و آن هرگز خداوند نیست.

ملاali;773454 نوشت:
اما از خود امام صادق ع حدیث داریم که برآورده نشدن حاجت به خاطر این است که خدا را نمیشناسیم و نمیدانیم از چه کسی حاجت میخواهیم

این بیان در مقام اعتماد بنده هنگام دعاست،تا بداند در مقابل چه کسی ایستاده که تمام خزائن عالم در دست اوست و هیچ بخلی نسبت به بنده ندارد. حتی حدیث وارد شده اگر خداوند همه خير دنيا و آخرت را به بنده اي عطا كند، اندكي از خزائن او كم نمي شود.

ملاali;773454 نوشت:
این یعنی اینکه در امر حاجت همه چیز نفس است که آیا قوی است یا خیر
با این حساب افردای هم که اعتقاد به خدا ندارند حاجت روا میشوند مثل مرتاض ها
سخن شما قابلیت های نفس را اثبات میکند نه خدا را

عملکرد گذشته انسان و همچنین حال دعایی که در شخص حاصل میشود در استجابت موثر است اما همه چیز نیست!
همه چیز و علت اصلی در این عالم یعنی خواست خدا... که البته انسان و عملکرد او هم علت ناقصه است که با ضمیمه شدن اراده الهی تبدیل به علت تامه میشود.
از آنجایی که خداوند رحمان و رحیم است، لطفش شامل مسلمان و غیر مسلمان میشود، اما لطف خاصش مختص مومنین است. پس حاجت روا شدن دیگر اقوام و ادیان ممتنع نیست.
قابلیت نفس جزء العله است نه تمام العله...

ملاali;773455 نوشت:
اما فلسفه اسلامی هم از وحدت وجود صحبت میکند نه موجودی مستقل

وحدت وجود منافاتی با وجود مستقل ندارد...
وجود مستقل دارای مظاهر و انواری است که عالم ممکنات را تشکیل میدهد و همگی مستند به وجود مستقل خداوند متعال هستند.
مگر اینکه منظور شما عدم استقلال ممکنات باشد، که البته حرف صحیحی است
:Gol:

سلام بزرگوار

گم گشته;773400 نوشت:
ذهن نود درصد مردم جهان برنامه ریزی شده برای فقر و ناکامی. و وقتی ذهن برای فقر و عدم رسیدن به حاجت هایمان برنامه ریزی شود ما در مداری قرار می گیریم که ایده ها، شرایط و امکانات، اتفاقات و افرادی را که می توانند ما را به موفقیت های بیشتری برسانند را نمی توانیم ببینیم.

این حرف هیچگونه مبنای دینی و عقلانی نداره!
اتفاقا از احادیث و روایات این برداشت میشه که خداوند در انسان قابلیت بالایی قرار داده و با فرستادن رسولانی در صدد پرورش این قابلیت بوده است. مانند حدیث قرب نوافل:

عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ رسول الله صلی الله عليه و آله قَالَ يَا رَبِّ مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَكَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَيْءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ مَسَاءَتَهُ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ حَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِى يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِى أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِى أَعْطَيْتُهُ).

امام باقر عليه السلام فرمود:
چون پيامبر صلى الله عليه و آله را به آسمان بردند، عرض كرد: پروردگارا! حال مؤ من نزد تو چگونه است ؟
فرمود: اى محمّد! هر كه به دوستى از دوستان من اهانت كند آشكارا به جنگ من آمده ، و من به يارى دوستانم از هر چيز شتابانترم .
و همانا برخى از بندگان مؤ من من هستند كه جز توانگرى آنان را اصلاح نكند، و اگر به حال ديگرى او را در آورم نابود و هلاك گردد. و برخى از بندگان مؤ من من هستند كه جز فقر و ندارى آنان را اصلاح نكند. و اگر او را به حال ديگرى بگردانم هر آينه هلاك گردد.
و هيچ بنده اى با هيچ چيز به من نزديك نشده است كه از واجبات نزد من محبوبتر باشد. همانا بنده به وسيله نوافل و مستحبات به من نزديك مى شود تا محبوب من مى گردد و همينكه محبوب گشت ، من گوش او مى شوم كه با آن مى شنود، و چشم او مى شوم كه با آن مى بيند، و زبان او مى شوم كه با آن سخن مى گويد، و دست او مى شوم كه با آن برگيرد.
اگر مرا بخواند اجابت مى كنم ، و اگر از من بخواهد مى بخشم .
«كافى : ج ۲، ص ۳۵۲ »

بحث جذب که خیلی ها اونو مطرح میکنند، بطور محدود قابل پذیرشه، به این معنا که ایمان و اعتقاد اشخاص در جذب خوبی ها موثره اما علت تامه نیست، چرا که گاهی ممکنه خداوند بخواد کسی رو امتحان کنه و مشکلاتی رو سر راه اون قرار بده و در این مورد اراده الهی مسلما مقدم خواهد بود! به عبارتی اگه بحث جذب در فضای امانیستی مطرح بشه و انسان رو محور همه چیز قرار بده، قابل قبول نیست، چرا که گاهی ما اراده جدی بر انجام کاری داریم اما هر کاری میکنیم اون عمل به سرانجام نمیرسه و در بسیاری از موارد خلاف خواسته های ما محقق میشه. و اگر این بحث در فضای خدا محور و بصورت علت ناقصه مطرح بشه، قابل قبوله.

گم گشته;773400 نوشت:
تو دنیایی که همه جا صحبت از باورها و انرژی های مثبت و قانون کائنات برای جذب مطرح هست، منی که فقط به خدا اعتقاد دارم و ذهنم انباشته از تجربیات منفی و تلخ زندگی است اسم این رو چی باید بذارم؟ خواست خدا؟ امتحان خدا؟ یا بی لیاقتی خودم به خاطر نداشتن باورهای مثبت و انرژی های مثبت؟

اعتقاد به خدا یعنی متکی بودن به یک پشتوانه محکم، که حتی در سخت ترین شرایط هم انسان رو تنها نمیگذاره... اما امتحان و بلا به خاطر رشد انسان است. بنابراین هر کس که در این دنیا خوش و خرم بود، نشانه خوب بودنش نیست! واکسنی که یک لحظه درد داره اما انسان رو یک عمر بیمه میکنه مگر بده؟ بلایی که ابدیت انسان رو تامین کنه بده؟ مهم اینه که انسان راضی به رضای الهی باشه، چرا که خداوند خیر خواه مطلق است و غیر ممکنه بی دلیل کسی رو به سختی بیاندازه...

ملاali;773475 نوشت:
بله همینطوره

اما به همین عموم مردم هم توصیه شده که تفکر و تعقل کنند
منظورم اینه اگه بخواییم یه ذره از سطح عموم مردم بالاتر بیایم که دستور خود قرآن هم هست چه چیزی غیر فلسفه و عرفان در انتظارمون هست؟؟

بنظر من توصیف دین (قران، احادیث، ادعیه) از خدا بهترین، کاملترین و زیباترین توصیف ممکن از خداست (همین خودش معجزه هست)، توصیفی که فلسفه و عرفان ارایه میدن، فارغ از درستی یا نادرستی شون، تعریف کاملی نیست و هر کدوم نقص هایی دارن. گل رو در نظر بگیرید، وقتی تصمیم میگیریم که عقلانی و علمی بررسیش کنیم و میبریمش توی آزمایشگاه زیر میکروسکوپ، اولین چیزی که قربانی میشه و از بین خواهد رفت شکل، زیبابی و عطر گل خواهد بود. زیباترین، کاملترین و تاثیرگذارترین صورت گل همونی هست که طبیعت به ما ارایه میده نه اونچیزی که میکروسکوپ به ما ارایه میده (هرچند صحیح هست). بنظر من بررسی فلسفی خدا مثه بردن گل زیر میکروسکوپ هست، ممکنه نتایجش صحیح باشه و به بعضی سوالاتمون جواب بده، اما احساسات و عواطف زیبایی مثه سرور، بهجت امید، ترس، عشق، شوق و ... ناشی از اعتقاد به خدایی دین رو معمولا به یکسری باورهای خشک فلسفی کاهش خواهد داد، (مگر اینکه همزمان فرد از نظر عرفانی و معنوی هم رو خودش کار کنه) ...

سلام علیکم
با کسب اجازه از بزرگان و اساتید گرامی
البته شاید نوشته بنده ربط زیادی به سوالات دوست عزیز نداشته باشد، ولی بی ربط و زاید هم نیست...
جایی خونده بودم که اگر در حین نماز و عبادت خداوند حکیم، تصویری از خدا در ذهن خود بوجود بیاوریم(خدا در قالب انسان یا خورشید یا ...) ، شرک ورزیدیم.چون خداوند قطعا آنی نیست که در زهن ما است.
همچنین خونده بودم که ظاهرا یکی از بزرگان دین ما (به گمانم حضرت پیامبر اکرم (ص)) فرموده بودند وقتی نماز می خوانم، تصور من از خدا، تصور نور و منوری همچون ماه در پس پرده ای است.(مانند دیدن ماه که در پشت پرده نور افکنده)
به فرموده آیت ال.. طباطبایی رحمه ال... در کتاب طریق عرفان، عشق به خداوند بزرگ و مدارج عرفانی، درجاتی دارد که در ابتدا ترک معاصی و سپس انجام واجبات و سپس انجام مستحبات و .... و گریه عاشقانه و ... نهایتا فنای در ذات انسانی خود و بقای در ذات حق تعالی (مرحله فنا) است. وقتی انسان به این درجه می رسد، توانایی های بسیاری از طی الارض و ... پیدا کرده و باطن هر چیزی را می بیند و پرده ها کنار می رود(چشم دل) که البته نباید هدف وی، این موارد باشد.این موارد را عرفا با عنوان حجب نورانیه می شناسند. در یک کلام وقتی انسان، رنگ خدا را گرفته و همرنگ خدا می شود، در جریان رودخانه الهی همراه شده و از ذات نفسانی و انسانی خود خارج شده و به ذات الهی ملحق می شود. چرا که انسان ترکیبی از روح الهی - آسمانی و بدنی مادی - زمینی است که با انتخاب راه آسمان یا زمین، می تواند سعادت یا شقاوت خود را رقم زند.(ذلیل خدا یا ذلیل نفس)
وقتی انسان به درجات بالا می رسد، به خودی خود هم رنگ خدا شده و روح الهی در وی تجلی پیدا کرده و به خودی خود کارهایی را که خدا می خواهد را انجام داده و کارهایی را که خدا نمی خواهد انجام نمی دهد. وقتی انسانی باطن آتشین گناهی را درک می کند، به آن نزدیک نمی شود همچون انسانی که با علم به سوزاننده بودن آتش، به آتش دست نمی زند، در این مرحله، گناه نفرت انگیز شده و مغناطیس خدا، انسان را برای نیل به مراحل بالاتر سوق می دهد.
پس در مراحل نزدیک فنا، به جهت ذوب شدن در ذات حق و پذیرش کامل ولایت الهی، خدا سرپرست وی شده و مسلما دعاهای وی را به شرط صلاح بر آورده می سازد. پس برای اجابت دعا، باید سعی کنیم همان فردی باشیم که خدا می خواهد، البته در حد توان... پس برا درک خدا و عشق خدا و اجابت دعا، دو مرحله داریم.
1- اثبات خدا و پذیرش اینکه منطقا و علمی و ... خدایی وجود دارد که یکتاست.
2- سعی و تلاش برای بالا رفتن از نرده بان هستی به سوی خداوند یکتا با ترک گناه و انجام واجبات و مستجبات و نماز شب و ... گریه عاشقانه برای خدا و .... و فنای در ذات انسانی و بقای در ذات حق.. البته رسیدن به مدارج بالا نسبتا سخت است و همت می خواهد. ولی مطمئنا اگر شما همان مرحله اول را هم رد نمایید، اثرات اجابت دعا را مشاهده خواهید کرد که البته شما را به سمت مرحله دوم و ... سوق داده و البته کسانی که به درجات بالاتر می روند، معجزات و اجابت دعاهایشان هموارتر شده و به مراتب امتحانات و ابتلاهایشان سخت تر شده و البته به ارتباط های بهتری در جهت خدا خواهند رسید.(نور خدا را آرام آرام بیشتر حس می کنند.)
مرحله فنای در ذات الهی مرحله ای است که امامان و پیامبران بزرگوار به آنها نیل پیدا کرده اند و بنده و جناب عالی هم می توانیم به آن مرحله برسیم به شرطی که ...
مرحله فنا می تواند همان مرحله ای باشد که انسان را جزو دسته زیر گرداند:
"وسابقون السابقون، اولئک المقربون"
وقتی شب عاشورا یاران حضرت ابا عبدال... علیه السلام برا طلوع صبح لحظه شماری می کردند تا فدای معبود و معشوق شوند، می توان به درک نسبی درستی از فنای در ذات انسانی و بقای در ذات حق رسید... البته نباید مرحله فنا را با حلول خدا در انسان اشتباه گرفت که البته حلول، نوعی شرک است...
قطعا مولی متقیان امام علی (ع) نمونه بارز انسانی بودند که روحشان الهی بود و فنای در ذات انسانی و بقای در ذات الهی را به نمایش گذاشتند.
ببخشید زیاد صحبت کردم...

سلام و عرض ادب
مطالب بسیار مفید و قابل استفاده ای بود
ممنون از مطالبتون...
اگه ممکنه و برخود کردید سند این مطلب رو هم بگذارید. با تشکر

++Hadi++;773610 نوشت:
همچنین خونده بودم که ظاهرا یکی از بزرگان دین ما (به گمانم حضرت پیامبر اکرم (ص)) فرموده بودند وقتی نماز می خوانم، تصور من از خدا، تصور نور و منوری همچون ماه در پس پرده ای است.(مانند دیدن ماه که در پشت پرده نور افکنده)

باسلام

عامل;773512 نوشت:
تا جایی که امام صادق علیه السلام فرموده است:" کلما میزتموه بادق معانیه فهو مصنوع لکم مردود الیکم(بحار الانوار، ج69، ص 293 ح23، باب37) هر چه را در مورد خداوند با دقیق‏ترین معانی آن تمیز دهید، آن مصنوع شماست و بسوی خود شما برمی‏گردد و آن هرگز خداوند نیست.

خب پس تکلیف چیست؟ مگه میشه تصوری نداشت
عامل;773512 نوشت:
از آنجایی که خداوند رحمان و رحیم است، لطفش شامل مسلمان و غیر مسلمان میشود، اما لطف خاصش مختص مومنین است. پس حاجت روا شدن دیگر اقوام و ادیان ممتنع نیست.

پس چرا میگن عدم عمل به واجبات مانع استجابت دعاست
ما سخن چه کسی را قبول کنیم؟
در همین سایت بعضی از کارشناسان اجابت دعا را در حد معجزه میدانند که باید شخص دعا کننده خیلی پاک و درست باشد
گیج شدم به خدا
از این همه تناقض در پاسخگویی خسته شدم

سلام علیکم

ملاali;773718 نوشت:
خب پس تکلیف چیست؟ مگه میشه تصوری نداشت

آیا چیزی که عین واقعیت و خارجیت است قابل انتقال به ذهن است؟ از آن بالاتر خدایی که بسیط محض است و عین خارجیت بوده و ماهیت ندارد، محال است تصور گردد! اما با این وجود قرار نیست قائل به تعطیل بشیم و بگوییم: ما هیچ ادراکی از خدا نداریم! بیان امام(ع) ناظر به اینست که تعریف شما در حد خود شماست، نه تعریف واقعی خدا. به همین دلیل ما ماموریم سعه وجودی خود را بالاتر برده و فهم دقیق تری داشته باشیم و در مرتبه اعلا با درک شهودی خدا را بشناسیم، اما در همین مرحله هم خدا را در حد خود شناخته ایم! اما با رتبه ای بالاتر از عوام... و خود این ادراک قویتر باعث برتری بوده و مورد توصیه معصوم واقع شده است. تا جایی که نماز عالم هفتاد برابر نماز جاهل ارزش دارد.

ملاali;773718 نوشت:
پس چرا میگن عدم عمل به واجبات مانع استجابت دعاست
ما سخن چه کسی را قبول کنیم؟
در همین سایت بعضی از کارشناسان اجابت دعا را در حد معجزه میدانند که باید شخص دعا کننده خیلی پاک و درست باشد
گیج شدم به خدا
از این همه تناقض در پاسخگویی خسته شدم

بحث استجابت واقعا بحث پیچیده ایست! احادیث و آیات هم در این رابطه فراوان داریم... باید یک تقسیم بندی منسجم داشت تا به بیراهه نرویم.
دعا کننده گاهی مومن است، گاهی کافر و گاهی منافق و یا فاسق. هر کدام از اینها قواعد و شرایط خاص خود را دارند...
نکته مهم: استجابت دعای شخص، دال بر بهتر بودنش بر دیگری و مقرب بودنش نمیکند. گاهی خداوند نمیخواهد صدای بنده گنهکار را بشنود و حاجتش را زود برآورده میکند و گاهی حاجت بنده مومن را آنقدر طول میدهد تا صدای راز و نیاز او را بیشتر بشنود و مقام او بالاتر رود!
بنابراین شرایط استجابت مومن با کافر فرق دارد! امام صادق(ع) فرمود: گاهی دعای مومن در زمان دعا به نفع اوست، خداوند در همان زمان دعایش را مستجاب میکند، گاهی دعای او بعد از مدتی برایش خوب است، خداوند با فاصله دعایش را مستجاب میکند، و گاهی دعایش در دنیا به ضرر او خواهد بود، خداوند در آخرت برایش مستجاب میکند! خلاصه دعا هدر نمیرود...
اما در مورد کفار و مشرکین ایه و روایت داریم، خداوند با آنها در همین دنیا خیراتشان را به آنها برمیگرداند و خواسته هایشان را برآورده میکند، اما در آخرت هیچ نصیب و بهره ای نخواهند داشت. بنابراین در مورد کافر اجتناب از محرمات شرط نیست! اما برای مومن شرط است...
در هر حال این حرفها قابل جمع اند، و تناقضی در بین نیست...

L.E.O;773451 نوشت:
سلام

در ادیان آسمانی (مسیحیت، اسلام، یهود) خدا موجودی توانا، آگاه با اراده معرفی شده، به عنوان وجودی مستقل که آفریننده و مدبر جهان هست، که فرستنده پیامبران است و ...، مطالبی مانند قانون جذب، آگاهی کیهانی، فرکانس ها و ... هر چند ممکنه در ادیان آسمانی هم مطرح شده باشن اما منبعی دیگه دارن، ادیان آسمانی بلا استثنا محور اساسی شون همون اعتقاد به خداست، اونطور که تعریف کردن

سلام
:Gig:شاید بشه گفت مبنای و پیش زمینه خیلی از این تفکرات اومانیسم یا انسان محوری باشه؟در قبول خیلی از این مطالب باید به این مسیله دقت داشته باشیم که خدا محور عالم است نه انسان!

fateme71;773882 نوشت:
سلام
:Gig:شاید بشه گفت مبنای و پیش زمینه خیلی از این تفکرات اومانیسم یا انسان محوری باشه؟در قبول خیلی از این مطالب باید به این مسیله دقت داشته باشیم که خدا محور عالم است نه انسان!

سلام

بله، نظر من هم همین هست که "در قبول خیلی از این مطالب باید به این مسیله دقت داشته باشیم که خدا محور عالم است نه انسان!"

تا جایی که بنده اطلاع دارم ریشه این مطالب در اصل برمیگرده به باورهای ادیانی مثه بودیسم و هندویسیم و دیگر ادیان غیر الهی آسیایی + ادراکات و تجربیات عرفانی افراد (عموما غربی) که مدعی ارتباط با موجودات ماورایی هستن + مسایلی که در فیزیک کوانتوم مطرح شدن

البته این مسایل هم طوری نیستن که نتیجش حتما حذف خدا باشه (به عنوان موجودی مستقل آگاه و خالق جهان)، برعکس، بسیاری از معتقدین به این مسایل دایم از خدا و قدرت و اراده او میگن.

شخصا معتقد هستم این مطالب بی پایه نیستن، بلکه علومی هستن که از عالم/ابعاد دیگه به این افراد رسیدن، منتها ناقص هستن، احتمالا بدلیل اینکه افرادی که این علوم به اونها الهام شده قابلیتشون در حدی نبوده که به بالاترین درجه ممکن برای دریافت الهامات و علوم حقیقی برسن (برخلاف پیامبران الهی و ائمه)

سلام عليكم

تصور كه ميشود داشت همين كه شما درباره او مي انديشيد يعني داراي تصوري از او هستيد ( حتي در قالب يك لفظ يا مفهوم ) و اينكه شما ميپرسيد داريد تصور خود يا آن وجود ذهني را واضح تر و تكميل ميكنيد .
نتيجتا هرآنقدر ميزان آگاهي از ذات اله بالاتر برود تصور تصحيح و تكميل تر ميشود .

در اين رهگذر شناخت خداوند آنچنانكه شايسته است لازم است از منبع صحيح اخذ شود. اگر چنين نشود خداي اساطيري يونان يا آنميستها يا خداي شلوار به پاي دمپائي طلائي يا خدايگان ديگر , نتيجه عقل و محاسبات عقلي است.

عامل;773321 نوشت:
سلام علیکم و رحمه الله


این سوال رو در چند قسمت میتوان دسته بندی کرد:
1.خداوند متعال شبیه انسان نیست. این عبارت با آیاتی مانند: لیس کمثله شیء تاکید و تایید میشود.
2.ما خداوند را نمیشناسیم! البته این قسمت بطور مطلق نیست...همانطور که مستحضرید امیر المومنین(ع) میفرماید: لَمْ يُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَى تَحْدِيدِ صِفَتِهِ وَ لَمْ يَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ‏ مَعْرِفَتِهِ‏ فَهُوَ الَّذِي تَشْهَدُ لَهُ أَعْلَامُ الْوُجُود... (نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص88) بنابراین بیان انسان بدلیل محدودیت، احاطه علمی به خداوند ندارد اما این مانع از شناخت او بطور محدود و در حد انسان نمیشود. حضرت در جای دیگر میفرماید: «مع کلّ شیء لا بمقارنة و غیر کلّ شیء لا بمزایلة؛خداوند با همة موجودات عالم معیت(همراهی) دارد اما مقارنتی و امتزاجی(آمیختگی) در کار نیست و با همه غیریت دارد، لکن گسیختگی در بین نیست». (نهج البلاغه، خطبه 1(
3.هنگام دعا و مناجات، اکثرا خدا را به عنوان یک شخص در نظر میگیریم و فقط در این حالت میتوانیم با او ارتباط بگیریم.
4.هنگامی که جواب ما را مانند یک شخص نمیدهد، رابطه رو به سردی میرود.

در مورد مقدمه اول، رابطه انسان با خدا تباین مطلق نیست، چرا که معلول مرتبه ضعیفی از علت است و باید سنخیتی بین آنها باشد. و هرچقدر انسان خود را به اوصاف حمیده الهی نزدیک کند و خود را شبیه تر به او کند، قرب بیشتر خواهد داشت.

اما مقدمه دوم، با استفاده از صفات خبری که در قرآن و روایات مطرح شده ما شناختی هرچند حداقلی و در حد مفهوم، از خدا داریم؛ مانند سمیع و بصیر بودن خداوند. بنابراین میدانیم خدا حرف ما را میشنود و ما را میبیند، هر چند این دیدن و شنیدن بوسیله ابزار بینایی و شنوایی نیست.

در مورد مقدمه سوم، اگر منظور شما از شخص، انسان یا موجودی مانند انسان است، گمان نمیکنم غالب انسانها هنگام دعا خدا را اینچنین در نظر بگیرند! و اگر منظور شما از شخص، موجود متشخص است، از آنجایی که مطلعید تشخص مساوق با وجود است و هر چه موجود باشد باید تشخص هم داشته باشد. چنین فرضی برای خدا مشکل آفرین نیست.

اما قسمت آخر، هنگام دعا و عرض نیاز به در بی نیاز، مهمترین مساله برای حاجتمند، برآورده شدن حاجت اوست، و در بسیاری از موارد این خواسته برآورده میشود، و در برخی موارد هم که پاسخی نمیگیرد، طبق روایت امام صادق(ع) به مصلحت اوست و خداوند پاداش او را برآورده شدن حاجتش بطور کامل در آخرت قرار میدهد. بنابراین برای انسان مهم اینست که حاجتش برآورده شود(از هر طریقی) نه اینکه مانند یک شخص از خداوند پاسخ دریافت کند.
روح انسان بدلیل وابستگی و نیازمندی به جسم و ماده، قابلیت و ظرفیت ارتباط مستقیم (به آن معنائی که شما در نظر دارید) ندارد. و این نقص از ناحیۀ قابل است نه فاعل.

اگر روح انسانی از حالت اسارت تن خارج شود و از قید و بندهای نفسانی و حجاب های ظلمانی و نورانی رهائی یابد به مقام شهود می رسد و این ارتباط در سطحی بالاتر حاصل می شود، به طوری که با قلب و دلش حضور خدا و آثار و نتایج این ارتباط را احساس می کند، چنانکه تمام فعل و انفعالات درونی و نفسانی خویش را احساس می کند.

دوست نزدیک تر از من به من است
وین عجب که من از وی دورترم
چه کنم با که توان گفت که او
در کنار من و من مهجورترم

اینجا مشخصا مغلطه اشتراک لفظی پیش اومده. منظور استارتر از تشخص، تشخص فلسفی نیست؛ بلکه تشخص انسانیه:
تشخص فلسفی: عدم صدق بر امور متعدد یا ناموجود
تشخص انسانی بسیار قوی: خدای دارای جسم
تشخص انسانی قوی: خدای دارای حالات نفسانی انسانی
یا دارای تشخص ضعیف انسانی: دارای حقوق و وظایفی مطابق با حقوق و وظایف رایج بین انسانها.

یا تعاریفی که دیگران از تشخص ارائه کردن که منظور تشخص فلسفی نیست.
نه، تا جایی که من اسلام تشخص رو به عنوان پیشفرض میپذیره و درصدد اثباتش نیست.

L.E.O;773530 نوشت:
بنظر من توصیف دین (قران، احادیث، ادعیه) از خدا بهترین، کاملترین و زیباترین توصیف ممکن از خداست (همین خودش معجزه هست)، توصیفی که فلسفه و عرفان ارایه میدن، فارغ از درستی یا نادرستی شون، تعریف کاملی نیست و هر کدوم نقص هایی دارن.

سوالی که اینجا مطرحه این است که آدمی با چه پیش فرض و اندیشه ایی باید به قرآن بنگرد؟؟؟
بعنوان مثال در فلسفه به عالم مجرد و اینکه ملائکه مجردند پی میبریم و اینها در تفسیر قرآن موثرند
آیا منظور شما اینه که هیچ علمی نباید پیش زمینه خداشناسی و قرآنشناسی باشد؟

ملاali;773961 نوشت:
سوالی که اینجا مطرحه این است که آدمی با چه پیش فرض و اندیشه ایی باید به قرآن بنگرد؟؟؟
بعنوان مثال در فلسفه به عالم مجرد و اینکه ملائکه مجردند پی میبریم و اینها در تفسیر قرآن موثرند
آیا منظور شما اینه که هیچ علمی نباید پیش زمینه خداشناسی و قرآنشناسی باشد؟

بنظر شما چه چیز اسلام، اخلاق و زندگی مردم جاهلی رو دگرگون کرد؟ چه چیزی زندگی اونها رو زیرورو کرد؟ چه چیزی باعث شد مشتاقانه و به عشق شهادت در رکاب پیامبر بجنگن؟ پیش زمینه های خداشناسی و قرآنشناسی؟ مسلما خیر، پیامبر و قران برای توصیف خدا متوسل به استدلالات فلسفی نشدن چه در این صورت جز معدودی فیلسوف، اونم با شک، کسی اسلام نمی آورد (ایمان که هیچ!!)

فلسفه ذهن رو شکاک میکنه، به همه چیز، و اگه ذهن شکاک شد دیگه هیچی آرومش نمیکنه، و این یکی از بزرگترین خسران هاست چرا که زیبایی و آرامشی که ایمان و اطمینان قلبی به انسان میده قابل مقایسه با هیچ چیزی نیست. بنظرم اگر کسی میخواد وارد وادی فلسفه بشه باید اول خدا رو چشیده باشه، دیده باشه و با تمام وجود درک کرده باشه، چه در غیر این صورت معمولا نتیجه چیزی جز کمرنگ شدن اعتقاداتش نخواهد بود.

تصویری که قران، پیامبر و ائمه از خدا کشیدن دقیقا اونچیزی هست که انسان از خدا میخواد، و به همین دلیل تا عمیق ترین لایه های وجودی انسان نفوذ مکینه، تحلیل فلسفی خدا معمولا کار رو خراب میکنه، میشه مثل گلی که ببریش زیر میکروسکوپ. دکتر شریعتی میگه کوچیک که بودیم میرفتیم روستا و شب ها به ماه نگاه میکردم و چه لذتی از زیبایی ماه میبردم، چه داستانهایی که درباره ماه نمیساخیتم و چقد با تصوراتمون خوش بودیم، تا اینکه در مدرسه به ما گفتن که ماه چیزی نیست جز یک تکه سنگ سرد و تاریک که هیچ نوری از خودش نداره و خورشید روشنش میکنه!! میگه بعد از اینکه این رو فهمیدم چقد تصورم از ماه و زیبایش تغییر کرد، چه لذت ها و خاطراتی که رنگ باختن و چه تصوراتی که از زیبایشون محروم شدم.

تحلیل های فلسفی علمی گاه کار رو خراب میکنن، به عنوان مثال در فلسفه خدا واجب الوجود هست، مطلق وجود هست، یا مثلا در فیزیک کوانتوم میگن خدا از جنس انرژی هست با فراکانس های خاصی!! اینو شما مقایسه کنید با توصیف قران و ادعیه از خدا، کدوم در شما شوق، امید، ترس، عشق، اشک و ... بوجود میاره؟ تفاوت از زمین تا اسمون هست ...

بنده نمیگم دنبال استدلالات فلسفی خدا و ... نریم، خیر، بلکه معتقدم اونچه مهم هست تاثیر اعتقاد به خدا در زندگی فردی و اجتماعی هست که قران و ادعیه و احادیث به بهترین و زیباترین شکل این هدف رو تامین میکنه، اما فلسفه متاسفانه در غالب موارد انسان رو از این هدف دورتر میکنه، شما خدا رو همونطور که در قران و ادعیه امده تصور کن، بنظر من بهترین تاثیر رو در زندگی شما خواهد داشت ..

سلام عليكم

هر كسي پيش فرضي در مورد خدا در ذهن خود دارد و بخشي از آن را ممكن است پذيرفته باشد ولي اين مشكلي ايجاد نمي كند چون معرفت اگر در مسير درستش ادامه يابد با دليل و برهان اين پيش فرض ها تصحيح و به نسبه ظرف وجودي تكميل ميشود.

در بعد نظري خدا شناسي , مرحوم علامه حلي عليه الرحمه آموختن مباحث اعتقادي را براي عامه شيعيان واجب دانسته هرچند كه كمتر كسي به اين مهم اشاره ميكند.

خداشناسي را در بعد نظري را ميتوان از مباحث كلامي شروع كرد و بعد از اشنائي با براهين و صفات سلبي و ثبوتي و .. بر اساس عقل و نقل به خداشناسي از منظر قرآني نزديك شد .

L.E.O;774143 نوشت:
بنظر شما چه چیز اسلام، اخلاق و زندگی مردم جاهلی رو دگرگون کرد؟ چه چیزی زندگی اونها رو زیرورو کرد؟ چه چیزی باعث شد مشتاقانه و به عشق شهادت در رکاب پیامبر بجنگن؟ پیش زمینه های خداشناسی و قرآنشناسی؟ مسلما خیر، پیامبر و قران برای توصیف خدا متوسل به استدلالات فلسفی نشدن چه در این صورت جز معدودی فیلسوف، اونم با شک، کسی اسلام نمی آورد (ایمان که هیچ!!)

فلسفه ذهن رو شکاک میکنه، به همه چیز، و اگه ذهن شکاک شد دیگه هیچی آرومش نمیکنه، و این یکی از بزرگترین خسران هاست چرا که زیبایی و آرامشی که ایمان و اطمینان قلبی به انسان میده قابل مقایسه با هیچ چیزی نیست. بنظرم اگر کسی میخواد وارد وادی فلسفه بشه باید اول خدا رو چشیده باشه، دیده باشه و با تمام وجود درک کرده باشه، چه در غیر این صورت معمولا نتیجه چیزی جز کمرنگ شدن اعتقاداتش نخواهد بود.

تصویری که قران، پیامبر و ائمه از خدا کشیدن دقیقا اونچیزی هست که انسان از خدا میخواد، و به همین دلیل تا عمیق ترین لایه های وجودی انسان نفوذ مکینه، تحلیل فلسفی خدا معمولا کار رو خراب میکنه، میشه مثل گلی که ببریش زیر میکروسکوپ. دکتر شریعتی میگه کوچیک که بودیم میرفتیم روستا و شب ها به ماه نگاه میکردم و چه لذتی از زیبایی ماه میبردم، چه داستانهایی که درباره ماه نمیساخیتم و چقد با تصوراتمون خوش بودیم، تا اینکه در مدرسه به ما گفتن که ماه چیزی نیست جز یک تکه سنگ سرد و تاریک که هیچ نوری از خودش نداره و خورشید روشنش میکنه!! میگه بعد از اینکه این رو فهمیدم چقد تصورم از ماه و زیبایش تغییر کرد، چه لذت ها و خاطراتی که رنگ باختن و چه تصوراتی که از زیبایشون محروم شدم.

تحلیل های فلسفی علمی گاه کار رو خراب میکنن، به عنوان مثال در فلسفه خدا واجب الوجود هست، مطلق وجود هست، یا مثلا در فیزیک کوانتوم میگن خدا از جنس انرژی هست با فراکانس های خاصی!! اینو شما مقایسه کنید با توصیف قران و ادعیه از خدا، کدوم در شما شوق، امید، ترس، عشق، اشک و ... بوجود میاره؟ تفاوت از زمین تا اسمون هست ...

بنده نمیگم دنبال استدلالات فلسفی خدا و ... نریم، خیر، بلکه معتقدم اونچه مهم هست تاثیر اعتقاد به خدا در زندگی فردی و اجتماعی هست که قران و ادعیه و احادیث به بهترین و زیباترین شکل این هدف رو تامین میکنه، اما فلسفه متاسفانه در غالب موارد انسان رو از این هدف دورتر میکنه، شما خدا رو همونطور که در قران و ادعیه امده تصور کن، بنظر من بهترین تاثیر رو در زندگی شما خواهد داشت ..

سلام و تشکر
حرفتون خیلی خوبه
اما نهایتش اینه که برای فهم بیشتر وارد مباحث فلسفی میشیم و خواهی نخواهی با رنگ باختن رنگ ماه روبرو میشویم
بعنوان مثال وقتی می بینیم که به هیچ کدوم از حاجت های مهممون نرسیدیم و داره فرصتمون تموم میشه نگاه های فلسفی خیلی بیشتر خودشونو نشون میدن و جای کتاب دعاهارو میگیرن
بازم بعنوان مثال الآن کاملا به این نتیجه رسیدم که اگه خداوند انسانوار بود تا حالا تونسته بودم هزاربار حاجتمو ازش بگیرم
اما وقتی میفهمم که خدا انسان وار نیست..میگم خب بایدم حاجت نگیرم چون نمیدونم باکی طرفم و اصلا صحبت های من کجا میره و چگونه معنا میشه

و از همه بدتر اینکه در فلسفه آمده که خدا محل حوادث نیست و استجابت توسط نفس خودمون صورت میگیره
خب ما که نفسمون قوی نیست چیکار کنیم؟
مرتاض بشیم؟ترک دنیا کنیم که باز به دنیا برسیم؟

عامل;773512 نوشت:
سلام مجدد

[=113][=#0000cd]
این بیان در مقام اعتماد بنده هنگام دعاست،تا بداند در مقابل چه کسی ایستاده که تمام خزائن عالم در دست اوست و هیچ بخلی نسبت به بنده ندارد. حتی حدیث وارد شده اگر خداوند همه خير دنيا و آخرت را به بنده اي عطا كند، اندكي از خزائن او كم نمي شود.

عملکرد گذشته انسان و همچنین حال دعایی که در شخص حاصل میشود در استجابت موثر است اما همه چیز نیست!
همه چیز و علت اصلی در این عالم یعنی خواست خدا... که البته انسان و عملکرد او هم علت ناقصه است که با ضمیمه شدن اراده الهی تبدیل به علت تامه میشود.
از آنجایی که خداوند رحمان و رحیم است، لطفش شامل مسلمان و غیر مسلمان میشود، اما لطف خاصش مختص مومنین است. پس حاجت روا شدن دیگر اقوام و ادیان ممتنع نیست.
قابلیت نفس جزء العله است نه تمام العله...

با سلام
اما در عمل مال و منال در دست قدرت مندان و حاکمان است
و از طرفی خیر نزد خدا غیر از چیزی است که اکثر ما میفهمیم..خب با این حساب حاجت خواستن چه معنایی دارد؟وقتی اغلبا اونچه که ما میخواهیم خیر ما نیست

عامل;773321 نوشت:
هنگام دعا و عرض نیاز به در بی نیاز، مهمترین مساله برای حاجتمند، برآورده شدن حاجت اوست،

سوال دیگه ایی که از شما دارم این است وقتی دعاهای ما مستجاب نمیشود علی رغم اینکه میگوییم خدا فرموده ادعونی استجب لکم و او برهرچیز تواناست..چگونه باور کنیم که در جایی به اسم آخرت جبران میشود؟!

چیزی رو که ما نمیتونیم انکار کنیم وجود عالمی هست که فعلا در آن هستیم و این عالم قوانین خود را دارد ، اینطور نیست که بدون فراهم بودن علت طبیعی ما به خواسته ایی برسیم!!!
یعنی همه چیز به این برمیگرده که آیا ما میتوانیم زمینه را فراهم کنیم یا نه
اگر نتوانیم فراهم کنیم صدامون به جایی نمیرسد و هزار سال هم بگیم خدا توانا است اتفاقی نمی افتد
نمیدونم شاید از اول خدا رو برای ما بد تعریف کردن
به هرحال اون خدایی که از بچگی میشناختمش انگار اصلا وجود خارجی نداره

سلام برادر

ملاali;776715 نوشت:
با سلام
اما در عمل مال و منال در دست قدرت مندان و حاکمان است
و از طرفی خیر نزد خدا غیر از چیزی است که اکثر ما میفهمیم..خب با این حساب حاجت خواستن چه معنایی دارد؟وقتی اغلبا اونچه که ما میخواهیم خیر ما نیست


اول ثابت کنید مال و منال خیر است!!!
اموال زیاد اگر باعث عاقبت به خیری انسان شود، خیر است... اگر نه، همین اموال وبال جان است!

حق با شماست! همین مطلب را خداوند چنین بیان کرده:

عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (بقره/ 216)؛ چه بسا چيزى را خوش نداريد و آن براى شما خير است، و چه بسا چيزى را دوست داريد و آن براى شما بد است وخدا [مصلحت شما را در همه امور] مى‏ داند و شما نمى‏ دانيد. حالا چاره چیست؟! انسان باید در هر دعایی، استجابت را مقید به خیر بودن آن کند؛ یعنی اگر خیر است برای انسان، مستجاب شود، وگرنه، نه!

ملاali;776785 نوشت:
سوال دیگه ایی که از شما دارم این است وقتی دعاهای ما مستجاب نمیشود علی رغم اینکه میگوییم خدا فرموده ادعونی استجب لکم و او برهرچیز تواناست..چگونه باور کنیم که در جایی به اسم آخرت جبران میشود؟!

ابتدا چند مقدمه باید در ذهن ما باشه:
1. خداوند غنی مطلق است و خیر خواه ما؛
2. معاد و آخرتی وجود دارد؛
3. کلام رسول خدا(ص) و ائمه(ع) برای ما حجت است و این بزرگواران معصومند و دروغ نمیگویند.
بعد از این مقدمات انسان میتواند به روایات این بزرگواران اعتماد کند. از طرفی دعا کردن برای انسان مئونه ای ندارد، حتی اگر احتمال استجابت در آخرت را بدهد، دعا میکند! چه رسد به جایی که ائمه(ع) در روایاتی این مطلب را تصریح کرده اند...

ملاali;776785 نوشت:
چیزی رو که ما نمیتونیم انکار کنیم وجود عالمی هست که فعلا در آن هستیم و این عالم قوانین خود را دارد ، اینطور نیست که بدون فراهم بودن علت طبیعی ما به خواسته ایی برسیم!!!
یعنی همه چیز به این برمیگرده که آیا ما میتوانیم زمینه را فراهم کنیم یا نه
اگر نتوانیم فراهم کنیم صدامون به جایی نمیرسد و هزار سال هم بگیم خدا توانا است اتفاقی نمی افتد
نمیدونم شاید از اول خدا رو برای ما بد تعریف کردن
به هرحال اون خدایی که از بچگی میشناختمش انگار اصلا وجود خارجی نداره

اینکه عالم، عالم اسباب است، درست است، اما خدا هم سبب ساز است و هم سبب سوز!!! گاهی با دعا مشکلات انسان از جایی که گمان نمیکرد، برطرف میشود و گاهی همین خدا عزم ها و اراده های جدی را درهم میشکند!

امام صادق(ع) روایت زیبایی در مورد استجابت دعا دارد که از باب تیمن و تبرک خدمت شما نقل میکنم:

قَالَ الصَّادِقُ ع‏ احْفَظْ أَدَبَ الدُّعَاءِ وَ انْظُرْ مَنْ تَدْعُو كَيْفَ تَدْعُو وَ لِمَا ذَا تَدْعُو وَ حَقِّقْ عَظَمَةَ اللَّهِ‏ وَ كِبْرِيَاءَهُ وَ عَايِنْ بِقَلْبِكَ عِلْمَهُ بِمَا فِي ضَمِيرِكَ وَ اطِّلَاعَهُ عَلَى سِرِّكَ وَ مَا تَكُونُ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ اعْرِفْ طُرُقَ نَجَاتِكَ وَ هَلَاكِكَ كَيْلَا تَدْعُوَ اللَّهَ تَعَالَى بِشَيْ‏ءٍ عَسَى فِيهِ هَلَاكُكَ وَ أَنْتَ تَظُنُّ أَنَّ فِيهِ نَجَاتَكَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ وَ يَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا وَ تَفَكَّرْ مَا ذَا تَسْأَلُ وَ كَمْ تَسْأَلُ وَ لِمَا ذَا تَسْأَلُ وَ الدُّعَاءُ اسْتِجَابَةُ الْكُلِّ مِنْكَ لِلْحَقِّ وَ تَذْوِيبُ الْمُهْجَةِ فِي‏ مُشَاهَدَةِ الرَّبِّ وَ تَرْكُ الِاخْتِيَارِ جَمِيعاً وَ تَسْلِيمُ الْأُمُورِ كُلِّهَا ظَاهِراً وَ بَاطِناً إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فَإِنْ لَمْ تَأْتِ بِشَرْطِ الدُّعَاءِ فَلَا تَنْتَظِرِ الْإِجَابَةَ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفَى فَلَعَلَّكَ تَدْعُوهُ بِشَيْ‏ءٍ قَدْ عَلِمَ مِنْ سِرِّكَ خِلَافَ ذَلِكَ قَالَ بَعْضُ الصَّحَابَةِ لِبَعْضِهِمْ أَنْتُمْ تَنْتَظِرُونَ الْمَطَرَ بِالدُّعَاءِ وَ أَنَا أَنْتَظِرُ الْحَجَرَ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَوْ لَمْ يَكُنِ اللَّهُ أَمَرَنَا بِالدُّعَاءِ لَكَانَ إِذَا أَخْلَصْنَا الدُّعَاءَ تَفَضَّلَ عَلَيْنَا بِالْإِجَابَةِ فَكَيْفَ وَ قَدْ ضَمِنَ ذَلِكَ لِمَنْ أَتَى بِشَرَائِطِ الدُّعَاء(مصباح الشريعة ؛ ص132)

حضرت صادق (ع) فرمود: رعايت و حفظ كن آداب و شرائط دعاء را، و متوجه باش كه، كه را مى‏ خوانى و چگونه مى‏ خوانى و براى چه مى‏ خوانى. و عظمت و كبرياء و جلال پروردگار متعال را هميشه در نظر گرفته، و با قلب و چشم دل خود معاينه كن: عالم بودن او را به آنچه در ضمير تو است، و اطلاع و آگاه بودن او را به باطن و به آنچه از حق و باطل در وجود تو هست.
و لازمست طرق نجات و هلاكت و راههاى سعادت و گرفتارى خود را فهميده، و در مقام دعاء كردن چيزى را نخواهى كه هلاكت و گرفتارى تو در آن باشد؛ و تو از روى جهالت خير و صلاح خود انديشى. خداوند متعال مى‏ فرمايد: و درخواست مى‏ كند انسان شر و ضرر را مانند درخواست كردن او خير و صلاح را، و انسان هميشه عجله‏ كننده است و خوب متفكر باش كه چه سؤال مى‏ كنى، و چه اندازه سؤال مى‏ كنى، و براى چه سؤال مى‏ كنى! و حقيقت دعاء اينست كه: تمام اعضاء و جوارح با تو موافق و هم آواز شده و همه در مقابل حق تعالى طلب حاجت و درخواست مطلب كنند، و قلب در مشاهده و حضور پروردگار متعال فانى گشته، و تمام اختيار در مقابل عظمت و حكومت او سلب شده، و همه امور خود را در ظاهر و باطن به خداوند متعال تسليم و واگذار كند. اينها شرائط دعاء بود، و اگر اين شرائط را رعايت نكردى منتظر اجابت و قبولى دعاء خود مباش، زيرا خداوند متعال از ظاهر و ضمير تو آگاه است، و ممكن است تو مطلبى را بخواهى كه بر خلاف درخواست و طلب باطنى تو باشد. يكى از اصحاب به ديگرى گفت: شماها در اثر دعاء منتظر باران هستيد، و من منتظر باريدن سنگ هستم.

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله؛

از حسن خلق و توجه جناب عامل عزیز سپاسگزارم و امیدوارم بتوانم گفتگویی مناسب داشته باشم؛ بفضله و بمنه.

بنده با پیش فرض مستقیم برخی دوستان نظیر جنابان ملاعلی و فاتح در مورد تصورداشتن از خداوند متعال که در عبارات زیر وجود دارد:

ملاali;773454 نوشت:
چگونه میدانیم وقتی تصور درستی نداریم؟

ملاali;773718 نوشت:
خب پس تکلیف چیست؟ مگه میشه تصوری نداشت

فاتح;773907 نوشت:
تصور كه ميشود داشت همين كه شما درباره او مي انديشيد يعني داراي تصوري از او هستيد ( حتي در قالب يك لفظ يا مفهوم ) و اينكه شما ميپرسيد داريد تصور خود يا آن وجود ذهني را واضح تر و تكميل ميكنيد .

فاتح;774156 نوشت:
هر كسي پيش فرضي در مورد خدا در ذهن خود دارد و بخشي از آن را ممكن است پذيرفته باشد ولي اين مشكلي ايجاد نمي كند چون معرفت اگر در مسير درستش ادامه يابد با دليل و برهان اين پيش فرض ها تصحيح و به نسبه ظرف وجودي تكميل ميشود.

و با پیش فرض غیرمستقیم جناب عامل در مورد تصور داشتن از خداوند متعال سبوح قدوس که در عبارت زیر وجود دارد

عامل;773321 نوشت:
رابطه انسان با خدا تباین مطلق نیست، چرا که معلول مرتبه ضعیفی از علت است و باید سنخیتی بین آنها باشد

عامل;773774 نوشت:
و فهم دقیق تری داشته باشیم و در مرتبه اعلا با درک شهودی خدا را بشناسیم، اما در همین مرحله هم خدا را در حد خود شناخته ایم

موافق نیستم.

اول یک توضیح در مورد استفاده بنده از عبارت "غیرمستقیم" در مورد جناب عامل عزیز؛

ایشان از یک طرف با توجه به "نص" کلام امام علیه السلام که:

عامل;773512 نوشت:
ا جایی که امام صادق علیه السلام فرموده است:" کلما میزتموه بادق معانیه فهو مصنوع لکم مردود الیکم

فرموده اند که:

عامل;773774 نوشت:
یا چیزی که عین واقعیت و خارجیت است قابل انتقال به ذهن است؟ از آن بالاتر خدایی که بسیط محض است و عین خارجیت بوده و ماهیت ندارد، محال است تصور گردد!

اما با این وجود، به دلیل پذیرش برخی مبانی فلسفی، همان تصور اندک را گرچه خیلی "دقیق" نمی دانند و آن را محتاج "دقیق تر" شدن معرفی می فرمایند، اما می فرمایند:

عامل;773774 نوشت:
اما در همین مرحله هم خدا را در حد خود شناخته ایم

در واقع یک تناقض است بین آن فرمایش صریح امام صادق سلام الله علیه و مبانی فلسفی؛ یعنی التزام به آن فرمایش به این معنی است که "هر" تصوری "مردود الیکم" است و ابداً شناختی حاصل نخواهد شد.

در واقع، ایشان به صورت غیرمستقیم قائل به تصورپذیری در مورد خداوند متعال هستند (البته از ظاهر کلام)؛

اما قطعاً خداوند متعال منزه از آنست که به تصور در آید؛ چنانکه در توضیح الله اکبر نیز فرموده شده است که الله اکبر من ان یوصف.

پس آیا به این ترتیب باب معرفت خداوند متعال بسته است؟

چنین سوالی مبتنی بر این پیش فرض است که شناختهای ما از راه تصور است؛ در حالیکه اساساً شناختهای ما از واقعیات ناشی از تصورات نیست؛ در واقع تصورات نیست که مقدمه شناخت است بلکه تصور در مورد حقایقی که صورت داشته باشند، بعد از شناخت است و در مورد حقایقی که صورت نداشته باشند، معرفت ما بلاتصور خواهد بود.

مثلاً من عقل را می شناسم، ولی آیا از عقل تصوری دارم؟ آیا چون از عقل تصوری ندارم به این معنی است که عقل را نمی شناسم؟

در مورد عقل که مخلوقی از مخلوقات خداوند متعال است، شناخت ما بدون تصور است و این در مورد خدای سبحان قدوس نیز استبعادی ندارد.

اما در مورد فرمایش جناب فاتح بزرگوار که:

فاتح;774156 نوشت:
خداشناسي را در بعد نظري را ميتوان از مباحث كلامي شروع كرد و بعد از اشنائي با براهين و صفات سلبي و ثبوتي و .. بر اساس عقل و نقل به خداشناسي از منظر قرآني نزديك شد .

با این فرمایش نیز موافق نیستم؛ چه اینکه روش انبیاء علیهم السلام نیز اینگونه نبوده است؛ در واقع اهل البیت که ادری بما فی البیت بوده اند، چنین نکرده اند؛ اصلی ترین دلیلی هم که به نظر حقیر می رسد اینست که مباحث کلامی مبتنی بر تصورپذیری خداوند متعال است؛ در حالیکه خداوند متعال اصلاً صورت ندارد که بخواهد تصور شود؛ لذا پای گذاشتن در این مسیر ذهنی برای شناخت خداوند متعال شبیه همان رونده ای است که هر چه بیشتر پیش رود، دورتر می شود.

باید فارغ از نگاههای فلسفی و عرفانی نظر کنیم به قرآن تا ببینیم باید چه کرد.

آنچه که مسلم است اینست که رسول الله صلی الله علیه و آله نه خودشان فلسفه و کلام به مردم آموزش دادند و نه تشویق به این امر کردند و نه آل الله سلام الله علیهم اجمعین چنین روشی داشته اند.

سلام عليكم

Naghi;776856 نوشت:
در واقع تصورات نیست که مقدمه شناخت است بلکه تصور در مورد حقایقی که صورت داشته باشند، بعد از شناخت است و در مورد حقایقی که صورت نداشته باشند، معرفت ما بلاتصور خواهد بود.

به عقل اشاره اي داشتيد . آيا عقل تداعي كننده معني اي در ذهن ميتواند باشد ؟ يا بدون اينكه مفهومي در ذهن از آن داشته باشيم از آن صحبت ميكنيم ؟

Naghi;776856 نوشت:
آنچه که مسلم است اینست که رسول الله صلی الله علیه و آله نه خودشان فلسفه و کلام به مردم آموزش دادند و نه تشویق به این امر کردند و نه آل الله سلام الله علیهم اجمعین چنین روشی داشته اند.

اهل بيت با اهل اسلام با كلام خدا و سنت رسول با اهل كتاب با استناد به كتب خودشان و با زندقه و كفار بديهيات عقلي را مورد استناد قرار ميداند .

آيا اين معقول است كه براي اهل كتاب و زندقه كسي بيايد از قرآن و حديث دليل و برهان بياورد ؟

با سپاس از اينكه در بحث شركت كرديد

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله

فاتح;776876 نوشت:
آيا عقل تداعي كننده معني اي در ذهن ميتواند باشد ؟ يا بدون اينكه مفهومي در ذهن از آن داشته باشيم از آن صحبت ميكنيم ؟

با لفظ عقل به معنای عقل که همان حقیقت خارجی است توجه می کنیم؛ ولی آیا شما صورتی از عقل در ذهن دارید؟ آیا لفظ عقل را برای اشاره به آن صورت ذهنی بکار میگیرید؟ به نظر نمی رسد چنین باشد.

فاتح;776876 نوشت:
اهل بيت با اهل اسلام با كلام خدا و سنت رسول با اهل كتاب با استناد به كتب خودشان و با زندقه و كفار بديهيات عقلي را مورد استناد قرار ميداند .
آيا اين معقول است كه براي اهل كتاب و زندقه كسي بيايد از قرآن و حديث دليل و برهان بياورد ؟

با تسامح فرض بفرمائید نه اهل کتابی هست و نه زندقه و کفار و می خواهم به دنبال معرفت الله باشم؛ حالا چه کنم؟ رسول الله صلی الله علیه و آله و امیرالمومنین سلام الله علیه و آل الله سلام الله علیهم اجمعین در این رابطه چه فرموده اند؟

فاتح;776876 نوشت:
با سپاس از اينكه در بحث شركت كرديد

کلاً قلم بزرگواری دارید و با نوشته های شما آشنا هستم؛

در پناه امام عصر سلام الله علیه.
یا علی.

سلام عليكم

Naghi;776878 نوشت:
با لفظ عقل به معنای عقل که همان حقیقت خارجی است توجه می کنیم؛ ولی آیا شما صورتی از عقل در ذهن دارید؟ آیا لفظ عقل را برای اشاره به آن صورت ذهنی بکار میگیرید؟ به نظر نمی رسد چنین باشد.

الفاظ اشكالي قراردادي و اعتباري اند كه بعنوان ظرف معاني و مفاهيم در زبان از آن استفاده ميشود . پس لفظ عقل همان عقل نيست ظرفي است كه بنا بر قرارداد بيانگر مفهوم عقل است .

Naghi;776878 نوشت:
با تسامح فرض بفرمائید نه اهل کتابی هست و نه زندقه و کفار و می خواهم به دنبال معرفت الله باشم؛ حالا چه کنم؟ رسول الله صلی الله علیه و آله و امیرالمومنین سلام الله علیه و آل الله سلام الله علیهم اجمعین در این رابطه چه فرموده اند؟

توصيه رسول الله براي معرفت الله و معرفت دين تمسك به ثقلين است . اين لازم است .

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله.

فاتح;776893 نوشت:
الفاظ اشكالي قراردادي و اعتباري اند كه بعنوان ظرف معاني و مفاهيم در زبان از آن استفاده ميشود . پس لفظ عقل همان عقل نيست ظرفي است كه بنا بر قرارداد بيانگر مفهوم عقل است .

شما صورتی از عقل در ذهن خودتان دارید؟

فاتح;776893 نوشت:
توصيه رسول الله براي معرفت الله و معرفت دين تمسك به ثقلين است . اين لازم است .

یک بار فرض بفرمائید که فلسفه وجود ندارد؛ یعنی به فلسفه و کلام بفرمائید که بروند یک گوشه ساکت بنشینند و حرف نزنند؛ حالا به قرآن و روایات نظر بفرمائید؛ در توحید چه فرموده اند؟

سلام عليكم

Naghi;777010 نوشت:
شما صورتی از عقل در ذهن خودتان دارید؟

صورت ذهني عقل در ذهن هر كسي ماهيت عقل است محصول وجود ذهني عقل . اگر منظور تان صورت خارجي عقل است خير بنده صورت مميز خارجي اي از عقل نديده ام كه آن را در ذهن داشته باشم .

Naghi;777010 نوشت:
یک بار فرض بفرمائید که فلسفه وجود ندارد؛ یعنی به فلسفه و کلام بفرمائید که بروند یک گوشه ساکت بنشینند و حرف نزنند؛ حالا به قرآن و روایات نظر بفرمائید؛ در توحید چه فرموده اند؟

نميدانم سوال شما كلي است لطفا پاسخ اين سوال را از جنبه مورد نظرتان بدهيد بنده سراپا گوشم.

سلام بزرگوار
و ممنون از دقت جنابعالی

Naghi;776856 نوشت:
در واقع یک تناقض است بین آن فرمایش صریح امام صادق سلام الله علیه و مبانی فلسفی؛ یعنی التزام به آن فرمایش به این معنی است که "هر" تصوری "مردود الیکم" است و ابداً شناختی حاصل نخواهد شد.

«مردود الیکم» به معنای عدم مطابقت است، اما اینکه شناختی حداقلی ایجاد کند را نفی نمیکند. به همین دلیل امیر المومنین(ع) فرمود: لَمْ يُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَى تَحْدِيدِ صِفَتِهِ وَ لَمْ يَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ‏ مَعْرِفَتِه‏(نهج البلاغة، ص : 87).
انسان با مفاهیم کلی مثل رحمان و رحیم، شناختی مبهم و حداقلی از خداوند متعال خواهد داشت، و این همان واجب معرفت است. از طرفی حضرت(ع) میفرماید عقول انسانها قادر به شناخت وصف الهی نیست! تحدید به معنای شناخت کامل و احاطه بر چیزی است که محدود بودن انسان و حد نداشتن حضرت حق، نتیجه ای جز عدم شناخت کامل نخواهد داشت.

Naghi;776856 نوشت:
در واقع، ایشان به صورت غیرمستقیم قائل به تصورپذیری در مورد خداوند متعال هستند (البته از ظاهر کلام)؛
اما قطعاً خداوند متعال منزه از آنست که به تصور در آید؛ چنانکه در توضیح الله اکبر نیز فرموده شده است که الله اکبر من ان یوصف.

خداوند تصور پذیر نیست! این مائیم که از او تصور می سازیم! و همین تصور ساختگی به درد خودمان می خورد!!!
اینجا دو بحث داریم:
1. آیا خدا تصور پذیر است؟ جواب روشن است: خیر.
2. آیا عموم انسانها از او تصوری دارند؟ بله. و همین تصور به دلیل عدم مطابقت، مردود است به خود آنها!

Naghi;776856 نوشت:
پس آیا به این ترتیب باب معرفت خداوند متعال بسته است؟
چنین سوالی مبتنی بر این پیش فرض است که شناختهای ما از راه تصور است؛ در حالیکه اساساً شناختهای ما از واقعیات ناشی از تصورات نیست؛ در واقع تصورات نیست که مقدمه شناخت است بلکه تصور در مورد حقایقی که صورت داشته باشند، بعد از شناخت است و در مورد حقایقی که صورت نداشته باشند، معرفت ما بلاتصور خواهد بود.

این بیان شما ناظر به انواع شناخت است: حصولی و حضوری.
شناخت حضوری متوقف بر و جود تصور نیست. اگر چنین شناختی از خدا حاصل شود که زهی سعادت است! اما همین شناخت هم در حد همان شناسنده است! چرا که علم حضوری و شناخت بی واسطه در حد مظروف و سعه وجودی شخص شناسنده خواهد بود. باز هم مردود الیکم است!

Naghi;776856 نوشت:
آنچه که مسلم است اینست که رسول الله صلی الله علیه و آله نه خودشان فلسفه و کلام به مردم آموزش دادند و نه تشویق به این امر کردند و نه آل الله سلام الله علیهم اجمعین چنین روشی داشته اند.

فلسفه و کلام چیزی جز تعقل انساها در طول تاریخ نبوده و همین تعقل و درک عمیق در بسیاری از روایات پیامبر(ص) و ائمه(ع) توصیه اکید شده است. البته عقل انسان در مواردی به بیراهه میرود و این طبیعی است. و معیار قرآن و سنت برای همین جاست. فلاسفه اسلامی و متکلمین تمام تلاش خود را کرده اند که کلامشان مطابق با قرآن باشد، اما به دلیل جایز الخطا بودن ممکن است مباحث منحرف هم شده باشد! اما این باعث نمیشود که کلا فلسفه و کلام را کنار بگذاریم!
اتفاقا ائمه(ع) در بسیاری از مباحث از عقل برای متقاعد کردن شخص مقابل استفاده کرده اند. ر.ک: امام رضا(ع) و فلسفه اسلامی، آیت الله جوادی آملی.

موفق و موید باشید...

ملاali;776704 نوشت:
سلام و تشکر
حرفتون خیلی خوبه
اما نهایتش اینه که برای فهم بیشتر وارد مباحث فلسفی میشیم و خواهی نخواهی با رنگ باختن رنگ ماه روبرو میشویم
بعنوان مثال وقتی می بینیم که به هیچ کدوم از حاجت های مهممون نرسیدیم و داره فرصتمون تموم میشه نگاه های فلسفی خیلی بیشتر خودشونو نشون میدن و جای کتاب دعاهارو میگیرن

و از همه بدتر اینکه در فلسفه آمده که خدا محل حوادث نیست و استجابت توسط نفس خودمون صورت میگیره
خب ما که نفسمون قوی نیست چیکار کنیم؟
مرتاض بشیم؟ترک دنیا کنیم که باز به دنیا برسیم؟

سلام، خواهش میکنم، مطالبی که عرض شد نظر شخصی من هست و لزوما صحیح نیست، ممکنه کسی بنابر تجربیات و مطالعاتی که داشته نظر دیگری داشته باشه ...

نقل قول:
اما نهایتش اینه که برای فهم بیشتر وارد مباحث فلسفی میشیم و خواهی نخواهی با رنگ باختن رنگ ماه روبرو میشویم

چرا به این نتیجه رسیدین که برای فهم بیشتر باید متوسل به فلسفه شد؟ بنابر نتیجه گیری شما مومنین صدر اسلام و بسیاری از عرفای ما که مطالعات فلسفی نداشتن فهم بالایی از اسلام و خدا نداشتن! شما با این نتیجه گیری موافق هستید؟

نقل قول:
بعنوان مثال وقتی می بینیم که به هیچ کدوم از حاجت های مهممون نرسیدیم و داره فرصتمون تموم میشه نگاه های فلسفی خیلی بیشتر خودشونو نشون میدن و جای کتاب دعاهارو میگیرن

درست میفرماید برای اکثریت همینطور هست ...

نقل قول:
بازم بعنوان مثال الآن کاملا به این نتیجه رسیدم که اگه خداوند انسانوار بود تا حالا تونسته بودم هزاربار حاجتمو ازش بگیرم
اما وقتی میفهمم که خدا انسان وار نیست..میگم خب بایدم حاجت نگیرم چون نمیدونم باکی طرفم و اصلا صحبت های من کجا میره و چگونه معنا میشه

تعریف شما از انسان چیه که بر اساس اون به این نتیجه رسیدین که خدا انسانوار نیست و حرفهایی شما رو نمیشنوه و نمیفهمه؟ شما انسان رو چطور موجودی میدونید؟ خدا رو چطور؟ قاعدتا زمانی میشه چیزی رو با چیز دیگه مقایسه کرد که تعریف نسبتا کاملی از هر دو داشته باشیم، شما مطمین هستید چنین شناختی از انسان و خدا دارید که به این نتیجه رسیدین

برای تعریف انسان بنظر من باید معیارهای رو در نظر داشت:
" ای انسان خود را کوچک و ناچیز میدانی؟! در حالی که تمام جهان با تمام عظمتش در توست!"
"قلب مومن جایگاه خداست!!"
"از تو درباره روح میپرسند، بگو امری است از سوی خدا و به شما علم بسیار کمی داده شده"
"انسان به جایی میرسد که خدا میشود دستش، چشمش، کلامش، قدرتش ..."
"انسان گاه از حیوان هم پست تر میشود"
و ...

اما خدا چه؟ خدا چگونه وجودی است؟ به نظرم وقتی انسان نمی تونه به حقیقت روح برسه، به طریق اولی توانایی شناخت خدا رو هم نخواهد داشت. اونچیزی که در قران و احادیث و ادعیه در توصیف خدا امده متعالی ترین و بهترین مفاهیمی هست که امکان داره با استفاده از اونها خدا رو برای انسان توصیف کرد، اما آیا حقیقت خدا هم همین هست؟ بنظرم خیر. بنابراین وقتی نه شناختی از حقیقت انسان داریم و نه شناختی از حقیقت خدا چگونه میشه نتیجه گرفت خدا انسان رو نمی فهمه؟!

آنهایی که خدا رو تا آخرین حد ممکن برای یک انسان شناختن، بما گفتن که خدا همه جا با ماست، از رگ گردن به ما نزدیک تر هست، دعای ما رو میشنوه، دردها و دغددغه های ما رو میدونه، میتونه دعای ما رو مستجاب کنه یا نکنه، همیشه به فکر مصلحت ماست و ...

بعضی فیلسوف ها اما بقول شما میگن خدا محل حوادث نیست و استجابت توسط نفس خودمون صورت میگیره و ...

نقل قول:
خب ما که نفسمون قوی نیست چیکار کنیم؟
مرتاض بشیم؟ترک دنیا کنیم که باز به دنیا برسیم؟

منظور از نفس قوی ایمان و اطمینان قلبی هست (همون چیزی که معمولا قربانی فلسفه میشه)، منظور این هست که شما با تمام ذره ذره وجودتون به خدا مهربان بینا و شنوا همیشه حاضر ایمان داشته باشید (مثه بعضی پیرمرد پیرزن ها!!)، در این صورت میشه هرچه آید خوش آید !!

مرتاض ها و امثالهم در بهترین حالت در محدوده توانای هایی یک انسان می تونن اعمال قدرت کنن و نه بیشتر، در حالی که محدوده قدرت یک انسان مومن تمام جهان میتونه باشه چون به پشتوانه قدرت بی نهایت خداست ...

ملاali;776704 نوشت:
و از همه بدتر اینکه در فلسفه آمده که خدا محل حوادث نیست و استجابت توسط نفس خودمون صورت میگیره
خب ما که نفسمون قوی نیست چیکار کنیم؟
مرتاض بشیم؟ترک دنیا کنیم که باز به دنیا برسیم؟

بسمه المجیب

با سلام

تبیین ماهوی استجابت دعا این است که خداوند با تشویق به دعا و وعده ی استجابت به بنده اش

یک نوع آگاهی و معرفت می دهد مبنی بر این که بداند ملکوت و باطن اشیاء به دست خداست.

به همین لحاظ روایت داریم که:"الدعا مخ العبادة" دعا مغز عبادت است.

پس اینکه می فرمائید استجابت توسط نفس خودمان صورت می گیرد کاملا با مبانی فلسفی

و بالاخص با حکمت متعالیه در تضاد است چرا که این عبارت را در حکمت می بینیم:

"لا مؤثر فی الوجود الّا الله..."هیچ وجودی هیچ اثری ندارد الّا خدا و این مطابق:"لا حول و لا قوة الا بالله" در متون دینی است.

بنابراین نفوس قوی تاثیر استقلالی در استجابت دعا ندارند و شخص مستجاب الدعوة به خاطر نزدیکیش به افق وحدت

دارای نفسی قوی شده است به این معنا که قابلیّت بیشتری برای دریافت فیوضات الهی یافته و به نحوی خود مجرای فیض شده

است.

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله؛

عامل;777066 نوشت:
«مردود الیکم» به معنای عدم مطابقت است، اما اینکه شناختی حداقلی ایجاد کند را نفی نمیکند.

با احترام قلبی به شما بزرگوار، این تناقض همچنان مشهود است؛ یعنی وقتی چیزی مطابق واقع نیست، شناختی حداقلی را نیز ایجاد نمی کند؛ در واقع آنچه که مصنوع لکم و مردود الیکم است واقعاً مردود الیکم است؛ نه اینکه به میزان کمی پذیرفته است؛ به هیچ میزان پذیرفته نیست. تازه این برای کسانی است که "فی ادق معانیه" ذهنی سازی می کنند؛ بنابراین آنچه عمیق ترین و دقیقترین سازندگان ذهنی در ذهن خود می سازند، مصنوع ذهن ایشان است و نسبتی با خداوند متعال سبحان قدوس ندارد و به خود ایشان باز می گردد.

اما واجب معرفت همان خروج عن الحدین است؛ خروج عن الحدین از این جهت است که ذهن هیچ صورتی از خداوند متعال ندارد و به همین خاطر او را منزه از هر چه صورت است می نماید؛ در واقع هر نوع ذهنی سازی و صورت سازی، خروج از خروج عن الحدین است؛ چون هر چه صورت ذهنی است مبتنی بر مصنوعات و مخلوقات است که شبیه مصنوعات خواهد بود؛ بنابراین صورت سازی ذهنی خروج از حد تشبیه را نقض می کند؛ لذا واجب معرفت خداوند همان خروج از حدین است و هر نوع صورت سازی ناقض است.

در پناه خداوند متعال سبحان قدوس

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله؛

فاتح;777016 نوشت:
صورت ذهني عقل در ذهن هر كسي ماهيت عقل است محصول وجود ذهني عقل . اگر منظور تان صورت خارجي عقل است خير بنده صورت مميز خارجي اي از عقل نديده ام كه آن را در ذهن داشته باشم .

دقت بفرمائید:

اول ) برای توصیف صورت ذهنی عقل از ماهیت "عقل" که محصول وجود ذهنی "عقل" است استفاده فرموده اید؛ در واقع قوام شناخت صورت عقل (در صورت وجود) به شناخت خود عقل است؛ در واقع قبل از شناخت صورت عقل باید خود عقل شناخته شود؛ یعنی شناخت عقل به صورت عقل نیست؛ بلکه اگر صورتی برای عقل باشد (با فرض وجود)، بعد از شناخت عقل است.

دوم) آیا از آن ماهیت عقلی که محصول وجود ذهنی عقل است، توصیفی دارید؟

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله؛

فاتح;777016 نوشت:
نميدانم سوال شما كلي است لطفا پاسخ اين سوال را از جنبه مورد نظرتان بدهيد بنده سراپا گوشم.

شما فرمودید کارکرد فلسفه در مواجهه با زنادقه و اهل کتاب است؛ در اینجا چندان محل بحثی نیست. عرض می کنم فرض کنیم هیچ غیرمسلمانی در زمین وجود ندارد و حالا من می خواهم در معرفت الله بالا بروم؛ چه کار باید انجام دهم؟

آیا باز هم فلسفه را به عنوان اولین قدم معرفی می فرمایید؟

عرض بنده اینست که اگر فعلاً (برای پیشبرد بحث) فرض کنیم که در دنیا هیچ غیرمسلمانی وجود ندارد و بخواهم در معرفت الله بالاتر بروم، راه آن ابداً فلسفه نیست؛ چرا که رسول الله صلی الله علیه و آله به بنده امر نفرموده اند که برای عروج در معرفت الله بروم فلسفه بخوانم.

با این موضوع موافقید؟

حبیبه;777091 نوشت:

....

.

سلام

[SPOILER]یه سوال (البته بی ربط به تاپیک !!)

تاریخ عضویت شما بهمن 1394 هست، یعنی همین ماهی که الان 5 روز ازش گذشته، با این وجود شما 2482 پست نوشتین!! چنین چیزی چطور امکان داره؟! :Moteajeb!: [/SPOILER]

موضوع قفل شده است